آئين حكومت داري از ديدگاه علي(ع)-(5)

هجرت در تاريخ اسلام، اساس توسعه، بسط قدرت، نفوذ كلمه، مبناي عظمت و استقلال مسلمانان بوده است. دارالهجره ها از حبشه و مدينه گرفته تا مصر و سودان، الجزاير، تونس، ليبي و مالي، و از شام گرفته تا ايران و عراق، افغانستان، هندوستان، سريلانكا، اندونزي و مالزي... از عصر رسول الله (ص)تا زمان حاضر پيوسته پناهگاه و وسيله رهايي مسلمانان از ظلم و فشار دشمنان و نيز دژهايي براي حفظ اسلام بشمار مي آمده است.
دوشنبه، 14 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آئين حكومت داري از ديدگاه علي(ع)-(5)

آئين حكومت داري از ديدگاه علي(ع)-(5)
آئين حكومت داري از ديدگاه علي(ع)-(5)


 

نويسنده: محمدحسين مشايخ فريدني




 

تغيير مركز خلافت و هجرت به كوفه
 

هجرت در تاريخ اسلام، اساس توسعه، بسط قدرت، نفوذ كلمه، مبناي عظمت و استقلال مسلمانان بوده است. دارالهجره ها از حبشه و مدينه گرفته تا مصر و سودان، الجزاير، تونس، ليبي و مالي، و از شام گرفته تا ايران و عراق، افغانستان، هندوستان، سريلانكا، اندونزي و مالزي... از عصر رسول الله (ص)تا زمان حاضر پيوسته پناهگاه و وسيله رهايي مسلمانان از ظلم و فشار دشمنان و نيز دژهايي براي حفظ اسلام بشمار مي آمده است.
حضرت علي (ع) هم بعد از استقرار بر مسند خلافت، به سبب فتنه طلحه و زبير و سفر عايشه و ساير ياغيان به بصره و احتمال تجزيه استان بصره و بروز حوادثي در ايران ناچار گرديد مدينه را رها كند و به كوفه مهاجرت نمايد و در آنجا آتش فتنه را خاموش و آن منطقه ي حساس را از نزديك مراقبت كند.
درباره وجوب هجرت در نهج البلاغه مي فرمايد:
«وَالْهِجْرَهُ قَائَمَهٌ عَلَيَ حَدِّها الْاوَّلِ. مَا كَانَ للَِّهِ فِي اهْلِ الْاَرْضِ حَاجَهٌ مِنْ مَسْتَسِرِّ اِلامَّهِ وَ مُعْلِنِهَا». (1)
هجرت با همان اهميت نخستين خود برپاست و تا خداي به اهل زمين - چه آنانكه حال خود را آشكار و چه كساني كه پنهان مي دارند- حاجت دارد هجرت نيز واجبست.
در عهد سه خليفه گذشته به دنبال توسعه فتوحات و وفور غنائم و درآمدها، شهر مدينه بصورت يك شهر اشرافي و سرمايه داري و خوش گذراني و بازار بزرگ برده فروشي درآمد و كسي به كسب علم و روايت حديث، رغبت نشان نمي داد چنانكه عثمان تاب شنيدن نصايح ابوذر غفاري را نياورد و او را از مدينه تبعيد نمود.
بعد از جلوس حضرت علي (ع)بر مسند خلافت، سرمايه داران بزرگ و مالكان و رؤساي عشاير و ساير اشراف كه هدف و روش زندگي ايشان با آن حضرت مغاير بوده و با عدل و مساوات و موشكافي هاي او موافق نبودند، سر به نافرماني برداشتند و نارضائي خود را به شكلهاي گوناگون آشكار كردند. به علاوه اميرمؤمنان خود بزرگترين عالم و مشوق اهل علم بود و راه توفيق و بقاي اسلام را در رواج فرهنگ و معرفت بين جوانان مسلمان مي دانست و اين امر در مدينه ميسر نبود. بنابراين، ضرورتهاي سياسي و نظامي از يك سو و ضرورتهاي فرهنگي و اجتماعي از سوي ديگر او را ناگزير ساخت تا مركز دولت اسلامي و مقرّ خلافت را از مدينه به كوفه منتقل سازد.
كوفه شهري بود نوبنياد و خوش آب و هوا، كه در كنار شهر تاريخي حيره بر ساحل فرات بنا شده بود. اين شهر علاوه بر اهميت جغرافيائي و استراتژيكي مركز فرهنگي و هنري و ديني و مجمع شعراي عرب بشمار مي آمد و با اينكه هنوز چندسالي از بناي آن نگذشته بود، رفته رفته تمام مواريث معنوي بابل و تيسفون و حيره را در خود جمع مي آورد و تمدن ايران در آنجا ريشه داشت. علوم و هنرهاي ايراني و فلسفه و فرهنگ مسيحي مرقيوني و فلسفه ديصاني و مانوي در آنجا سابقه داشت و مسيحيان و مزدكيان و هندوان و قبطيان و ... آنجا را به شكل يك شهر بين المللي درآورده بودند.
شهر حيره در چهار كيلومتري كوفه از مراكز قديم مسيحيت و مقر بطارقه و پر از دير و كليسا و كشيش و راهب بود. در مدارس ديني آنجا از ديرباز متون و شروح عهد عتيق و عهد جديد و الهيات تدريس مي شد و احبار يهود و راهبان مسيحي به تاليف و تدريس اشتغال داشتند.
در حيره كتابخانه، مدرسه، معلم و نوشت افزار در دسترس همه بود و قبور انبياي بني اسرائيل مثل يونس، نوح، صالح و هود در آن منطقه شهرت داشت و پيوسته زوّار فراوان را از ساير نقاط عالم به سوي خود مي كشاند. ابراهيم و لوط از آن ناحيت برخاسته بودند. ابراهيم پيغمبر(ع) درباره قطعه زميني از آنجا گفته بود:
«از اين مكان هفتاد هزار شهيد از فرزندان من در روز قيامت سر از خاك برخواهند داشت». (2)
از اين رو مسيحيان و يهوديان نه تنها براي زيارت به آن منطقه مي رفتند بلكه مرده هاي خود را هم از بلاد بعيده براي دفن به آنجا مي بردند. جهانگردان هندي و چيني و خراساني و تركستاني و ... هم به وفور از راه خليج فارس و رود فرات به كوفه رفت و آمد مي كردند. (3)
شهر كوفه در آن مقطع از تاريخ به جهات فوق و از لحاظ سياسي و نظامي و بازرگاني مناسبترين محل براي شهر مركزي اسلام بود. مليت هاي مختلف مسلمان در آن شهر باهم زندگي مي كردند و تعصبات و تنگ نظري هاي عقيدتي و قبيله اي مدينه هم در آنجا وجود نداشت. مخصوصاً از نظر تجارت، موقعيت خاصي بين هند و ايران و روم و آفريقا داشت. (4)
يك جهت ديگر هم براي علاقه حضرت علي (ع) به كوفه مي توان تصور نمود و آن ارادت ايرانيان به آن حضرت بود. اين مردمان پشتيبان و شيعه ي امام (ع) بودند و حضرت نيز روي حمايت و علاقه و خويشاوندي ايشان حساب مي كرد.
امام علي (ع) كوفه را بصورت دارالعلوم اسلامي درآورد و مسجد آن شهر را مركز نشر معارف و دانشهاي گوناگون ساخت. خود او، ضمن خطبه هاي جالب و جامع، موضوعات گوناگوني را چون الهيات، طبعيان، اخلاق، سياست، تمدن، فنون جنگي و آداب معاشرت و... مورد بحث قرار مي داد و از منبر كوفه براي عاملان خراج و واليان و سران سپاه مي فرستاد يا اينكه كنفرانسهايي براي آموزش هاي لازم به قضات و عاملان در مسجد تشكيل مي داد. صحابه علي (ع) نيز به پيروي از او و سفارش او، به نشر علم و تاليف پرداختند. از آن زمان علوم مختلف چون صرف و نحو، طبعيات، نجوم، هيات، فلسفه، رياضي، فقه، حديث و تفسير در كوفه شروع به توسعه نمود. مخصوصاً زبان عربي با خطبه ها و كلمات حضرت علي (ع) و قواعدي كه وضع نمود از زوال مصون ماند. به قول جلال سيوطي «اهالي ساير شهرها لغت و زبان عربي را از مردم كوفه و بصره آموختند و در كتابها ثبت كردند و بعد به صورت علم درآمد.» (5)
و در آن ايام غير از كوفه و بصره در هيچ نقطه از بلاد عرب استادي در زبان و ادب عربي وجود نداشت. (6)
بخصوص فقه و حديث از پرتو وجود علي (ع) و ياران او در كوفه مرتب و مبوّب گرديد. امامان چهارگانه اهل سنت هر يك به صورتي از مكتب حضرت علي (ع) بهره بردند. مسائل مربوط به توحيد، عدل، قضا و قدر، جبر و اختيار در محضر اميرمؤمنان حل مي شد و مروّجين علوم عقلي و نقلي اسلام، شاگردان آن حضرت بودند.
مخصوصاً بايد از وضع علم نحو به وسيله آن حضرت ياد شود كه زبان عربي را بصورت يك زبان بين المللي درآورد و در پرتو آن غيرعربها توانستند به آساني به اين زبان حرف بزنند و مطلب بنويسند. وقتي آن حضرت قواعد اصلي نحو را به ابوالاسود دوئلي املا كردند و او را به تصنيف كتابي در اين علم امر فرمودند عرض كرد:
«اَحْيَيْتَنا وَ اَبْقَيْتَ فينا هذِهِ اللُّغَه».
«ما را زنده كردي و اين زبان را براي ما نگاه داشتي». (7)
همچنين آشنايي آن حضرت به زبانهاي مختلف و استفاده از مضامين و لغات ديگر در خطب و مكاتبات، سبب شد كه اين زبان از صورت بساطت و بدويت بدر آيد و در هر زمينه مورد استفاده قرار گيرد.
از اينها گذشته سبك بديع و نوظهور علي (ع) در سخنراني و نامه نگاري و استفاده از سجع و اشعار گذشتگان، به همه ي تازيان و مستعربان، درس عربي نويسي و فصاحت آموخت و باب تازه اي در ادب عربي گشود كه تا امروز هم باز است و فرهنگ عربي را به سوي خود جلب مي كند.
شهر كوفه علاوه بر آنكه بركت وجود امام (ع) مركز نشر علوم ظاهري بود، سلسله هاي طريقت، تصوّف، فتوت و اخوت اسلامي را هم پي ريزي كرد. چنانكه خرقه ي مشايخ، همه به ولي الله اعظم منتهي مي شود و بزرگان اين راه چون شبلي، جنيد، سري سَقَطي، بايزيد بسطامي و معروف كرخي... تا مولانا جلال الدّين رومي، خواجه نظام الدين اولياء، شاه نعمت الله ولي كرماني... همه از رشحات عين الحيات حضرت علي (ع) سيراب شده و از مشعل هدايت او كسب نور و معرفت كرده اند.
امام علي (ع) در دو جبهه كفر و جهل مي جنگيد و او در تاريخ تنها شخصيتي است كه قهرماني و سالاري را با علم و زهد در خود جمع داشته است و مركز تجلي همه ي اين انوار شهر كوفه بود. از اين رو با شور و علاقه و دلسوزي درباره ي كوفه مي فرمايد:
«كاَنّي بِكِ يا كُوفَهُ تُمَدِّينَ مَدَّ الاَدِيمِ العُكاظيّ. تُعْرَكَين بالنَّوازِلِ وَ تُرْكَبينَ بِالزّلازِل، و اِنّي لَاَعْلَمُ اَنَّهُ ما ارادَ بِكِ جَبّارٌ سُوءاً ابْتَلاهُ الله بِشاغِلٍ وَ رَماهٌ بِقاتِلٍ» (8)
گويي مي بينمت- اي كوفه- كه چون چرم عكاظي لگدكوب حوادث و گرفتار مصائب و مشكلات شده اي. به يقين مي دانم كه هيچ ستمكار به تو قصد بدي نمي كند مگر اينكه خدا او را به بلايي گرفتار مي كند يا با تير غيب جانش را مي ستاند.
در اين مقاله، مكرراً اشاره شد كه اساس سياست حضرت علي عليه السلام بر علم و ارشاد استوار بود و همانطور كه خود شغل خلافت را براي احياء و اقامه ي احكام شرع پذيرفت، وظيفه ي ماموران دولت را هم اول نشر تقوي و تامين آسايش عموم و بعد مال و شركت در جنگ و ساير مسئوليتها مي دانست.
به عبارت ديگر در حكومت علي (ع) دنيا، مركب آخرت و شغل دولت، براي تامين خير و‌ آسايش در بين مردم بود و حصول اين مقصود جز با آموزش و ارشاد دقيق ميسر نمي گرديد. از اين رو در سخنان خود پيوسته همه ي مردم، بخصوص مأموران دولت را به علم و عمل و خويشتن شناسي دعوت مي كند و از عواقب ظلم و ريا برحذر مي دارد و از خيانت و نفاق و اسراف و تبذير، بخصوص در اموال عمومي بيم مي دهد و به تفكر و واقع گرايي و دريدن پرده ي شك مي خواند.
در هفتاد و نه نامه كه از علي (ع)در نهج البلاغه ثبت است، جنبه ي رهنمودهاي آنها بيش از ساير جنبه ها به چشم مي خورد. در اين نامه ها به سران لشكر، قضات، استانداران، عاملان خراج و سپاهيان موكداً تذكر داده است كه شغل خود را جزء وظايف عبادي بشمارند و كشور داري را از دين داري جدا ندانند و در عين حال كه انجام وظيفه مي كنند، مظهر رافت و عدالت باشند و بر ضعيفان ببخشايند و بر زخمهاي آنان مرهم گذارند. بايد كه به رهبر و خليفه خود تاسّي كنند و از هواپرستي، طول امل، آزمندي، شهوت، غضب، مال اندوزي، كبر، جاه طلبي و ... دوري كنند و از هر نوع بدعت، تكروي، خودمحوري، خودرايي، بخل، جهل، رشوه خواري، مخالفت با كتاب و سنت اجتناب نمايند و حمّال گناهان مردم و بدآموز خلق نباشند، و در صدور فرامين و وضع ماليات، خود را به جاي ناتوان ترين افراد قرار دهند...
امام (ع)در يك دستورالعمل مفصل، بخشنامه اي به ماموران جمع صدقات، چنين راهنمايي مي فرمايد:
در شغل خويش به راه تقوي و ترس از خدايي كه شريك ندارد برو، هرگز هيچ مسلمان را مترسان و اگر راضي نباشد به خانه ي او وارد مشو، و بيش از حقي كه خدا معين كرده از او مستان.
چون در قبيله اي فرود آمدي وارد خانه ها و چادرهاي مردم مشو و با آنان در مياميز، بلكه بر سر آب آن قوم منزل كن، سپس با وقار و آرامش نزد ايشان برو؛ چون به جمع آنان رسيدي برايشان سلام كن آنگاه بگو: اي بندگان خدا، ولي خدا و خليفه ي او مرا نزد شما فرستاده تا حق خدا را از اموالي كه داريد دريافت نمايم. آيا از اموال خدا در اموال شما حقي هست كه به ولي او ادا كنيد؟ - اگر كسي بگويد نه، ديگر به او مراجعه نكن و اگر صاحب دولتي ترا اجابت كند با او راه بيفت بدون اينكه او را بترساني يا چيزي از او به ستم بگيري يا تكليف شاقي كه از عهده او بر نمي آيد، بكني پس هرچه او بتو داد بستان.
فهرست دستورالعمل ها و رهنمودهاي اداري، سياسي و قضائي علي بشرح ذيل است:
1- آموزش جنگي به فرزندش محمد در جنگ جمل.
(نهج البلاغه، چ بيروت، ص 55)
2- دستورالعمل به عبدالله بن عباس، وقي او را نزد زبير به بصره فرستاد (ص 74).
3- دستور به پيشه وران درباره ي ترازوها و پيمانه ها. (ص 188)
4- دستور به مامور بازرسي پادگان بصره. (ص 226)
5- دستور به شريح بن الحارث، قاضي كوفه. (ص 365)
6- دستور به يكي از سران سپاه. (ص 366)
7- دستور به اشعث بن قيس كندي عامل آذربايجان. (ص 366)
8- دستورالعمل به جريربن عبدالله البجلي هنگامي كه به سفارت از سوي علي نزد معاويه مي رفت. (ص 368)
9- دستورالعمل به دسته اي از سپاهيان كه به جنگ مي رفتند. (ص 371)
10- دستور به معقل بن قيس رياحي كه در مقدمه ي سپاه علي با سه هزار سوار به سوي شام عزيمت كرد. (ص 372)
11- دستور به سپاهيان قبل از شروع جنگ صفين. (ص 373)
12- رهنمود به عبدالله بن عباس كه مامور بصره بود. (ص 376)
13- دستور به بعض عاملان. (ص 376)
14- دستور به زياد بن ابيه نايب عبدالله بن عباس در بصره. (ص 377)
15- باز هم نامه اي به زياد بن ابيه (ص 377)
16- دستوري براي عبدالله بن عباس (ص 378)
17- فرمان بخشنامه اي براي عاملان صدقات (ص 2-380)
18- فرماني به يكي از عاملان صدقات (ص 382)
19- فرماني براي محمد بن ابي بكر والي مصر. (ص 5-383)
20- دستورالعملي به قثم بن عباس عامل مكه. (ص 407)
21- نامه اي به عبدالله بن عباس بعد از شهادت محمدبن ابي بكر (ص 408)
22- نامه نامه مفصل اميرالمومنين عليه السلام به مردم مصر وقتي مالك اشتر را به استانداري آنجا برگزيدند. (ص 11-410)
23- نامه بعض عاملان. (ص 412)
24- نامه به يكي از عاملان. (ص 13-412)
25- نامه به عمربن ابي سلمه مخزومي عامل بحرين كه معزول شده بود. (ص 414)
26- نامه اي به مصقله بن هبيره شيباني عامل اردشير خُرّه. (ص 415)
27- نامه به عثمان بن حنيف عامل بصره و سرزنش او براي شركت در جشني مفصل. (ص 416)
28- به بعض عاملان. (ص 421)
29- بخشنامه به سران سپاه. (ص 424)
30- بخشنامه به عاملان خراج. (ص 426)
31- فرمان مفصل علي به مالك اشتر نامزد استانداري مصر كه قانون اساسي سياست و كشورداري است و عظمت معاني و فصاحت الفاظ آن به سرحد اعجاز رسيده است.
(صص 445-426).
32- اوامر كتبي به شريح بن هاني كه از سران سپاه او بود. (ص 447)
33- بيانيه اي درباره ي جنگ صفين. (صص 449-448)
34- دستوري براي اسود بن قطيّه فرمانده ي لشكر حلوان (ص 449)
35- دستورالعمل به عاملاني كه ارتش وارد حوزه عملشان مي شود. (ص 450)
36- سرزنش نامه اي براي كميل بن زياد نخعي عامل هيئت (ص 451)
37- نامه اي به اهل مصر كه همراه مالك اشتر فرستاد. (ص 452)
38- نامه اي به ابوموسي اشعري عامل كوفه. (ص 453)
39- نامه اي به سلمان فارسي ( ص 458)
40- نامه اي به حارث همداني (ص 460)
41- نامه اي به سهل بن حنيف انصاري عامل مدينه (ص 461)
42- نامه اي به منذر بن جارود عبدي كه در امانت خيانت كرد. (ص 462)
43- صورت پيمان نامه اي كه آن حضرت بين قبايل ربيعه و يمن نوشت. (ص 463)
44- دستورالعملي به عبدالله بن عباس وقتي او را به ولايت بصره مامور فرمود. (ص 465)
45- رهنمود مفصل علي(ع) به عبدالله بن عباس وقتي او را مامور بحث و احتجاج با خوارج فرمود. (ص 465)
46- دستورالعملي به ابوموسي اشعري هنگام تعيين او به حكميت. (ص 466)
بعضي اين دستورالعمل ها مفصل و بعضي مختصر، بعضي از آنها به صورت بخشنامه خطاب به همه مأمورانست و بعضي ديگر براي مأمور معيني است، ولي هيچيك از اين دستورها محرمانه نمي مانده و به اطلاع همه مي رسيده و نسخه ي آن هم ضبط مي شده است و اين نوع دستورالعمل نويسي به قلم شخص رئيس كشور مطلقاً ابتكاري و بي سابقه مي باشد.

پي نوشت ها :
 

1- نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 189.
2- معجم البلدان، ج2، ص 50، چ مصر.
3- شرح ابن ابي الحديد، ج2، ص 484، چ مصر.
4- عبقريه الامام، عباس محمود عقاد، ص 174، چ مصر.
5- المزهر، ج1، ص 105، چ مصر.
6- المزهر، ج2، ص 21، چ مصر.
7- همان، ج2، ص 200، چ مصر.
8- نهج البلاغه، صبح صالح، خ 47.
 

منبع: سالنماي النهج 1-5



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط