پیشرفت به مثابه عدالت

اندیشه پیشرفت از قرن هجدهم به بعد وارد ادبیات علوم اجتماعی شد و قبل از آن بشر تصور روشنی از آن نداشت. تعریف های گوناگون آن نشانگر توجه اندیشمندان به جنبه های مختلف آن است.
چهارشنبه، 1 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیشرفت به مثابه عدالت
 پیشرفت به مثابه عدالت

نویسنده: حسن زیبایی



 
اندیشه پیشرفت از قرن هجدهم به بعد وارد ادبیات علوم اجتماعی شد و قبل از آن بشر تصور روشنی از آن نداشت. تعریف های گوناگون آن نشانگر توجه اندیشمندان به جنبه های مختلف آن است. عدالت نیز از مفاهیم بسیار قدیمی بشر بوده و تعریف های متفاوتی از آن در دست است؛ تعریفی که اجماع بیشتری بر آن صورت گرفته است و پشتوانه دینی هم دارد: اعطا کلی ذی حق حقه است. ما در این مقاله، این تعریف را مبنا قرار داده ایم.
پیشرفت و عدالت از جنبه های گوناگون با یک دیگر تلاقی و تعامل دارند؛ حتی وجود پیشرفت مبتنی بر وجود عدالت است؛ چرا که پیشرفت بدون عدالت به ضد خود تبدیل خواهد شد. نسبت آن دو منحصر به علیت عدالت برای پیشرفت نیست و در یک نگاه، پیشرفت عبارت است از عدالت.

واژگان کلیدی:

پیشرفت، عدالت، علت غایی پیشرفت، محرک پیشرفت، تضاد اجتماعی.

مقدمه:

ضرورت نسبت سنجی عدالت و پیشرفت ریشه در رهاوردهای نامطلوب، کاستی ها و تضاد حاصل از پیشرفت بدون عدالت دارد؛ چنان که در کنار پیشرفت های گوناگون بشر، هنوز دغدغه برآورده نشدن نیازهای اولیه برای بخش عظیمی از انسان ها به صورت جدی مطرح است. «جهان ما» امروز شاهد وفور ثروتی بی سابقه است، چندان که تا یکی دو سده پیش حتی تصور آن هم دشوار بود؛ ما اکنون در الگوی سازمان سیاسی، حقوق بشر، آزادی های سیاسی، میانگین طول عمر، تجارت و ارتباطات پیشرفت های بزرگی کسب کرده ایم. با وجود این، «جهان ما» سرشار از محرومیت ها، تهیدستی ها و ستمکشی هاست. امروزه علاوه بر گرفتاری های گذشته با مصائب تازه ای نیز روبه روییم. مانند: نادیده انگاشتن گسترده علایق، حقوق زنان، تهدیدهای شدیدتر نسبت به محیط زیست و دوام حیات اقتصادی و اجتماعی که بسیاری از آنها در اشکال مختلف و گاه شدیدتر، علاوه بر کشورهای فقیر، در ممالک غنی هم قابل مشاهده است.
چاره اندیشی برای رفع این گرفتاری ها و تحقیق در چگونگی انباشت ثروت، امکانات و رفاه در دست بعضی و فقر و کمبودها برای بخش عظیمی از جوامع، بی عدالتی، نابرابری و تبعیض را از عوامل عمده و عمده دلیل وضعیت موجود می دانند.
بنابر تحلیل صورت گرفته در این مقاله، عدالت و پیشرفت نه تنها تعاند و ناسازگاری ندارند بلکه تعامل آنها منحصر به مورد پیش گفته نیست بلکه آنها به صورت های مختلف با یکدیگر همراهی، تعامل و حتی عینیت دارند، مانند:
1- عدالت به عنوان معیار، میزان و سنجه ای برای پیشرفت
2- عدالت به عنوان علت و محرک پیشرفت
3- عدالت به عنوان علت و محرک پیشرفت
4- عدالت به عنوان عامل حفظ و تداوم پیشرفت، اگر عدالت نباشد، پیشرفت به ضد خود تبدیل شده و خود را نابود خواهد کرد؛ به عبارتی پیشرفت بدون عدالت، فعال کردن بمبی است که هیچ کنترلی بر آن نیست و هر لحظه انتظار انفجار آن می رود اما گسترش عدالت بر همت مجریان و فعالان عرصه پیشرفت می افزاید و استعدادهای نهفته در طبقات پایین دست جوامع را آزاد کرده و باعث تسریع در جریان پیشرفت می شود.
5- عدالت به عنوان غایت و هدف پیشرفت.
6- پیشرفت، به مثابه عدالت. عدالت عاملی بیرون از پیشرفت نیست که نسبت آن را با پیشرفت سنجش کنیم بلکه با تحلیل عمیق پیشرفت به عدالت خواهیم رسید.

پیشینه پیشرفت

اگرچه پیشرفت و ضرورت پیشرفت، اکنون پیش فرض زندگی ماست اما « تا چند قرن پیش هدف بیشتر مردم یا حفظ و نگاهداری چیزها به همان صورت پیشین خود بود یا بازگشت به زندگی روستایی گذشته.»
حتی مفهوم محدود پیشرفت تکنولوژیکی اندیشه ای نیست که زود یا به سهولت به ذهن آدمیان آمده باشد. پیچ هات می گوید: « حتی در یونان باستان کلمه ای برای پیشرفت نداشته اند. نزدیک ترین معادل به آن، معنای « به جلو هل دادن» بود، منتها از قرار معلوم چنین لفظی در دوران یونان مآبی ( هلنیستی) وضع شده است.»
درباره اینکه آیا در دوران یونان باستان چنین اندیشه ای وجود داشته یا نه، اختلاف است که بعضی انکار و بعضی تایید می کنند.
رابرت فلینت می گوید: « دیدگاهی که براساس آن یونانیان و رومیان سیر تاریخ را تنها به صورتی حرکتی نزولی تصور می کردند، مبتنی بر حقایق نیست؛ آنها سیر تاریخ را به روش های بسیار متفاوتی متصور می شدند ـ به مثابه فرایند انحطاط و به مثابه پیشرفت و به مثابه دور چرخش ـ هر چند هیچ یک از این مفاهیم به صورت کامل یا هماهنگ یا متکی بر بررسی اطلاعات تاریخی حاصل نشده بودند.»
نخستین سخن صریح در این باره در پایان عصر باستان در بیت مشهور گزنفون آمده است: « نه چنین است که بر آدمیان آشکار کرده باشند هر چیزی را از همان آغاز، بلکه به مرور زمان بر اثر جست و جوست که آدمیان شیوه های ترقی را کشف می کنند.»
اصطلاح پیشرفت، بعد از دگرگونی های فنی و صنعتی قرن 18 در فرهنگ علوم اجتماعی رایج شد. در سال 1794 کندرسه (codorcet) اثرش را با نام « طرح یک جدول تاریخی از ترقیات فکر انسان» پدید آورد. پس از او داروین (Darwin) و لامارک (Lamark) ترقی را در تکامل موجودات زنده جستند. لاپلاس (Laplace) تکامل جهان را از آغاز پیدایی می جست و بعدها رشته ای خاص در جامعه شناسی به نام جامعه شناسی ترقی پدید آمد که در برابر جامعه شناسی نظم قرار می گرفت. از جمله بانیان جامعه شناسی ترقی را می توان منتسکیو، کندرسه و سپس پرودن و مارکس دانست.

اندیشه پیشرفت و ادیان

درباره دیدگاه ادیان در باب پیشرفت، مورخان اختلاف نظر وسیعی دارند، کنت « اولین احساس طالع پیشرفت انسان» را به مسیحیت نسبت داد که با اعلام تفوق شریعت مسیح (ع)، بر شریعت موسی (ع)، عقیده جایگزینی شکل اصلح که به مثابه تمهید عقیده پیشرفت است، شکل گرفت.
بعضی پیشرفت از نظرگاه ادیان را عبارت از پیشرفت به سوی رستگاری معنا می کنند. و در نوشته های کلامی اخیر غالبا این ادعا مطرح می شود که عقاید پیشرفت نوین، شکل غیر دینی شده معادشناسی یهودی و مسیحی است.
طرح دینی بحث، مجال مستقلی می طلبد که آیا ادیان به این مساله پرداخته اند یا خیر؟ و اگر بوده آن را چگونه طرح کرده اند؟ آیا پیروان آنها متوجه این جنبه دین خود بوده اند یا با پیشرفت علوم و پیدایش مفهوم پیشرفت، پیروان ادیان متوجه این جنبه دین شده و مفاهیم دینی را بر آن منطبق کرده اند، البته این اختلافات شامل اسلام به خصوص اسلام شیعی نمی شود، چرا که با نگاه اجمالی به قرآن و روایات معصومین (ع)، مشخص می شود، اسلام عمیق ترین و جامع ترین آموزه ها را در باب پیشرفت دارد.

