تصوف و تشیع

تشیع مصدر باب تفعل از «شیع» و شیعه، دارای لغوی و اصطلاحاتی است «تشیع فی الشیء» در هوای چیزی مستهلک شد و «تشیعه الشیب» پیری در او پخش و گسترش یافت (مجازاً)
چهارشنبه، 10 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تصوف و تشیع
 تصوف و تشیع

نویسنده: سید تقی واحدی



 
تشیع مصدر باب تفعل از «شیع» و شیعه، دارای لغوی و اصطلاحاتی است «تشیع فی الشیء» در هوای چیزی مستهلک شد و «تشیعه الشیب» پیری در او پخش و گسترش یافت (مجازاً) «تشیع قطره اللبن فی الماء» قطره ی شیر در آن پخش شده، «تشیع الرجل» شیعه شد.(1)
واژه شیعه بر خلاف صوفی به صورت مفرد چهار بار در قرآن آمده است(2). یک بار به تنهائی(3) و سه بار با اضافه(4) که در آیه اول به معنی گروه و در بقیه به معنی پیرو آمده است.
شیعه در اصطلاح به پیروان حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندانش کسانی که معتقد به جانشین بلافصل آن حضرت بعد از پیامبر و نص ولایت او در غدیر خم از سرف پیغمبر می باشند گفته می شود. روز مولود تشیع را در قرآن و کلمات رسول خدا می توان معین و مشخص نمود بر خلاف تصوف که نه در قرآن نشانی از او یافت می شود نه در کلمات رسول خدا صلوات الله علیه درباره اش جز همان پیشگوئی اشارهای گردیده است. لکن درباره تشیع جابربن عبد الله انصاری می گوید: «نزد پیغمبر بودم که علی از دور نمایان شد، پیغمبر فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست این شخص و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود»(5)یا ابن عباس می گوید: وقتی آیه «ان الذین امنوا و عملوالصالحات اولئک هم خیر البریه» نازل شد پیغمبر به علی فرمود: «مصداق این آیه تو و شیعیانت می باشید که در روز قیامت خوشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضی است»(6) که البته نظیر این روایات را می توان در متون روائی اهل سنت مانند طبرانی، احمد بن حنبل، دارقطنی که به وسیله ابن حجر و ابن اثیر و سیوطی نقل شده است بازگو کرد و از همه مهمتر اینکه علی امیرالمؤمنین علیه السلام هم به این اشاره دارند می نویسند: «این نامه از بنده خدا علی امیرالمؤمنین است به شیعه خود از مؤمنان و مسلمانان چه خدا می گوید: «و ان شیعة لابراهیم» و آن نام است که
خدای متعال آن را در قرآن، شرافت بیان داده است و شما شیعه پیامبر محمد صلی الله علیه و آله هستید چنان که ابراهیم نیز از شیعیان اوست، نام است غیر مختص و امری است سابقه دار»(7) ام سلمه هم نقل می کند که از رسول خدا شنیدم فرمود: «بی گمان علی و شیعه اورستگارمی باشند»(8) با این مختصر و فشرده به نتیجه می رسیم که لفظ «شیعه» بر خلاف تصوف در روزگار پیامبر اکرم بوده است چنانکه ابوحاتم می نویسد: «نخستین نامی که در اسلام به روزگار رسول خدا آشکار گردید شیعه بود و آن لقب چهار تن از صحابه ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقدادبن اسود کندی و عمار بن یاسر بود تا این که در صفین این اصطلاح در میان هواخواهان علی علیه السلام منتشر گردید»(9) ناگفته نماند که صوفیه سوء استفاده کرده درباره ی این عده می گویند: «جزو اولین بزرگان تصوف ذکر می شوند»(10) البته می دانیم که ادعائی بدون دلیل است. شیعه نام عمومی تمامی فرقه هائی است که قائل به امامت و خلافت بلافصل حضرت علی امیرالمؤمنین پس از پیامبر بوده و اعتقاد دارند، امامت از ولاد وی خارج نمی شود، تمامی فرقه های شیعی معتقدند به وجود تعیین و تنصیص امام از جانب خدا و پیامبر(11) لکن امامیه اثنی عشریه معتقد به امامت ائمه دوازده گانه از حضرت علی امیرالمؤمنین تا حجة ابن الحسن العسگری می باشند که اکثریت شیعه را تشکیل می دهند.
از همین موضوع می توان دوگانگی عرفان و تصوف را به خوبی احساس کرد تمایل به باطن و باطن گرائی و آشنائی واقعی دور از هر خیال و وهم با اسرار و معارف درونی از طریق فقط و فقط تعالیم خاصه ائمه اطهار و اعتقاد به ولایت دانست بی خصوصیاتی که کلمه شیعی را به عرفان معنای عام کلمه پیوند می دهد.
در این صورت چون تشیع بالذات و به خودی خود راه آشنائی به اسراری است، پس محیط شیعه، محیط تعلیم اسرار و معارف بوده و شیعه با عقیده ی خاصی که نسبت به امامان معصوم علیهم السلام دارد، این تعالیم را از آنان اخذ کرده است(12). پس علم باطن شریعت از ناحیه مقدسه حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه فقط و فقط به امامان
منتقل شده است. هم چنین «مفهوم ولایت، هدایت ارشادی امام را که اسرار اصول عقاید را می آموزد القاء می کند، این مفهوم از جهتی شامل مفهوم معرفت است و از جهت دیگر واجد معنی محبت، مجموعه تفکرات و اعتقادات تشیع از این دیدگاه همان عرفان الهی و اسلامی است بنابراین باطن به عنوان محتوای معرفت و ولایت، تشکیل دهنده نوع خاص روحانیتی است که مستلزم آن معرفت است، با یکدیگر قرین شده و عرفان اسلامی را در تشیع نمایان ساخته است»(13). در این جایگاه خاص عرفان در اسلام، در معنا باطن تشیع که اسلام ناب محمدی خوانده می شود می باشد. و متقابلاً در چنین وضعیتی که تشیع موقع اصلی و اساسی را دارد تصوف چنان در اسلام بیگانه است که کوچکترین جایگاهی برایش وجود ندارد. وقتی به مفهوم ولایت که در قلب تشیع جای دارد و تحریفاتی که در تصوف بر این مفهوم وارد آمده است، نظر داشته باشیم، عتاب و توبیخ ائمه و بزرگان شیعه را در مورد تصوف و صوفیان خواهیم فهمید.
متوجه می شویم صوفیان عصر امامت که مقتدایان صوفیه تا عصر حاضر هستند همه و همه در به انحراف کشاندن اسلام ناب، با «سیاست سران سقیفه که بر حذف حماسه غدیر»(14) همراه می کرده اند بلکه آن سیاست شوم و سیاه را در قالب خرقه داری علی بن ابیطالب حفظ نموده و نشر می داده اند که مورد توبیخ امامان و بزرگان شیعه واقع شده اند.
و این درست بر خلاف سیره و روش شیعه است زیرا شیعیان نسبت به ولایت با امامت حساسیت داشته و دارند در صورتیکه چنین اعتقادی در تصوف جایگاه خاص خودش را نداشته بلکه پدیده ولایت بدون امامت را دنبال کرده در حقیقت آنچه را بعد از سقیفه امویان و در پی آنها عباسیان عمل کرده اند تعقیب نموده با اطلاق «ولی» به روسای صوفیه برای آنها ولایت قائل شده اند، موقعیتی را که مخصوص امامان دوازده گانه شیعه بوده است همگانی کرده اند.

مذهب سران تصوف

در پی ابوهاشم کوفی نخستین کسی که به نام صوفی خوانده شد، طبقه نخست، نمایندگان تصوف همان سران صوفیه به شمار می روند که از اواخر قرن دوم و اوائل قرن
سوم می زیسته اند و تفکر آنان زیربنای اعتقادی تصوف را در اسلام ریخته است. همانطور که متون تصوف خبر می دهند اینان که صوفیان اولیه اند از ائمه آل بیت علیهم السلام راه جدا کرده، طریق اعتقادی و فقهی غیر ائمه طاهرین علیهم السلام را دنبال کرده اند چنان که نیکلسون مستشرق انگلیسی از صوفی معروف خواجه عبدالله انصاری نقل می کند که او گفته است: «از میان دو هزار صوفی که شناخته ام تنها دو تن از آنها شیعه اند».(15)
این کلام علاوه بر این که موضع اعتقادی صوفیه را در مقابل شیعه معلوم و آشکار می سازد نشان می دهد که پیروان اهلبیت به تصوف و صوفیه رغبت نداشته بلکه بی اعتماد بوده اند. زیرا مقابله رؤسای صوفیه را با تشیع ملاحظه می کرده اند که چطور غیر را بر امامان اهلبیت، جانشینان رسول خدا ترجیح داده اند.
سفیان ثوری چهره ی برجسته ی تصوف سال 161 هجری همان کسی که مشهور است به پوشش امام صادق علیه السلام ایراد گرفت و از ناحیه ی مقدسه ی آن بزرگوار احادیث مجعولی را روایت می کند، همیشه با ائمه اهلبیت و مذهب آنان مخالف بوده است.(16)
جنید بغدادی شیخ طایفه صوفیه که تمامی فرقه های تصوف خرقه ی خود را به او می رسانند، مذهب سفیان ثوری را داشته و شاگرد وی بوده است.(17)
حمدون قصار صوفی مشهور سال 21 پیشوای ملامتیان که از مذهب سفیان ثوری پیروی می کرده است.(18)
ذوالنون مصری معروفترین صوفی سال 245 هجری شاگرد مالک بن انس بوده و مذهب وی را داشته.(19)
داود طائی، صوفی بزرگ سال 165 هجری که بعضاً در طومار شجره ی فرقه ی معروفیه و انشعابات آن خصوصاً نعمة اللهی ها و ذهبیه اغتشاشیه نامش برده می شود پیرو مرشد معروف بن فیروزان کرخی، شاگرد ابوحنیفه(20)، به فرموده ی علامه ی خوئی در شرح نهج البلاغه ناصبی دشمن دشنام دهنده به خاندان رسول خدا بوده است.
و ابویزید بسطامی که سلطان العارفین به او اختصاص یافته اسلام اهلبیت رانداشته (21) است. و صوفیه ساخته اند که او شاگرد دائم الحضور امام صادق بوده. تا با این سیاست در پی امویان به اثبات رساند که امامان شیعه نسبت به غدیر حساس نبوده اند زیرا شاگردانشان از پیروان مذهب مخالفان غدیر بشمار می رفته اند.
ابواسحاق ابراهیم ابن شهریار کازرونی صوفی سال 426 که در طومار شجره ی فرقه ی اویسیه قرار گرفته از جمله صوفیانی به شمار می رود که برای خدا جسم قائل است.(22)
عبدالقادر گیلانی صوفی سرشناس سال 561 به شدت با اهلبیت مخالف بوده است.(23)
شیخ بلخی صوفی مشهور سال 174 که او را وابسته به حضرت امام کاظم علیه السلام معرفی می کنند(24) به گفته عبدالرحمن جامی صاحب رأی بوده و در مجالس ابوحنیفه شرکت می کرده است (25) و خلاصه شیخ صالح بربری و عبدالله یافعی و مهمتر شاه نعمت الله همه و همه از جمله کسانی هستند که اسلام اهلبیت عصمت و طهارت نداشته اند پشت به غدیر خم جایگاه نزول حکم خدا، در معنا پشت به رسول اکرم و علی مرتضی و امامان بعد از پیامبر داشته اند و اگر فرقه ی نعمة اللهیه از زمان شاه علی رضا دکنی که وران بازسازی فرقه نعمة اللهیه در ایران است روساء آن شیعه شناخته شده اند باز دست از حمایت غیر اهلبیت برنداشته اند چنان که شیخ محمد حسن اصفهانی صفی علیشاه می نویسد: «در جلالت قدر ابوبکر رضی الله عنه سخنی نیست»(26) و یا می نویسد: «ما انکار فضیلت ابوبکر رضی الله عنه را نداریم»(27) البته هیچ مسلمانی صحبت درباره فضیلت افراد ندارد بلکه سخن ما در اینست چرا باید اطاعت امر رسول خدا نشود سخن بر سر خلافت که به غیر علی رسید نیست، صحبت در اینست چرا تخلف از امر رسول اکرم شده است. یا ملاسلطان علی گنابادی می گوید: «دعوت باطنی و علم لدنی با علی بوده و دعوت ظاهری سلطنت و جهاد با خلفای ثلاثه بوده»(28) خلاصه صوفیان
دیروز که اغلب در آثارشان تجلیلی هم از آل رسول و علی مرتضی علیه السلام دیده می شود ولی باز در فقه که عمل به احکام شرعی را برای فرد مسلمان مشخص و معین می نماید راه از آل بیت که رسول خدا به آن دستور داده اند جدا کرده اند.
و طرح پدیده ولایت بدون امامت همان اندیشه و آرزوی کعب الاحبار یهودی است شکل گرفت را پدیرفته، دنبال می کنند. در صورتی که عرفان روح تشیع یعنی اسلام ناب محمدی بر اساس اعتقاد به ولایت و امامت ائمه معصومین علیهم السلام بوده است و عارفان غیر صوفی که با تصوف رسمی نیز سرستیز داشته اند، گاهی هم در تندترین مسلکهای عرفانی تخصص داشته و مشابه آنها هرگز در میان متصوفه رسمی پیدا نمی شود(29) با تصوف به لحاظ مطرح کردن ولایت بدون امامت به مخالفت برخاسته اند. یعنی حاضر نشده اند راه نفوذ برای مخالفان غیر اسلامی یا بهتر است بگوئیم برای دشمنان دیرین با قرار نگرفتن امامت در کنار ولایت باز باشد.

تشیع تصوف

بررسی متون تصوف نشان دهنده ی این حقیقت غیر قابل انکار است که صوفیان در تمامی فرق تصوف حساسیتی به امامان اهلبیت نداشته اند. بلکه نتیجه ی تحقیق محققان گویای اینست صوفیه ایران قبل از قاجاریه برای نشر افکار تصوف و بسط فرقه های آن در ایران ناگزیر شده اند. به لحاظ حساسیتی که ایرانیان به خاندان وحی و امامان شیعه در حقیقت جانشینان پیامبر اسلام داشته اند مذهب تصوفه را با اهلبیت هماهنگ کنند چنانکه آقای سید مصطفی آزمایش از جمله دست اندرکاران ترویج و توسعه ی تصوف فرقه ای گنابادی می نویسد: «در چنین شرائطی باید گوشید هر چه بیشتر با زبانی قابل فهم برای علاقمندان به تشریح مبانی اسلام، تشیع و تصوف همت گماشت»(30) دقت کنید تدبیر اسلام و تشیع قرار دادند بهترین مقدمه برای اسلامیت تصوف می باشد. ولی چنین کوششی در فرهنگ پیروان علوی کاری سهل و آسان نیست زیرا مردمانی که معیار شیعه بودن را در دوستداری خاندان و اطاعت محض از فرهنگ
اهلبیت می دانند با ادعای بدون نشانه چیزی را نمی پذیرند پس این حرکت بی بنیاد مقدماتی را می طلبد. که بررسی متون کنونی صوفیه فرقه ای اقدامات زیر را نشان می دهد.
یکم: شناسنامه ای برای شیعه بودن تصوف فراهم آوردن از جمله ضروریات اولیه این اقدام خطیر است. بهمین اعتبار بر خلاف روساء ماقبل تصوف که حساسیتی به تشیع نشان نمی دادند بلکه برعکس مذهب لقب انحصاری «امیرالمؤمنین» مخصوص علی بن ابیطالب را همگانی می نمودند. مدعی تشیع تصوف در حقیقت پدران اعتقادی خود شوند چنانکه آقای نورعلی تابنده معروف به مجذوب علی وقتی به ریاست فرقه ی اجدادی خود می رسد بدون ارائه و اقامه مدرکی مدعی می شود: اساس و روح اسلام در تشیع است و روح تشیع در تصوف است، تصوف غیر از تشیع نیست و تشیع واقعی هم غیر از تصوف نیست(31). در صورتیکه بدعتهای مرسوم در تصوف کنونی نه تنها تصوف را از تشیع جدا می سازد بلکه نشان دهنده این واقعیت غیر قابل انکار است که تصوف شیعه حتی سنی نیز نیست بل با اختراعات ضد اسلامی مسمان هم بشمار نمی رود. در حقیقت مشاهیر اهل سنت مانند فخر رازی در اربعین و بخاری در کتاب افاضل الملحدین و دمیری در حیوه الحیوان و زمخشری در تفسیر کشاف ذیل آیه «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی» و محقق شریف در شرح مواقف و ابن جوزی در تلبیس ابلیس همگی عقاید و روش صوفیه را نادرست و گمراه کننده دانسته و آن را از اسلام دور نامیده اند.
دکتر سید حسین نصر در مقاله ای که دست اندکاران توسعه فرقه گنابادی برای تائید تصوف یافته اند و در فصلنامه ی فرقه به چاپ رسانده اند می نویسد: «از دیدگاه تسنن، تصوف همانندهایی با تشیع دارد و حتماً جنبه هایی از تشیع را در خود جذب کرده است»(32) همو که تصوف را سنی مذهب معرفی می کند در همین مقاله به شکلی دیگر می نویسد: «طینت اسلام یا عرفان در عالم تسنن به صورت تصوف شکل گرفت».(33)
دوم: دلیل صوفی برای تشیع تصوف
ادعاهای دهان پُر کن جهت تشیع سازی برای تصوف را همگان نپذیرفته حتی این اواخر دیده شده است اتباع فرقه ها خصوصاً نعمة اللهیه به لحاظ شیعه نبودن تصوف
معرکه فرقه را ترک کرده با جانشین سلطان حسین تابنده کثیری بیعت نکردند و در پی مرگ علی تابنده بقول خودشان اگر اعضاء بیت قطعیت تجدید هم کردند، پیمان شکسته اند. بهمین جهت باید در قبال ادعای تشیع برای فرقه دلیلی هم ارائه دهند و این کار با یک ظرافت مظلوم مآبانه مطرح می شود آقای نورعلی تابنده برای اینکه آتش مخالفان تشیع تصوف فرقه ای را قابل کنترل کند می نویسد: «صحت این انتساب از نظر ما شیعیان باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد زیرا سلاسلی که خود را به امام نمی رسانند در رشته اجازه شان خللی است»(34) در صورتیکه با ادعای «تصوف ذات تشیع و معنای آن است»(35) که دارند باید می نوشتند آن اجازه باطل است.
ادامه ی این برنامه ریزی به امثال آقای شهرام پازوکی که در دوره ی محبوب علیشاهی فرقه گنابادی از مقربان رئیس وقت و در پی آن زمان حساس به عصر حاضر از خواص خاصان و مروجان است در مقاله های پی در پی که به بهانه هائی در فصلنامه ارائه می دهد در رفع این نقص بزرگ می کوشد مطلب رئیس کنونی فرقه را پی گیری کرده می نویسد: «همه سلاسل صوفیه رشته اجازه خود را منععن به باب مدینه علم الهی حضرت علی می رسانند و همین امر از دلایل اصلی حقیقت شیعی ولوی تصوف است»(36)
در صورتیکه اگر از اجازه ملا سلطان گنابادی که گویای قطبیت نیست(اشاره خواهیم کرد) و جعل بودن اجازه محمد کاظم اصفهانی سعادت علی و بریدگی زمان شاه علی رضا دکنی با نعمة اللهی ایران و انقطاع جنید بغدادی که بسیار حساس است(37)چشم پوشی کرده صرف نظر نمائیم باید بدانیم روسای این فرقه و سایر شعبات نعمة اللهی و ذهبیه اغتشاشیه، قادریه و شازلیه، چشتیه و مولویه به حسن بصری مسلک ساز دربار اموری(38) و لذا نه تنها بوی شیعی ولوی از تصوف نمی باید بلکه نشان دهنده ننگ اقدام امویان در فرقه سازی به دست حسن بصری برای پاره پاره کردن اسلام و خانه نشین کردن تشیع می باشد.
سوم: معضل مذهب روسای صوفیه
از جمله مشکلات بسیار مهم و چشمگیر که در مسیر تشیع سازی تصوف در مقابل ادعا کننده آن قرار گرفته است و به هیچ وجه نمی توان آن را ندیده گرفت مسئله مذهب روسای تصوف می باشد که همه و همه تا قبل از دوره قاجاریه مذهب غیر اهلبیت داشته اند. تشیع سازان تصوف برای حل این معضل لا ینحل به دو موضوع تمسک جسته اند.
الف: برای آنها مدعی تقیه شده اند. فردی به نام ح.ا. تنهائی در بعضی مجله ها که بحثی پیرامون مشکل درآمدهای تصوف داشته مقاله صوفیانه با تکرار نام سلطان تابنده داشته و ما جنسیت او معلوم نیست تا با خطاب آقا یا خانم از ایشان تجلیل کنیم در مقاله ای نوشته است: «صوفیه که در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ی ائمه معصومین را داشتند»(39). در صورتی که باید توجه داشت تقیه امت امامت در حضور امام می بایست با اجازه و دستور مقام امامت باشد و درباره ی روساء صوفیه چنین چیزی در دسترس نیست و اگر بود حتماً صوفیه ارائه می دادند. پس طرح تقیه برای سران صوفیه سلیقه ای است که فرقه داران در محیط شیعه نشین مطرح کرده اند.
ب: یکی دیگر از مقاله نویس هائی که دانسته یا ندانسته در مسیر حل معضلات تصوف گنابادی قرار گرفته درباره ی روساء صوفیه می نویسد: «چندان در بند اظهار تشیع معنوی خود نبودند و به اقتضای مولد و اجتماع محل رشد خود بالتبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کرده»اند.(40) در این دفاعیه علاوه بر اینکه تسنن روساء صوفیه را پذیرفته اند به بی تفاوتی آنها نسبت به مذهب و نداشتن حساسیت به تشیع اشاره کرده اند.
ما می گویئم: علاوه بر دلائل عقلی و نقلی بی شماری که برای شیعه نبودن تصوف در دست داریم بر اساس نظریه آقای نورعلی تابنده رئیس کنونی نعمة اللهی که می نویسد: «اساس این است که کسی که به ولایت علی و جانشین علی معتقد باشد شیعه به حساب می آید»(41)
و همچنین نوشته آقای شهرام پازوکی یکی از اتباع گنابادی حقیقت تشیع و اصل آن امر امامت و ولایت ائمه اطهار است»(42) به تحقق پیرامون اعتقاد روساء صوفیه
می پردازیم تا به دست آوریم اینان در مقابل امامت و جانشینی علی چه موضوعی داشته اند.
بررسی متون رجالی و آثار بازمانده ی روسای صوفیه نشان می دهد روساء تصوف ماقبل این دوره چون غیر را در امر ولایت و جانشینی رسول خدا بر علی بن ابیطالب ترجیح دادهاند و خلافت اسلامی را بصورت طرحی که بعد از پیامبر ریخته شد پذیرفته اند و این برخلاف پیامبر عمل کردن می باشد زیرا همانطور که آقای شهرام پازوکی اشاره نموده اند حقیقت تشیع و آمدن امر امامت و ولایت ائمه اطهار است که صوفیه به آن اعتقادی ندارند علاوه آقای نور علی تابنده نیز این اصل را پذیرفته اند «در تصوف بر مبنای اصل تشیع، رهبری و ارشاد مردم با کسی که مرشد و پیر قبلی صریحاً تعیین کند»(43) و ما سؤال می کنیم بر اساس همین ادعا صوفیه و شما برای تائید امامت نسبت به معروف بن فیروزان کرخی و جنید بغدادی چه لیلی و مدرکی دارید که به تائید تاریخ رسیده باشد مسلماً دلیلی در دست ندارید زیرا اگر مدرکی داشتید در قبال این همه رویدادهای محکم ارائه می دادی پس می باید پذیرفت هیچ دلیلی برای تشیع تصوف در دست نداریم.

پی نوشت ها :

1- دائره المعارف تشیع ج 4 ص 271.
2- فراموش نکنیم که گفتیم از تصوف و صوفی در قرآن نشانی نیست.
3- ثم لننز عن من کل شیعه ایهم.... (سوره مریم آیه 70).
4- و ان من شیعه لابراهیم (سوره صافات 82) و «هدا من شیعه» و «الذی م شیعه» (سوره قصص آیه 15).
5- غایه المرام ص 326 و تفسیر الدرالمنثور ج 1 ص 379 .
6- تفسیر الدارالمنثور ج 1 ص 379 و غایه المرام ص 326.
7- نامه های محمودی ج 2 ص 196.
8- ارشاد مفید ص 25.
9- تاسیس الشیعه مقدمه.
10- خورشید تابنده تألیف آقای علی تابنده ص 20.
11- الملل و النحل ج 1 ص 146.
12- می توان به تاریخ فلسفه اسلامی کربن ج 1 ص 256 رجوع کرد.
13- تاریخ فلسفه اسلامی ج 1 ص 44-33
14- حماسه غدیر از آقای محمد دشتی: 155 .
15- ترجمه تصوف و تشیع از علامه هاشم معروف الحسنی ص 113-114 .
16- تنقیع المقال ج 2 ص 36-38 .
17- نفحات الانس ص 80 .
18- نفحات الانس ص 60 .
19- نفحات الانس ص 32 .
20- نفحات الانس ص 41 .
21- نفحات الانس ص 56 .
22- تصوف در یک صد پرسش و پاسخ ص 110 .
23- سفینه البحار ج 2 ص 197 .
24- طرایق الحقایق ج 2 ص 526 .
25- نفحات الانس ص 49 .
26- اسرار المعارف و میزان المعرفه ص 57 .
27- همان : 56 .
28- مقامات العرفا ص 157 به نقل از سعادت نامه. این تفکر از اصول مهم اسلام تاریخ است که مرجعیت فقهی را به علی علیه السلام می دهند و رهبری سیاسی اجتماعی را به خلفاء ثلاثه در صورتی که این دو منصب مخصوص، برگزیده غدیر است. و جداسازی دین از سیاست می باشد که از همان روزگار تا به امروز از جمله دشمنی ها و سیاست های ضد اسلامی یهود است.
29- آشنائی با علوم اسلامی ص 223 .
30- عرفان ایران: 9/7 .
31- عرفان ایران: 18/8 .
32- عرفان ایران: 26/7 .
33- همان مأخذ پیشین: 26/7 .
34- همان مأخذ: 12/1 .
35- همان مأخذ: 17/1 .
36- همان مأخذ: 56/8 .
37- به کتاب: دیدی که راز پنهان آخر شد آشکارا رجوع شود.
38- به کتاب: حسن بصری چهره جنجالی تصوف رجوع شود.
39- عرفان ایران: 108/3 .
40- عرفان ایران: 83/10 .
41- همان مأخذ پیشین: 14/7 .
42- همان مأخذ: 60/8 .
43- عرفان ایران: 18/7 .

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.