تهران، این شهر فراخ و گسترده و پرجمعیت که در جلگه ی وسیعی واقع در دامنه ی جنوبی «البرز» قرار گرفته است و امروزه آن را به عنوان مرکز جمهوری اسلامی ایران میشناسیم، به چندین میلیون جمعیت، میلیونها خانه و وسایط نقلیه عمومی و شخصی و دولتی و هزاران خیابان و کوچه و معبر قدیم و جدید و شمار بسیاری از وزارتخانهها و نهادهای متنوع دولتی و سازمانهای انبوه نظامی و شبهنظامی و دانشگاهها و مراکز تحقیقات علمی و آموزش عالی و متوسطه و راهنمایی و ابتدایی، در سدههای گذشته یکی از روستاهای ری و بخشی از ولایات مرکزی ایران بوده که اصطلاحاً آنها را «عراق عجم» میخواندهاند.
پس از ویرانی شهر ری و انهدام بسیاری از آبادیهای پررونق این شهر باستانی به دست مغولان در قرن هفتم هجری قمری، تهران که طبعاً از موقع ممتازتری برخوردار بود، بیش از دیگر آبادیهای ری مورد توجه و در معرض توسعه و آبادانی قرار گرفت، خاصه آنکه کشاورزی شهر و حومههای آن نظیر دولاب و دوربست (طرشت) نیز قابل ملاحظه و مدنظر بود؛ هنگامی که تهران روستایی بیش نبود، آب و هوایی بهتر از شهر ری، ولی محصولاتی همانند آن شهر داشت.
ظاهراً کهنترین کتابی که در آن از تهران یاد شده، «آثار البلاد نوشته ی زکریا پسر محمود نوه ی محمد قزوینی» است که در سال 661 هجری قمری نگارش یافته است. در کتاب مزبور، تهران به شرح زیر توصیف شده است:
«تهران روستای بزرگی از دهات ری است که باغها و بستانهای زیاد و درختان میوه ی بسیار دارد. ساکنان تهران در سردابهایی زندگی میکنند که به لانه ی مورچگان میماند، و هنگامی که دشمنی بدانها روی میآورد، در آن خانههای زیرزمینی پنهان میشوند. دشمن چند روزی آنها را در محاصره میگیرد و چون نومید میشود، بازمیگردد. آنگاه از زیرزمین بیرون آمده به تبهکاری و کشتار و غارت و راهزنی میپردازند. اهالی تهران بیشتر اوقات نسبت به پادشاه زمان نافرمانند و برای ضبط ایشان تدبیری جز مدارا کارگر نیست. تهران دوازده محله دارد که هر یک با دیگری در جنگ و ستیز است. در مواقعی که تهرانیان فرمانبرداری سلطان را گردن مینهند، کارگزار و مأمور خراج ریش سفیدان روستا را گرد میآورد و از آنها مطالبه ی مالیات میکند. پس از آنکه پرداخت مقرر سلطان مورد موافقت قرار گرفت، یکی از ساکنان تهران خروسی میآورد و میگوید این در ازاء یک دینار است و دیگری مرغی عرضه میکند و میگوید این هم یک دینار است و بدین ترتیب مالیات را تأدیه میکنند. آنان پیوسته آماده و مترصد ارتکاب خلافاند و فرمانروا به این دلخوش است که بگوید ایشان فرمانبردار پادشاه و خراجگزارند. اهالی تهران با گاو کشت و زرع نمیکنند زیرا میترسند که به هنگام نافرمانی و خیانت، گاوهای ایشان ضبط گردد. آنها کارهای زراعی را به وسیله ی بیل انجام میدهند و از نگاهداری گله و چهارپایان ـ از بیم مصادره ی آنها ـ خودداری میکنند. میوههایشان فراوان و نیکو است، به ویژه اناری دارند که در هیچ یک از دیگر شهرها نظیرش یافت نمیشود.
چرا در حوالی سده ی هفتم هجری قمری و پیش از آن در روستای تهران فعالیتهای نامشروع بر کار کشت و زرع میچربیده است؟ چرا جامعه ی کشاورز تهران خانههایشان را چون لانه ی مورچگان میساختند و ساکنان آن از سردابهای زیرزمینی و باغها و بستانها برای اختفا و استتار بهره میجستند و غالباً زندگی و فعالیت زیرزمینی داشتند؟ روشن شدن این مسئله ملازمه با گذشته نگری دقیقی دارد که نویسنده میکوشد در حد توان خویش و تا آنجا که سوابق امر اجازه میدهد، آن را به مرحله ی اجرا درآورد.
میدانیم که استعدادهای کشاورزی ری و آبادیهای حاصلخیز اطراف آنها که از ری جدا نبوده، از دیرباز یعنی از نخستین سده ی هجری قمری مورد توجه ویژه ی خلفای اموی و سپس بنی عباس و نیز مطمح نظر فرمانروایان محلی و سران اقوام و طوایفی قرار داشته است که کشور ما را مورد هجوم تاخت و تاز و تصرف و اشغال قرار داده بودند. مثلاً المهدی بالله خلیفه ی عباسی شهرک تازهای در ری بنیاد مینهد و یا خاندان بویه ی ماهیگیر آن شهر را به پایتختی برمیگزینند. بر پایه ی همین اصل، در روزگار سامانیان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ری و آبادیهای آن کراراً مورد تاخت و تاز قرار میگیرد و آسیبها و زیانهای پیاپی بر آن وارد میآید. گذشته از این هجومها، تودههای مردم ری و آبادیهای وابسته به آن شدیداً تحت نفوذ و تأثیر وضع سیاسی حاکم بر دیار خود قرار دارند و طبیعی به نظر میرسد که به تبع این وضع،تبلیغات مذهبی و جابهجایی سلاطین و تعصبات نژادی و قومی نیز بر روی آنان اثر زیاد داشته باشد. اصولاً میتوان جنبهها و انگیزههای جنگهای ری را در دو وجه تهاجمی و مذهبی خلاصه کرد.
غلبه ی سامانیان بر ری، سیل خراسانیان را به سوی آن سرازیر کرد و در سال 321 هجری قمری که بوئیان در آن شهر مستقر گردیدند، پسران بویه مدتها با علی بن محتاج عامل سامانیان و خراسانیان ساکن ری در حال ستیز و نبرد بودند. در اینجا باید بدین نکته اشاره کنیم که فرمانروایان خاندان بویه ی ماهیگیر به هیچ روی متعرض اموال و مواریث مردم نمیشدند و از آنجا که در روزگار آنان منطقه ی ری از یک امنیت نسبی برخوردار بود، طبعاً روی و روستاهای آن آباد و پررونق شد. به سال 420 هجری قمری محمود پسر سبکتکین بر مجدالدوله ی دیلمی چیره گشته حکومت بوئیان را منقرض ساخت و بالاخره در سال 432 هجری قمری سلجوقیان که بر خلاف دیلمیان سنی مذهبی بودند، بر سر کار آمدند.
نمیتوان در این نکته شک و تردید روا داشت که همین دگرگونیهای داخلی و تعصبات مذهبی بود که ری و آبادیهای آن را به ویرانی کشانید. علاوه بر آن احساس ناامنی ناشی از این اوضاع سبب شد که مردم به سردابها پناه ببرند و یا به جای پرداختن به امر کشاورزی و باغداری و دامداری، به مشاغل نامشروع توسل جویند. همچنین احتمال دارد که علت عمده ی ناهماهنگی و ستیز دائمی مردم محلات مختلف تهران، سکونتفرقههای گوناگون مذهبی در آن شهر و مآلاً اختلاف در مذاهب بوده باشد. و بالاخره هجوم خانمانسوز مغولان بقایای آثار فرهنگی ری و آبادیهای آن را به کلی از ریشه برانداخت.
به سال 617 هجری قمری تاتارهای معروف به «مغربه» که شمار آنها به حدود بیست هزار تن میرسید و مأمور دستگیری سلطان محمد خوارزمشاه بودند، همراه با دیگر نیروهای چنگیزی بر ری چیره شده مردان شهر را کشتند، زنانش را به اسیری بردند و اموال کشتگان و اسیران را در معرض غارت و چپاول قرار دادند و پس از آن برای تعقیب خوارزمشاه،منطقه ی مزبور را پشت سر نهادند. مغولان دو بار دیگر (در سالهای 621 و 624 هجری قمری) نیر به تهاجمات تازه دست زدند و بر ویرانی ری افزودند، و مسلم است که مردمان آبادیهای ری (و از جمله تهران) از قتل و اسارت و نهب و غارت بینصیب نماندند.
با گذشت زمان و مرور ایام، اختلافات محلی و تعصبات گروههای اجتماعی و گردنکشی مردم تهران به اعتدال و ملایمت گرایید و آسایشی نسبی محیط منطقه را فرا گرفت. اهمیت سوقالجیشی ری (به ویژه آنکه این منطقه معبر و ملتقای راههای نفوذی به اطراف و نواحی کشور و مخصوصاً مدخل ولایات مرکزی ایران بود) و نیز وفور میوههای گوناگون و بستانهای پرمیوه و نزدیکی ری به قزوین تختگاه صفویه بود،وسوسه ی ایجاد یک شهرک و یک پادگان نظامی را در اذهان پادشاهان سلسله ی صفوی زنده کرد. در بخش شمالی تهران یک ناحیه ی کوهستانی وجود داشت که با توجه به روش لشکرکشیها و وسایل جنگی متداول آن روز، سد و مانعی برای نفوذ به درون حصار به شمار میآمد. اما قسمت جنوبی تهران به زمینهایی محدود میشد که بیحاصل و کویری بود. آب و هوای بخش کوهستانی خنکتر و بارندگی آن بیشتر بود و به همین سبب ناحیه ی مزبور تابستانی مطبوعتر داشت. اما بخش جلگهای تهران و به ویژه زمینهای نزدیک به کویر به کلی خشک و کم باران بود و تها از آب رودخانهها استفاده میکرد. برای مثال، جاجرود که از کلون بسته سرچشمه میگرفت، پس از پیوستن به رود دماوند، جلگه ورامین را مشروب میکرد و رود کرج که شاخه ی کوچکی از آن به تهران میرسید، بستر طبیعتش به سوی شهریار و پشاپویه بود. تهران میان رشتهکوههای البرز و شاخهای از کوههای مرکزی در غرب قرار داشت که تا شمال دریاچه ی قم امتداد مییافت و نیز رشتهای از فیرزکوه در بخش شرقی آن تا کویر کشیده شده بود و از این رو تهران و آبادیهای حومه ی آن همه در زوایای مختلف همین بریدگیها و ارتفاعات جای گرفته بودند.
در «نزهت القلوب» نوشته ی «حمدالله مستوفی» که در اواسط سده ی هفتم هجری قمری تألیف شده، واژه ی تهران به صورت «تیران» ضبط گردیده و درباره ی آن به گونهای سخن رفته است که تصور میرود تهران در آن هنگام بزرگ و مهم بوده و به ویژه از نظر آب و هوا بر «ری» برتری داشته است.
«دون روی دی کلاویخو» سفیر دولت اسپانیا در دربار امیر تیمور گورکان نخستین فرد غربی یا فرنگی است که درباره یتهران سخن میگوید. او که در بیست و نهم ماه ذیعقدة سال 806 هجری قمری در تهران بوده است، درباره ی این شهر چنین مینویسد:
«محلی است بسیار پهناور، ولی بر گرد آن دیواری نیست. جایگاهی بس خرم و روحافزا است و در آن همه گونه وسایل آسایش یافت میشود. اما چنانکه شایع است، هوایش ناسالم و گرمایش در تابستان توانفرسا است.
«تهران در ناحیهای واقع است که به نام ری معروف میباشد. این ناحیه بسیار پهناور و حاصلخیز بوده و در قلمرو حکومت داماد تیمور میباشد.»
باید دانست که تهران در گذشته بخشی کوچک از «قصران» یا «کوهسران» بوده و «قصران» سابقاً به سرزمینی اطلاق میشده که میان ری باستان تا مرز مازندران امتداد داشته است.
«ناحیه ی بزرگ و کوهستانی قصران که در شمال جلگه ی ری قرار داشته، از نواحی دیگر ری باستان ممتاز بوده، و تهران یکی از آبادیهای قصران به شمار میرفته است، لکن چون دهکدهای کم اهمیت بوده، نامش در کتب مسالک و ممالک درج نشده است، ولی دو آبادی دولاب و جی که اکنون هر دو در محدوده ی تهران قرار دارند، اولی در شرق و دومی در غرب تهران واقع بودهاند.»
ژان گوره مینویسد: «شاه تهماسب صفوی که به قصد عزیمت به خراسان از راه آذربایجان وارد تهران شده بود، هوای تهران را پسندیده بر آن شد تا آنجا را پایتخت خود قرار دهد و از این رو فرمان داد دور شهر بارویی با صد و چهارده برج به شماره ی سورههای قرآن احداث کنند.»
پیرامون حصار تهماسبی شش هزار گام بود و در بنلاد هر برج از بروج حصار نیز سورهای از قرآن دفن کرده بودند. از آنجا که خاک خندق برای دیوارکشی و برجسازی بسنده نبود و از سوی دیگر برخی از زمینها به ویژه اراضی شمال تهران را شن و سنگ تشکیل میداد، به هنگام باروکشی پیرامون تهران، ناگزیر از پنج نقطه خاکبرداری کردند. در اثر این خاکبرداری چالها و گودهایی به وجود آمد که هر یک منشأ پیدایش نام محله و جایی در این شهر شد، مانند چال میدان، چال حصار (که مدتها تجمع زبالههای تهران بود)، گود دروازه ی محمدیه فیلخانه و گود زنبورکخانه.
باروی تهماسبی با شتاب ساخته شد. شاه تهماسب زمستان را در خراسان ماند و به هنگام بهار با ازبکها درگیر شد و پس از شکست نیروهای عبدالله خان ازبک، به تهران بازگشت. هنگامی که شاه طهماسب وارد تهران شد،اواسط فصل تابستان و هوا بسیار گرم و خفهکننده بود. شدت گرما چنان شاه را آزرده ساخت که موقعیت تهران را به دست فراموشی سپرد و از تصمیم خود دایر بر اقامت در آن عدول کرد. اما حصاری که به فرمان وی ساخته شده بود، بر جا ماند و تهران به اهتمام او دارای برج و بارو و خاکریز و خندق و دروازه شد.
برداشت شماری از پژوهشگران این است که عدول و انصراف شاه تهماسب از تختگاه قرار دادن تهران و استقرار مرکز حکومت در اصفهان، گسترش فیزیکی آن را به تعویق انداخته است.
از آنجا که ری در مدخل ولایات مرکزی قرار داشت و معبر و ملتقای محورهای نفوذی گیلان، مازندران، آذربایجان و خراسان و طبیعتاً به ویژه از نظر نظامی دارای اهمیتی بسزا بود، کمی پس از ویرانی کامل ری به دست مغولان، اهمیت یاد شده به صورت تهران متجلی گردید.
«امین احمد رازی» صاحب کتاب «هفت اقلیم» تهران و به ویژه شمیرانات سال 1001 هجری قمری را به سبب دارا بودن نهرهای آب روان، درختهای میوه ی فراوان، و باغهای باصفای متعدد بهشتی آباد و فرحانگیز توصیف کرده است.
«حسین اصفهانی» مؤلف «زینتالمجالس» «ارتفاعات» یعنی محصولات تهران و اطراف آنرا غله و میوههای نیکو از جمله انگورهای لطیف دانسته و افزوده است که «خورندگان میوههای آن از تب و لرز خلاصی ندارند... و در ولایت ری وبا بسیار شایع است.»
هنگامی که نوبت پادشاهی به شاه عباس دوم رسید ( 996 ـ 1038) و پای غریبان به کشور ما باز شد، شماری از فرنگیان در لباس ایلچی یا در پوشش بازرگان و مبلغ مذهبی روانه ی این دیار شدند و برخی از آنان از تهران نیز دیدار کردند.
«پیردولاواله» اهل رم که در سال 1027 هجری قمری تهران را از نزدیک دیده است، آن شهر را چنین توصیف میکند:
«تهران شهری است وسیع که از کاشان بزرگتر است ولی جمعیت آن زیاد نیست و خانههای بسیار هم ندارد، ولی در عوض دارای باغهای فراخ و بسیار بزرگ است. در آنجا خیلی میوهها از هر نوع به عمل میآید و میوه ی آنجا به اندازهای اعلا و خوب است که به تمام اطراف میرود. خان عادتاً در خود تهران منزل دارد و در تمام کوچهها جویهای آب روان است. جویباران از معابر و کوچههای پرپیچ و خم باغها گذشته و به درون باغها میروند و همین امر در حقیقت مایه ی پرحاصلی تهران است.
«معابر و کوچهها پر است از درختان چنار و پارهای از این چنارها به اندازهای تناور میباشند که دو یا سه نفر باید دست بهم بدهند تا بتوان تنه ی چنار را در میان گرفت. از چنار گذشته، در تهران چیزی که شایان یادآوری باشد ـ حتی یک عمارت عالیه هم وجود ندارد.»
«توماس هربرت» انگلیسی که در سال 1039 هجری قمری برای تحصیل اجازه ی منابع تازه ی بازرگانی از سوی دولت انگلیس به ایران آمده است، در وصف تهران چنین میگوید:
«تهران در وسط یک دشت وسیع و گسترده و مسطح واقع گردیده و تقریباً سه هزار خانه دارد که همه از خشت خام ساخته شدهاند.
و باز هم از «امین احمد رازی» بشنویم:
«تهران از روزگار شاه تهماسب صفوی به زینت بارو و اسواق مجلل گردید و سمت بلده یافت. و به «سحب جداول» و انهار غرس اشجار سایهدار و باغهای جنت آثار از دیگر بلاد و دیار مستثنی شد. در شمال تهران کوهستانی است بستان جنان. هوا از عطر جنان و زمین از رنگ چون دیبا و حریر. در ایام سابق این کوهستان را «شمع ایران» میگفتند. در تهران اقسام میوه یافت میشود. گیلاس آن در نهایت خوبی و فراوانی است. همچنین کوهستان دیگری تقریباً در دو فرسنگی تهران است به نام کن و سولقان که آنجا نیز از بسیاری آب روان و کثرت درختان و میوههای الوان مانند بستان جنان تواند بود.
قلعه ی سلطانی یعنی ارگ زمان قاجاریه در ابتدا معروف به چهارباغ یا چنارستان عباسی بود و بنای آن را به شاه عباس اول نسبت میدهند، و این همان جایی است که شاه سلطان حسین صفوی در آنجا از سفیر دولت عثمانی پذیرایی کرده است.
چهارباغ یا چنارستان عباسی در ایام تسلط افاغنه به عنوان ارگ نامیده شد ـ یعنی قلعه ی کوچکی که در درون قلعهای بزرگ بنا کنند ـ و مدخل آن نیز دروازه ی دولت گفته شد.
مینویسند شاه عباس بزرگ هنگام عزیمت به خراسان پنجاه و یک روز در تهران توقف نمود. سبب توقف این پادشاه گویا بیماری او بود و احتمالاً به بیماری تب و لرز یا وبا گرفتار شده که بیماری عادی مردم تهران بوده لذا لعن و نفرین میکند کسی را که از خارج به تهران بیاید و شب را در آنجا بماند.
منبع: تهران در آیینه زمان، مرتضی سیفی قمی تفرشی، انتشارات اقبال، 1388، ص 9 تا 25.
پس از ویرانی شهر ری و انهدام بسیاری از آبادیهای پررونق این شهر باستانی به دست مغولان در قرن هفتم هجری قمری، تهران که طبعاً از موقع ممتازتری برخوردار بود، بیش از دیگر آبادیهای ری مورد توجه و در معرض توسعه و آبادانی قرار گرفت، خاصه آنکه کشاورزی شهر و حومههای آن نظیر دولاب و دوربست (طرشت) نیز قابل ملاحظه و مدنظر بود؛ هنگامی که تهران روستایی بیش نبود، آب و هوایی بهتر از شهر ری، ولی محصولاتی همانند آن شهر داشت.
ظاهراً کهنترین کتابی که در آن از تهران یاد شده، «آثار البلاد نوشته ی زکریا پسر محمود نوه ی محمد قزوینی» است که در سال 661 هجری قمری نگارش یافته است. در کتاب مزبور، تهران به شرح زیر توصیف شده است:
«تهران روستای بزرگی از دهات ری است که باغها و بستانهای زیاد و درختان میوه ی بسیار دارد. ساکنان تهران در سردابهایی زندگی میکنند که به لانه ی مورچگان میماند، و هنگامی که دشمنی بدانها روی میآورد، در آن خانههای زیرزمینی پنهان میشوند. دشمن چند روزی آنها را در محاصره میگیرد و چون نومید میشود، بازمیگردد. آنگاه از زیرزمین بیرون آمده به تبهکاری و کشتار و غارت و راهزنی میپردازند. اهالی تهران بیشتر اوقات نسبت به پادشاه زمان نافرمانند و برای ضبط ایشان تدبیری جز مدارا کارگر نیست. تهران دوازده محله دارد که هر یک با دیگری در جنگ و ستیز است. در مواقعی که تهرانیان فرمانبرداری سلطان را گردن مینهند، کارگزار و مأمور خراج ریش سفیدان روستا را گرد میآورد و از آنها مطالبه ی مالیات میکند. پس از آنکه پرداخت مقرر سلطان مورد موافقت قرار گرفت، یکی از ساکنان تهران خروسی میآورد و میگوید این در ازاء یک دینار است و دیگری مرغی عرضه میکند و میگوید این هم یک دینار است و بدین ترتیب مالیات را تأدیه میکنند. آنان پیوسته آماده و مترصد ارتکاب خلافاند و فرمانروا به این دلخوش است که بگوید ایشان فرمانبردار پادشاه و خراجگزارند. اهالی تهران با گاو کشت و زرع نمیکنند زیرا میترسند که به هنگام نافرمانی و خیانت، گاوهای ایشان ضبط گردد. آنها کارهای زراعی را به وسیله ی بیل انجام میدهند و از نگاهداری گله و چهارپایان ـ از بیم مصادره ی آنها ـ خودداری میکنند. میوههایشان فراوان و نیکو است، به ویژه اناری دارند که در هیچ یک از دیگر شهرها نظیرش یافت نمیشود.
یاقوت در معجمالبلدان تهران را چنین توصیف میکند:
تهران از روستاهای ری است و میان آن روستا و ری یک فرسخ (امروزه حدود شش کیلومتر) فاصله است، و آن آبادی بزرگی است که بیوتات آن را زیرزمین ساختهاند و احدی را به این قریه راه نمیباشد، مگر اینکه اهل قریه خود بخواهند. بارها بر سلطان وقت یاغی شدهاند و سلطان جز مدارا کردن با ایشان چارهای ندارد. این آبادی به دوازده محله تقسیم شده است. اهل هر محله با محله ی دیگر منازعه مینمایند و مردم هر محل به محله ی دیگر نمیروند. باغها و بستانهای زیادی دارد و همین نکته اسباب حراست اهالی و دفع دشمن از ایشان است و با وجود محروث بودن، با گاو زراعت نمیشود و زراعت ایشان دستی و به مرور است، زیرا میترسند بعضی از آنها دواب بعضی دیگر را به غارت ببرند. جماعتی از اهل علم منسوب به تهران میباشند.»چرا در حوالی سده ی هفتم هجری قمری و پیش از آن در روستای تهران فعالیتهای نامشروع بر کار کشت و زرع میچربیده است؟ چرا جامعه ی کشاورز تهران خانههایشان را چون لانه ی مورچگان میساختند و ساکنان آن از سردابهای زیرزمینی و باغها و بستانها برای اختفا و استتار بهره میجستند و غالباً زندگی و فعالیت زیرزمینی داشتند؟ روشن شدن این مسئله ملازمه با گذشته نگری دقیقی دارد که نویسنده میکوشد در حد توان خویش و تا آنجا که سوابق امر اجازه میدهد، آن را به مرحله ی اجرا درآورد.
میدانیم که استعدادهای کشاورزی ری و آبادیهای حاصلخیز اطراف آنها که از ری جدا نبوده، از دیرباز یعنی از نخستین سده ی هجری قمری مورد توجه ویژه ی خلفای اموی و سپس بنی عباس و نیز مطمح نظر فرمانروایان محلی و سران اقوام و طوایفی قرار داشته است که کشور ما را مورد هجوم تاخت و تاز و تصرف و اشغال قرار داده بودند. مثلاً المهدی بالله خلیفه ی عباسی شهرک تازهای در ری بنیاد مینهد و یا خاندان بویه ی ماهیگیر آن شهر را به پایتختی برمیگزینند. بر پایه ی همین اصل، در روزگار سامانیان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ری و آبادیهای آن کراراً مورد تاخت و تاز قرار میگیرد و آسیبها و زیانهای پیاپی بر آن وارد میآید. گذشته از این هجومها، تودههای مردم ری و آبادیهای وابسته به آن شدیداً تحت نفوذ و تأثیر وضع سیاسی حاکم بر دیار خود قرار دارند و طبیعی به نظر میرسد که به تبع این وضع،تبلیغات مذهبی و جابهجایی سلاطین و تعصبات نژادی و قومی نیز بر روی آنان اثر زیاد داشته باشد. اصولاً میتوان جنبهها و انگیزههای جنگهای ری را در دو وجه تهاجمی و مذهبی خلاصه کرد.
غلبه ی سامانیان بر ری، سیل خراسانیان را به سوی آن سرازیر کرد و در سال 321 هجری قمری که بوئیان در آن شهر مستقر گردیدند، پسران بویه مدتها با علی بن محتاج عامل سامانیان و خراسانیان ساکن ری در حال ستیز و نبرد بودند. در اینجا باید بدین نکته اشاره کنیم که فرمانروایان خاندان بویه ی ماهیگیر به هیچ روی متعرض اموال و مواریث مردم نمیشدند و از آنجا که در روزگار آنان منطقه ی ری از یک امنیت نسبی برخوردار بود، طبعاً روی و روستاهای آن آباد و پررونق شد. به سال 420 هجری قمری محمود پسر سبکتکین بر مجدالدوله ی دیلمی چیره گشته حکومت بوئیان را منقرض ساخت و بالاخره در سال 432 هجری قمری سلجوقیان که بر خلاف دیلمیان سنی مذهبی بودند، بر سر کار آمدند.
نمیتوان در این نکته شک و تردید روا داشت که همین دگرگونیهای داخلی و تعصبات مذهبی بود که ری و آبادیهای آن را به ویرانی کشانید. علاوه بر آن احساس ناامنی ناشی از این اوضاع سبب شد که مردم به سردابها پناه ببرند و یا به جای پرداختن به امر کشاورزی و باغداری و دامداری، به مشاغل نامشروع توسل جویند. همچنین احتمال دارد که علت عمده ی ناهماهنگی و ستیز دائمی مردم محلات مختلف تهران، سکونتفرقههای گوناگون مذهبی در آن شهر و مآلاً اختلاف در مذاهب بوده باشد. و بالاخره هجوم خانمانسوز مغولان بقایای آثار فرهنگی ری و آبادیهای آن را به کلی از ریشه برانداخت.
به سال 617 هجری قمری تاتارهای معروف به «مغربه» که شمار آنها به حدود بیست هزار تن میرسید و مأمور دستگیری سلطان محمد خوارزمشاه بودند، همراه با دیگر نیروهای چنگیزی بر ری چیره شده مردان شهر را کشتند، زنانش را به اسیری بردند و اموال کشتگان و اسیران را در معرض غارت و چپاول قرار دادند و پس از آن برای تعقیب خوارزمشاه،منطقه ی مزبور را پشت سر نهادند. مغولان دو بار دیگر (در سالهای 621 و 624 هجری قمری) نیر به تهاجمات تازه دست زدند و بر ویرانی ری افزودند، و مسلم است که مردمان آبادیهای ری (و از جمله تهران) از قتل و اسارت و نهب و غارت بینصیب نماندند.
با گذشت زمان و مرور ایام، اختلافات محلی و تعصبات گروههای اجتماعی و گردنکشی مردم تهران به اعتدال و ملایمت گرایید و آسایشی نسبی محیط منطقه را فرا گرفت. اهمیت سوقالجیشی ری (به ویژه آنکه این منطقه معبر و ملتقای راههای نفوذی به اطراف و نواحی کشور و مخصوصاً مدخل ولایات مرکزی ایران بود) و نیز وفور میوههای گوناگون و بستانهای پرمیوه و نزدیکی ری به قزوین تختگاه صفویه بود،وسوسه ی ایجاد یک شهرک و یک پادگان نظامی را در اذهان پادشاهان سلسله ی صفوی زنده کرد. در بخش شمالی تهران یک ناحیه ی کوهستانی وجود داشت که با توجه به روش لشکرکشیها و وسایل جنگی متداول آن روز، سد و مانعی برای نفوذ به درون حصار به شمار میآمد. اما قسمت جنوبی تهران به زمینهایی محدود میشد که بیحاصل و کویری بود. آب و هوای بخش کوهستانی خنکتر و بارندگی آن بیشتر بود و به همین سبب ناحیه ی مزبور تابستانی مطبوعتر داشت. اما بخش جلگهای تهران و به ویژه زمینهای نزدیک به کویر به کلی خشک و کم باران بود و تها از آب رودخانهها استفاده میکرد. برای مثال، جاجرود که از کلون بسته سرچشمه میگرفت، پس از پیوستن به رود دماوند، جلگه ورامین را مشروب میکرد و رود کرج که شاخه ی کوچکی از آن به تهران میرسید، بستر طبیعتش به سوی شهریار و پشاپویه بود. تهران میان رشتهکوههای البرز و شاخهای از کوههای مرکزی در غرب قرار داشت که تا شمال دریاچه ی قم امتداد مییافت و نیز رشتهای از فیرزکوه در بخش شرقی آن تا کویر کشیده شده بود و از این رو تهران و آبادیهای حومه ی آن همه در زوایای مختلف همین بریدگیها و ارتفاعات جای گرفته بودند.
در «نزهت القلوب» نوشته ی «حمدالله مستوفی» که در اواسط سده ی هفتم هجری قمری تألیف شده، واژه ی تهران به صورت «تیران» ضبط گردیده و درباره ی آن به گونهای سخن رفته است که تصور میرود تهران در آن هنگام بزرگ و مهم بوده و به ویژه از نظر آب و هوا بر «ری» برتری داشته است.
«دون روی دی کلاویخو» سفیر دولت اسپانیا در دربار امیر تیمور گورکان نخستین فرد غربی یا فرنگی است که درباره یتهران سخن میگوید. او که در بیست و نهم ماه ذیعقدة سال 806 هجری قمری در تهران بوده است، درباره ی این شهر چنین مینویسد:
«محلی است بسیار پهناور، ولی بر گرد آن دیواری نیست. جایگاهی بس خرم و روحافزا است و در آن همه گونه وسایل آسایش یافت میشود. اما چنانکه شایع است، هوایش ناسالم و گرمایش در تابستان توانفرسا است.
«تهران در ناحیهای واقع است که به نام ری معروف میباشد. این ناحیه بسیار پهناور و حاصلخیز بوده و در قلمرو حکومت داماد تیمور میباشد.»
باید دانست که تهران در گذشته بخشی کوچک از «قصران» یا «کوهسران» بوده و «قصران» سابقاً به سرزمینی اطلاق میشده که میان ری باستان تا مرز مازندران امتداد داشته است.
«ناحیه ی بزرگ و کوهستانی قصران که در شمال جلگه ی ری قرار داشته، از نواحی دیگر ری باستان ممتاز بوده، و تهران یکی از آبادیهای قصران به شمار میرفته است، لکن چون دهکدهای کم اهمیت بوده، نامش در کتب مسالک و ممالک درج نشده است، ولی دو آبادی دولاب و جی که اکنون هر دو در محدوده ی تهران قرار دارند، اولی در شرق و دومی در غرب تهران واقع بودهاند.»
ژان گوره مینویسد: «شاه تهماسب صفوی که به قصد عزیمت به خراسان از راه آذربایجان وارد تهران شده بود، هوای تهران را پسندیده بر آن شد تا آنجا را پایتخت خود قرار دهد و از این رو فرمان داد دور شهر بارویی با صد و چهارده برج به شماره ی سورههای قرآن احداث کنند.»
پیرامون حصار تهماسبی شش هزار گام بود و در بنلاد هر برج از بروج حصار نیز سورهای از قرآن دفن کرده بودند. از آنجا که خاک خندق برای دیوارکشی و برجسازی بسنده نبود و از سوی دیگر برخی از زمینها به ویژه اراضی شمال تهران را شن و سنگ تشکیل میداد، به هنگام باروکشی پیرامون تهران، ناگزیر از پنج نقطه خاکبرداری کردند. در اثر این خاکبرداری چالها و گودهایی به وجود آمد که هر یک منشأ پیدایش نام محله و جایی در این شهر شد، مانند چال میدان، چال حصار (که مدتها تجمع زبالههای تهران بود)، گود دروازه ی محمدیه فیلخانه و گود زنبورکخانه.
باروی تهماسبی با شتاب ساخته شد. شاه تهماسب زمستان را در خراسان ماند و به هنگام بهار با ازبکها درگیر شد و پس از شکست نیروهای عبدالله خان ازبک، به تهران بازگشت. هنگامی که شاه طهماسب وارد تهران شد،اواسط فصل تابستان و هوا بسیار گرم و خفهکننده بود. شدت گرما چنان شاه را آزرده ساخت که موقعیت تهران را به دست فراموشی سپرد و از تصمیم خود دایر بر اقامت در آن عدول کرد. اما حصاری که به فرمان وی ساخته شده بود، بر جا ماند و تهران به اهتمام او دارای برج و بارو و خاکریز و خندق و دروازه شد.
برداشت شماری از پژوهشگران این است که عدول و انصراف شاه تهماسب از تختگاه قرار دادن تهران و استقرار مرکز حکومت در اصفهان، گسترش فیزیکی آن را به تعویق انداخته است.
از آنجا که ری در مدخل ولایات مرکزی قرار داشت و معبر و ملتقای محورهای نفوذی گیلان، مازندران، آذربایجان و خراسان و طبیعتاً به ویژه از نظر نظامی دارای اهمیتی بسزا بود، کمی پس از ویرانی کامل ری به دست مغولان، اهمیت یاد شده به صورت تهران متجلی گردید.
«امین احمد رازی» صاحب کتاب «هفت اقلیم» تهران و به ویژه شمیرانات سال 1001 هجری قمری را به سبب دارا بودن نهرهای آب روان، درختهای میوه ی فراوان، و باغهای باصفای متعدد بهشتی آباد و فرحانگیز توصیف کرده است.
«حسین اصفهانی» مؤلف «زینتالمجالس» «ارتفاعات» یعنی محصولات تهران و اطراف آنرا غله و میوههای نیکو از جمله انگورهای لطیف دانسته و افزوده است که «خورندگان میوههای آن از تب و لرز خلاصی ندارند... و در ولایت ری وبا بسیار شایع است.»
هنگامی که نوبت پادشاهی به شاه عباس دوم رسید ( 996 ـ 1038) و پای غریبان به کشور ما باز شد، شماری از فرنگیان در لباس ایلچی یا در پوشش بازرگان و مبلغ مذهبی روانه ی این دیار شدند و برخی از آنان از تهران نیز دیدار کردند.
«پیردولاواله» اهل رم که در سال 1027 هجری قمری تهران را از نزدیک دیده است، آن شهر را چنین توصیف میکند:
«تهران شهری است وسیع که از کاشان بزرگتر است ولی جمعیت آن زیاد نیست و خانههای بسیار هم ندارد، ولی در عوض دارای باغهای فراخ و بسیار بزرگ است. در آنجا خیلی میوهها از هر نوع به عمل میآید و میوه ی آنجا به اندازهای اعلا و خوب است که به تمام اطراف میرود. خان عادتاً در خود تهران منزل دارد و در تمام کوچهها جویهای آب روان است. جویباران از معابر و کوچههای پرپیچ و خم باغها گذشته و به درون باغها میروند و همین امر در حقیقت مایه ی پرحاصلی تهران است.
«معابر و کوچهها پر است از درختان چنار و پارهای از این چنارها به اندازهای تناور میباشند که دو یا سه نفر باید دست بهم بدهند تا بتوان تنه ی چنار را در میان گرفت. از چنار گذشته، در تهران چیزی که شایان یادآوری باشد ـ حتی یک عمارت عالیه هم وجود ندارد.»
«توماس هربرت» انگلیسی که در سال 1039 هجری قمری برای تحصیل اجازه ی منابع تازه ی بازرگانی از سوی دولت انگلیس به ایران آمده است، در وصف تهران چنین میگوید:
«تهران در وسط یک دشت وسیع و گسترده و مسطح واقع گردیده و تقریباً سه هزار خانه دارد که همه از خشت خام ساخته شدهاند.
و باز هم از «امین احمد رازی» بشنویم:
«تهران از روزگار شاه تهماسب صفوی به زینت بارو و اسواق مجلل گردید و سمت بلده یافت. و به «سحب جداول» و انهار غرس اشجار سایهدار و باغهای جنت آثار از دیگر بلاد و دیار مستثنی شد. در شمال تهران کوهستانی است بستان جنان. هوا از عطر جنان و زمین از رنگ چون دیبا و حریر. در ایام سابق این کوهستان را «شمع ایران» میگفتند. در تهران اقسام میوه یافت میشود. گیلاس آن در نهایت خوبی و فراوانی است. همچنین کوهستان دیگری تقریباً در دو فرسنگی تهران است به نام کن و سولقان که آنجا نیز از بسیاری آب روان و کثرت درختان و میوههای الوان مانند بستان جنان تواند بود.
قلعه ی سلطانی یعنی ارگ زمان قاجاریه در ابتدا معروف به چهارباغ یا چنارستان عباسی بود و بنای آن را به شاه عباس اول نسبت میدهند، و این همان جایی است که شاه سلطان حسین صفوی در آنجا از سفیر دولت عثمانی پذیرایی کرده است.
چهارباغ یا چنارستان عباسی در ایام تسلط افاغنه به عنوان ارگ نامیده شد ـ یعنی قلعه ی کوچکی که در درون قلعهای بزرگ بنا کنند ـ و مدخل آن نیز دروازه ی دولت گفته شد.
مینویسند شاه عباس بزرگ هنگام عزیمت به خراسان پنجاه و یک روز در تهران توقف نمود. سبب توقف این پادشاه گویا بیماری او بود و احتمالاً به بیماری تب و لرز یا وبا گرفتار شده که بیماری عادی مردم تهران بوده لذا لعن و نفرین میکند کسی را که از خارج به تهران بیاید و شب را در آنجا بماند.
منبع: تهران در آیینه زمان، مرتضی سیفی قمی تفرشی، انتشارات اقبال، 1388، ص 9 تا 25.
/ج