در دنیایی زندگی می کنیم که قرن ها اندیشه مدرن سیطره ظلمت آفرین خود را بر تمام بشریت، تحمیل کرده است. این اندیشه با نفی خداوند و دین از همه عرصه های معرفتی - نظری و عملی - بشر، چنان خودمحوری تکبر آمیزی را برای بشر به ارمغان آورده است، که در این عصر، بشر، خود را در ربوبیت عالم، بی نیاز از خدای متعال دانسته و در صدد بر آمده است که عالم را مطابق میل خود بسازد. یعنی با حذف خدای دینی در تمام عرصه های معرفتی و عملی بشر، خود را خدا فرض کرده است، خدایی که از خدای دینی نیز برتر است. و همه عالم در اختیار این انسانی است که خدا شده است، به عبارت دیگر، دوباره همان نغمه شوم جاهلی فرعون، در عصر مدرن تکرار شده است که: «أنا ربکم الاعلی ».(1) چنین انسان فرعون شده که خود را خدا فرض کرده است، در تمام عرصه ها خود را تنها موجودی دانسته است که حق اظهار نظر دارد. او معتقد است که در نظام هستی، نیز هیچ موجود کاملتر و شریفتر از انسان یافت نمی شود. به همین جهت، همه موجودات باید به نحوی از انحا در خدمت انسان باشند؛ ولی انسان، خادم هیچ موجودی نیست. به عبارت دیگر، «انسان خود آغازگر است و خود هدف.» (2)
در این تفکر، محوریت هر امر دیگری بیرون از انسان - مانند دین و سنت های دیگر و نیز قدرت های سیاسی - در زمینه های معرفتی و ارزشی، طرد شد. انسان تجربیات این جهانی و عقل ورزی او، محور همه حوزه های معرفتی و ارزشی گردید. در این رویکرد، سخن هیچ کس - جز دستاورد خود انسان - حجیتی ندارد و به جای اینکه بر اساس تفکر عقلانی، انسان خود را در زمینه معرفتی و امور ارزشی، مطابق و سازگار با معرفت ها و ارزش های ارائه شده از ناحیه منابع دینی و سنتی کند، خود، محور هر چیز دیگر شد و همه منابع دیگر، می بایست درستی و صحت خود را از طریق انطباق با انسان، دستاوردها، تجربیات و عقل ورزی اش، تأمین کنند.
محوریت تمام عیار و همه جانبه انسان در اندیشه مدرن و در حقیقت خدایگان شدن انسان و طرد خدای متعالی دینی، سبب شده است که «سارتر»(1980 -1905) اعلام نماید: «فلاسفه اومانیست برای رهایی از چنگ خدا پرستی، تصور نوعی وجود متعالی را کنار نگذاشتند بلکه صرفاً نام آن را تغییر دادند.»(5)
براساس چنین تفکری، انسان مدعی است که قادر است خود، جهان را بشناسد و نیازی به منابع دینی یا وحیانی در شناخت جهان ندارد. و در این راستا، پیشرفت های علوم تجربی نیز، خود باوری و اعتماد به نفس در شناخت جهان طبیعت و عدم نیاز به انطباق دریافت ها و معرفت های خودش با منابع دینی را بیشتر کرد. (6)
اما چگونه بشر توانسته است که خود را - که به اقرار خودش دچار خطاهای گوناگون می شود و دستخوش هوی و هوس است - محور قرار دهد و خدای متعال را که از هرگونه خطا به دور است از محوریت ساقط کند؟ آیا عقل بشر توانسته است که چنین امری را بپذیرد؟
از ناحیه دیگر، متأسفانه این اندیشه با انکار هر امر مجردی معتقد است انسان دارای بعد مجردی به نام «روح» نیست؛ بلکه در واقع، انسان بخشی از طبیعت بوده و هیچ شکافی میان ذهن و فکر انسان از یک طرف و بدن او از طرف دیگر موجود نیست. بنابراین، با انکار معاد بر آن است هر ادعایی در مورد فنا ناپذیری انسان یا تئوریهای معاد شناختی، توصیفی از پُر ادعایی و پر تمنایی بودن و فهم مغرورانه ای در مورد ماهیت امید و تخیل انسانی است.(7)
اندیشه غیرعقلانی و ظلمانی مدرن در مورد اخلاق نیز معتقد است که ارزشهای اخلاقی، هیچ منشأ فرا طبیعی نداشته و صرفاً برخاسته از تجربه های انسانی است؛ و با قطع نظر از تجربه های انسانی، هیچ ارزش اخلاقی معنا نخواهد داشت.(8) از این رو، تمام نظام های الهیاتی که به دنبال به دست آوردن فرمان های اخلاقی مطلق از منابع خدا باورانه هستند، غیر قابل تأیید هستند. چه این که این فرمان ها از ناحیه موسی، عیسی، محمد (ص) شده باشد، یا از ناحیه دیگر رهبران الهی، و از آنجایی که این ادیان به فرهنگ و تمدن کشاورزی و چادرنشینی تعلق دارند، ممکن است برای آن مردم، بصیرت های اخلاقی را اعطا کنند، لکن در دنیای مدرن، نمی توان تصور کرد که ارزشهای اخلاقی از مبانی فلسفی مبتنی بر الهیات، ناشی شوند.(9)
بنابراین، ارزش های اخلاقی، صرفاً برخاسته از خود انسان و اموری که انسان ها در تجربه های خود مفید یافته اند. می باشد؛ و از این جهت، اخلاق را باید در درون زندگی انسانی یافت، نه بیرون از آن. (10)
«خوب یعنی خواستنی و بد یعنی نخواستنی.»(11)
از این رو، دشمن به شدت احساس خطر کرده است، و بیش از سه دهه است که با تمام ابزارهای شنیداری و دیداری وسیعی که به برکت تکنولوژی جدید خود ساخته بدست آورده است، به جنگ اسلام عزیز آمده است.
اما با همتی که مؤمنین حقیقی به خداوند به خرج داده اند، نصرت الهی را دریافت کرده و روز به روز مشمول نصرت الهی می شوند.
همه این پیروزی ها به برکت بندگی خداوند و انجام تکالیف و پرهیز از نواهی الهی بدست آمده است.
دشمن در برابر انقلاب اسلامی ایران، هر آنچه که در اختیار داشته است به کار بسته است، مانند: تحریک گروه های مختلف برای جنگ با نظام نوپای اسلامی از قبیل گروه کومله، دموکرات، خلق عرب و خلق ترکمن، انجام کودتاهای متعدد مانند کودتای نوژه، تحمیل جنگ تحمیلی 8 ساله با پشتیبانی چند ده کشور از صدام، ترورهای مختلف مردم و شخصیت های کشوری از سوی منافقین مانند ترور شهید رجایی و شهید باهنر در هشتم شهریور، ایجاد فتنه های مهم در تیرماه 1378 و نیز برنامه ریزی برای فتنه بسیار بزرگتر و انجام وسیع آن در 1388، تحریم های اقتصادی مداوم و... از موارد اندکی است که دشمن هر روزه برای از بین بردن این انقلاب نو پای اسلامی انجام می دهد. اما چه باک، که وقتی انسان های مؤمن به نصرت الهی معتقد هستند و سعی می کنند که بندگی کاملی از خداوند انجام دهند، خداوند نیز آنها را شامل رحمت و نصرت خود قرار می دهد و از این روست که دشمن نمی تواند ره به جایی ببرد: «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون».(12)
از این رو، هر روز شاهد پیروزی های متعدد مادی و معنوی در داخل کشور و با تأثیر انقلاب اسلامی ایران در سایر کشورها هستیم. رشد سطح علمی کشور در تولید مقالات تخصصی بین المللی، دستیابی به تکنولوژی سلول های بنیادین، تکنولوژی نانو، صنعت سد سازی، صنایع هوا و فضا و فرستادن سفینه فضایی به فضا، صنعت مهم هسته ای و دستیابی به چرخه کامل آن، صنایع نظامی از قبیل ساخت موشک های دوربرد، هواپیمای نظامی، زیر دریایی ها، قایق های تندرو و قایق های پرنده و... از معدود نصرت های الهی است که شامل مردم مؤمن ایران زمین به برکت اسلام و حاکمیت ولایت فقیه شده است. در بیرون از ایران نیز بزرگترین دستاور انقلاب اسلامی ایران، ایجاد روحیه استکبار ستیزی و نهراسیدن از روحیه فرعونی مستکبران و نیز ایجاد هسته های مقاومت مانند حزب الله لبنان و مقاومت حماس و اینک نیز ایجاد جنبش های وسیع مردمی در کشورهای مختلف اسلامی و غیر اسلامی مانند کشورهای اروپایی و نیز در قلب آمریکاست.
این همه به برکت اسلام و حاکمیت اندیشه اسلامی و ولایت فقیه است. از این رو، دشمن این دو امر را به شدت مورد حمله وسیع قرار داده است. هزاران شبکه های ماهواره ای، ده ها هزار و بلکه میلیون ها سایت و بلاگ اینترنتی به جنگ اندیشه اسلامی و ولایت فقیه برآمده از اندیشه ناب قرآنی و توحیدی آمده اند، تا مگر از فروغ این اندیشه بکاهند. هر روز شاهد انواع شبهات جدید از سوی آنها و نیز تولید فیلم های مختلف و مستهجن هستیم تا اینکه ایمان و اخلاق مؤمنین و مسلمانان را نشانه رفته و نور تجلی یافته از اسلام را خاموش کنند.
به همین جهت، ما باید خود را از جهت معرفتی و نیز اخلاقی تقویت کنیم و راه های نفوذ دشمنان داخلی و خارجی و غارتگران اندیشه و ایمان جوانان را سد نماییم.
یکی از راه هایی که دشمن در تبلیغات وسیع خود به صورت گسترده بهره می گیرد، استفاده از «مغالطه» است، تا بدین وسیله سخن نادرست و ضد انسانی و ضد عقلی و ضد دینی خود را به صورت زیبا جلوه دهد و قابل قبول سازد. با نام دفاع از آزادی و حقوق بشر و دموکراسی به هر کشوری که تشخیص بدهد حمله می کند، هر زمانی که تشخیص بدهد، بر اساس منافع خود، هر کس را که بتواند دستگیر و زندانی و یا به قتل می رساند، هر نقطه ای را بمباران می کند، به بهانه یافتن سلاح هسته ای به عراق لشکرکشی کرده و بیش از یک میلیون انسان مظلوم را به قتل رسانده است، مردم افغانستان را مورد تحقیر قرار داده و به قتل می رساند و... اما همه این کارها را با انجام به نام دفاع از حقوق بشر به سامان می رساند.
استفاده از مغالطه در تبلیغات و پیشبرد اهداف مدرن و استکباری، شایع ترین ابزاری است که دشمن از آن بهره می برد.
البته استفاده از مغالطه از سوی انسان های فاسد و به تعبیر زیبای قرآنی «شیاطن الانس» سابقه طولانی در تاریخ بشر دارد. تاریخ اندیشه بشری در زمینه های مختلف، گواه آن است که انسان های ناسالم از راه مغالطه به اهداف غیر انسانی خود رسیده و با یادگیری راه های مغالطه و به کار بستن کامل آن، بهره های فراوان برده اند. یونان باستان انسان هایی را به خود دیده است که با سوء استفاده از نام حکمت و با استعمال انواع گوناگون مغالطات، به اغراض غیر انسانی خود رسیده و سبب ضلالت و گمراهی مخاطبان خویش شده اند. این عده (یعنی سوفسطائیان) که بر اساس برخی از اغراض عملی خود را شکاک می دانستند، (13) مدعی شدند وقتی ابزارهای معرفتی بشر قابل اعتماد نیست، بشر واجد هیچ ملاک و میزانی برای کشف حقیقت نخواهد بود، و پس از مدتی با نفی اعتماد از حس و عقل برای کشف حقیقت، بر آن شدند که هیچ حقیقتی ورای انسان وجود ندارد، و انسان نباید به دنبال حقیقتی در بیرون از خودش برود، بلکه تنها معیار و میزان خود اوست و انسان خود باید حقیقت را پدید آورد.
در خامه فلسفی تاریخ بشر، هنوز این ادعای «پروتو گوراس» خودنمایی می کند که:
«انسان مقیاس همه چیز است، مقیاس هستی چیزهایی که هست، و مقیاس نیستی چیزهایی که نیست».(14)
خطر چنین امری سبب شده است تا اندیشمندان متعهد در هر عصری با دقت در استدلال ها، مغالطات موجود در آنها را کشف و به صورت مستقل بیان کنند، تا بدین وسیله با کسانی که مغالطه می کنند، مبارزه کرده و اندیشه های صاف و روشن بشریت را از دام مغالطه ها رها کنند.
تا جایی که می دانیم، اولین متفکری که درمورد مغالطات، رساله ای را به رشته تحریر در آورده است، افلاطون است. (15) پس از او، شاگرد برجسته اش یعنی ارسطو، نیز در منطق خود با تفصیل بیشتری این بحث را مطرح ساخته است. در میان متفکران مسلمان، فلاسفه بزرگی مانند فارابی، ابن رشد، ابن سینا، غزالی، شیخ شهاب الدین سهروردی، صدر الدین شیرازی، فخر رازی، حاجی سبزواری و... به این بحث به تفصیل پرداخته اند.
بر این اساس، شایسته است تا با شناختن انواع مغالطات در عرصه های گوناگون فکری بشر، خود را از دام مغالطه رها کنیم.
این نوشتار سعی می کند تا به توضیح و نشان دادن مغالطات موجود در اندیشه دشمنان داخلی و خارجی اسلام، گامی در این جهت بردارد. اما قبل از شروع در بیان مغالطات، لازم است که مغالطه را معنا کرده و مراد از آن را به درستی و به صورت دقیق نشان دهیم:
الف- معنای مغالطه
از طرف دیگر، سبب مغالطه در قیاس، دو امر است؛ یا اینکه شخص قیاس کننده در استدلال خود اشتباه کرده است، و یا اینکه تعمد داشته و سعی می کند که دیگران را دچار اشتباه کند، بنابراین، مباحث مغالطه شامل دو قسم: غلط و تغلیط است.(18)
ب - انواع کلی مغالطه
از سوی دیگر، مغالطات موجود در قیاس نیز یا مربوط به الفاظ به کار رفته در آن است و یا راجع به الفاظ نیست. از این رو، مغالطات به دو قسم «مغالطات لفظیه» و «مغالطات معنویه» تقسیم می شود. (20 ) در نتیجه، انواع کلی مغالطات سه قسم است:
مغالطات لفظی، مغالطات معنوی و مغالطات بیرونی و خارجی ( مغالطات عرضی).
شایع ترین انواع مغالطه که مورد استفاده قرار می گیرد، مغالطات عرضی و یا بیرونی است، که انشاء الله در نوشتار بعد به توضیح موارد مختلف سه گانه مغالطه در نوشتار مخالفین اسلام و انقلاب اسلامی - به ویژه روشنفکران دینی و لائیک داخلی - می پردازیم.
پینوشتها:
1. نازعات / 24.
2. ر. ک: رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری، چاپ دوم، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1372، ص 9.
3. Self defining subject
4. David west, An Introductio to Continental Philosophy, Blackwell Publishers, U.S.A, 1996, P. 13.
5. Tony Davies, Humanism, Routledge, London, 1997,p.124.
6.David West, An Introductio to Continental Philosophy, p.11.
7. Ibid, p. 190.
8. Ibid, p. 50.
9. Ibid, p. 190.
10. Ibid, p.51.
11. آنتونی، آربلاستر، لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط، ترجمه عباس مخبر، چاپ سوم، مرکز، تهران، 1377، ص 202.
12. صف / 8.
13. ر. ک: یحیی مهدوی، شکاکان یونان، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1376، ص 31- 35.
14. فریدریک، کاپلستون، تاریخ فلسفه غرب: یونان و روم، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج 1، چاپ دوم. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1368، ص106.
15. خواجه نصیر الدین طوسی در این مورد آورده است: «افلاطون در مغالطات کتابی ساخته است، با آنک بیان هیچ جزو دیگر از اجزاء منطق نکرده است و سبب غلط مطلقاً اشتراک لفظ نهاده است از اعتبار دیگر انواع غافل بوده.» (خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، چاپ چهارم، دانشگاه تهران، تهران، 1376، ص 518).
16. برای نمونه ر. ک: احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامعه نوین، چاپ نهم. کتاب فروشی اسلام، تهران، بی تا، ج ( 3-4 ) ص 1126.
17. برای نمونه. ر. ک: ابن سینا، الشفاء: المنطق، مکتب آیه الله العظمی المرعشی النجفی، قم 1404، ج 4، ص 1؛ خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، ص515.
18. خواجه نصیر الدین طوسی، اساس الاقتباس، ص 515؛ محمد رضا المظفر، المنطق، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، بی تا، ج (1-3 ) ص 416.
19. خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، ص 516-517؛ محمد رضا المظفر، المنطق، ج (1-3)، ص 419.
20. محمد رضا المظفر، المنطق، ج ( 1- 3)، ص 419، ابوالبرکات ابن علی بن ملکا البغدادی الکتاب المعتبر فی الحکمه، الطبعه الثانیه، دانشگاه اصفهان، اصفهان، 1415، ص 268.
/ج