گرایش های معنایی پنهان در اصطلاحات

اگر اصطلاح را به معنای قرارداد و توافق بدانیم، پس هنگامی که فردی اصطلاحی رامی سازد که با ما توافق ندارد و یا به دلیل دشمنی با ما به تولید اصطلاح می پردازد تا ما را ناپدیدنماید ( چرا که وجود ما مساوی با عدم وی می باشد) چاره چیست؟ نیز وقتی اصطلاحی می سازد که در ورای آن مفاهیم و ارزش هایی مغایر با ارزش ها و مفاهیم ما و الگویی تحلیلی و معرفتی علیه ما پنهان می سازد چاره چیست؟ قبلاً به پیچیده بودن حقیقت انسانی، فعالیت عقل،
سه‌شنبه، 26 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گرایش های معنایی پنهان در اصطلاحات

گرایش های معنایی پنهان در اصطلاحات
گرایش های معنایی پنهان در اصطلاحات


 






 
اگر اصطلاح را به معنای قرارداد و توافق بدانیم، پس هنگامی که فردی اصطلاحی رامی سازد که با ما توافق ندارد و یا به دلیل دشمنی با ما به تولید اصطلاح می پردازد تا ما را ناپدیدنماید ( چرا که وجود ما مساوی با عدم وی می باشد) چاره چیست؟ نیز وقتی اصطلاحی می سازد که در ورای آن مفاهیم و ارزش هایی مغایر با ارزش ها و مفاهیم ما و الگویی تحلیلی و معرفتی علیه ما پنهان می سازد چاره چیست؟ قبلاً به پیچیده بودن حقیقت انسانی، فعالیت عقل، رابطه زبان و ادراک که به جانبداری وگرایش منجر می شود اشاره نمودیم. عقل واقعیت را به شکل منفی دریافت نمی کند بلکه آن را ابقاء می کند و کنار می زند، بر آن تأکید می کند و به حاشیه می راند. همین حالت بر تلاش انسان برای نامگذاری پدیده ها وجود دارد، چرا که برای خبردادن از پدیده ای مرکب باید ازمیان تعداد قابل توجهی از مفردات واژه ای را برگزیند و هنگامی که واژه ای را مناسب می پندارد انتخاب می کند، آن را متداخل با تعدادی دیگر از اصطلاحات می یابد. فرایندانتخاب عبارت از ابقا، تأکید، دور راندن و کنارزدن می باشد. به این معنا که میان اسم و مسمی،اصطلاح و پدیده، یک تلاقی آلی[ ۱.Organic. ] (یا پیوندی ضروری) وجود ندارد بلکه انتخاب (اجتهاد)انسان برای پیوند دادن اصطلاح و پدیده، دالّ با مدلول جبری است و این فرایندی است که تااندازه ای گرایش و جانبداری یک اصطلاح را در برابر اصطلاحی دیگر و گرایش به جنبه ای ازاصطلاح در برابر جنبه ای دیگر از آن را دربر دارد. خود واژه «اصطلاح» بیانگر این است که «گرایش معنایی» یک رکن اساسی موجود در اصطلاح است.در علوم انسانی عربی بسیاری از اصطلاحاتی که به کار می بریم وارداتی هستند، و ما آنهارا وضع نکرده و یا نساخته ایم. ما به انتقال اصطلاحات بدون هیچ اعمال نظر، اجتهاد، بررسی و ویرایش کاملاً عادت کرده ایم و عقلِ علوم انسانی عربی در گوش جای گرفته که هر چه رامی شنود با امانت داری و عینیت گرایی مضحک منتقل می کند. به همین دلیل عرب جدیدتوان نامگذاری امور را از دست داده و کسی که اشیاء را نامگذاری نمی کند تسلط بر واقعیت وتوان تعامل شایسته با آن را از دست می دهد. اما آن که واقعیت را به طور شایسته درک می کندو طبق مقوله های خویش آن را می چیند و نام هایی سازگار با ادراک خویش بر آن می گذارد،می تواند در جهان خارج با آزادی نسبتاً منطقی حرکت کند؛ به دلیل اینکه او اطلاعات را درمقوله ها و چارچوب های بومی خویش جمع خواهد کرد. این امر می تواند توان پیشگویی جریان واقعیت را در وی بیفزاید و توان کنش متقابل او با واقعیت را بهبود بخشد. شاید بتوان کلماتی که بر ابزار والات دلالت دارند ترجمه و نقل کرد چرا که حوزه دلالت آنها کاملاً مشخص و محدود است. هنگامی که می گوییم «اتومبیل» یا «تلویزیون» در فهم منظور مشکل چندانی مشاهده نمی شود؛ چون رابطه دالّ با مدلول و اصطلاح با شی ء مورداشاره آشکار و تا اندازه زیادی مشخص است. چون اصطلاح ساده و دلالت خود شی ء موردنظر نیز محدود است. از این رو شکاف میان دال ومدلول کم است. همین حالت در دانش های طبیعی نیز وجود دارد. هنگامی که به پدیده جوشیدن آب اشاره می نماییم، می دانیم که نقطه جوش آب در فشار مشخص صد درجه سانتیگراد می باشد و خود آب را نیز می توان بانمادهای جبری تعریف کرد. بنابراین تجربه عملی تا اندازه زیادی درست و کنترل شده وزمان و مکان تا اندازه ای درآن ثابت نگه داشته شده است. ازاین رو ترجمه اصطلاحات علوم طبیعی آسان تر از ترجمه اصطلاحات علوم انسانی است. با این حال، این کار با خطرات ولغزش هایی همراه است. هنگامی که واردحوزه علوم انسانی و اجتماعی می شویم این حالت به دلایل زیر به شدت پیچیده می شود:هر اصطلاح در یک ساختار تمدنی منحصر به فرد ریشه دارد که این ساختار زبان فرهنگ نامه ای و تمدنی ویژه خود را دارا می باشد، و دالّ و حوزه دلالت آن با یک شکل تمدنی مشخص در ارتباط می باشند و تنها به پدیده هایی مشخص اشاره دارند.طبیعت اصطلاح این است که تنها به صرف مدلول بیرونی اشاره ندارد، بلکه در بردارنده دیدگاه و استنباطهای سازنده اصطلاح نیز هست. هنگامی که اصطلاح، صبغه (نشان)عقیدتی گروهی را به خود می گیرد که ترویج اصطلاح به سود اوست کار پیچیده تر می شود،چون اهمیت منظور درون اصطلاح بیشتر می شود.گرایش معنایی اصطلاح در اینجا دوگانه است: گرایش ساختار و گرایش سازنده اصطلاح. مامعمولاً اصطلاحات را از زبانهای انگلیسی یا فرانسوی و یا از دیگر زبان های اروپایی ترجمه می کنیم، نه از زبانهای شرقی (مانند سواحلی یا ژاپنی)؛ پس اصطلاحهای ترجمه شده،مقصود صاحب خود را همراه دارد. به عنوان مثال: از جمله اصطلاحاتی که بدون هیچ دخل وتصرفی ترجمه و وارد فرهنگ تحلیلی خود نموده ایم اصطلاح «مرد بیمار اروپا» است. این اصطلاح اشاره به حالت مردی دارد که در حال مرگ است و با سختی های مرگ دست و پنجه نرم می کند، یعنی امپراتوری عثمانی با تصویری که این اصطلاح به ما ارائه می دهد، ما به این مرد در بدترین حالت ها با بیزاری و نفرت فراوان و در بهترین حالت با دلسوزی کامل ( بی هیچ احترامی) می نگریم و به طور کامل فراموش می کنیم که حکومت عثمانی - بر خلاف ضعف و استبدادش - مدافع ملت خود در برابر هجوم استعمار غرب بود؛ غربی که به تمام جهان یورش می برد. فراموش می کنیم که این مرد اروپا نه اهل اروپا بلکه در مرکز خاوراسلامی رهبر و پیشوا بود. روشن است که تصویر مرد بیمار اروپا نگاه غربی به مسأله رامنعکس می کند و به حکومت عثمانی به عنوان میراثی می نگرد که میان قدرت های غربی تقسیم و توزیع خواهد شد. این دیدگاهی است که با نگاه ملت های این منطقه اندک ارتباطی ندارد. پس این اصطلاح (مانند اصطلاحاتی که قبلاً ذکر کردیم) در غرب وضع شده و نگاه ومفهوم غربی را به همراه دارد.در اینجا تبیین این نکته مهم است که این اصطلاح به مردی واقع در مرزهای اروپا، اما درعین حال غیراروپایی اشاره دارد. در نتیجه عرصه نگاه تاریخی را که دیدگان ما اجازه حرکت در آن دارند برای ما مشخص می کند. در نتیجه مرد مهم تر و محوری تر یعنی «مرد درنده» و«ددمنش اروپا» را که همان امپریالیسم غرب می باشد فراموش می کنیم. همان جریانی که درآن زمان ساکنان افریقا و پیش از آن تعداد زیادی از ساکنان اصلی آمریکا و ساکنان استرالیا ونیوزلند را از بین برد و همزمان ساکنان آسیا را به بردگی می کشید و برای یافتن مواد مخدر درچین جنگ های ویرانگر به راه می انداخت تا مردم را مسحور پیشرفت های غرب کند و دربی خبری نگه دارد. این «مرد ددمنش» پس از سالها چرخیدن پیرامون جهان اسلام، اینک ازبیم «مرد نیرومند اروپای عثمانی» در مرزهای اسلامی کمین کرده بود. دولت عثمانی هنوزنیرومند بود و اروپا چونان حیوانی درنده کمین کرده بود و لب می لیسید به امید آنکه بتواند«مرد مسلمان عثمانی» را تضعیف کند. وقتی دوران زوال عثمانی فرارسید اروپای درنده خوآغاز به جویدن و خردکردنش گرفت و گاه نیز به بهانهء کمک به او، سم تزریق می کرد! مرد درنده اروپا همهء توانش را به کار گرفت تا «مرد جوان شرقی» (محمد علی در مصر) را که می توانست آن مرد بیمار را یاری و چه بسا شفا دهد از پای درآورد. همهء این مفاهیم و مضامین به دلیل جعل عبارت «مرد بیمار اروپا» از نگاه ها دور ماند و موجب شد که تصویر «مرد درنده» پنهان بماند.
منبع:گفتمان صهیونیستی،پژوهشکده تحقيقات اسلامي،نشر زمزم هدایت(1386)



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط