شاعر معانی رنگین

میرزا رفیع الدین محمد بن فتح الله قزوینى معروف به »میرزا رفیعا« متخلص به »واعظ« از واعظان و عالمان مذهبى و از شاعران سده ى یازدهم هجرى است که در عهد شاه عباس
دوشنبه، 22 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاعر معانی رنگین
شاعر معانی رنگین

نویسنده : سید محمد عباسیه کهن



 
میرزا رفیع الدین محمد بن فتح الله قزوینى معروف به »میرزا رفیعا« متخلص به »واعظ« از واعظان و عالمان مذهبى و از شاعران سده ى یازدهم هجرى است که در عهد شاه عباس بزرگ و شاه صفى و شاه عباس ثانى و شاه سلیمان مى زیست. و در قزوین به واعظى اشتغال داشت. وفاتش به سال 1089 یعنى در همان سالى که استادش (ملّا خلیل قزوینى) درگذشته بود، اتفاق افتاد. مهم ترین اثر واعظ » ابواب الجنان « اوست به زبان فارسى در اخلاق، بنابر سنت هاى اسلامى و خبرها و رهنمودهاى امامان شیعه. دیوان واعظ، شامل قصیده و غزل و رباعى و قطعه و مثنوى است. قصیده هایش در نعت پیامبر(ص) و منقبت دوازده امام (ع) است و ستایش شاه عباس ثانى . غزل هاى واعظ قزوینى، پر است از نکته هاى اخلاقى و پند و وعظ، و این خصلت بیشتر منبردارى شاعر و اشتغال به موعظه و ارشاد دینى و اجتماعى است. در نگاهِ کلّى، شعر او متوسط و بعضى ابیاتش در سطح نازل است و با این حال، بیت هاى قابل انتخاب هم کم ندارد. دیوانِ واعظِ قزوینى براى نخستین بار به تصحیح روانشاد استاد دکتر سیّد حسن سادات ناصرى به چاپ رسیده است.(1) »زادروز واعظ، شهر ذى حجه 1027 هجرى به قلم آمده است و سال مشهور 1089هجرى را باید براى وفات واعظ معتبر شمرد. او در قزوین، در مزار امام زاده حسین (ع) مدفون شد.«(2) شخصیت واعظ واعظ در مکتب تشیع پرورش یافته است، در حدیث و فقه و تفسیر و تاریخ و لغت و ادب، عالمى عامل و فاضلى متبحر و نویسنده اى چیره دست و شاعرى بلند پایه و خطیبى قوى مایه بوده است. ریاضیات و نجوم و فلسفه و طب و عرفان مى دانسته و ازعلوم بیان و معانى و بدیع و عروض با اطلاع بوده و اصطلاحات موسیقى را در سخن خود به کار داشته است و از دیوان او بعضى اطلاعات جغرافیاى اقتصادى و اجتماعیات مى توان یافت. همچنین، دیوانش خالى از مصطلحات و واژه هاى ورزشى و مکتب دارى نیست. وى با آنکه عزلت جویى و گمنامى را دوست داشت ، از سر وجد مى سرود: فیض گمنامى ام این بس که ز خلوتگه فقر شغل دنیا نتوانست مرا پیدا کرد * گمنام بس که همچو وفا در زمانه ام کس جز شکست راه نیابد به خانه ام * اى که از هم چشمى دشمن، درِ شهرت زدى آن چه نتوانست دشمن کرد ، شهرت مى کند درباره ى واعظ، چه گفته اند؟ میرزا محمد طاهر نصر آبادى مى گوید: »مطالع کتاب ابواب الجنان واعظ، هر کسى را از کتب اخبار و احادیث و اخلاق، مستغنى مى سازد.« محمد افضل سرخوش در کلمات الشعراء: »در سخنورى و معنى گسترى، بازوى پهلوانى با صائبا و میرزا وحید مى زند.« خوش گو، صاحب سفینه خوش گو : "به همه حال، شاعر خوش لفظ نازک خیال معنى بند زبان دان بلند تلاش است." لطفعلى بیگ آذر بیگدلى، شاعر دیرپسند که به طرز تازه و شاعرى واعظ، هم چنان که بر دیگر معانى پردازان و نازک خیالان، سست اعتقاد است، در تذکره ى آتشکده مى نگارد : »در مراسم پند و نصیحت، تحریراً و تقریراً، سرآمد اهل روزگار خود بوده و کتاب ابواب الجنان بر این مطلب، شاهدى است صادق « غلامعلى آزاد بگلرامى در سرو آزاد : »مطالعه دیوان واعظ، طبع را به اهتزاز درآورد.« محمد قدرت الله گوپاموى در تذکره ى نتایج الافکار: »صاحب فکر بلند و طبع متین، در نظم پردازى از همنوایان میرزا صائب و طاهر وحید بود و طریق سخن به تلاش تازه و معانى دلنشین به خوش اسلوبى مى پیمود.«(3) واعظ، شاعر معانى رنگین به غیر معنى رنگین، مجو زِ ما میراث به غیر رنگ ، چه مى مانَد از حنا میراث واعظ، شاعرمعانى رنگین و نصیحت نامه هاست. دو چهره ى متفاوت دارد در شعر؛ چهره اى واعظانه که پر رنگ تر است و چهره اى عاشقانه. برگزیده اى که پیش روى دارید، عکسى است از چهره ى کامل واعظانه، تمام رخ و عکس دیگر از نیمرخ عاشقانه ى شاعر. به نظر مى رسد که واعظ، شعرهاى عاشقانه ى خود را در جوانى سروده باشد و شعرهاى واعظانه ى او آیین هاى از طرز بینش و اعتقاد و اخلاق زاهدانه ى اوست. اگر گزاف نباشد، او سرآمدِ شاعرانى است که پند و اندرز و نصیحت و اخلاق را در قالب غزل، سرریز کرده اند. به گونه اى که اگرحکیم سنایى را پدرغزل عارفانه بدانیم، واعظ را پدرغزل واعظانه باید دانست. اگر براى غزل، با توجه به درون مایه هاى آن، شاخه هایى روییده باشد مثل غزل عارفانه، عاشقانه، سیاسى و اجتماعى و حماسى، شاخه ى غزل واعظانه نیز یکى از شاخه هاى این »گل همیشه بهار« تواند بود. هرچند پند و اندرز و نصیحت کردن دیگران گاه در چشم مخاطبان نشانه ى خودخواهى است. و براى دیگران، تلخ و ناگوار است اما در قالب غزل، شیرین و گیرا مى شود، به ویژه آنگاه که با تمثیل و استدلال و حسن تعلیل و اسلوب معادله همراه باشد: به کف، تو را زر و سیم جهان، زبُخل نپاید نگه نداشته، کس با فشار، رنگ حنا را * رود به باد فنا زود مال مردم مُمسک حباب چند تواند نگاه داشت، هوا را ؟ * نباشد جز فرو رفتن زخجلت بر زمین، فردا اگر سرکوب ما خواهند کرد، آورده ى ما را * تند خویان را نباشد جز کدورت، حاصلى نیست در کف، غیر خاک از تندى خود، باد را واعظ، شاید نظرى به درون مایه هاى شعر حکیم سنایى داشته باشد اما مسلماً رویکردى آگاهانه به شیوه ى تمثیلى غزل هاى صائب دارد و ارادت خاصى به وى؛ که در جاى جاى غزل هاى خود از صائب یاد مى کند و غزل هایى را نیز به اقتفا و استقبال غزلهاى صائب سروده است چنان که: ز سادگى ست تمناى سود از این مردم که شد به خاک، برابر، وجود از این مردم [ صائب ] ز غصه جان نَبرى بى حذر از این مردم به منزلى نرسى بى سفر از این مردم [ واعظ ] * نِیَم بى درد، دایم پیچ و تاب ساکنى دارم چو نبض ناتوانان، اضطراب ساکنى دارم [ صائب ] چو رنگ خویش، هر دم انقلاب ساکنى دارم چو جوش باده، دایم، اضطراب ساکنى دارم [ واعظ ] با این همه، غزلیات واعظ، سرشار از طراوت و تازگى و تعبیرات بدیع و تفکرات والا و استعارات و ترکیبات تازه است: آتش عطش / آیینه خورشید / انگشتر آسمان / افسار شاخسار / بازار نگاه- بحر طویل زلف / کوچه باغ زلف / برگ ریزان رنگ / بیدار خوابان / پرى زاد نوبهار- توفان حسن- جادهى آواز / حوض آیینه / دفتر آیینه / دریاچه ى دیده / صحراى اندازه / فیض ناک. در کنار این همه نوآورى در پهنه ى واژگان و ترکیبات و کنایات بى شمار شعر، گاهى نیز به لفظ، کمتر توجه دارد و بیشتر به محتوا و اندیشه مى نگرد. از این منظر است که شعرها، به ویژه، غزل هاى او یکدست نیست و با این حال چنان که دکتر ذبیح الله صفا نیز خاطرنشان مى کند، بیت هاى قابل انتخاب کم ندارد. برخى از ضعف ها و نارسایى ها و نازیبایى هاى غزل هاى واعظ چنین است:
1-تتابع اضافات (کثرت اضافه) : عندلیبِ چمنِ روح فزایِ دمِ صبح صوتِ شورآورِ افغانِ سحرخیزان است
2- کثرت تکرار : نیست ناخوش هر چه آید از خوش و ناخوش ز دوست خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است
3- تعقید معنوى : یابد نظام کار بزرگان، ز کوچکان بر تن، لباس تیغ، به امداد سوزن است 4- تقدم ضمیر بر مرجع : باشد غرضش دل، که زابرو، مژگانت پیوسته کمانى به سر چنگ، گرفته است تکرار قافیه و غرابت استعمال و استفاده از واژه ها و فرهنگ عامیانه ى کوچه و بازار، نیز از کدورت هاى غزل اوست. واعظ چونان بسیارى از شاعران ، در لابه لاى ابیات خود نظرهاى منتقدانه اى در باره ى شعر دارد که توجه به آن ها خالى از لطف نیست ،ببینید؛ تنها ز لفظ، شعر تو دلبر نمى شود از رنگ گل، دماغ معطر نمى شود * شکار بحر معانى نمى توانى کرد دو تا ز فکر چو قلاب تا نمى گردى * باشى اگر ملایم با طبع ها، دهندت جا در دل و زبان ها چون شعرهاى حالى واعظشاعرى است محتوى گرا و نصیحت گر و درپى گرویدن به چنین رسم و راهى »غزل هاى خال و خط«(4) نمى گوید، او غزل هاى خود را نصیحت نامه مى داند: غزل هاى خوش واعظ، نصیحت نامه ها باشد گران بر خاطرت گر نیست، جان من! بیا بشنو البته به این نکته توجه دارد که شعر، کلامى است مخیَّل، بنابراین نصیحت نامه هاى خود را با خیال پردازى و تصویر سازى »ایماژ« بیان مى کند و بیهوده نیست که به »خوش خیالى« شهرت دارد: گر دیده پاى تا سر، پر از خیال جانان واعظ نکرده بى جا شهرت به خوش خیالى این بیت نیز از خوش خیالى هاى اوست: نسبت تن پروران، تن پرورى مى آورد هست از آن، مایل به خوابیدن، زگل ها، مخملى واعظ خود را شاعرى پُرگو مى داند و به کاستى هاى شعر خود نیز که از پاشیدگى نظم و ترتیب آن است اشاره و اعتراف مى کند و آن را ناشى از وام دارى و پریشانى خود مى داند و شاعران دیگر با او معارضه مى کنند. و این پریشانى را ناشى از پریشانى اوضاع حکومت کشور مى خواند: پریشانى است حاصل، دانه ى دل را همین، واعظ! مگر پروردهاى در آب و خاک ملک ایرانش؟! واعظ شاعرى است که به قناعت و گوشه گیرى، عنایت ویژه دارد و دامن غزل را به نام سلطان نیالوده است. او فقط یکى دو بار در قصیده و قطعه و مسدس، به مدح شاه عباس اول و شاه صفى به نوعى، شانه خالى کرده است. و در غزل هایى نیز با شاهان صفوى به تعریض و تنبیه برخورد کرده است: ما رعیت را ذلیل شاه مى پنداشتیم شاه هم در زیر تیغ آه ایشان بوده است × عقل اگر دارى، مکن هرگز تمنا تخت و تاج کز بسى گردن کشان مانده است بر جا تخت و تاج × معاش شاه ز پهلوى کاسبان گذرد که سر، عیال سر خوان دست و پا باشد با این همه، اگرچه از کنار پیرایه ها و ویرایه هاى شعر خود بى اعتنا و بى تفاوت مى گذرد و به زیبایى و فریبایى زبان شعر چندان توجهى ندارد ، با آرایه هاى ادبى به خوبى آشناست واز باب نمونه در بیت هاى زیر، حس آمیزى، پارادوکس (ترکیب متناقض نما)، تصویرسازى و خیال پردازى، ارسال المثل و استعاره مکنیه (تشخیص، انسان انگارى) را مى توان تحسین کرد : گوش بر ناله اى نمى بیند ورنه واعظ، هزار دستان است از یار و دوست، وقت سلام وداع شد قامت، مرا براى همین، در خمیدن است بکش تیغ، اى ستمگر! تا جهانى جان به کف گردد کمان بردار، تا خورشید، نارنج هدف گردد × آزاده به همراهى کس، بند نگردد خاصیت سرو است که پیوند نگردد به راه انتظارش، هر دم، آهى مى کشد گردون غبارى بر نمى خیزد که گردد چشم ما روشن

پی نوشت ها :

1.تاریخ ادبیات در ایران (ج پنجم 2)- دکتر ذبیح الله صفا- تهران-
2. دیوان واعظ - به کوشش دکتر سید حسن سادات ناصرى - موسسه مطبوعاتى على اکبر علمى - تهران 1359 3- همان 4- از واعظ: نشنوند اهل زمان گر شعر واعظ دور نیست زان که شعر خال و خط خواهند، این پند است پند

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 284

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط