نسبت شناسی عدالت و پیشرفت

حرکت به جلو و عدم ایستایی از یک طرف و عدالت که یکی از نیازهای اساسی انسان است همواره یکی از دغدغه های متفکران در جوامع بشری بوده است. توجه به این مساله در عصر تکنولوژی
چهارشنبه، 1 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نسبت شناسی عدالت و پیشرفت
 نسبت شناسی عدالت و پیشرفت

نویسنده: حسین حسن زاده



 
حرکت به جلو و عدم ایستایی از یک طرف و عدالت که یکی از نیازهای اساسی انسان است همواره یکی از دغدغه های متفکران در جوامع بشری بوده است. توجه به این مساله در عصر تکنولوژی به دلیل اینکه بستر استفاده از نعمت های طبیعی را هموارتر کرده، مضاعف شده است. لیکن نباید از یک نکته بسیار مهم غفلت شود و آن این است که ورود به این عرصه نیز خطرات خود را دارد و آن عبارت از خطر انحراف در عرصه فکر و اندیشه است. بدیهی است که ارائه الگوی نامناسب با فطرت و نیازهای حقیقی انسانی، به جای اینکه مسیر حرکت بشری را به ترقی و کمال سوق بدهد، زمینه حرکت قهقرایی را فراهم می سازد؛ « الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعا؛ آنها که تلاش هایشان در زندگی دینا گم ( و نابود) شده؛ با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند!» (1)
انجام کارهای زشت نظیر سرقت و کشتن انسان های بی گناه، تنها بخش کوچکی از گمراهی های شیطان است. اهتمام اولیه شیطان در ایجاد اندیشه و ایده های انحرافی و شیطانی است. اگر شیطان بتواند اندیشه های انحرافی را در جوامع بشری نهادینه کند به جای دستور به کشتن یا سرقت های موردی، هزاران و بلکه میلیون ها قتل و جنایت با ظاهری آراسته و تحت لوای حقوق بشر و مبارزه با تروریست شکل می گیرد و کیست که نداند پشت صحنه این ظلم ها و جنایت ها، اندیشه ها و فلسفه های پوسیده غربی است.
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) و پیرو راستینش حضرت آیت الله خامنه ای «ادام الله بقائه الشریف» توانست سد پولادینی را در مسیر افکار پوسیده و انحرافی غرب ایجاد کرده و صراط مستقیم حرکت به سمت تعالی و پیشرفت حقیقی را برای بشریت، ظاهرتر از خورشید کند و به حمدالله پس از سه دهه از انقلاب که باید آن را دهه های دفاع و حفاظت از انقلاب و پایداری و ایستادگی بر تفکرات امام خمینی (ره) که تجلی اسلام نام محمدی (ص) می باشد. نامگذاری کرد، نظام اسلامی وارد دهه پیشرفت و عدالت شده است؛ مسوولیت متفکران در این برهه از زمان ارائه الگوهای نشأت گرفت از دین تحریف نشده ( اسلام ناب محمدی (ص)) است.
قبل از طرح موضوع مقاله لازم است واژگان عدالت و پیشرفت ایضاح مفهومی بشود.

چیستی عدالت

برای واژه عدالت تعریف های متعددی ذکر شده است. برخی از این تعریف ها ناظر به معنای لغوی این واژه است مانند: 1- عدالت به معنای ( وضع کل شیء فی موضعه) یا قرار دادن هر چیز در جای مناسب خویش. 2- عدالت به معنای ( اعطاء کل ذی حق حقه) یا اعطا به میزان استحقاق و حق را به حقدار رساندن و استیفای حقوق، در بیانات معصومین (ع) احادیث متعددی وجود دارد که ناظر به تعاریف فوق است مانند : « وسئل علیه السلام، ایما افضل: العدل او الجود؟» فقال (ع): العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها عن جهتها، و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، بالعدل اشرفهما و افضلهما؛ از امام علی (ع) سوال شد: از عدل وجود (بخشش) کدام یک برتر و ارزشمندترند؟ فرمود: عدل امور را به جای خود می نهد؛ اما جود امور را از جهت اصلی خارج می کند. عدل سیاست گری فراگیر همگان است و سائس و اداره کننده عموم است. اما اثر جود محدود، و عارضه ای استثنایی است.
بنابراین عدل شریف ترین و با فضیلت ترین آن دو است.» (2) « ان العدل میزان الله سبحانه الذی وضعه فی الخلق و نصبه لاقامه الحق...؛ عدل، ترازوی خداوندی است که در میان خلق و برای اقامه حق قرار داده شده است.» (3)
بخشی دیگر از تعاریف عدل در حقیقت تعریف فلسفی این واژه است.
مانند:
1- اگر نفس در قوه عقل عملی؛ یعنی همان عاملی که سبب نیروی حرکت و فعالیت است، به حد اعتدال باشد و دارای ملکه ای شود که هر کاری که سزاوار باشد انجام دهد و هر امر ناروا و غیرلایق به مقام انسانیت را ترک کند، این ملکه ملکه عدالت است. پس عدالت، ملکه و کیفیت نفسانی ای است که انسان به واسطه آن ملکه، به راحتی به کارهای خیر و در خور مقام انسان می پردازد و از کارهای زشت و ناروا نسبت به نفس ناطقه دوری می گزیند. (4)
2- اعتدال در صفات اگر به صورت مجموعی لحاظ شود، هیاتی را می سازد که عدالت نام دارد و در مقابل آن جور است. (5)
3- عدالت میانه روی در مجموع قوای سه گانه ( شهویه، غضبیه، تدبیریه) است. (6) براساس این معنا عدالت توافق و همگانی بین قوای سه گانه، شهویه، غصبیه و تدبیریه و امتثال از قوه ناطقه ممیزه است. (7)
4- قوه غصبیه انسان، در مرتبت افراط، تهور و در مرتبت تفریط، جبن و در مرتبت متوسط، شجاعت است و قوه شهوانیه در مرتبت افراط، فجور و در مرتبت تفریط، جمود و در مرتبت متوسط، عفت است و قوه عقلیه در مرتبت افراط، جربزه و در مرتبت تفریط، بلادت و در مرتبت متوسط، حکمت و حد متوسط این موارد، عدالت است (8) بنابراین، عدالت همان عفت، شجاعت و حکمت است. (9)
5- عدل به معنای ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست. البته این تعریف از قبیل لازم معنایی عدل است؛ وگرنه حقیقت عدل عبارت از برقراری مساوات و هماهنگی در کارهاست. در عدالت به هر کسی سهم بایسته داده می شود و بنابراین همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود برابر می شوند. عدل در اعتقادات یعنی ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم یعنی فرا گرفتن هر کس در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع یا عرف برای او منظور شده است... با این توضیح همسانی مفهوم عدل با زیبایی نیز روشن می شود...» (10)
ریشه این تعاریف را می توان در کلمات معصومین (ع) نیز جست. مانند این جمله امیرالمومنین علی (ع) که می فرماید: « الفضائل أربعه أجناس:....، والرابع العدل و قوامه فی اعتدال قوی النفس» (11)
بحث و بررسی مفهوم عدالت اگرچه مفید است ولی مشکل عمده بشریت در طول تاریخ نه ابهام بر سر مفهوم عدالت، بلکه عمل براساس عدل بوده و هست.
معصومین (ع) هم اگر چه در بعضی موارد به تعریف مفهومی یک واژه توجه کرده اند؛ ولی در بیشتر مواقع به جای آنکه مردم را در پیچ و خم تعریف مفهومی یک واژه معطل کنند، از طریق بیان آثار کاربردی یک شیء آن را برای مردم تبیین ساخته اند؛ زیرا هدف معصومین (ع)، هدایت انسان است و طبیعی است که از این راه بهتر می توان انسان را به حقیقت یک شیء رهنمون شد.
امام باقر (ع) درباره کسانی که عدل را خوب توصیف کرده ولی به آن عمل نمی کنند، چنین می فرماید: « یا یزید ان أشد الناس حسره یوم القیامه الذین وصفواالعدل ثم خالفوه و هو قول الله عزوجل؛ أن تقول نفس یا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله؛ ( ای یزید، حسرت خورنده ترین فرد در روز قیامت، کسی است که عدل را توصیف می کند ولی با آن مخالفت می کند و این همان تفسیر قول خدای عزوجل است که می فرماید: « این دستورها برای آن است که» مبادا کسی روز قیامت بگوید افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم!). (12)

چیستی پیشرفت

واژه پیشرفت به یک معنا مفهوم بومی شده از واژه توسعه است. توجه به این واژه در واقع به خاطر اهتمام به معارف نابی است که در داشته های دینی و ملی ما به ودیعه نهاده شده است. در هر صورت شناخت این مفهوم تا حدی منوط به شناخت واژه توسعه است.
محورهای اساسی توسعه عبارتند از:
1- افزایش تولیدات اقتصادی همراه با افزایش پس انداز و انباشت سرمایه؛
2- کشف و توسعه منابع طبیعی جدید و پرورش مهارت های انسانی برای استفاده از این منابع؛
3- تغییر در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نهادی؛
4- افزایش تحرک اجتماعی، روانی و جغرافیایی. (13)
موارد فوق الذکر مورد تایید فرهنگ دینی ما هم است اما پیشرفت مورد نظر دین در این محورها خلاصه نشده است. برای شناخت و کشف حقیقت مفهوم پیشرفت در عصر حاضر باید انسان عصر حاضر و نیازهای حقیقی او شناخته شود؛ در غیر این صورت گرفتار توسعه غربی شده و در این باتلاق غرق می شویم.

چیستی انسان معاصر

انسان معاصر ( انسان های موجود در بستر زمانی کنونی) اگر چه به لحاظ اصل حقیقت انسانی با انسان های گذشته فرقی ندارد؛ لیکن عصر حاضر ( عصر تکنولوژی و اطلاعات) مولفه و ویژگی های مختص به خود را دارد و این ویژگی ها به نوعی بر انسان کنونی تأثیر گذاشته است. چه اینکه ممکن است زمان های آینده نیز ویژگی هایی داشته باشد که بر انسان های آینده تأثیر بگذارد. البته وقتی سخن از تأثیر ویژگی های کنونی برانسان معاصر می رود؛ اولا مقصود تأثیر بر همه افراد بشری نیست و ثانیا این تأثیر به نحو تأثیر فلسفی ( تأثیری که علّت تامه یا ناقصه بر معلول می گذارد) نیست؛ بلکه به مثابه تأثیر معدات و علت اعدادی است. ویژگی هایی که عصر حاضر برای انسان فراهم کرده است عبارتند از:
1- انسان معاصر آرمان خواه تر شده است.
عصر حاضر عصر تکنولوژی و انفجار اطلاعات است. این دو ویژگی موجب شده است تا آگاهی های بشر نسبت به انسان های گذشته تفاوت اساسی پیدا بکند. زشتی ها و زیبایی ها، خوبی ها و بدی ها، محاسن و معایب اعمال و رفتار انسانی، بی عدالتی، فساد و تبعیض های روا داشته شده بر جامعه بشری، در کوتاه ترین زمان ممکن و با شیوه ای گوناگون دیداری، شنیداری و نوشتاری به اطلاع جوامع بشری می رسد. این آگاهی ها تأثیرات شگرفی را در خصوصیات روحی و روانی بشر ایجاد می کند و اگر چه آثار مخربی هم بر جای می گذارد لیکن تأثیرات مثبت آن به مراتب بیشتر از تأثیرات منفی آن است. مهم ترین این تأثیرات، بیداری وجدان عمومی بشری است. اگر سهولت در امر اطلاع رسانی، ضررهای جبران ناپذیری را بر حیات معنوی بعضی از افراد بشر وارد می کند و این ضررها هم اندک نیستند؛ اما خدمات شایسته ای را هم برای نوع بشر انجام داده است و آن تهییج روحیه آرمان خواهی و عدالتخواهی بشر است؛ « ومکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین؛ (15) و ( یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش)، نقشه کشیدند؛ و خداوند ( بر حفظ او و آیینش)، چاره جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره جویان است.»
2- بستر شک در فکر و اندیشه برای انسان امروز فراهم تر شده است.
ممکن است این مطلب ابتدا عجیب به نظر بیاید؛ اما با اندکی تأمل، مورد اذعان قرار می گیرد.
توضیح اینکه اگرچه بشریت امروز به خاطر استخدام طبیعت و استفاده غیرقابل توصیف از علوم تجربی، فناوری و تکنولوژی های پیشرفته توانسته است مجهولات خود را یکی پس از دیگری برطرف سازد امّا این امر سبب شده است به دنبال کشف هر مجهولی، مجهولات متعدد دیگری نیز به وجود بیاید. به تعبیر دیگر، بشر دیروز اگرچه نسبت به بعضی از پدیده ها جاهل به جهل بسیط بود ـ یعنی می دانست که نمی داند ـ اما نسبت به بسیاری از امور نیز جاهل به جهل مرکب بود؛ یعنی از آثار و نوع تاثیر و تأثر این پدیده بی اطلاع بود ولی نمی دانست که بی اطلاع است؛ خیال می کرد که اطلاع دارد؛ و همین امر سبب می شد نسبت به این حقایق، احساس جهل ننماید.
اما بشر امروز با کشف هر مجهول به جهل بسیط ـ خصوصا در حوزه های علوم انسانی ـ بسیاری از مجهولات به جهل مرکب را نیز هویدا ساخته است. به عبارت دقیق تر، بشر امروز به موازات کشف بعضی از مجهولات، دائما ابهام زایی کرده و همین ابهام زایی های گسترده، بشریت را بدون راهنما در تیه جهل سرگردان کرده است.
هویدا شدن مجهولات متعدد به تبع کشف بعضی از مجهولات محدود در حوزه های علوم انسانی اگر مقدمه برای دستیابی به علم و کشف حقیقت باشد، هم خیر و هم مقدس است. امّا اگر سبب تحیر و در نتیجه شکاکیت انسان بشود؛ نه خیر است و نه مقدس. «شک»، عدم العلم است و عدم العلم هم چیزی نیست که ملائم با روح تشنه انسانی باشد؛ مگر اینکه مقدمه ای برای نیل به علم باشد. و اگر در بعضی موارد از «شک» تمجید شده است؛ ناظر به همین جهت است نه اصل شک.
همان گونه که اشاره شد ویژگی عصر حاضر، فراهم تر شدن بستر برای شک و شکاکیت است نه اینکه انسان در مقام واقع نیز شکاک تر شده است.
بنابراین آنچه را بعضی ها مبنی بر شکاک تر بودن انسان معاصر مطرح کرده اند، قابل دفاع نیست. دلیل مطلب این است که با این همه تبلیغات فراوان علیه دین و معنویت، توجه و اقبال مردم نسبت به دین و معنویت ( به معنای عام) بیشتر شده است.
معتقدان به ادیان آسمانی ( اسلام، یهود، مسیحیت) در عصر کنونی قابل مقایسه با زمان های گذشته نیست؛ لیکن در عین حال، زمینه شکاکیت نیز آن هم برای کسانی که به دنبال کسب معرفت بیشتری اند، فراهم تر شده است.
3- احساس عجز برای انسان معاصر، بیشتر از انسان دیروز است اثبات این مطلب متوقف بر بیان چند مقدمه است:
مقدمه اول: هر چند در مفهوم «قدرت»، محدودیت نهفته نیست؛ لیکن در صورت اضافه به یک امر مادی، محدود می شود و این محدودیت نی زبه خاطر محدودیت آن امر مادی است نه اصل قدرت. و اگر گفته می شود قدرت فلانی محدود است، به جهت محدودیت مقدور است که طبیعتا به امر مادی بر می گردد. نتیجه اینکه تمام قدرت های متعلق به امور مادی محدود است.
مقدمه دوم: محدودیت قدرت بر امور مادی، بر صاحبان این قدرت نیز تأثیر می گذارد و لذا قدرت صاحبان امور مادی هم به تبع محدودیت این امور نمی تواند نامحدود باشد.
مقدمه سوم: کثرت و تعدد صاحبان قدرت در امور مادی، مستلزم تعدد و تجزیه قدرت مادی است.
در این عالم مادی هر قدر بر تعداد صاحبان قدرت افزوده شود به همان نسبت، قدرت بر این امور نیز محدود می شود؛ نتیجه اینکه تعدد و تکثر صاحبان قدرت مادی مستلزم محدودیت قدرت آنهاست.
این احساس عجزها اختصاص به امور سلطنت و حکومت ندارد؛ بلکه شامل همه شؤون بشر می شود؛ مثلا در زمان گذشته انتخاب همسر بسیار آسان بود. کسی که می خواست برای خود همسری انتخاب کند به دنبال دختری در همان روستا، شهر و یا روستا و شهر مجاور می گشت و در نتیجه اطلاعاتی که در این باره کسب می کرد بسیار محدود بود؛ ولی امکان ازدواج با آنها بیشتر بود. و همین مساله موجب می شد تا آن فرد در انتخاب همسر مناسب، احساس عجز و ناتوانی نکند یا کمتر به آن مبتلا شود. امّا امروزه وضعیت به کلی فرق کرده است. تکنولوژی پیشرفته با انتقال سریع اطلاعات به افراد بشر در جای جای این کره خاکی، به یک معنا چشمان آنان را باز کرده است. الگوی جوان امروز برای انتخاب همسر، نه فلان جوان هم روستایی یا همشهری، بلکه چهره های نامتعارف زنان و مردانی است که از طریق رسانه های دیدار و نوشتاری در بخش های مختلف هنری، ورزشی، علمی ... به جوانان معرفی می شوند. این آگاهی اگرچه از یک جهت خوب است؛ اما از جهت دیگر مشکلات فراوانی را پیش پای جوانان ـ اعم از دختر و پسر ـ می گذارد. یکی از آن مشکلات، ناتوان در تمییز الگوی مناسب است؛ علت این امر در دو چیز خلاصه می شود:
1- تعدد تصمیم گیرندگان موازی (عرضی)
2- تعدد، تنوع و عدم ایستایی حالات و ویژگی های اشیایی که می خواهند مورد اراده و تصمیم انسان واقع بشوند.
ویژگی های سه گانه انسان معاصر طبیعتاً یک نتیجه مهم را به دنبال دارد و آن اضطراب خاطر، بی قراری، دلهره، نگرانی و تحیّر انسان امروز است. با این توضیح نمی توان جوامع بشری در عصر حاضر را جوامع پیشرفته دانست و توسعه یافتگی نیز دردی از آنها را دوا نکرده است. دلیل مطلب این است که پیشرفت، ماهیتا مقتضی حرکت جامعه به سمت تعالی و رشد است؛ یعنی اینکه جوامع امروزی باید نسبت به دوران های گذشته از زندگی آرام تری برخوردار باشند؛ بنابراین اگر همه امکانات مادی هم برای جامعه ای فراهم بشود ولی برایند آن بی قراری و ترس نسبت به آینده این جهانی و آن جهانی باشد، نمی توان چنین جامعه ای را جامعه پیشرفته دانست.

