پيشواي صادق، مصداق حقايق (2)

هرکه به ياد خداست، نه به ذکر زبان تنها، بلکه به دل و زبان و به ظاهر و باطن متوجه جناب اوست، پس او مطيع الهي است و از او عصيان صادر نمي شود، چرا که منشأ صدور عصيان، غفلت است و غفلت از او منتفي است و هر...
يکشنبه، 25 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيشواي صادق، مصداق حقايق (2)

پيشواي صادق، مصداق حقايق (2)
پيشواي صادق، مصداق حقايق (2)


 

نويسنده: علي حائري مجد




 

4. ذکر الهي
 

هرکه به ياد خداست، نه به ذکر زبان تنها، بلکه به دل و زبان و به ظاهر و باطن متوجه جناب اوست، پس او مطيع الهي است و از او عصيان صادر نمي شود، چرا که منشأ صدور عصيان، غفلت است و غفلت از او منتفي است و هر که از او غافل است، عصيان کرده به آنچه مأمور است.
نشانه هدايت و در راه حق بودن اطاعت اوامر و باز ايستادن از مناهي است و نشانه گمراهي و ضلالت، انحراف از طاعت و انجام مناهي است.
اصل و اساس هدايت و ضلالت، به ياد خدا بودن و غافل از او بودن است.
پس بگردان دل خود را به قبله زبان خود، يعني هرچه مي خواهي بگويي، قبل از آن به دل خود رجوع کن و پس از تأمل در آن، تصميم بگير.
پس حرکت مده زبان خود را، مگر به اشاره دل و تجويز عقل و رضاي ايمان و مشغول مکن نفس خود را به غير آنچه مأموري از جانب پروردگار خود؛ و پاک کن دل خود را از چرک گناه به آب حزن و گريه و انابه و خود را به غير آنچه به آن تکليف داري مشغول نکن و هميشه به ياد خدا باش؛ چراکه او هرگز از تو غافل نيست. و ذکر الهي بر دو قسم است: ذکر خالص که هيچ نحو به انحراف دنيوي و اخروي مشوب نباشد و ذکر صادق که ذاکر، خدا را به هر صفتي که ذکر مي کند، به مقتضاي او عمل مي کند.

5- شکر الهي
 

در هر نفسي از نفس هاي تو شکري لازم است و کمترين شکر، ديدن نعمت الهي و او را منعم حقيقي دانستن است و راضي بودن به آنچه خدا داده است.
و باز از جمله شکر الهي، عصيان نکردن اوست و به نعمت او ؛ يعني نعمت او را به معصيت صرف نکردن و نهايت شکر، اعتراف از روي عجز و ناتواني فرد از رسيدن به کمترين پايه از مراتب شکر است و اينکه در نعمت هاي الهي غرق است و چون دانستي که خداوند عالم غنيّ مطلق است و هيچ گونه احتياجي در او راه ندارد و چون قادر مطلق است و به همه ممکنات تواناست. قدرت دارد بر زياد کردن نعمت هاي بندگان و در اين حال بر تو لازم است که لحظه اي از شکرگزاري او فرو نگذاري و به هر چه مأموري، به جا آري.
هرگاه تو به اين اصل عمل کردي و شکر نعمت به جا آوردي، مي بيني که در شکر، برکت در مال و عمر باشد و در کفران، خسران و نقصان.

6- نمازي براي خدا
 

هرگاه رو به قبله آوردي از براي نماز، پس بايد فراموش کني دنياست و باز فراموش کني خلق عالم را و آنچه خلق عالم گرفتار اويند و به نظر بصيرت مشاهده کن، بزرگواري خداي را، و به ياد آور ايستاده شدن از روي خجالت و شرمندگي در پيشگاه خداي در روزي که آشکار مي شود از براي هر نفس هر چه کرده است در دنيا از نيک و بد و بازگشت همه در آن روز به جانب خداوند عالم است و بايست به قدم خوف و رجا به طريقي که ترس عذاب و اميد رحمت، يکسان باشد.
پس هرگاه تکبير نماز مي گويي، در خاطر بگذران حقير بودن هر چه در آسمان ها و زمين است، در جنب بزرگواري خداوند عالم و خداي عالم محتاج نيست به خدمت تو و در اين حال به فضل و کرم خود تو را خوانده است. به عبادت خود تا به وسيله عبادت، قابليت رحمت او يابي و به درجات عاليه بهشت فايز گردي و از درکات جهنم خلاصي و از برکات عطوفت او بشارت يابي و برساند تو را به راهي که مرضي خودش باشد و بگشايد بر تو در مغفرت و آمرزش خود را.

7- سجده خالصانه
 

دور نيست از رحمت الهي کسي که تقرب جست به خداوند عالم در حال سجود و کسي که در سجده دانست که چه مي کند و بساط که را مي بوسد و نعمت و بزرگواري که را به زبان مي راند و دور است از رحمت الهي هر که سجود او از روي ادب نيست و از آنچه در آن دقت بايد متذکر بود، غافل باشد.
پس سجده کن خداوند را در نماز از روي تواضع و فروتني و عظمت و بزرگواري حضرت عزت را به خاطر آور و سجده کن خدا را مثل سجود کسي که در نهايت خضوع و خشوع باشد؛ و به راستي که پروردگار عالم، سجودبندگان را سبب نزديکي و قرب به خود قرار داده است. پس هر کس تقرب او را خواهد، بايد از غير او دوري کند و هرچه غير اوست از لوح خاطر بيرون کند.
 

8- سکوت عارفانه
 

خاموشي، طريقه اهل تحقيق است و شعار کساني که به چشم بصيرت در احوال گذشته ها نظر کنند و در تغييرات و تبديلات واقع شده تفکر نمايند که به نظر اين چنين، موجب حيرت است و حيرت موجب سکوت. و سکوت و خاموشي کليد راحت است، هم راحت دنيا و هم راحت آخرت و نيز کم گويي موجب حفظ و حراست از خطاها و لغزيدن هاست؛ چرا که اکثر گناه و خطا از زبان ناشي مي شود و گاه آن محبوس شد؛ البته از اکثر گناهان محفوظ است.
خداوند عالم، خاموشي و کم گويي را حجابي براي جاهلان و زينتي براي عالمان گردانيده است و خاموشي و کم گويي، باعث دوري است از خواهش هاي نفساني و در آن رياضت نفس است و ادراک لذت عبادت و زايل شدن قساوت قلب و در خاموشي، عفت است از ارتکاب مناهي و کم گويي باعث حسن خلق است، چه بسيار گفتن و بسيار شنيدن، خلق را تنگ مي کند. هرگاه دانستي که مفاسد و معايب بسيار گويي بسيار است، پس در به روي زبان ببند و قفل او را مگشا، مگر وقتي که ضرر شود؛
و به درستي نيست هلاک خلايق و نجات ايشان، مگر در حرف زدن و خاموشي؛ پس خوشا به حال کسي که راه برده و تمييز کرده است، ميان کلام معيوب و کلام درست؛
و خاموشي و کم گويي از اخلاق پيغمبران است و شعار اصفيا و برگزيدگان؛

9-زهد، راهي به آخرت
 

زهد، کليد در بهشت است و دوري جستن از جهنم؛
و زهد، ترک هر چيزي است که مشغول کند آدمي را از حضرت باري تعالي و دريغ نداشتن است بر فوت دنيا، زهد، قطع رغبت است از هرچه باشد.
و بايد که زاهد را از زهد، غرض، حمله کردن مردم هم نباشد.
زاهد کسي است که اختيار کند آخرت را بر دنيا، و خفت را بر عزت و مشقت را بر راحت و گرسنگي را بر سيري و اختيار کند عافيت آخرت را بر محبت دنيا و نيز اختيار کند، ذکر الهي را بر غفلت، و چنان باشد که بدن او در دنيا باشد و دل و روح او در آخرت و هرگز از ياد مردن و ملاقات رحمت الهي و مراتب حساب و کتاب و حشر و نشر غافل نباشد.

10- نکوهش دنيا
 

دنيا مانند صورتي است که سر او کبر باشد و چشم او حرص و گوش او طمع و زبان او ريا و دست او شهوت و پاي او عجب و غرور و رنگ او فنا و حاصل او زوال. پس هر که دوست دارد دنيا را، مي رساند دنيا به او کبر، و هر که دنيا را خوب دانست، دنيا به صورت زيبا به نظر او جلوه کرد و او را به خود حريص مي کند، و هر که طلب دنيا مي کند، صاحب طمع مي شود.
و هرکه مدح دنيا کند، اکثر کارهايش ريا و مغشوش خواهد شد.
وهرکه با اهل دنيا از براي دنيا محشور باشد، اثر عجب و غرور در دل او ايجاد شود.
و هر که خاطر خود از فريب دنيا جمع کرد و از او مطمئن خاطر شد، فريب دنيا مي خورد و به غفلت فرو رفته آهسته آهسته غفلت او زياد شده، به غفلت از دنيا خواهد رفت.
و هر که را خوش آينده شد متاع دنيا، از خارف دنيا به نظر او زيبا آمد، دنيا معشوق او مي گردد و هرکه جمع کرد دنيا را و بخل کرد و به مصارف خير صرفش نکرد، دنيا او را به قرارگاه خود که جهنم است خواهد رسانيد.

11- تقواي الهي
 

ببند درهاي جوارح و اعضاي خود را و مگذار اينها را به کاري که ضرر آن کار به دل که قلعه بدن است و محل معارف الهي است برسد و چرکين و تيره شود و نور الهي از آن سلب شود و در روز قيامت حسرت و ندامت بار آورد.
و صاحب ورع و تقوا محتاج است به سه اصل: آنکه دوري کند از آزادي هاي مردم و متعرض ايشان نشود، آنکه در افشاي حال مردم نباشد و غيبت ايشان نکند و آنکه مساوي باشد مدح و ذم مردم نسبت به او، نه از مدح کسي خرسند شود و از ذم کسي دلگير.
و اصل ورع و تقوا، محاسبه است با نفس و راستگويي هميشگي و درستي معامله و احتراز از شبهات و دوري از فتنه و فساد و مصاحبت نکردن با جمعي که دين را کوچک و شرع را حقير شمارند و قطع کردن مصاحبت کسي که از اطاعت خدا و انبيا و اوصيا دست کشيده باشد.

12- خوف ربوبي
 

خوف الهي نتيجه علم است و علم، شعاع معرفت است و از علم حاصل مي شود ايمان کامل، و هر که از خوف الهي محروم است، در سلک جُهال است هر چند از حدت فهم و کثرت علم، موشکاف باشد و در نهايت علم و کمال، چنان که خداوند فرمود: نمي ترسد، خدا را مگر صاحبان علم و صاحبان علم نمي ترسند، مگر به واسطه علم.
آفت علم ده چيز است: بخل، ريا، عصيبت، حب مدح، تفکر در ذات خدا، تزيين کلام، دوري از حيا، فخر و مباهات به خود، غفلت و به علم خود عمل نکردن.

13- واعظ نيکو
 

بهترين وعظ و پند اين دو کلمه است که هرچه گويي، راست گويي و هر چه کني، از طاعت و بندگي، از روي اخلاص باشد.
پس واعظ ناچار است به آنچه مي گويد خود نيز به آن عمل کند؛ چرا که هر که در خواب غفلت است و بيداري ندارد، مثل خود غافلي را بيدار نمي تواند کرد و کسي که بي آنکه خود پند گيرد، پند ديگران مي دهد و بي اصلاح خود اصلاح غير مي نمايد و بيراه يافتن، راهنمايي مي کند، چنين کسي، فريب نفس خود خورده و گمراه کرده است مردمان را به موعظه هاي که به ديگران مي کند.
و هرگاه ملاقات کردي و رسيدي به کسي که در او سه خصلت است، پس غنيمت دادن ديدن او را و ملاقات او را و هم نشيني او را، فوز عظيم شمار، هر چند که يک ساعت باشد؛ چرا که همان مقدار اثر مي کند و دين تو، و دين تو را قوت مي دهد و دل تو را جلا مي دهد و عبادت تو را زياد مي کند و آن سه خصلت آنکه: گفتار او موافق کردار باشد؛ کردارش هم راست و درست باشد و راستگو باشد، راست گفتني که مخالف رضاي الهي نباشد.
و تا با چنين کسي نشسته اي، منتظر رحمت الهي باش.
و حذر کردن از اينکه از او منتفع نشوي و روز قيامت او را بر تو حجت کنند.
و به او نظر کن به چشم تو تفضل و اين را نعمت عظيم بدان که خداوند عالم به تو کرامت فرموده و شکر او را به جاي آر که تو مستحق چنين نعمت دانسته است.
منبع:حسيني ايمني، سيد علي؛ اشارات، قم: مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، تابستان 1391.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط