این طایفه از صوفیان معروفی شدیداً کوشا بوده اند که به هر کیفیتی است در مقابل حقایق غیر قابل انکاری که در تاریخ فرقه وجود دارد ادله ای اقامه نمایند در حالی که تا کنون با تمام جد و جهدی که صورت پذیرفته است هنوز مسئله اسلام معروف کرخی به دست علی بن موسی الرضا علیه السلام و مسئله دربانی او و اعتراف جنید بغدادی به اینکه نسبتش به محمد بن علی قصاب است نه سری سقطی و این که نه تنها او از نواب حضرت حجه ابن الحسن العسکری محسوب نمی شود، بلکه مذهب غیر آل بیت علیه السلام را داشته از جمله مواردی می باشد که لا ینحل مانده است. و روسای انشعابات نعمه اللهیه نتوانسته اند پاسخی که به تائید تاریخ برسد و از مسلمات محسوب بشود ارائه دهند.
انقراض نعمة اللهیه در ایران
صوفیان نعمة اللهی و محققانی که گشت و گذار تاریخی داشته اند بر این عقیده اند در دوران صفویه سلاطین صفوی «خود معتقد به مبانی اخلاقی و دینی و عرفانی نبودند بلکه تظاهر به آنها می نمودند. و از مذهب و عرفان به عنوان وسیله ای برای پیشرفت مقاصد سیاسی و حفظ قدرت خودشان استفاده می کردند»(1) و به همین لحاظ «افکار صوفیانه به کلی به فراموشی سپرده شده بود» و خلاصه اینکه تصوف و عرفان قرون قبل در این دوره در میان مردم به کلی اصالت و سیر خود را از دست داده حتی بعضی اتباع گنابادی مدعی می شوند: «به سبب اغتشاشات حکومتی و نابسامانی امور مملکتی و فتنه های متعدد از همه مهمتر انکار جاهلان و عالم نمایان مغرض، رسوم فقر محمدی و طریقت مرتضوی مدتها از ایران برافتاده بود» (2) که البته ادعائی بی پایه و اساس و مغرضانه است. زیرا کبرویه نوربخشیه و ذهبیه اغتشاشیه حضور داشته اند بلکه در این دوره همان تصوف به صورت «لاابالی گری، مداحی بی بند و باری، پرسه زنی، طفیلی بودن و تهیه دوغ(3) وحدت تبدیل شده بود»(4).خلاصه این که «جوامع و تکایا و خانقاهی های درویشان چنان منهدم گشت که امروز در سرتاسر ایران نامی از این ابنیه شنیده نمی شود»(5) و این بر اثر «بدرفتاری جمعی از متقریان سلاطین صفویه»(6) بود که بعضی از منظومات قطب الدین محمد نیریزی متوفای 1173 چنین ماجرائی را تائید می کند(7) و حاجی زین العابدین شیروانی مست علیشاه از جمله روسای نعمة اللهی نیز معتقد است «قرب هفتاد سال کشور ایران از فقر طریقت خالی بود و اسم طریقت گوش کسی نشنیده و چشم احدی اهل فقر ندیده»(8) در صورتی که در همین زمان مورد نظر حاجی شیروانی مشایخ دو فرقه صوفیه ذهبیه کبرویه نوربخشیه که نسبت به امیر سید محمد نوربخش درست می کنند و ذهبیه اغتشاشیه که خود را به سید عبدالله برزش آبادی می رسانند در خراسان و شیراز مجالس برقرار داشتند و مرید می پذیرفتند.
رئیس نداری نعمة اللهیه در ایران که حاجی شیروانی آن را با «اسم طریقت در ایران مانند سیمرغ و کیمیا گشته بود»(9) یاد کرده است تا سال 1194(10) یا 1190(11) ادامه یافت، و در همین ایام بود که شاه علی رضا دکنی دوازدهمین رئیس بعد از شاه نعمت الله دو نفر از شاگردان خود را به نام های میر عبدالحمید معصوم علیشاه و شاه طاهر دکنی را برای احیای رسوم و تأسیس فرقه ی نعمة اللهی به ایران فرستاد.
بی انصافی
خود بزرگ بینیهر چند این روش و سنت صوفیانه است که انسانها را با تمام سجایای اخلاقی و مراتب عالی انسانی چنان تنزل دهند تا بتوانند اتباع خود را که دارای هیچ مزیت و برتری نسبت به سایرین نیستند، در پس تشرفشان به فرقه ای از صوفیه با اینکه همان هستند که بوده اند، با همین روشهای مزورانه نگاه دارند. زیرا اگر متوجه شوند بعد از صوفی شدن کوچکترین فرقی با دیگران ندارند و فهیم باشند، خویش را گول نمی زنند زیرا شارب و صفای درویشی که به انسان چیزی عنایت نمی کند بلکه آدمی را بیشتر از ذخائر باطنی خودش غافل و سرگرم آداب و سنن بی اثری می نماید.
جمعیت نعمة اللهیه که در روزگار صفویه و زندیه تعدادی بسیار قلیل بوده اند را با آب و تاب مطرح می کنند تا بتوانند از این ادعای آب دار حیثیتی فراهم آورند آقای سید مصطفی ازمایش در ترسیم ایران سال 1190 که اواخر دولت کریم خان زند است و دوران «ظلمات غفلت» دینی بشمار می رود فردی به نام شاه علی رضا دکنی دلسوزی نموده برای هدایت و ارشاد معصوم علیشاه دکنی را (12) فرستاده است.(13)
این چه خودبینی فرقه ای و بی انصافی است که امثال سید مصطفی آزمایش مدعی شوند ایران که هیچگاه از وجود رهبران بزرگ و نامی دینی خالی نبوده در «ظلمات غفلت» فرو رفته بود آن وقت از هند پرورشگاه انگلیس آنهم علی رضا دکنی مجهول الهویه که صوفیه نعمة اللهی برایش شناسنامه جعلی درست کرده اند شخصی را به ایران اعزام کند تا چراغ هدایت روشن نماید؟!
البته صوفیه نعمة اللهیه گنابادی از این نوع ادعاهای بی اساس دارند مثلاً شیخ عبدالله حائری جشن تولد نور علیشاه گنابادی را که عده ی قلیلی از مردم تعدادشان در سراسر ایران به هزار نفر هم نمی رسدی گرفته اند «جشن ملی» تعبیر می کند که «مؤمنین دیداری تازه و فرحی بی اندازه» نموده اند (14) یا روز به ریاست رسیدن نامبرده را «غدیری از آن نهر عظیم و خمی از آن غدیر اعظم» می داند که «برپا شده است» و دستور می دهد: «مؤمنین را سزاوار است که عید گیرند و به تهنیت و شادمانی با یکدیگر به عیش و کامرانی زندگانی نمایند» (15) اینگونه برای دوره های بعد، سالهائی که مردم از آن روزگار کوچکترین اطلاعی ندارند تصوری بزرگ به وجود می آورد.
خاطر دارم یک روز که در منزل خیابان زمرد حدوداً ساعت چهار بعدازظهر با آقای تابنده رضا علیشاه صحبت داشتیم درباره ی دوره های آسایش روساء گنابادی صحبت بود. گفتم دوره ملاسلطان و نورعلی بهترین دوران آرامش و راحتی بوده است. ایشان گفتند: خیر. خیر دوره ی مرحوم پدرم صالح علیشاه توام با آرامش و آسایش بود. این دلالت می کند آنچه آقای شیخ عبدالله حائری رحمت علیشاه ترسیم کرده غلوی است برای بزرگ جلوه دادن حتی برای اتباع فرقه در همان زمان، زیرا درویشان که از وضعیت فرقه اطلاعی نداشتند چه تعدادی هستند و اگر امروز در ختمی مثلاً زمان مرگ حاج علی آقا تابنده شلوغی دیدید درویشان تمام شهرستانها جمع بودند با دوستان نهضت آزادی و جبهه ملی آقای دکتر نور علی تابنده، که تازه بعد از تقریباً صد سال باز ادعای شیخ حائری را امضاء نمی کند زیرا جمعیتی که موجب فراهم آمدن « جشن ملی » و گویای « غدیری» از غدیر خم باشد هزاران برابر آنچه در ختم علی آقا تابنده دیدید باید باشد.
تغییر سیستم فرقه ی نعمة اللهی
در پی انقطاع معروف کرخی از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و بریدگی اتصال میان جنید بغدادی و سری سقطی در نعمة اللهیه نیز نخستین انقطاع ریاستی فرقه ی شاه نعمت الله که به چشم می خورد مسئله ریاست فرقه در پی مرگ مؤسس نعمة اللهیه می باشد که کمتر به آن توجه گردیده است.از همان ایام که در دستگاه صوفی بزرگ نعمة اللهی ثروتمندان و فئودال های جیره خوار حکومت وقت، راه یافتند احمد شاه بهمنی هدیه ای برای شاه نعمت الله فرستاد که 70 هزار تومان مالیاتش شد و نوه اش علاء الدین به عنوان شاهزاده امام سلطان احمد شاه بهمنی پادشاه دکن گردیده شاه خلیل الله ابن شاه نعمت الله و اولادش «به اعلی مراتب دنیوی فایز گشته و صاحب اعتبار گشتند» (16) و حتی یکی از دو برادر خیال دخالت در امور شاهی و حکومتی در سر پروراند لکن به دست سلطان به قتل رسید و برادر دیگر از زی خویش خارج نگشته در امور سلطنتی دخل ننموده به آن مصایب
مبتلا نشد(17) این حشمت و جاه سلطنتی برهان الدین شاه خلیل الله را از مسیر تصوف پدر خارج نموده رئیس خانقه نشین نعمةاللهی را به دربار کشانیده زندگی در کنار علاء الدین شاه احمد بهمنی پادشاه دکن همه چیز حتی تصوف این رئیس صوفی نعمة اللهی را تحت الشعاع در آورد و تا آن وقت که ریاست فرقه در اولاد شاه نعمة الله نسل به نسل قرار می گرفت روسای فرقه ی نعمةاللهی حکومت بر رعیتی می کردند که از زمان شاه نعمت الله بر موقوفات و دارائی او گماشته شده بود.
به همین لحاظ عدهای از مورخان غیر صوفی بر این اعتقادند که مسئله تصوف فرقه ی معروفیه نعمة اللهیه در پس مرگ شاه نعمت الله از جنبه ی صوفیگری به یک حکومت فئودالی طایفه ای مبدل گردید تا عصر شاه علیرضا دکنی مجهول الهویه ناگهان تصمیم به بازسازی فکری گرفته شد.
و بهترین اقامه ی دلیل برای انتقال اعتقاد فکری صوفیه نعمت اللهی به حکومت فئودالی طایفه ای این است. با این که فرمان نویسی روسای فرقه های صوفیه از همان روزهای پا گرفتن سیستم تشکیلاتی خانقاهی فرقه ای از اهم موضوعات و مسائل صوفیه به شمار می رفته است زیرا نزد ایشان «موضوع خلافت و جانشینی از ضروریات مسلک تصوف شمرده شده و این اصل تقریباً مورد اتفاق همه سلاسل صوفیه بوده»(18) است.
چنانکه جنید بغدادی نیز ابومحمد جریری را به عنوان «ولی عهد» خودمعرفی کرده(19) و ابوالحسن خرقانی نسبت به ابو سعید ابوالخیر می گوید « من ترا به ولایت عهد خود برگزیدم»(20) و اگر اینگونه به زبان نمی آوردند مانند شیخ الوری کهف الدین اسماعیل قصری که به نجم الدین کبری گفت: «کارت تمام شد به خوارزم برو و جهانیان را به جهان آفرین برسان»(21) قدرت معنوی خویش را به شاگرد شایسته ی خود که تربیتش کرده اند انتقال می دادند. روش اول گویای سیستم حکومت داری است و روند دوم یک سنت معنوی.
که البته این منظور به صورت مکتوب در می آمد. و آن را ارشادنامه یا اجازه خلافت می خوانده اند که صورت اجازه نامه ها در متون تصوف دیده می شود برای نمونه اجازه ی رضی الله علی لالا(22) و سعد الدین حموی(23) و سیف الدین باخرزی(24) و شیخ محمد
لاهیجی(25) و شیخ حیرت هاشم(26) و ابوعبدالله محمد(27) و شیخ عماد الدین فضل الله مشهدی(28) و حتی برای شیخ عبدالله یافعی مرشد شاه نعمت الله قائلند از شش نفر مشایخ زمان خود اجازه داشته(29) است.
آن وقت چطور شاه نعمت الله با داشتن رسائلی که مجموعه ی آنها به صورت مجموعه ای در چهار جلد گردیده برای فرزند و جانشین و رئیس بعد از خود اجازه ای ننوشته است؟! مگر امکان دارد رئیس صوفیه ای که به صورت حکومت سلطنتی، ریاست کرده و می نویسند بی شمار ارادتمندان و معتقد و مرید داشته برای رئیس بعد از خود آن هم فرزندش اجازه ای ننویسد؟! جائی که تمام رسائل او محفوظ مانده اگر اجازه نامه ای به لحاظ فرزندش برهان الدین شاه خلیل الله هم نوشته شده بود حتماً در کنار رسائل محفوظ می ماند. این خود دلالت بر آن دارد که فرزند شاه نعمت الله اجازه ای که دلالت بر جانشینی او بکند در دست نداشته و آنچه بعد از شاه نعمت الله ادامه یافته سرپرستی موقوفات و دارائی هنگفتی بوده که از او به ارث مانده بود.
موضوع مهم تر این که از رئیس بیستم تا بیست و ششم جز نامی در دست نیست(30) و این می نمایاند که خواسته اند زمانی را با اسمی چند پُر کنند و الا چطور ممکن است آن همه شهرت شاه نعمت الله جانشینان او را در گمنامی قرار دهد. آنهم در صورتی که مشخصات رؤسای قبلی تماماً نوشته شده و تنظیم گردیده و می بایست مخصوصاً در پی شاه نعمت الله که شهرت و تصوفش به اوج رسیده چیزی ناگفته و گنگ نمی مانده است.
بی اعتباری نعمه اللهیه در ایران
مسئله ریاست فرقه در تصوف دارای قوانین و احکام و آداب و سنن مخصوص به خود می باشد که در تصوف از اهمیت خاصی برخوردار و به آن توجه خاص الخاص شده است.از همان ایام که متصوفه تشکیلاتی عمل کردند و طبقات مقامات داخلی خانقاه را با مناصب معین شده و اختیارات مشخصه در جایگاه های خود قرار دادند مسئله ریاست کلیه هر فرقه ای را نیز با تمام اختیاراتش معین و گونه انتخاب رئیس بعد و اداره ی فرقه را نیز که تا امروز همانگونه مراعات شده است تصویب کردند.
از جمله مسائلی که مراعات آن در تصوف از اهم واجبات صوفیه به شمار می رود و بی توجهی به آن فرقه را از سیر قوانین متصوفه خارج می نماید مسئله اجازه مأموریت دادن به لحاظ ترویج فرقه است. چنین اجازه ای اختیارش در حد رعیت و پیرو جمع آوری کردن می باشد و از جمله آن مأذونین سید معصوم علیشاه دکنی است که به امر رئیس وقت فرقه نعمة اللهیه برای احیای رسوم(31) و تأسیس و ترویج(32) فرقه ی نعمة اللهیه به ایران اعزام گردید.(33)
مأموریت معصوم علیشاه دکنی که به اتفاق طاهر علیشاه دکنی بود(34) با یک محدویت فرقه ای توام می باشد که امروز هم در فرقه های صوفیه شدیداً مراعات می گردد و اگر چنین محدودیتی مورد توجه و عمل قرار نگیرد حکم مأموریت اجازه دارنده لغو و به عنوان تخلف از امر رئیس فرقه از جامعه ی صوفیه رانده می شود.
این محدودیت چنین است که مأمور تبلیغ هیچگونه اختیاراتی جز جذب نیرو و ارجاع به رئیس فرقه ندارد و اگر بر خلاف این عمل کند یعنی مردم را به خود دعوت نموده خویش داعیه ریاست در سر داشته باشد اتصال و ارتباط با رئیس وقت قطع می گردد و از آن مقطع زمانی اغتشاش در فرقه پدید می آید.
مأموریت معصوم علیشاه و طاهر علیشاه دکنی با همین اختیارات بوده است می بایستی تابع محض شاه علیرضا دکنی که رئیس وقت فرقه ی نعمة اللهیه به شمار می رفته باشند در صورتی که این دو مأمور تبلیغ و ترویج در زمان حیات شاه علیرضا دکنی «هر کدام بالاستقلال در ایران دستگیری می کردند» (35) به همین جهت فرقه ی «نعمة اللهیه ایران از
زمان معصوم علیشاه ظاهراً وابستگی و رابطه خود را با سلسله اصلی نعمة اللهیه دکن قطع کردند(36) و عجیب تر این که زمان مرگ شاه طاهر دکنی و معصوم علیشاه دکنی هنوز پیر و مراد و مرشدشان شاه علیرضا دکنی در حیات بوده است(37) در معنا رئیس اصلی فرقه در هندوستان مشغول رتق و فتق می باشد که در ایران نور علیشاه اصفهانی برگزیده معصوم علیشاه مأمور تبلیغ و به اصطلاح امروز خانقاهی که اختیاراتش در حد شیخ مجاز بوده است به عنوان رئیس فرقه ی نعمة اللهیه شناخته می شود. و درست در همین ایام شاه علیرضا دکنی رئیس اصلی فرقه و در پی او تا عصر حاضر برگزیدگانش به وظایف خود در هندوستان اشتغال دارند.
در این صورت آنچه امروز به عنوان نعمة اللهیه در ایران رواج دارد در پی اغتشاشی است که معصوم علیشاه دکنی به راه انداخته است به این معنی طبق آنچه نزد صوفیه از ارکان ریاست فرقه مرسوم می باشد اتصال روسای نعمة اللهیه ایران با مرکز اصلی آن که در هندوستان بوده است قطع گردیده کوچکترین ارتباطی بین مدعییان ریاست ایران و شاه علی رضا وجود نداشته و این مهمّ اساسی از نظر محققان خبره پوشیده نمانده چنان که جناب منوچهر صدوقی سها پس از تحلیل و بررسی چنین رخ دادی چشم گیر که اتصال فرقه ی نعمة اللهیه ایران را از مرکز آن یعنی شاه علی رضا دکنی قطع می کند می نویسد: «اساساً ربط فقر ایران با شاه علی رضا دکنی هم به روزگار حیات او قطع شده بوده است و این معنی عاری از شاهدی تاریخ هم نیست»(38) و خلاصه اینکه چون «معصوم علیشاه دکنی شیخ می بوده و نه قطب و با این همه تعیین خلیفه کرده است... از این معنی استشمام انقطاع سلسله نعمة اللهیه می شود»(39).
پی نوشت ها :
1- تاریخ انشعابات سلسله های نعمة اللهیه در ایران ص 13 .
2- درآمدی بر تحولات تاریخی سلسله نعمة اللهیه از سید مصطفی آزمایش: 11.
3- که امروز از جمله رسومات فرقه خاکسار است.
4- تاریخ انشعابات سلسله های نعمة اللهیه در ایران ص 15 .
5- تاریخ انشعابات سلسله های نعمة اللهیه در ایارن ص 16 .
6- دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران ص 32 .
7- لطائف العرفان ج 1 ص 193 .
8- ریاض السیاحه ص 654 - 655 .
9- همان مأخذ.
10- ریاض السیاحه: 654-655.
11- رهبران طریقت از سلطانی گنابادی:206 .
12- عکسهای این افراد را بد نیست در کتاب رازگشا که توسط جناب استاد محمود عباسی تجوید چاپ شده است به بینید.
13- درآمدی بر تحولات تاریخ سلسله نعمه اللهیه: 13 .
14- عرفان ایران: 121/11 .
15- همان مأخذ: 130/11 .
16- طرایق الحایق ج 3 ص 392 .
17- طرایق الحقایق ج 3 ص 103 .
18- تاریخ خانقاه در ایران ص 357 .
19- تذکرة االاولیاء چاپ منوچهری ص 505.
20-کشف المحجوب ص 205-204 .
21- طرایق الحقایق ج 2 ص 106 .
22- روضات الجنان و جنات الجنان ج 2 ص305 .
23- ینبوع الاسرار فی نصایح الابرار ص 267 .
24- دو رساله عرفانی از نجم الدین کبری به اهتمام حسین بدرالدین ص 250 به بعد.
25- شرح گلشن راز ص 701-699 .
26- دیوان اشعار و رسائل اسیری لاهیجی ص 349 .
27- روضات الجنان و جنات الجنان ج 1 ص 366 .
28- مجالس المؤمنین ص: 321-320 .
29- زندگی شاه نعمت الله ص 15 .
30- رهبران طریقت از سلطانی گنابادی ص 196 و پیران طریقت از جواد نوربخش ص 59 .
31- تاریخ انشعابات سلسله های نعمة اللهیه در ایران 18 .
32- سیری در تصوف و عرفان ایران از محمود عبدالصمدی ص 90 .
33- ریاض السیاحه ص 654-655 .
34- تاریخ انشعابات سلسله های نعمة اللهیه در ایران ص 23 .
35- تاریخ انشعابات سلسله های نعمة اللهیه در ایران ص 21 .
36- همان مأخذ: ص 22 .
37- همان مأخذ: ص 22 و دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران ص 39-40 .
38- دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران ص 40 .
39- همان مأخذ پیشین .