مقدمه
با نگاهی اجمالی به دیوان ایرج با دو دوره و دو گونه شعر در دیوان او روبرو می شویم: 1- مدحیات: در این دوره ایرج از شعر و شاعری به عنوان وسیله ای برای ارتزاق استفاده می کند و بیشتر به شیوه ی منوچهری، خاقانی، رودکی و... به قصیده سرایی می پردازد. در این دوره «از اثر صحبت حضرت میر، طبع از دریا زاینده تری دارد» و از مرحمت او «اشعارش محکم و سنجیده» است. 2- اجتماعیات: دوره ای که ایرج از مدیحه سرایی کناره گیری می کند و از شعر به عنوان ابزاری برای اصلاح جامعه استفاده می کند. «در حقیقت دوره ی شاعری و ایام شهرت ایرج ده سال اخیر عمر اوست که سبک کهنه ی سابق را ترک کرده، و طرزی خاص به ابیات خویش داد و چندان در سهولت بیان و سادگی مبالغه و هنرمندی نمود که گاهی در نثر هم نمی توان تا آن درجه سادگی را به کار برد» (یاسمی، 1316: 24). در این دوره ایرج بیشتر به شیوه ی انوری و سعدی به قطعه سرایی و سرودن اشعار تعلیمی و فکاهی می پردازد، و داستان هایی را از دیگر زبان ها به فارسی برمی گرداند و اشعاری ارزشمند را برای فارسی زبانان به یادگار می گذارد.بوطیقا
«بوطیقا اصول کلی ادبیات و هر نوع آفرینش ادبی و به طور اخص شعر، یا مطالعه ی نظری این اصول است» (شریفی، 1388: 311). «بوطیقا را فن شعر، هنر شاعری و شاعری ها ترجمه کرده اند، ولی هنوز معادل دقیق خود را در فارسی پیدا نکرده است» (عطار، 1389: 89). تعریف و تعیین حدود و ثغور بوطیقا کاری مشکل است و بدون در نظر گرفتن همه ی عوامل زبانی، سبکی، تاریخی، اجتماعی و حتی زیست بوم شاعر و روان شناسی فردی و جمعی او نمی توان بوطیقای شعری او را بررسی کرد.شاعران در هر دوره و زمانی که می زیسته اند درباره ی چگونگی شعر و اینکه شعر برتر و خوب کدام است و باید چه خصوصیاتی داشته باشد نظریاتی داده اند؛ عنوان کردن این نظریه به چند طریق میسر می شده، که عمده ترین آن از خلال ستایش و نکوهش شعر دیگران و مفاخره و ستایش شعر خود بوده است. این خصیصه و نظریه باعث تفاوت شعر شاعر از دیگران می شده، و شاعر را دارای یک نوع سبک شخصی می کرده که او را از دیگر شاعران متمایز می ساخته است. در حقیقت شاعر با ایمان به این نظریه و جامه ی عمل پوشاندن به آن نبوغ خود را آشکار می کرد و تحولی ژرف در ادبیات به وجود می آورد؛ چه بسا که مقلدانی نیز برای او پیدا می شدند.
ایرج میرزا از مشهورترین شاعران عهد قاجاری است که از این قاعده مستثنی نیست و مانند بیشتر شاعران سعی دارد ویژگی شعر خوب را بیان کند. هر چند ایرج در هیچ دوره ای شعر و شاعری را جدی نمی گیرد، و در آن محیط که سخن از خواجه و شیخ است جایی برای اشعار خود نمی بیند، اما در لابه لای دیوان او اشعاری را می توان یافت که در آنها به ویژگی شعر خوب و چگونگی آن اشاره می کند. از این اشعار می توان به عنوان بوطیقای شعر ایرج یاد کرد.
بارزترین جایی که ایرج به چگونگی شعر خوب اشاره می کند مثنوی «انقلاب ادبی» است. او در این مثنوی با خرده گیری از دو گروه غالب عصر خود، سعی در تعریف شعر خوب و مفید دارد. تجدد طلبان و سنت گرایان دو جریان غالب روزگار ایرج بودند که سعی در متحول کردن ادبیات و جامعه ی آن روزگار داشتند. تجدد طلبان بیشتر جوانانی نواندیش و مفرّنگ (فرنگی مآب) بودند که می خواستند شعر فارسی را به تقلید از شعر اروپایی، از سنت هزار ساله ی خود دور کنند. این گروه وزن و قافیه را دست و پاگیر می دانستند و خواستار شکستن ساختار شعر و رهایی آن از قید و بند قافیه و روی بودند. «با تحولات اجتماعی و پیدایش نیازهای روحی جدید که جولانگاه آزادی برای اندیشه و خیال می طلبید، معتقد شدند که قالب قصیده و به طور کلی قوالب شعر فارسی و عربی، دیگر مجالی برای بیان تمام احساس ها و اندیشه ها نیست؛ از این رو کوشیدند با حفظ موسیقی شعر قالب های تازه ای به وجود آورند» (شفیعی کدکنی، 1386: 432)؛ به همین دلیل تحت تأثیر شدید فرنگیان قرار گرفتند و سعی کردند قالب شعر را به شیوه ی آنان تغییر دهند و حتی به سبک آنان صحبت کنند.
سنت گرایان گروه دیگر بودند که بیشتر بر سنت ادبی گذشته پافشاری می کردند، و در رأس آنها ادبای فاضل عرب مآب قرار داشتند. این گروه دلیل برتری و فضل خود را نسبت به دیگران، آوردن شعر، تمثیل و ترکیبات عربی در گفتار و نوشتار خود می دانستند. بیشترین تأکید آنان قلم فرسایی به شیوه ی دره ی نادره، عتبه الکتبه و تاریخ وصفات و شعر سرودن با فرمول رشید وطواط و شمس قیس بود. به گفته ی روان شاد اخوان: «ادبای شمس قیس رازی و بلغای رشید وطواطی» بودند که می خواستند به سیاق گذشته شعر بسرایند و تاب هیچ گونه نوآوری را نداشتند. جدال بین این دو گروه جامعه را به چالش کشیده و نظم و سامان آن را برهم ریخته بود، تا بدانجا که در میان قشر فرهیخته و تحصیل کرده، زبان فارسی به گونه ای دیگر رواج داشت و اگر کسی اندک آشنایی با این زبان داشت و به ایران سفر می کرد نشانی از آن نمی دید. جوانان در آن روزگار سردرگم بودند و نمی دانستند راه درست کدام است، عربی گویی یا فرنگی مآبی. نمونه ی این سردرگمی و نابهنجاری ها را جمالزاده در داستان «فارسی شکر است» عنوان کرده است؛ او در این داستان، که آینه ی تمام نمای جامعه ی آن روزگار است، توصیه می کند به جای کلمات ثقیل و نامفهوم عربی و سرد و بی مزه ی فرنگی، به زبان شکرین فارسی سخن بگویند، تا هم مفهوم بیان شود و هم پاس زبان نگه داشته شود و جوانان نیز از سردرگمی رها شوند.
در این روزگار ایرج آشکارا می بیند که کاخ استوار از نظم برافراشته ی حکیم فردوسی، که از هجوم بیگانگان زخم ها بر جبین داشت، دچار آسیب شده و فرهنگ و زبان پایمال نابخردی های دوست و دشمن گشته است.
دال با ذال دگر فرق ندارد امروز
جای آن نیست گر ایراد به استاد کنند
(ایرج میرزا، 1353: 182)
تجدّد طلبان در تجدید و تجدد را وا کرده بودند و ادبیات را شلم شوربا، و با پس و پیش کردن قافیه می خواستند نابغه ی دوره ی خویش شوند، در حالی که سنت گرایان در اندیشه ی انقلاب ادبی و عربی کردن فارسی بودند.
انقلاب ادبی محکم شد
فارسی با عربی توأم شد
در تجدید و تجدّد وا شد
ادبیات شلم شوربا شد
تا شد از شعر برون وزن و روی
یافت کاخ ادبیات نوی
می کنم قافیه ها را پس و پیش
تا شوم نابغه ی دوره ی خویش
همه گویند که من استادم
در سخن داد تجدّد دادم
هر ادیبی به جلالت نرسد
هر خری هم به وکالت نرسد
این جوانان که تجدّد طلبند
راستی دشمن علم و ادبند
(همان: 122)
این گروه در سخن داد تجدّد داده اند و زبان فارسی را که پیش از این پایمال بیگانگان شده بود، آماج واژه های فرنگی قرار می دهند. سنت گرایان نیز فارسی را با عربی توأم کرده اند. این بزرگان خود را خدای ادب می دانند ولی غافل از اینکه نکته چین سخن عربند، و هرچه گویند از آنجا گویند و هرچه جویند از آنجا جویند.
آن که پیش تو خدای ادبند
نکته چین کلمات عربند
هرچه گویند از آنجا گویند
هرچه جویند از آنجا جویند
(همان: 122)
ایرج هنجارشکنی هر دو گروه را کار ناپسندی می داند و آشکارا با الفاظ تند و زننده با آنان مقابله می کند.
یک طرف کاسته شأن شرفم
یک طرف با همه دارد طرفم
(همان: 122)
او برای نشان دادن زشتی کار سنت گرایان بر سر واژه ی فارسی «ال» می آورد.
کار امروزه ی من کار بدی است
کار انسان قلیل الخردی است
(همان: 121)
همچنین برای نشان دادن سردی و بی مزگی شعر تجدّد طلبان، شروع به شعر سرایی به سبک آنان می کند و در چند بیتی به وفور کلمات فرنگی می آورد.
بس که در «لیور» و هنگام «لته»
«دوسیه» کردم و «کارتن» «تِرِنه»
بس که «نت» دادن و «آنکت» کردم
اشتباه بروت و «نت» کردم
سوزن آوردم و سنجاق زدم
«پونز» و «پنس» به اوراق زدم
هی نشستم به مناعت پس میز
هی تپاندم «دوسیه» لای «شمیز»
هی «پاراف» هشتم و امضا کردم
خاطر مدعی ارضا کردم
گاه با زنگ و زمانی با هو
پیش خدمت طلبیدم به «بورو»
تو بمیری ز «آمور» افتادم
از شر و شور و شعور افتادم
چکنم زان همه «شیفر» و «نومرو»
نیست در دست مرا غیر «زرو»
هی بده «کارتن» و بستان «دوسیه»
هی بیار از در دکّان نسیه
(همان: 124)
ایرج دو اصل مهم را برای شعر بر می شمارد، که از این دو اصل می توان به عنوان بوطیقای شعر ایرج یاد کرد. این دو اصل از این قرار است:
1- روانی
اولین ویژگی که ایرج برای شعر برمی شمارد روان بودن شعر و طبع روان شاعر است. او عمداً در این مثنوی از کلمات عربی و فرنگی زیادی استفاده می کند و با ارائه ی نظر پیشینیان و حفظ حرمت آنان، آنچه برای شاعر بایسته و شایسته می داند، طبع روان است نه معانی و بیان.
شعر را در نظر اهل ادب
صبر باشد وتد و عشق سبب
شاعری طبع روان می خواهد
نه معانی نه بیان می خواهد
(همان: 122)
ایرج نبوغ خود را صرف ارائه ی شعری مردم پسند می کند، برای همین با نگاهی به گذشته، علت شهرت و یا مقبول نشدن شعر شاعران را درمی یابد. وی غرق شدن در مضمون پردازی و استعارات غریب را کاری عبث، و در خم و چم شعر پیچیدن را «گنده گویی» می داند، و به دیگران نیز این توصیه را می کند که خود را درگیر این جور لفاظی و سخن پردازی نکنند.
این پند که می دهم فراگیر
هرچند که اندکی گزنده است
«در شعر مپیچ و در فن او»
کاین کار ز کارهای گنده است
(همان: 169)
2- سادگی
دومین ویژگی مهمی که ایرج برای شعر برمی شمرد، سادگی است. «شعر ایرج با وجود سادگی و روانی ظاهری، چنان ادبی و مستحکم است که می توان در این باب رساله ی مستقلی نوشت و از این رو سعدی دوران خود است» (شمیسا، 1381: 254). در پی اختراع صنعت چاپ و رواج روزنامه، سبک نوشتاری جامعه ی عصر قاجاری از آن حالت دیوانی و منشیگری سابق به سوی سادگی پیش می رفت. در واقع رواج روزنامه در بین مردم، ادبیات را که در گذشته خاص طبقه ی مرفه جامعه بود، عمومیت داد و باعث رواج آن در بین طبقه ی عامه شد. به همین دلیل نویسندگان این دوره به پیروی از روزنامه، مجبور شدند از آن حالت دشوارگویی گذشته به ساده نویسی روی آورند. «گرایش به سادگی و نزدیکی به زبان محاوره ی مردم در شعر فارسی، که عکس العملی است در مقابل بیان پر تکلف قدما و در حقیقت قیام متهورانه ای در برابر «اصول و مقررات ادبی» پیشینیان، فصل جدیدی در ادبیات منظوم ایران باز می کند که سرآغاز آن به نام ایرج میرزا است و باید او را به راستی یکی از پیشوایان عمده ی این انقلاب دانست» (آرین پور، 1387: 415). از این رو باید ایرج را یکی از پیشاهنگان ساده سرایی و مبدع سبک روزنامه ای در شعر دانست، تا بدانجا که شعر او نمونه ی اعلای شعر سعدی وار می گردد و او را سعدی نو خطاب می کنند. «بقول سعید نفیسی: "شیرین سخن ترین و گشاده زبان ترین شاعر روزگار ماست" و راز موفقیت او در سادگی و ساده گویی اوست» (همان: 415). گاه این ویژگی چنان در او نهادینه می شود که به سختی می توان بین شعر او، و یک نثر ساده و یک احوال پرسی روزمره تفاوت قائل شد.
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی
ای بسا آرزوت می کردم
خوب شد آمدی صفا کردی
آفتاب از کدام سمت دمید
که تو امروز یاد ما کردی
از چه دستی سحر بلند شدی
که تفقّد به بینوا کردی...
بی وفایی مگر چه عیبی داشت
که پشیمان شدی وفا کردی
شب مگر خواب تازه دیدی تو
که سحر یاد آشنا کردی
با تو هیچ آشتی نخواهم کرد
با همان پا که آمدی برگرد
(ایرج میرزا، 1353: 204)
سادگی و روانی دو ویژگی مهم است که ایرج برای شعر بر می شمارد، و شاید بتوان گفت که مهم ترین دلیل رواج شعر ایرج در جامعه، رعایت همین دو ویژگی است. ایرج اثر سخن ساده را چون سخن کودکان می داند، که تأثیر بیشتری در دل دارد و خوش به دل می نشیند.
خوش نمی آید به گوشم جز حدیث کودکان
اصلاً اندر قلب تأثیریست حرف ساده را
من سر از بهر نثار مقدمت دارم به دوش
چند پنهان سازم امر پیش پا افتاده را
(همان: 65)
«شعر مانند هر هنر دیگری، خیابانی است دو طرفه. از یک سوی هنرمند در حرکت است و از سوی دیگر جامعه و تاریخ. اگر از طرف مقابل نشانه ای از پذیرفتن دیده نشود، هنر راستین به سامان نرسیده است» (شفیعی کدکنی، 1390: 26). پذیرش شعر ایرج از طرف جامعه گویای این مطلب است که ایرج بیشتر به مردم توجه داشته و برای آنان شعر سروده تا برای خود. مصداق همان نصیحتی که عنصرالمعالی به فرزندش می کند که «شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش» (عنصرالمعالی، 1387: 188)؛ ایرج به نظریه ی عنصرالمعالی جامه ی عمل می پوشاند. او گویی روانشناسی جامعه را می داند و دست بر نبض مردم دارد، برای همین شعری می سراید که مورد پذیرش و نیاز جامعه باشد، هرچند که هزل و هجو باشد. برای همین است که مردم عصر ایرج نسخه های دستنویس «این طرفه نویسنده ی وقت» را همچون «کاغذ زر» دست به دست می کنند.
من همان طرفه نویسنده ی وقتم که برند
منشآتم را مشتاقان چون کاغذ زر
(ایرج میرزا، 1353، مقدمه: 46)
ایرج شعر روان را، روان و بدون حد و مرز و توقف می داند، و برای آن هیچ نهایتی تصور نمی کند. در جواب حامی عارف (میم سپاسی)، درباره ی اینکه شعرش در میان مردم پراکنده است خود را بی گناه می داند. زیرا ذوق جامعه آن را پذیرفته است. و شعر روان را پوینده تر و رونده تر از سیل روان می داند، زیرا هیچگاه از سیر باز نمی ایستد.
مردم اگر شعر خواه و شعر شناسند
ربط به این عبد روسیاه ندارد
من چه کنم شعرم از شفاه بیفتد
بنده تسلّط که بر شفاه ندارد
سیل روان عاقبت ز سیر بماند
شعر روان هیچ ایستگاه ندارد
(همان: 175)
ایرج به روانی و رواج شعرش در جامعه آگاه است و در چند جا به آن اشاره می کند. از جمله در جواب استاد وحید دستگردی می گوید:
من از روان خود آزرده ام ولی مردم
از اینکه هست فلان شعر من روان خرسند
(همان: 178)
و به مجدالعلی بوستان می گوید:
رو تجربه یی ز حال من گیر
کاین تجربه مر ترا بسنده است
بینی تو که شعر بنده امروز
بر طبع جهانیان پسنده است
هر طالب شعر و صاحب ذوق
افکار مرا به جان خزنده است
هر شعر که بشنوند نیکو
هرچند که بوی خون دهنده است
چون مختصر و سلیس و خوبست
یا صاف و صریح و پوست کنده است
از فرط محبتی که دارند
گویند که شعر، شعر رنده است
دزدان خروس، دیگرانند
پرهاش برون ز جیب بنده است
(همان: 170)
نکوهش و ستایش دیگران
از جمله ایرادهای ایرج خرده گرفتن به عارف و شعر اوست. عارف که از شاهان قاجار دل خوشی ندارد چون «جغد بر سر ویرانه های شاه عباس می نشیند و لعنت بر روح خاقان (جدّ اعلای ایرج) می فرستد (1)». این مسأله باعث رنجیدگی خاطر شاهزاده ی قاجاری، که پایبند آداب درباری است شده، و موجب سرایش عارف نامه (2) می گردد. در ضمن شعر عارف خالی از عیوب لفظی و معنوی نبوده است و این از نظر ایرج پنهان نمی ماند. ایرج به عارف و شعرش خرده می گیرد، زیرا با شعر بد عرض کیاست کرده، و غزل در سیاست ساخته، و هرجا به تنگنا افتاده به ای دل - ای دل متوسل شده. او خطاب به عارف می گوید:
کنی با شعر بد عرض کیاست
غزل سازی و آن هم در سیاست
تو آهویی مکن جانا گرازی
تو شاعر نیستی تصنیف سازی
عجب اشعار زشتی ساز کردی
عجب مشت خودت را باز کردی
برادر جان خراسان است اینجا
سخن گفتن نه آسان است اینجا
... نمایند اهل معنی ریشخندت
چو می خوانند اشعار چرندت
کسانی می زنند از بهر تو دست
که یا مثل تو نادانند یا مست
شود شعر تو خوش با زور تحریر
چو با زور بزک روی زن پیر
به داد تو رسیده ای دل ای دل
وگرنه کار شعرت بود مشکل
(همان: 92)
در مزاح با ابوالحسن خان می گوید:
گر شعر دگر کلان جفنگ ست
شعر تو کچل کلاچه اجفنگ
ایرج از گذشتگان ادب فارسی به نیکی یاد کرده و شعر آنان را تضمین می کند. فردوسی را بی قرین می داند و از سازندگان آرامگاه او با زبانی گزنده انتقاد می کند. خاقانی را استاد سخن دانی و ممدوح ستایی می داند و جامی را مهین استاد کل بعد از نظامی می خواند. در آن مکان که سخن از خواجه و شیخ است نه جایی برای اشعار خود می بیند و نه دیگران. از هم روزگاران خود از شوریده ی شیرازی به نیکی یاد می کند، و استاد وحید دستگردی را ستوده طبع و اخ الفضایل و ام المکارم می خواند. هرچند از ملک الشعرا بهار گله مند است، او را به نیکی می ستاید؛ حتی از میان نشریات آن روزگار نشریه ی او را بهترین می داند: «از جراید هم یکی چون نوبهار آید پدید».
خروج از معیار (نرم)
ایرج از پیش آهنگان ساده نویسی و طرفداران نظریه ی سهل ممتنع است. «گرایش به سادگی از محوری ترین خصوصیت شعری اوست» (باباچاهی، 1386: 46). هر چند دیوان وی یکی از نمونه های بلاغت زبان فارسی است، و اگرچه مردم در «پنج زبان افصح ناسش» دانند و او را «حضرت والا» گویند و نویسند، ولی اگر لازم ببیند «به علی من کرتم» شیوه ی گفتار می کند و خود را مقید به رعایت هیچ اصولی نمی کند. دلیل این ویژگی را می توان در چند مورد بیان کرد:1- قدرت شاعری: چیرگی ایرج در سخن پردازی که همان یجوز و لا یجوز شاعری است، و ایرج خود را در میان همگنان آنقدر توانا و چیره دست می بیند که به خود اجازه می دهد اصول کلی را نادیده بگیرد.
2- نابسامانی اجتماعی: دوره ی قاجار دوره ی پوست اندازی و تغییر و تلوین زبان فارسی ست. جدال بین کهنه و نو، آشنایی با ادب و صنعت اروپا، رواج روزنامه، ناسیونالیسم افراطی، عرب ستیزی و سرانجام ضعف قدرت شاهان قاجاری و نداشتن یک اصول منسجم باعث شده بود که سامان زبان بی سامان گردد و «گره آن سست تر از عهد سپهدار شود» و «فحش آئین سردمدار».
3- جدی نگرفتن شعر و شاعری: هر چند ایرج از نوجوانی به شاعری مشهور بود، اما به دلیل مدح های آغازین دوره ی جوانی از شاعری دلسرد می گردد و تنها در ده سال پایان عمر از شیوه ی گذشته روی گردان می شود و به شیوه ی جدید روی می آورد. با وجود این ایرج از شعر به عنوان ابزار سرگرمی و مزاح با دیگران استفاده می کند؛ شاید به دلیل همین مزاح و خروج از نرم زبانی است که اشعارش بیشتر مورد توجه واقع می شود. همین امر باعث می شود ایرج، که پایبند سنت شعری گذشته است، در چند مورد پروای غلط شدن قافیه را نداشته باشد و قافیه را غلط آورد. او در چند جا از اینکه قافیه شایگان می شود «حضوراً از اهل معنی عذر خواسته» و در جای دیگر گناه را به گردن دیگران می اندازد.
اگر شد قافیه بعضی مکرّر
وگر آید ردیف نون منوّن
حضوراً عذر خواهم تا نگیرند
غیاباً خرده استادان این فن
منوچهری بدین هنجار گفته است
«شبی گیسو فرو هشته بدامن»
چنین گفته است خاقانی بدین وزن
«ضمان دار سلامت شد دل من»
(ایرج میرزا، 1353: 46)
در قطعه ی معروف مادر، که سرود دبستانی بوده و ادوارد براون آن را در ابتدای جلد چهارم تاریخ ادبیات خود آورده است، (آرین پور، 1387: 401) بعد از اینکه در پنج بیت قافیه و ردیف را به صورت «تن» و «آموخت» می آورد، بیت آخر را به صورت زیر می آورد:
... پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
(ایرج میرزا، 1353: 167)
همن شیوه را در جایی دیگر تکرار کرده است، در قطعه ی 87 قافیه و ردیف را «الف» و «کردی» می آورد ولی در پایان قافیه تغییر می کند.
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی
... با تو هیچ آشتی نخواهم کرد
با همان پا که آمدی برگرد
(همان: 204)
شاید خواسته نتیجه گیری هر دو قطعه را متفاوت بیاورد.
هر چند ایرج یکی از نمونه های فصاحت و بلاغت زبان فارسی است و به ساده گویی مشهور، اما گاه بر سبیل مطایبه و گاه نیز به صورت جدی، به شیوه ی زبان عربی واژه سازی می کند و یا کلمات فارسی کهن را به کار می برد. مثل آوردن کلمه ی «پاداش» به صورت «پاداشن» که در زبان پهلوی کاربرد دارد، و کلماتی چون اجفنگ، تعشق، می جهنمیدند، تلگرافات، می جهیدند، آژنگ، آرنگ، تغافل، مفرنگ، تهجن، تعبیب و غیره. همچنین به کار بردن کلمات زبان عامیانه و کوچه و بازار مانند: دیم ددک، لیره میره، رنده، قلا نمودن، پسنده، قرزدن، کت بسته و غیره در شعر ایرج بسامد بالایی دارد. فراوانی لغات فرنگی و شیوه ی ارسال المثل را می توان از ویژگی های سبکی شعر ایرج دانست. عدول از هنجار یکی از ویژگی های مهم شعر ایرج است و اگر کسی به آن آشنا نباشد یا به بی ذوقی شاعر ربط می دهد یا به خطای ناشر. شاید او می خواسته با وجودی که یکی از باوفاترین کسان به شیوه گذشتگان است، از سنت آنان روی گردان شود و یک شیوه ی منحصر به فرد برای خود بیاورد. ایرج اصولاً بیش از لفظ به معنی و بیش از رعایت اصول قافیه و عروض به روانی شعر توجه داشته است؛ به همین دلیل عدول از هنجار ایرج در نوع خود یک هنجار است و چنان خوش افتاده که اگر نیز به هنجار می گفت، نقشی از این خوشتر در خیال خواننده نمی زد.
سادگی و روانی شعر دو ویژگی مهم است که ایرج به آن ایمان دارد و به آن جامه ی عمل می پوشاند، به همین دلیل شعر او از گذشته تا هنوز در میان فارسی زبانان رواج دارد. گویی ایرج روانشناسی جامعه ی ایران را می دانسته که به شیوه ی سعدی و سهل ممتنع شعر سروده است. ایرج از این لحاظ شاعری صاحب سبک است و بسامد سبکی او به اندازه ای است که هنوز وقتی شعرهایی ازین دست را می شنویم ناخودآگاه اشعار او را به یاد می آوریم. او چنان در دوره ی خود بدین سبک شهره بوده، که دیگران به نام او شعر می سروده اند و مردم نیز شعرهای این گونه را شعر ایرج می پنداشته اند. ایرج یکی از شناخته شده ترین شاعران زمان خویش و بعد از آن بوده و از دیرباز مورد توجه و احترام شاعران بوده است، و اکثراً او را با لقب «سعدی نو» پذیرفته اند. ملک الشعرا بهار در مستزادی که درباره ی انواع سبکها در ادبیات می آورد می گوید: «شعر ایرج شیک بود»، همچنین در رثای او می گوید:
سعدیی نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یاران به اشعار لطیف
زنگ غم بسترد ایرج میرزا
(بهار، 1387: 1112)
در واقع ایرج چنان به بعضی از خصایص شعری مشهور بوده است که بهار پس از مرگش می گوید:
ایرجا رفتی و آثار تو ماند
کوچ کردی تو و آثار تو ماند
... شعر بی وزن شد و قافیه خوار
سجع و ردف و روی افتاد ز کار
... یافت ابیات به مصرع تقلیل
شد مطالع به مقاطع تبدیل
قلم شاعری از کار افتاد
ادبیات ز مقدار افتاد
... رفت در مرگ تو قدرت ز خیال
مزه از نکته و معنی ز امثال
... اندر آهنگ دگر پویه نماند
بر لب تار بجز مویه نماند
فعلاتن فعل از ضرب افتاد
ضرب هم قاعده را از کف داد
بی تو رفت از ادبیات فروغ
بی تو شد عاشقی و عشق دروغ
بی تو رندی و نظربازی مرد
راستی سعدی شیرازی مرد
(همان: 86986)
در نظر شاعران سبک ایرج طرزی جدید و طریقی غریب به حساب می آید و بعد از او مورد تقلید قرار می گیرد، یکی از شاعران آذربایجانی در مورد او گفته:
گر از حکیم نظامی قرینه جوید کس
به شاهزاده ایرج کنیم اشارت و بس
که جانشین نظامی به مجلس آرایی است
به طرز تازه ی خود نیز هم تماشایی است
به ساده گویی و در سهل ممتنع غوغاست
اگر تجدد شعریست، سهم او به سزاست
بیان ساده ی او سبک و مکتبی است جدید
که بعد از او نتوانسته ایم از او تقلید
(امین، 1384: 131)
ایرج یکی از تأثیرگذارترین شاعران بعد از حافظ است و اگر از چند شاعر مضمون پرداز هندی بگذریم، خلأ شعری بعد از حافظ را پر کرده است. با وجودی که اشعارش تنها 4119 بیت است و اگر 1116 بیت قصائد مدحی و دوره ی اول شاعری او را به حساب نیاوریم؛ خواهیم دید که ایرج تنها با 3000 بیت و ده سال شاعری تأثیری ژرف و غیر قابل انکار بر ادبیات فارسی گذاشته است، که این مقدار شعر در مقابل دیوان های چند ده هزار بیتی بعضی از شاعران هندی بسیار ناچیز است. اما همین اندک شعر چنان تحول عظیمی در ادبیات و جامعه ی زمان خود و بعد از خود گذاشته، که انکار آن خلاف رای صواب است. وی با همین اندک شعر بساط جهل و خرافه را در جامعه ی قاجاری برمی چیند و جامعه را به سوی کمال می برد. ایرج برای اصلاح جامعه چنان به گفتار خود صادق است و بر آن پافشاری می ورزد که قصد جانش می کنند و اگر نه «دور دیگر بود و ترس از دار» اشعار «بوی خون دهنده» او، تأثیری همچون آثار ویکتور هوگو و نظریات مارتین لوتر بر جامعه و ادبیات می گذاشت. با وجود سختگیری و چیرگی جهل، مردم شعر و عقاید او را پذیرفته بودند. نکته ی جالب توجه این است که ایرج برخلاف آنچه در شعرش آورده، انسانی انسان گرا و متین و اخلاق مدار بوده است که حتی صمیمی ترین دوستانش از ترس آزردگی و رنجش خاطر او، جرأت اینکه نزد او کلمه ای حرف رکیک بر زبان جاری سازند، نداشته اند (اخوان، 1370: 171-175). «محفل معاشرتش قرین حیا و ادب بود. گویی ایراد اشعار مستهجن را درباره ی اشعار خود برای «مد» و قبول عامه ضرور می دانست و تصنعی که می توان در اشعار او یافت شاید همین ایراد الفاظ هزل آمیز است که با خوی مؤدب او سازگار نمی آمد، دیگر هرچه اشعار اوست حاکی از نیات پاک اوست» (یاسمی، 1316: 25). ایرج در بعضی از موارد شعری یگانه ی ادبیات است و مثال زدنی. بی گمان در گستره ی ادبیات فارسی - از رودکی تا فروغ - کسی نتوانسته مادر را به زیبایی ایرج بستاید و چنین حق او را ادا کند، یا آثار زیانبار شراب را در چند بیت چنین بگوید. هر چند ایرج شعر و شاعری را جدی نمی گیرد و زمانی که از طرف ولی نعمت خود، امیر نظام گروسی به فخر الشعرا ملقب می شود ناخرسند است و از او می خواهد که او را در مرتبه ی دبیران بگذارد، اما به وجود دو شیطان در ذهن خود معترف است که به او شعر تلقین می کنند، و اعتقاد دارد که زهره «رب النوع شعر» چون می خواسته به «خیل شعرا لج کند خلقت فرزانه ایرج کرده» است. ایرج از مفاخره غافل نبوده و زمانی که از طرف معزالملک مورد بی مهری قرار می گیرد سخت بر او می تازد که از چه رو شعر او را سرسری گرفته، زیرا که شعر او گوهر سنگین بهایی است که امیر مملکت او را مشتریست، و می گوید که چو بر اسب سخن رانی سوار شوم، هم رکابم فرخی و هم عنانم عنصری است و چنانکه بر محمد (ص) خاتم پیغمبران، پیغمبری ختم گشته بر من شعر و شاعری.
نتیجه
1- سادگی و روانی دو ویژگی مهم است که ایرج برای شعر عنوان می کند و به آن جامه ی عمل می پوشاند.2- ایرج با اینکه پیرو روش گذشتگان است اما موارد خروج از نرم در اشعار او بسیار بالاست، شاید ایرج با این کار می خواسته در اثبات نظریه ی خود پافشاری کند، که شاعری طبع روان می خواهد نه معانی و بیان.
3- خروج از هنجار ایرج خود یک هنجار است و جزء بوطیقای او محسوب می شود.
4- ایرج به خاطر داشتن بوطیقا و عمل به آن خلأ خالی بین خود و حافظ را پر می کند و ژرف ترین تأثیر را بر ادبیات روزگار خود و بعد از خود می گذارد.
پی نوشت ها :
1- عارف هنگام رفتن به خراسان تصنیفی می سازد و بر اجداد ایرج نفرین می فرستد. همین امر باعث رنجش ایرج و سرودن عارف نامه می گردد.
چو جغد بر سر ویرانه های شاه عباس
نشست عارف و نفرین به روح خاقان کرد
(یادداشت ها: 247)
2- سرمشق ایرج در عارف نامه، جلایرنامه ی قائم مقام بوده است.
جلایرنامه ی قائم مقام است
که سرمشق من اندر این کلام است
اگر قائم مقام این نامه دیدی
جلایرنامه ی خود را دریدی
جلایر را جلایر بنده کردم
جلایر نامه را من زنده کردم
(ایرج میرزا، 1353: 96)
- آرین پور، یحیی، 1387، از صبا تا نیما، ج 2. تهران: زوار.
- اخوان ثالث، مهدی، 1370، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم. تهران: مروارید.
- امین، سید حسن، 1384، ادبیات معاصر ایران. تهران: دایره المعارف.
- ایرج میرزا، 1353، دیوان اشعار. به کوشش محمد جعفر محجوب. تهران: اندیشه.
- باباچاهی، علی، 1386، شعر امروز زن امروز. تهران: ویستار.
- بهار، محمد تقی، 1387، دیوان اشعار. تهران: نگاه.
- شریفی، محمد، 1388، فرهنگ ادبیات داستانی. تهران: معین.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1390، با چراغ و آینه. تهران: سخن.
- ـــ، ـــ، 1386، زمینه ی اجتماعی شعر فارسی. تهران: اختران و زمانه.
- شمیسا، سیروس، 1381، شاهد بازی در ادبیات فارسی. تهران: فردوس.
- عطار، فرید الدین، 1389، منطق الطیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
- عنصر المعالی، کیکاوس، 1387، قابوس نامه. تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران: علمی و فرهنگی.
- یاسمی، رشید، 1316، ادبیات معاصر ایران. تهران: روشنایی.
منبع: نشریه کتاب ماه ادبیات شماره 63