راز ماندگاری ایران

تجلیل‌های رسول خدا(ص) از سلمان فارسی و هموطنان وی، به مناسبت نزول آیات شریفة 54 مائده، 133 نساء، 89 انعام، 5 اسراء، 198 و 199 شعراء، 38 محمّد(ص) 16 فتح، و 3 جمعه، كه كتب حدیثی و تفسیری شیعه و سنّی آن را نقل كرده‌اند، همه و همه انگیزه‌ای جز جلب توجّه امّت اسلام به نقش خطیر ایرانیان مسلمان در تاریخ، و نیز تحریض رجال مستعدّ ایران به اجرای هر چه بهتر نقش سترگ خویش در طرح كلان تاریخ بشر نداشته است؛ نقشی كه امروزه نیز پس از گذشت 15 قرن از عصر بعثت، آگاهان منصف به تاریخ تمدن اسلامی در شرق و غرب جهان بر آن مهر تأكید می‌زنند.
دوشنبه، 22 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راز ماندگاری ایران

راز ماندگاری ایران
راز ماندگاری ایران


 

نویسنده : علی ابوالحسنی (منْذر)




 

اوّلین تمجیدها از ایران و ایرانیان
 

تجلیل‌های رسول خدا(ص) از سلمان فارسی و هموطنان وی، به مناسبت نزول آیات شریفة 54 مائده، 133 نساء، 89 انعام، 5 اسراء، 198 و 199 شعراء، 38 محمّد(ص) 16 فتح، و 3 جمعه، كه كتب حدیثی و تفسیری شیعه و سنّی آن را نقل كرده‌اند، همه و همه انگیزه‌ای جز جلب توجّه امّت اسلام به نقش خطیر ایرانیان مسلمان در تاریخ، و نیز تحریض رجال مستعدّ ایران به اجرای هر چه بهتر نقش سترگ خویش در طرح كلان تاریخ بشر نداشته است؛ نقشی كه امروزه نیز پس از گذشت 15 قرن از عصر بعثت، آگاهان منصف به تاریخ تمدن اسلامی در شرق و غرب جهان بر آن مهر تأكید می‌زنند.
نکتة جالب اینکه پس از دقت در تاریخ، كدام كشور نظیر ایران (ایران اسلامی شیعه) سراغ داریم كه در دو قرن اخیر، آن همه مورد طمع و تجاوز قدرت‌های سلطه‌جوی جهانی قرار داشته و هر روز با یك یا چند توطئه و تعرّض خانمان‌سوز نظامی یا سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی یا همة اینها روبرو شده باشد، و در عین حال، از همة این امواج سهمگین به سلامت جسته و بر خلاف نوع كشورهای اسلامی و شرقی، حتی یك آن هم «استعمار رسمی» نشود و یك لُرد انگلیسی یا پرَنس روسی یا كنت فرانسوی یا صاحب منصب پرتغالی، هلندی، اسپانیولی، ایتالیایی یا مستر آمریكایی رسماً بر وی حكومت نكند. و این درحالی است كه می‌توان لیستی دراز از نام كشورهای اسلامی درآسیا وآفریقا تهیه كرد كه هر یك، مدتی كوتاه یا مدید، تحت الحمایه یا مستعمره مستملكة رسمی استعمار بوده‌اند.

ایران در بستر بحران‌ها
 

روس‌های تزاری در اوایل قرن 19 به شمال ایران حمله كردند تا ... راهی به آبهای گرم جنوب گشایند؛ امّا نشد و در پشت رود ارس متوقف شدند. مسلّماً قدرت پیشروی تا قلب ایران را داشتند و عملاً نیز آذربایجان شرقی تا اردبیل در اشغال آنان بود و عوامل گوناگونی چون نوریشگی حكومت قاجاریه، سیستم شبه ملوك الطوایفی موجود در سراسر كشور، كینه‌های فرو خفته در قلب رقبای سركوب شدة آغامحمّدخان قاجار، وبالاخره چشم و هم چشمی‌ها و تضادهای سیاسی موجود در دستگاه حكومت فتحعلی شاه و شاهزادگان قاجار نیز با پیشروی روس‌ها به سمت تهران و سرنگونی فتحعلی شاه و تجزیة كشور مساعدت داشت ولی... به دلایلی و از آن جمله، شروع درگیری عثمانی‌ها با روس‌های تزاری؛ همان عثمانی‌های كه در دوران جنگ ایران و روس، طبق عهدنامة بخارست 1814 متعهد شده بودند محرمانه برای روس‌ها اسلحه و مهمّات و آذوقه ارسال دارند، چنین نشد.
انگلیس‌ها در طول همان قرن بارها كوشیدند تا منطقه سیستان، كرمان و خوزستان را به متصرفات خویش بیفزایند و صدها دسیسه نیز در این راه چیدند؛ امّا نشد. روس و انگلیس در سال 1907 م. ایران را به سه منطقة: نفوذ روس‌ها در شمال، نفوذ انگلیس‌ها در جنوب، و منطقة پوشالی بی‌طرف در وسط، تقسیم كردند و در بحبوحة جنگ جهانی اول نیز تكمله‌های سرّی دیگری به آن زدند و ایران را هم عملاً اشغال كردند؛ امّا نشد. پس از آن، انگلیس‌ها، به عنوان فاتح عمدة جنگ جهانی یاد شده، در خلأ فروپاشی امپراتوری تزاری وخلافت عثمانی، در مقام آن برآمدند كه ایران را تحت حمایت خویش قرار دهند و برای این كار نیز قرارداد 1919 وثوق الدوله كاكس را منعقد كردند و در راه پیشبرد آن رشوه‌ها دادند و داغ و درفش‌ها به كار بردند؛ امّا... نشد. امپراتوری مغرور تزاری وخلف بلند پرواز بالشویك آن و بریتانیای كبیر (كه آفتاب در مستعمراتش غروب نمی‌کرد) همگی رفتند و عثمانی نیز صد پاره شد و هر پارة آن لقمه‌ای در كام یك قدرت استعماری، ولی ایران مانده است و به خواست خدای متعال می‌رود كه كیان و شكوه گذشتة خویش را نیز از سرگیرد. به قول یكی از سیاستمداران قدیمی كشورمان»؛ ایران به بار پنبه‌ای می‌ماند؛ از هر سو بیفتد عیب نمی‌كند! «چرا؟!»
به قول یكی از نویسندگان معاصر: «گویی روزگار همة بلاها و بازی‌های خود را بر ایران آزموده وآن را تا لب پرتگاه نیستی برده و از افتادن بازش داشته است. ایران از سخت جان‌ترین كشورهای دنیاست، دوره‌هایی بوده كه با نیم جانی زندگی كرده ولی از نفس نیفتاده، چون بیمارانی كه می‌‌خواهند نزدیكان خود را بیازمایند. درست در همان لحظه كه همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده و زندگانی را از سر گرفته است».
قراردادهای اقتصادی استعماری كه در دو قرن اخیر میان ایران و بیگانگان بسته شده، و نوعاً هم تحمیلی بوده (نظیر قرارداد امتیازات رویتر و قرارداد رژا و دارسا و...) و نیز وام‌هایی كه دولت ایران، با شروط سخت و كمر شكن، از همسایگان قدرتمند و سلطه‌جوی خویش ستانده و پاره‌ای از تأسیسات مهمّ كشور را به عنوان وثیقه بازپرداخت آنها گرو قرار داده (نظیر دو وام سنگین دولت ایران از روس‌های تزاری در عهد مظفرالدین شاه)، هر یك به تنهایی می‌توانست كشوری را در حلقوم استعمار فرو برد و آن را «مستعمرة رسمی» قدرت‌های بزرگ قرار دهد. چنانكه در پاره‌ای از كشورهای بزرگ آسیا و آفریقا همین جریان اتفاق افتاد. بر اساس قرارداد امتیازات رویتر كه در سال 1290 ق. میان صدر اعظم فراماسون و انگلوفیل ناصرالدین شاه (میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی) و جولیوس دورویتر (یك مسیحی یهودی الاصل آلمانی نژاد نور چشم ملكة ویكتوریا، و مؤسس خبرگزاری امپریالیستی رویتر) منعقد شد، امتیاز انحصار كشیدن راه آهن و تراموا در تمام ایران، به علاوه انحصار استخراج تمام معادن ـ غیر از طلا و نقره ـ و نیز امتیاز جنگل‌ها و انحصار آباد كردن كلیة زمین‌های بایر وحفر قنوات در تمام ایران و كندن مجاری آب و... ساختن آسیاب وكارخانجات و دایر كردن بانك دولتی و امتیاز ساختن هرگونه راه وكشیدن خطّ تلگراف در سراسر ایران، یكجا به رویتر (و در حقیقت، به بریتانیا) واگذار شد! و زمانی هم كه مرحوم آیـت‌الله حاج ملا علی كنی مرجع متنفّذ پایتخت ـ با همراهی علمای دین و برخی از رجال صالح سیاسی و پشتیبانی مردم، با قرارداد و صدر اعظم عاقد قرارداد درافتاد و اجرای قرارداد را متوقف ساخت، بر سر لغو آن، بیش از 15 سال بین دولت ایران با شخص رویتر و سفارت انگلیس كشمكش و درگیری سیاسی وجود داشت تا آنكه پس از مرگ مرحوم كنی، و گرایش عقربة سیاست خارجی ایران (در اثر سخت‌گیری‌ها و تحكّمات بیش از حدّ سفیر روسیه در ایران، و دانه پاشی‌های لرد سالیسبوری) به سمت لندن، انگلیس‌ها با تحصیل امتیازاتی نظیر حقّ انحصاری چاپ و نشر اسكناس در ایران و آزادی كشتیرانی در كارون و... امتیاز تنباكو، رضایت دادند كه قرارداد امتیازات رویتر كأن لم یكن تلقّی شود. و در این میان، اگر همان یك امتیاز كشت و برداشت و خرید و فروش تنباكو (امتیاز رژی) در كشورمان اجرا می‌شد و نهال كمپانی رژی (و در حقیقت استعمار بریتانیا) در این سرزمین ریشه می‌دوانید، با دسایس بسیاری كه دیپلماسی لندن به بهانة اجرای قرارداد مزبور چیده بود، به زودی از ایران یك هند یا مصر ثانی می‌ساختند.
انگلیسی‌ها با عقد قراردادد 1919 وثوق‌الدوله كاكس، در زمانی كه از قدس و عراق و عربستان گرفته تا ایران و قفقاز و حتی خانة استالین (گرجستان) در اشغال قوای نظامیشان قرار داشت، بر آن بودند كه یكباره به همه آرزوهای استعماری دیرین خویش در ایران جامة تحقّق بپوشانند و در این راه فكر همه چیز را نیز كرده بودند، امّا در فرجام، لرد كرزن (وزیر خارجة قهّار انگلیس، و طرّاح و مبتكر قرارداد 1919) چه بهره‌ای از این همه تلاش و ترفند و دسیسه در راه تحت الحمایه ساختن ایران، برد؟ هیچ؛ ملعنت تاریخ و سقوط كامل حیثیت و نفوذ انگلیس در ایران! او خود، در 30 مه 1922 به «سفر پرستی لورین»، سفیر وقت بریتانیا در ایران، با تلخكامی اعتراف می‌كند: «ما در مدت ده سال اخیر، میلیون‌ها لیره در ایران خرج كرده‌ایم یا آن را به هدر داده‌ایم... در اینجا [انگلستان] شما وزیر خارجه‌ای دارید كه در گذران 35 سال، در مقایسه با كسانی كه روزها و ساعت‌های زیادی را صرف تمامیّت و آزادی[!] ایرانیان كرده‌اند، سال‌های زیادی را صرف این كار كرده است. نتیجة همة این تلاش‌ها چه بود؟ سقوط كامل حیثیت و نفوذ بریتانیا در ایران؛ و بدان‌گونه كه داوری می‌كنم، بیزاری دوستان انگلیسی از ما».
آنچه گفتیم، بخشی از توطئه‌های سیاسی یا حملات نظامی استعمار به كشورمان بود. تهاجم فرهنگی و ایجاد مرام‌های ساختگی استعماری نیز نظیر بابی‌گری، ازلی‌گری، بهایی‌گری،كسروی‌گری و... یا تبلیغات الحادی گروه‌های چپ و نیز فعالیت‌های تبلیغی میسیون‌های تبشیری و تأسیس انجمن‌های ماسونی وابسته به انگلیس، فرانسه، آمریكا و امثال آن كه موریانه‌وار به جان وحدت ملی، مذهبی مردم این دیار افتاده و تار و پود آن را می‌جَوَند جای خود را دارد.

بحران‌های معاصر ایران
 

علاوه برآن، در تاریخ قرون اخیر ایران، بارها به مواردی برمی‌خوریم كه كشورمان دچار هرج و مرج بوده و در گرداب ملوك الطوایفی دست و پا زده، و در همان حال یك یا چند قدرت طمّاع و مقتدر خارجی به تمام یا بخش‌هایی از آن چشم دوخته و با توجّه به فقدان یك حكومت مقتدر مركزی، بسیج حمله می‌دیده‌اند، و در چنین شرایط حساسی ناگهان فرد قاطع و مقتدری در افق سیاسی این كشور ظاهر شده و با ایجاد وحدت و یكپارچگی سیاسی نظامی، نقشة قدرت‌های مزبور را نقش بر آب كرده است. می‌دانیم استعمار بریتانیا، پس از پایان جنگ جهانی اول (با استفاده از خلأ فروپاشی روس تزاری، و ضعف شدید امپراتوری عثمانی) برای دستیابی به مقاصد شوم خویش در خاورمیانه، دو عنصر وابستة مشهور را در آسیای صغیر و ایران عَلَم كرد تا اجرای مقاصد بریتانیا را (در پوشش یك ناسیونالیزم افراطی) در این دو منطقة حساس مسلمان‌نشین بر عهده گیرند: مصطفی كمال (آتاتورك) در تركیه، و رضاخان سوادكوهی (پهلوی) در ایران.
هر دو تن، عامل استعمار بودند و در راه پیشبرد مقاصد آن گام برمی‌داشتند. امّا در عین حال جالب است كه بدانیم آتاتورك با عزل آل عثمان و تبعید و كشتار ارمنی‌ها وكردها و دیگر اقدامات، زمینة تجزیه و تلاشی امپراتوری وسیع عثمانی را تثبیت كرد، ولی رضاخان با تلاش وحشیانه‌ای كه در جهت یك كاسه كردن قدرت و ایجاد تمركز در ایران انجام داد و نیز خشونتی كه در مقابله با شیخ خزعل در پیش گرفت و تضادّ موجود در میان دوائر و جناح‌های متنفّذ درون هیئت حاكمة بریتانیا (نظیر شركت نفت ایران و انگلیس، وزارت جنگ و احیاناً دولت بریتانیا) همراه با گرفتاری‌های وقت انگلستان در مصر، به رضاخان در آن قضیة حساب شدة كمك داد و مانع عمل انگلیس‌ها به مواعید كهن خویش به خادم قدیمی‌شان (خزغل) گشت، عملاً به پایان گرفتن نظام ملوك الطوائف انجامید و در نتیجه و به طور طبیعی تمامیّت ارضی ایران را تثبیت كرد». به راستی راز بقای ایران، و سرّ حفظ استقلال آن چیست؟! جالب آن است كه این سؤال، و در حقیقت، این معمّای عجیب و حیرت‌انگیز، برای خود غربی‌های مطّلع (به ویژه كارشناسان استعماری آنان) نیزمطرح شده است.

اعتراف‌های غربیان و اظهار تعجب دربارة ایران
 

آقای سید عبدالهادی فاطمی، دبیر محترم رشتة ریاضی در مدارس قم، نقل كرد: «اوایل سال 1369، نزد استاد دكتر حسین پدیدار نیا در دانشكدة علوم تربیتی دانشگاه اصفهان تحصیل می‌كردم. ایشان، در یكی از جلسات درس روانشناسی تربیتی كه صبح‌های چهارشنبه تشكیل می‌شد، به مناسبت بحث در باب علل انحطاط و پیشرفت یك جامعه چنین فرمودند: زمانی كه در آمریكا تحصیل می‌كردم از استادم، كه آمریكایی بود، پرسیدم علل عقب ماندگی ایران از قافلة علم و تمدن پیشرفتة غرب امروز چیست؟ استاد پاسخی به سؤال من نداد ولی من مطلب را دنبال كردم و در گرفتن پاسخ اصرار ورزیدم، تا آنكه روزی سر میز ناهار دوباره موضوع را با وی در میان گذاشتم. او گفت:
ـ من نمی‌خواستم در كلاس، سؤال شما را پاسخ بدهم، ولی اینجا كه حالت خصوصی دارد و شما هم اصرار داری، می‌گویم. راستش این است كه اصلاً ما (آمریكایی‌ها) در تعجّبیم كه شما چطور تاكنون باقی مانده‌اید، و كشورتان از صفحة روزگار محو نشده است؟! آن وقت شما از من می‌پرسی كه چرا كشور ایران در پیشرفت و ترقی به پای كشورهای پیشرفتة دنیا نرسیده است؟!
دكتر پدیدار نیا می‌گفت: مطلب برایم روشن نشد، توضیح بیشتری خواستم. وی گفت:
ـ با توجّه به جریانات مختلفی كه هر روزه در كشور شما رخ داده و می‌دهد، چه جای رسیدن به قافلة تمدّن است؟! اصولاً كشوری چون كشور شما كه یك روز دچار حملة وسیع مغول شده و پس از آن نیز تقریباً همیشه دچار كشمكش‌های سخت درونی و فشارهای حادّ خارجی بوده است و نوعاً وضع ثابتی نداشته چطور می‌تواند حیات و موجودیّت اجتماعی سیاسی خود را حفظ كند، چه رسد به اینكه پیشرفت هم بكند؟! شما خیلی هم هنر كرده‌اید كه، با وجود این همه بلاها و مصائب، باز زنده و باقی مانده‌اید! پیشرفت پیشكشتان! ما كه می‌بینید امروز تازه به اینجا رسیده‌ایم، در سایة حدود دویست سال ثبات و امنیت در سیاست داخلی و خارجی بوده است
حجـت‌الاسلام والمسلمین حاج سیدعبدالرسول موسوی تهرانی، استاد محترم حوزة علمیه قم، در اوایل شهریور 1374 نیز نقل كردند: «در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پیرمردی كه اكنون نام وی را در خاطر ندارم، برای من نقل كرد كه، من با سفیر انگلیس دوستی و مراوده داشتم. یك روز سفیر به من گفت: فلانی، من از كار ایران در حیرتم. با مطالعات دقیقی كه من در ادوار اخیر تاریخ ایران داشته‌ام به اینجا رسیده‌ام كه، گذشته از مشكلات گوناگونی كه در مواقع مختلف گریبان‌گیر این كشور بوده است، 17 بار مسائل و پیشامدهای مختلف (فشارهای خارجی و مشكلات داخلی) كار را به جایی رسانده است كه نزدیك بوده است كشور ایران اساساً از روی نقشة جغرافیا محو شود، ولی به زودی حوادثی رخ داده و اوضاع در داخل و خارج كشور به گونه‌ای پیش رفته كه این خطر برطرف شده است! حال چه سرّی در این امر نهفته است، معلوم نیست».

دیدگاه‌ها دربارة راز بقای ایران
 

راز بقای ایران را در موارد ذیل می توان جست‌جو کرد:
1. مجاهدات و جان‌فشانی‌های مردم شجاع و غیور این سرزمین به رهبری علمای دین و همیاری برخی از رجال مستقلّ سیاسی كه، نهضت‌هایی چون نهضت مبارزه با قرارداد رویتر، نهضت تحریم تنباكو، نهضت عدالت‌خواهی منتهی به مشروطیت، رستاخیز ملت ایران در جنگ جهانی اول، نهضت ملی كردن صنعت نفت، و... انقلاب اسلامی اخیر از آن جمله اند.
2. بهره‌گیری رندانة رجال سیاسی هوشمند (و احیاناً علمای دین) از تضادّ سیاسی قدرت‌های خارجی، در جهت حفظ منافع و پیشبرد مصالح ایران و اسلام.
نقش آن مجاهدات ملی اسلامی و نیز این بهره‌گیری‌های رندانه از تضادّ قدرت‌های خارجی، در خنثی كردن بسیاری از توطئه‌ها و تجاوزها، امری آشكار و انكارناپذیر است، و بی‌گمان بایستی آنها را نیك شناخت و برای بهروزی حال و آینده كشور، از درس‌ها و عبرت‌های بسیاری كه در آنها نهفته است بهره جست.
امّا حقیقت این است كه دو عامل فوق با همة اهمیت و تأثیر تاریخی آن، چنان‌كه باید، گره از معمّای فوق نمی‌گشاید، زیرا اولاً، قدرت‌های مزبور، به رغم تضاد منافع با یكدیگر، در محو اسلام و تشیع و سركوبی ایران شیعه با هم وحدت نظر دارند و عملاً نیز درمواقع متعدد و بسیار حساسی، نظیر جنگ جهانی اوّل و دوم با هم بر سر تجزیة ایران به توافق رسیده‌اند. و ثانیاً، در عرصة جنگ نابرابری كه ملّت و روحانیت این كشور با استعمار داشته‌اند، موارد مكرّری پیش آمده است كه قشون بیگانه قوّه مقاومت آنان را به سختی درهم شكسته و به دلایل گوناگون داخلی و خارجی، سیر حوادث به شكست فاحش دولت و ملت ایران انجامیده است.

راز بقای واقعی ایران
 

به هرحال، با همة آن مجاهدت‌ها و جانفشانی‌های ملّت ایران و نیز بند بازی‌های هنرمندانة رجال سیاسی این سرزمین، بحران‌ها و طوفان‌های سخت بسیاری پیش آمده كه مردم ایران (از زبده و توده، و پیر و جوان) دست به آسمان برده و از سوز دل و عمق جان به درگاه الهی نالیده‌اند كه: «أللّهمّ إنّا نشكو إلیك... كثرة عدوّنا وقلّـة عددنا وشدّة الفتن بنا وتظاهر الزمان علینا».
افزون بر این همه، پاره‌ای از این توطئه‌ها، دقیقاً در زمانی خنثی شده كه ملت ایران اسیر جنگ دشمن بوده و امكان یا آمادگی تجهیز قوا و جنگ با خصم را نداشته است (نظیر توطئة تجزیة ایران بین روس و انگلیس در كمسیون سه جانبه منعقد درمسكو به سال 1324، كه غائلة حزب دموكرات در آذربایجان جزئی از همان توطئه بود) بلكه گاه پایتخت از توطئه بی‌خبر بوده و خداوندِ «سبب ساز و سبب سوز»، هواپیماهای دشمن را در خاك طبس با طوفان شدید شنِ برخاسته از كویر یزد خاكستر ساخته است! در ماجرای خاكستر شدن هواپیماهای آمریكایی در طبس (اوایل پیروزی انقلاب) مرحوم شهید دكتر سیدرضا پاك‌نژاد، نویسندة معروف سری كتاب‌های «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» و نیز «مظلومی گمشده در سقیفه» كه آن زمان وكیل مردم یزد در مجلس شورای اسلامی بود، می‌گفت: ناگهان ما شاهد برخاستن طوفانی از شن و خاك شدیم كه با سرعت به سمت كویر مركزی می‌رفت و پیرمردان كهنسال شهر می‌گفتند در 70ـ80 سال اخیر چنین طوفانی سابقه ندارد... و بعداً فهمیدیم كه به سراغ هواپیماهای آمریكایی در حدود طبس می‌رفته‌اند».
حقیقت این است كه بایستی، در پشت همة علل و عوامل ظاهری كه به جای خود درست و صحیح هم هست به دنبال علّتی نهانی و ماورایی، و دستی غیبی، معنوی و الهی بگردیم. و جالب است بدانیم كه حتّی برخی از سیاست‌گران مطّلع خارجی، كه خود مدّت‌ها عهده‌دار وزارت خارجة یكی از قدرت‌های بزرگ بوده و یا به هر حال با بسیاری از بند و بست‌ها و قبض و بسط‌های سیاست جهانی آشنا و مرتبط بوده‌اند، در تحلیل وضعیت شگفت‌انگیز «ایران اسلامی شیعه» بدینجا رسیده‌اند كه یك نیروی غیبی دست‌اندركار حفظ ایران است. در این باب، نقل داستانی شگفت از مرحوم آیـةالله میرزا محمّدحسین نائینی (استاد بسیاری از مراجع تقلید عصر اخیر همچون حضرات آیات عظام حكیم و خوئی و...)، سرآغازی خجسته برای بحث در باب این موضوع است.
می‌دانیم كه در جنگ جهانی اول، كشور ما از همه سو، مورد هجوم قشون متّفقین (روس و انگلیس) و عكس‌العمل متقابل متّحدین (عثمانی و آلمان) قرار گرفت و به ویژه نیروهای ارتش تزاری به رهبری ژنرال باراتوف، برای رساندن خود به جنوب عراق و شكستن محاصرة شدید قوای انگلیس توسط دولت عثمانی، تا قم و اصفهان بلكه تا حدود خانقین نیز پیش رفت. حضور قشون متجاوز اجنبی در خاك ایران، و كشتارهای فراوانی كه از مردم مظلوم و غیور این سرزمین در جریان كشاكش مزبور صورت گرفت، همراه با قحطی و كمبود شدید ارزاق عمومی كه خود داستانی دراز دارد، قلب همة عناصر شریف و مستقلّ این دیار را به درد آورده و شدیداً نگران اسلام و ایران و تشیّع ساخته بود. مرحوم آیت‌الله نائینی نیز، یكی از همین افراد بودكه مشاهدة وضع اَسَفبار ایران و مردم مسلمان و شیعة آن در زیر چكمة صاحب منصبان ضدّ اسلام، آرام و قرار را از وی گرفته بود. یكی از وعّاظ مشهور سابق تهران می‌گوید:
در دوران جنگ جهانی اوّل و اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روس كه حملات و هجوم‌ها به ملت شیعه اوج گرفته بود، مرحوم آیت‌الله العظمی نائینی(ره) خیلی پریشان بودند و نگران از اینكه وضع به كجا خواهد انجامید. نكند كه این كشور محبّ و دوستدار امام زمان(ع) از بین برود و سقوط كند. در همین زمان‌ها، شبی به امام عصر(ع) متوسّل می‌شود و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می‌رود و خواب می‌بینند كه دیواری به شكل نقشة ایران، شكست برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زیر این دیوار یك عدّه زن و بچه نشسته‌اند و دیوار دارد روی سر اینها خراب می‌شود.
مرحوم میرزا وقتی این صحنه را می‌بینند به قدری نگران می‌شوند كه فریاد می‌زنند و می‌گویند: خدایا این وضع به كجا خواهد انجامید؟ در این حالات، می‌ینند كه حضرت امام عصر، ارواحنافداه، تشریف آوردند و انگشت مباركشان را به طرف دیواری كه خم شده و در حال افتادن بود گرفتند و آن را بلند كردند و دومرتبه سرجایش قرار دادند و بعد فرمودند: «اینجا شیعه خانة ماست. می‌شكند، خم می‌شود، خطر هست، ولی ما نمی‌گذاریم سقوط كند، ما نگهش می‌داریم».

یاوران حضرت مهدی(ع) در ایران
 

داستان دیگر (كه ناقل آن فقیهی بزرگوار و صاحبدل است كه حوزه علمیه قم وی را علاوه بر فقاهت اعلا، به مراتب والای زهد وتقوی و صدق گفتار و كردار می‌شناخت) باز مربوط به همان دوران فتنه بار جنگ جهانی اول است و ضمناً پرده از برخی جزئیات امر حمایت حضرت ولی عصر(عج) از استقلال ایران برمی‌دارد و نمونه‌ای از عملكرد «رجال الغیب» آن طبیب دوّار را به دست می‌دهد.
مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری (فرزند مؤسّس محترم حوزه علمیه قم) در یادداشت‌هایی كه به مناسبت منبر خویش در ایام فاطمیه (قسمت شب پنجشنبه دوم جمادی الثانی1392ق) مرقوم داشته‌اند، به مناسبت بحث از آیات 30ـ33 بقره:
«إذ قال ربّك للملائكـة إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفـةً» و استدلال بر ولایت و سلطنت الهی ائمة اهل البیت(ع) بر جامعه بشریت با استناد به آیات مزبور، نوشته‌اند: ...قدر متیقّن از دلالت آیة شریفه، به حسب ظاهر، این است كه این خلیفه و جانشین، همان قدرت و توانایی الهی را باذنه و اعطائه و قیمومیّته تا حدی كه دخالت در تكمیل نفوس مستعده دارد، دارا می‌باشد و در هر عصری به مصالح بندگان خدا قیام می‌كند؛ چه ظاهر باشد و حكومت ظاهری داشته باشد، یا ظاهر باشد بدون حكومت، یا آنكه از انظار نوع مردم غایب باشد.
ظاهر آیة شریفه این است كه همواره یك جانشین باید در روی زمین باشد، برای اینكه كلمة خلیفه مفرد است و ظاهر این است كه تای آن علامت وحدت می‌باشد. مانند حق متعال، كه یكی است، خلیفة او نیز یكی است. و اگر احتیاج به اعوان وانصار داشته باشد برای آن مقصدی كه باید به جهت ارادة حق متعال دنبال كند خود به حسب مصلحت كه آن خود نیز متخذ از سرچشمة علم الهی است انتخاب می‌كند. چنانچه مسلّم است كه در این عصر، حضرت خلیفـ[ الله الأعظم، اعوان و انصاری دارند كه در مواقع مقتضی، به مصالح عباد و بندگان شایستة حق، كه صلاحیت تكمیل دارند، قیام می‌فرمایند. داستان آقای دكتر شیخ حسن عاملی، كه خودم در مشهد مقدس ملاقاتشان نموده بودم، یكی از داستان‌های محكم و قابل استناد است:
جناب ثقة معتمد، آقای حاج سید عیسی جزائری كه فعلاً در خرّم آباد می‌باشند و از تلامیذ مرحوم والد استاد بودند، برای حقیر در مدرسة خان در قم نقل نمودند و جناب عالم جلیل نبیل صالح، جناب آقای حاج شیخ محمّد صدوقی [شهید محراب و امام جمعة معروف یزد] نیز سال گذشته، علی الظاهر به همین نحوی كه می‌نگارم ذكر نمودند از آقا حاج اكبر آقا كه ایشان اهل مشهد مقدس می‌باشند و سید ظاهر الصلاح و كثیرالعباده‌ای هستند وعلی‌الظاهر در حین كتابت در حال حیات می‌باشند.اولی، از جناب حاج عباس خان آصف، كه حقیر، خود او را در مشهد مقدس ملاقات كردم و قصه را با او در میان گذاشتم، ایشان اصل قصه را تصدیق كردند ولی به واسطة كبر سنّ، بعضی از خصوصیات از یادشان رفته بود. و دومی، علی‌الظاهر از خود دكتر شیخ. غرض، سند اوّل: آقای جزائری از آصف از دكتر شیخ؛ سند دوم صدوقی از حاج اكبر آقا از دكتر شیخ، كه تمام سلسلة سندین را حقیر دیده‌ام و می‌شناسم و همه مردمان مورد اعتمادی بودند و می‌باشند، كه دكتر شیخ گفت:
در جنگ بین الملل اوّل، كه علی‌الظاهر از 1914 الی 1918 م. طول كشیده است، دولت ایران بی‌طرف بود و داخل جنگ نبود ولی قشونی در اختیار مجلس شورای ملی بود كه نام آن ژاندارمری بود. این قشون ـ علی‌الظاهر ـ به تیپ‌های مختلف تقسیم گردیده و در مرزهای ایران مشغول محافظت بودند. از جمله قشونی در حدود 2 هزار نفر در كوه‌های رضائیه، از تجاوز روس‌ها به ایران جلوگیری می‌كردند كه رئیس آن تیپ، ماژور فضل الله خان بود و طبیب جرّاح قشون جناب آقای دكتر شیخ حسن خان عاملی بوده است.
ایشان شبی در همان كوه‌ها[ی] اطراف رضائیه، كه در آن وقت ـ علی‌الظاهر ـ ارومیه نامیده می‌شده است، مشغول رسیدگی به مجروحین بوده‌اند و اینكه شب را اختیار كرده بودند برای این [بود] كه روزها بیم زد و خورد و جنگ بود ولی در شب هر دو طرف به واسطة تاریكی، از جنگ احتراز داشتند. در همان پیچ و خم درّه‌ها می‌بیند كه یك نعشی، كه علی‌الظاهر در آن حدود آن وقت از تركه می‌ساخته‌اند مانند سبد، بر دوش 2 نفر هست و مرد زنده‌ای در آن دراز كشیده است، نعش را جلوی دكتر به زمین می‌گذارند. خود آن مرد مستلقی [خوابیده] به آقای دكتر می‌گوید كه: تیری از طرف پشت، قسمت راست، وارد بدن شده است. حاجت من این است كه این تیر را درآ[و]ری. گفتم: این كار مشكلی است كه در این شب نمی‌شود و وسایل بیشتر و مجهّزتری می‌خواهد. گفت: مگر چاقو و سوزن و نخ نداری؟ گفتم: چرا. گفت: با چاقو پاره كن و پارگی را بخیه بزن. گفتم: طاقت تحمّل درد نداری. گفت: دارم.
دكتر می‌گوید: گفتم می‌توانی روی سنگی كه در آنجا بود و حكم صندلی را داشت بنشینی؟ گفت: آری. او را روی سنگ نشانیدند و پشت او طرف من بود، روی او خم بود به جانب زمین. من چاقو را كشیدم و قسمتی از پشت او را پاره كردم و تیر را درآوردم. دیدم ابداً ناله‌ای از او بلند نشد. من تصور كردم كه قلب او ایستاده و مرده است. به طرف صورتش خم شدم، دیدم در حال حیات است و اشتغال به ذكر الهی دارد و زمین جلو روی او دارای تلألؤ و درخشندگی می‌باشد. خیلی به نظرم عجیب آمد. مشغول بقیة كار شدم و پشت او را بخیه زدم و او را در چادر مخصوص خوابانیدم.روزها برای رسیدگی و پانسمان به چادرش می‌رفتم. فردای آن روز كه رفتم، گفتم: تعجب كردم از اینكه هیچ ناله‌ای نكردی. گفت: این طبیعی است، مگر نشنیده‌ای كه مولی امیرالمؤمنین(ع) تیر را در حال نماز، از بدن مباركش بیرون می‌آوردند و ابداً اظهار تألّم نمی‌فرمود؟ سرّش این بود كه توجّه او به طور كامل متوجّه حق بود و متوجّه بدن خود نبود تا حسّ تألّم نماید، وحسّ تألّم (درد) متوقف بر توجّه [به بدن و محل درد] است و بحمدلله این قدرت در من نیز می‌باشد.
دكتر گفت: این مرد كرد در نظرم جلوه[ای] بزرگ نمود. تا آنكه در همین ایام، دیده‌بان‌ها خبردادند كه قشونی از طرف روسیه رهسپار است و به طرف مرز ایران در حركت می‌باشد، تعداد آنها در حدود 30 هزار است. این خبر را فقط ماژور دریافت كرد و به من نیز گفت و گفت كسی از افراد مطلع نشود؛ زیرا به طور غیرمنظم فرار خواهند كرد و ما به طور منظم عقب‌نشینی می‌كنیم بدون اینكه افراد نظامی‌ها مطلّع از واقع جریان شوند. من هم به كسی نگفتم جز به همین مجروح كه برای اصلاح جراحت و پانسمان نزد او می‌رفتم و چون او مرد جلیلی بود و صاحب سرّ، به او گفتم.
پس از شنیدن، توجّهی كرد یا گفت، توجّه كردم و آنان مراجعت می‌كنند یا السّاعه مشغول مراجعت می‌باشند (تردید از نویسنده این سطور است). من جریان را به ماژور گفتم، او گفت كه این كردها مردمانی دروغگو می‌باشند و حرفشان بی‌اساس است. ولی پس از چند ساعت، دیده‌بان‌ها كه با دوربین مراقب طرف دشمن بودند خبر دادند كه آنان مراجعت می‌كنند و به طرف مملكت خود رهسپار شدند یا اشتغال به این كار دارند (تردید از این جانب است).
علی‌الظاهر، دكتر می‌گوید پس از مشاهدة این دو نیروی عجیب در این مرد ـ به حسب ظاهر ـ عادی، به او گفتم: شما كه می‌باشید؟ گفت: ما چهار نفر هستیم كه از اعوان حضرت خلیفـة الله، امام زمان(ع) هستیم و یك نفر ما فعلاً در پاریس است (مسلّماً آقای صدوقی نقل كرد، و احتمالاً آقای جزائری نیز نقل كرد، و علی‌الظاهر آقای جزائری نقل كرد كه یكی دیگر در مراكش است) و من مأمور این حدود می‌باشم. گفتم: شما كه چنین قدرتی داری، پس تصرفی كن كه دولت روس به كلّی مضمحل شود. گفت: ما تا حدودی كه نگذاریم كشور شیعه پامال اجنبیان شود دستور داریم كه اعمال نفوذ بكنیم و بیش از این حق نداریم. گفتم: شما می‌میرید و آلات قتل در بدن شما كارگر است؟ گفت: بله، از این لحاظ كاملاً ما یك موجود عادی هستیم. منتها، به محض اینكه ما مردیم، جانشین شخص متوفّی از طرف ولیّ اعظم معیّن می‌شود و كارها معطّل نمی‌ماند. گفتم: پس من، اگر گلوله را از بدن شما بیرون نمی‌آوردم می‌مردید، بنابراین من حق حیات بر شما دارم، شما باید در مقابل حقّ مذكور پاداشی به من بدهید. فرمود كه، شما به مشهد مقدس رضوی(ع) می‌روید و من در آنجا شما را خواهم دید و حقّ شما را ادا می‌كنم، انشاءالله.
دكتر می‌گوید: پس از مدتی چند در مشهد بودم و در دستگاه جان محمّد خان و او با قشون تهران، كه اوایل رضا شاه پهلوی یا هنگام سردار سپهی او بود، در جنگ بود و من نیز جرّاح او بودم. شبی دنبال من فرستاد و گفت باید به فلان پاسگاه، كه در چند كیلومتری شهر است، بروی و مجروحین را پانسمان كنی. شبی بارانی و سرد، درشكه‌ای هم برای من گرفتند و من تنها با اساس [كذا] جرّاحی كه در كیف بود روانه شدیم. در بیابان هم كسی نبود و هوا هم تاریك و هم سرد و هم بارانی بود، و ظاهراً می‌گفت كه باد سرد هم می‌آمد. در این بین كه درشكه در حال حركت بود یك مرتبه مشاهده كردم كه هوای لطیفی است و دو نفر نزدیك درشكه هستند كه یكی از آنها همان فرد سابق‌الذكر است.
او با رفیقش صحبت می‌كرد و می‌گفت: ایشان آقای دكتر شیخ می‌باشند و حقّ حیات بر گردن من دارد، وظیفة او این است كه پس از رفتن به پاسگاه و انجام كار جراحی، شبانه به شهر مراجعت كند. چون همین امشب قشون از تهران می‌رسد و پاسگاه را به توپ می‌بندد و باید از كار جان محمّد خان بركنار شود چون او مغلوب و منكوب خواهد شد. رفیقش گفت: پس به او بگو. گفت: او سخنان ما را می‌شنود. پس از این مذاكره وضع عوض شد و دیدم كسی در بیابان نیست و جز باد و باران و سرما و صدای شلاّق كه درشكه‌چی به اسب‌ها می‌زند، چیزی مشهود و مسموع نیست. به درشكه‌چی گفتم كسی را ندیدی؟ او گفت: كدام دیوانه در این حال در بیابان می‌آید؟! غرض، به گفتة آن مرد عظیم كرد عمل كردم و همان‌طور شد كه خبر داده بود.1

پي نوشت ها :
 

1. تفصیل این مطالب را در سلسله مقالات: «عنایات اهل‌بیت(ع) راز بقای ایران» در شماره‌های 24تا 28 مجله موعود مطالعه نمایید
 

منبع: ماهنامه موعود شماره 104.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط