مدرس و جمهوری رضاخان

سیاست رضاخان در جلب توجه مردم و نمایندگان مجلس شورای ملّی ابعاد گوناگونی داشت. او در یکی از اقدامات خود با همکاری تعدادی از نمایندگان
پنجشنبه، 6 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدرس و جمهوری رضاخان
مدرس و جمهوری رضاخان

نویسنده: عباس رمضانی



 

مخالفت مدرّس با جمهوری رضاخان

سیاست رضاخان در جلب توجه مردم و نمایندگان مجلس شورای ملّی ابعاد گوناگونی داشت. او در یکی از اقدامات خود با همکاری تعدادی از نمایندگان
دوره ی پنجم که در جبهه ی اکثریت و موافق وی قرار داشتند و از سوی رییس حزب تجدّد نیز حمایت می شدند، مسأله ی تغییر حکومت را مطرح کرد. وی تصمیم داشت با این کار به سلسله ی قاجاریه پایان دهد و با طرح «حکومت جمهوری» در مجلس شورای ملّی، از یک طرف رأی اکثریت نمایندگان را برای تصویب آن به دست آورد و از سوی دیگر، در جامعه و بین آحاد مردم که سالیان طولانی از ظلم و ستم حکّام قاجاریه به ستوه آمده بودند، طرح جدیدی ارایه دهد. طبیعی بود که این موضوع با تبلیغات گسترده ی حامیان او بین مردم بازتاب مثبتی داشت.
طرح جایگزین شدن جمهوری به جای حکومت قاجاریه پس از مدتی تبلیغ و اطلاع رسانی در جامعه، سخنرانی طرفداران رضاخان برای تفهیم آن به مردم و کوشش هایی که برای تخریب شخصیّت احمدشاه و ناتوانی حکومت قاجار صورت گرفت، تقدیم مجلس پنجم شد. موافقان جمهوری امیدوار بودند که بدون هیچ مخالفتی و در
کم ترین زمان به تصویب اکثر نمایندگان مجلس خواهد رسید و رضاخان به عنوان اولین رییس جمهور، وارد عرصه ی اجرایی و سیاسی ایران خواهد شد.
«عبدالله مستوفی»، در تحلیلی پیرامون این مسأله می نویسد:
«سردار سپه به خوبی فهمیده بود که پاره ای از آزادی خواهان بی مزه و خیال باف در این کشور هستند که به مجرد شنیدن اسم جمهوری، تصور خواهند کرد که با این طرز حکومت، فوراً ایران نظیر فرانسه و سوییس و آمریکا خواهد شد و همین که تغییر طرز حکومت و جمهوری در افواه بیفتد، بیش تر از سلطنت او که عملیات گذشته، او را مستبدتر از پدر و جدّ اعلای سلطان احمد شاه هم معرفی کرده است، طرفدار پیدا خواهد کرد و اگر یکی دو سال به عنوان ریاست جمهوری بر این کشور حکم فرمایی کند، از ریاست جمهوری تا سلطنت، آن هم در نزد ایرانی ها که اکثریتشان شاه دوست تاریخی هستند، یکی قدم کوچک بیش تر نیست.
بنابراین مناسب تر، ساده تر و طبیعی تر این است که به دست آزادی خواهان دو آتشه خود را به ریاست جمهوری برساند تا بعدها به دست سلطنت طلبان، تاج و تخت را تصرف و سلطنت را در خانواده ی خویش مستقر نماید. این است ... که تغییر طرز حکومت را محرمانه با خواص خود از نظامیان و وکلایی که با او هم دست شده بودند، به میان گذاشته و از رؤسای آن ها قول مساعد گرفت (1).»
شهید مدرّس و تعدادی از نمایندگان، مخالف طرح رضاخان بودند.
مقاومت و مبارزه ی این افراد هم که در اقلیت قرار داشتند، کار ساده ای نبود و در صورتی که کار به رأی گیری می رسید، طرح جمهوری رضاخانی، رأی موافق می گرفت و به تصویب نمایندگان مجلس می رسید. مدرّس چاره را در آن دید که با همکاری نمایندگان موافق خود، ضمن مخالفت با تصویب اعتبار نامه های نمایندگان طرفدار جمهوری در مجلس پنجم، مطرح شدن اعتبارنامه های آنان را به تأخیر بیندازد. مدرّس در اقدام نخست خود پیروز شد و با فرا رسیدن سال نو و آغاز تعطیلات چند روزه ی مجلس، فرصتی به دست آمد تا بتواند برای مبارزه با طرح جمهوری، نیروهای هماهنگ و بیش تری را جلب نماید. مخالفان جمهوری توانستند با فراخوان جمعی از بازاریان، روحانیون و آزادی خواهان و به راه انداختن تظاهرات مردمی، علامت های سئوالی در مقابل طرح رضاخان بگذارند. در این تظاهرات نیروهای نظمیه نیز با برخوردهای ناشایست با مردم، راه را برای منفور نشان دادن چهره ی جمهوری هموار کردند. تظاهرکنندگان، مجلس را به دلیل اهمیت دادن به طرح جمهوری به باد ناسزا گرفتند. ضربه ی بعدی زمانی به رضاخان و طرح او وارد شد که رییس مجلس شورای ملی (2)، او را عامل نا آرامی های کشور خواند و به شدت از وی انتقاد کرد. این وقایع کار را به جایی رساند که رضاخان مجبور شد از مردم، علما، بازاریان و روحانیون عذرخواهی کند و رسماً طرح جمهوری را منتفی اعلام نماید. در واقع «هنر مدرّس در «بازی جمهوری خواهی رضاخان»، آن بود که برخلاف گروه های فراوانی که فریب ظاهر مترّقی شعارهای سردار سپه را
خورده بودند، پوسته را شکافته و ماهیت آن حرکت را شناسایی کرده بود و با ایستادگی خود نشان داد در پی تغییرات ظاهری نیست، بلکه طالب تغییرات ماهوی است (3).»
«حسن مکّی»، نمایندگان مجلس شورای ملّی را در واکنش به جمهوری رضاخانی به سه دسته تقسیم کرده است (4):

الف. مخالفان جمهوری

نمایندگان گروه مخالف جمهوری رضاخان شامل دو دسته بودند. دسته ی اول، کسانی بودند که با تأیید شهید مدرّس برای از رسمیت انداختن جلسات مجلس شورای ملّی از تهران خارج شدند و به قم رفتند (5). دسته ی دوم کسانی بودند که به رهبری سیّد حسن مدرّس در تهران ماندند تا در صورتی که نمایندگان مجلس به اکثریت رسیدند و موضوع جمهوری رضاخان در آن طرح شد، به شدّت با آن مخالفت نمایند (6).
علاوه بر این، مدرّس چهار پیشنهاد هم به سردار سپه داد که عبارتند از:
1. انحلال مجلس شورای ملّی و برگزاری انتخابات جدید با این قید که نمایندگان بتوانند احمدشاه را از سلطنت خلع کنند؛
2. خلع احمد شاه از سلطنت و واگذاری آن به یکی از افراد خاندان قاجار؛
3. اعطای نیابت سلطنت به رضاخان؛
4. انتخاب محمد حسن میرزا (7) به عنوان پادشاه.
رضاخان به هیچ کدام از پیشنهادهای مدرّس ترتیب اثر نداد و برای تصویب جمهوری شورای ملی پافشاری کرد، اما نتیجه ای نگرفت.

ب. نمایندگان بی طرف

این نمایندگان از هرگونه اظهار نظر موافق یا مخالف نسبت به جمهوری رضاخان خودداری کردند و اگر چه مخالف آن بودند ولی با سکوت خود منتظر فرصت ماندند تا پس از روشن شدن کامل موضوع، اظهارنظر نمایند. دکتر مصدّق، مؤتمن الملک، مستوفی الممالک و مشیرالدّوله در این گروه بودند.

ج. نمایندگان موافق جمهوری

این نمایندگان بیش ترین اعضای مجلس پنجم را در بر می گرفت و از فراکسیون تجدد و سوسیالیست بودند.
شهید مدرّس علّت مخالفت خود با جمهوری رضاخان را در چند جمله ی زیر بیان کرده است:
«من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریباً و بلکه تحقیقاً جمهوری بوده است، ولی این جمهوری که می خواهند به ما تحمیل نمایند، بنا بر اراده ی ملّت ایران نیست، بلکه انگلیسی ها می خواهند به ملت ایران تحمیل نمایند و رژیم حکومتی را که صد در صد دست نشانده و تحت اراده ی خود باشد در ایران برقرار سازند (8).»

شکست جمهوری رضاخان

پس از شکست طرح جمهوری در مجلس شورای ملّی، موج مخالفت های نظامیان رضاخان بر علیه مردم، مجلس و نمایندگان مخالف طرح، شدّت گرفت. او برای کسب آبروی از دست رفته ی خود و عوام فریبی به منظور دیدار با علما و روحانیون
حوزه ی علمیه ی قم که قبل از آن اعتقادی به مشورت با آنان نداشت، با هدف دست یابی به نظرآن ها در مورد جمهوری به قم سفر کرد. چند نفر از علمای قم طی تلگرافی به تهران، مخالفت خود را با جمهوری اعلام کردند. در بخشی از این تلگراف آمده است:
«... چون در تشکیل جمهوریت، بعضی اظهاراتی شده بود که مرضی عمومی نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت، لهذا در موقع تشرّف حضرت اشرف آقای رییس الوزرا نقض این عنوان و الغاء اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند (9).»
مخالفت های شدید مدرّس و اعلام نظر علمای حوزه ی علمیه ی قم، شکست سختی را متوجه رضاخان کرد و او را مجبور ساخت در بیانیه ای به موضوع جمهوری خاتمه دهد. او در این بیانیه ضمن بیان اهداف خود از جمهوری، از همه ی مردم خواست تا از تقاضای جمهوری صرف نظر کند. «حادثه ی جمهوری، اولین تقابل جدّی روحانیت رضاخان بعد از کودتا بود... رضاخان با صدور بیانیه ی مزبور، به صورت ریاکارانه خود را پاسدار اسلام و روحانیت معرّفی کرد و عملاً فاصله ای را که بین او و مردم و روحانیت ایجاد شده بود، پر کرد و مجدّداً تلاش نمود تا حیثیت از دست رفته اش را بازیابد (10).»
تشکیل مجلس مؤسسان، آخرین اقدام رضاخان برای اعلام انقراض سلسله ی قاجاریه بود. این مجلس که حدود پنج سال بعد از کودتای سوم اسفند سال 1299 تشکیل شد، قدرت را از قاجاریه به حکومت پهلوی انتقال داد. در این مدت رضاخان با انواع حیله ها خود را به روحانیون نزدیک کرد و به قدری در مذهبی نشان دادن خویش تلاش نمود که علاوه بر حضور در مراسم و اعیاد مذهبی و تکیه ها، «با حرکت به سمت عراق و زیارت عتبات عالیات، چنین وانمود کرد که به شکرانه ی پیروزی های پی در پی خود در صحنه های داخلی کشور به زیارت ائمه اطهار (ع) می شتابد (11).»
رضاخان در مقابل خواسته های روحانیت، متعهد گردید تا به مذهب شیعه وفادار بماند، در تبلیغ و گسترش آن بکوشد و دفاع از آب و خاک ایران را سرلوحه ی کارهای خود قرار دهد. عده ای از مردم هم وقتی کار حکومت قاجار را پایان یافته دیدند، در مقابل این تعهدات نسبت به سلطنت پهلوی روی خوش نشان دادند.
رضاخان در نجف با جمعی از علما و از جمله آیت ا... میرزای نایینی و سید اصفهانی دیدار کرد. انتشار اخبار این ملاقات ها، روند شکل گیری حکومت پهلوی را سرعت بخشید و اهداف سران حکومت یکی پس از دیگری محقّق شد. وی پس از تثبیت موقعیت خویش همه چیز را به فراموشی سپرد و روز به روز کینه ی قلبی اش را نسبت به اسلام، روحانیت و آزادی خواهان آشکار کرد. این شیوه تا آن حد پیش رفت که سیاست های ضد دینی حکومت پهلوی، مهم ترین عامل در براندازی آن محسوب گردید.

سیلی خوردن مدرّس از طرفداران رضاخان

نمایندگان موافق جمهوری برای تصویب آن در مجلس پنجم پافشاری کردند و تصمیم گرفته بودند قبل از علنی شدن مخالفت نمایندگان مخالف، کار را نهایی کنند. مدرّس که در رأس گروه اقلیت و مخالف رضاخان قرار داشت، چنین فرصتی را به آنان نداد و به شدّت با استقرار رژیم جمهوری مخالفت کرد. بهترین اقدام این گروه آن بود که تصویب اعتبار نامه ی نمایندگان مجلس را با مرور زمان همراه کردند و موفّق نیز شدند.
با افزایش میزان مخالفت مدرّس و نمایندگان گروه اقلیت، گروه اکثریت و موافق جمهوری، واکنش شدیدی نشان دادند. این جبهه گیری های علنی سبب گردید تا جلسات مجلس بدون دست یابی به نتیجه ی مشخّص تعطیل شود. هر گروه برای بررسی بیش تر پیرامون طرح رضاخان جلسات ویژه و اختصاصی برگزار کردند.
دامنه ی اختلافات دو گروه بیرون از صحن مجلس نیز کاهش نیافت و کار به جایی رسید که یکی از نمایندگان اکثریت (12) به تحریک سیّد حسن تدّین نسبت به مدرّس فحّاشی کرد و سیلی محکمی به گوش او زد. انتشار این خبر در تهران باعث شد تا
مردم بر ضد جمهوری قیام کنند و از مخالفت شهید مدرّس نسبت به آن جانب داری نمایند. سردار سپه بدون توجه به عاقبت کارهای خود دستور ضرب و شتم مردم را صادر کرد و افراد زیادی را رنجیده خاطر کرد.
کتک خوردن مدرّس و آزار و اذیّت مردم، رییس مجلس شورای ملّی (13) را عصبانی کرد. او پس از دیدن رضاخان در ساختمان مجلس، نسبت به وی پرخاش نمود و گفت:
«این چه وضعی است؟ مطابق کدام قاعده شما مردم را در خانه ی خودشان و با اسلحه ی خودشان می زنید؟ (14)»
سردار سپه پاسخ داد:
«من به وظیفه ی ریاست دولت عمل می کنم، حفظ استقلال و جلوگیری از اغتشاش وظیفه ی من است (15)»
رییس مجلس پاسخ داد:
«اختیار مجلس با من است، تو رسمیت نداری، الآن تکلیف تو را معلوم می کنم. سیّد محمود زنگ را بزن تا به این شخص بفهمانم که مجلس جای این رفتار نیست (16).»
برخورد مؤتمن الملک نسبت به رضاخان آن قدر تحقیر آمیز بود که سردار سپه به فکر چاره جویی افتاد و از وی عذرخواهی کرد. بازتاب دیگر سیلی خوردن مدرّس مربوط به نمایندگان مجلس است. ملک الشعرای بهار از نمایندگی استعفا داد، ولی با پا در میانی تعدادی از نمایندگان، رییس مجلس آن را نپذیرفت. عدّه ای از نمایندگان گروه اکثریت هم به دلیل رفتار زشت نماینده ی خطا کار، به گروه اقلیت پیوستند.

قتل کنسول آمریکا در ایران

«ماژور ایمبری»، نماینده ی دولت آمریکا در ایران بود. او برای عکس گرفتن از سقاخانه ی خیابان شیخ هادی تهران و ارسال آن به منظور درج در مجلّه ی جغرافیایی ملّی آمریکا، به آن محل عزیمت کرد. وی با توجه به هجوم جمعیت، به سختی توانست جایی برای سه پایه ی دوربینش پیدا کند. در همین هنگام جمعی از افراد که در آن محل تجمع کرده بودند، با ماژور به مشاجره پرداختند و چند نفر هم بحث آلوده شدن آب سقّاخانه را مطرح کردند. این شایعه احساسات مردم را
جریحه دار کرد و به سمت درشکه ی نماینده ی دولت آمریکا حمله ور شدند.
حمله ی آن ها سبب زخمی شدن درشکه چی شد و یکی از نظامیان رضاخان آنها را از معرکه دور کرد. مردم در خیابان بعدی مانع عبور درشکه شدند و به قدری سرنشینان آن را کتک زدند که در درشکه چی چند ساعت بعد فوت کرد و کنسول آمریکا به شدّت زخمی شد و روانه ی بیمارستان گردید.
مردم دست بردار نبودند و با تجمّع در مقابل بیمارستان و شکستن در و شیشه، دوباره ماژور را آماج حمله قرار دادند. تلاش پزشکان هم برای معالجه ی مصدوم نتیجه ای نداد و ماژور فوت کرد. رضاخان با استفاده از این فرصت و اعلام حکومت نظامی، بسیاری از مخالفان خود را به بهانه ی واقعه ی قتل نماینده ی دولت آمریکا دستگیر و زندانی ساخت. چند نفر بی گناه هم متهّم به قتل کنسول شدند. رضاخان قتل او را به شهید مدرّس و گروه اقلیت مجلس پنجم نسبت داد. مدرّس هم در جلسه ی علنی مجلس از خود و هم فکرانش دفاع نمود و عوامل سردار سپه را عامل اغتشاش و قتل معرفی کرد. مدرّس بعد از نطق رییس مجلس در سخنانی گفت:
«... ملت ایران چون مسلمان هستند و ینشان هم اقتضا داشته است که ملل متنوعه را از هر حیث محترم بدارند، جاناً و مالاً کما این که تاریخ هم نشان می دهد و در تمام انقلابات ملاحظه فرموده اید هر نحو انقلابی که واقع می شد، نسبت به ملل متنوّعه بی احترامی نشده و کمال آسایش را داشته اند (17).»
مخالفان مدرّس از ماجرای قتل ایمبری نهایت بهره برداری را بر علیه او کردند و در روزنامه های خود، عاملین این قتل را در گرو اقلیت جست و جو نمودند، در حالی که از این کار نتیجه ای عاید آنان نشد و افکار عمومی از دست داشتن مأموران سردار سپه و شخص او در قتل نماینده آمریکا آگاه شد.

