دربار شاهان مالامال از جنایات حکومت های مستبد علیه مردم است . علاءالدوله حاکم تهران در دوران مظفرالدین شاه که ظلم ها و جنایاتش از دلائل عمده شکل گیری نهضت مشروطه بود ، نامردمی های بسیاری را در پرونده حکومت داری خود به ثبت رسانده است . ملک الشعرای بهار در کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران نمونه ای از جنایات وی را که در دوره ناصرالدین شاه به وقوع پیوسته ، بیان کرده است :
...در عهد ناصرالدین شاه ، یکی از رجال عمده ( علاء الدوله ) رئیس فوجی از افواج مقیم مرکز بوده است . این گونه روسای افواج به عادت هر روز از جیره و مواجب سربازان استفاده می کردند و این رئیس محترم هم که از اعیان متمول و درجه اول کشور بود از این ممر مداخلی می کرده است. روزی شاه به زیارت حضرت شاهزاده عبدالعظیم می رفته است. در بین راه تعداد زیادی از سربازان سر راه شاه می آیند و داد و فریاد راه می اندازند که از رئیس خود (علاء الدوله) شکایت کنند. شاه کالسکه اش را نگاه می دارد. رئیس فوج که سواره و ملتزم رکاب بوده است به سربازان می تازد. در نتیجه سربازان که نمی توانند علیه او به شاه شکایت کنند به او (علاء الدوله) بد و بیراه می گویند و به طرفش سنگ می اندازند. از قضا سنگی به کالسکه شاه می خورد و شاه متغیر می شود. در این بین سردار مزبور به شاه عرض می کند که زود تشریف ببرید که سربازها یاغی شده اند و خطرناک است.
شاه با حالت تغیر می رود و پس از برگشتن به شهر امر می کند که مرتکبین را بیاورند به حضور! در باریان که کاملا از قضایا مسبوق بودند دست و پارا گم می کنند. آن روزها حکم قتل دادن تشریفات لازم نداشت و محرمانه هم نبود. شاه وقتی متغیر می شد حکم کشتن می داد و باید در حضور او مقصر را بکشند. درباریان متحیر بودند که چه باید کرد. شاه بی اندازه ناراحت بود و علامت خطر از هر طرف احساس می شد. آنها با شناختی که از خصوصیات اخلاقی شاه داشتند تنها چاره کار را در این دیدند که چند سرباز زیبا و جوان را به حضور بیاورند تا به ملاحظه زیبایی از خون آنها بگذرد!
چرا جز این چاره ای نمی دیدند؟ برای این که نمی خواستند اصل قضیه به ملاحظه حیثیت همکارشان به عرض شاه برسد.
شاه در عمارت تخت مرمر ، پشت پرده زنبوری ایستاده بود و گیلاس های کنیاک را خورده بود و به قول کسی که از نزدیک شاهد بود و برایم نقل می کرد ، سبیل هایش از فرط تغیر تارتار شده بود. جوان ها را آوردند کنار حوض. ده جوان زیبا ، جوان و بی گناه. شاه که مست بود معطل نشد حکم کرد همه را طناب بیندازند. همه را طناب انداختند و خفه کردند! این خبر هولناک در جراید اروپا به تفصیل منتشر شد و شاه را رسوا کرد. بعد از این که شاه از واقعه مطلع شد تنها مرتکب اصلی را از شغلی که داشت منفصل نمود. اما چه فایده، ده جوان بی دلیل نفله شده بودند و البته شاه هم بدنام گشته بود...
منبع:ملک الشعرای بهار ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ج 2 ، 1386 ، ص 227 تا 229
...در عهد ناصرالدین شاه ، یکی از رجال عمده ( علاء الدوله ) رئیس فوجی از افواج مقیم مرکز بوده است . این گونه روسای افواج به عادت هر روز از جیره و مواجب سربازان استفاده می کردند و این رئیس محترم هم که از اعیان متمول و درجه اول کشور بود از این ممر مداخلی می کرده است. روزی شاه به زیارت حضرت شاهزاده عبدالعظیم می رفته است. در بین راه تعداد زیادی از سربازان سر راه شاه می آیند و داد و فریاد راه می اندازند که از رئیس خود (علاء الدوله) شکایت کنند. شاه کالسکه اش را نگاه می دارد. رئیس فوج که سواره و ملتزم رکاب بوده است به سربازان می تازد. در نتیجه سربازان که نمی توانند علیه او به شاه شکایت کنند به او (علاء الدوله) بد و بیراه می گویند و به طرفش سنگ می اندازند. از قضا سنگی به کالسکه شاه می خورد و شاه متغیر می شود. در این بین سردار مزبور به شاه عرض می کند که زود تشریف ببرید که سربازها یاغی شده اند و خطرناک است.
چرا جز این چاره ای نمی دیدند؟ برای این که نمی خواستند اصل قضیه به ملاحظه حیثیت همکارشان به عرض شاه برسد.
شاه در عمارت تخت مرمر ، پشت پرده زنبوری ایستاده بود و گیلاس های کنیاک را خورده بود و به قول کسی که از نزدیک شاهد بود و برایم نقل می کرد ، سبیل هایش از فرط تغیر تارتار شده بود. جوان ها را آوردند کنار حوض. ده جوان زیبا ، جوان و بی گناه. شاه که مست بود معطل نشد حکم کرد همه را طناب بیندازند. همه را طناب انداختند و خفه کردند! این خبر هولناک در جراید اروپا به تفصیل منتشر شد و شاه را رسوا کرد. بعد از این که شاه از واقعه مطلع شد تنها مرتکب اصلی را از شغلی که داشت منفصل نمود. اما چه فایده، ده جوان بی دلیل نفله شده بودند و البته شاه هم بدنام گشته بود...
منبع:ملک الشعرای بهار ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ج 2 ، 1386 ، ص 227 تا 229
/ج