خرقه هزارمیخی (3)

آرزومندی به مشاهده انیس (؟)نه چندان است که در عبادت توان آورد.حق سبحانه و تعالی طریق ملاقات بر نیک تر وجهی مقرون رضای خود گشاده گرداند.
سه‌شنبه، 24 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خرقه هزارمیخی (3)
خرقه هزارمیخی (3)
 

نویسنده: محمد تقی دانش پژوه (1)



 

(5)

هذا السواد منقول من خط السعید الشهید
قطب الراحلین مجد المله و الدین مقتدی اهل الطریه و الحقیقه
شرف بن المؤید البغدادی، قدس الله سره
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین.و الصلوه علی نبیه محمد و آله اجمعین.و سلام الله تعالی علی الولد العزیز شمس الدین شهاب الاسلام افتخار الاصحاب معین الفقراء، و رحمته و برکاته.
آرزومندی به مشاهده انیس (؟)نه چندان است که در عبادت توان آورد.حق سبحانه و تعالی طریق ملاقات بر نیک تر وجهی مقرون رضای خود گشاده گرداند.این تحیت بیست و یکم ماه شوال اصدا افتاد از حال سلامت.و چون روی آمدن خراسان نبود، دل بر مقام خوارزم نهاده آمد.«لعل الله یحدث بعد ذلک امرا»
پیش از این بر دست زعیم ابوالقاسم مطول نوشته آمده است آنچ حادث شده بود آنست که از نسابورقریه ارحد نبشته بود که خدمت خانقاه لنکران بر خادم یعقوب قرار گرفته است.دل مشغول شد تا چه حادث شده است.و فرزند علی لالا کجاست، و به چه سبب خدمت بتو تفویض افتاده است؟!اگر ایدرعلی بودست، و خانه او دران؛ سخنی نباشد.اما اگر برخلاف رضای اوست، و او را دل ماندگی ظاهر شده است؛ البته نشاید به هیچ وجه معذور نباشد.تا حقیقت تعلق ارادت بدین ضعیف تصرف شیطان را به خود راه دهند تا آثاربرعاقبت ظاهر گردد، و خلل در اخوت دینی که راه بدان انجامد ظاهر گردد.اگر هیچ گونه در میان اصحاب نفاری ظاهر شده است یا می شود، نزدیک این ضعیف معذور نیستند که شب با نفار خسبند، و از پیش برندارند.قدم نهادن در راه جوان مردان و رقم دعوی سلوک طریق حق سبحانه بر خود کشیدن خردکاری نیست.به ضرورت هر کرا سر صحبت و یاری این ضعیف است؛ خصم خود باید بود، و یار برادر دینی و الا حقیقت برخورداری از کار برخیزد، و روز قیامت بدین معامله مؤاخذه شود.هر که یک روز بیشتر به خدمت پیری پیوست، او را مطلقاً تقدم است.خواجه زادگی ارباب دنیا دیگرست، و بندگی خدای دیگر.صنادید عرب و بزرگان قریش درخواست کردند که ما را ننگ می آید که پهلوی بلال و صهیب و گدایان بنشینیم.اگر ما را محلی علی حده تربیت می توان کرد، مسلمان شویم.غایت شفقت باطن مهتر، صلوات الله علیه، بر عموم خلق میل احدیت (؟)کرد، تا باشد که به زینت اسلام متحلی شود، و از آتش دوزخ خلاص یابند.حق سبحانه و تعالی این آیت بفرستاد که «و لاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدون وجهه»و این آیت که «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی»، و ایشان را در کفر بگذاشت، و در آتش روا داشت، و روا نداشت که گردی بر خاطر دوستی نشیند.هرآفت که به ولایت رونده راه یابد میدان ازعدم التفاتی رود که به گوشه دل های عزیزان رود.بار دیگر وصیت اعادت می افتد:اجازت نیست تا هیچ کس از اصحاب مطلقاً با نفار یکدیگر شب پهلو بر زمین نهند، به این جمله حقیقت شناسند، و پیوسته پاس دل های یکدیگر دارند!و اگر واقعه ای حادث شود؛ قاصدی بدین طرف می رسد، و این واقعه باز گویند، و جز بر خط این ضعیف بر قول وخط هیچ کس اعتماد نکنند.هزار هزار دینار بذل کردن در آبادانی گوشه دلی هیچ و زن نیاورد اگر از وجود این ضعیف معتمدی را قاصد فرستند؛ بدان مواخذه نخواهند برد، تا برین جمله روند.

(6)

منقول من خط ید سلطان المشایخ مجد الدین البغدادی قدس الله سره
بسم الله الرحمن الرحیم.الحمدالله رب العالمین و الصلاه غلی نبیه محمد و آله اجمعین.
حق سبحانه و تعالی فرزند عزیز شمس الدین شهاب الاسلام و المسلمین افتخار الاصحاب
خادم الفقراء معین الطائفه را درحفظ خود بداراد، و به کمال مراتب طالبان حقیقی برساناد.صد هزاران سلام وتحیت فرستاده می شود، وبدیدارعزیزاشتیاق ها حاصل است.آفریدگار تبارک و تعالی آنچه به افتاد او در آنست کرامت کناد!
نبشته عزیزکه به دست موفق الدین فرستاده بود احوال ها معلوم شد.این ضعیف را از پسران حموئی و امثال ایشان، در انکاری که کنند، و تنافهی(؟)که گویند، و تقبیح صورت حالی که واجب شناسند، عجب نیاید، سنت الهی برین جمله رفته است.الجاهلون لاهل العلم اعداء!
بوجهل را دست قضا در کمال جهل و کفر و شرک بدین تخته بند کرد.و عبدالله بن ابی سلول را تصرف قدر به واسطه نفاق در درک اسفل بدین حرف مقر ساخت.و ازحضرت عزت به ولایت باطن مصطفی صلوات الله علیه گاه این به لطف و بنده نوازی می رسید که « یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم، و الله متم نوره، و لو کره الکافرون»گاه این دلداری می پیوست که «و لا تکن فی صدرک حرج». آخر بایستی اهل صورت و ابناء دنیا، اگر از حیله عقل دینی عاطل بودندی؛ چون عقل دنیاوی که بدان حجت آیت شود، دارند.این قدر اندیشه کردند که این ضعیف فرزند که بوده است، و درایام کودکی و عنفوان جوانی خدمت کدام پادشاه کردست، و درخدمت او چه تمکین و قربت داشته است.و استیفاء لذت دنیاوی چگونه میسر بوده است؟!تا این قدر باری بدانند که صورت تصوف به ضرورت خاندان در گردن او نیامدست، و از جهت جر منفعت دنیاوی لباس مردان نپوشیدست، و به دنیا دین خریده است، نه به دین دنیا، و در اصناف و انواع هنر و علومی که پادشاهان طالب آن باشند از جمله اهل عصر در مبادی ایام تحصیل ممتاز گشته بوده است، اگر این احوال در خراسان و عراق نداند، بحمدالله تعالی، این پادشاهان را که نوبت جهانداری بدیشان رسیده است، و ازان در دنیا و آخرت برخوردار بادند، معلوم و مقرر است.و بدانچ تشنیع زده اند سجل جهل ایشان بسته است، هم به کار دین و شریعت، و هم به کار یقین و طریقت، و هم به کار دنیا و مراسم آن.حق سبحانه و تعالی داناست که این ضعیف را رغبت پیوندد(؟)این خاتون که در وثاق دارد به سبب رغبت او بدین ضعیف و ارادت حقیقی او بدو از جهت متحابان (؟)مختلف پیدا آمدست، و چون در اول کرت به حکم در یوزه دعا نزدیک این ضعیف رسیده است.دردوم کرت تن در نداده ام تا بی عقد نکاح با چادر پیشم بنشیند.اما چون تعلق به پادشاهی داشت او را میسر نگشت که آن نکاح علی املاء الناس بودی.با این هم این ضعیف به سمع نظام الملک شهید و سلطان ماضی، رحمهماالله، برسانید.اما آشکارا گردانید آن عقد به واسطه فرمان الغ ترکان عالم بود.اگر این ضعیف بدو چیزی نویسد منظوم یا منثور جد یا هزال کرا بران شرعا و عقلا اعتراض رسد، معاشرت با زن حلال خود و مغازلت و ملاعبت از راه طریقت و شریعت و حقیقت مستحب است.اگر از این هر سه بی نصیب آید، باری بباید دانست که رعایت دل زنی که در نکاح باشد از راه دنیاداری فریفته است، و حکمی که جامع فواید دین و دنیا باشد.کدام عاقل به روی انگشت تواند نهاد؟ اگر اعتراض جاهلی بر معاشرت این بوده است با جفت حلال؛
«اخبرناالامام ابوالمؤید عبدالکریم بن عبدالواحد الانماطی الخطیب، رحمه الله، فیها روی علیه بخوارزم، و انا اسمع، انا الخطیب محمد بن محمد بن ابراهیم الفضلی الزاهد، انا ابوالقاسم علی بن احمد الخزاعی، انا ابوسعید الهیثم بن کلیب الشاشی، انا ابو عیسی محمد بن عیسی بن سوره الترمذی، نبأ احمد بن منیع، ثنایزید بن هرون، انا محمد بن اسحق عن عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی حسین، ان رسول الله، صلی الله علیه و سلم، قال:ان الله لیدخل بالسهم الواحد ثلثه الجنه:صانعه یحتسب فی صنعته الخبر، و الراجم و المدبر.و قال:ارموا و ارکبوا، و لا یرموا احب الی من ان ترکبوا.کل مایلهوا به الرجل المسلم باطل، الارمیه بقوسه و تادیبه فرسه و ملاعبته اهله فانهن من الحق».
و اگر اعتراض بر رعایت دل پیوند حلال است؛
«اخبرنا الامام ابوتراب علی بن ابی القسم الفقیهی امام المسجد الجامع بخوارزم، انا الحافظ ابوالفتح عبدالملک بن ابی القاسم الکروخی، انا ابو عامر محمود بن ابی القاسم الازدی و ابو نصر عبدالعزیز بن محمد التریاقی و ابوبکر احمد بن عبدالصمد الغورجی، قالوا انا ابو محمد عبدالجبار بن محمد الجراحی، انا ابوالعباس محمد بن احمد بن محبوب، ثنا محمد بن عیسی.ثنا ابوکریب، ثنا عبده بن سلیمان عن محمد بن عمرو ثنا ابوسلمه عن ابی هویره، قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:اکمل المومنین ایمانا احقهم خلقا، و خیارکم خیارکم لنسائهم.»
و اگر اشکال بر مباشرت حلال خود است که صورت شهوت نفسانی دارد؛
«اخبرنا ابوالحسن عبدالرحیم بن ابی القسم العسری، اخبرنا ابوالقاسم زاهر بن ظاهر الشحامی، انا ابوسعد محمد بن عبدالرحمن الخیزرودی الادیب، أنبا ابوعمر بن جهان الخیزی، انبأ ابویعلی احمد بن علی بن المثنی الموصلی، ثنا ابوسعید القواریری، ثنا اسمعیل بن ابراهیم ثنا حمید عن انس ان النبی صلی الله علیه و سلم طاف علی نسائه فی لیله بغسل واحد».
حظ دل مردان دراثناء مجامعت از حضرت ربوبیت زیادت از حظ دل بطالان باشد در اثناء نماز.
و اگراعتراض بر انشاد شعر است و سخن هزل؛
«لقد اخبرنا الحاج ابوالحسن الشعری، رحمه الله، انا ابوالحسن الشعری، رحمه الله، انا ابوالقسم سهل بن ابراهیم السبعی، انا ابوحفص عمر بن احمد بن مسرور، انا ابو عمروبن جهان، انا حامد بن محممد بن شعیب ابوالعباس البلخی، ثنا منصور، و هو ابن مزاحم، ثناشریک عن سماک عن جابر بن سمره، قال شهدت رسول الله صلی الله علیه و سلم اکثر من مائه و اصحابه یتناشدون اشعر و یتذاکرون امر الجاهلیه فی المسجد و ربما تبسم».
