غزلسرايي چون سپيدة صبح
روحالله مهرپارسا
ماييم و دلي زغصه در سوز و گداز
كو اهل دلي كه باشدم محرم راز
بر هر كه نمايم غم دل را ابراز
چون بخت زمن روي بگرداند باز
مشعل فروزان شعر و ادب در شميران در نيم قرن اخير با ظهور شعرايي بيادعا نظير آيت الله شيخ مصطفي ملكي (شعله)، استاد مرتضي طاييشيراني، حاج لطفالله شاهحسيني (شاهد)، حاج محمود عرفاني، امير قرهگزلو و حاج محمدرضا خالقپناه (عاشق) همچنان گرم و روشني بخش مجالس حسيني و محافل عرفاني بوده است. رهآورد حضور اين اديبان ارزشمند در طول پنجاه سال اخير، آفرينش مضاميني لطيف، معاني رنگين، نكتهپردازيهاي جالب و تشبيهات بيمانند بوده است.
با آرزوي سلامتي براي اساتيد در قيد حيات چون شاهحسيني و قرهگزلو با هجرت غمگنانه ديگر عزيزان اين مشعل تابان به دست نسل جوانتر از اديبان شميران همچنان روشن نگاه داشته شد؛ بدون شك شعر نغز پارسي، بزرگترين سرمايه فرهنگي مردم ايران يكي از غنيترين گنجينههاي بينظير ادب جهان است كه حافظان اين ميراث گرانبها در طول تاريخ شعرا بودهاند.
گذشته از بزرگاني نظير: فردوسي، مولوي، سعدي، حافظ، ناصرخسرو، خيام، سنايي، عطار، خاقاني و صائب كه تا به امروز ادب و شعر فارسي را به سوي بسط و كمال رهنمون شدهاند، در قرون اخير نيز شاعراني چون: مشتاقاصفهاني، لطفعليبيگ آذربيگدلي، هاتف اصفهاني، قاآني شيرازي، داوريشيرازي، فروغي بسطامي، صفاي اصفهاني، اديبالممالك فراهاني، جلالالممالك ايرجميرزا، پروين اعتصامي، عالمتاج قائممقامي، استاد محمدحسين شهريار و بالاخره استاد شعر و ادب فارسي معاصر محمدتقي ملكالشعراي بهار و ديگر اساتيد نامدار، نشانههاي روشن و شواهدي صادق بر نگاهباني اين بزرگان در شعر فارسي به عنوان يك دائرةالمعارف فرهنگ جهاني ايراني به شمار آمده است.
مجموع شاعران ايران
در كتاب فرهنگ سخنوران (چاپ تبريز، آبان ماه 1340) تأليف شادروان دكتر علياكبر خيامپور با حذف مكررات، تعداد شعراي صاحبنام 13376 تن است وليكن با محاسبه فهرست كتب خطي كه هنوز از آن صورت كاملي فراهم نشده است، به گفته پژوهشگران اين رشته، مجموع شعراي قابل اعتنا بيش از بيست هزار تن متصور است. اين تعداد بدون شك در سطح شعراي ديگر كشورهاي جهان بينظير است.
با اين همه شاعر كه در زبان فارسي تا قبل از پيروزي انقلاب شكل گرفتهاند، هنوز بيشتر از حدود يك هزار و اندي ديوان و مجموعه اشعار نيز هست كه به طبع نرسيده است.
اينك جاي مباهات است كه در ميان كتب و آثار شعراي همروزگار ما هر از گاهي به نمونههايي ارزنده دست مييابيم كه بحق قبول عام و پذيرش خاص يافتهاند و طبع و انتشار آنها روشنيبخش دل و ديدة خواص اهل شعر و ادب است. يكي از آن جمله، مصطفي طايي» است كه شاعر فرهيخته شادروان شمسالدين صولتي دهكردي، در باب او ميگويد: «صاحبدل شيرينسخن، مصطفي طايي فرزند حاج علياكبر، متخلص به «بسيط» يكي از شعراي توانا و شيرينسخن معاصر در سال 1318 شمسي در كاشانك شميران در خانوادهاي باتقوا و با فضل و دانش متولد شد. برادر بزرگش استاد مرتضي طايي شميراني نيز يكي از شعراي بلندآوازه در خانواده آنها ارج و اعتباري فوقالعاده دارد. غزليات بسيط، شيرين و روان و بدون پيرايه بوده و هر شنوندهاي را در جذبه و حال فرو ميبرد.»
«بسيط» در عين سادگي و صميميت، خود را اين چنين معرفي ميكند:
«اينجانب برادر كوچكتر شاعر تواناي معاصر استاد مرتضي طايي شميراني هستم كه در اثر ذوق و قريحه فطري و ارشاد برادر بزرگتر و نيز به سبب مصاحبت با اساتيد و بزرگان شعر و ادب، گاهگاهي ابياتي ميسرودم كه بيشتر حال و هواي دوران جواني را داشت تا اين كه در يكي از سفرهايم به كشور همسايه تركيه، به زيارت كعبةالعشاق و يا بهتر بگويم حرم مطهر سلطانالعاشقين حضرت مولانا جلالالدين توفيق يافتم و در قونيه انقلاب دروني پيدا كردم و با مطالعه مثنوي معنوي دريافتم كه:
عشقهايي كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
از آن پس از عشق مجازي به عشق حقيقي روي آورده و مهر و محبت ائمه اطهار را پايه و اساس شعر و سرودههاي خود قرار دادم. در شيوههاي شاعري نيز از همان زمان كه در دبيرستان با درس تاريخ ادبيات مأنوس شدم، حملة يعقوب ليث را كه در پاسخ قصيدة عربي محمدبن و صيف گفته بود: «چيزي كه من اندر نيابم چرا بايد گفت»، مرا سخت تحت تأثير قرار داد...
فرصت را مغتنم شمرده، يادي از شاعر گمنام انزلي «صولتي هشجين» كنم كه چقدر شعر و شاعر را عالمانه و عارفانه معرفي مينمايد: «شعر يعني نوع دقيق بيني خاص كه با طبيعت ظاهري طبيعت و اشياء فاصله بسيار دارد. به عبارتي ديگر، شعر برخلاف ساير انواع هنر كه ذهنيّتها را عينيت ميبخشد، عينيتها را ذهني ميكند. شايد به همين دليل است كه شعر را ما در همة هنر ميدانند و بهترين دستاوردهاي هنري را شعر ميخوانند. شاعر، جراح كلمات و بيانكنندة احساسي است كه با زبان عادي نميتوان گفت.»
چند خاطره از «بسيط»
در سال 1371 آقاي حسن ژوليده نيشابوري، شاعر خوشقريحه و مداح اهلبيت، در ادارة ثبت ورامين (در آن سال بسيط معاون ثبت ورامين بود) پيش اينجانب آمد و كتاب «گلواژههاي عشق» خود را كه تازه منتشر شده بود به بنده داد. من به ايشان عرض كردم براي آنكه همسرم بداند كتاب اهدايي است، در صفحه اول آن جملهاي بنويسيد. ايشان اين دو بيت را سرود:
به استاد طايي هزاران درود
كه اشعار نغزش بود آتشين
خدايش دهد اجر و پاداش كار
بود مادح سيدالمرسلين
بنده هم فيالبداهه در جواب ايشان گفتم:
بر استاد ژوليده صدآفرين
كه گويد سخن همچو دُرّ ثمين
بغير از تشكر چه سازد بسيط
كه مرهون لطفش بود بعد از اين
سال 1376 اتفاق ناگوار مرگ همسر و خاموشي برادر (استاد مرتضي طايي شميراني) بهار شاعر را مبدل به خزان كرد. سرودة زير مرثيهاي از آن خاطره غمانگيز است:
امسال دو روح پيكرم رفت
هم همسر و هم برادرم رفت
آن كس كه انيس جان من بود
ديدي كه چگونه از برم رفت
من ماندم و يك جهان غم و درد
دردا كه ز دست همسرم رفت
ديگر چه كند بسيط بياو
كان عاشق شعر و دفترم رفت
در شانزدهم بهمن ماه سال هشتاد به مناسبت زيارت مخصوص بيست و سوم ذيقعده كه با مداحان تهران به آستانبوسي خديو طوس به خراسان رفته بودم، اين رباعيها را در آنجا به نام امام هشتم(ع) سرودم:
شاهي كه امام هشتم مرد و زن است
در خطة طوس حضرت بوالحسن است
در بارگهش هر كه قدم بگذارد
فارغ ز همه رنج و عذاب و محن است
**
اي شاه خراسان به گدايان نظري
آخر نظري به حال خونين جگري
خواهم ز خدا اگر كه عمري باشد
هر ساله نهم بر آستان تو سري
**
اين صحن و سرا كه بس منور باشد
آرامگه سبط پيمبر باشد
با معرفت ارزيارتش بنمايي
مانند هزار حج اكبر باشد
**
اي آنكه خديو خطة طوس تويي
برتر ز جم و قيصر و كاووس تويي
آن كس كه در اين شهر غريب است منم
و آنكس كه بود با همه مأنوس تويي
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
ماييم و دلي زغصه در سوز و گداز
كو اهل دلي كه باشدم محرم راز
بر هر كه نمايم غم دل را ابراز
چون بخت زمن روي بگرداند باز
مشعل فروزان شعر و ادب در شميران در نيم قرن اخير با ظهور شعرايي بيادعا نظير آيت الله شيخ مصطفي ملكي (شعله)، استاد مرتضي طاييشيراني، حاج لطفالله شاهحسيني (شاهد)، حاج محمود عرفاني، امير قرهگزلو و حاج محمدرضا خالقپناه (عاشق) همچنان گرم و روشني بخش مجالس حسيني و محافل عرفاني بوده است. رهآورد حضور اين اديبان ارزشمند در طول پنجاه سال اخير، آفرينش مضاميني لطيف، معاني رنگين، نكتهپردازيهاي جالب و تشبيهات بيمانند بوده است.
با آرزوي سلامتي براي اساتيد در قيد حيات چون شاهحسيني و قرهگزلو با هجرت غمگنانه ديگر عزيزان اين مشعل تابان به دست نسل جوانتر از اديبان شميران همچنان روشن نگاه داشته شد؛ بدون شك شعر نغز پارسي، بزرگترين سرمايه فرهنگي مردم ايران يكي از غنيترين گنجينههاي بينظير ادب جهان است كه حافظان اين ميراث گرانبها در طول تاريخ شعرا بودهاند.
گذشته از بزرگاني نظير: فردوسي، مولوي، سعدي، حافظ، ناصرخسرو، خيام، سنايي، عطار، خاقاني و صائب كه تا به امروز ادب و شعر فارسي را به سوي بسط و كمال رهنمون شدهاند، در قرون اخير نيز شاعراني چون: مشتاقاصفهاني، لطفعليبيگ آذربيگدلي، هاتف اصفهاني، قاآني شيرازي، داوريشيرازي، فروغي بسطامي، صفاي اصفهاني، اديبالممالك فراهاني، جلالالممالك ايرجميرزا، پروين اعتصامي، عالمتاج قائممقامي، استاد محمدحسين شهريار و بالاخره استاد شعر و ادب فارسي معاصر محمدتقي ملكالشعراي بهار و ديگر اساتيد نامدار، نشانههاي روشن و شواهدي صادق بر نگاهباني اين بزرگان در شعر فارسي به عنوان يك دائرةالمعارف فرهنگ جهاني ايراني به شمار آمده است.
مجموع شاعران ايران
در كتاب فرهنگ سخنوران (چاپ تبريز، آبان ماه 1340) تأليف شادروان دكتر علياكبر خيامپور با حذف مكررات، تعداد شعراي صاحبنام 13376 تن است وليكن با محاسبه فهرست كتب خطي كه هنوز از آن صورت كاملي فراهم نشده است، به گفته پژوهشگران اين رشته، مجموع شعراي قابل اعتنا بيش از بيست هزار تن متصور است. اين تعداد بدون شك در سطح شعراي ديگر كشورهاي جهان بينظير است.
با اين همه شاعر كه در زبان فارسي تا قبل از پيروزي انقلاب شكل گرفتهاند، هنوز بيشتر از حدود يك هزار و اندي ديوان و مجموعه اشعار نيز هست كه به طبع نرسيده است.
اينك جاي مباهات است كه در ميان كتب و آثار شعراي همروزگار ما هر از گاهي به نمونههايي ارزنده دست مييابيم كه بحق قبول عام و پذيرش خاص يافتهاند و طبع و انتشار آنها روشنيبخش دل و ديدة خواص اهل شعر و ادب است. يكي از آن جمله، مصطفي طايي» است كه شاعر فرهيخته شادروان شمسالدين صولتي دهكردي، در باب او ميگويد: «صاحبدل شيرينسخن، مصطفي طايي فرزند حاج علياكبر، متخلص به «بسيط» يكي از شعراي توانا و شيرينسخن معاصر در سال 1318 شمسي در كاشانك شميران در خانوادهاي باتقوا و با فضل و دانش متولد شد. برادر بزرگش استاد مرتضي طايي شميراني نيز يكي از شعراي بلندآوازه در خانواده آنها ارج و اعتباري فوقالعاده دارد. غزليات بسيط، شيرين و روان و بدون پيرايه بوده و هر شنوندهاي را در جذبه و حال فرو ميبرد.»
«بسيط» در عين سادگي و صميميت، خود را اين چنين معرفي ميكند:
«اينجانب برادر كوچكتر شاعر تواناي معاصر استاد مرتضي طايي شميراني هستم كه در اثر ذوق و قريحه فطري و ارشاد برادر بزرگتر و نيز به سبب مصاحبت با اساتيد و بزرگان شعر و ادب، گاهگاهي ابياتي ميسرودم كه بيشتر حال و هواي دوران جواني را داشت تا اين كه در يكي از سفرهايم به كشور همسايه تركيه، به زيارت كعبةالعشاق و يا بهتر بگويم حرم مطهر سلطانالعاشقين حضرت مولانا جلالالدين توفيق يافتم و در قونيه انقلاب دروني پيدا كردم و با مطالعه مثنوي معنوي دريافتم كه:
عشقهايي كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
از آن پس از عشق مجازي به عشق حقيقي روي آورده و مهر و محبت ائمه اطهار را پايه و اساس شعر و سرودههاي خود قرار دادم. در شيوههاي شاعري نيز از همان زمان كه در دبيرستان با درس تاريخ ادبيات مأنوس شدم، حملة يعقوب ليث را كه در پاسخ قصيدة عربي محمدبن و صيف گفته بود: «چيزي كه من اندر نيابم چرا بايد گفت»، مرا سخت تحت تأثير قرار داد...
فرصت را مغتنم شمرده، يادي از شاعر گمنام انزلي «صولتي هشجين» كنم كه چقدر شعر و شاعر را عالمانه و عارفانه معرفي مينمايد: «شعر يعني نوع دقيق بيني خاص كه با طبيعت ظاهري طبيعت و اشياء فاصله بسيار دارد. به عبارتي ديگر، شعر برخلاف ساير انواع هنر كه ذهنيّتها را عينيت ميبخشد، عينيتها را ذهني ميكند. شايد به همين دليل است كه شعر را ما در همة هنر ميدانند و بهترين دستاوردهاي هنري را شعر ميخوانند. شاعر، جراح كلمات و بيانكنندة احساسي است كه با زبان عادي نميتوان گفت.»
چند خاطره از «بسيط»
در سال 1371 آقاي حسن ژوليده نيشابوري، شاعر خوشقريحه و مداح اهلبيت، در ادارة ثبت ورامين (در آن سال بسيط معاون ثبت ورامين بود) پيش اينجانب آمد و كتاب «گلواژههاي عشق» خود را كه تازه منتشر شده بود به بنده داد. من به ايشان عرض كردم براي آنكه همسرم بداند كتاب اهدايي است، در صفحه اول آن جملهاي بنويسيد. ايشان اين دو بيت را سرود:
به استاد طايي هزاران درود
كه اشعار نغزش بود آتشين
خدايش دهد اجر و پاداش كار
بود مادح سيدالمرسلين
بنده هم فيالبداهه در جواب ايشان گفتم:
بر استاد ژوليده صدآفرين
كه گويد سخن همچو دُرّ ثمين
بغير از تشكر چه سازد بسيط
كه مرهون لطفش بود بعد از اين
سال 1376 اتفاق ناگوار مرگ همسر و خاموشي برادر (استاد مرتضي طايي شميراني) بهار شاعر را مبدل به خزان كرد. سرودة زير مرثيهاي از آن خاطره غمانگيز است:
امسال دو روح پيكرم رفت
هم همسر و هم برادرم رفت
آن كس كه انيس جان من بود
ديدي كه چگونه از برم رفت
من ماندم و يك جهان غم و درد
دردا كه ز دست همسرم رفت
ديگر چه كند بسيط بياو
كان عاشق شعر و دفترم رفت
در شانزدهم بهمن ماه سال هشتاد به مناسبت زيارت مخصوص بيست و سوم ذيقعده كه با مداحان تهران به آستانبوسي خديو طوس به خراسان رفته بودم، اين رباعيها را در آنجا به نام امام هشتم(ع) سرودم:
شاهي كه امام هشتم مرد و زن است
در خطة طوس حضرت بوالحسن است
در بارگهش هر كه قدم بگذارد
فارغ ز همه رنج و عذاب و محن است
**
اي شاه خراسان به گدايان نظري
آخر نظري به حال خونين جگري
خواهم ز خدا اگر كه عمري باشد
هر ساله نهم بر آستان تو سري
**
اين صحن و سرا كه بس منور باشد
آرامگه سبط پيمبر باشد
با معرفت ارزيارتش بنمايي
مانند هزار حج اكبر باشد
**
اي آنكه خديو خطة طوس تويي
برتر ز جم و قيصر و كاووس تويي
آن كس كه در اين شهر غريب است منم
و آنكس كه بود با همه مأنوس تويي
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج