بهرة كشف الاسرار از گفتار و كردار امام علي (ع)

اين مقاله به ميزان تاثيرپذيري و بهره مندي كتاب تفسير كشف الاسرار ميبدي از سخنان علي بن ابي طالب (ع) و همچنين كرامات و حكاياتي كه از آن حضرت نقل كرده، پرداخته است؛ و ضمن ارائة نمونه هايي از احاديث علوي كه با زبان عربي يا با ترجمة فارسي در كتاب مذكور نقل شده، به ديدگاه ميبدي دربارة كرامات و فضائل علي(ع) نيز اشاره كرده است. انتخاب كتاب كشف الاسرار بدان جهت است كه نويسندة كتاب از علماي اهل سنّت بوده و كتاب او نيز در زمرة امّهاتِ كتب صوفيه به شمار مي رود. علاوه بر اين تفسير كشف الاسرار بي ترديد يكي از زيباترين متون نثر فارسي است.
پنجشنبه، 4 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهرة كشف الاسرار از گفتار و كردار امام علي (ع)

بهرة كشف الاسرار از گفتار و كردار امام علي (ع)
بهرة كشف الاسرار از گفتار و كردار امام علي (ع)


 

نويسنده: دكتر احمد خاتمي
دانشيار دانشگاه شهيد بهشتي



 

چكيده
 

اين مقاله به ميزان تاثيرپذيري و بهره مندي كتاب تفسير كشف الاسرار ميبدي از سخنان علي بن ابي طالب (ع) و همچنين كرامات و حكاياتي كه از آن حضرت نقل كرده، پرداخته است؛ و ضمن ارائة نمونه هايي از احاديث علوي كه با زبان عربي يا با ترجمة فارسي در كتاب مذكور نقل شده، به ديدگاه ميبدي دربارة كرامات و فضائل علي(ع) نيز اشاره كرده است. انتخاب كتاب كشف الاسرار بدان جهت است كه نويسندة كتاب از علماي اهل سنّت بوده و كتاب او نيز در زمرة امّهاتِ كتب صوفيه به شمار مي رود. علاوه بر اين تفسير كشف الاسرار بي ترديد يكي از زيباترين متون نثر فارسي است.
كليدواژه ها: كشف الاسرار، روايات علوي، عرفان، حديث.
در ميان آثار منثور ديني، آنچه به زبان فارسي نگاشته شده است، نسبت به تاليفات و تحقيقاتي كه ايرانيان به زبان عربي داشته اند، اندك است. در ادوار مختلف گذشته، در ميان عالمان ديني گه گاه به شخصيتهايي بر مي خوريم كه بنا به ميل باطني، يا به تشخيص نيازهاي اجتماعي و يا به سفارش و خواهش شاهزادگان و شاهان ايراني، به نگارش متون ديني به زبان پارسي همّت گمارده اند، كه از آن جمله مي توان به آثاري چون تفسير روض الجنان و روح الجنان، معروف به تفسير ابوالفتوح رازي، و يا تفسير كشف الاسرار و عدّه الابرار، معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري، اشاره كرد، كه هر دو اثر از جنبه هاي مختلف، از جمله جنبة ديني و قرآني و جنبة ادبي، حايز اهميّت فراوانند. اين مقاله در صدد است تا به دلايلي كه بعضاً اشاره مي شود، به ميزان بهره مندي و استفادة تفسير كشف الاسرار از گفتار و رفتار حضرت مولي الموحدين، عليّ بن ابي طالب - عليه السلام- اشاره اي داشته باشد. انتخاب تفسير كشف الاسرار كه بدون شك از زيباترين متون ادب فارسي و از دلنشين ترين متون تفسير قرآن كريم است، از آن روست كه:
اوّلاً: اين اثر به زبان فارسي است.
ثانياً: از مهم ترين متون ادبي و عرفاني به شمار مي رود.
ثالثاً: صاحب آن از علماي عامّه است.
رابعاً: نخستين تفسير كامل قرآن كريم به زبان فارسي است.
تفسير كه به نام خواجه عبدالله انصاري (481-396 ه.ق) مشهور است، در واقع اثر ابوالفضل ميبدي- عالم و عارف شافعي مذهب قرن ششم هجري- است كه در سال پانصد و بيست هجري قمري به تاليف كشف الاسرار همّت كرده و در اوايل نيمة دوم قرن ششم آن را به پايان برده است.
ميبدي تفسير خود را بر اساس تفسير الهروي خواجه عبدالله انصاري در ده مجلّد به رشتة تحرير درآورده و در ذيل هر سوره، نخست به ترجمة ادبي و تفسير شرعي و روايي آيات و سپس به تفسير ادبي - عرفاني آيات مي پردازد.
مجموع رواياتي كه ميبدي به زبان عربي در تفسير نقل كرده، يكصد و بيست روايت، و مجموع رواياتي كه به زبان فارسي نقل كرده، بيست و سه روايت است كه بعضي از آنها در نهج البلاغه نيز آمده است.
مجموع حكايات و داستانهايي كه از عليّ بن ابي طالب- عليه الصّلوه و السّلام- در كشف الاسرار آمده، بالغ بر سيزده حكايت است. سيصد و هفتاد و هفت بار نيز نام عليّ بن ابي طالب (ع) به صورت عليّ بن ابي طالب، اميرالمؤمنين و ابوالحسن ذكر شده است.
توجّه به ميزان بهره گيري از روايات علي (ع)، نشان از ذكاوت مفسّر مذكور، در تبيين آيات الهي دارد.
اين مقاله به لحاظ محدوديتهايي كه دارد، صرفاً به ذكر نمونه هايي از ديدگاه هاي ميبدي دربارة حضرت علي (ع) مي پردازد، كه عبارتند از:
تقدّم علي (ع) در پذيرش اسلام.
منزلت علي (ع)
دانش و بينش علي (ع)
كرامات و فضايل علي (ع)
و در خاتمه، فهرست روايات عربي و فهرست روايات فارسي منقول از آن حضرت را با ذكر شمارة جلد و شمارة صفحه ارائه مي دهد.

تقدّم علي (ع) در پذيرش اسلام
 

ميبدي در نوبت ثانيه، در ذيل آية شريفة:
«والسّابقونَ الاوّلونَ مِنَ المُهاجِرينَ» (1) آورده است: ... اسمعيل بن اياز بن عفيف روايت كند از پدر خويش از جدّ خويش- عفيف- گفتا: مردي بازرگان بودم. به روزگار حجّ به مكّه آمدم و به نزديك عبّاس بن عبدالمطلّب فرود آمدم، كه با وي دوستي و برادري داشتم. گفتا: هر دو به ايّام موسم، به مني ايستاده بوديم- من و عبّاس- كه مردي جوان تازه روي فراز آمد به وقت پيشين، و ساعتي در آسمان مي نگرد؛ آنگه روي به قبله آورد و در نماز ايستاد. هم در آن ساعت كودكي آمد و از راستْ دستِ وي بايستاد و زني آمد و از پسِ هر دو بايستاد. آن جوان پشت خم داد و در ركوع شد. هر دو در متابعت وي در ركوع شدند. جوان به سجود شد. ايشان نيز به متابعت وي در سجود شدند، و در قيام همچنان و در تشهد همچنان. ابن عفيف رو به عبّاس آورد؛ گفت: يا عبّاس، اين عظيم كاري است. اين كار ايشان چه كار است و اين چه كسان اند اينان؟ عبّاس گفت هذا ابنُ اخي- محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب. يَزَعمُ انَّ اللهُ تعالي بَعَثَهُ رَسولاً وَ انَّ كنوزَ كسري و قيصر سَتُفتَحُ عَلَيهِ وَ هذَا الغُلامُ ابنُ اَخي- عليّ بن ابي طالب- و هذا المراهُ خديجه بنت خويلد- زوجه محمّد (2).

منزلت علي(ع)
 

توجّه به جايگاه علي(ع) و بيان منزلت آن حضرت، از موضوعاتي است كه مكرّر در تفسير كشف الاسرار مدّنظر مفسّر بوده است. براي نمونه، مطلبي را كه در ذيل آية شريفة «وَ اللهُ رَئوفٌ بِالعِبادِ» (3) نقل كرده است و در آن صراحتاً منزلت والاي عليِ بن ابي طالب (ع) را معلوم نموده، مي آوريم: و گفته اند، كه اين آيت در شان اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب (ع) آمد، آنگه كه مصطفي هجرت كرد و علي را بر جاي خود خوابانيد، و ذلك اَنَّ الله تعالي اوحي الي جبرئيل و ميكائيل، انّي آخيتُ بَينَكما و جَعلتُ عُمرَ احدِكُما اطوَلُ مَن عُمرِ الاخَر، فَاَيَّكُما يُؤثِرُ صاحِبَه بالحَيوهِ، فَاختارِ كِلاهُما الحيوه، فَاوحي اللهُ الَيهما افَلا كَنتُما مِثلَ عليَّ بن ابي طالبِ، آخييت بَينَه و بَينَ نبيّي محمّدٍ (ص) فَبات عَلي فِراشِه يَفديه بِنفسه، و يُؤثِرُُه بِالحَيوه. اهباطا الي الارض فَاحفَظاهُ مِن عَدوّه، فَنَزَلا، وَ كانَ جبرئيلُ عِندَ رَاسِ عليٍّ، وَ ميكائيلُ عِندَ رِجْلَيهِ، و جبرئيلُ يُنادي «بَخٍ بَخٍ مِن مِثلِك يَابنَ ابي طالب، يباهي اللهُ- عزّ و جلّ- بِكَ المَلائِكَهُ.» فَاَنزَلَ اللهُ- عزّ و جلّ- عَلي رَسولِه و هو متوجّهٌ الي المدينهِ في شان عليٍّ: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يشتري نَفْسَهٌ...» (4).

دانش و بينش علي (ع)
 

جملة ويژگيهاي برجسته امام علي (ع)،‌علم اوست. اعلميّت حضرت به گونه اي است كه حتّي دشمنان سرسخت ايشان نتوانسته اند آن را كتمان كنند. ميبدي با وقوف به مدارج علمي آن حضرت، در لابه لاي تفسير خود به نقل كلمات ايشان پرداخته و از خرمن دانش الهي و علوم لدّني حضرت خوشه چيني كرده است. در اينجا به ذكر چند نمونه از آن بسنده مي شود:
1- در ضمن تفسير سورة حمد، به حكايتي از امام مسلمانان، عليّ مرتضي، مي پردازد كه مشكل را براي فردي جهود حل مي كند:» بوبكر نقّاش حكايت كرد از امام مسلمانان، عليّ مرتضي (ع)، كه روزي جهودي مرا گفت: در كتاب شما آيتي است، بر من مشكل شده؛ اگر كسي آن را تفسير كند تا اشكال من حل شود، من مسلمان شوم. امام گفت: آن چه آيت است؟ گفت: «اهدِنا الصِّراطَ المُستقيم». نه شما مي گوييد كه به راه راستيم و دين روشن؟ اگر چنين است و بر شك نه ايد، در دين خويش چرا مي خواهيد و آنچه داريد، چرا مي جوييد؟ امام گفت: قومي از پيغامبران و دوستان خدا پيش از ما به بهشت رفتند و به سعادت ابد رسيدند. ما از الله مي خواهيم تا آن راه كه به ايشان نمود، به ما نمايد، و آن اطاعت كه ايشان را بر آن داشت تا به بهشت رسيدند، ما را بر آن دارد، تا ما نيز بر ايشان در رسيم و در بهشت شويم. گفتا آن اشكال وي حل شد و مرد مسلمان گشت (5) ».
در ضمن تفسير آيه 147 از سورة «نساء»، با ذكر داستاني، فراست و ذكاوت عليّ بن ابي طالب را مطرح مي كند و روحية علم گرايي و پرهيز از خرافات را در آن حضرت نشان مي دهد: «و در تحقيق فراست اوليا روايت كنند كه اميرالمؤمنين علي (ع) روزي قدم در ركاب مركب مي كرد تا به غزاه شود. مردي منجّم بيامد و ركاب او گرفت، گفت: يا علي! امروز به حكم نجوم، در طالعِ تو نگاه كردم و تو را رويِ رفتن نيست؛ كه تو را نصرت نخواهد بود. علي (ع) گويد: دور، اي مرد از بر‍ِ مركب من! حيد كرّار بدان قدم در ركاب كرده است تا چون تويي ركاب او گيرد و باز گرداند؟ دور باش از بر من، كه انديشة سينة من، كم از آن اثر نكند كه خورشيد در فلك. اگر فلك را از بهر كاري در گردش آورده اند، ما را نيز هم از بهر كاري در روش آورده اند. كسي را كه دقيقت او حقيقت بود، و ثواني او سبع مثاني بود، و اصطرلاب او دل او بود، انديشة وي كم از راي تو بود؟ من بدين حرب خواهم شد، و جز امروز حرب نخواهم كرد، كه مرا به فراست باطن معلوم شده است كه از اين لشكر من نُه كشته شود. و الله كه دَه نَبود! و از لشكر دشمن نُه بجهند. والله كه ده نبود (6)!»
3- و باز از بيان آن حضرت در تبيين مسائل تاريخي بهره مي گيرد و علم و دانش او را بر مسائل پيشينيان و تاريخ گذشتگان مي ستايد و آن را دليل محكم براي بيان مطالب خود مي داند. از جمله در ضمن شرح قصّة اصحاب كهف و روايات متعدّد و مختلفي كه دربارة آنها وارد شده است، از روايات اميرالمؤمنين علي (ع) بهره مي گيرد و بدان استناد مي كند: «علماء صحابه و تابعين و ائمّة دين در آن مختلفند و در روايات و اقوال ايشان اختلاف و تفاوت است. قول اميرالمؤمين علي (ع) آن است كه اصحاب الكهف قومي بودند در روزگار ملوك طوايف، ميان عيسي (ع) و محمّد (ع)، و مسكن ايشان زمين روم بود در شهر افسوس، گفته اند كه آن شهر امروز طرسوس است، و اهل آن شهر بر دين عيسي بودند و كتاب ايشان انجيل بود، و ايشان را ملكي بود صالح. تا آن ملك بر جاي بود، كار ايشان بر نظام بود و بر دين عيسي راست بودند. چون آن ملك از دنيا برفت، كار بر ايشان مضطرب گشت و سر به باطل و ضلالت و تباهكاري در نهادند و بت پرست شدند، و در ميان ايشان قومي اندك بماندند متواري از بقاياي اهل توحيد كه بر دين عيسي بودند. و پادشاه اهل ضلالت در آن وقت دقيانوس بود؛ جبّاري متمرد، كافري بت پرست. قومي گفتند دعوي خدايي كرد و خلق را بر طاعت خود دعوت كرد. و اين دقيانوس با لشكر و حشم فراوان از زمين پارس آمده بود و اين مدينة افسوس دارالملك خود ساخته، و هر كس سر در چنبر طاعت وي نياوردي و از دين وي برگشتي، او را هلاك كردي...» (7)

كرامات و فضايل علي (ع)
 

در تفسير كشف‌الاسرار، حكايات و روايات متعدّدي است كه دلالت بر فضايل و كرامات حضرت دارد. از آن جمله است داستاني كه در فتح خيبر نقل مي كند و علي (ع) را تنها فاتح آن مي داند، كه با امدادهاي غيبي از عهدة آن كار برآمد پس از آن كه ابوبكر و عمر از فتح آن عاجز ماندند.
ابوبكر تمامِ آن روز جهد كرد و حصار گشاده نيامد. ديگر روز به عمر داد؛ هم گشاده نيامد. رسول گفت: والله لَاعطينّ الرّايهَ غداً رَجُلاً يٌحِبُّهُ الله و رسوله. پس ديگر روز علي را بخواند و عَلم به وي داد. علي رفت و عَلم بر درِ حصارِ خيبر بزد. جهودي بر بامِ حصار آمد؛ گفت: مَن انتَ: تو كيستي؟ گفت: من علي ام. جهود گفت: علاي شد اين كار به حقّ موسي و توريه. پس علي به تاييد الهي و قوّت ربّاني در حصار به دست گرفت و از بومِ حصار بركند و بينداخت؛ چنان كه زلزله در حصار خيبر افلتا. بورافع گويد- مولي رسول- كه: با من هفت تنِ ديگر از مبارزان عرب بودند. خواستيم كه در از يكجانب به ديگر جانب گردانيم؛ نتوانستيم. گويند كه حلقة آن چهار صد مَنْ بود و بعد از آن، علي رفت تا آن حلقه بر گيرد و نتوانست؛ از آنكه آنگه كه مي برَ كند، جبرئيل با وي بود به معاونت. پس علي گفت: ما قَلَعتُها بقوَّهٍ جسمانيَّه انَّما قَلَعْتُها بِقوَّهٍ رَبّانيّه (8)».
همچنان در باب فضايل آن حضرت، در ذيل روايت مشهور مَن كُنتُ مَولاه فَعليُّ مَولاه از قول رسول اكرم(ص) مي گويد: «هر كه مرا در دين و اعتقادْ با وي پيوند است و دوستي، علي را با وي پيوند است و دوستي؛ و اين شرف فضل علي (ع) را گفت».
و در ادامه مي نويسد: «و مِن فَضائِلِ عليِّ (ع) ما رُوِيَ عِمران بن حَصين اَنَّ النبيّ (ص) قال: «انّ عليَّاً مَنّي و اَنَا مِنه، وَ هُو وَليُّ كُلِّ مؤمنِ بَعدي». و عَن ابن عُمر قال: «آخي رسول اله (ص) بَين اصحابِهِ، فَجَاءَ عليُّ تَدمَعُ عَيناه، هذا عَليُّ وليُّكم، اللهمَّ والِ مَن والاه، وَ عادِ مَن عاداه، فَقالَ آخَيتُ بَين اصحابِك وَ لَمْ تُؤاخ بَيني و بَين احد فقال رسول الله (ص): «انت اخي فِي الدُّنيا وَ الاخِرَه»، و قال «انتَ مِنّي بِمَنزَلَهِ هارونَ مِن موسي الاّ انّه، لا نبيَّ بَعدي». وَ رُوِيَ الرّضا عن آبائه عن علي (ع) قال: «قالَ لي رسولُ اللهِ (ص): لَيس في القيامهِ راكبٌ غَيرُنا، وَ نحنُ اربعهٌ، فَقامَ اليهِ رَجُلٌ مِنَ الانصارِ فَقالَ فِداكَ ابي وَ امّي! انت و مَن؟ قالَ: انا عَلَي البُراق، و اخي صالحُ عَلي ناقَهِ اللهُ الّتي عُقِرَتْ، وَ عمّي حمزهُ عَلي ناقَتي العَبضاء، و اخي عَليُّ عَلي ناقهٍ مَن فَوقِ الجَنَّهِ، و بِيَدهِ لَواءُ الحَمدِ يُنادي: لا الهُ الَّا الله، محمّدٌ رسولُ الله نودِيَت مِن بَطنانَ العَرشِ: نِعمَ الابُ ابوكَ ابراهيم الخليل، وَ نِعمَ الاخُ اخوكَ عليُّ بن ابي طالب»! وَ عَن ابي سعيد الخِذْري قال: نَظَرَ رسولُ الله‌ (ص) في وَجْهِ عَليِّ بن ابي طالب، فَقالَ: «كَذَبَ مَن يَزعَمْ اَنَّه يُحِبُّني وَ هو يُبغِضُكَ». عليّ مرتضي، ابن عمّ مصطفي، شوهر خاتون قيامت- فاطمة زهرا- كه خلافت را حارس بود، و اوليا را صدر و بدر بود، چنان كه نبوّت به مصطفي ختم كردند. خلافت خلفاء راشدين به وي ختم كردند خاتمت نبوّت و خاتمت خلافت، هر دو به هم از آدم به ميراث همي آمد، عصراً بعدِ عصر؛ تا به عهد دولت مصطفي، خاتمت نبوّت به ميراث به مصطفي رسيد و خاتمت خلافت به علي مرتضي رسيد. رقيق عصمت و نبوّت بود. عنصر علم و حكمت بود. اخلاص و صدق و يقين و توكّل و تقوا و ورع، شعار و دثار وي بود. حيدر كرّار بود. صاحب ذوالفقار بود. سيّد مهاجر و انصار بود. روز خيبر، مصطفي گفت: «لَاُعطينّ هذِهِ الرّايه غداً رَجُلاً يُفتَحُ اللهُ عَلي يَدَيهِ، يُحِبُّ الله و رسولَه، و يُحبُّهُ اللهُ و رسولُه». فردا اين رايتِ نصرتِ اسلام به دست مردي دهم كه خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسولْ او را دوست دارند. همه شب صحابه در اين انديشه بودند كه فردا علم اسلام و رايت نُصرت لا الهُ الّا الله به كدام صدّيق خواهد سپرد. ديگر روز مصطفي گفت: «اينَ عليِّ بن ابي طالب؟» گفتند: يا رسولَ الله، هُوَ يَشتَكي عَينَيْهِ: چشمش به درد است. گفت: او را بياريد. بياوردند. زبان مبارك خويش به چشم او بيرون آورد. شفا يافت و نوري نو در بينايي وي حاصل شد، و رايت نصرت به وي داد. علي گفت: «يا رسول الله، اُقاتِلُهُمْ حَتّي يَكونوا مِثلُنا»: ايشان را به تيغ چنان كنم كه يا همچون ما شوند، يا همه را هلاك كنم. رسول گفت: يا علي، آهسته باش و با ايشان جنگ بر اندازة ناكسي و بيقدريِ ايشان كن، نه بر قدر قوّت و هيبت خويش. يا علي، ادعهم الي الاسلام وَ اخبرهُم بِما يَجِبُ عَلَيهِم مِن حقِّ اللهِ فيهُ، فَوَاللهِ لَاِن يهدي اللهُ بِكَ رَجُلاً واحداً خَيرٌ لَكَ مَنْ انْ يَكونَ لَكَ حمر النّعم». (9)
و در ذيل آية شريفة «مَنْ ذَالِّذي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً» (10) به داستان همكاري زيباي حضرت فاطمة زهرا (س) و عليّ بن ابي طالب در كمك به سائل و نتايج مطلوب ناشي از معامله كردن با خدا مي پردازد و مي نويسد: «روزي علي مرتضي (ع) در خانه شد. حسن و حسين پيش فاطمة زهرا مي گريستند. علي گفت: يا فاطمه، چه بوده است اين روشنايي چشم و ميوة دل و سرور جان ما را كه مي گريند؟ فاطمه گفت: يا علي، مانا كه گرسنه اند؛ كه يك روز گذشت تا هيچ چيز نخورده اند. و ديگي بر آتش نهاده بود. علي گفت: آن چيست كه در ديگ است؟ فاطمه گفت: در ديگ هيچ چيز نيست مگر آب تهي. دلخوشيْ اين فرزندان را بر سر آتشي نهادم، تا پندارند كه چيزي مي پزم. علي (ع) دلتنگ شد. عبائي نهاده بود؛ برگرفت و به بازار برد و به شش درم بفروخت و طعامي خريد. ناگاه سائلي آواز داد كه «مَن يُقرِض اللهَ يَجدْهُ مَليّاً وَفيّاً». علي (ع) آنچه داشت، به وي داد. باز آمد و با فاطمه بگفت. فاطمه گفت: نوشَت باد يا اباالحسن، كه توفيق يافتي و نيكو چيزي كردي، وتو خود هميشه با خير بوده اي و با توفيق. علي بازگشت تا به مسجد رسول شود و نماز كند. اعرابي اي را ديد كه شتري مي فروخت. گفت: يا اباالحسن، اين شتر را مي فروشم؛ بخر. علي گفت: نتوانم؛ كه بهاي آن را ندارم. اعرابي گفت: به تو فروختم تا وقتي كه غنيمتي در رسد يا عطائي از بيت المال به تو درآيد. علي آن شتر را به شصت درم بخريد و فرا پيش كرد. اعرابي ديگر پيش وي درآمد؛ گفت: يا علي، اين شتر به من فروشي؟ گفت: فروشم. گفت به چند؟ گفت: به چندانك خواهي. گفت به صد و بيست درم خريد. علي گفت: فروختم. صد و بيست درم پذيرفت از وي و به خانه باز شد. با فاطمه گفت كه از اين شصت درم با بهاي شتر دهم به اعرابي و شصت درمْ خود به كار بريم. بيرون رفت به طلب اعرابي. مصطفي را ديد. گفت: يا علي، تا كجا؟ علي قصّة خويش بازگفت. رسول خدا شادي نمود و او را بشارت داد و تهنيت كرد؛ گفت: يا علي، آن اعرابي نبود؛ آن جبرييل بود كه فروخت، ميكائيل بود كه خريد، و آن شتر، ناقه اي بود از ناقه هاي بهشت. اين آن قرض بود كه تو به الله دادي و درويش آن را بنواختي، و قد قال الله- عزّ و جلّ- «مَنْ ذَالَّذي يُقْرضُ اللهَ قَرْضَاً حَسَناً» (11)
و باز در ذكر فضايل علي (ع)به "ردّ الشمس" اشاره مي كند و آن را معجزه اي براي علي بن ابي طالب مي داند؛ چنان كه اين معجزه براي سليمان پيامبر پيدا شده بود. مي نويسد: :«در خبر است كه مصطفي - صلواتُ الله و سلامُه عليه- سر بر كنار علي نهاد و بخفت. علي (ع) نمازِ ديگر نكرده بود. نخواست كه خواب بر رسول قطع كند. مردِ عالم بود؛ گفت: نمازْ طاعت حقّ، و حرمتّ داشتِ رسولْ طاعت حق. همچنان مي بود، تا قرصِ آفتاب به مغرب فرو شد. مصطفي (ص) از خواب درآمد. علي گفت: يا رسول الله، وقت نماز ديگر فوت شد و من نماز نكردم. رسول گفت: اي علي، چرا نماز نكردي؟ گفت: نخواستم كه لذّت خواب بر تو قطع كنم و جبرئيل آمد كه يا محمّد، حق- تعالي- مرا فرمود تا قرصِ آفتاب را از مغرب باز آرم تا علي نمازِ ديگر به وقت بگزارد. بعضي ياران گفتند: قرص آفتاب را چندان باز آورد كه شعاع آفتاب ديديم كه بر ديوارهاي مدينه مي تافت (12)».
در پايان، به روايتي كه ميبدي از حضرت علي (ع) در ذيل آية شريفة: «يا ايُّها الّذين آمَنوا اذا ناجَيْتُمُ الرّسولَ فَقَدِّموا بَيْنَ يَدَيْ نَجْويكم صَدَقهً» (13) نقل كرده و جامع همة فضايل آن حضرت است، اشاره مي كنيم: «اميرالمؤمنين علي (ع) گفت در بعضي روايات كه: چون اين آيت فرو آمد، يك دينار به صدقه دادم و ده سؤال از رسول خدا كردم. گفتم: يا رسول الله، كيفَ اَدعواللهَ: خداي را- جلّش جلالُه-چون خوانم و چگونه پرستم؟ گفت: بِالصِّق و الوِفاء. عهدي كه روز «بلي» (14) با وي رفته، به وفاي آن باز آيي و در گفتار و كردار خود صدق به جاي آري. آنچه نمايي، داري(15) و آنچه گويي، كني و از آنجا كه آواز دهي، باشي. گفتم: ما اسالُ اللهَ: از خدا چه خواهم؟ گفت: السّلامهُ في الدُّنيا و الآخره: در دنيا و آخرت، سلامت دل از آفات بشريت و عافيت تن از انواع بليّت. گفتم: ما اَصنَعُ لَنَجاتي؟ : چه كنم تا در انجمن رستاخيز از رستگاران باشم؟ ايمن از فزعات قيامت و رسيده به درجاتِ جنّت؟ گفت: كُلْ حلالاً و قُل صدقاً: آنچه خوري، حلال خور و آنچه گويي، صدق گوي. حرام را به خود راه مده، كه حرام بدْ سرانجام بود. از دروغ بپرهيز، كه هر كه دروغ گويد، در دو جهان بدنام بود. گفتم: مَالحيلهُ؟: حيلت چه كنم تا آن بود كه من خواهم؟ گفت: تركُ الحيله حيلهٌ: حيلت بگذار و بدان كه همه آن بُود كه الله خواهد و حيلت و تدبير بنده هرگز با تقديرِ الله بر نيايد. گفتم: ما عليّ؟ بر من چيست از احكام تا بگزارم؟ و از عهدة آن بيرون آيم؟ گفت: امر الله و رسوله به هرچه الله فرمود از واجبات و مفروضات و هرچه رسول گفت از مسنونات و مندوبات. گفتم: مَالرّاحهُ؟: آسايش و راحت چيست؟ قال: الجَنَّهُ. گفت: راحت آن است كه در بهشت با نعمت، فرود آيي و از دوزخ با عقوبت، ايمن شوي. گفتم: مالسّرور؟ قالَ الرؤيهُ: گفتم: شادي چيست و آن شادكامي كي؟ گفت: شادي، آن شادي كه شب فراق به سر آيد و صبح وصال از مطلع اقبال برآيد و بنده شاهد جمال ذوالجلال بيند. گفتم: مَالحقُّ؟ قالَ: الاسلامُ: گفتم: آن حق كه باطل را در آن راه نيست، چيست؟ گفت: دين اسلام. گفتم: مَالفسادُ؟ قالَ: الكُفرُ: آن فساد و تباهي كه از راستي و پاكي دور است، چيست؟ گفت: كفر ورزيدن و حق بپوشيدن. گفتم: مَالوفَاءُ: وفا چيست و مرد وفادار كيست؟ قال: شَهادهُ انْ لا اله الّا الله: گفت: كلمة شهادت گفتن و بر ايمان و توحيد و اخلاص مستقيم بودن».

فهرست روايات و حكايات علوي
 

الف: عربي
 

آمَنَ قريشاً انْ تكون الخلافه الّا فيهم 10: 626
آمين خاتَمُ رَبِّ العالمين يَختُم به دُعاء عَبدِهُ المؤمنِ [وَ قيل] يَختُم بِهِ بَراءَهِ اهلِ الجَنَّه مِنَ النّار 1: 23
آيهٌ في كتابِ اللهِ لَمْ يَعَملْ بِها احدٌ قَبلي وَ لا يَعلَمْ بِها احدٌ بَعدي وَ هِيَ آيَهُ المُناجاهِ 10 :21
احذَروا نَفَارَ النِّعَمِ فَما كلُّ شار‍‍دٍ بِمرَدودٍ 3: 135
اَدُوا الامانهَ وَلَوْ الي قاتل اولادِ الاَنبيا 2: 170
اذا اشتكي احدُكم شَيئاً فَلْيَسال امراتِهِ ثَلاثه دَراهم مِن صِداقها و ... 2: 412
اذا وَصَلَتْ الَيكُم اطرافَ النِّعَمِ فَلا تَنفَروا اقصاها بِقِلَّهِ الشُّكرِ 3: 135
اراد اللهُ اَنْ يَظْهَرُ كِرامَتَهُ عَلَي المؤمنين، فَلَو لَم يَكُنْ ابليسُ وَ وَسوَسَتِهِ لما... 2 :701
اربَعَهُ آلافٍ فَمادونَها نَفَقَهٌ وَ ما فَوقَها كَنْزُ و الكَنْزُ جَمعُ الشَّيءِ وَ تَكنيفِه 4: 126
اَفَحَسِبْتُم انَّ المَوتَ لَا يَعلَمُكم و القَبرُ لا يَضُمُّكم وَ القيامهٌ لا تَجمَعُكم وَ الربُّ لا يَقْضي... 6: 437
افضلُ الجَهادِ الاَمرُ بِالمعروف وَ النّهيِ عَنِ المُنكَرِ وَ شَنَآنُ الفاسقين، فَمَن امر... 2: 234
اُقاتِلُهُم حَتّي يَكونوا مِثلُنا. فقال: علي رُسُلك حتّي تَنزلَ بِساحَتِهم... 3: 494
الا لا يتبع مُدبراً وَ لا يوقَفٌ عَلي جريحٍ 9: 252
«البَحر المَسجور» بَحرٌ تَحتَ العرشِ غمره كَما بَينَ سَبع سَمواتِ الي سَبع ارضَين.... 9: 333
الدّنيا تَضُرُّ و تغرُّ و تَمُرُّ 162:8
الرَّحمن الرَّحيم ينفي بِهِما القنوطِ عَن خَلقه فَلَهُ الحمد 13:1
السّحت خمسَهُ عشر: الرّشوهٌ في الحُكم، و مهر البَغي، و حُلوان الكاهِن... 119:3
السّلامُ عَلَيكُم يا اهلَ القبورِ، اموالُكم قُسِمَتْ و دورُكم سُكِنَتْ و نساءُكم نُكِهَتْ... 316:1
الفَرقُ بَينَ صَلَواتِنا و صَلوهِ اهلِ الكتابِ الوَسوسهٌ، لِانَّ الشَّيطانَ فَرَغَ مِنهُم و مِن عِلمِهم 701:2
النّحرُها هُنا «فَصَلِّ لِرَّبكَ وَ انحَر» وَضَعْ اليَدَين في الصّلوه علي النحر 638:10
النَّسبُ ما لا يَحِلّ النِّكاحِهِ، و الصَّهرُ ما يحلُّ نِكاحِه، فالنَّسبُ ما يوجِبُ الحُرَمهُ... 49:7
النَّعَمُ سِتَّهٌ: الاسلام، و القرآن، و محمّد، و السِّتر، و العافيه، و الغَني عَمّا في ايدي النّاس 410:1
انّ الايمانَ يَبدو لمظّهً بيضاءَ في القلب، كُلّما ازداد الايمانَ ازدادتْ بَياضاً... 352:2
انّ البرقَ مَخاريقٌ مِنَ النّار في ايديَ الملائكه تُزَجُر بِهَا السّحاب 173:5
انّ المؤمنَ اذا قُبِضَ المَلَكُ روحَهُ انتَهي بِهِ الي السَّماء و َ قالَ يا ربُّ عَبدُك فَلانٌ .... 140:6
انّ رجلا و امراه ايتا عليّاً، مع كلّ واحد منهما قيامٌ من الناس، فقال علي.... 2: 494
انّ عثمانَ مِنَ الذّين آمَنوا و عَمِلو الصّالحاتَ ثُمّ اتَّقوا و آمَنوا ثُمّ اتَّقوا و احسنوا 227:3
انّ عليّاَ سمع رجلاً يقول في ناحيه المسجد «لا حكم الّا الله» فقال علي: كلمه حق اريد بها باطل... 252:9
انَّ عليّاً (ع) سَمِعَ رَجُلاً يَقولُ في ناحيهِ المَسجدِ: لا حُكمَ الّا لله. فَقالَ: كلمهٌ حقّ اُريدُ بها باطل.... 252:9
انّ عليّاً (ع) عنه سُئِلَ كَيفَ يُحاسِبُهُم في حالهٍ واحِدهِ، فَقَالَ كَما يُرزِقُهم في حالهٍ واحدهٍ 540:6
انّ عليّاً (ع) قالَ لمّا ماتَ ابوطالبُ اتيتُ رسولَ اللهِ فَقُلتُ: يا رسولَ الله (ص) انّش عَمَّك.... 222:4
انّ عليّاً (ع) مرّ عَلي رَجُلٍ وَ هُو يَزِنُ الزّعفرانَ و قَد ارجَحَ فَكَفا الميزان. ثمّ قال... 314:10
انّ عليّاً (ع) مرّ عَلي رَجُلٍ وَ هُو يَزِنُ الزّعفرانَ و قَد ارجَحَ فَكَفا الميزان. ثمّ قال: اقم الوزن بالقسط... 314:10
انّ عليّ بن ابي طالب قضي بقضيّه، فقال رجل من ناحيه المسجد يا امير المؤمين ليس القضا... 113:5
انّ في الجَنّهِ لُؤلُؤتَين الي بَطنانِ العَرشِ، واحدهٌ بَيضاءُ، و الاُخري صَفراءُ، في كلِّ... 111:3
انّ قبرَ هودِ بِحَضر موتِ في كثيبِ احمر 656:3
انّكم تَقُرّونَ الوَصيَّهَ قَبلَ الدَّينِ و بَدا رسولُ اللهِ (ص) بالدَّينِ قَبلَ الوصيّهِ 439:2
انّ لِلباطلِ جَولَهٌ ثمَّ يَضْمَحِلُ 31:2
انّما اخذَتُهم الرَّجفهُ مِن اجلِ دَعويهم عَلي موسي قتل هارون، و ذلك انّ موسي و .... 755:3
انّما مَثَلُ العُلَماء كَمَثَلِ الا كفّ اذا قُطِعَتْ كفّ لم تعد 215:5
انّه (عليّ بن ربيعه) شهد عليّاً (ع) حين ركب، فلا وضع رجله في الرّكاب، قال: بسم الله... 54-55:9
انّي لَارجو ان اكون انا و عثمانُ و طلحهٌ و زبَيرُ مِن الّذينَ قال اللهٌ: و نَزَعْنا... 615:3
اوحي اللهُ اليهَ (ص) يا محمّدُ لَو لا انّي اُحبُّ مُعاتبهَ اُمَتِّك لمّا حاسبتُم 359:3
اوّل مَن يَكسا يومَ القيامهِ ابراهيمُ قَبطيتَين و النّبي.... 633:3
اولياءُ الله قومٌ صَفَرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهر، عَمَشَ العيونِ مِنَ العِبَر، حَمَضَ البٌطونِ مِنَ الخوي... 4: 310-309
ايّاكم و َ الخُصوماتَ فَانَّها تمحقُ الدّينَ 2: 673/3: 61
انا اوَّلُ مَن يجثو الخُصومه بَينَ يَدَي اللهِ- عزّ و جلّ- يوم القيامه 348:6
بَخ بَخٍ مِن مِثلِك يَابن ابي طالب، يبا هي الله- عزّ و جل- بك الملائكه 554:1
بسم الله فاتقهٌ للرّتوق، مسهّلهٌ للسّرور، شفاءٌ لما في الصُّدور 113:8
بَعَثَ الله رسولاً اسود لم يقصّه في القرآن 497:8
تتشّقق (السّماء) مِن المجرّه و المجرّه باب السّماء و انشقاق السّماء من علامات القيامه 427:10
تمام النّعمه الموت علي الاسلام 410:1
جاء (هذه الآيه: انّ الّذين اجرموا: ...) في نفر من المسلمين الي النّبي (ص) فسخّر منهم المنافقون... 419:10
خليلان مؤمنان و خليلان كافران، فمات احد المؤمنين فقال يا ربّ... 82:9
خيار هذه الامّه الّذين الّا يشغلهم دنيا هم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنياهم 209-210: 5، 473
خير بئر في النّاس بئر زمزم و شرّ بئر في الناس بئر بلهوت في ذلك الوادي الّذي، بحضر موت 160:9
خير واديين في اُناس وادٍ بمكّه و وادٍ نزل به آدم بارض هند و شرّ واديين... 160:9
دار البوار بدر 258:5
دخلت (ابي عبيدالله الجدلي) علي عليّ بن ابي طالب (ع) فقال: يا اباعبدالله الّا انبّئك بالحسنه... 263:7
دخل عليُّ (ع) علي رجل يعوده، فقال انّي اريد ان اصوي فقال عليُّ انَّ الله تعالي يقول... 477:1
روّحوا هذه القلوب و اطلبوا لها طرايف الحكمه فانّها تملّ الابدان 363:1/ 497:7
سئل عليّ بن ابي طالب (ع) عن سحان فقال: كلمه رضيها الله لنفسه 476:9
سبحان الله كلمهٌ احبّها الله و رضيها و قالها لِنفسه و احبّ ان يقال له، و لم تقل الّا لربّنا... 107:2
سوره الانعام مَن قرآنها فقد انتهي في رضا ربِّه 285:3
طهرّوا بيوتَكم من نسج العنكبوت فانّ تركه في البيوت يورث الفقر 393:7
عاش (ذو القرنين) مائه سنه فقتل ثمّ احياه الله و عاش مائه اخري فصحب في الدّنيا قرنين 736:5
عجبتُ لمن يقنط و معه النّجاه 681:2
علي (ع) عُلّم علماً علّمه رسول الله (ص) و رسول الله (ص) علّمه الله- عزّ و جلّ- فعلم النّبي (ص) 686:10
عنّ عليّ بن ابي طالب سئل و هو القدوه في قتال اهل البغي عن اهل الجمل و صفّن امشركون هم... 252:9
غرّي غيري يا دنيا فقد تَبَتُّك ثلاثاً 598:2
قال سليمان بامر الله- عزّ و جلّ- للملئكه الموكّلين بالشّمس... 349:8
قال محمّد بن الحنفيّه قُلتُ لابي انت التّالي، قال: و ما تعني بالتّالي. قلت قوله سبحانه... 366:4
قال محمّد بن الحنفيّه قُلتُ لابي انت التّالي، قال: و ما تعني بالتّالي. قلت قوله سبحانه... 366:4
قيل لعليّ (ع) ما «الخنّس الجوار لكنّس؟» قال هي الكواكب تخنّس بالنّهار فلا تري... 397:10
قيمه كلِّ امري ء ما يحسنه 520:7
كان (علي عليه السّلام) يقول فينا اهل بدر نزلت هذه الآيه الا يمسّهم فيها و ما هم منها بمخرجين... 320:5-321
كان علي (ع) يتوضّا الكلّ صلوه و يقرأ هذه الآيه: يا ايّها الّذين آمنوا اذا قمتم... 37:3
كان عندي عشره دراهم، فكنت اذا ناجيت النّبي (ص) تصدّقت بدرهم فنسخت و لم يعمل بها احد غيري 21:10
كان لعليّ بن ابي طالب كرّم الله وجهه ثلث لو كانت لي واحده منهنّ كانت احبّ الي من حُمر النعم... 21:10
كان للمجوس علم يعلمونه و كتاب يدرسنه و انّ ملكهم سكر فوقع علي ابنَتِهِ او اُختِه... 115:4
كلّ مطيع يكال له كيلاً و يوزن له وزناً الّا الصّابرين فانّه يحثي عليهم حثياً 393:8
لا تتفرّقوا فالجماعه رحمهٌ و الفرقه عذابٌ 10:9
لا تحزن علي الدّنيا فانّ الدّنيا ستّه اشياء: مطعومٌ و مشروبٌ و ملبوسٌ و مشمومٌ و .... 496-497: 9
لا جمعه الّا في مصر جامع 101:10
لا و الّذي فلق الحبّه و برا النّسمه 432:3
لا يدخل الجنّه الّا نفس مسلمه و لا يحجّ بَعدَ العام مشرك و لا يطوف... 89:4
لتفرقنَّ هذه الامّه علي ثلاث و سبعين فرقه كلّها في النّار الّا واحده 232:2
لقد سمعنا في المسجد همهمه و لم نرلهم شخصاً فسمعنا هاتفاً تهتفّ... 246:6
لكلّ مؤمنه مطلقه حرّه او امّه متعه و تلا هذه الآيه و للمطّلقات متاع... 648:1
لمّا اهبط آدم (ع) من الجنّه الي الارض، احرقته الشّمس فاسودٌ جسده، فاتاه جبرئيل 484:1
لمّا نزلت «بسم الله الرّحمن الرّحيم» ضجّت جِبالُ الدّنيا حتّي كنّا نسمعُ دوّيها.... 402:2
لن يبعث الله نبيّاً آدمَ و من يعده الّا اخذت عليه العهد في محمّد و امره، و ... 180:2
ما اخذ الله علي اهل الجهل اَن يتعلّموا حتّي اخذ علي اهل العلم ان يُعلّموا لانّ... 374:2
ما اري رجلاً ولد في الاسلام او ادرك عقله الاسلام يبيت ابداً حتّي يقرء... 687:1
مات خزّان الاموال وَ هم احياء و العلماء باقون ما بقي الدّهر، اجسادهم مفقوده... 470:7
مازلنا نشك في عذاب القبر حتّي نزلتْ «الهيكم التّكاثر» الي قوله... 598:10
ما قلعتها (باب الخيبر) بقوّه جسمانيّه: انّما قلعتها بقوّه ربّانيّه 214:9
مسكين ابن آدم ينظر بشحمٍ و يتكلّم بلحمِ و يسمع بعظمٍ... 158:4
مِنَ السّنه ان لا يقتل مسلم بكافرو ان لا يقتل حرّ بعبد 473:1
مَن احبّ ان يكال له غداً بالكيل الاوفي فليكن آخِر كلامه حين يقوم من مجلسه... 313:8
من وَسَّعَ عَلَيه دنياء و لم يعلم انّه مكر به فهو مخدوع عن عقله 22:2
و الله ما علم عدوّ الله و انّما علم موسي و الاوّل اظهر لانّ علم موسي لا يكون حجّهً علي فرعون 629:5
هذه معصيه ما عصي الله تعالي بها الّا امّه واحده فاهلكهم، و انّي اري ان يحرق بالنّار 673:3
هو (مسجد الحرام) اول بيت وضع للنّاس مباركاً و هدي للعالمين 213:2
يا باعمر! اتدري علي كم افترقت اليهود؟ قلت: الله و رسوله اعلم. قال: افترقت علي احدي... 531:3
يا صفراء اصفريّ و يا بيضاء و غرّي غيري 453:5
يا عبدالله اتّق الله و لا تنافق فاِنّ المنافقين شرّ خليفه الله 80:1
يا لَيت امّي لم تلدني و يا لَيت السّباع مزّقت جلدي و لم اسمع بذكر جهنّم 332:5
يا من لا يعلم احد من خَلقه كَيف هو غيره 463:6
يبدو الايمان لمظه في القلب كلّما ازداد الايمان ازدادت اللّمظه 238:4
يخرج الرّوح عند النّومِ و يبقي شعاعِه فِي الجسد فبدلك يري الرّؤيا فاذا انتبه... 421:8
يُرسَل علي النّاس يوم القيامه ريحٌ منتنهٌ يتاذّي بها كلُّ بَرّ و فاجر، فتاخذ بانفاس النّاس 479:2

ب: فارسي
 

از ايشان (ياجوج و ماجوج) گفته كه از ايشان كس هست كه بالاي ايشان يك شير است و هست كه... 743:5
از مهاجران هيچ كس با پدر و مادر در اسلام مجتمع نشد، مگر بوبكر صدّيق، و ربّ العزّه او را وصيّت كرد.... 149:9
اگر الله خواستي كه امّت احمد را عذاب كند، ماه رمضان به ايشان ندادي و نه سوره «قل هو الله احد» 496:1
اميرالمؤمنين علي (ع) را پرسيدند از قدر؛ گفت: سرّ الله فلا تكشفه بحر عظيم فلا تلجه 234:6
اميرالمؤمنين علي (ع) به قومي بگذشت كه شطرنج مي باختند... 14:3
اميرالمؤمنين علي (ع) ديناري بر دست نهاد؛ گفت: يا صفراء اصفري و يا بيضاء ... 453:5
اميرالمؤمنين علي- عليه السّلام- به جماعتي درويشان گذر كرد. آن هيبت ديدار ايشان... 81:2
اميرالمؤمنين علي (ع) مردي را ديد سر در پيش افكنده... 547:2
بادها چهارند: شمال و جنوب و صبا و دبور. گفتا و حدّ شمال از حدّ قطب است تا به مغرب آفتاب... 438:1
بر در بهشت درختي است كه از بيخ آن دو چشمة آب روان است. مؤمن آنجا رسد... 438:8
چون اين آيت فرو آمد (يا ايّها الّذين آمنوا اذا ناجيتم الرّسول...)، يك دينار به صدقه دادم... 27-28: 10
حسنة اين جهاني هم جفت شايسته است، و آن جهاني حوراء بهشتي، و عذاب آتش كه... 543:1
در همة قرآن، آيتي از اين اميدوارتر نيست كه انّ الله لا يغفر انْ يُشركَ بِهِ... 536:2
راحت و آسايش يكبارگي از دل باز مگيريد كه دل از آن نابينا شود 614:1
شبي از شبها علي (ع) مرا (ابن عبّاس) گفت: «چون نماز ختفتن گزارده باشي، نزديك من حاضر شو... 686:10
شبي جبرئيل امين ندا در عالم در داد كه: «معاشر النّاس ما قعودكم و قد... 316:2
حسين بن علي (ع) پدر را ديد كه به يك پيراهن حرب مي كرد. گفت: ليس هذا زيِّ المحاربين... 298:9
عليّ بن ابي طالب (ع) را پرسيدند كه جزيه از محبوس پذيرم؟ گفت آري، كه ايشان را كتابي بود... 516:1
عليّ مرتضي (ع) فرمود كه روزي جهودي مرا گفت: در كتاب شما آيتي است، بر من مشكل شده... 18:1
عقل بر دو ضرب است: مطبوع و مسموع. و كمال بنده در دينداري وي به آن است كه ... 649:1
مرائي را سه نشان است، كه تنها باشد، كاهل بود، و كه مردمان را بيند به نشاط بود... 726:1
هرچه از رسول خدا(ص) بشنودمي، الله مرا بدان منفعت دادي... 51:3
يكي را در خاك مي نهادم؛ سه بار روي او به جانب قبله كردم؛ هر بار روي از قبله بگردانيد... 219:8

پي نوشت ها :
 

1- سورة توبه، آيه 100.
2- كشف الاسرار، ج4، صص203-202 همه ارجاعات اين مقاله به تفسير كشف الاسرار و عده الابرار، ابوالفضل، رشيدالدين ميبدي به اهتمام علي اصغر حكمت، چاپ چهارم، انتشارات اميركبير، تهران 1368.
3- سورة بقره، آيه 207.
4- كشف الاسرار، همان، ج1، ص554.
5- كشف الاسرار، همان، ج1، ص 18.
6- كشف الاسرار، همان، ج2، صص 759-758.
7- كشف الاسرار، همان، ج5، ص 646 به بعد.
8- كشف الاسرار، همان، ج9، صص 214-213.
9- كشف الاسرار، همان، ج3، صص 151-150.
10- سورة بقره، آية 245.
11- كشف الاسرار، همان، ج1، صص 663-662.
12- كشف الاسرار، همان، ج8، ص 361.
13- سورة مجادله، آيه 12.
14- اشارات است به روز آفرينش مردم.
15- داري: به معني «داشته باشي» آمده است.
 

منابع:
- المبيدي، ابوالفضل رشيدالدين، كشف الاسرار و عده الابرار، به سعي و اهتمام علي اصغر حكمت، چاپ دوم، خوارزمي، تهران، 1361.
منبع: نشريه النهج شماره 13-14



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط