معرفی دو شخصیت در ادب عربی معاصر

‏در این مقاله ی کوتاه قصد داریم دو شخصیت ادبی وعلمی این دوره را در حد امکان معرفی نماییم، یکی حفنی ناصف و دیگری دخترش، ملک ناصف.
سه‌شنبه، 4 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معرفی دو شخصیت در ادب عربی معاصر
معرفی دو شخصیت در ادب عربی معاصر

 




 

«‏حفنی ناصف و ملک ناصف»
نویسنده: دکتر محمد سلامتیان(استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان)
با مروری در کتب تاریخ ادبیات عربی درمی یایبم که تاریخ ادب عربی را به پنج دوران تقسیم می کنند:
1 ‏. دوره ی جاهلی
2 ‏. دوره ی اموی که شامل زمان صدر اسلام نیز می شود.
3 ‏. دوره ی عباسی
4‏. دوره ی حکومت های متتابعه‏
5. دوره ی معاصر که این دوره حدود سال 1897 ‏شروع شده است و تا امروز ادامه دارد و از آن به عنوان عصر
‏حدیث و یا عصر نهضت نیز یاد می کنند؛ البته انعقاد این دوره دلایل فراوانی دارد که از آن جمله می توان به برخورد شرق و غرب، ایجاد مجامع بزرگ علمی، تئاتر، موسیقی و... اشاره کرد.
‏در این مقاله ی کوتاه قصد داریم دو شخصیت ادبی وعلمی این دوره را در حد امکان معرفی نماییم، یکی حفنی ناصف و دیگری دخترش، ملک ناصف.
کمتر دوستدار ادب خواهیم یافت که از وجود این پدر و فرزند بی خبر بوده و یا متنی از متون سراسر پند و اندرز این دو شخصیت را نخوانده یا آن ها را نشناخته باشد. با مروری کوتاه به دوره ی حدیث ادب عربی به این دو شخص برخورد می کنیم که چگونه با افکار و نوشته های خود توانسته اند در صحنه ی ادب عربی آشکار شوند و عرصه ی ادب معاصر را متحول سازند.
1- حفنی ناصف
وی در سال 1860 ‏در برکه الحج که از اطراف شهر قاهره می باشد، دیده به جهان گشود. هنوز چند سالی از عمرش نگذشته بود که سایه ی پدر از بالای سر او رفت؛ دایی و مادر بزرگ پدری اش عهده دار تربیت او شدند. در مکتب خانه های آن روستا درس می خواند؛ یازده ساله بود که روزی معلمش او را سخت تنبیه کرد، پس او نیز فرار می کند و خود را به الازهر می رساند؛ وقتی مادربزرگش خبردار می شود برای او زاد و توشه می فرستد و او نیز در آن جا به مدت ده سال بنا برآن چه صاحب الوسیط گفته و به مدت سیزده سال بنا بر آن چه فاخوری و زیات گفته اند، به تحصیل می پردازد تا این که قرآن را نیکو می آموزد و متون ادب را حفظ کرده و علوم زبانی را آموخته و به ادب و شعر می پردازد و از معدود شعرای طراز اول الازهر شمرده می شود. در این دوران است که به خانه ی خدا، جهت انجام مناسک حج، مشرف می شود و پس از برگشتن از حج، از جمله کسانی به حساب می آید که برای دارالعلوم پذیرفته شدند. سپس برای تدریس در مدرسه ی ناشنوایان و نابینایان به کار مشغول می شود که در آموختن علوم به آن ها تلاش بسیاری می کند و البته موفقیت هایی نیز به دست می آورد. سپس برای نوشتن مکتوبات منصور یکن به عنوان کاتب خصوصی به کار گماشته می شود و پس از آن برای ارائه ی مقاله در کنگره ی علماءالشرقیات(خاورشناسان) که در شهر وین برگزار شد، انتخاب می شود و رساله ی او تحت عنوان «ممیزات اللغه العربیه» به چاپ می رسد که یکی از آثار ارزشمند او به شمار می رود؛ سپس به مدت پنج سال در مدرسه ی حقوق به تدریس انشاء، بلاغت، منطق و ادب، مباحثه و مناظره، می پردازد تا این که بیشتر نابغه های آن زمان اعم از مستشارها و وزراء، رجال و عنوان ها به دست او پرورانده می شوند؛ در همین حال وزارت معارف مصر او را برای نگارش سلسله کتاب هایی آسان در زمینه ی صرف و نحو و بلاغت به کار می گمارد و او موفق به تالیف پنج کتاب در این موضوعات شد که هنوز هم این کتاب ها در مدارس مصر تدریس می شود. سپس به مدت بیست سال به قضاوت در محکمه های محلّی (شاید همان خانه های انصاف و یا شوراهای حل اختلاف باشد) می پردازد که این دوران بیست ساله و عدالت او درحل مشکلات مردم و قضاوت بین خصم ها زبانزد خاص و عام می شود؛ سپس از منصب وکالت در شهر طنطا به وزارت معارف منتقل شد و بقیه ی خدمت خود را که بیش از سه سال طول نمی کشد در خدمت علم و ادب می گذراند که درهمین دوران تطبیق رسم الخط قرآنی را با رسم الخط مانده از زمان خلفای راشدین عهده دار می شود و در این کار عزت العنانی نیز او را همراهی می کند تا این که بالاخره صبحگاهان روز سه شنبه 26 ‏فوریه 1919 ‏دار فانی را وداع گفت و در روز چهارشنبه در قرافه در مقبره ی شافعی به خاک سپرده شد.
‏اخلاق و سبک شعری
‏احمد حسن الزیات او را شادسخن و دارای نوادر نمکین بدیهه گویی سریع و حاضرجواب و بسیار شوخی کننده و دارای اخلاقی رضایت بخش و مشارکت کننده در هرعملی و هنری و همراه شونده با ادب قدیم وجدید معرفی می کند.
صاحب الوسیط می گوید کمتر ادیبی را می یایبم که نکته ای از هزاران نکته ی ادبی او را روایت نکرده باشد و بیشتر شعر او از نوع سهل و ممتنع می باشد و نکات نمکین و شاد کننده در شعر او فراوان به چشم می خورد و شک نیست که تمامی شعرایی که در دوران معاصر به نبوغ رسیده یا از شعر او و سبک شعری او تقلید کرده و یا در محضر او به شاگردی پرداخته اند و بالجمله می توان گفت که او یکی از ارکان ادب عربی حدیث می باشد که با طرح مباحثش و با تالیف مؤلفاتش آن را زنده و با قصاید و مقالاتش آن را تقویت کرده و نیرو بخشیده است. وی به فنون زبان واقف و به قواعد عربی آگاه و به اسرار کلام داناست. سجع و گرایش به انواع بدیعی در نوشته های او فراوان مشهود است و اگر چه در مقالاتی اسلوب مرسل و به دور از آراستگی بدیعی پیش می گیرد، شعرش سبکی از اسلوب نثری منظوم بوده و محسنات لفظیه درآن فراوان یافت می شود.
آثار
الف- کتاب ممیزات لغه العرب؛ شامل مقاله ای است که در اجلاس مستشرقین وین در سال 1886 ‏ارائه کرده است.
ب- کتاب حیاه اللغه العربیه؛حاوی مجموعه مقالاتی است که در جوا مع مصر ارائه می کرده است.
ج- کتاب القطار السریع فی علم البدیع
‏د- رساله ای در بحث و مناظره
‏هـ- رساله ای در علم منطق
‏و- کتاب الامثال العامیه
‏ز- بدیع اللغه العامیه
‏ح- پنج کتاب آموزش صرف و نحو که پیس از این ذکر شد.
بعضی از آثار به جای مانده از حفنی ناصف به چاپ رسیده و بعضی هنوز به طبع آراسته نشده است.
نمونه ای از شعر حفنی ناصف:
‏او درخطاب به یکی از رؤسای زمان خود می گوید:

اَحَییتَ آمالی وَ کُنتُ أُمَتُّها
مِن طولِ ما لاقیتُ مِن اخوانی

ادلی بِاخلاصی لَهم و أذُودُ عَن
اَعراضِهم بجَوارحی و لِسانی

محَضَتُهم ؤُدّی فَلما اَسیروا
کانَت بِدایهَ اَمرِهم نسیانی

حَسبی مِن الدنیا صدیقُ ثابتُ
فردُ فَکُنه وَ لا احتیاجَ لثانٍ

هم چنین از اوست:

أَتقَضی مَعی ان حان حینی ‏تَجاربی
وما نِلتُها الاّ بِطولِ عِناءٍ

وَیَحزُنُنی الاّ اَری لی حیلهَ
لاعطائها مَن یتحسحقُّ عَطائی

اِذا وَرَثَّ المثرونَ ابناءَهُم غنیً
وجاهاَ فما اشقی بَنی الحُکماء

و در اواخر خدمتش این گونه گفته است:

برّزتُ فی سِحرالبیا
ن و شابَ فیه مفرقی

و قَضیتُ عمری فی البلا
غَهِ سابقاَ لَما الحَق

و َخَدَمتُ دیوانَ الَمعا
رِف مُخلصاَ بِتشوُّقٍ

وَ الانَ اَذّنَ بالرحی
لِ مُؤذّنُ لم یُشفق

عشرونَ یَوما قد بَقی
ن َوَ بَعدَها لانَلتَقی

فَتَبلّغی یا نفسُ باِل
مَفروضِ للمُستَرزقِ

فاتَ الکثیرُ مِنَ الحَیا
ه وَ قَلّ مِنها ما بَقی

‏این ماده تاریخ معروف را نیز برای شخصی به نام عریان سروده که معادل 1888‏میلادی است:

‏لَقَد هَوی فی أُفق هذا المَکان
بَدرُ العلا عُریانُ فَخرُالزَّمان

وَمُذاَتَی الجَنّات اَرّختُه
«عریانُ اضحی فی ثیابِ الجنان»

نیز قطعه ای سروده که بر در خانه ی احمد تیمور نوشته شده است و دو بیت آن را می خوانیم:

زُوروا الّذی بِجَمیلکم
قَبلَ الزیارهِ یَعترِف

وَاسعَوا لاحمدَ انّه
عن شُکرِکُم لایَنصرِف

2-ملک ناصف
ملک ناصف، دختر شاعر و نویسنده و مشهور، حفنی ناصف می باشد. (که سخن درباره ی او گذشت) وی در روز دوشنبه هشتم کانون الاول (دسامبر) 1886میلادی در قاهره متولد شد. در سال 1900 ‏موفق به اخذ مدرک پایان تحصیلات ابتدایی شد و این سال اولین سالی بود که گرفتن این مدرک برای زنان مقدور شده بود. سپس در دانشکده و تربیت معلم تحصیل کرد و اجازه ی تدریس یافت و پس از آن در مدارس دولتی دخترانه به تدریس پرداخت.

در سنه ی 1907 ‏با یکی از بزرگان قبیله رماح در منطقه ی فیوم ازدواج کرد و در نتیجه تدریس را رها کرد و به نگارش و تالیف پرداخت تا این که در تشرین ثانی (اکتبر) 1918 ‏به تب مبتلا شد و در اثر این بیماری در عنفوان جوانی جان خود را از دست داد.
‏از آن جا که در امضا های خود از اصطلاح باحثه البادیه استفاده می کرد، به این نام ملقب و معروف است.
باحثه البادیه از قدرت نویسندگی و قریحه ی شعری خود در راه بیدار کردن زن مصری استفاده می کند و مجموعه نوشته ها و مقالات او در کتابی با عنوان «النسائیات» جمع آوری شده است؛ هم چنین در اواخر عمر خود تالیف کتابی را شروع کرد به نام «حقوق النساء»؛ سه فصل از آن را نوشته بود که مرگ مانع اتمام آن کتاب شد. نمونه ای از نثر او را از کتاب النسائیات می خوانیم که درباره ی مقایسه ی بین شهرو روستاست:
ما اَنقی الهَواءَ وَ اَعذبَ السماء، وَ اَصفَی السَماءَ فِی القُری وَ ما کَذبَ الحَیوهَ و اَقربَ الوَفاهَ فی المَدنِ. القُری جمیلهُ لِانَّها علی الفِطرِه اَمّاالمدنُ فلَا تعدمُ اَثَراَ لِلتَکلّفِ و الریّاءِ. اَینَ دَوئُ الکَهربا مِن خریر الماء، و الدُخان المتُقاعدُ فوقَ المداخنِ مِن جوِّلا تری فیه الا تحلیقَ الصّقورٍ و اِلأّ رؤوسَ النخلِ الباسِقاتِ و اَینَ وحلُ الشوارعِ و عثیرها من ارضٍ کُسیت بساطِ النّباتِ و اینَ الرائحهُ المنبعثهُ من مقاذیرِالمَنازلِ مِن شَذی اَزهارِالحُقُولِ بَل ما اَضَّلَ البَصَرَ یریدُ الجولانَ فیردُّه من هنا جِدارٌ و مِن هُناکَ سورُ من نظرٍ تسرِّحُه حیثُ شئتَ فلا تَجدُ الاّ اللاّ نهایهَ فی الفضاءِ.
این نامه را از رمل اسکندریه به یکی از دوستان خود نوشته است که روح صداقت و محبت در آن ملموس است:
عزیزتی أُحییّک و لو لا البحرُ لالتَهبَتُ اِلیکِ شوقاَ و لولا تصبّری لَطِرتُ الیک حُبّاَ و اِنی لم یُنسنی صفاءُ السماء صفاءَ ودُکِ و لا رقهُ النسیمِ رقّهَ حدیثکِ اِنَّما شجانی و ذَکرّنی و لَم اکن ناسیهَ.
‏عزیزتی لیتکَ کنتِ معی ترینَ الطبیعه بجمالها ترین البَحرَ یَزخُر کالرَعدِ و الامواج تَتَلاطَُم زرافاتٍ و وَحدانَا صفاءٌ فی البَحرِ و صَفاءُ فی السَّماءِ کَانَّهما قَلبانا و تَسمَعین تَغریدَ الطیورِ و خَفیفَ الاشجارِ اِنّها لَعَمرُکِ مناظرُ تُلهیی المرءَ وَلکن هیهاتَ لِمثلی اَن تَلهُوَ وهی تَعَلمُ ما یکنه الدهرُو ما یُخبُّئهُ اللیلُ و النهارُ، تَقبّلی مِنّی اَحَرَّ قُبلاتی وَ اَوفَرَ اَشواقی.
‏دو قطعه از نظم او نیز به عنوان نمونه از نظرمی گذرد: شعری که درباره ی حیاء گفته است:

 

‏اِنَّ الفتاهَ حَدیقهٌ َو حیَاؤُها
کالَماءِ مَوقوُفاَ عَلَیه بقاؤها

بِفُروعِها تَجری الحیاهُ فتکتسی
حُللا یَروُقُ الناظِراتِ رواؤها

ایمانُها بِاللهِ اَحسَنُ حلیه
فیها فامّا ضاعَ ضاعَ بهاؤهُا

لاخَیر فی حسُنِ الفتاهِ و عِلمِها
اِن کانَ فی غیرِالصّلاحِ رضاؤها

فجمالُها وقفٌ عَلیها انّما
لِلناسِ منها دینُها وَ وَفاؤُها

و دیگری شعری که در بیان حال زن سروده است:

اَعمَلتُ اَقلامی وَحینا منطقِی
فی النّصحِ والمأمولُ لَم یتحقّقِ

اَیسُووکُم اَن تَسمعوا لِبناتِکُم
صوتاَ یهزُّ صَداه عطفَ المشرقٍ

اَیَسُرکُم اَن تَستَمرَّ بناتُکمُ
رَهنَ الاسارِ وَ رَهنَ جهلٍ مُطبقٍ

هل تطلُبونَ مِنَ البَناتِ سُفُورها
حَسنُ ولکن اَین بَینکم التّقی

لاتَّتقی الفَتَیاتُ کشف وُجوُهِها
لکن فسادَ الطبعِ منکم تَتَقی

تخشَی الفتاهُ حَبائلاَ منصُوبهَ
غَشَّیتُمُوها فی الکلامِ بِرونقٍ

لاتطفِروُا بل اًَصلِحُوا فَتیاتِکم
وبناتِکم و تَسابَقُوا لِلالَیَق

و دَعُوا النساءَ وشأنَهُنّ َفانّما
یَدری الخلاصَ مِنَ الشقاوهَ من شقَی

برخی از مآخذ:
1‏. خزائلی، محمد، خوانساری، محمد، مختارات من الادب الحد یث، انتشارات محمدعلی علمی ، 1343 ‏.
2 ‏. الزیات، احمد حسن، تاریخ الادب العربی، چاپ24 ‏، بدون تاریخ.
3. عنانی، مصطفی، الاسکندری، احمد، الوسیط، فی الادب عربی وتاریخچه، چاپ 18، دارالمعارف مصر، بدون تاریخ.
4. فاخوری، حنّا، تاریخ عربی (ترجمه عبدالمحمد آیتی)، انتشارات توس، بدون تاریخ.
5. معطوف، الاب لوئیس، المنجد فی اللغه والاعلام، چاپ26، دارالمشرق، 1973.
6.واعظ، سعید، تهرانی، نادر نظام، نصوص میم النصر و الشعر فی العصر الحدیث، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1991.
منبع:ثریا(فصلنامه تخصصی ادبیات و اسطوره) ش-2



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط