نویسنده : رحیم لطیفی
گسترش و تصرف در علل طبیعی
برخی از متکلمان با پذیرش اصل علیّت و اینکه معجزات، مستند به علل هستند، دست به توسعه علل زدهاند؛ به این تقریر که در هستی، سه گونه علت وجود دارد:یک. علل طبیعی معروف؛
دو. علل طبیعی غیر معروف؛
سه. علل فوق طبیعی.
و معجزات مستند به دو قسم اخیر هستند. غزالی برای سازگاری نظام اسباب و وقوع خارق عادات ومعجزات، راههایی را پیشنهاد میکند؛ از جمله اینکه اگر آتش بدن پیامبر را نمیسوزاند، به دلیل دگرگونی در آتش یا بدن پیامبر است و انجام چنین پدیدهای از توان خداوند خارج نیست. سپس روند دیگر معجزات را اینگونه تقریر میکند که تحوّلی که در طبیعت بسیار طولانی بوده به قدرت الهی در اندک زمانی اتفاق می¬افتد. (ر. ک: غزالی، بی¬تا: 246)
مگر عصا و مار عظیم، هر دو در گذشتههای دور از خاک گرفته نشدهاند؛ البته شاید میلیونها یا صدها میلیون سال طول کشیده باشد؛ منتها اعجاز، آن مراحلی را که میبایست در طول سالیان دراز طی شود، در یک لحظه و در مدتی بسیار کوتاه انجام میدهد. (مکارم شیرازی، 1364: 13/182)
شاید کلام مرحوم مطهری نیز به همین توجیه برگردد: «معجزه، حکومت قانونی است بر قانونی، نه ابطال یک قانون». (1420: 447)
حکمای اسلامی با توسعه علل طبیعی به اراده و نفس پیامبران و صاحبان کرامات و طرح تصرف تکوینی انبیا که مأذون از جانب خدا هستند تلاش کردهاند که تصویر عقلانی و قابل پذیرشی از معجزه ترسیم کنند.
صدرالمتألهین در این زمینه میگوید:
از اینکه برخی نفوس الاهی دارای چنان قدرتی هستند که گویا نفس مجموعه عالم طبیعت میباشند، تعجب مکن. نفوسی که همانگونه که بدن از آنها اطاعت می¬کند، عناصر جهان هم مطیع آنها هستند و هر قدر شباهت به مبادی عالی بیشتر شود، نیرو و تصرف در جهان بیشتر میشود. (1420: 618)
این نظریه که تا حدودی پاسخ مناسبی به مشکل مورد بحث ارایه میدهد، دو پیش فرض مهم دارد که صحت و تقویت این نظریه بر آن استوار است.
پیشفرض نخست، اثبات اثرگذاری نفس و اراده بر صدور کارهای دور از انتظار است.
در گام نخست باید ثابت شود که آیا جوهر نفس و نیروی اراده، توان تصرف در اجسام و ابدان را دارند و اگر این اصل ثابت شود، نخستین گام اساسی برای توجیه معجزه برداشته میشود. علیت نفس و اراده در جوهر مادی و جسمانی، علیّت و تأثیر آن از نوع اثرگذاری امر غیر مادی در امر عادی خواهد بود. و لذا علیّت از محدوده ماده و طبیعت به بیرون آن تعمیم مییابد. و با پذیرش این اصل که جان، نفس و اراده اولیا و انبیای الاهی در مرتبة بالاتری از دیگر انسانها قرار دارد و قوی¬تر است، شدت تأثیر آنان ملموستر میشود.
ابنسینا در این زمینه میگوید:
فواجب اذن ان یوجد نبی و واجب ان یکون انساناً، و واجب ان تکون له خصوصیة لیست لسائر الناس حتی یستعشر الناس فیه امراً لایوجد لهم فیمیّز به منهم فتکون له المعجزات التی اخبرنا بها... (1404: 1/442)
تلهپاتی (دور آگاهی)، اسپریتیسم (ارتباط با ارواح)، هیپنوتیزم (خواب مصنوعی) همه مصادیقی بارز از تأثیرگذاری نفس و روح بر موضوعات مادی است. تا آنجا که روانشناسی (پسیکولوژی) و روانکاوی (پسیتاکالیزم) به عنوان دو دانش مثبت و اثرگذار مطرح هستند. (مکارم شیرازی، 1377: 5/289)
شیخ الرئیس در مقام توجیه عقلانی کارهای خارق العاده که عرفا انجام میدهند، میفرماید:
اذا بلغک انّ عارفاً اطاق بقوتة فعلاً، او تحریکاً او حرکة تخرج عن وسع مثله، فلا تتلقه بکل ذلک الاستنکار، فلقد تجد الی سببه سبیلاً فی اعتبارک مذاهب الطبیعة... و اذا بلغک ان عارفاً حدّث عن غیب فأصاب، متقدماً ببشری او نذیر، فصدّق ولا یتعسّرن علیک الایمان به، فان لذالک فی مذاهب الطبیعة اسباباً معلومة. (1404: 3/397 و 398)
حکیم سهروردی میفرماید: «افعال غریب از انبیا همچون احداث زلزال و خسف و ابرای مرض و خضوع اسباع و طیور، ایشان را عجیب نیست». (1369: 3/77)
ملاصدرا هم میفرماید: «لاعجب ان یکون لبعض النفوس قوة الهیة، فیطیعها العنصر فی العالم المادی». (1420: 355)
عبارات این سه بزرگوار حکایت از امکان دخالت نفس و اراده بر بدن دارد.
ابنسینا وجه برهانی بودن این حقیقت را چنین بیان میکند:
قد یکون للانسان (و هو علی اعتدال من احواله) حدّ من المنّة محصور المنتهی فیما یتصّرف فیه و یحرّکه، ثمّ تعرض لنفسه هیئة ما فتنخفظّ قوتّها عن ذلک المنتهی حتی یعجز عن عشر ماکان مسترسلاً فیه کما یعرض له عند الخوف او الحزن، او تعرض لنفسه هیئة ما فتضاعف منتهی منتّه حتی یستقل به بکنه قوّته کما یعرض له فی الغضب او المنافسة وکما یعرض له عند الانتشاء المعتدل و کما یعرض له عند الفرح المطرب.
فلا عجب لو عنّت للعارف هزة کما یعن عند الفرح فأولت القوی التی له سلاطة أو غشیة عزّة... (1404: 3/398)
خواجه نصیر همسخن و همنفس با شیخالرئیس میفرماید:
ثمّ لما کان فرّح العارف ببهجة الحق أوحمیّة الاهیّة أشّد مما یکون لغیره کان اقتداره علی حرکة لایقدر غیره علیها امراً ممکنا و من ذلک یتعیّن معنی الکلام المنسوب الی علیu : «والله ما قلعت باب خیبر بقوّة جسدانیّه و لکن قلعتها بقوة ربانیّة. (همان).
حاصل گفتار اینکه، حقیقت غیر قابل انکار این است که هر کدام از انسانها در اوضاع عادی توان عادی دارند؛ اما در شرایط غیر مادی با اینکه جسم و بدن مادی انسان هیچگونه تفاوتی نکرده است؛ اما قدرت او به شدت کم یا زیاد میشود؛ مثلاً هنگام ترس، غمگینی یا پریشانی، انسان از کارهایی عاجز میشود که پیش از آن برایش بسیار عادی بود. در مقابل، هنگام خوشحالی، سرور و سبکباری، قدرت او زیاد میشود. پیامبر هم با ارتباط حسی، و شهودی که با منبع وحی دارد، معجزاتی میآورد که دیگران کاملاً از انجام آن عاجزند. لذا امیرالمؤمنینu فرمودند: «در خیبر را با نیروی مادی دنیایی نکندم؛ بلکه با نیروی الاهی این کار را انجام دادم».
پس با این دلیل حسی و شهودی روشن شد که انجام کارهای غیر عادی علت دارند؛ اما علتشان از سنخ و جنس مادیّات و طبیعت محض نیست؛ بلکه دایره علیّت، گستردهتر از محسوسات و ملموسات است.
پیشفرض دوم: معجزه، کار خود انبیاست و یا حداقل نفس انبیا در صدور و بروز آن دخالت دارد.
این پیش فرض از دل پیش فرض قبلی در میآید، تطبیق دستاورد عقلی و تجربی بر مصداق آن ضروری است؛ یعنی در پیش فرض نخست، این مطلب مسلم شد که نفس، اراده و شعور که از امور معنوی هستند، در جسم که از امور مادی است، تأثیر میگذارد؛ اما در این پیش فرض ثابت میشود که نفس نبی و اولیای الاهی به دلیل اتصال به عالم بالا در عالم عناصر و مواد بالاترین تأثیر را دارند. مرحوم مطهری پذیرش این پیشفرض را به بسیاری از علمای اسلام نسبت میدهد. (1376: 2/220)
برای عمیق شدن پیش فرض دوم مناسب است موضوع نقش پیامبر در صدور و تحقق معجزه در مکاتب مشهور کلامی بررسی شود.
1. موضع اشاعره
از آنجا که اندیشه غالب در اشاعره، هواداری از توحید افعالی و ستیز با مسائل عقلی و فلسفی است، آنها معجزه را کار مستقیم خداوند میدانند. در شرح مواقف آمده است که معجزه کار فاعل مختار (خدا) است که خدا میخواهد تصدیق او را آشکار کند و آشکار ساختن معجزه، مشروط به وجود استعدادی نیست، همان طور که عطای اصل نبوت، مشروط به وجود استعداد و آمادگی در نبی نیست؛ برخلاف حکما و فلاسفه. (1419: 8/251) اما از آنجا که ظواهر آیات و صریح وجدان به صدور حداقل برخی معجزات به دست خود پیامبر گواهی میدهد، شماری از اشاعره نیز به دخالت و تأثیر نفس پیامبر در صدور معجزات اعتراف کردهاند. (غزالی، بیتا: 238)فخر رازی در این زمینه میگوید:
انسان دارای دو قوه است: یکی قوه نظری که وقتی به کمال رسید، صور معقولات از عالم مفارق و مجرد بر آن نقش میبندد و منشأ غیب آگهی او میشود. دیگری قوه عملی است که قدرت تصرف و تأثیرگذاری بر اجسام عالم را پیدا میکند و افعال غریب و خارق عادت از او صادر میشود. (1420: 9/127)
البته شماری از متکلمان به نحو مطلق میگویند معجزه کار خداست و از این اطلاق به دست نمیآید که نفوس انبیا بیتأثیرند؛ یعنی چه بسا در مقام ردّ و نفی استقلال و علیت تامه انبیا نسبت به صدور معجزه باشند.
2. موضع معتزله
معتزله که یکی از مشربهای مهم و عقلگرا هستند، بنابر عواملی ـ که اینجا جای ذکر آنها نیست ـ آثار واندیشههای ایشان از بیان و بنان خودشان چندان در دسترس نیست وبیشتر از زبان دشمن فکری آنان (اشاعره) نقل شده است.آنان به قواعد عقلی، مانند «الواحد لایصدر عنه الّا الواحد» بها میدهند، غیر از صادر اول، دیگر پدیدهها را کار غیر مباشر خداوند میدانند؛ لذا معجزه نمیتواند کار مباشر خداوند باشد. (عبدالجبار معتزلی، 1958: 9/23)
منبع: فصلنامه آیین حکمت، شماره 2