نویسنده : احمد واعظى
3 . نفی وجود معنا
نظریههای بسیار متنوعی درباره چیستی معنا ارائه شده است.[x] در «نظریه تصوری معنا»،[xi] معنا یک «هویت ذهنی»[xii] و یک تصویر[xiii] ذهنی است که قیام به ذهنیّت فرد دارد. در «نظریه مصداقی معنا»[xiv] معنای یک واژه در واقع، ما به ازا و محکی خارجی آن است. برتراند راسل معنای جملات را مفهوم[xv] که انتزاعیتر از تصویر ذهنی است، میداند و آن را «قضیه»[xvi] مینامد. بدین ترتیب معنای یک جمله، یک هویت ذهنی متفرد و اشتراکناپذیر و قائم به ذهنیت فرد به کاربرندة آن نیست؛ بلکه یک مفهوم ذهنی و یک قضیه اشتراکپذیر است که دیگران آن را درک و تحلیل میکنند. (Lycan, 2008: 68 , 69) تحلیل قضیهای معنا که راسل مدافع آن بود، مورد انتقاد آستین و ویتگنشتاین قرار گرفت؛ زیرا به جنبه «عملی ـ اجتماعی»[xvii] زبان و نقش زمینه و موقعیت خاص کاربری و استعمال زبان بیتوجه است. از نگاه این دو، زبان یک فعالیت اجتماعی پیچیده و قاعدهمند است. پس زمانی که از معنای یک جمله صحبت میکنیم، در حقیقت به کارکردی که آن جمله در شرایط و موقعیت استعمال آن داشته است، اشاره میکنیم. (Ibid: 77 , 78)نظریههای معنا نه به این مقدار که اشاره کردیم، محدود میشود و نه غرض نگارنده، ورود تفصیلی و انتقادی به محتوا و ادله این آراست. نکتهای که در نظر داریم، اشاره به این واقعیت است که تمامی این دیدگاهها علیرغم مخالفتهای جدّی و تمایزات آشکاری که از یکدیگر دارند، در این مطلب مشترک هستند که هویت معنا را متمایز از هویت لفظ میدانند و ضمن اعتقاد به تفکیک دال از مدلول (معنای) سنخ مدلول را کاملاً متفاوت از سنخ دال (لفظ و کلمه) در نظر میگیرند؛ گرچه در هویت مدلول و معنا با یکدیگر اختلاف دارند و نظریههای معنا در اساس برای توضیح این چیستی بنا شده است.
آنچه شالودهشکنی[xviii] و نقطه ایده ژاک دریدا به عنوان بنیانگذار شالودهشکنی را از دیگر نظریهپردازیها درباب معنا متمایز میکند، عدم پذیرش تفکیک سنخیتی دال از مدلول است. وی اساساً به چیزی به نام «معنا» که در هویت و سنخیت، متمایز از لفظ و کلمه باشد، معتقد نیست. از نظر دریدا، کلمه به عنوان دال به معنا ارجاع نمیدهد، بلکه دال به دال دیگر بر میگردد. یعنی دال بر مدلول دلالت نمیکند؛ بلکه دال بر دال دیگر دلالت میکند. وی مینویسد:
معنای معنا استلزام نامتناهی است؛ ارجاع بیپایان دالّی به دال دیگر. نیرویش نوعی ابهام بیپایان و ناب است که به معنای مدلول و لحظه سکون نمیرسد؛ بلکه بیوقفه آن را در نظام محدّد (economy) خود درگیر میکند؛ به گونهای که دائماً باز دلالت میکند و به تعویق میافتد. (Derrida, 1978: 25)
دریدا اساساً این تحلیل از زبان را که الفاظ و کلمات، معانی را از ذهن گوینده و نویسنده به ذهن مخاطب و خواننده منتقل میکنند، قبول ندارد از نظر او گفتار و نوشتار دارای ویژگی ( (differance است.[xix] دریدا به منظور توضیح این ویژگی به این نکته اشاره میکند که زبان، نظامی از تفاوتها و تمایزهاست. نشانههای زبانی همیشه دربردارنده ردّپاهایی از یکدیگر هستند؛ لذا فاقد هرگونه «معنای ذاتی» میباشند. یافتن معنای یک واژه در فرهنگ لغات، اغلب ما را به پیدا کردن واژگان دیگر که نیازمند آنها هستند، وا میدارد و پیوسته نشانههای بیشتری به ما ارائه میشود. یعنی به جای اینکه واژه بر معنایی دلالت کند و ما به سکون برسیم، نشانه به نشانههای دیگر ارجاع میشود و معنا برای مدتی نامحدود به تأخیر میافتد که دریدا از آن به «تغییر مسیر»،[xx] «تأخیر»[xxi] و «انتقال یافتن»[xxii] یاد میکند. نشانهها از طریق تمایز یافتن «معنا» میشوند، نه از طریق دلالت بر معنا. رنگ چراغ قرمز به معنای توقف است؛ زیرا رنگ سبز چراغ به معنای حرکت است و در نظام نشانهای، چراغ قرمز از چراغ سبز متمایز شده است. قصد دریدا از واژة (differance ) آن است که ناآرامی، بیتابی و لغزندگی معنا از طریق به تأخیر افتادن معنا و دلالت بیوقفه دال بر دال دیگر را به ذهن ما متبادر سازد. (وارد، 1384: 173)
در این مقاله فشرده، مجال آن نیست که به تفصیل به نظریه تفسیری دریدا بپردازیم؛ اما همین تحلیل هستیشناختی از معنا که به انکار معنا منتهی میشود و اساساً چیزی به نام مدلول[xxiii] را نمیپذیرد، پیآمدهای غیر متعارف و خاصی در عرصه تفسیر متن و در نتیجه معرفت دینیِ برخاسته از مراجعه به متون مقدسی درپی خواهد داشت. برای نمونه زمانی که متنی را قرائت یا تفسیر میکنیم، در حقیقت همکار مؤلف در تألیف متن میشویم؛ زیرا متن او را به متنی دیگر برمیگردانیم و خواندن متن، درک و رسیدن به معنای آن نیست؛ بلکه ارجاع متن به متن دیگر است. تفسیر در واقع ترجمه متن در قالب متنی دیگر است؛ زیرا الفاظ به الفاظ ارجاع میشوند، نه به معانی و معنای متن برای مدتی نامحدود به تأخیر میافتد. این نامحدود بودن تأخیر معنا به معنای آن است که تفسیر و خواندن متن یک «بازی آزاد بیانتها» است؛ زیرا متن قابلیت آن را دارد که به طور نامحدود خوانده شود یا به تعبیر دیگر به دالهای دیگر ارجاع شود. براساس تحلیل رادیکال دریدا از زبان و نظام نشانهها، نه تنها چیزی به نام معنای متعین وجود ندارد، که مؤلف و هیچ عامل دیگری نمیتواند فرآیند تأخیر معنا و ارجاع مستمر دال به دالهای دیگر را سد کند. همه عناصر و عواملی که به نحوی موجب تعین معنا یا مانع از بازی آزاد معنایی[xxiv] میشوند باید طرد شوند. بازتاب مخرّب این نظریه تفسیری و تحلیل هستیشناختی از رابطه لفظ و معنا در قلمرو معرفت دینی، واضح و بینیاز از تبیین است.
اینکه چیزی به نام معنا وجود ندارد و لفظ به لفظ ارجاع میشود، خلاف ارتکاز و بداهت است. بیجهت نیست که تمامی نظریهپردازان در مبحث ماهیت معنا در برابر این دیدگاه ایستادهاند و مدلول را از سنخ دال نمیدانند. افزون بر اینکه پیآمدها و لوازم این نگرش غیر قابل قبول است، نمیتوان از این ضرورت غفلت ورزید که یک متن باید با تفاسیر ارائهشده از آن نسبت برقرار کند؛ یعنی تفاسیری که از یک سوره یا آیه قرآنی ارائه میشود، باید به آن قابل انتساب باشد. پس لاجرم متن قرآنی باید بتواند به گونهای در مقام حکم و داوری در میان آن تفاسیر بایستد؛ حال آنکه دریدا با تحلیل خاص خود از زبان و معنا عملاً چنین امکانی را سلب میکند.
اگر تفاسیر ممکن از یک متن را نامحدود بدانیم و از طرفی هیچ تفسیری را مقدم بر تفسیر دیگر ندانیم و تفاسیر یک متن را در درستی و نادرستی و روایی و ناروایی یکسان بپنداریم، در این صورت هرگونه اقدام به اقامه دلیل و شاهد به نفع یک تفسیر و فهم و نیز طرد استدلالی سایر تفاسیر، عملی نامربوط و بیحاصل خواهد بود؛ حال آنکه عقلا و سیره عملی دانشمندان در تمامی عرصههای معرفتی از معارف دینی گرفته تا ادبیات و هنر و علوم مختلف چنین بوده است که به جدّ به بررسیِ استدلالی فهمهای مختلف از یک متن میپردازند.
تحلیل دریدا از معنا و نظام نشانهها و اصرار وی بر نامحدود بودن قرائت یک متن، نظریهای خطرناک و مضرّ است؛ زیرا باب تفکر و تشخیص را مسدود میکند. از نظر وی، هر تفسیر و قرائت از متن به امری فردی مبدل میشود که قابل توجیه و استدلال نیست. تفاسیر مختلف، حاصل خلاقیتهای فردی خوانندگان و مفسران یک متن است که صرفاً به این دلیل که موجودند، باید خوشآمد گفته شوند. شالودهشکنی با این تحلیل، خود خواننده و مفسر را خلّاق و مبدع متنی جدید (تفسیری فردی از متن) میداند که به هیچ قاعده و استاندارد و محدودیتی مقید نیست و از این¬رو فهم او موضوع برای هیچ قسم ارزیابی و نقد و تحلیل انتقادی قرار نمیگیرد. (Ellis, 1989: 113 , 114)
منبع: فصلنامه آیین حکمت، شماره 2