پیشرفت در لغت

پیشرفت مصدر مرخم مرکب پیش رفتن است، به معنای پیش رفتن، جلو رفتن، مقابل پس رفتن و حرکت کردن به سوی مقابل. Progress معادل انگلیسی آن است که در ابتدای ورود این مفهوم به زبان فارسی در «64 الی 65 سال» پیش «پروغره» تلفظ می شد [چون] در زبان هایی مثل فارسی و عربی اصلا لفظی برای این مفهوم نبوده است. بعدها در فرهنگستان اول در زمان رضاشاه آمدند فکر کردند این پروغره که غریب ها می گویند، چیست؟ سپس اسمش را «پیشرفت» گذاشتند.

پیشرفت در اصطلاح

اختلاف نظر فراوانی در تعریف آن وجود دارد. مثلا دورکیم آن را تعریف می کند به رشد جامعه انسانی در جهت بسط همکاری (ارگانیک) که به سوی آزادی و برابری و برادری پیش می رود. پرودن می گوید پیشرفت عبارت است از تحقق کامل عدالت اجتماعی. مارکس نیز معتقد بود محرومیت های گوناگونی که برای انسان در طول تاریخ برشمرده است، همه در جامعه ای بدون طبقه از میان خواهد رفت. و رکلاس. ای می گوید: سیر پیشرفت به صورت پیوسته و با سرعت یکنواخت و در خطی مستقیم رو به جلو در جریان نیست بلکه حرکتی نامنظم و گاهی پرپیچ و تاب دارد و خطوط آن شکسته یا حتی مارپیچی است.
اصطلاحا به کشورها و ملت هایی پیشرفته و مترقی گفته می شود که در این کشورها کالاها و خدمات فراوان است و سطح درآمدها بالا و بیکاری در حداقل سطح خود قرار دارد. از خصوصیات ویژه این کشورها می توان از بالا بودن درآمد سرانه، پایین بودن نرخ رشد جمعیت، بالا بدون امید زندگی، نازل بودن سطح بیکاری، پیشرفت های علمی، پایین بودن تنش های اجتماعی، رفاه عمومی، ساختار محکم اقتصادی و ... نام برد.
امروزه به بیشتر کشورهای اروپای غربی، ژاپن و شمال آمریکا، استرالیا و نیوزیلند ملل پیشرفته گفته می شود. با وجود اختلاف فراوان در تعریف پیشرفت می توان ادعا کرد تقریبا همه انسان ها مفهومی از آن در ذهن خود دارند، حتی « ممکن است انسان، هیچ تصوری از پیشرفت آینده نداشته باشد لیکن این هست که او لااقل واقعیت پیشرفت گذشته را تصدیق می کند. [و تصدیق می کند که] تمدن بهتر از توحش بوده و انسان ها از راه فعالیت های خود به این پیشرفت و ترقی رسیدند.»
پیشینه و تعریف های پیشرفت نشان می دهد انتظار معنای واحد و کامل برای پیشرفت بی فایده است بلکه برای سخن گفتن از آن یا باید یکی از معانی آن را برگزید یا خود معنایی برای آن اختراع کرد و از آنجا که این مقاله بر تحلیل و کاوش مفهوم پیشرفت بنا شده، نه بر آثار و تبعات آن، لازم است در فهم معنای آن کنکاش بیشتری صورت گیرد که راز کثرت تعریف های آن نیز آشکار شود؛ پیشرفت مفهومی بین رشته ای و ذوابعاد است که کاربردها و معانی گوناگونی دارد. متاسفانه بسیاری از نویسندگان که در این باره سخن گفته اند چون بین رشته ای بودن و چند تبارگی آن را مورد ملاحظه قرار نداده اند. سخنانشان چند پهلو، ذوابعاد و مبهم شده است که گاهی به سمت معنای جامعه شناسی و گاهی به طرف معنای فلسفی آن لغزیده اند و گاه وارد حیطه کاربردی و اجرایی و گاهی نیز به ورطه نظریه پردازی وارد شده اند؛ بدیهی است که از چنین نوشته ای بهره ای حاصل نشود. برای ترسیم تصور نسبتا جامعی از پیشرفت و فهم چگونگی تکثر تعریف های آن اصطلاحی را از فلسفه اسلامی وام می گیریم و متناسب با آن پیشرفت را تشریح می کنیم.
پیشرفت را هرگونه تعریف کنیم، در سطح عمومی و مشترک بیشتر مشخصه هایی که ذیل مفهوم توسعه، تکامل و نوسازی می توان بر شمرد با آنچه ذیل مفهوم پیشرفت آورده می شود، کم و بیش یکسان است. هر چهار واژه یاد شده که دوتای آنها یعنی پیشرفت و تکامل قدیمی تر و دوتای دیگر یعنی توسعه و نوسازی جدیدترند، فرایندی را توصیف می کنند که بر « گذار از مراحل فرودین به مراحل فرازین» دلالت دارد. فلاسفه می گویند هر گذار، تغییر و حرکتی مستلزم چند مفهوم است که به ارکان و لوازم حرکت معروفند:
1- غایت حرکتی ( حالتی و جایی که حرکت به سوی آن است)
2- مبدأ حرکت ( جایی و حالتی که حرکت از آنجا شروع می شود)
3- موضوع حرکت، پذیرنده حرکت، متحرک
4- فاعل حرکت، محرک
5- مساحت حرکت، مافیه الحرکه، همان بستر و مجرای حرکت است، همان کانالی که متحرک با حرکت خود در آن گذر می کند و آن را می پیماید.
6- مقدار و زمان حرکت، کمیت حرکت
مثال: وقتی گیاهی رشد می کند، متحرک، همان جسم گیاه است و مساحت حرکت، کمیت این جسم است. فرض کنید در آغاز این حرکت، طول گیاه یک سانتی متر است و در پایان حرکت صد سانتی متر، در این صورت مبدأ حرکت، طول یک سانتی متری و منتهای حرکت طول صد سانتی متری و مسافت حرکت، کمیت میان این دو حد است. اکنون با دقت در اقسام تغییر و تعریف های پیشرفت مشخص می شود که چگونه تقسیمات و تعریف های گوناگون به وجود آمده است. مثلا اگر سمت تغییر رو به جلو باشد پیشرفت و اگر به عقب برگردد، پسرفت و تغییر تنزلی و اگر حالت رفت و برگشت داشته باشد، حرکت و تغییر چرخشی و دوری خواهد بود. اگر متحرک و موضوع تغییر، جامعه باشد، گفته می شود، تغییر اجتماعی. تغییر اجتماعی اصطلاح مورد نظر این نوشته است. چنانکه گفته شد اگر دقت نشود بین تغییر اجتماعی، تاریخی، طبیعی و تغییر ارادی و غیرارادی و ... فرق نهاده نمی شود و سخن از تغییر اجتماعی به تاریخی و از ارادی به اجباری و ... کشیده می شود و احکام هر یک به دیگری نسبت داده می شود.
تغییر اجتماعی اصطلاحی بسیار رایج، کلی و مبهم است و وقتی بخواهند بگویند جامعه تحول پیدا می کند یا تغییر ماهیت می دهد به کار می رود.
می توان آن را چنین تعریف کرد: تغییر اجتماعی الزاما پدیده ای جمعی و ساختی است، در زمان مشخصی می توان آن را تشخیص داد و کم و بیش دارای نوعی استمرار است. که جریان تاریخی جامعه را تحت تاثیر خود قرار می دهد و حالت محسوس دارد.
تغییر اجتماعی، خود اقسام و زیر شاخه هایی دارد. مانند :
1- « تغییر شکل و ماهیت» یعنی تغییر نسبی
2- « تحول اجتماعی» یعنی تغییر رو به پیشرفت
3- « انقلاب» یعنی تغییر کلی، ناگهانی و شدید
4- « نوآوری اجتماعی» یعنی عملی که سبب به وجود آمدن چیز جدیدی می شود که قبلاً نبود.
5- « تنزل» یعنی بازگشت به گذشته نامطلوب
6- « دگرگونی اجتماعی» یعنی تغییری عمیق و محسوس
7- « نوسان اجتماعی» یعنی تغییرات سریع و کم دامنه
و بسیاری مضامین دیگر
[خلاصه اینکه] تغییر اجتماعی ممکن است بازگو کننده پیشرفت و پسرفت باشد؛ خودبه خودی یا دستوری، موقتی یا ماندنی، مثبت و مطلوب یا منفی و نامطلوب. مع ذالک از نظر جامعه شناس، « تغییر اجتماعی» کلمه ای است خنثی و هیچ گونه قضاوت ارزشی را در بر نمی گیرد. در حقیقت اخلاقیون، اقتصاددانان، سیاستمداران، علمای تعلیم و تربیت یا افراد مشابه هستند که در رابطه با هدف های مورد انتظار خود، به این کلمه، مفهوم مثبت یا منفی و خوب یا بد می دهند ( و کلماتی نظیر پیشرفت، رشد، توسعه و ... ساخته می شوند.)
نتیجه اینکه پیشرفت عبارت است از حرکت اجتماعی از وضعیتی، با اراده و آگاهی مردم آن اجتماع به سوی حالت و وضعیتی بهتر که رسیدن به آن وضعیت از اهداف و آمال آن مردم است. این حرکت اجتماعی از ابتدا تا انتها نیازمند رعایت عدالت است تا حرکت سریع، مداوم و موفقیت آمیز باشد.
مفهوم عدالت از زمان سقراط در کتاب «جمهوری» افلاطون در سده چهارم بیش از میلاد تا جان رالز ـ فیلسوف آمریکایی معاصر ـ از اهمیت بی نظیری در فلسفه اخلاقی و فلسفه سیاسی برخوردار بوده است. سقراط می گفت که عدالت برای هر مفهومی از زندگی خوب، نقش بنیادین دارد و زیستن طبق عدالت ذاتاً خوب است. رالز مدعی است که عدالت نخستین فضیلت برای نهادهای اجتماعی است.
عدالت مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود می شناخته و آن را آرمان مطلوب خود دانسته و برای استقرار آن کوشیده است. دراهمیت عدالت همین بس که آموزه عدل الهی یکی از تعالیم مهم و گرانسنگ تمامی پیامبران الهی است.
تعاریف متعددی از عدالت ارائه شده است؛ مانند :
فقیهان: « ملکه ای نفسانی که به واجب فرمان می دهد و از حرام باز می دارد.» عالمان اخلاق: « سیاست کردن قوه غضب و شهوت» اما حکیمان تعریف دیگری از عدالت به دست داده اند که افزون بر اینکه می تواند وصف اشخاص قرار گیرد، فضیلت نهادهای اجتماعی هم هست. افلاطون ضمن بحث مفصل از عدالت، عدالت اجتماعی را در صورتی قابل تحقق می داند که « هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد.»
ارسطو: عدالت فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد.
این تعریف به تعریف فلاسفه و متکلمان اسلامی نزدیک است که می گویند عدالت عبارت است از: « اعطا کل ذی حق حقه».
قریب به تعریف فوق، عبارت معروف « وضع الامور فی موضعها» است که برگرفته از عبارت شریف نهج البلاغه است: « العدل یضع الامور مواضعها.»

توضیح:

عدالت، دادگری کردن، از ماده عدل است: داد، قسط امری بین افراط و تفریط، مساوات، همتا، همسر، لنگه بار، برابر کردن با چیزی، برابر کردن چیزی با چیزی، برابر کردن میان دو تنگبار، مقابل ستم و بیداد.
بنابر معنای لغوی، تحقق عدالت مستلزم آن است که دو چیز باشند که حکم دو لنگه از یک جفت را دارند و بین آنها، ارتباط تنگاتنگی برقرار باشد به گونه ای که همواره با هم مورد مقایسه قرار گیرند؛ اگر این شیء در حالتی قرار گیرد که هیچ یک از دو لنگه بر دیگری ترجیح پیدا نکند، عدل تحقق پیدا کرده است. از لوازم این معنا، مساوات، برابری و تعادل است. معنای اصطلاحی آن از همین معنای لغوی اخذ شده است.
برابری، مساوات و تعادل در تعریف « اعطا کل ذی حق حقه» به این است که کسی مستحق چیزی است، اگر بین آنچه استحقاقش را دارد و آنچه به او داده می شود، توازن وجود داشته باشد، عدالت محقق شده و در صورت نابرابری، عدم تعادل و مساوی نبودن، عدالت تحقق پیدا نکرده است.
همتای و همسری در تعریف عدالت به « اعتدال بین افراط و تفریط» به این صورت است: بین طرفین مقایسه می شود و سنگینی یا عدم سنگینی در یکی از دو طرف مورد سنجش قرار می گیرد. اگر یکی از طرفین سنگین تر شود، جانب افراط است و اگر سبک تر شود، جانب تفریط است و اگر حال اعتدال محقق شود عدالت تحقق پیدا کرده است.
عدالت اجتماعی، زمانی که در ظرف اجتماع، مقایسه ای میان دو حالت یک شیء در نظر گرفته شود و یکی از دو حالت بر دیگری غلبه نیابد، عدالت در عرصه اجتماع تحقق یافته است.
عدالت در مفهوم اجتماعی آن مقابل ظلم است که مستلزم تبعیض و نابرابری است و در مفهوم اخلاقی آن در مقابل افراط و تفریط یا رذایل قرار می گیرد.
عدالتی که مورد استناد این مقاله است، عدالت اجتماعی است که معمولا فلاسفه اخلاق، حقوق و سیاست بر آن تاکید دارند.
به منظور بررسی رابطه پیشرفت و عدالت، از فرض تضاد بین آنها شروع می کنیم. آیا اجتماع عدالت و پیشرفت مسیر است ؟ آیا ممکن است گذار از وضع فرودین جامعه، به وضع فرازین آن برای همه اقشار جامعه به مقدار استحقاقشان انجام گیرد و هر کس به میزان حق خود برخوردار شود؟
پاسخ مثبت این پرسش بدیهی است و اگر چنانچه اشکالی به نظر می رسد به خاطر این است که پیشرفت با نوآوری اشتباه شده است؛ چرا که نوآوری که مستلزم پیشرفت است معمولا توسط یک نفر یا گروه اندکی صورت می گیرد اما پیشرفت امری اجتماعی است و هر کس می تواند به مقدار قدرت خود در تحقق آن مشارکت داشته باشد؛ پس آنها تضاد و ناسازگاری ندارند و توضیحاتی که بعد از این خواهد آمد فرضیه تنافی آنها را به کلی مردود می کند.
مساله دیگر: آیا آنها بدون یکدیگر تحقق و استمرار می یابند؟ پیامد جدایی آنها چیست؟

پیشرفت بدون عدالت

در بادی امر چنین می نماید که عدالت دست و پای پیشرفت را می بندد و منابعی که باید صرف کارهای نو و پیشروان و پیشرانان جامعه شود صرف عموم جامعه خواهد شد اما اکنون که چند قرن از پیدایش مفهوم پیشرفت گذشته است، دانشمندان وضعیت جوامع به اصطلاح پیشرفته را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده اند که « اعتقاد به پیشرفت را شکاکیت معاصر تضعیف کرده است، شکاکیتی که عمدتا برخاسته از شناختی فزاینده است مبنی بر اینکه پیشرفت های حوزه دانش فنی برای تضمین پیشرفت اخلاقی و اجتماعی کفایت نمی کند و این هراس وجود دارد که استفاده از علم برای اهداف مخرب، بر قدرت سازنده آن پیشی گیرد و رشد آن را متوقف کند.» ( گینسبری، موریس، پیشرفت در عرصه جدید، ترجمه حشمت الله صباغی، ص 867) این است حاصل پیشرفت بدون عدالت. در مصائب پیشرفت بدون عدالت و بحران ها و تضادهای حاصل از آن سخن زیاد است.

انقلاب

پیشرفت بدون عدالت، به ضد خودش تبدیل می شود؛ چنان که معمولاً قبل از هر انقلاب اجتماعی با موارد عدیده ای از عدم اجرای عدالت برخورد می کنیم. اگرچه این امور علت اصلی تحولات نیستند ولی نقش تسریع این تحولات اجتماعی را به عهده دارند، در این نظام ها یک احساس مزمن بی عدالتی در فرد وجود دارد زیرا همواره محرومیت هایی را که اجتماع بر وی تحمیل کرده است، احساس می کند و این احساس مقدمه پیدایش تمایلات سرکش و مبدا کشش های غریزی انقلابی است. انقلاب فرانسه با تراکم همین بی عدالتی ها شروع شد.

بیش توسعه

یکی از عواقب پیشرفت بدون عدالت، پدیده بیش توسعه ای است. بیش توسعه عبارت است از:
1) توسعه یک کشور بدون آنکه تمامی عناصر به صورتی هماهنگ شکوفایی یابند. توسعه بیش از حد یک کشور آن چنان که موجب پیدایی و بسط عناصری منفی شود. ( اضمحلال منابع، آلودگی هوا، از بین رفتن نسل برخی از حیوانات)
سلزام در این باره می گوید: « سخن گفتن از پیشرفت، بدون تلاش و جست و جوی جدی برای یافتن ارزش های عمیق و قابل تحقق انسانی [مانند عدالت] گفته ای فریبنده و بی محتواست. می توان دستگاه های خودکار، کامپیوترهای بسیار مجهز و کارآمد داشت لیکن فایده این همه چیست آگر آنچه برای انسان به ارمغان می آورند، بازار مکاره بزرگ تر و پرزرق و برق تر جهانی، ترافیک سنگین تر، شهرهای پرجمعیت تر، ابتذال بیشتر و افراط و تفریط باشد و در عین حال چشم پوشی از نادیده گرفتن بخش بزرگی از مردم و رها کردن آنها در فقر و تهیدستی وناامیدی.»
در این صورت « نظام اجتماعی منسجم جامعه از هم می پاشد و کارکردهای اجتماعی آن کاهش می یابد» از هم پاشیدگی نظام اجتماعی به تضاد در جامعه می انجامد؛ پس باید توجه داشت که پیشرفت اسب ترواست، دامی غربی که نه فقط به نابودی جهان سوم می انجامد، بلکه عواقب آن تاثیرات مخربی نیز بر جهان غرب دارد.
کوتاه سخن اینکه پیشرفت بدون عدالت به مرگ خودش می انجامد. گذشته از تحلیل فوق، عدالت و پیشرفت از زاویه های مختلف دیگری با یکدیگر تعامل دارند. مانند:

عدالت، هدف پیشرفت

هدف یکی از ارکان پیشرفت است و پیشرفت تغییر و حرکت، بدون آن تحقق پیدا نمی کنند.
چنان که گفته شد، هدف پیشرفت نمی تواند صرفا یک امر کمی باشد والا بحران ها و مشکلات فراوانی برای جامعه فراهم می آورد. از این رو اخلاق و کیفیت در هدف پیشرفت باید اخذ شود؛ یعنی باید پیشرفت بهترین هدف های زندگی را که در جریان گذر تاریخی در طول قرن ها تکامل یافته اند، مورد بررسی و آزمایش قرار دهد.
عدالت است که در پرتوی آن دل ها آرام می گیرد؛ فرض الله العدل تسکینا للقلوب.
عدالت برای پیشرفت، همان طور که یک آرمان است یک ضرورت و الزام نیز هست. از این روست که رسول گرامی اسلام (ص) فرمود « الملک یبغی مع الکفر و لایبقی مع الظلم»؛ برای حفظ نظام جامعه و حفظ خود پدیده پیشرفت، عدالت باشد و ارمغان پیشرفت باید، پیشرفت موجب اجرای عدالت و ادای حقوق افراد جامعه شود. به بیان دیگر مطلوبیت ذاتی، عدالت، اقتضا می کند که برای رفتار اجتماعی یک جامعه ـ پیشرفت ـ هدف قرار گیرد؛ نه اینکه متولیان پیشرفت به تعبیض، نابرابری و ظلم متهم شوند که در این صورت پیشرفت نزد بیشتر مردم جامعه و عقل توجیهی نخواهد داشت؟

عدالت، محرک و علت پیشرفت

بودن و نبودن عدالت، در هر صورت موجب حرکت چرخ های جامعه به سوی وضعیت فرازین و بهتر می شود. در صورت نبود عدالت و شیوع ظلم، تبعیض و نابرابری، جامعه ناراضی می کوشد خود را از این شرایط رهایی بخشد و به وضعیت بهتری برساند از این رو عدم عدالت علت تغییر جامعه، به سوی وضعیت بهتر می شود. انقلاب ایران یک نمونه بارز از تحلیل فوق است که ظلم و تبعیض رژیم یکی از عوامل عمده پیدایش آن است و در کلام معجزه گونه نبوی آمده است که « الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم».
«وجود عدالت» عامل حرکت و پویایی جوامع است. از این رو معصوم (ع) فرمود: « ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم» هر گاه میان مردم به عدالت رفتار شود، بی نیاز می شوند و « ولو عدل بین الناس لاستغنوا» حتی اگر پیشرفت به معنای رفاه و برخورداری باشد، به تصریح روایت فوق عدالت علت عمده آن است.
دانسته شد که پیشرفت و عدالت ملازمه دارند و تعامل آنها بسیار گسترده و از جنبه های گوناگون است. اما تحلیل بیشتر نشان خواهد داد رابطه آنها بیش از آنچه گفته شد عمیق است.

پیشرفت به مثابه عدالت

یگانگی پیشرفت و عدالت به صورت های مختلف قابل تصویر است: الف ـ کثرت تعریف های پیشرفت به ما این اجازه را می دهد که ما نیز تعریف مورد قبول خود را برای آن ارائه دهیم؛ پس با توجه به توضیحات گذشته در تعریف پیشرفت می گوییم پیشرفت، حرکت به سمت اجرای عدالت؛ چنان که پرودن نیز چنین نظری داشت.
ب ـ پروفسور حمید مولانا می گوید: « یکی از بزرگ ترین ابزارهای سلطه گرایی غرب در دو قرن اخیر به ویژه در قرن بیستم، واژه سازی و اشاعه اصطلاحات و مفاهیم علوم اجتماعی است. این زبان و تفکر غرب است که بر دیگران حکومت می کند و دستور روز، به اصطلاح «نخبگان» و «روشنفکران» جوامع دیگر را تشکیل می دهد. امروز ما نباید در جست و جوی «مفهوم توسعه» [پیشرفت] و « امپریالیسم جهانی» باشیم، بلکه باید در جست و جوی «مفهومی برای توسعه و امپریالیسم جهانی» باشیم.»
بنابراین ما با توجه به توضیحات گذشته، به این تحلیل می رسیم که منشا واقعی پیشرفت عبارت است از اجرای عدالت و فراهم آوردن شرایط و لوازم سهل تر و دقیق تر اجرای عدالت. به خاطر ویژگی هایی که عدالت دارد: 1- ما عمرت البلدان بمثل العدل. حدیث مذکور به صراحت می فرماید اگر خواهان توسعه و پیشرفت جامعه هستیم، حتی اگر به خاطر دنیا هم باشد باید به عدالت پایبند باشیم. 2- و الرعیه لایصلحها الاالعدل 3- و فرض الله العدلتسکینا للقلوب.
ج - چنان که گفته شد، پیشرفت، گذار از وضعیت فرودین جامعه به وضعیت فرازین آن است و عدالت اعطای حق به صاحبش است، اکنون با انضمام این مقدمه که « وضعیت فرازین حق همه است» به دو گزاره فوق، این نتیجه ضروری لازم می آید که عدالت عبارت است از اعطای این حق به صاحبش و اعطای وضعیت بهتر عبارت است از پیشرفت؛ پس پیشرفت عبارت است از عدالت. اکنون این پرسش مطرح می شود که به چه دلیل وضعیت بهتر، حق همه است؟
پاسخ اینکه اگر بپرسیم از بین پیشرفت، پسرفت و در جای ماندن، کدام حق انسان است؟ پاسخ داده خواهد شد 1- پیشرفت؛ چرا که پیشرفت ترجیح و توجیه بیشتری دارد و با خلقت انسان نیز سازگارتر است؛ 2- پیشرفت انتخاب اکثر و شاید همه انسان های امروز باشد. 3- پیشرفت، ضرورت زندگی امروز ماست. 7 میلیارد انسان روی زمین زندگی خود را مدیون نوآوری و پیشرفت های مختلف در زمینه های گوناگون هستند. اگر پیشرفت در زمینه های مختلف نبود، تهیه ضروریات اولیه زندگی و زنده ماندن برای 7 میلیارد انسان با این محدودیت منابع که وجود دارد و با ابزار و وسایل ابتدایی اصلا قابل تصور نبود.
4- اگر وضعیت بهتر را حق همه ندانیم، تبعیض لازم می آید و تبعات و آثاری که به برخی از آنها اشاره شد.
5- پیشرفت با هدف خلقت انسان و آموزه های دینی سازگاری بیشتر دارد. چون پیشرفت فرصت بیشتری در اختیار همه انسان ها قرار می دهد که بتوانند استعدادها و نیروهای خدادادی خود را شکوفا کنند.
افراط و تفریط و تبعیض در پیشرفت با اعطای حق به ذی حق تنافی دارد. نتیجه اینکه پیشرفت همگانی، بدون افراط و تفریط و تبعیض عبارت است از عدالت و اعطای حق به ذی حقه ( البته تبعات و آثار پیشرفت تبعیض آلود ذکر شد و گفته شد که پیشرفت برای ماندن و پیشرفت کردن باید بدون تبعیض باشد.)

نتیجه:

1- پیشرفت و عدالت هیچ ناسازگاری ای با یکدیگر ندارند.
2- پیشرفت بدون عدالت سرانجام متوقف خواهد شد.
3- پیشرفت بدون عدالت، ضررهای زیادی به برخی از اقشار جامعه خواهد زد و انعکاس آن به درون جامعه موجب می شود سرانجام مضرات پیشرفت افسار گسیخته دامن همه را بگیرد.
4- پیشرفت یک حرکت است و حرکت شش رکن دارد؛ پس پیشرفت نیز شش رکن دارد.
5- عدالت گاه به تنهایی یا جزء اصلی علت موجده و مبقیه و علت غایی پیشرفت است.
6- پیشرفت برای ادامه باید از افراط و تفریط و تبعیض دور بماند و پیشرفتی که این شرایط را داشته باشد عبارت است، از عدالت.
منبع: خردنامه همهشهری شماره 78

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط