30 گزين گويه و گزان مويه
شاعري شوريده که دريا ديدگان شعر و خيال با او هم نوا مي شوند. مي خوانيم سرايش ايشان را از سلماني که زود رفت.
فاطمه راکعي
شاعري که هر بار با يک سبد شعر زلال از روستا مي آمده و ناب ترين عواطف انساني و بکرترين تجارب لحظه هاي شاعرانه اش را با جمع مشتاق شاعران در ميان مي گذاشت. روزهايي که سلمان مي آمد، جمع مان شور و شکوهي بيشتر مي بافت و با هر پاره از شعرش تحسين و آفرين بود که نثارش مي شد؛ اما اين نشاط شاعرانه در آن جمع صميمي ديري نپاييد و خدا خواست که سلمان را از ميان ما ببرد.
عبدالجبار کاکايي
اگر چه پنج سال، فرصت کمي ست براي بروز استعدادهاي فطري و عرضه خلاقيت هاي شخصي، اما سلمان از اين پنج سال حداکثر استفاده را برد و به نقطه پايان روايت هاي شاعرانه خويش رسيد؛ وارستگي و نيايش...سلمان از ديالوگ با مردم به خلوت با خدا پرداخت.
حميدرضا شکارسري
مابه ازاي بيروني دروني شده يک شاعر صادق همچون سلمان، شعر او راهمچون پنجره اي گشوده بروجود شاعر در برابر مخاطب مي نهد. آن گاه بسياري واژگاني با بار معنايي و پشتوانه مفهوم ديني ما را با شاعري روبه رو مي کند که دين، دغدغه هميشگي اوست.
ايرج قنبري
سلمان هراتي، شاعري هوشمند و مبدع بود؛ شاعري که در کالبد کلمات، روح تازه مي دميد و انديشه نو مي آفريد . مردم در نگاه او يعني تمام انسان ها. او شعر را در خدمت فضيلت هاي انساني قرار داد و بنايي ايجاد کرد تا رهروان او بتوانند در آن تنفس کنند و به بالندگي برسند.
وحيد اميري
شعر دوره انقلاب و جنگ با سلمان و قيصر و سيد شروع شد و در داغ اين سه عزيز پايان يافت. سلمان هراتي يک آغاز ناتمام بود که در شعرهاي قيصر امين پور و سيد حسن حسيني به کمال رسيد.
حسين آهي
سلمان اگر چه ديري نپاييد، تأثير او به سان شاعري است که طي 40سال سخن وري، مي تواند برابناي روزگار خود داشته باشد. و به راستي اگر چندي مي پاييد و اجل به او فرصت مي داد، قله هايي را به سادگي مي پيمود که هرگز کسي را ياراي پيمودن آن نيست و سخت دست نيافتني است.
منصور اوجي
سلمان، مظلوم بود و با جوان مرگيش، شهيد شد. او زباني بران و نگاهي زيبا داشت و درباره ايشان نمي توان قضاوت کرد؛ ولي مي توان گفت که اگر مي ماند، عالي مي شد دلم هميشه براي اين «بچه مرگ»(!)مي سوزد.
احمد رضا احمدي
در ميان شاعران پس از انقلاب، سلمان و سپس، قيصر نظر مرا جلب کردند. من عاشق او بودم، خيلي خوب و درخشان بود؛ يک آدم منفجر کننده که مرا به ياد جواني خودم مي انداخت.
ضياء الدين ترابي
«هراتي»جامعه و جهان را مي شناسد و مي داند آن چه براي سرودن مي ماند، «درد»است و اين مقوله، هنر و زيبايي مي آفريند و بي دغدغه و به صراحت فرياد برمي آورد. اين امر ناشي از ايماني است که در بند بند اشعارش جريان دارد و او از تأکيد برآن نه تنها نمي هراسد، بلکه اصرار مي ورزد....
دکتر جليل تجليل
سلمان، شاعر دلسوز و دل سوخته اي بود که عطر معنويت را همواره در مشام جان داشت و در دوره انقلاب مقدس اسلامي زيست و برخود حرام دانست که آسوده زندگي کند، بلکه شعله احساس را در اوراق شعر گستراند
مصطفي عليپور
شعر اعتراض او برآمده از انديشه صادق و ايمان استوارش بود و دغدغه هاي اجتماعي و نگاه ايدئولوژيک و درد دين، به وضوح در اشعار ايشان وجود داشت.
محمد رضا عبدالملکيان
سلمان، امانت دارد نجابت جنگل بود؛ شاعري متفاوت، تازه آفرين، آسمان انديش، عشق آشنا و يکتابين که بوي جنگل و بوي جان مي داد؛ ساده مي سرود و شگفت انگيز.
سيد حسن ثابت محمودي(سهيل)
حجب و نجابت اولين چيزي بود که با ديدن آن چهره در ذهن آدمي تداعي مي شد:
يک سبد مهرباني به کف داشت ، عاشقي را همين بس گواهش
محمد حسين جعفريان
سلمان فرصت نداشت همه داشته هايش را رو کند و تمام خود را بروز دهد اما در آن چه از وي برجا مانده است، تلنگرهاي وجود يک شاعر بزرگ را مي توان ديد؛ شاعري که فرصت تنفس بيشتر در فضاي شعر ايران را نيافت.
محمد تقي جواهري گيلاني
(شمس لنگرودي)
با وجود اين که هنوز در آغاز راه بود، استعداد شاعري فراواني داشت و اشعار درخشاني دارد که متأثر از سپهري است. اگر پيش مي رفت شايد شاعر بزرگي مي شد، ولي هم اکنون درباره ميزان خلاقيت او نمي توان سخن گفت.
محمد علي سپانل
اگر بخواهيم 20نفر از بهترين شاعران معاصر را نام ببريم، قيصر امين پور و سيد حسن حسيني جزو ايشان خواهند بود و سلمان اگر مي ماند مي توانست افق هاي بالاتري را ببيند. اين امکان در سلمان وجود داشت.
سيد ضياء الدين شفيعي
وجه تمايز ميان او و تمام چهره هاي انقلاب، آن است که تمام چهره ها محصول يک جريان فکري يا ادبي هستند و سلمان، محصول جريان فکري و ادبي خود است.
عباس کي منش(مشفق کاشاني)
سلمان خيلي زود از ميان ما رفت و اگر اينگونه نمي شد، آينده اي بس درخشان در شعر معاصر از آن او بود. البته با همين يادگاري هاي اندک نيز از موقعيتي ممتاز در ميان نسل جوان برخوردار است.
محمد کاظم کاظمي
سلمان، خلاق ترين شاعر نسل انقلاب بود. او بسيار مستعد بود و رشد شتاباني داشت؛ بدان سان که تنها در عرض دو سال از سطح يک شاعر مبتدي به چکاد شعر انقلاب برکشيده شد؛ سلمان را بايد بر قله خلاقيت شعر و ادب اين روزگار نشانده و عنوان «خلاق ترين»را برازنده او دانست.
عليرضا کمري
سلمان شاعري بود به طعم و هواي شرجي شمال و شبنم که مرا به ياد ساقه هاي برنج مي اندازد. اوکال از ميان ما رفت و نتوانست نشو و نما کند؛ با اين حال، وي را به همراه سيد و قيصر، از جمله صور تيپيک شعر يک نسل، برشمردهاند؛ طبيعت گرايي سلمان، شورمندي سيد و رازناکي قيصر.
عليرضا قزوه
شعر سلمان، شعر حرکت و تلفيق درست حماسه و عرفان است. اگر بخواهيم دغدغه ها و دل شوره هاي انقلاب را در شعر شاعري به تماشا بنشينيم، شعر سلمان بيش ترين استحقاق و امتياز را داراست و مي توان گفت او نمونه واقعي يک شاعر «مکتبي شيعي » است
علي معلم دامغاني
سلمان به مسأله شهادت توجه جدي داشت و اگر چه خالي از ذوق و قريحه نبود، فضيلت و عزت او وام دار چيزي وراي شعر است که همين امر يعني تمايل و نزديکي به ارزش هاي انقلاب، او را به قهرمان ذهني بعضي ها بدل کرد.
مرتضي سرهنگي
شعر اعتراض آميز سلمان هراتي به ذات شورانگيز آن سال ها نزديک تر مي بينم؛ شاعري که اگر مي ماند، افق هاي بالاتري را مي ديد.
محمد رمضاني فرخاني
سلمان خودش بسيار شاعرتر از شعرش است به خاطر همين است که وقتي مي گوييد سلمان؛ ياد شعرش مي افتيد. در مورد شخصيتش هم يک هم ذات پنداري مي کنيد.
حجت الاسلام علي اکبر رشاد
سلمان هراتي، شمع سحرگاهي بود و زود خاموش شد؛ولي در همين فرصت سبز حيات و با اندک سروده هايش، نشان داد که شعرش جوهر خاصي دارد و اگر مجالي مي داشت، مي توانست يکي از چهره هاي ماندگار شعر انقلاب در آن روزگار شود . حقيقت آن است که سلمان ندرخشيد؛ فقط کشف شد . هنوز آن مرحوم لعلش را نپرورده بود که ما از قابليت و فعليت يافتن استعداد او محروم شديم.
بيوک ملکي
سلمان در سرودن شعرهاي نوجوانانه اش هم مانند شعر بزرگ سالانه اش جسارت داشت و حتي از پيشاهنگ خويش، يعني محمود کيانوش نيز پيشي گرفت.
دکتر حسن ذوالفقاري
سلمان، از چهره هاي شاخص ادبيات معاصر ماست و نه فقط از شاعران برتر انقلاب . سلمان هر چند در جواني سفر گزيد، سروده هايش نشان از آن دارد که اگر زنده بود، حتما شاخص تر مي شد.
علي محمد مؤدب
با وجود جواني و حتي تازه کار بودن، سلمان به دليل حرکت به سوي آن چه که مي توان زيبايي شناسي اسلامي ناميد، اهميت بي نظير مي يابد. شعر سلمان و گروهي از دوستان او-البته با فراز و فرودهايي - به نوعي توبه شعر فارسي است که در ساليان نزديک به دليل گرايش هاي چپ و نيز غلبه روشن فکران ذوق زده از تماشاي ساختمان هاي بلند غرب از سايه خورشيد قرآن گريخته بود.
مصطفي محدثي خراساني
سلمان اگر چه ديرتر اما با آن شور آتشين که آمد، توانست دير آمدن خويش را جبران کند و از معدود عزيزاني باشد که جريان سازي شعر انقلاب در طنين انديشه و احساس آن ها شکل گرفته است.
ناصر فيض
اي سربلند متواضع ! درختان با اشاره باد هنوز نام تو را در برابر دفترهايت زمزمه مي کنند و جنگل و دريا انتشار عاشقانه هاي توست.
منبع: پنجره شماره 114