منبع: سایت راسخون
«بابا طاهر همدانی» از شاعران معتبر اواسط قرن پنجم و معاصر طغرل بیک سلجوقی است. وی در اواخر قرن چهارم هجری به دنیا آمد. نامش طاهر و لقبش «عریان» بود. گویی به دلیل عدم اعتناء به علائق دنیوی و با لباسهای مندرس زندگی کردن، این لقب را به او داده اند.
بابا طاهر مسلک درویشی و بی توجهی به ظواهر دنیوی را در زندگی همواره رعایت می کرد. و مانند سالکان حقیقی، دل در گرو «دوست» بسته و از خودبینی و خودگرایی مبرا بود.
به همین دلیل هیچ گاه در صدصد تظاهر و خودستایی برنیامد.
بابا طاهر با همه ی مقامات والا و کمالات انسانی در تمام عمر گمنام و گوشه گیر زندگی کرد. و همین عزلت گزینی و انزوای او یکی از عواملی است که موجب شده نام و نشانی از این بزرگ مرد شوریده حال باقی نماند. ولی نام و نشان معنوی او را می توان در همه جا یافت و این به خاطر اندیشه ی والای اوست که در اشعارش کاملاً مشهود است.
«ندونم لوت و عریونم که کرده
خودم جلاد و بی جونم که کرده
بده خنجر که تا سینه کنم چاک
ببینم عشق بر جونم چه کرده»
طاهر دل در گرو حق داشت تا آنجا که حتی ناملایمات روزگار را به راحتی تحمل می کرد. حتی غم انگیزترین حادثه ی زندگی اش، یعنی مرگ فرزندش فریدون:
«بوره کز دیده جیجونی بسازیم
بوره لیلی و مجنونی بسازیم
فریدون عزیزم رفتی از دست
بوره کز نو فریدونی بسازیم»
بابا سالهای زیادی از عمر خود را به سیر و سیاحت گذرانید و مسافرتهایی به اصفهان و شیراز داشت. مهم ترین ذکری که برای اولین بار از بابا طاهر شده ، از قول راوندی است:
راوندی نقل کرده است در سفری که «سلطان طغرل بیک » به همدان رفته بود با شخصِ بابا طاهر ملاقات نمود و او را مورد تکریم قرار داد. طاهر که عارفی شیفته بود، طغرل را مورد پند و نصیحت قرار داده و از ایشان خواست که با خلق خدا به محبت و مهربانی رفتار کند.
طغرل بیک پذیرفت و چنین کرد و مورد رضایت خداوند و مردم و همچنین باباطاهر قرار گرفت و سالها بخوبی حکومت نمود.
معلوم نیست چرا بابا طاهر با آن همه خلوص و پاکی طینت، این قدر از چرخ فلک و ناداری و نامهربانی یار، رنجور بوده که این خالق دو بیتی های بسیار دلنشین، همیشه این موضوعات را در شعرهایش مطرح می کرده است:
«زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند، دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد»
«اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چین است و آن چون
«ز دست چرخ گردون داد دیرم
هزاران ناله و فریاد دیرم
نشسته دلستانم با خس و خار
دل خود را چگونه شاد دیرم»
دو بیتی برزگرِ باباطاهر عریان نگاه عمیقی به پوچی دنیا دارد، که هر اهل دلی آن را از بر می داند:
«یکی برزیگری نالون در این دشت
به چشم خون فشان آلاله می گشت
همی گشت و همی گفت ای دریغا
که باید کشت و هشت و رفت از این دشت»
اکثر ترانه های طاهر به لهجه ی لُری است که در میان عامه ی مردم کثرت اشتهار دارد.
از بابا، مجموعه ای از کلمات قصار به عربی باقی مانده که در آن عقاید عرفانی خود را به تفصیل بیان کرده است.
بابا طاهر عریان که سالها مانند سالکان حقیقی زندگی کرد، سرانجام در سال 410 هجری قمری چشم از جهان فرو بست و اکنون مقبره اش در شهر همدان نزدیک بقعه ی امامزاده حارث بن علی واقع در زیارتگاه هر عارف شوریده حالی است.
دو بیتی «بوی گلِ» این شاعر حُسن ختام مناسبی است بر این نوشتار:
«نسیمی کز بُن آن کاکل آیو
مرا خوش تر زبوی سنبل آیو
چو شوگیرم خیالت رو در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو»
/ج