مدرّس و استیضاح رضاخان

حکومت نظامی توطئه و سیاست دیگری بود که رضاخان برای محدود کردن دامنه ی اقدامات مخالفان خود اعلام کرد. این موضوع در جریان قتل ماژور ایمبری تشدید شد. علاوه بر مدرّس و گروه اقلیت برخی از مسئولان و افراد دیگر هم مخالفت خود را با آن اعلام داشتند. رضاخان حملات وحشیانه و گسترده ای را علیه مدرّس و سایر مخالفان آغاز کرد و عدّه ای دستگیر، زندانی و یا تبعید شدند.
شهید مدرّس برای اعلام اعتراض و مخالفت خود نسبت به حکومت نظامی، از حضور در چند جلسه ی مجلس شورای ملی خودداری نمود. او به همراه تعدادی از نمایندگان دیگر طرح استیضاح سردار سپه را مطرح کردند. مدرّس که حکومت نظامی و اقدامات رضاخان را خلاف قانون اساسی و رسم مشروطه خواهی می دید، به این نتیجه رسید که سردار سپه قصد دارد با اجرای سیاست هایش و با پشتیبانی انگلیسی ها به مرور زمان مشروطه را حذف نماید. او طی بیاناتی که در مجلس بر ضدّ رضاخان ایراد کرد، ضمن هشدار به نمایندگان و توصیه برای انجام دقیق وظایف خود، قدرت مجلس را در طرح استیضاح مورد تأکید قرار داد و گفت:
«اما امنیت، امنیت در مملکت است، منتهی به دست کسی است که اغلب ماها از او خوش وقت نیستیم. چرا در پس پرده حرف می زنید؟ مگر شما ضعف دارید؟ چرا حرف نمی زنید و دل خودتان را می لرزانید؟ مگر می ترسید؟ آقایان، این مجلس، مجلسی است که سالارالدّوله و محمد علی میرزا که با سی هزار قشون تا پشت دروازه ی تهران آمد، با قدرت خودش دفع کرد و نترسید.
ما که از رضاخان ترسی نداریم. چرا حرف خودمان را در پرده بگوییم؟ باید بدون ترس و بی پرده گفت. ما که قدرت داریم سلطنت را تغیر بدهیم، قدرت داریم رییس الوزرا را عزل کنیم، رضاخان را هم تغییر می دهیم. کاری ندارد، وقتی تصمیم بگیریم و بنا شود، همچو قطعه قطعه اش می کنیم که کانّه از مادر متولد نشده باشد... آقایان در مقابل قدرتی که مجلس شورای ملّی دارد، هیچ چیز نمی تواند ایستادگی و مقاومت کند (18).»
شهید مدرّس با مطرح نمودن طرح استیضاح چند هدف را دنبال می کرد که عبارتند از:
1. به دست آوردن فرصت لازم برای بیان همه ی حرف های ناگفته و نظرات و پیشنهادها؛
2. افشای اقدامات رضاخان در جریان حکومت نظامی؛
3. تلاش برای آزادی افراد دستگیر شده در حکومت نظامی؛
4. کاهش قدرت رضاخان و بیرون راندن او از صحنه های اصلی و کلیدی مملکت؛
5. خارج کردن گروه اقلیت از انزوای ناخواسته؛
6. آغاز فعالیت روزنامه های گروه اقلیت و پایان دادن به وقفه ی ایجاد شده.
سید حسن مدرّس در جلسه ی مجلس شورای ملی (19)، ضمن انتقاد از عملکرد مجلس، حکومت نظامی را زیر سئوال برد و گفت:
« ... مسأله ی حکومت نظامی را به عقیده ی من قانون شامل نمی شد، یا باید از مجلس اجازه گرفت، یا صلاح نبود. هر چه بوده با این صدماتی که به مردم وارد
می آید که مشهور تمام مردم و تمام دنیا هست، خوب نیست، یا این که صلاح نیست، ما هم مخالف بودیم و مخالف هم هستیم ... (20)»
او در بخش دیگری از سخنان خود از عملکرد سردار سپه در ضرب و شتم مردم انتقاد نمود و حکومت نظامی و اقدام نیروهای قزاق را در تاریخ ایران زشت و ناروا خواند و اظهار داشت:
«بنده عرض می کنم وضعیت ناگوار است، سکوت هم نمی شود کرد. لذا اجابت کردیم، دعوت دعوت کننده را و این ورقه ی استیضاح را تقدیم می دارم (21).»
متن استیضاح نامه رضاخان که در موضوع رییس الوزرایی او صادر شد، سه ماه داشت و هفت نماینده ی گروه اقلیت (22) مجلس شورای ملی آن را امضا کردند (23):
1. سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه؛
2. قیام و اقدام برضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملّی؛
3. تحویل ندادن اموال مقصرین و غیره به خزانه ی دولت.
به دنبال ارایه ی متن استیضاح سردار سپه در مجلس شورای ملّی، رضاخان وحشت زده شد. وی می دانست که اگر مجلس او را استیضاح کند، بسیاری از ضعف ها و خطاهایش از سوی گروه اقلیت و به ویژه مدرّس افشا خواهد شد و قادر به دفاع از آن ها نخواهد بود. بنابراین چاره را در آن دید که استیضاح را ناکام بگذارد. سردار سپه برای عملی نشدن طرح، دست به اقداماتی زد که چند مورد آن به شرح زیر
می باشد:
1. حمله به مدرّس در روزنامه های گروه اکثریت موافق رضاخان؛
2. بزرگ نمایی برخی از اقدامات رضاخان در روزنامه ها؛
3. تغییر روز استیضاح به پیشنهاد تیمورتاش (24) که طرفدار رضاخان بود و تصویب آن از سوی مجلس شورای ملّی؛
4. تحریک نیروهای حکومت نظامی به منظور سخت گیری نسبت به مدرّس و گروه اقلیت؛
5. ممانعت از آزاد نمودن طرفداران مدرّس که در جریان حکومت نظامی بازداشت شده بودند و تشدید آزار و اذّیت نسبت به آنان؛
6. جمع آوری عده ای از اراذل و اوباش و اعزام آن ها در روزها استیضاح به مجلس شورای ملّی؛
7. ملبس نمودن عده ای از نظامیان به لباس «سیویل» و فرستادن آن ها در روز استیضاح به مجلس شورای ملّی؛
8. تظاهرات عوامل رضاخان بر ضدّ گروه اقلیت و سر دادن شعار «مرده باد مدرّس» و «زنده باد سردار سپه»، در مبادی ورودی به مجلس شورای ملّی و داخل مجلس؛
9. ایجاد هرج و مرج در مجلس از سوی طرفداران سردار سپه و بر هم زدن جلسه ی استیضاح؛
10. کتک زدن به مدرّس، میرزا علی کازرونی و حایری زاده؛
11. نا امن کردن موقعیت مجلس برای حضور مدرس و گروه اقلیت.
نقشه های سردار سپه و تلاش های او برای به هم زدن جلسه ی استیضاح نتیجه بخشید و جوّ مجلس به قدری متشنج و نا آرام شد که به جز ملک الشعرای بهار، گروه اقلیت از حضور در جلسه ی استیضاح خودداری کردند. ملک الشعرا نیز به پیشنهاد شهید مدرّس و به نمایندگی از گروه اقلیت در جلسه حضور یافت و دلایل قانع کننده ای برای حضور نیافتن سایر اعضای گروه خود به نمایندگان ارایه نمود. او در قسمتی از بیانات خود گفت:
«استیضاح در نتیجه ی یک فشارهایی که به اقلیت وارد آمد، داده شد. از روز اعلان حکومت نظامی یک نوع تضییعاتی به نمایندگان اقلیت وارد آمد. صرف نظر از توقیف کلیّه ی مطبوعات و حبس و تبعید تمام همفکرهای ما در شهر، بالاخره کار به جایی رسید که افراد اقلیت در یک نوع حالت سانسور واقع شدند. هرگاه کسی به
خانه ی افراد اقلیت می آمد، به این جرم دستگیر می شد. افراد اقلیت هم به خانه ی هر کس می رفتند، آن شخص به این جرم دستگیر می شد و این سابقه از طرف آقایان نمایندگان اقلیت تحمّل می شد، تا این که روز استیضاح رسید (25).»
ملک الشعرای بهار پس از سخنان چند نفر از نمایندگان مخالف استیضاح و طرفداران رضاخان گفت:
«آقایان اظهار می کنند تا وضعیات به حال حاضر است و تا موقعی که حقوق مجلس و مجلسیان به موجب قانون اساسی محفوظ نیست، استیضاح خودمان را مسکوت
می گذاریم و مسترد نمی داریم و در عین حال در مجلس هم حاضر نمی شویم (26).»
پس از نطق ملک الشعرای بهار و سخن رییس مجلس مبنی بر این که «... آقایان
نمی خواهند استیضاح کنند، پس در این صورت دیگر موضوعی برای مذاکرات باقی نمی ماند»، سردار سپه ابتکار عمل را به دست گرفت و گفت:
«ولی این برای دولت کافی نیست، دولت حقیقتاً برای حفظ اصول قانون، آلت دست شده است و البته یک مملکتی که می خواهد زندگی کند با این طریق ممکن نیست. آقایان می خواهند استیضاح بکنند یا نمی خواهند، ولی برای دولت تکلیف لازم است که اقلیت هر روز به یک عنوانی اسباب زحمت دولت را فراهم کند، برای دولت پیشرفت ندارد. چهارده نفر یا هفت نفر از اقلیت ورقه ی استیضاح دادند ولی دولت متّکی به اکثریت دارد، برود عقب خدمت خودش و اگر هم ندارد، تکلیف خودش را بفهمد. به هر حال دولت رأی اعتماد می خواهد (27).»
سخنان سردار سپه مورد توجه نمایندگان مجلس که به جز ملک الشعرای بهار، بقیه از گروه اکثریت بودند، قرار گرفت. رییس مجلس هم بر آن صحّه گذاشت. چند نفر از نمایندگان اکثریت هم به تأیید از سردار سپه، سخنانی ایراد کردند. رییس مجلس، موضوع رأی گیری نسبت به رییس وزرا و کابینه ی او را اعلام کرد و همه ی نمایندگان با قیام کردن خود، به رضاخان و کابینه اش رأی موافق دادند و او با ترمیم کابینه، وزرایش را به مجلس معرّفی کرد و همه ی آنان رأی اعتماد گرفتند.

مدرّس و شیخ خزعل (28)

شیخ خزعل یکی از افراد بلند پایه ی قبیله ی بنی کعب بود و در خوزستان زندگی می کرد. او ضمن همراهی با سیاست های انگلیسی ها، آن ها را در زمینه سازی برای سقوط سلسله ی قاجاریه و به قدرت رسیدن حکومت پهلوی و وقایع جنگ جهانی اوّل یاری داد و بارها از سوی سران حکومت بریتانیا مورد تشویق قرار گرفت.
شیخ خزعل در جنوب ایران از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و تا اواخر دوره ی قاجاریه و قبل از اقدامات انگلیسی ها برای برانداختن آن ها، نسبت به دولت قاجار وفادار بود. حتّی معروف است که احمد شاه در برگشت از سفر اروپا، وارد خوزستان شد و شیخ، استقبال شایانی از وی به عمل آورد و پذیرایی کاملی از او و همراهانش کرد. بعدها دولت انگلیس برای پایان دادن به حکومت قاجاریان و به میدان آوردن رضاخان، اندیشه ی برانداختن سران ایلات بپا در سر پروراند و شیخ خزعل هم مشمول این طرز تفکر قرار گرفت. شیخ تغییر نگرش انگلیسی ها را نسبت به خود درک کرده بود. این موضوع را می توان در نامه ای که به قوام الدّوله نوشته، مشاهده نمود. در بخشی از این نامه چنین آمده است:
«... این اوقات علاوه بر این که در هیچ قسمتی با من وارد مذاکره نمی شوند، علناً هم سردار سپه را تقویت کرده، او را به لیاقت معرّفی می کنند. پیش من مطالب واضح و آشکار است که می خواهند این شخص را روی کار آورده، با او عملیاتی انجام دهند (29).»
رضاخان که شیخ خزعل را یکی از موانع تحقّق سریع خواسته های خود و وفادار به دربار قاجار می دانست، نقشه ای کشید و بر اساس آن «میلسپو»، رییس مالیه ی ایران را تحریک کرد تا با بستن مالیات سنگین به مردم خوزستان و به ویژه شیخ خزغل در صدد تسلیم شدن او و خارج کردن وی از صحنه ی قدرت ایلات بر آید. شیخ خزعل نه تنها پاسخ مثبتی به میلسپو نداد، بلکه در پاسخ به رضاخان که پرسید، چرا با مرکز مخالفت می کنید، پاسخ داد:
«من اصلاً شخص شما را به ریاست دولت نمی شناسم. شما مرد غاصبی هستید که شاه قانونی و مشروطه ی مملکت را بی گناه بیرون کرده و پایتخت را اشغال کرده اید و غاصبانه بر قوای دولتی دست انداخته اید (30).»
وقتی شهید مدرّس مخالفت سرسختانه ی شیخ خزعل با سردار سپه را مشاهده نمود، خشنود شد. او از روابط دوستانه ی شیخ با دربار احمد شاه و به ویژه ولی عهد ایران (31) بهره برداری کرد. حضور نماینده ی مردم خوزستان در مجلس شورای ملّی هم که با تلاش شیخ به مجلس راه یافته بود، عامل دیگری محسوب می شد که شهید مدرّس از آن به نفع اهداف خود استفاده کرد. وی در نامه ای به شیخ خزعل، ضرورت بازگشت احمد شاه به ایران را مطرح کرد و ذهنیت بد مردم ایران نسبت به شیخ را یادآور شد. شهید مدرّس در این نامه از خزعل خواست تا با کارهای خوب و جدیدی که به نفع مردم، مشروطه و ایران است، نظر و افکار عمومی را نسبت به خود تغییر دهد. نامه ی او در بردارنده ی چند نکته بوده که می توان به این موارد اشاره نمود (32):
1. انجام فعالیت های موافق دربار قاجار و مردم؛
2. حمایت از ولی عهد احمد شاه؛
3. تلاش برای برگشت احمد شاه از پاریس و حضور وی در خوزستان؛
4. حسّاس بودن نسبت به سیاست بختیاری ها.
حامیان احمد شاه قاجار با طراحی «قیام سعادت» برای پیش برد اهداف خود به کوشش پرداختند. آن ها در اولین اقدام، بیانیه ای صادر کردند و از مردم خواستند با پیوستن به نهضت آنان، زمینه را برای برگشت احمدشاه به ایران فراهم نمایند. رضاخان در مقابل جبهه گیری قیام سعادت ساکت ننشست و با تحریک عدّه ای مبنی بر اقدامات شیخ خزعل برای جدایی خوزستان از ایران، آن ها را مجبور کرد
بیانیه ای برضد شیخ صادر نمایند و او و دار و دسته اش را تکفیر کنند. خود سردار سپه هم به خوزستان سفر کرد تا بساط شیخ را از آن خطّه برچیند. این سفر بیش از بیست روز به طول انجامید و بالاخره رضاخان با عملی کردن نقشه های خود قیام سعادت را خاموش کرد و شیخ خزعل تسلیم قوای سردار سپه شد.

عکس العمل شهید مدرّس به اعطای فرماندهی کل قوا به رضاخان

پس از شکست طرح جمهوری، رضاخان از پای ننشست. وی برای جبران این شکست و کسب آبروی از دست رفته اش تصمیم های دیگری گرفت که آگاهی از آن ها، انسان را از نیت های سوء و شیطانی او آگاه می سازد. این اقدام ها و تصمیم ها به شرح زیر می باشد:

1. تجدید موقعیت

عملی شدن این تصمیم کار ساده ای نبود. رضاخان قصد داشت با تظاهر به انجام برخی از کارها، محبوبیت خود را بین مردم و علما افزایش دهد. «مسافرت به قم، شرکت در مراسم روضه خوانی در تکیه دولت تهران، حضور در دسته های عزاداری شام غریبان و پا برهنه راه رفتن پیشاپیش این دسته ها، تظاهر به انجام امور دینی، برقراری ارتباط با مدرّس و ...(33)«، تلاش هایی بود که رضاخان برای تجدید موقعیت خویش دنبال کرد.

2. به دست آوردن فرماندهی کل قوا

این سِمَت و موقعیت را احمد شاه قاجار به رضاخان داد. او که به صورت هم زمان نخست وزیر هم بود، این گونه تفویض را کامل نمی دانست و اعتقاد داشت، این منصب باید از طریق مجلس شورای ملی به او واگذار شود. هدف وی از این ترفند این بود که با توجه به حمایت اکثریت نمایندگان مجلس از او، احمد شاه به راحتی نتواند وی را از فرماندهی کل قوا معزول نماید. رضاخان و نمایندگان اکثریت مجلس با جلب حمایت تعدادی از مخالفان ماده واحده ای را تقدیم مجلس کردند که با قید دو فوریت از تصویب مجلس شورای ملّی گذشت.

3. دوستی با مدرّس

نقش برجسته ی شهید مدرّس در همه ی دوره های مجلس شورای ملّی و بخشی از برنامه های دولت، رضاخان را به این فکر واداشت که این روحانی به ظاهر ساده، اگر در مجلس در اقلیت هم قرار گیرد، می تواند با مخالفت های خود مانع تحقق اهداف وی شود. بنابراین چاره را در آن دید که باب دوستی را با او باز کند. رضاخان توانست با عذرخواهی از مسایل گذشته، در مدت چند ماه، اعتماد شهید مدرّس را جلب نماید.
مخالفت شهید مدرّس با اعطای فرماندهی کلّ قوا به رضاخان هیچ گاه شکل جدّی به خود نگرفت. او آن قدر که در مقابل جمهوری ایستادگی کرد و سرانجام باعث شکست این طرح شد، برای انتصاب وی به فرماندهی کلّ قوا، واکنش نشان نداد. «سیاست سازش با سیّد حسن مدرّس» و نزدیک شدن به او، روش فریب کارانه ای بود که سردار سپه به آن توسل جُست و در کم ترین زمان، آن چنان با ظاهر سازی خود را تسلیم مدرّس کرد که بسیاری از موانع موجود بر سر راه فرماندهی کلّ قوا را برداشت. هدف رضاخان و کوشش او برای به دست آوردن بالاترین منصب در حوزه ی نظامی، تحکیم موقعیت خود بود. این کار با دو هدف عمده صورت گرفت:
1. تلاش برای جلب موافقت نمایندگان مجلس شورای ملی به منظور اعطای فرماندهی کلّ قوا به وی و بی اثر کردن اختیارات احمد شاه در این موضوع؛
2. جلوگیری از اقدامات احمد شاه برای عزل او از پست های حسّاس و اجرایی.
سردار سپه با مکر و حیله و تلاش فراوان و قول مساعد برای بازگرداندن شاه از سفر اروپا موافقت مدرّس را برای اعطای فرماندهی کلّ قوا به دست آورد و مجلس پنجم آن را تصویب نمود. این اقدام موفقیت بسیار بزرگی برای سردار سپه محسوب شد و راه را برای عملی ساختن جریان سقوط سلسله ی قاجاریه و تشکیل حکومت پهلوی هموار کرد. مهم ترین عللی که حوادث این عصر را به نفع سردار سپه رقم زد به شرح زیر می باشد:
1. موفقیت رضاخان در به دست آوردن فرماندهی کل قوا؛
2. فریب خوردن محمّد حسن میرزا، ولی عهد احمدشاه در برابر وعده های بی اساس سردار سپه مبنی بر تسهیل شرایط انتخاب او به جای احمدشاه به عنوان پادشاه قاجار؛
3. ارسال خبرهای غیر واقعی برای احمدشاه به منظور تأخیر انداختن بازگشت او از اروپا؛
4. مخالفت عدّه ای از نمایندگان طرف دار سردار سپه در مجلس شورای ملی پیرامون لایحه ی مربوط به بازگشت احمدشاه از اروپا.

تلاش رضاخان برای تغییر سلطنت

اقدام مجلس شورای ملّی در تصویب پیشنهاد اعطای فرماندهی کلّ قوا به رضاخان میرپنج، پیروزی بزرگی برای او بود. این سِمت بلند پایه، قدرت و جسارت وی را دو چندان ساخت و توانست مرحله به مرحله با حذف مخالفان خویش در بدنه ی حکومت قاجار و دست انداختن به سنگرها و مراکز کلیدی و مهم کشور، شرایط را برای شکل گیری سلسله ی پهلوی سامان دهد. برخی از اقدامات او را می توان به این شرح مطرح نمود:

1. سفر به آذربایجان

«عبدالله خان امیر طهماسبی»، امیر لشکر آذربایجان از افراد صاحب منصب و قدرتمند حکومت احمدشاه بود که مدتی فرماندهی گارد سلطنتی شاه قاجار را بر عهده داشت. او از مخالفان سر سخت «اقبال السّلطنه ی ماکویی» بود و برای این که خوش خدمتی خود را به سردار سپه نشان دهد، با تعدادی از تفنگ داران به منزل اقبال هجوم برد و پس از قتل او و سرقت اشیاء قیمتی خانه، آن ها را به رضاخان پیشکش کرد. قدرت عبدالله خان، سردار سپه را نگران آینده ساخت و در صدد برآمد او را از این سمت برکنار نماید. این اقدام کار چندان ساده ای نبود. سردار سپه برای تغییر جایگاه او شخصاً عازم آذربایجان شد و با کمال آرامش و خون سردی عبدالله خان را همراه خود به تهران آورد و به کارهای دیگر مشغول ساخت.

2. رضاخان و خنثی کردن نقشه ی شهید مدرّس و متّحدان او

شهید مدرّس و متّحدانش که در اواخر حکومت قاجار کاملاً در اقلیت و انزوا
قرار گرفته بودند، علی رغم میل باطنی برای ادامه ی حکومت قاجار، سلطنت احمد شاه و یا انتخاب ولی عهد به جانشینی وی را تأیید می کردند و می کوشیدند تا رضاخان را از صحنه ی قدرت دور کنند. آن ها وقتی بی لیاقتی ولی عهد را دیدند و بازگشت احمدشاه از اروپا نیز قطعی نشد، تصمیم گرفتند فرد دیگری از طایفه ی قاجار را به عنوان پادشاه معرّفی نمایند. این شخص «ناصرالدّین میرزا»، پسر
مظفر الدین شاه بود.
تلاش مدرّس و دوستانش کارساز نشد و رضاخان با پی بردن به اصل ماجرا، طی پیام تهدید آمیز و تندی، ناصرالدّین میرزا را از ورود به این برنامه ها برحذر داشت. این شخص نالایق هم برای حفظ آرامش خود، به خواسته ی مدرّس و یارانش تن نداد و از ولی عهدی و پادشاهی چشم پوشید.

3. تسلیم موقّت رضاخان در مقابل مدرّس

رضاخان در دوره ی خاصّی از زندگی و اقداماتش، به اجبار تسلیم شهید مدرّس شد تا بتواند این مقطع حسّاس را پشت سر بگذارد. او برای تکمیل کابینه اش به مدرّس قول داد در همه ی امور با مشورت وی فعالیت کند و اگر چه این کار مورد اعتراض نمایندگان اکثریت مجلس شورای ملّی قرار گرفت، ولی سردار سپه در عین بد خُلقی های آنان، کار خود را پیش برد و بر روابط حسنه ولی ظاهری با مدرّس تأکید کرد.

شایعه ی قحطی نان

احمد شاه با دریافت پیام های تلگرافی از سوی دربار، شهید مدرّس، نمایندگان مجلس و...، برنامه ی عزیمت به ایران را تدارک دید. رضاخان که قبلاً موافق حضور شاه در ایران نبود با طرّاحی عدّه ای از دستیارانش، شایعه ی قحطی نان را در ایران به راه انداخت. صف های طولانی در مقابل نانوانی ها تشکیل شد و نانواها قادر به تأمین نیازهای غیرواقعی مردم نشدند. جمعی از مردم در خیابان های تهران به راه افتادند و در مقابل مجلس شورای ملّی، در میدان بهارستان تجمّع کردند، به نمایندگان مجلس ناسزا گفتند و با طرّاحی سردار سپه، آن ها را عامل قحطی نان دانستند. سرانجام کار به تیراندازی کشید و چند نفر نیز زخمی شدند. بالاخره این ماجرای ساختگی با دخالت نیروهای رضاخان خاتمه یافت. سردار سپه که در این واقعه خود را کاملاً مطیع نمایندگان مجلس و به ویژه مدرّس نشان می داد پیروز میدان شد و نه تنها مجوز برقراری حکومت نظامی را گرفت، بلکه برای تمدید زمان وگسترش آن نیز موفقیت هایی به دست آورد.

5. اخراج ولی عهد از ایران

وقتی سردار سپه زمینه را برای تغییر سلطنت مساعد دید، حضور ولی عهد را در دربار تحمّل نکرد و در یک اقدام عجیب و ضربتی، مقدمات حرکت او را به سمت بغداد فراهم نمود. مقداری پول نیز در اختیارش گذاشت و محمد حسن میرزا را شبانه با چند نفر سرباز مسلّح و جاسوس از راه قزوین، همدان، کرمانشاه و قصر شیرین روانه ی بغداد کرد.

6. برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان

رضاخان برای تثبیت موقعیت حکومت پهلوی، انتخابات فرمایشی مجلس مؤسسان را برگزار کرد. در این انتخابات بیش ترین نمایندگان موافق، خواستار خلع کامل قاجاریه و شکل گیری پهلوی بودند. رضاخان در آذرماه سال 1304 بر اساس اصل 39 متمّم قانون اساسی در مجلس پنجم شورای ملّی به قرآن سوگند یاد کرد و روز بعد بر تخت پادشاهی تکیه زد و از آن به بعد دشمنی و سرسختی خود را با شهید مدرّس به اوج رساند.

حیله های رضاخان در کسب قدرت

پس از مخالفت های همه جانبه ی عدّه ای از نمایندگان مجلس شورای ملّی و به ویژه شهید مدرّس با جمهوری رضاخان، حکومت نظامی، فرماندهی کلّ قوا، رییس الوزرایی و تلاش هایش برای رسیدن به پادشاهی، او هرگز عقب نشینی نکرد و اگر در برخی مراحل هم به ظاهر تغییر روش و رفتاری از او مشاهده گردید، از راه های دیگر برای تحقّق اهدافش کوشید و با حیله های گوناگون راه را برای به دست آوردن قدرت هموار نمود. برخی از اقدامات و به عبارت دیگر حیله های او را می توان به شرح زیر عنوان نمود:
1. برهم زدن نظم مجلس شورای ملّی و تحریک نمایندگان بر علیه یکدیگر؛
2. خروج از تهران به حالت قهر و حضور در رودهن؛
3. تحریک روزنامه نگاران (34) برای توهین به شهید مدرّس و مخالفان جمهوری؛
4. به راه انداختن عدّه ای از موافقان جمهوری برای تملّق گویی و بزرگ نمایی کارهایش؛
5. برنامه ریزی برای حضور نیافتن شهید مدرّس در جلسه ی خصوصی با موضع کناره گیری ظاهری خودش از قدرت و زمینه سازی برای جذب و جلب آراء نمایندگان به منظور انتخاب او به سمت رییس الوزرایی؛
6. برنامه ریزی برای توجیه افسران قزّاق، از جمله «سرتیپ مرتضی خان» و جمع آوری موافقان رضاخان، سخنرانی برای آن ها و زمینه سازی جهت ضدّیت با اصلاح طلبان به سرکردگی شهید مدرّس؛
7. جعل اخبار و حقایق توسط روزنامه های موافق رضاخان، مثل روزنامه ی ستاره ی ایران و انحراف اذهان عمومی؛
8. اعلام وفاداری ظاهری به شهید مدرّس؛
9. مخابره ی تلگراف های بی اساس و ساختگی و مطرح نمودن نبود امنیت در کشور؛
10. به راه انداختن تظاهرات ساختگی در تهران، با هدف حمایت از اقدامات خود؛
11. انتشار شب نامه های غیر واقعی برای اثبات حقّانیت خویش؛
12. برگزاری جلسات پنهانی با نمایندگان مجلس و تطمیع آن ها برای دادن رأی مثبت به دولت او؛
13. مذاکره با چند نفر از نمایندگان هم عقیده مدرّس با هدف مذاکره ی آن ها با سید مبنی بر پذیرش نظرات او از سوی رضاخان؛
14. تحت فشار قرار دادن محمّد حسن میرزا، ولی عهد احمد شاه برای استعفا و ترک دربار؛
15. بستن بسیاری از مساجد به منظور جلوگیری از تجمع های دینی مردم؛
16. ایجاد اخلال در بازگشت احمد شاه از پاریس و تلاش برای خنثی کردن دلایل مدرّس در خصوص مراجعت شاه از فرانسه؛
17. ایجاد دسته بندی های مختلف با برنامه ی از پیش تعیین شده و قرار دادن یک نفر از وابستگان خود در رأس هر دسته و تجهیز آن ها به سلاح گرم، برای ایجاد رُعب و وحشت بین مردم؛
18. به راه انداختن بُلوای نان و ندادن امکانات لازم به نانوایی ها برای ایجاد
صف های طولانی در مقابل مراکز پخت نان؛
19. سرکوب نمودن ایلات و عشایر و مسافرت عوام فریبانه به خوزستان.
در میان حیله هایی که از سوی رضاخان و دار و دسته اش طراحی و عملی شد، تلاش آن ها برای حضور نیافتن شهید مدرّس در مجلس شورای ملّی اهمیت زیادی در تاریخ ایران دارد که این موضوع عیناً بر اساس نوشته های آقای «حسین مکّی» نقل می شود. این موّرخ، ماجرا را به نقل از ضیاءالملک فرمند، نماینده ی مردم همدان در دوره ی پنجم مجلس شورای ملّی در جلد اول کتاب «مدرّس قهرمان آزادی» آورده است (35):
ابراز تمایل مجلس به ریاست وزرایی سردار سپه و پس از آن که وی تعرّض کرد و به عنوان کناره گیری به رودهن رفت، اطرافیان وی شروع به فعالیت کردند و برای این که در مورد ابراز تمایل مجلس نسبت به سردار سپه به نتیجه ی قطعی رسیده باشند در صدد برآمدند در جلسه ی خصوصی که موضوع کناره گیری سردار سپه مطرح می شود، وسایل را طوری فراهم نمایند تا مدرّس در این جلسه حضور نداشته باشد و آن ها بتوانند تمایل اکثریت را بدون مخالفت مدرّس به نفع ارباب خود بگیرند. لذا نقشه ای طرح کردند که هر طوری هست برای جلسه ی مزبور با یک مهارت و تردستی عجیبی مدرّس را بدزدند.
بالاخره تصمیم گرفته شد که چند نفر از دوستان مدرّس را در این موضوع شرکت داده، آن ها را واسطه قرار دهند و به وسیله ی این افراد با وی وارد مذاکره شوند و به مدرّس بگویند که سردار سپه حاضر شده، تسلیم شود و حاضر است دستورات و اوامر و حرف های او را بشنود. چون می دانستند که اگر مدرّس بفهمد سردار سپه تسلیم شده، دست از مخالفت خواهد کشید. مدرّس ابتدا حاضر به قبول پیشنهاد دوستانش نشد، ولی بر اثر اصرار زیاد قوام الدّوله و ظاهراً صلاح اندیشی حاضر شد و بنا گردید به منزل قوام الدّوله که نماینده ی مجلس و جزء فراکسیون اقلیت بود، برود. این کار انجام شد و وقتی مدرّس وارد منزل شد، پرسید: پس سردار سپه کجاست؟
در جواب گفتند: قرار بود در این ساعت این جا باشد، حالا تلفن می کنیم که بیاید. پس از مدتی گفتند: به ارگان حرب (36) رفته و با تلفن از تأخیر خود عذر خواسته و گفته تا یک ساعت دیگر شرفیاب می شوم.
یک ساعت و نیم گذشت و سردار سپه نیامد. مدرّس پرسید: پس سردار سپه چه شد؟ حضرات مجدداً یک تلفن قلّابی دیگر کردند و آمدند و گفتند: از ارگان حرب اعلام شد که سردار سپه السّاعه حرکت کرده است. حدود یک ساعت دیگر گذشت و باز سردار سپه نیامد. مجدداً مدرّس پرسید: پس سردار سپه کجاست، چرا نیامد؟
برای مرتبه ی سوم باز تلفن های قلابی شروع شد و به مدرّس گفتند چون در وزارت جنگ اتفاقاتی افتاده بود، سردار سپه پیغام داده که خیلی از آقای مدرّس معذرت می خواهم و تا یک ساعت دیگر شرفیاب خواهم شد. پس از یک ساعت و نیم مجدداً مدرّس از آمدن سردار سپه پرسید. حضرات جواب دادند که السّاعه تلفن می شود. خلاصه وقت مدرّس را به این صورت گرفتند و او را با آن حقّه بازی ها و مهارت نگه داشتند تا او نتواند به مجلس برود و در جلسه ی خصوصی حضور نداشته باشد تا مجلس تحت تأثیر بیانات او و مخالفتش قرار نگیرد و طرفداران سردار سپه بتوانند از مجلس ابراز تمایل برای سردار سپه بگیرند.
همین که جلسه ی خصوصی تمام شد و با نود و دو رأی به سردار سپه اظهار تمایل شد، به مدرّس گفتند سردار سپه به علت گرفتاری زیاد عذر خواسته و موقع شرفیابی را به روز دیگر موکول کرده است. روز بعد همین که مدرّس به مجلس آمد و از جریان جلسه ی خصوصی و اظهار تمایل مجلس مطلّع شد، بی نهایت عصبانی و متغیّر گردید. ضیاءالملک فرمند در این قسمت نقل کرده که مدرّس وقتی چشمش به من افتاد با یک حالت خشم و غضبی دست من را گرفت و به اتاق فراکسیون اقلیت برد و به پیش خدمت سپرد کسی وارد نشود. همین که نشستیم با یک حالت مخصوص که حاکی از عصبانیت درونی وی بود شروع به صحبت کرد و گفت: آقای ضیاء الملک فهمیدید رفقا چه بلایی بر سر من در آوردند؟ گفتم خیر، گفت دیروز مرا دزدیده بودند که در جلسه ی خصوصی حاضر نشوم تا مجلس بدون مخالفت من به سردار سپه اظهار تمایل نماید. در همین هنگام در اتاق باز شد و قوام الدّوله داخل آمد. وقتی چشم مدرّس به او افتاد، داد و فریاد کرد و از اتاق خارج شد و به اتاق دیگری رفت و دستور داد هیچ کس حق وارد شدن ندارد. به هر حال نتیجه ای که از این کار به دست آمد این بود که رفقای سردار سپه موقّق شدند بدون مخالفت مدرّس با 92 رأی نسبت به او اظهار تمایل نمایند، در صورتی که اگر مدرّس حضور داشت، اولاً خیلی بعید بود که در یک جلسه مسأله ی اظهار تمایل صورت گیرد و در ثانی اگر او بود، نمی گذاشت همه تسلیم سردار سپه شوند. این کار سبب شد تا مخالفت مردم تهران به جایی نرسد و در مجلس مقرّر شد از هر فراکسیونی یک یا دو نفر و از منفردین هم دو سه نفر به رودهن بروند و موضوع تمایل مجلس به رضاخان را به وی ابلاغ نمایند و او را به تهران بازگردانند. سلیمان میرزا و تدّین به ترتیب از فراکسیون اکثریت و اقلیت و مشیر الدّوله و دکتر محمد مصدق از منفردین این کار را انجام دادند و سردار سپه را به تهران آوردند. رییس مجلس هم تصمیم مجلس را به اطلاع احمد شاه رساند. شاه نیز طی یادداشتی اعلام کرد:
«ریاست مجلس شورای مّلی، با آن که قانون اساسی به ما حق می داد که سلب اعتماد خودمان را از رییس الوزراء وقت بنماییم، معذالک صلاح اندیشی مجلس را رد نکرده به ولی عهد امر شد به سردار سپه اعلام دهد، کابینه را تشکیل و معرفی نماید. شاه» بر این اساس رضاخان در مجلس شورای ملّی حاضر شد و کابینه اش را معرّفی کرد و همه ی وزرا از مجلس رأی اعتماد گرفتند.

ج. دوره ی ششم مجلس شورای ملّی

رضاخان با سیاست های مزدورانه و خائنانه اش به هیچ کدام از تعهّداتی که در
بیانیه های خود در هنگام ریاست الوزرایی مطرح کرده بود، وفادار نماند. روش کار او به گونه ای شد که میزان مخالفت هایش را با نمایندگان اقلیت مجلس شورای ملّی، به ویژه شهید مدرّس افزایش داد. عملکرد او در این زمینه نتیجه ی معکوسی داشت و پس از برگزاری انتخابات مجلس ششم، سیّد حسن مدرّس از بین دوازده نماینده ی تهران با بیش ترین رأی نفر اول شد. مجلس شورای ملّی آخر ماه ذی الحجّه سال 1344 ه ق افتتاح و در ماه صفر 1347 ه ق عمر آن به پایان رسید.
نمایندگان مجلس در اولین برنامه ی کاری خود، شهید مدرّس را به عنوان رییس سنّی مجلس انتخاب کردند. آن گاه آیین گشایش مجلس آغاز شد. رضاخان در سخنان خود از نمایندگان درخواست کرد تا در تصویب لوایح پیشنهادی دولت
«برای ساختن راه آهن، راه شوسه، استخراج منابع ثروت، ترویج صنایع، توسعه زراعت و فلاحت تلاش کنند و اتفّاق کلمه داشته باشند (37)».
مدرّس تنها نماینده ای بود که در مراسم افتتاح مجلس ششم از تلاش رضاخان برای انتخاب نمایندگان فرمایشی در شهرستان ها، به ویژه از میان نظامیان وابسته به حکومت انتقاد کرد و این رویه را خلاف اهداف نمایندگی و مجلس دانست. سیّد در جلسات بعدی و هنگام تصویب اعتبار نامه ها با این گونه نمایندگان مخالفت کرد. او در همین رابطه اعلام کرد:
«در این انتخابات، هم حکومت نظامی بوده و هم انتخاب کننده نظامی بوده
است (38).»

ترور سیّد حسن مدرّس

در دوره ی ششم مجلس شورای ملّی، فشارهای زیادی بر مدرّس و چند نماینده ی اقلیت وارد شد. رضاخان نسبت به آن ها سخت گیری می کرد و رسماً آن ها را زیر نظر داشت. نظامیان به دستور رضاخان برای پایان بخشیدن به زندگی شهید سیّد حسن مدرّس دنبال فرصت مناسب بودند تا در یک اقدام غافل گیرانه، او را از سر راه بردارند. این فرصت صبح یک روز ماه ربیع الثّانی سال 1343 ه. ق (39) و زمانی که مأموران تروریست حکومت به جای ملک الشعرای بهار، سر واعظ قزوینی را از بدنش جدا کردند، به دست آمد. در این زمان رضاخان در املاک شخصی اش در مازندران بود. مدرّس صبح همان روز، مثل روزهای قبل عازم مدرسه و مسجد سپهسالار در میدان بهارستان تهران بود، وقتی وارد کوچه ی سرداری شد، چند نفر تروریست با هفت تیر او را هدف قرار دادند. آن ها در این ترور ناکام ماندند و گلوله ها به دست و بازوی مدرّس اصابت کرد. مردم ابتدا مدرّس را به بیمارستان نظمیه و سپس به بیمارستان احمدی در خیابان سپه بردند. تلاش پزشکان (40) و مراقبت های ویژه ی کادر بیمارستان، مردم و به ویژه امام جمعه خویی، باعث بهبودی سیّد حسن مدرّس شد. سلامتی سیّد برای رضاخان و نظامیان وابسته به او خوشایند نبود. آن ها ترجیح می دادند هر چه زودتر از دست وی رهایی پیدا کنند. رضاخان برای ظاهر سازی، طی تلگرافی از مازندران جویای حال مدرّس شد. دکتر محّمد خان خلعت بری که آن زمان در بیمارستان احمدی، زخم سیّد را پانسمان می کرده، گفته است:
«مشغول پانسمان بودم که سرتیپ محمد درگاهی رییس نظمیه وارد شد و اظهار داشت: اعلی حضرت همایونی هم اکنون تلگراف کرده و از شما حوال پرسی نموده. مدرّس در جواب گفت:
«به کوری چشم دشمنان نمرده ام و هنوز زنده هستم. (41)»
ترور سیّد حسن مدرّس بازتاب گسترده ای در داخل و خارج ایران داشت.
نمایندگان مجلس شورای ملّی هم از این واقعه اظهار تأسف کردند و بسیاری از آن ها خواستار شناسایی و محاکمه ی عاملان این جنایت شدند. از زمان افتتاح مجلس ششم تا پایان دوران فعالیت آن، در مدت سه سال اقدامات قابل توجه ای در این مجلس انجام نشد.
با دسیسه های رضاخان در تحریک نمایندگان مجلس و سران حکومت بر ضدّ مدرّس، دور شدن جمعی از موافقان افکار سیّد از اطراف او و سکوت عدّه ای از آنان به خاطر وحشت از رضا شاه، کم کم مدرّس تنها ماند. حتّی پس از پایان یافتن عمر مجلس ششم، عوامل حکومت پهلوی از انتخاب وی در دوره ی هفتم جلوگیری کردند. کسی حق رأی دادن به او را نداشت. همه ی آرایی که به نفع سیّد بود، به طرز زیرکانه ای حذف گردید. خود شهید مدرّس در این رابطه گفته است:
« من یک رأی برای خودم نوشتم، آن رأی کجاست؟ (42)»

اقدامات شهید مدرّس در مدرسه ی سپهسالار

حضور شهید مدرّس در مدرسه ی سپهسالار تهران با حکم احمدشاه قاجار صورت گرفت. آخرین پادشاه قاجار در این حکم سیّد را به عنوان نیابت تولیت مدرسه معرفی کرد (43). این کار در راستای اعتقادات علمی مدرّس بود و بنابراین از همان آغاز، برای سامان دهی امور آن به برنامه ریزی پرداخت و در مدّت کوتاهی توانست خدمات شایسته ای انجام دهد. در این قسمت فقط فهرست اقدامات و خدمات او را که پس از بررسی کتاب «مدرّس، شهید نابغه ملی»، استخراج شده، درج می شود (44):
1. طراحی برنامه ی برگزاری امتحانات طّلاب برای اولین بار با هدف جذب جدّی
آن ها به مباحث علمی و درسی؛
2. اختصاص حجره های مدرسه به طّلاب موفق در امتحانات و تعیین مستمری ماهانه برای این گونه افراد؛
3. تعیین ناظم در چارت تشکیلاتی مدرسه برای کنترل ورود و خروج طلّاب و سایر امور.
4. تدوین نظامنامه ی مدرسه در موضوع اداره ی آن، جذب طّلاب جدید، تعیین حقوق، شرایط تدریس و پذیرش استاد، حضور و غیاب و...؛
5. سامان دهی، احیا و عمران دهات و مغازه های موقوفه ی مدرسه و جمع آوری و هزینه ی درست عواید موقوفات (45)؛
6. مرمت و بازسازی محیط مدرسه، حجره ها و کاشی کاری های گنبد با حضور اساتید برجسته ی کاشی کاری و کاشی سازی؛
7. بازسازی مغازه های موقوفه ی خیابان چراغ برق تهران (46) و افزایش میزان درآمد موقوفه ها (47)؛
8. رونق بخشیدن به کتابخانه ی مدرسه؛
9. دخالت در موضوع نظام وظیفه ی طّلاب و برنامه ریزی برای معافیت آنان؛
10. برنامه ریزی برای تهیه ی تفسیری جامع برای قرآن (48).
در رابطه با موقوفه های مدرسه ی سپهسالار و به ویژه مغازه های آن، ذکر این موضوع ضرورت دارد که «محمد کریم خان بوذرجمهری»، شهردار وقت تهران در صدد تعریض خیابان چراغ برق بر آمد و خانه ها و مغازه های مردم را با دادن پول اندک خرید و خراب کرد ولی موقوفه های مدرسه که زیر نظر مدرّس بود، دست نخورده باقی ماند. شهردار نه جرأت خراب کردن آن ها را داشت و نه مدرّس حاضر به موافقت با خرید آن ها با بهای اندک از سوی شهرداری بود. بالاخره کار به جایی رسید که رضاخان در ماجرا دخالت کرد و از شهردار خواست تا پول مغازه های مدرسه را به صورت کامل پرداخت نماید و شهردار نیز این کار را انجام داد. معروف است که محمد کریم خان هنگام پرداخت وجوه موقوفات مدرسه قسم یاد کرد که این مبلغ معادل تمام مبالغی است که برای خرابی کلیّه ی مغازه ها و خانه های دو طرف خیابان پرداخته است. مدرّس با دریافت عواید مزبور، به سرعت کار آبادانی مغازه ها را شروع کرد و با طرح جدید دوازده باب مغازه را به سی و شش باب تبدیل نمود. این اقدام باعث تحسین و حیرت همه ی ناظران شد و با این کار نه تنها موقوفه های مدرسه آسیب ندید، بلکه بهتر و پر درآمدتر از گذشته شد (49).

پی نوشت ها :

1. شرح حال زندگی من، ج3، عبدالله مستوفی، صص 584 و 585.
2. مؤتمن الملک.
3. آرا، اندیشه ها و فلسفه سیاسی مدرّس، محمد ترکمان، ص 107.
4. تاریخ بیست ساله ایران، ج2، حسین مکّی، ص 497.
5. دستغیب، شیخ الاسلام ملایری، ناظم العلمای ملایری و ...
6. سید حسن زعیم کاشانی، ملک الشعرای بهار، اخگر، اتابکی، حایری زاده یزدی و...
7. ولی عهد.
8. همان، ص 500.
9. شرح زندگی من، ج3، عبداله مستوفی، ص 601.
10. نقش علما در سیاست، دکتر محسن بهشتی سرشت، ص 367.
11. همان، ص 381.
12. دکتر حسین بهرامی، معروف به احیاء السّلطنه.
13. حسین مؤتمن الملک.
14. تاریخ بیست ساله ایران، ج2، حسین مکّی، ص 515.
15. همان.
16. همان.
17. همان، ج3، ص 103.
18. مدرّس در پنج دوره تقنینیه، ج1، علی مدرّسی، صص 327 و 328.
19. سال 1341 ه ق.
20. تاریخ بیست ساله ایران، ج3، حسین مکّی، ص 126.
21. همان، ص 127.
22. حایری زاده، عراقی، کازرونی، مدرّس، اخگر، ملک الشعرای بهار و سیّد حسن زعیم.
23. همان.
24. سردار معظم خراسانی.
25. همان، صص 133 و 134.
26. همان، ص 140.
27. همان.
28. معروف به سردار اقدس.
29. همان، ص 159.
30. همان، ص 164.
31. محمد حسن میرزا.
32. همان.
33. زندگی سیاست مدرّس، سیّد صدر الدین طاهری، ص 397.
34. از جمله روزنامه ی شفق سرخ به مدیریت شیخ علی دشتی که پس از خروج رضاخان از تهران در شماره 228، روز سوم رمضان سال 1342 ه. ق. نوشت: «پدر وطن رفت، آن کسی که بعد از دو قرن ضعف و مذلّت و تفرق و تشتت به ایران قوت و عزت و وحدت داد، روز گذشته از تهران پر از جنایت و غرض بیرون رفت...»، به نقل از ص 323، مدرّس قهرمان آزادی.
35. مدرّس قهرمان آزادی، ج1، حسین مکّی، ص 326 تا 330.
36. ستاد ارتش.
37. تاریخ بیست ساله ایران، ج4، حسین مکّی، ص 114.
38. مدرّس، ج1، علی مدرّسی، ص 94.
39. آبان ماه سال 1305 ه ش.
40. دکتر شیخ و ملایری.
41. تاریخ بیست ساله ایران، ج4، حسین مکّی، ص 204.
42. مدرّس، ج1، علی مدرّسی، ص 102.
43. سال 1304 ه ش.
44. مدرّس، شهید نابغه ملی، علی مدرّسی.
45. گفته شده است که آن زمان عواید مزبور در سال اول 13 و در سال دوم 16 هزار تومان بوده است.
46. امیر کبیر فعلی.
47. مدرّس بر این کار نظارت داشت.
48. این کار به دلیل تبعید و شهادت مدرّس ادامه نیافت و کارهای مدرسه هم از سوی فردی به نام «قراگوزلو» پیگیری شد.
49. مدرّس شهید نابعه ملی، علی مدرّسی.

منبع: رمضانی، عباس(1386)سیدحسن مدرس، تهران، انتشارات ترفند، چاپ دوم1386.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.