نه کاکل زري نه گيس مخملي

خيلي از زن هاي قديم وقتي روزي را به ياد مي آورند که پسرشان به دنيا آمد و ديگران به خاطر اين هنر نمايي حلوا حلوايش کردند هنوز شيريني خاطره صاحب يک کاکل زري شدن را از پس تصاوير مبهم گذشته با تمام وجود حس مي کنند. آن قديم ترها هنوز وقتي خيلي از ما نبوديم، داشتن پسر مساوي بود با زنده ماندن نام، سپر شدن سينه و فراز شدن گردن. اصلاً به باور خيلي از آن آدم ها پسر يعني همه چيز، يعني تکيه گاه، يعني عصاي پيري، يعني تداوم نسل. آن قديم تر
دوشنبه، 24 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نه کاکل زري نه گيس مخملي

 نه کاکل زري نه گيس مخملي
نه کاکل زري نه گيس مخملي


 

نويسنده: مريم خباز




 
خيلي از زن هاي قديم وقتي روزي را به ياد مي آورند که پسرشان به دنيا آمد و ديگران به خاطر اين هنر نمايي حلوا حلوايش کردند هنوز شيريني خاطره صاحب يک کاکل زري شدن را از پس تصاوير مبهم گذشته با تمام وجود حس مي کنند.
آن قديم ترها هنوز وقتي خيلي از ما نبوديم، داشتن پسر مساوي بود با زنده ماندن نام، سپر شدن سينه و فراز شدن گردن. اصلاً به باور خيلي از آن آدم ها پسر يعني همه چيز، يعني تکيه گاه، يعني عصاي پيري، يعني تداوم نسل. آن قديم تر ها کاکل زري ها خيلي ارج و قرب داشتند و دخترهاي خانه که کسي زياد از به دنيا آمدنشان به وجد نمي آمد، مي شدند فرمانبردار دست به سينه. سرنوشت خيلي از دخترها اين گونه رقم خورد، به خيلي ها ظلم شد، خيلي ها ناديده گرفته شدند، خيلي ها عمداً از تحصيل محروم شدند و خيلي ها بدون اين که بچگي کنند به خانه شوهر رفتند. اما آن روزها هر چند سخت و سنگين ولي زود گذشت.
حالا رسيده ايم به سال 1388 سالي که ديگر دخترها نه آن کپه خاکستر که گيس مخملي هاي مامان و بابا شده اند.

نه کاکل زري نه گيس مخملي

اصلاً اين روزها دخترها براي خودشان کسي شده اند، اين روزها اگر تقويم را ورق بزني درست سه روز قبل از آن که نخستين ماه پاييز تمام شود يک روز را داده اند به دخترها، 28 مهر روز دختران، روزي که به غير از دخترها مال هيچ کس نيست. اين روزها دخترها چه کار که نمي کنند. اصلاً آن ها همه فن حريف شده اند، هر چند که هنوز هم دختراني هستند که جنس دومي به حساب مي آيند و ضعيفه صدايشان مي کنند! اما امروز نسل بعدي آن ضعيفه هاي ديروز، خيلي هايشان قدرتي گرفته اند که ديگر نمي شود انکارشان کرد. مي گويند دختر گل است ظريف و حساس، آرام و دوست داشتني، مثل يک تکه بلور. خيلي از مادر و پدرها هم اين را فهميده اند و دخترشان را گل سر سبد خانه کرده اند، اصلاً انگار بعضي ها هم از آن ور بام افتاده اند و کفه ترازوي محبت و توجه شان را به سمت دخترشان سنگين کرده اند.
نمي دانم شايد اسمش دختر سالاري باشد، سالار شدن دختر بر پسر، دوست داشته شدن بيشتر خواهر نسبت به برادر. بعضي پسرها هم اين را خوب فهميده اند و از وضع موجود گله ندارند، انگار آنها هم به اين که دختر، سالار خانه باشد خو گرفته اند و باورشان شده که روزگار سالاري کاکل زري ها و قند عسل ها تمام شده، اما شايد اين اتفاق دخترها را خوشحال کند، شايد اعتماد به نفس از دست رفته جنس مؤنث در طول تاريخ را بازسازي کند و شايد يک بار ديگر به بعضي ها که عمداً خود را به خواب زده اند، توانايي زن ها را گوشزد کند، ولي افراط در اين تقکر هم هماني را به بار مي آورد که قرن ها بر سر زنان آورد. موضوع اين است که اصلاً سالار بودن يک جنس يعني استبداد، توجه بي اندازه به يک جنس يعني توليد موجودي خودخواه و مغرور، ناديده گرفتن يک جنس يعني تحقير او و هزار معني اين چنيني ديگر. دختر و پسر فرقي ندارد و فقط آن يکي گيس مخملي است و آن ديگري کاکل زري با هزار استعداد مشترک و متفاوت. امروز ديگر موضوع بر سر جنسيت نيست. امروز هر که تواناتر است، قهرمان داستان زندگي است، امروز آن کسي که هنرمندتر است سالارتر است و آن چيزي که نام را زنده نگه مي دارد کارنامه پربار هر کسي است، اين تنها يک يادآوري است براي اين که دخترانمان را فراموش نکنيم و بدانيم که آنها نه شهروند درجه دو که انسان هايي توانمندند به شرط آن که گوي و ميدانشان مهيا شود.
منبع:نشريه راه کمال- شماره 30



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط