خيلي دوست داشتم جبهه را ببينم!
جعفري همواره تلاش مي کند تا گزيده کار باشد و بر اساس نقش و فيلمنامه و کارگردان، کارهايش را انتخاب کند.
آرام جعفري ايفا گر نقش «سارا» در اين مجموعه «شب هزار و يکم» است.
«شيوا بلوريان»، (زهرا) بازيگر نقش خواهر او را در اين مجموعه دارد که در بين ديگر بازيگران خوب اين سريال، بازي اين دو به جهت شباهت هاي اين دو خواهر، نمود خاصي داشته است. به مناسبت پخش اين سريال با آرام جعفري به گفت و گو نشستيم.
*«سارا و زهرا در سريال، هر کدام به دنبال گذشته خود هستند، اما با هم يکسويه به قضايا نگاه نمي کنند.
به هر حال آنها متفاوت هستند و هر انساني يک شخصيت مجزا دارد با پيچيدگي هاي خاص خودش، به خاطر همين هر کس ممکن است يک عکس العمل نشان دهد؛ بعضي ها خيلي راحت با اين قضيه کنار مي آيند، بعضي ها درون خودشان دچار چالش مي شوند و آنهايي که دچار چالش مي شوند حتماً روزهاي سختي را براي خودشان انتظار مي کشند و خودخوري مي کنند، ولي در همان خانواده اي که بزرگ شان کرده است.
اين جور چيزها در لحظه پيش مي آيد ولي من فکر مي کنم که خيلي خودم را اذيت نمي کردم و سعي مي کردم منطقي با اين قضيه کنار بيايم.
روش من اين است که اول کل فيلم نامه را مطالعه مي کنم، بعد تصميم مي گيرم. در مورد فيلم نامه شب «هزار و يکم« هم من بعد از خواندن داستان با نقش سارا و زهرا آشنا شدم. بعد کارگردان به من و خانم بلوريان گفتند که داستان را بخوانيد و ببينيد که هر کدام تان با کداميک از اين شخصيت ها ارتباط بهتري برقرار مي کنيد. من هم با خواندن فيلم نامه احساس کردم که سارا شخصيتي است که من هنوز تو اين سالها تجربه اش نکرده ام، به اين خاطر تصميم گرفتم که شخصيت سارا را بازي کنم.
*اعتقاد به تمرين قبل از فيلمبرداري داريد؟
من راستش اعتقادي به آن ندارم، البته به يک جلسه آشنايي بين همه بازيگران اعتقاد دارم و يک بحث و چالش در مورد کليت فيلم نامه، اما گمان مي کنم تمرين، کار را براي من بيات مي کند.
کار بازيگر درک و همذات پنداري با نقشي است که ايفا مي کند. بازيگر بايد نقش را همان طور که تعريف شده دوست داشته باشد و خوشبختانه خوشحالم که هميشه نقش هايي را که به من واگذار کردند، درک کردم تا بتوانم پشتيباني کنم از نقشم و مخاطب هم آن نقش را بپذيرد و دوست داشته باشد. به نظر من بازيگر بايد باتمام وجود شخصيتي را که بازي مي کند باور کند تا بتواند براي مخاطب باورپذيرتر باشد.
بعضي از سکانس هايم براي خودم باورپذير و دقيقاً درست است. شايد در حد يکي دو سکانس بوده که به خودم گفتم مي توانستم آن را طور ديگري بازي کنم که خودم بيشتر راضي باشم، ولي در نهايت اين پرسش، پرسشي است که بيننده ما بايد جوابش را بدهند.
اين ريتمي که کارگردان کار براي قصه در نظر داشته همين ريتم بوده و ممکن است به زغم بعضي از مخاطبان حس بشود که قصه کند پيش مي رود، اما به نظر من و قطعاً به نظر کارگردان کار، قصه چنين ريتمي را مي طلبيده، چون کار پليسي و اکشن نيست و يک کار روانکاوانه است که نبايد ريتم تند داشته باشد. نه تنها در کشور ما بلکه در تمام دنيا هم قصه اي با اين مضمون نياز به ريتم خيلي تند ندارد.
اين به خاطر علاقه اوست چون با توجه به سن کمي که آنها دارند، يکسري ناپختگي در روابطشان وجود دارد و اينها تبديل شده به يکسري کل کل که همين کل کل ها هم از روي دوست داشتن است.
من و شيوا از همان وقتي که فيلم نامه را خوانديم تصميم گرفتيم که يک بده بستانهايي با هم داشته باشيم براي اينکه به بيننده اين شباهت و خواهر بودن را القا کنيم.
حس خيلي جالبي است. يک حس متفاوت، من و شيدا حتي چندين بار تو آينه ماشين يا تو روزنامه خودمان را اشتباه گرفته بوديم و اين باعث شد که شايد بيشتر از همه چيز نوع نگاه من و شيدا به هم نزديک شود و يک برقي در چشم هايمان است که من احساس مي کنم اين شباهت ما را خيلي زياد کرده است.
*خاطره اي از اين سريال داريد ؟
چون مدت طولاني فيلمبرداري اش طول کشيد خاطره زياد داشتيم اما قشنگ ترين خاطره اين سريال اين بود که ما در شهرک سينمايي دفاع مقدس هم کار کرديم و چون من خيلي دوست داشتم جبهه را ببينم و برايم مقدور نبود، وقتي به شهرک سينمايي دفاع مقدس رفتم خيلي همذات پنداري کردم با کساني که عاشقانه به جبهه رفتند براي دفاع از مملکت شان و اين حس برايم حس خيلي دوست داشتني بود، اميدوارم هيچ وقت ديگر در دنيا جنگ نباشد.
بله، بسيار راحت بودم چون با بعضي از اين عزيزان قبلاً کار کرده بودم و بازي در کنار آنها برايم خوشايند و لذت بخش بود.
راستش را بخواهيد بسيار عالي بود، براي اينکه بسيار با دقت، ظرافت و حساسيت خاص پلان به پلان را فيلمبرداري مي کردند و علاوه بر اين من از خود آقاي بهادر گرامي صبوري خيلي زياد توأم با متانت را ياد گرفتم.
*فکر مي کنيد شخصيت هايي مثل سارا در جامعه ما وجود دارند؟ چه توصيه اي به ساراها داريد؟
قطعاً آدم هايي مثل سارا در کشور ما زياد هستند و من نمي توانم براي شان توصيه اي داشته باشم چون من طبق يک فيلم نامه اين نقش را بازي کردم و خودم يعني آرام جعفري اين احساس را تجربه نکردم، ولي فکر مي کنم هر اتفاقي که در اين دنيا مي افتد يک امتحان از طرف خداوند بزرگ است و قطعاً اگر روزي تو اين دنيا احساس مي کنيم که يک بار گراني روي شانه هاي ما گذاشته شده اگر صبوري کنيم و با انرژي مثبت آن قضيه را پيش خودمان حل کنيم، خداوند مهربان در همين دنيا بسيار چيزهاي خوشحال کننده تري را نصيب ما مي کند.
گروه، گروه خوبي بود و شش ماه و نيم مثل يک خانواده در کنار هم بوديم و گرمي و صميميت تأثير خود را گذاشته و شما آن را جلوي دوربين مي بينيد.
بله، صد در صد براي من اول فيلم نامه مهم است و به ترتيب بعد نقش و کارگردان و پارتنر و...
اگر بخواهم نام ببرم خيلي زياد هستند و يک طومار مي شود خوشبختانه اغلب همکاراني که کار کردم چه پيشکسوت ها و چه جوانان، ارتباط خوبي داشتيم. کساني مثل استاد سفيريان، محمد علي کشاورز، فخري خوروش، ثريا قاسمي علي رضا خمسه و...
اول صبوري که تو کار ما خيلي مهم است و بعد هم سعي کنم هميشه آدم ها را دوست داشته باشم تا جايي که خلافش بهم ثابت شود و سوم اينکه تو اين 13 سال که من دارم کار مي کنم از همان اوايل کار فهميدم که بازيگر بايد بدون حاشيه باشد.
حقيقتاً همه آدم ها با هم فرق دارند و من جاي آنها نيستم که بخواهم نظر بدهم. اما آن دسته از بازيگران که حاشيه را دوست دارند حتماً درگير يکسري ظواهر بازيگري مي شوند و به خاطر همين ظواهر دچار حاشيه مي شوند.
خوشبختانه بله و خدا را از اين بابت شکر مي کنم. البته در امر بازيگري هيچ وقت نمي شود رضايت کامل داشت، من هر پروژه اي را که تمام مي کنم، احساس مي کنم يک کلاس و يک ترم بالاتر رفتم. به اعتقاد من هنر و کار بازيگري هيچ جا تمام نمي شود و ترمش بي نهايت است.
هدفم اين است که روز به روز درست تر و متفاوت تر از قبل انتخاب کنم و روزي برسد که به خودم بگويم من همه ژانرها را تجربه کردم.
متأسفانه بله، اما بسيار اندک. من چون آدم رکي هستم اگر ببينم که پارتنرم چنين کاري مي کند مستقيماً با او صحبت مي کنم و دوستانه به او مي گويم که اين کارش درست نيست و تا الان هم هميشه جواب گرفتم.
من هيچ وقت از کارهايم پشيمان نمي شوم چون حتي بدترين کار آدم هم يک جور تجربه است و من به آن مثبت نگاه مي کنم و سعي مي کنم که آن تجربه را ديگر تکرار نکنم و تجربه هاي تلخم را هم دوست دارم چون از آنها استفاده مي کنم.
مشغول بازي در يک اپيزود 6-5 قسمتي از سريال 3 کلانتر هستم. يک پيشنهاد هم دارم چون قطعي نشده نمي توانم در موردش صحبتي بکنم و فکر مي کنم کار بعدي ام سورپرايزي باشد براي مردم.
آرزوي موفقيت و سلامتي براي تمام ملت ايران و همين طور خسته نباشيد به شما