درمان حُزن و باور به قضا و قدر(3)

همه افعال انسان در تکلیف و تشریع خداوند، به واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح قابل تقسیم است که در ارتباط با اختیار انسان است. قضا و قدر به این معنا،
پنجشنبه، 2 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درمان حُزن و باور به قضا و قدر(3)
درمان حُزن و باور به قضا و قدر(3)

نویسنده :میثم عزیزان



 

قضا و قدر تکلیفی

همه افعال انسان در تکلیف و تشریع خداوند، به واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح قابل تقسیم است که در ارتباط با اختیار انسان است. قضا و قدر به این معنا، قضا و قدر تکلیفی است. انسان به وسیله اختیار خود هر عملی را که انجام دهد، در قالب یکی از این پنج عنوان جای می‌گیرد و موجب ثواب یا عقاب خواهد بود. این نوع از قضا و قدر، بر گرفته از این کلام امیر مؤمنان علیه السلام است که در توضیح قضا و قدر بیان فرمود: «الامُر بِالطَّاعَه وَ النَّهی عَنِ المَعصِیه... وَ الوَعدِ وَ الوَعِیدِ وَ التَّرغِیب ِوَ التَرهِیبِ، کلُّ ذلک قضاء الله فِی أفعَالِنا وَ قَدَرَه لِأعمَالِنا؛ (همان، ج 5، ص 96، ح 20) امر به بندگی و نهی از گناه... وعده خوب و بد، و ثواب و عقاب، قضای خداوند در کردارِ ما و تقدیر او در اعمال ماست». یا در کلام دیگر حضرت امیر علیه السلام در پاسخ فردی که گفت: آیا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهی بود؟ فرمود: «ما از تپه‌ای بالا نرفتیم و از بلندی به پایین نیامدیم مگر به قضا و قدر الهی». آن مرد پرسید: پس ما دیگر مأجور نیستیم؟ این جا امام علیه السلام بیان داشتد: «وَیحَکَ، لَعَلَّکَ ظَننت قضاءً لَازِماً وً قًدراً حتماً. لو کًانَ کَذَلِکَ، لَبَطَلَ الثَّوابُُ وَ العِقابُ، وَ سَقَطَ الوعدَ وَ الوَعیدَ. إنَّ الله َأمَرَ عِباَدَه تَخَییراً و نَهَاهُم تَحذِیراً وً کًلَّفَ یسیراَ وَ لم یکَلِّف عَسیراً، و أُعطی علَی القَلیلِ کَثیراً و لَم یعص ِمَغلُوباً وَ لَم یعط مکرهاً؛ ( نهج البلاغه، حکمت 78) وای بر تو، شاید قضای لازم و قدر حتمی را گمان کرده‌ای؟ اگر چنین بود، پاداش و کیفر، بشارت و تهدید الهی، بیهوده بود. خداوند سبحان، بندگان خود را امر کرد در حالی که اختیار دارند و نهی فرمود تا بترسند. احکام آسانی را واجب کرد و چیز دشواری تکلیف نفرمود و پاداش اعمال اندک را فراوان قرار داد. با نافرمانی بندگان مغلوب نخواهد شد و با اکراه عطا و بخشش نمی‌کند». نباید فراموش کرد، این قدرت و استطاعت که خداوند به انسان بخشیده، متفاوت از قدرت و استطاعتی است که انسانی به انسان دیگر می‌بخشد. چرا که وقتی فردی چیزی را به دیگری عطا می‌کند دیگر او مالک آن نیست؛ درحالی که خداوند در عین این که اختیار را بخشیده است، خود نیز به عنوان قدرت برتر و والاتر، مالک آن است. از این رو، توانایی دخل و تصرّف را در آن ـ البته طبق قوانینی خاص و در قالب قانون علّیت ـ دارد. در روایتی از امام رضا علیه السلام چنین رسیده است: «إذا اَرادَ الله أمراً، سَلَبَ العِبادَ عقولَهم فَاَنَفَذَ أمرَه وَ تَمَّت إرادَتَه، فَاذا أنفَذَ أمره، رَدَ إلی کلِّ ذی عَقلٍ عقلَه. فَیقُولُ: کَیفَ ذَا؟ مِن أینَ ذا؟؛ ( تحف العقول، ص 466) هر گاه خداوند چیزی را بخواهد، عقل‌های بندگان را از آنان سلب می‌کند و حکم خود را به اجرا در می‌آورد و خواسته خود را به پایان می‌رساند. همین که حکم خود را اجرا کرد، عقل هر صاحب عقل را به او بر می‌گرداند. آن گاه او می‌گوید: چگونه شد که این کار صورت گرفت؟ از کجا این کار انجام گرفت؟
اگر زمانی خداوند در اختیار، دخل و تصرّف نماید، هر چند موضوع آن فعل و اختیار انسان باشد، چون هم پدیده‌ای جبری است و هم باز خواست انسان نسبت به چنین رویدادی، دور از رأفت خداوند است، در مصادیق قضا و قدر غیر تکلیفی جای می‌گیرد. این قضا و قدر، با حزن مثبت اختیاری در ارتباط است؛ چرا که این حزن در زمره اعمال قرار می‌گیرد و فرد با اختیار خود سراغ این قضا و قدر تکلیفی می‌رود و محزون می‌گردد. البته این نوع از قضا و قدر، با حزن منفی هم ارتباط دارد؛ چرا که آن هم در زمره اعمال است. ولی چون این نوع از قضا و قدر که مربوط به فعل و اختیار انسان است، راه درمان و زدودن حزن و اندوه نیست، تنها یک جا می‌تواند نقش مؤثّری در درمان داشته ‌باشد و آن وقتی است که در ارتباط با قضا و قدر غیر تکلیفی قرار بگیرد. در غیر این صورت، باید از آن صرف نظر کرد.

قضا و قدر غیر تکلیفی

قضا و قدر غیر تکلیفی، خارج از محدوده انسان و مختصّ به فعل خداوند است. همه پدیده‌ها، جدای از آن چه که در تکلیف و تشریع گذشت، در این جا رخ می‌دهد. به عنوان نمونه می‌توان مرگ را مثال زد که انسان و عزیزانش باید از این دنیا رحلت کنند. (ر.ک: سنّت‌های تاریخ در قرآن، ص 94) و جز این هم هیچ راهی وجود ندارد.
و چون فرد با وجود اختیاری که دارد، در اصل رفتن از دینا هیچ نقشی ایفا نمی‌کند، این گونه موارد جزء قضا و قدر غیر تکلیفی قرار می‌گیرند. نکته‌ای در این جا وجود دارد و آن برخی اثرگذاری‌های این دو قضا و قدر (تکلیفی و غیر تکلیفی) بر یک‌دیگر است: اثرگذاری فعل انسان به خواست الهی و اثرگذاری خواست خداوند بر فعل انسان و جهان هستی. یعنی هم خداوند راه‌هایی را به اذن خودش برای انسان قرارداده تا بتواند به قضا و قدر غیر تکلیفی و غیر اختیاری اثر بگذارد و هم این که خود او می‌تواند هر لحظه اراده را از انسان بگیرد تا اراده خویش را تمام کند، که هر دو، نوعی از «سنّتهای الهی» هستند. این اثرگذاری، خارج از قانون علیت نیست، با این توجّه که ما برخی از این قوانین را می‌شناسیم و برخی را نمی‌شناسیم. (عدل الهی، ص 115) به عنوان نمونه، خداوند متعال می‌فرماید: «هر کس تقوا پیشه کند، برای او راه خروج قرار می‌دهم». (سوره طلاق، آیه 2) ـ یعنی نوع فعل صادر شده از سوی انسان، علّت، و پدیدار شدن امری از سوی خداوند، معلول است. (البته این علّت‌ها، اموری جدا از عللم مادی است و در اسباب و علل معنوی، چون دعا، صدقه، ظلم، توکّل و... جای دارند). در اثرگذاری نوع دوم (تأثیر فعل خداوند بر فعل انسان) می‌توان به تولّد حضرت عیسی علیه السلام اشاره کرد که بدون ازدواج مادرش متولّد گردید. هر دوی این موارد، به عنوان مصادیق «سنّت‌های الهی» به شمار می‌روند. (عدل الهی، ص 114 ـ 117) برخی از این اثرگذاری‌ها، با نام قضا و قدر کلی یا قوانین آفرینش مربوط به انسان‌ها و جامعه یاد کرده‌اند. (ر.ک: جبر و اختیار، ص 157) مراد از قضا و قدر در روایت امام صادق علیه السلام همین نوع است. در بسیاری از حوادث که در عالم هستی رخ می‌دهد، انسان در پیدایش و یا حتی از بین بردن آن نمی‌تواند کاری انجام دهد، ولی اثر وضعی و طبیعی آنها ایجاد حزن و اندوه در وجود آدمی است. انسان با اعتقاد و علم به این که در برخی از وقایع، موجودی دست‌بسته است، می‌تواند حس رضامندی را در وجود خود روشن نموده و تاریکی غم و غصه را از وجود خود بزداید و در نهایت، بیماری افسردگی خود را درمان نماید.

رابطه حزن و قضا و قدر

پس از بیان انواع حزن و قضا و قدر، باید به بررسی رابطه این دو با یک‌دیگر بپردازیم. در میان بحث گفتیم که از حزن مثبت و قضا و قدر تکلیفی به عنوان راه درمان مستقل، باید صرف نظر کرد. آن چه باقی می‌ماند، حزن منفی (با دو نوع حزن بر داشته‌های از دست‌رفته و حزن بر نداشته‌ها) و در مقابل آن قضا و قدر غیر تکلیفی است که باید از ارتباط آن دو و نوع درمان کردن قضا و قدر سخن گفته شود، تا به مراد اصلی معصوم نزدیک شویم. این که در حزن منفی، حزن بر داشته‌های از دست‌نرفته را از موضوع بحث خارج نمودیم، به این معنا نیست که قضا و قدر نمی‌تواند آن را درمان کند، بلکه چون نقش کم‌رنگ‌تری دارد، بیان نگردید. در ذیل عنوان آن گفتیم که علاقه، نقش مؤثّری در رضا‌مندی ایفا می‌کند. اگر علاقه کنترل شده باشد، رضامندی در مقابل حوادث آینده، حاصل می‌آید. از سوی دیگر، هنوز قضایی رخ نداده تا در مقابل آن رضایت ایجاد شود. الف. یکی از انواع حزن‌های منفی، حزن بر داشته‌های از دست‌رفته است. اگر رویدادی اندوه‌زا در قالب قضا و قدر غیر تکلیفی، دامن داریی‌هایمان را بگیرد، باید به یاد داشته‌باشیم که اوّلاً، هر چند ما مختاریم، لیکن بسیاری از امور، خارج از اختیار و خلاف میل ما، جریان می‌یابد. ثانیاً، مالک حقیقی و ابدی داشته‌ها، خداوند است. یعنی هم آزادی ما در محدوده قضا و قدر تکلیفی است و هم داشته‌های ما امانت‌هایی هستند که هر وقت صاحب آنها اراده کند، می‌تواند با قضا و قدر از ما باز ستاند. پس اگر چنین قضا و قدری وجود دارد، اندوه و حزن، بی معناست. ب. یکی دیگر از انواع حزن منفی، حزن بر نداشته‌هاست. اگر چه انسان مختار است، ولی اختیار او مطلق نیست و توانایی رسیدن به همه خواسته‌ها را ندارد. هر انسان استعداد ویژه‌ای دارد و تنها در محدوده مقدّرات و استعدادهای خود می‌تواند از آزادی و تلاش خویش بهره گیرد (مجلّه علوم حدیث، ش 49 ـ 50، ص 9) و نمی‌تواند از توانایی خود تجاوز کند. امیر مؤمنان علیه السلام می‌فرماید: «قدَّرَ مَا خَلَقَ، فَأَحَکَم تَقدیرَه، وَ دبَّرَه فَالطَفَ تَدبیرَه، وَ وجَّهَه لِوِجهَتِه فَلَم یتَعَدَّ حُدودَ مَنزِلَتِه؛ ( نهج البلاغه، خطبه 91) آن چه آفرید، مقدّر کرد و تقدیر آن را استوار نمود، و تدبیرش کرد و تدبیر آن را به انجام رساند و آن را به سمت و سوی خودش راهنمایی کرد و از قلمرو جایگاهش تجاوز ننمود». علاوه، آنجا هم که استعداد فرد و شرایط برای رسیدن به خواسته فراهم است، نباید اراده خداوند را فراموش کرد. چرا که ممکن است انسان مطلوبی را بخواهد ولی اراده خداوند برای تحقّق، بدان تعلّق نگیرد. بهترین مثال آن، فقر و نداری برخی از مؤمنان است. در یک حدیث قدسی طولانی، خداوند می‌فرماید: «اگر به بنده مؤمن، صحّت بدن و وسعت در زندگی یا بیماری و تنگی دهم، به این دلیل است که می‌دانم چه امری، دین او را اصلاح می‌کند ( الکافی، ج 2، ص 61 و 62) در چنین موردی، هر چه که انسان تلاش کند، چون خواست خداوند به آن تعلّق نگرفته، این تلاش ثمر نمی‌بخشد. در نتیجه، حزن انسان هم در مقابل این قضا و قدر، بی فایده است. ج. در اثرگذاری قضا و قدر تکلیفی و غیر تکلیفی به یک‌دیگر بیان شد که برخی افعال انسان، به عنوان قضا و قدر تکلیفی، سبب صدور فعلی از جانب خداوند، به عنوان قضا و قدر غیر تکلیفی، می‌گردد. برای مثال، اگر فعلی از انسان صادر شود که سبب بلایی گردد و انسان را محزون کند، می‌توان با تغییر آن فعل، مانع پدید آمدن اندوه گردیم. در روایت امام صادق علیه السلام که می‌فرماید: «هر کس معصیت کند و گناهنش زیاد شود، به گونه‌ای که عملی برای کفّاره نداشته باشد، دچار حزن می‌گردد» ( المؤمن، باب التمحیص بالحزن والهمّ، ص 44) این مطلب مشهود است که گناه، سبب حزن یا عامل اندوه زاست. انسان با گناه نکردن، از به وجود آمدن غم‌ها جلوگیری می‌کند. د. این احتمال نیز بعید نیست که مراد از قضا و قدر، حاکم بودن قانون علّیت بر عالم است. در حزن منفی بیان شد که مهم‌ترین عامل حزن، دنیا و علاقه (بحار الأنوار، ج 5، ص120: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «الرَغبَةُ فی الدُّنیا، تُکثِّرُالهَمََّ َوالحُزنَ».) بدان است. اگر فرد از علاقه خود نسبت به دنیا بکاهد، حزن او نسبت به داشته‌ها و نداشته‌هایش کم می‌شود. چرا که علاقه، علّت و اندوه، معلول است. در همین جهت می‌توان به نشناختن دنیا (غرر الحکم، ح 8935: امیر مؤمنان علیه السلام: «مَن عَرَفَ الدّنیا، لَم یحزن عَلی مَا أصَابَه» قانع نبودن، (میزان الحکمه، ح 17163: امام حسین علیه السلام: «القنوع، راحة الأبدان») و... به عنوان عوامل حزن اشاره کرد.
کتابنامه::
ـ قرآن کریم ـ إرشاد القلوب، حسن بن محمّد ابو الحسن دیلمی، ترجمه: عبد الحسین رضایی، تهران: الاسلامیه، 1377. ـ أعلام الدین فی صفات المؤمنین، الدیلمی، قم: مؤسّسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، بی تا. ـ التوحید، شیخ صدوق، تصحیح: سید هاشم طهرانی، قم، انتشارات جامعه مدرّسین، بی‌تا. ـ العین، خلیل بن احمد فراهیدی، تحقیق: مهدی مخزومی، قم: اسوه، 1372. ـ الکافی، کلینی، تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1363. ـ المؤمن، حسین بن سعید الاهوازی، تحقیق و نشر: مدرسه الامام الهادی،1363. ـ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابوالسعادات المبارک الجزری، ریاض: دار ابن الجوزی، 1379. ـ انسان و سرنوشت، شهید مطهری، تهران: صدرا، دهم، 1370. ـ آموزش عقاید، مصباح یزدی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، سوم، 1379. ـ بحار الأنوار، علامه محمّد باقر مجلسی، بیروت: دار الاحیا و تراث العربی، بی تا. ـ پایان‌‌نامه «حزن و افسردگی در آیات و روایات»، محمّد تقدیری، قم: حوزه علمیه، تربیت مدرّس، 1374. ـ پایان‌نامه «قضا و قدر و سر نوشت انسان»، زهرا حاج حیدری، قم: مرکز حوزه علمیه خواهران، 1385. ـ تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، ابن شعبه حرانی، تصحیح: علی اکبر غفاری، ترجمه: کمره‌ای، تهران، کتابچی، نهم، 1384. ـ تحقیق فلسفی ـ کلامی در قضا و قدر، عزیز الله سالاری، تهران: مؤسّسه نشر جهاد، دوم. بی تا. ـ جبر و اختیار، [آیة الله] سبحانی، نگارش: علی ربّانی گلپایگانی، قم: مدرسه امام صادق علیه السلام، 1387. ـ دایرة المعارف تشیع، زیر نظر: احمد حاج صدر سید جوادی، بهاء الدین خرّمشاهی، کامران فانی، تهران: نشر شهید سعید محبّی. ـ سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه، [آیة الله] جعفر سبحانی، قم: مدرسه امام صادق علیه السلام، اوّل، 1382. ـ سنّت‌های تاریخ در قرآن، شهید محمّد باقر صدر، ترجمه و تحقیق: دکتر سید جمال الدین موسوی، تهران: تفاهم، سوم، 1381. ـ عدل الهی، شهید مطهری، تهران: صدرا، دوازدهم، 1377. ـ علوم حدیث، ش34، پاییز و زمستان 1387؛ ش 49 و 50. ـ غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد بن محمّد تمیمی الآمدی، تهران: دانشگاه تهران، چهارم، 1373.
غریب الحدیث، عبد الرحمان بن علی الجوزی، تعلیق: عبد المعطی امین قلعجی، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1383. ـ لسان العرب، ابن منظور، بیروت: دار صادر ـ دار بیروت، 1341. ـ مختار الصحاح، زین الدین محمّد بن ابی بکر بن عبد القادر الرازی، تحقیق: حمزه فتح الله، مؤسّسة الرساله، یازدهم، 1426 ه. ـ معجم المقاییس اللغة، احمد بن فارس بن زکریا الرازی، بیروت: دار الکتب العلمیه. بی‌تا. ـ معجم مفهرس لألفاظ أحادیث بحار الأنوار، قم: مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، اوّل، 1376. ـ معراج السعاده، ملا احمد نراقی، قم: هجرت، 1374. ـ مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، بیروت ـ دمشق: دار القلم ـ دار الشامیه، اوّل، 1416 ه. ـ مکارم الأخلاق، طبرسی، قم: منشورات الشریف الرضی، ششم، 1392 ه. ـ میزان الحکمه، محمّدی ری‌شهری، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم: دار الحدیث، اوّل، 1377. ـ نشریه پرسمان، ش43، فروردین 1385. ـ نهج البلاغه، مترجم: دشتی، تهران: زهد، دوم، زمستان 1379
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط