آغاز تصوف در اسلام

لفظ صوفی از هر لغتی که مشتق شده باشد خواه عربی یا غیر عربی، قدر مسلم این است که استعمال آن بنابر تحقیق مرحوم علامه محقق جلال همائی «در روزگار پیامبر شناخته نبوده است»
چهارشنبه، 10 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آغاز تصوف در اسلام
 آغاز تصوف در اسلام

نویسنده: سید تقی واحدی



 

ورود تصوف به اسلام

لفظ صوفی از هر لغتی که مشتق شده باشد خواه عربی یا غیر عربی، قدر مسلم این است که استعمال آن بنابر تحقیق مرحوم علامه محقق جلال همائی «در روزگار پیامبر شناخته نبوده است»(1) و به تحقیق دقیق مرحوم دکتر اسد الله خاوری: «این کلمه از مصطلحات دوران حیات آن دو شخصیت بارز اسلام (رسول خدا و علی امیرالمؤمنین) نیست، مسلماً» از موضوعات باشد و سند صحیحی ندارد».(2)
بلکه تحقیق و بررسی نشان می دهد که استعمال آن از اواخر قرن دوم شروع شده است چنان که ابن جوزی می گوید: «اسم صوفی اندکی از سال دویست هجری پیدا شد، در زمان رسول اکرم نسبت مردم، به ایمان در اسلام بود و گفته می شد«مسلم» و «مؤمن» بعد اسم «زاهد» و «عابد» حادث شد بعداً قومی پدیدار شدند...»(3)
ابوالقاسم قشیری که اهل سنت است و صوفیان او را امام می خوانند و ابن خلدون هم بر این عقیده اند که اواخر قرن دوم هجری بود، یک دسته مردمی در بین مسلمانها دیده شدند که زندگی عجیب و خاصی داشتند و رفتار و ظواهرحالات آنها شباهتی با مسلمانان نداشت و قهراً اسم مخصوصی می بایست به آنها داده شود و آن نام صوفی بود
به مناسب آنکه این مردم به لباس پشمینه دهاتی خشن ملبس بودند»(4)
دکتر نورعلی تابنده وقتی با استدلال شخصیتهائی مانند قشیری و ابن خلدون مواجه می شود می نویسد: «بعضی ها می گویند اول بار در قرن دوم هجری به وجود آمد و حال آن که تصوف ذات تشیع و معنای آن است»(5)در جواب می گویئم با فرق اینکه آنان دلیل اقامه کرده سند ارائه داده اند ولی شما که مدعی هستید ذات تشیع است مانند اجدادتان ادعایتان بدون دلیل و مدرک است.

عصر پیامبر

ابوالقاسم قشیری امام اهل سنت و صوفیان می نویسد: «پس از رحلت پیامبر (ص) مسلمانان، بزرگان اسلام را صحابی و یا تابعی می خواندند، صحابی آنهائی بودند که درک صحبت پیامبر کرده بودند و تابعین کسانی بودند که به صحبت صحابه رسیده بودند و فضیلتی را برتر از این نمی دانستند و پس از آنان بزرگان خود را اتباع تابعین نامیده اند بعد از آنها خواص مردم را که عنایت شدیدی به امر دین داشتند زاهد و عباد نامیدند و پس از ظهور بدعتها در میان مسلمین خواص امت که به امر عبادت اهتمام شدید داشتند و از یاد خدا غافل نمی شدند به عنوان متصوف نامیده شدند و پس از قرن دوم هجری به این نام شهرت یافتند.(6)
در این صورت به عصر پرافتخار حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه از تصوف نشانی نبوده است تا صوفی هم وجود داشته باشد، این نظریه را بدو پیشگوئی از رسول خدا تائید می نمائیم.
اول رسول اکرم از پدید آمدن گروه صوفیه که در عصرش نبوده اند چنین خبر می دهد: «لا تقوم السّلاعة علی امّتی حتی یقوم قوم من امّتی اسمهم الصّوفیّه لیسوا منّی و انّهم یحلقون للذّکر و یرفعون اصواتهم یظنّون انّهم علی طریقتی بل هم اضل من الکفّار و هم اهل النّار شهیق الحمار». یعنی روز قیامت بر پا نشود مگر آنکه قومی
از امت به نام صوفیه برخیزند آنها بهره ای از دین من ندارند که آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می نمایند و گمان می کنند بر طریقت و راه من هستند، نه بلکه آنان از کافران نیز گمراه ترند و آنان را صدائی مانند صدای الاغ است».(7)
دوم جای دیگر ابوذر غفاری را مورد خطاب قرار داده فرموده اند: «یا اباذر یکون فی آخر الزّمان قوم یلبسون الصّوف فی صیفهم و شتائهم یرون انّ لهم الفضل بذلک علی غیرهم اولئک یلعنهم ملائکه السّماوات و الارض» یعنی ای ابوذر در آخر زمان قومی پدید می آید و در تابستان و زمستان لباس پشمینه می پوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشان زهد و پارسائی می دانند، آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعنت می کنند».(8)
از این دو حدیث که جنبه ی پیشگوئی دارد معلوم می شود صوفیگری در عصر پیامبر اکرم نبوده و آن حضرت به پیدایش آنان از غیب خبر داده اند. حالا باید از امثال آقای تیتوس بورکهات معروف به ابراهیم عزالدین پرسید شما چگونه می گوئید «جوهره آئین تصوف منشاء در پیامبر داشت»(9) و اینکه چطور جناب دکتر یعقوب آژید به این مهمّ توجه نداشته عیناً ادعای بی دلیل مؤلف را ترجمه نموده اند و عجیب تر اینکه چه منظوری موجب گردیده جناب محمد خواجوی دراین زمینه تذکری نداشته باشند در صورتی که به لحاظ همین تذکرات ضروری مأموریت داشته اند کتاب را مورد بررسی قرار دهند؟! و جنابشان می دانند که محققان اسلامی بر این عقیده اند «در آن روز نام و عنوان تصوف مطرح نبود»(10).

زمان پیدایش تصوف در اسلام

با آنچه که نقل شد بدون تردید تا قرن دوم هجری از تصوف و صوفی در اسلام نشانی نبوده و کسی نتوانسته است خبری به دست آورد. چنان که آقای سلطان حسین تابنده گنابادی هم می نویسد: «پیدایش این کلمه در اسلام موقعی بود که مسلمین شروع
به گرفتن علوم از یونان نموده و ضمناً کلمات یونانی را هم به صورت عربی در می آورند»(11) روایتی هم که از «احمدبن محمد بزنطی»رسیده می تواند زمان پیدایش تصوف را در اسلام مشخص و معین نماید او می گوید: «مردی به حضرت امام صادق علیه السلام عرض کرد، در این زمان قومی پیدا شده اند که به آنها صوفی می گویند درباره آنها چه می فرمائید؟حضرت فرمودند: «انّهم اعدئنا فمن مال لدیهم فهو منهم یحشر معهم و سیکون اقوام یدّعون حبنا و یمیلون الیهم و یتشبّهون بهم و یلقّبون انفسهم یلقبهم و یأولون اقوالهم الا فمن مال الیهم فلیس منّا و انّا منه برکّاء و من انکرهم و رد علیهم کان کمن جاهد الکفّار بین یدی رسول الله» یعنی صوفیها دشمنان ما هستند پس هر کس به آنان میل کند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد و به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و سخنانشان را تأویل و توجیه می نمایند، بدان که هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را رد و انکار کند مانند کسی است که در حضور پیامبر اکرم با کفار جهاد کرده است»(12).
از پاسخی که امام صادق علیه السلام فرموده اند به این نتیجه می رسیم، تا زمان آن بزرگوار در میان مسلمانان صوفی و درویشی نبوده و از آن به بعد پیدا شده است در این صورت اگر کسی مدعی شود تصوف در عصر رسول خدا و مولی الموالی علی امیرالمؤمنین علیه السلام بوده اشتباه کرده است.
پس اینکه صوفیان مدعی هستند از حضرت محمد به بعد همه بزرگان دین و از آن میان امامان اهلبیت از پیروان این مشرب بوده اند(13) یا اینکه معتقدند «این عنوان و لفظ از همان صدر اسلام مستعمل بوده»(14) یا می گویند: «می بینیم که در صدر اسلام مؤمنین حقیقی به صحابه خاص یا اهل صفه یا تابعین یا عابدان و زهاد یا شیعه خوانده می شدند و به همین جهت است که بزرگان شیعه در صدر اسلام مثل سلمان و ابوذر و عمار و حذیفه در متون صوفیه جزء اولین بزرگان تصوف ذکر می شوند»(15) اشتباه کرده و مطلبی بی اساس
را برای اثبات تصوف و صوفی مطرح نموده اند. زیرا همانطور که در متن فوق می خوانید صوفیه خود قبول کرده اند که در صدر اسلام اسمی از صوفی نبوده است بلکه با صحابی و تابغی، عابد و زاهد و شیعه شناسائی می شده اند.

تصوف فرآورده ی اسلام غیر اهلبیت

غدیر عصاره و نتیجه ی خلقت و چکیده ی تمام ادیان الهی و خلاصه ی مکتب وحی می باشد که عنوان یک عقیده و اساس یک دین می باشد ثمره ی نبوت و میوه ی رسالت است، همان تعیین خط مشی است که ختمی مرتبت برای تا آخرین روز دنیا ترسیم کرد و در آخرت نیز جز غدیر میزان نیست و به همین اعتبار جز غدیریان رستگار نیستند. هم زمان با این اقدام آسمانی پیامبر اکرم منافقان و دشمنان اسلام را که تحت تأثیر جاسوسان یهودی به ظاهر مسلمان نظیر کعب الاحبار قرار گرفته بودند مشغول توطئه و خیانت شدند، برنامه های ضد اسلام غدیری خود را پایه ریزی می نمودند به فرموده حضرت امام رضا سلام الله علیه «مثل المؤمنین فی قبولهم و لاء امیرالمؤمنین علیه السلام فی یوم غدیر خم کمثل الملائکة فی سجودهم لادم و مثل من ابی ولایة امیرالمؤمنین علیه السلام یوم الغدیر مثل ابلیس»(16) یعنی «مثل مؤمنین در قبول ولایت امیرالمؤمنین» در روز غدیر خم مثل ملائکه در سجودشان مقابل حضرت آدم است و مثل کسانی که در روز غدیر از ولایت سرباز زدند مثل شیطان». این شیطانهای انسی هنگام خطبه غدیر زمزمه می کردند «او به پسر عمویش مغرور شده است»، «او به این جوان مغرور شد است»! «کار پسر عمویش را عجب محکم و مؤکد می نماید»! «ما راضی نیستیم»! «هرگز در مقابل سخن او تسلیم نخواهیم شد»! «این هرگز امر خدا نیست»! «چشمان او را به بینید که همچون مجانین می چرخد»! «اگر می توانست مثل کسری و قیصر عمل می کرد»(17) بعد از اینکه خطبه به اتمام رسید می گفتند: «هرگز گفتار محمد را تصدیق نمی کنیم و به ولایت علی اقرار نمی نمائیم، مگر ما را هم در ولایت علی شریک کند تا ما سهمی داشته باشیم.(18) معاویه هم می گفت: «محمد را بر این گفتارش تصدیق
نمی کنیم و به ولایت علی اقرار نمی کنیم»(19) .
می بینیم ابلیس به گروهش که از غدیر به وحشت افتاده بودند می ترسیدند ادامه راه نبوت را ولایت پیش بگیرد می گوید: «اصحاب او به من وعده داده اند که به هیچ یک از گفته ای او اقرار نکنند و آنان هرگز این وعده خود را نمی شکند»(20) همان طور هم شد منافقان که بعض آنها پیمان منافقانه هم بسته بودند هم پیمان شدند «که اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد نگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود» و این نوشته را داخل بیت زیر خاک پنهان کردند(21) و بعد درمنزل ابوبکر صحیفه ی ملعونه دوم را نوشته که رسول خدا فرمود: «عده ای از این امت معاهده ای نوشته اند که به معاهده ی زمان جاهلیت شباهت دارد که در کعبه آویخته بودند، ولی من مأمورم آن را افشاء کنم» و به ابوعبیده جراح هم فرمودند: اکنون تو امین این امت شده ای(22) تا اینکه همین عده در حضور پیامبر اکرم به او نسبت هذیان دادند(23) و خلاصه بنای بی بنیادی را نهادند و به پیمانی که با ابلیس در غدیر خم بسته بودند وفا کردند.
در همین جا اضافه می کنیم پارسایان اولیه مسلمان که در قرن دوم و سوم هجری می زیستند مقهور بازمانده های آن بنای بی بنیاد شدند و عقاید بدعتی آنان را بر دوش کشیدند، دچار نوعی بیگانگی و جدائی و دوری از رهبران آسمانی اسلام که پیشوایان تشیع یعنی خلفاء خدا بر روی زمین و جانشینان رسول خدا بودند شدند و از اینجا اسلام غیر اهلبیت در جریان تصوف دور از حکمرانی و غصب خلافت اسلامی راه خود را در دل اسلام ادامه داد و همان را انجام داد که از روز غدیر منافقان به آن تصمیم گرفتند. پدیده ولایت بدون امامت را مطرح کرد، سران صوفیه با اینکه خرقه ارشاد خود را به علی امیرالمؤمنین سلام الله علیه می رساندند اسلام غیر اهلبیت را پذیرفته هر کدام فقه غیر ائمه را علاوه بر اینکه خود به کار می بستند ترویج هم می کردند و به هنگامی که مورد اعتراض واقع می شدند مانند اشرف صادقی که جهت جذب شیعیان خود را
سید علی اشرف صادقی معرفی می کند پاسخ می دادند «ما در فقه مثلاً شافعی هستیم و در طریقت علوی می باشیم» که بی مغزترین سخن است.
البته توجه داشت این طرح اسلام غیر اهلبیت که عده ای بنام زاهد و عابد اسلامی با تأسیس تصوف خرقه خویش را به علی ابن ابیطالب امیرالمؤمنین می رسانند لکن اسلام علوی را نپذیرفته اند بهترین سبک و روش مبارزه علیه غدیر و پیامبر و علی امیرالمؤمنین است.
دکتر سید حسین نصر می نویسد: «می توان گفت باطینت اسلام یا عرفان در عالم تسنن به صورت تصوف شکل گرفت» پس از دیدگاه تسنن تصوف همانندی هایی با تشیع دارد و حتی جنبه هایی از تشیع را در خود جذب کرده است»(24).
این نظریه که در نشریه تصوف گنابادی به چاپ رسیده مؤید طرح این بحث است و صوفیه به مصلحت هائی جنبه هائی از تشیع را در خود جذب کرده اند.
آقای سلطان حسین تابنده گنابادی نیز می نویسد: «در آن زمان نام تصوف و متصوفه به مدعیّان تصوف هم که اهل سنت بودند اطلاق می شده در شیعه بیشتر به نام مؤمن و مستبصر مفتخر بودند و متشبهان به آن ها از اهل سنت صوفی می گفتند»(25) حالا چرا این آقای رئیس صوفی که می گوید: به «دوستی اهلبیت مفتخریم»(26) اسمی را انتخاب کرده که مورد پسند اهل آل علی نیست؟ جای حرفها دارد.

نخستین صوفی

در اواخر زمان بنی امیه شخصی به نام عثمان بن شریک کوفی که به ابوهاشم کوفی مشهور بود(27) و مانند رهبانان جامعه های پشمینه درشت می پوشید(28) و شیخ شام محسوب می شد(29) مانند «نصاری به حلول و اتحاد قائل، در ظاهر اموری و جبری و در باطن ملحد و دهری بود»(30) پیدا شد، راه از اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام جدا نموده روش مخالف با وارثان آسمانی رسول خدا صلوات الله علیه و آله را پیش گرفت چنانچه
محدث بزرگوار سید نعمت الله جزایری سران صوفیه را از مخالفان امامان اهلبیت دانسته می نویسد: «بعد از آمدن اسلام در گروهی از مخالفین اهل بیت عصمت استعمال شده مانند حسن بصری، سفیان ثوری و ابوهاشم کوفی ...»(31) البته دکتر عبدالحکیم عبدالغنی قاسم(32) و عزیز السید جاسم(33) دو محقق نامی عرب نیز چنین اشاره ای دارند.
این ابوهاشم کوفی را «اولین مخترع تصوف»(34) و نخستین کسی می دانند که در دوره ی اسلام به صوفی مشتهر گردیده است(35) و به گفته ی شیخ عباسعلی کیوان قزوینی معروف به منصور علیشاه که مدتها از جمله مشایخ فرقه گنابادی بود «اول کسی که زیر بار این ننگ و بدعت رفت و در باطن فخر و به ظاهر هم در اواخر عنوان ثابتی شد ابوهاشم کوفی بود که رنجها به خود راه داد تا عراده صوفی راه افتاد»(36) مؤلف اصول الدیانات معتقد است که «منظور ابوهاشم کوفی از وضع این مذهب آن بود که دین اسلام را بر هم زند»(37).
چنانکه حضرت امام حسن عسگری علیه السلام می فرمایند از امام صادق علیه السلام نسبت به ابوهاشم کوفی سؤال کردند حضرت فرمودند: «انه فاسد العقیده جداً و هو الذی ابتدع مذهباً یقال له التصوف و جعله مضراً لعقیده الخبیثه»(38) یعنی ابوهاشم جداً فاسد العقیده است او به بدعت، مذهبی اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را به سو عقیده ناپاک خود محل فراری قرار داد.
در این صورت چون ابوهاشم کوفی برای نخستین بار به صوفی مشهور شده است، کلمه «صوفی» نیز ابتداء در کوفه شایع گردیده و بنابر گفته مرحوم کیوان قزوینی منصور علیشاه گنابادی سپس به وسیله «حبیب عجمی و ذوالنون دست به دست»(39) گردیده تا به جنید بغدادی و دیگران در نقاط مختلف رسیده است.

نقش بنی امیه

در تأسیس تصوف
بنی امیه که به تحقیق نور علی تابنده «از آن اول اصلاً به اسلام اعتقادی نداشته و با اساس اسلام مخالف بودند»(40) به جمله و تزویر «معاویه (که) اسلام را کم کم از مسیر اصلی خودش خارج کرده بود»(41) و او به لحاظ شهرت پدرش ابوسفیان، میان عرب در اقدامات ضد اسلامی موفق شده، برای رسیدن به قدرت نهائی به جعل حدیث از ناحیه رسول خدا در تعریف و تمجید سران ضد غدیر و ممنوع کردن روایات فضائل و مناقب علی بن ابیطالب المیرالمؤمنین و خریداری ایمان مؤمنان و کشتار اصحاب مدافع اهلبیت دست زد.
یکی از راه های یافتن به حاکمیت کامل، استخدام مردمانی بود که از عصر رسالت به خوشنامی و وفاداری زبان زد خاص و عام بودند که در این راه، به دوره ی امام حسن مجتبی علیه السلام تا اندازه ای موفق بودند و با اجیر کردن منافقانی که ظاهراً مسلمان نشان داده می شدند به قدرت دست یافتند. امثال حسن بصری که محققان با بررسی دقیق نتیجه گرفته اند «اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود، دولت مروانیان از گهواره به گور می رفت»(42) زیرا حسن بصری در وجوب اطاعت از شاهان بنی امیه فتوا داده درباره ی آنها می گفت: «دین جز با آنان پا نمی گیرد هر چند ظلم و جور کنند، به خدا اصلاحاتی که خداوند به دست آنان (بنی امیه) انجام می دهد بیش ار فسادهایشان است»(43)
بنی امیه در کنار این اقدامات که با تمام جزئیاتش در تاریخ به ثبت رسیده اقدام به کاری بسیار خطرناک نمود. اسلام را که در سقیفه دو پاره شده بود، پاره پاره کردند و این عمل اجرامی نخست با حسن بصری آغاز شد. که اگر با دقت نظر منصفانه، تاریخ اسلام را بررسی کنیم به موضوعات بسیار حساس و مهم دست می یابیم و متوجه می شویم افرادی مانند حسن بصری چه فتنه ها با اظهار نظرهای خود برپا نکرده اند. که مهمترین آنها تأسیس فرقه های کلامی از جمله تصوف در مقابل امامان می باشد. که
پدیده ولایت بدون امامت را در دوران امامت و تعمیم دادن ولایت و همگانی کردن امامت در دوره های بعد را دنبال کرده است.
ابوطالب مکی و عبداللطیف الطیباوی(44) بر این عقیده اند که حسن بصری در عهد بنی امیه مذهب تصوف را تأسیس کرد تا بتوانند به وسیله تصوف هرجائی سیاست ضد امامت و ولایت را آنهم با دلباختگان به عرفان آل علی علیهم السلام حفظ کنند.

اولین خانقاه

چون در اسلام جز مسجد بنائی رسمیت نداشته زیرا آیات قرآنی و روایات نبوی درباره اش سفارش های اکید فرموده است لذا خانقاه تا عصر ابوهاشم کوفی صوفی نه نامش شنیده شده و نه کسی بنایی به نام خانقاه را دیده بود. در عصر ابوهاشم کوفی که تصوف مراحل ابتدائی خود را می پیمود و اصول و تعالیم اساسی آن از یک نوع زهد افراطی و رهبانیت و فقر اختیاری و ریاضت کشی غیر اسلامی تجاوز نمی کرد، صوفیان نخستین که برگرد ابوهاشم کوفی صوفی جمع آمده بودند، از داشتن جایگاهی که گرد هم آیند، عقاید خود را به صورت تدریس مطرح کنند و عده ای را برای تبشیر تربیت نمایند محروم بودند، تا این که «امیری ترسا به شکار رفته بود در راه، دو تن را دید از این طایفه که فرا، هم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و به خوردنی آنگاه به رفتند. امیر ترسا را معامله و الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید: آن کی بود؟ گفت: ندانم، گفت: ترا چه بود؟ گفت: هیچ چیز، گفت: از کجا بود؟ گفت: ندانم، آن امیر گفت: پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود، درویش گفت: که این را طریقت است، گفت: شما را جایی هست که آنجا فراهم آئید؟ گفت: نی. گفت: من برای شما جایی سازم تا با یکدیگر آن جا فراهم آئید پس آن خانقاه به رمله بساخت»(45) از آن پس تصوف و صوفی تا هر کجا به پیش می رفت خانقاه ها بنا می کرد(46) موقوفات بر آن معین
می شد و جهت مصارف موقوفات مواردی را مشخص می نمودند(47) در کنار تأمین مسائل مادی خانقاه ها بزرگان صوفیه جهت ورود به خانقاه و رسوم زندگی در آن آدابی وضع کردند(48) و برای رسیدگی به امورات جاریه خانقاه و صوفیان و بیان آداب و رسوم خانقاهی، هر یک از خانقاهها را به شیخی واگذار کرده(49) صوفیان را هم به خدمت در خانقاه تشویق می کردند مثلاً می نویسند: «روزی شیخ (ابوسعید) در نیشابور مجالس می گفت در میان سخن، گفت از سر خانقاه تا به من، خانقاه همه گوهر است چرا برنچینید؟ خلق باز نگریستند پنداشتد گوهر است تا برگیرند، چون ندیدند گفتند: ای شیخ ما گوهر نمی بینیم؟! شیخ گفت: خدمت، خدمت».(50)

پی نوشت ها :

1- مقدمه مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ص 81 .
2- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی ص 43 .
3- تلبیس ابلیس ص 173-171.
4- رساله قشیریه ص 7 و مقدمه ابن خلدون فصل 11 ص 467.
5- فصلنامه عرفان ایران: 17/7 البته قابل تذکر است که این فصلنامه «عرفان ایران» نیست بلکه «تصوف نعمة اللهی گنابادی» است.
6- رساله قشیریه ص 389 .
7- سفینه البحار 2 ص 58، اثناعشریه شیخ حر: 43 با کمی اختلاف از کشکول شیخ بهائی.
8- وسائل الشیعه ج ص 281 حدیقة الشیعه ص 564-563 از مجموعه ی ورام و شرح نهج البلاغه خوئی ج 13 ص376.
9- درآمدی بر آئین تصوف ص 14.
10- نهضت امام خمینی ج 3 ص 124 .
11- نابغه علم و عرفان چاپ تابان 1333 ص 48 .
12- سفینة البحار ج 2 ص 57 .
13- التعرف چاپ مصر ص 10-11 .
14- خورشید تابنده از آقای علی تابنده ص 19 .
15- خورشید تابنده ص 20 .
16- عوالم ج 3/18 ص 224 .
17- بحارالانوار ج 37 ص 111، 139، 154، 160، 172، 173 .
18- همان ج 37 ص 154، 160، 161، 162 .
19- عوالم ج 3/15 ص 6 و 97 و 125 .
20- بحارالانوار ج 37 ص 120 و 168 .
21- بحارالانوار ج 17 ص 29 و ج 28 ص 186 و اسرار آل محمد ص 816 و عوالم: ج 3/15 ص 164 .
22- بحارالانوار ج 102/28 تا 106 و 111 .
23- صحیح بخاری ج 4 ص 131 ج 1 ص 37 صحیح مسلم ج 5 ص 75 ج 2 ص 16 شرح مسند احمد ج 4 ص 356 حدیث 2992 ج 1 ص 2 و ج 3 ص 286 و ج 1 ص 355 تاریخ طبری ج 2 ص 193 و تاریخ کامل ج 2 ص 320 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 6 ص 59 .
24- فصل نامه عرفان ایران: 6/7 مقاله سید حسین نصر .
25- مناظرات و مکاتبات: جمع آوری آقای محمد مردانی: 38 .
26- همان مأخذ: 39 .
27- حدیقة الشیعه ص 559 .
28- حدیقة الشیعه ص 559 .
29- طبقات صوفیه تصحیح آقای مولائی ص 6.
30- حدیقة الشیعه ص 560 .
31- پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان ص 159 از انوار النعمانیه.
32- المذاهب الصوفیه و مدارسها: 22 .
33- متصوفه بغداد: 75 .
34- ریحانة الادب ج 7 ص 395 .
35- طبقات صوفیه تصحیح آقای مولائی ص 6 نفحات الانس ص 21 و ریحانة الادب ج 7 ص 295 و روضات الجنات فی الاحوال علماء و سادات مترجم ج 4 ص 306 و دائره المعارف تشیع ج 1 ص 448 و تعریف صوفی و تصوف از دکتر جواد نوربخش ص 7 .
36- استوارنامه ص 22 .
37- حدیقه الشیعه ص 560 .
38- اثناعشریه شیخ حر: ص 22 حدیقه الشیعه ص 564 .
39- استوارنامه ص 22 .
40- فصلنامه عرفان ایران: 11/9 .
41- همان مأخذ از نور علی تابنده.
42- رهبری در اسلام: 148 به نقل از حکومت در اسلام: 30 .
43- المذاهب الاسلامیه: 89 .
44- نقش امویان در اسلام: 127/1 .
45- نفحات الانس ص 31 طرایق الحقایق ج 1 ص 80 تاریخ تصوف ص 75 .
46- به کتاب تاریخ خانقاه در ایران رجوع شود.
47- الخطط المقریزیه ج 4 ص 273 .
48- کشف المحجوب ص 451-452 .
49- سفرنامه ابن بطوطه ترجمه آقای محمد علی موحد ص 26-27.
50- اسرار التوحید ص 226.

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.