این بغدادی به عروس حلال خود عشق نامه نویسد و جد وهزل گوید، اما مال خود به بندگان خدای دهد.مال حرام اوقاف که حقوق مسلمانان باشد نخورد.حق سبحانه و تعالی برین مطلع است که این حرف چند از جهت ایمان اصحاب در قلم آمد، نه ازجهت کمال خود، تا نقصان غیری ظاهر گرداند.اگر تا سردل آن شعفاء به واسطه انهاء این معانی از راه نبشته ایشان معلوم نشدی، این حرف نیز در قلم نیامدی.این گدا از جهت مصالح دینی چون تعلق به صورت دنیا دارد، آن فرزند می داند که چگونه قلم کشیده می آرد.زیراک بحمدالله تعالی چندان استغراق به مهمات دلی و خدمت جمع احادیث پیغامبر، صلوات الله علیه، حاصل است که نفس را یارای و پروای مشغولی به امثال چنین چیزها نبود.چرا باید که اصحاب به امثال چنین بیهدها متأثر شوند.غرض ما آن را شاید که دست مال نه پای ماب بندگان خدای باشد.باید که هم برای قانون که احترام ایشان می داشته است از جهت روان آن جوان مرد که ایشان بدو منتسب اند می دارد و مال خانقاه جمالی و غیر آن رها نکند تا نه بروفق رضای خدا تعالی و شرط واقف خرج شود.و اگر وقتی حاضر آیند از برای آن خصومت نکند، و منت آن خانقاه گوید، از خاصه خود با خاصه این ضعیف خدمت سبگبانان ایشان نکند، و منت بر خود نهد.امسال اندیشه سفر قبله است.اما ترکان خاتون اجازت نداد.امید به فضل حق سبحانه و تعالی آنست که وقت حرکت قافله را سلطان عالم رسیده باشد، و اجازت حاصل شود، تا ازین مهم غافل نباشد.و چنان باشد که اگر متعدی فرستاده شود، هم دران هفته وجوه راست تواند کرد شکایتی از پیر عمده و فساد او به سمع این ضعیف می رسانیدند.جرم اصحاب راست، چرا باید که در ولایت مسلمانان اصحاب یقین چنان ضعیف باشند که کسی را چشم در ایشان بیند.اما در امثال این معاملات دینی جد کنند تا باطن از آفات تصرفات شیطان و هوا پاک دارند.این ضعیف، ان شاء الله تعالی، به تدریج چنان سازد که در آن ولایت کس روی مفسدی نبیند تا به معامله فساد چه رسد.
محنتی در دل این ضعیف از فرزند قاضی القضاه فخرالدین پیدا آمد، نه از جهت آنک ذوق دنیا ندارد، و اصحاب را حرمت می دارد.اعلان دادن این حقیقت سنت است، او را اعلام دهند!و فرزند علی لالا را بعد از آن که سلام رساند، بگوید تا گاه گاه به نزدیک او می رود، و وقت او را فتح القلب باید و منشرح سینه، تخم طلب درمی پاشد.جمله اصحاب را سلام و تحیت برساند.خواجه امام اجل رشید الدین نجم السالکین لطف فرموده بود و نبشته ای فرستاده، منت داشته اند، او را سلام و تحیت برساند، و آرزومندی نماید.اگر در اثناء غلبات حالت و گرمی مجلس از امثال کلماتی که فهم عوام بدان نرسد، و بیان آن به روزی چنانکه عقول ایشان را شاید متعذر بود؛ احتراز کند، تا به جهت ارشاد اضلال حاصل نیابد.ان شاء الله تعالی مثال فرستاده آید، تا هر که آن را تعظیم کند، و در کارخانقاه ها و محافظت آن و رونق بقاع خیر بکوشد، و حسبه لله را در آن شروع کند و دست خویش و از آن کسی که او را از جهت مهمی نصب کند پاک دارد، چه خوض در امثال این معاملات شیاطین الجن و الانس برانگیزاند تا فواید آن به دل رسد، و از عواید آن محفوظ ماند، ان شاء الله تعالی.

(7)

ولیه الداعی محمود العراقی

بسم الله الرحمن الرحیم.الحمدلله و سلام علی عباده الذین اصطفی.
اما بعد، فانی احسبک یا اخی و سیدی...
...و قیل و بعد، فالسلام علیکم و رحمه الله و برکاته و علی الاعزه قبلک.و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی سیندنا المرسلین محمد و آله اجمعین(2)

(8)

شجره نامه ادکانی اسفراینی

نجم الدین محمد بن شرف الدین محمد بن احمد ادکانی اسفراینی (690- 778)که در یکی از حصارهای شهرستان اسفراین به خاک سپرده شده و از مریدان علاء الدوله سمنانی بوده است (3)بیت هایی درباره سلسله شیوخ خود گفته است که اینک یاد می شود(4):

لشیخ محمد بن شیخ شرف الدین الاسفراینی

این چنین گوید فقیر بی نوا ابن شرف
بوالمیامن کنیت و نامش محمد یاددار

بر شمارم نام پیران طریقت یک به یک
تا زمن من چون من نمانم این بماند یادگار

شیخ من بی شبهه رکن الدین علاء الدوله است
شیخ او آن نور دین حق به بغدادش قرار

شیخ او شیخ احمد و نسبت ورا با جورفان
شیخ او در دل رضی الدین علی لالا نگار

شیخ او شیخ مجد الدین بغدادی و باز
شیخ او خوان شیخ نجم الدین کبری از کبار

شیخ نجم الدین را سه شیخ بوده اسمعیل قصری و شیخ عمار و شیخ روزبهان مصری، و هر سه مریدان شیخ ابوالنجیب سهروردی بوده اند. اما شیخ اسمعیل یک سند دارد به شیخ مانکیل به خرقه تا کمیل بن زیاد و می رود به امیرالمومنین علی (ع).

شیخ او عمار بدلیسی و آنگه شیخ او
بو نجیب سهروردی آن وحید روزگار

شیخ او شیخ احمد غزالی عالی محل
شیخ او بوبکر نساج است اند دین مشار

شیخ او بی شک ابوالقاسم که او بود قطب وقت
نسبت او کرکانی پس به او کن افتخار

شیخ او دان تو ابوعثمان وانگه مغربی
شیخ او دان بوعلی کاتب صاحب وقار

شیخ او پس بوعلی رودباری را گزین
شیخ او دان در طریقت آن جنید نام دار

شیخ و خال او سری آن سرور مردان راه
شیخ او معروف کرخی صفدر میدان کار

اما شیخ معروف یک نسبت دیگر دارد به سلطان خراسان و می رود به امیرالمومنین علی و اولاد او.

شیخ او داود طائی شیخ او بی شک حبیب
نسبت او با عجم گر در عرب بودش قرار

شیخ او مر تابعین را پیشوا نامش حسن
بصری او را نسبت مشهور اندر هر دیار

شیخ او دان تو امیر مومنان نامش علی
شاه مردان شیر یزدان صفدر دلدل سوار

شیخ او پیغمبر آخر زمان مقصود حق
از زمان و از مکان و رفعت این نه حصار

مفخر اولاد آدم صدر و بدر هر دو کون
نام پاک او محمد رحمت پروردگار

باد بر جان و روان پاک او وز بعد او
بر روان پاک اصحابش درود بی شمار

وانگهی بر پیروانش تا به روز رستاخیز
بر طفیلی شان بدین بنده که هست امیدوار

یارب از فضل و کرم بروی ببخشایی و باز
بر عزیزی کو کند او را دعا از دل نثار

پی نوشت ها :

1. دانشیار دانشکده ادبیات وعلوم انسانی.
2. این سه نامه در مجموعه شماره 598 مجلس (2: 355) که در فهرست فیلم ها (ص 734) از آن یاد شده است دیده می شود.
3. نفحات الانس ص 397 - خزینه الاصفیاء 2: 290 - سرگذشت علاء الدوله، صدر سمنانی ص 60.
4. مجموعه شماره 479 ایاصوفیا مورخ 5- 854 فیلم شماره 129 دانشگاه ص 413 فهرست.

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 6 و 7

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.