نسبت پیشرفت و عدالت

با توجه به توضیحات پیش گفته، نسبت پیشرفت و عدالت نیز آشکار می شود و آن تساوی میان این دو مقوله است؛ یعنی اینکه تحقق عدالت بدون پیشرفت و تحقق پیشرفت بدون عدالت ممکن نیست. جهت توضیح این مطلب لازم است مولفه های جامعه پیشرفته مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود آیا تحقق این مولفه ها بدون تحقق عدالت ممکن است؟
مولفه های جامعه پیشرفته را می توان در یک مولفه اساسی خلاصه کرد و آن عبارت است از جامعه برخوردار از سعادت.
قبل از طرح مولفه های جامعه برخوردار از سعادت، لازم است درباره مفهوم سعادت توضیح مختصری داده بشود.
سعادت مربوط به حالات نفسانی انسان است؛ در تعریف آن گفته شده است: « السعاده هی ادراک لما فیه لذه و خیر للمدرک» (16) سعادت، نوعی ادراک است؛ به شرط اینکه آن ادراک همراه با لذت و خیر باشد. ممکن است چیزی برای انسان لذتبخش بوده یعنی ملائم با طبع او باشد؛ اما برایش خیر و کمال نباشد؛ به چنین انسانی هرگز نمی گویند به سعادت نائل شده است. برای مثال اگر لذتی همچون لذت خوردن و آشامیدن، همراه با درد و رنج یا مواخذه موجود مافوق یا وجدان خود انسان باشد هرگز برای انسان، گوارا نخواهد بود؛ به همین جهت عقل انسان مانع استفاده او از این لذت هاست؛ سعادتمند کسی است که بهره مند از لذت پایدار باشد؛ این ملاک می تواند ملاک خوبی برای شناخت سعادت ( سعادت دنیوی و اخروی) باشد. سعادت دنیوی، برخورداری انسان از آن دسته لذت هایی است که در مقام واقع منجر به تلخکامی انسان نشود. ممکن است گفته شود قید «پایدار» با لذت دنیوی که ماهیتا ناپایدار است سازگاری ندارد. ولی به نظر می رسد بتوان مساله پایداری را درباره لذت های دنیوی نیز قابل توجیه دانست.
بیان مطلب این است که اگر لذت های دنیوی به دنبال خود مواخذه عقل و شرع را به همراه داشته باشد در واقع به کام انسان تلخ خواهد آمد؛ اما اگر آرامش و لذت های دنیوی ممهور به تایید عقل ناب و شرع عقل پسند باشد ـ از آن جهت که هیچ گاه مورد مواخذه آنها قرار نمی گیرد ـ هرگز به کام انسان تلخ نمی شود. بنابراین انسان در دنیا نیز می تواند سعادتمند باشد؛ به این معنا که دائما از لذت هایی که مورد تایید شرع و عقل است برخوردار شود. و این مطلب را می توان از آیات و روایات استفاده کرد. دین الهی آمده است تا علاوه بر تامین سعادت اخروی انسان که به معنای واقعی کلمه لذت پایدار است، حتی الامکان انسان را از درد و رنجی که لازمه بعد عنصری او است برهاند. به تعبیر بهتر، سعادت دنیوی انسان جز از طریق عمل به دستورات دین حق میسر نمی شود. خداوند سبحان در این باره می فرماید: « من کان یرید ثواب الدنیا فعندالله ثواب الدنیا و الآخره و کان الله سمیعا بصیرا» (17) کسانی که به دنبال ثواب دنیا (سعادت دنیوی) هستند پس ( باید بدانند) پاداش دنیا و آخرت نزد خداست و خداوند شنوا و بیناست.
علامه طباطبایی پس از نقل نظرات مفسران درباره این آیه می نویسند: « والاظهر أن یکون المراد ـ و الله أعلم ـ أن ثواب الدنیا و لاخره و سعادتهما معا انما هود عندالله سبحانه فلیتقرب الیه حتی من أراد ثواب الدنیا و سعادتها فادن السعاده لا توجد للانسان فی غیر تقوی الله الحاصل بدینه الذی شرعه له فلیس الدین الا طریق السعاده الحقیقیه، فکیف ینال نائل ثوابا من غیر ایتائه تعالی و افاضته من عنده و کان الله سمیعا بصیرا» (18)
همان گونه که مرحوم علامه طباطبایی فرموده اند حق مطلب این است که رسیدن به سعادت دنیوی تنها با تقوای الهی که در سایه عمل به دین الهی حاصل می شود میسر است. معنای این سخن این است که فقط دین الهی تامین کننده سعادت دنیوی انسان است.
با توجه به نکات فوق الذکر، به نظر می رسد جامعه پیشرفت ( برخوردار از سعادت) باید دارای مولفه های ذیل باشد:

1- استقلال

استقلال یک جامعه به این است که در تصمیم گیری حاکمان جامعه نسبت به مسائل سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی، هیچ حکومت اجنبی دخالت نداشته و اراده خود را ظالمانه بر آنها دیکته نکند. اساسا تحقق این محور از محورهای سعادت دنیوی، بدون تحقق عدل که کلیت آن جامعه را تحت حمایت خود گرفته است ممکن نیست. جامعه غر مستقل، هر چند برخوردار از همه امکانات مادی باشد به هیچ وجه در زمره جامعه برخوردار از سعادت دنیوی قرار نمی گیرد؛ دلیلش نیز واضح است زیرا نوش های چنین جامعه ای با نیش های تحقیر، ذلت و بیم و هراس از آینده، خنثی می شود.
اساسا مساله جهاد در دین الهی برای تامین استقلال در یک جامعه دینی است. روح جهاد در راه خدا به دفاع از مرزهای اعتقادی، اخلاقی و مرزهای فیزیکی انسان موحد و خداپرست بر می گردد. عزت و شرف انسان در این استکه در هر سه بعد از آزادی و اختیار لازم برخوردار باشد. کسی که نتواند عقیده و ارزش های اخلاقی را آزادانه اختیار کند یا نتواند در محدوده جغرافیایی خود آزادانه تصرف کند، در واقع از یک عذاب درونی رنج می برد؛ این عذاب درونی، همان عذاب ذلت و تحقیر است که در صورت عدم جهاد در راه خدا گریبان انسان را می گیرد؛ « قالت ان الملوک اذا دخلوا قریه أفسدوها و جعلوا أعزه أهلها أذله و کذلک یفعلون» (19)
گفت: « پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند؛ (آری) کار آنان همین گونه است!»

2- آزادی

آزادی، یکی از نیازهای اساسی انسان است و این نیاز آن چنان برای انسان اهمیت دارد که حاضر است همه هستی خود را برایش نثار کند؛ لیکن تحقق این مساله نیز بدون عدالت ممکن نیست. بیان مطلب این است که آزادی مطلق ( رهایی از هر قید و بند) اگر چه کمال است لیکن تحقق این کمال برای انسان که ذاتاً موجودی ممکن (معلول) است محال ذاتی دارد؛ پس اولین مرحله عدل در مساله آزادی انسان این است که انسان را همان گونه که هست در نظر بگیریم (وضع الشیء موضعه) و انسان نیز ممکن الوجود است: یعنی محدودیت و نقص از هر سو او را احاطه کرده است؛
بنابراین انسان با توجه به سعه وجودی ( محدوه وجودی) او از آزادی نسبی برخوردار است. به نظر می رسد پنج فرض برای اعمال آزادی نسبی متصور است.
1- آزادی بدون رعایت هیچ نوع قانون و چهارچوب معین.
2- آزادی در سایه قانون که دو فرض دارد.
2-1- آزادی در سایه قانون بشری که سه فرض دارد.
2-1-1- آزادی همه افراد بشر در سایه یک قانون بشری؛ به این معنا که همه افراد بشر براساس یک قانون بشری عمل کنند.
2-1-2- آزادی در چهارچوب یکی از قوانین بشری؛ یعنی اینکه هر یک از افراد بشر، آزادی خود را براساس یکی از قوانین بشری تعریف کند، لذا در این فرض ممکن است چندین قانون بشری وجود داشته باشد که هر یک از افراد بشر، آزادانه، طبق یکی از آن قوانین عمل نماید.
2-1-3- آزادی در چهارچوب دو یا چندین قانون بشری. به این معنا که هر یک از افراد بشر، در هر یک از اعمال و رفتار خود، براساس یکی از قوانین بشری عمل نماید؛ مثلا در نحوه پوشش براساس قانون بشری «الف» و در زمینه امور معنوی از قانون «ب» و ... پیروی نمایند.
2-2- آزادی در چهارچوب یک قانون الهی. این فرض هم دو صورت دارد .
2-2-1- آزادی براساس قانون الهی تحریف شده.
2-2-2- ازادی تحت لوای یک قانون الهی حقیقی غیر تحریف شده.
فرض اول: ( آزادی بدون رعایت هیچ نوع قانون، چه الهی چه بشری) اگرچه ذاتا محال نیست لیکن در مقام واقع، با مشکل جدی روبه رو است ( امکان وقوعی ندارد.) آزادی بدون رعایت هیچ قانون مشخص، به مثابه از بین رفتن خود آزادی است. طبیعی است آزادی لجام گسیخته شخص «الف» با آزادی شخص «ب» در تضاد و تعارض با هم قرار می گیرد و نتیجه اش از بین رفتن آزادی هر دو نفر است. به همین جهت عقول بشری جلوی تحقیق این نوع آزادی را گرفته است. بلکه خدای تعالی که رئیس و خالق عقلا است، از درون، مانع آزادی بی حد و حصر انسان ها شده است، لذا اکثریت قریب به اتفاق افراد بشر، خود را ملزم به رعایت قانون ( هر چند آن قانون، از سنخ آداب و رسوم یک قبیله، روستا یا شهر باشد) می دانند و در مقام عمل، از یک قانون معین تبعیت می کنند.
فرض دوم: ( آزادی در سایه قانون بشری) با تمام فروش آن و نیز فرض سوم ( آزادی در سایه قانون الهی تحریف شده) هم نمی توانند تأمین کننده آزادی های حقیقی انسان باشد؛ زیرا :
اولاً: تامین آزادی های اساسی و حقیقی انسان در چهارچوب یک قانون، متفرع بر علم به نیازهای بشری است و انسان هم از این جهت بسیار ضعیف است، « ان الحکم الا الله امر ان لاتعبدو الا ایاه، ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون» (20) حکم و قانون، تنها به دست خداست و او دستور داده که جز او را نپرستید، این است دین استوار و لکن بیشتر مردم نمی دانند.
اگر دین و قانون الهی نمی بود، انسان از آن جهت که انسان است، هرگز قادر نبود برنامه صحیحی را برای تأمین آزادی های اساسی انسان، تدوین نماید؛ « و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» (21) اما انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود. « یرید الله أن یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفا». (22) خدا می خواهد کار را بر شما سبک کند؛ و انسان، ضعیف آفریده شده؛
ثانیا: اختلافاتی که به حکم ضرورت ( از نظر خلقت، منطقه زندگی، عادات و اخلاق) لازمه وجود انسان است خود، مانع جدی بر سر راه تدوین برنامه ای منظم برای تأمین آزادی های اساسی همه افراد بشر است.
اثبات مطلب یاد شده متوقف بر بیان چند مقدمه است.
1- انسان به خاطر داشتن نیروی فکر و ادراک، تا حدی به همه حوادث احاطه دارد و این نیرو از جانب خداوند متعال به او عطا شده است. (23)
در قرآن شریف آیات متعددی وجود دارد که موید مطلب فوق است از جمله:
« و علم آدم الاسماء کلها» (24) سپس علم اسماء ( علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت.
هر چند مصداق کامل آیه مذکور، انسان کامل است ولی انسان غیر کامل هم بی بهره از تعلیم اسماء نیست. « و خلق لکم ما فی الارض جمیعا» (25)
او خدایی است که همه آنچه را ( از نعمت ها) در زمین وجود دارد، برای شما آفرید؛
« و سخر لکم ما فی السماوات و الارض جمیعا منه» (26) او آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، همه را از سوی خودش مسخر شما ساخته است.
انسان ها به خاطر خصوصیت وجودی که خدا در آنها قرار داده است می توانند از همه چیزها استفاده کنند و این خصوصیت در حیوانات و سایر موجودات وجود ندارد؛ مثلا انسان می تواند با فکر خود مواد این عالم را با هم تلفیق کرده و چیزهای نو از آن به دست آورد؛ تکنولوژی که بشر امروز به آن دست یازیده، ناشی از نیروی ادراک و تصرف او در مواد این عالم است که تنوع و دقتی که در آنها وجود دارد، عقول انسانی را متحیر می کند.
2- ادراکات انسانی متفاوت است؛ بعضی از آنها تنها جنبه حکایت و نشان دادن موجودات خارجی را دارند و منشأ اراده و عملی در انسان نمی شوند؛ مثل ادراک به اینکه زمین هست، آسمان هست، عدد چهار جفت است و ... و بعضی از ادراکات هم ادراکاتی است که تنها جنبه عملی دارد، یعنی در صورتی به آنها توجه می کنیم که بخواهیم در مقام عمل از آن استفاده کرده و واسطه و وسیله کمال یا مزایای زندگی خود قرار دهیم.
این نحو از ادراکات هم می تواند تصدیقی باشد مانند: « کارهایی هست که نباید انجام داد»، «کارهایی هست که باید انجام داد»، « عمل خیر را باید رعایت کرد» و « عدالت خوب و ظلم زشت است»، چه این که می تواند تصوری باشد، مانند: تصور مفهوم ریاست، مرئوسیت، بنده بودن، مولی بودن و ...
یکی از همین ادراکات تصدیقی عملی، تصدیق به این معنا است که « واجب است هر چیزی که در طریق کمال انسان موثر است، استخدام شود»، یعنی به هر طریقی که ممکن است به نفع خود و برای بقاء حیاتش از موجودات دیگر استفاده کند. انسان ها با توجه به همین ادراک و فکر، علاوه بر استعمار و استثمار حیوانات، دست به استثمار و استخدام هم نوع خود می زنند و به هر طریقی که ممکن باشد، آنان را به خدمت می گیرند و در هستی و کار آنان تا آنجا که ممکن باشد تصرف می کنند. (27)
3- انسان، مضطر به تشکیل اجتماع مدنی است ( انسان مدنی بالطبع است)
فکر استخدام همه چیزها برای بقاع و نفع خود در مقام عمل با یک مشکل جدّی رو به رو است و آن اینکه هر فردی از فرد یا افراد دیگر، همان را می خواهد که دیگران از او می خواهند؛ به همین جهت انسان ناگزیر شد این معنا را بپذیرد که همان طور که او می خواهد از دیگران بهره کشی کند، باید اجازه دهد دیگران هم به همان اندازه از او بهره کشی کنند و لذا به تشکیل اجتماع مدنی و تعاونی تن داد و به این نکته نیز پی برد که دوام اجتماع و به تعبیر دیگر، دوام زندگی اش منوط بر این است که اجتماع، به نحوی استقرار یابد که هر صاحب حقی به حق خود برسد (عدالت اجتماعی)، لیکن پی بردن به این مساله از روی اضطرار بوده، به طوری که اگر اضطرار نبود، بشر هرگز حاضر نمی شد دامنه اختیار و آزادی خود را محدود کند و لذا هر جا احساس بکند قدرت پیدا کرده و از سایر افراد نیرومندتر شده است، مساله عدالت اجتماعی را رها کرده و همکاری اجتماعی را سست می کند و مراعات ضعیف را نمی نماید، شاهد مطلب، ظلم ها، بی عدالتی ها و حق کشی های فراوانی است که در طول تاریخ بشریت توسط افراد قدرتمند و ستمگر اتفاق افتاده است.
بنابراین عدالت اجتماعی اقتضای اولیه طبیعت انسانی نیست تا در هر شریاطی آن را حفظ کرده و تمام چیزها را فدای آن کند. زیرا اگر چنین می بود می بایست در طول تاریخ بشری، بر همه شئون اجتماعات بشری غالب می شد و تشریک مساعی به بهترین وجه مراعات تساوی در اغلب اجتماعات بشری حاکم می بود، در حالی که دائما عکس آن صادق است زیرا اقویای نیرومند خواسته های خود را بر ضعفا تحمیل می کنند و فرد غالب، مغلوب را به ذلت و بردگی می کشد تا به مقاصد و مطامع خود برسد. (28)
آنچه موجب تشدید نابرابری و عدم رعایت عدالت اجتماعی می شود، مساله اختلافات طبقات انسانی است که لازمه وجود انسانی است، بالاخره فردی که دارای یک «ژن» قوی است، ثروتمند است، قدرت سیاسی و اجتماعی دارد و ... فرد ضعیف تر از خود را به استثمار می کشد و بدون اینکه چیزی به او بدهد از او بیگاری می کشد و در یک کلمه، تمام آزادی های اساسی او را محدوده کرده و از او سلب می نماید. لیکن فرد ضعیف و مغلوب نیز بیکار نمی نشیند، او هم در مقابل ظلم، دست به حیله و کید و خدعه می زند تا روزی به قدرت برسد و تلافی ظلم ظالم را به بدترین وجهی بگیرد. (29)
در قرآن شریف چندین آیه وجود دارد که ناظر به اختلاف مذکور است از جمله:
« و ما کان الناس الا امه واحده فاختلفو» (30) مردم در آغاز به جز یک امت نبودند، ولی بعدا اختلاف کردند.
« ولا یزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم» (31) انسان ها همیشه در اختلاف اند مگر کسانی که پروردگارت به آنان رحم کرده باشد.
اختلاف مطرح شده در میان انسان ها، چیزی نیست که به سادگی بتوان از کنارش گذشت و آن را نادیده گرفت بلکه به حدی جدی است که احساسات، ادراکات و احوال انسان ها را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و این اختلاف در احساسات و ادراکات باعث می شود که هدف ها و آرزوهای انسان هم مختلف شود؛ و اختلاف در اهداف، باعث اختلاف در افعال می گردد. و آن نیز باعث اختلال نظام اجتماع می شود. و این هم چیزی نیست که خوشایند افراد بشر باشد، و لذا متفکران و عقلای جوامع بشری بر آن شدند تا با وضع قوانین، تا حدّی جلوی اختلافات را گرفته و هر صاحب حقی را به حق خود برسانند، لیکن اشکال عمده ای که بر این سنخ از قوانین وارد می شود این است که افکار، ادراکات و احساس قانونگذاران بشری برایند همان اختلافات وجودی افراد است و لذا نتیجه تابع اخس مقدمتین است؛ یعنی قانونگذارای بشری از آن جهت که خود از مواد این عالم تشکیل شده اند دارای احساسات و ادراکاتی هستند که در هدف ها و آرزوهای آنان تأثیر می گذارد و آن هم بر «قانون» که فعلی از افعال آنها است نیز تأثیر می گذارد و این قانون به صورت جدّی با هدف ها و آرزوهای سایر افراد بشر در تضاد و تقابل می افتد و نتیجه آن هم چیزی جز اختلال نظام و هرج و مرج نیست، در حالی که قوانین بشری جهت جلوگیری از اختلال نظام وضع شده بود.
با توجه به مطالب گفته شده چگونه می توان از قوانین بشری، تدوین برنامه ای منظم را جهت تأمین آزادی های حقیقی ( که بخشی از این آزادی ها، آزادی هایی است که لازمه وجود طبیعی افراد و موقعیت محیطی آنها است) همه انسان ها مطالبه نمود؟! قوانین بشری و نیز قانون الهی تحریف شده ( به خاطر اینکه مورد دستبرد بشر قرار گرفته) چیزی جز به مخاطره انداختن آزادی های اکثریت افراد بشر نیست. بله این گونه قوانین تنها آزادی های کاذب عده معدودی از افراد بشر را تأمین می کند.
نتیجه ای که از مطالب فوق الذکر گرفته می شود این است که آزادی در چهارچوب دین حقیقی (دین تحریف نشده الهی) به دلیل اینکه تامین کننده سعادت بشر است یکی از مولفه های اساسی جامعه پیشرفته است. نشانه جامعه پیشرفته این است که عدالت در آزادی، نهادینه شده باشد یعنی همه افراد آن جامعه در چهارچوب قوانین الهی بتوانند آزادانه اظهارنظر کنند، آزادانه تولید ثروت نمایند، آزادانه از لذت های مشروع بهره ببرند و ...

3- اقتدار علمی

یکی دیگر از مولفه های پیشرفت یک جامعه، بهره مندی از اقتدار علمی است. این مولفه نیز با مساله عدالت، پیوندی ناگسستنی دارد. اساسا سخن عالمانه درباره یک چیز یعنی انتساب آثار و ویژگی های مختص آن چیز به او و نفی آثار و ویژگی اشیای دیگر از آن؛ بنابراین لازمه علم به یک شیء، کشف حقیقت آن با تمامی آثار و ویژگی هایش است؛ پس علم به یک چیز مستلزم رعایت عدل درباره آن چیز است و لازمه این مطلب نیز عدم توقف و ایستایی در جهاد علمی است. جامعه پیشرفته جامعه ای است که لحظه ای از جهاد علمی بازنایستد، بنابراین کوچک ترین سستی در این باره، به معنای عقب ماندگی آن جامعه نسبت به جامعه ای است که در زمینه علمی بر این جامعه تفوق و برتری دارند؛ زیرا علم هرچه باشد و هر کجا باشد اثر خود را خواهد داشت و آن نیز چیزی جز سلطنت و اقتدار نیست؛ « العلم سلطان من وجده صال و لم یجده صیل علیه» (32). جامعه برخوردار از اقتدار علمی در همه شئون مورد نیاز بشر، خواسته یا ناخواسته، جامعه ای مقتدر است.
نکته حائز اهمیت در این باره این است که اگرچه ماهیت علم به یک شیء یعنی رعایت عدل در جهت شناخت آن است و لازمه این مطلب نیز جهاد طاقت فرسا در این عرصه است لیکن به مساله عدالت از یک جهت دیگر نیز باید توجه بشود و آن اعتدال و هماهنگی علوم کشف شده با نیازهای مادی و معنوی بشر است. به اعتقاد نگارنده، جامعه ای که در شئون مربوط به نیازهای مادی بشر به اقتدار علمی رسیده ولی از شئون معنوی و روحانی غفلت نموده است جامعه پیشرفته نیست. توجه به اقتدار علمی در امور مربوط به شئون معنوی و روحانی بشر نباید کمتر از امور مربوط به شئون مادی باشد زیرا در این صورت ظلمی نابخشودنی در حق بشریت روا داشته شده است.

4- حاکمیت عقلانی

از دیگر مولفه های جامعه پیشرفته، جامعه برخوردار از حاکمیت عقلانی است و این نکته ای است که کمتر مورد توجه قرار می گیرد. وجود چنین مولفه ای در یک جامعه به مثابه تحقق یکی از علت های اساسی برای پیشرفت یک جامعه است؛ بنابراین رتبتا مقدم از بسیاری از مولفه های دیگر است زیرا تحقق سایر مولفه ها در مقام واقع، متوقف بر تحقق این علت است. مقصود از حاکمیت عقلانی این است که عقل، مشروعیت حاکمیت را امضاء کند. جامعه ای که مشرکان، کافران، فاسقان، ظالمان و انسان های دارای اندیشه انحرافی و فاسد حاکمیت آن را به عهده دارند هرگز مورد تایید عقل نیست. منطق عقل این است که چون هستی تمامی موجودات از خداوند تبارک و تعالی است و او تکوینا حاکم مطلق همه هستی است پس تشریعا نیز می بایست حکم او نافذ باشد و بدون اجازه و فرمان او کسی حق دخالت در اداره و سرنوشت بشر را ندارد. توجه به مساله امامت در تفکر شیعی، در حقیقت به معنای پذیرش حکم عقل و اقتضای عدالت است.
اقتضای عدالت این است که انسانی با ویژگی های ذیل، حاکمان جامعه باشند:
- حریص ترین مردم برای هدایت بشر
- نافع ترین افراد در امور شریعت و آخرت
- حافظ ترین آنها نسبت به حقوق مردم
- فهمنده ترین
- آگاه ترین
- بردبارترین
- کریم ترین
- شجاع ترین
- با اخلاق ترین
- با عفت ترین
- زاهد ترین
- عادل ترین
- با تقوا ترین
- سیاستمدارترین. (33)
فردی که دارای خصوصیات و ویژگی فوق باشد، به صورت طبیعی میل و رغبت مردم برای تبعیت و پیروی از او بیشتر می شود. اهتمام متکلمان شیعه نسبت به مساله وجوب معرفت امام (ع) (34) علاوه بر ارزش معرفتی این مساله، بسترسازی جهت تحقق مولفه فوق الذکر است. در اهمیت این مساله همین بس است که ذات اقدس الهی هرگز زمین را از چنین افرادی خالی نمی گذارد. در کتاب غیبت نعمانی از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: « لو لم یبق فی الارض الا اثنان لکان احدهما الحجه [الثانی الحجه]» (35) اگر بر روی زمین جز دو نفر باقی نمانند، یکی از آن دو قطعاً حجت الهی است.
در روایت دیگر، از امام صادق (ع) سوال شد که آیا زمین بدون وجود امام، باقی می ماند، آن حضرت فرمود: « لوبقیت الارض بغیر امام لساخت» (36) اگر زمین بدون امام بماند، نابود می شود.
نظیر همین روایت از امام باقر (ع) نیز روایت شده است که فرمود: « لو بقیت الارض یوماً بلاامام منا لساخت باهلها و لعذبهم الله باشدّ عذابه، ان الله تبارک و تعالی جعلنا حجه فی ارضه و اماناً فی الارض لاهل الارض، لم یزالوا فی امان من ان تسیخ الارض بهم ما دمنا بین اظهرهم، فاذا ارادالله ان یهصلکم، ثم لا یمهلهم، و لاینظرهم ذهب بنا من بینهم و رفعنا لایه، ثم یفعل الله ما یشاء واحب» (37) اگر یک روز زمین بدون امامی از ما ( اهل بیت (ع)) بماند، همه چیز را در کام خود فرو خواهد برد و خداوند آنها را به شدیدترین وجه عذاب می کند، خداوند تبارک و تعالی ما را حجت خود بر زمین و امان زمینیان در این زمین قرار داده است و در صورتی از فرو بردن زمین در امان اند که ما در میان آنها باشیم و هر گاه که خداوند قصد هلاکت آنها را داشته باشد و نمی خواهد به آنها مهلت داده و توجه کند، ما را از میان آنها به سوی خود می برد و در این هنگام هر چه می خواهد و دوست دارد انجام می دهد.

حاکمیت دین شناسان متعهد، استمرار حاکمیت عقلانی

اگرچه حاکمیت معصوم (ع) موجب حفظ جوامع بشری از هر نوع آسیب مادی و معنوی است، لیکن این بدان معنا نیست که انسان در صورتی فقدان این نعمت ( عدم تصرف ظاهری معصوم (ع))، سرنوشت خود را در اختیار هواپرستان، متکبران، زورگویان و دنیاپرستان قرار بدهد. حاکمیت ستمگران و کسانی که به هیج عهده و پیمانی وفادار نمی باشند، خوشایند هیچ کس نیست، « فقاتلوا ائمه الکفر فانهم لاایمان لهم» با سردمداران کفر نبرد کنید چرا که آنان بر هیچ عهدی استوار نیستند.
خدای تعالی در این آیه شریفه وجوب جنگ و عدم آشتی با سردمداران کفر را، نه به خاطر عدم ایمانشان بلکه به جهت عدم پایبندی به عهد و پیمان می داند.
سخن این است آن کس که بر عهده و پیمان با خدای خود پابرجا نیست، چگونه می تواند بر عهده و پیمان با مخلوقاتش وفادار باشد؟
خداوند سبحان از انسان ها پیمان گرفته است که غیر از او را نپرستند و انسان نیز آن عهد و پیمان را پذیرفته است « واذا أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی» (38) و ( به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ ( و فرمود:) « آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: « آری، گواهی می دهیم!»
حاکمیت معصوم (ع) مصداق کامل حاکمیت عقلانی است اما این بدان معنا نیست که در صورت عدم وجود معصوم (ع) ( حاکمیت ظاهری معصوم) هر کسی بتواند حاکمیت یک جامعه را بر عهده بگیرد. حکم عقل این است که در صورت عدم وجود معصوم (ع) نزدیک ترین فرد از جهت شخصیت حقوقی به معصوم (ع) می بایست حاکمیت جامعه را برعهده بگیرد.
نزدیک ترین فرد به معصوم (ع) کسی است که از هر جهت مطیع و فرمانبردار معصوم (ع) بوده و با هواهای نفسانی خود مخالفت کرده و نسبت به دنیا بی توجه باشد. چنین فردی طبق فرمایش پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) از انبیای بنی اسرائیل نیز برتر است: « علماء امّتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل» دانشمندان امّت من از پیامبران بنی اسرائیل برترند.
عالمان راستین این امّت از چند جهت پس از امام معصوم (ع) شایسته ترین و سزاوارترین افراد برای سرپرستی و حاکمیت جامعه اند.
1- آگاه ترین انسان ها به دین اسلام که دین حق است.
2- وفادار به عهده و پیمانند و این ویژگی، تنها به این دسته از عالمان، اختصاص دارد، زیرا عالمان ادیان باطل و نیز ادیان تحریف شده، مهم ترین عهد و پیمان که همانا عهد خود با خدایشان می باشد را نقض کردند، عهد خدا با آنان این بود که مطیع و فرمانبردار ذات اقدس الهی باشند و جز او کسی را نپرستند و خواست و اراده او را بر تمام خواسته ها و اراده ها ترجیح بدهند و در یک کلمه، ملاک اعمال و رفتارشان، آخرین کلام الهی باشد ولی آنان به هیچ یک از این موارد یاد شده، پایبند نبودند؛ آنان نه تنها در مقابل آخرین کلام الهی ( قرآن کریم) ایستاده اند و به آن کفر ورزیدند که کلام قبلی خداوند سبحان ( ادیان توحیدی و آسمانی گذشته) را نیز تحریف کردند: « فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا
به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون» (39) پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این از طرف خداست، تا آن را به بهای کمی بفروشند، پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند.
اهل کتاب ( مخاطبان کلام قبلی خداوند متعال) مکلف به اسلام و ایمان به خدای متعال بوده و هستند و لذا مادامی که ایمان نیاورند، به عنوان مخالفان دستورات الهی قلمداد می شوند و علم و دانش آنها در نزد خدای تعالی ارزش و فایده ندارد؛ « یا ایها الذین اوتوا الکتاب امنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها او نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت و کان امر الله مفعولا» (40) ای کسای که کتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه ( بر پیامبر خود) نازل کردیم ـ و هماهنگ با نشانه هایی است که با شماست ـ ایمان بیاورید، پیش از آنکه صورت هایی را محو کنیم، سپس به پشت سرباز گردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همان گونه که « اصحاب سبت» ( گروهی از تبهکاران بنی اسرائیل) را دور ساختیم؛ و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنی است!»
طبیعی است که مخالفت با دستورات الهی با وفای به عهد و پیمان الهی، جمع نمی شود، به همین جهت گفته شد که عالمان امت اسلامی، و وفادارترین علما و دانشمندان بشری اند.
به تعبیر دیگر، عالمان امت اسلام، دو رکن اساسی حاکمیت بر مردم را دارا می باشند؛ این دو رکن همان تعهد و تخصص است که در آگاهی به قانون الهی ( دین حق) و پایبندی به عهد و پیمان، تعبیه شده است.
در مذهب شیعه، حقیقت مذکور در قالب حاکمیت ولایت فقیه تجلی کرده است. به اعتقاد نگارنده، جامعه ای که حاکمیت ولایت فقیه را پذیرفته و برای دفاع از چنین حاکمیتی، حاضر است همه چیز خود را فدا نماید، بهترین گواه بر پیشرفته بودن آن جامعه است، دلیل این مساله نیز برخورداری مردم از قدرت تشخیص عقلانی است و تشخیص عقلانی هم ملاک برتری یک موجود بر موجود دیگر بوده و این نیز عین عدل است.
تذکر این نکته لازم است که وقتی سخن از حاکمیت عالمان اسلامی می رود، حاکمیت تک تک آنان نیست.
اما حسن عسکری (ع) حقیقت مذکور را به بهترین وجه به نقل از امام صادق (ع) بیان فرموده است، آن حضرت در ذیل آیه 79 سوره بقره (« فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم.») می فرماید: این آیه درباره قوم یهود نازل شده است، آنگاه سوال شخصی را از امام صادق (ع) نقل می کند که به آن حضرت گفت: چرا مردم یهود به خاطر تقلید از علمای خود مورد مذمت قرار می گیرند در حالی که هیچ اطلاعی از کتاب خدا ندارند و آگاهی آنان تنها همان چیزهایی است که از علمای خود شنیده اند ولی عموم مردم مسلمان به خاطر تقلید از علمای خود مورد نکوهش قرار نگیرند؟ آیا فرقی از این جهت ( تقلید از علما) میان مردم عوام مسلمان با یهود هست؟
امام حسن عسگری (ع) می فرماید: امام صادق (ع) در جواب آن شخص چنین فرمود: میان عوام مسلمان با عوام یهود از یک جهت فرق است و از جهت دیگر، فرقی نیست، از آن جهت که خداوند عوام مسلمان را به خاطر تقلید از علمای خود مذمت کرده است، فرقی با عوام یهود ندارند، لیکن از جهت دیگر، میان عوام مسلمان با یهود فرق هست و آن اینکه عوام یهود، می دانند علمایشان به صورت آشکار دروغ می گویند، حرام می خورند، رشوه می گیرند، احکام خدا را تغییر می دهند و قلباً هم واقفند که چنین فردی فاسق بوده و نمی تواند بر خداوند و نیز درباره واسطه بودن بین خدا و خلق او، راست بگوید، به همین جهت خداوند متعال آنها را مورد مذمت قرار داده است. عوام مسلمان نیز اگر بداند علمایشان فاسق بوده و گرفتار تعصب شدیداند و به دنیا و چیزهای حرام روی می آورند، پس هر کس از این افراد تقلید کند همچون یهودند که خداوند آنها را به خاطر تقلید از علمای فاسق مذمت کرده است، اما از فقهای شیعه آنانی که خود را حفظ می کند، حافظ دینش است، با هوای خود مخالفت می ورزد، امر مولای ( امر امام معصوم (ع) که در قالب روایات صحیح متجلی شده است) خود را اطاعت می کند، پس عوام باید از آنها تقلید کنند و این طایفه از فقها نیز بعضی از فقهای شیعه اند نه همه آنها، پس کسی که سوار بر زشتی ها و بدی ها شده است همان گونه که علمای عامه گرفتار آن شده اند، نباید از آنها چیزی پذیرفته شود و هیچ کرامتی نیز ندارند، همانا دستبرد در چیزهایی که از ما گرفته شده ( تحریف در روایات ما) فراوان است زیرا فاسقان حرف های ما را می گیرند، آن گاه به طور کلی آن را تحریف کرده و بر غیر موضع آن قرار می دهند و همه اینها به خاطر جهل و کمی معرفت و شناخت آنهاست، بعضی نیز تعمداً بر ما دروغ می بندند. (41)

5- جامعه برخوردار از حیات معقول

حیات معقول، غایت آفرینش است. دین الهی آمده است تا انسان را به این مرتبه از حیات برساند. در قرآن مجید آیات متعددی وجود دارد که ناظر به حقیقت مذکور است مانند: « انا انزلنا قرآنا عربیا لعلکم تعقلون» (42) ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما تعقل کنید ( به حقایق عقلانی نائل بشوید)!، « انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون» (43) ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) تعقل کنید!
انسان دائماً از یک منزل به منزلی دیگر در سفر است. اولین مرتبه از منازل نفس انسانی، عالم محسوسات، سپس عالم خیال و وهم و در نهایت، عالم عقل است. صدرالمتالهین شیرازی در این باره می نویسد: تا زمانی که انسان در منزل محسوسات است، حکم کرم خاکی یا پروانه را دارد که از درجه احساس فراتر نمی روند و پس از درجه محسوسات، در مرتبه متخیلات قرار می گیرد که در این منزل، حکم پرندگان و سایر حیوانات را دارد.
در این مرتبه، انسان می تواند متخیلات را پس از پنهان شدن آنها حفظ کند. مرتبه سوم مرتبه درک موهومات است؛ مرتبه ادراک انسانی در این مرحله هیچ تفاوتی با ادراک حیوانی ندارد؛ به همین جهت انسان با حیوانات دیگر در این مرتبه مشترک است. مرتبه چهارم مرتبه عالم انسانی است. انسان در این مرحله، طالب آخرت و بقای ابدی است و با وصول به این مرحله و مرتبه، نام انسانیت که روح الهی است، بر او اطلاق می شود. (44)
هر کدام از این مراتب در مقابل و به ازای عوامل مختلفی است که برخی از آنها فوق برخی دیگر قرار گرفته اند. (45) و مقام هر انسان و منزلت آن از جهت بلندی یا پستی مرتبه، به اندازه مقام ادراک اوست و معنای گفتار امیرالمومنین (ع) که می فرماید: « الناس ابناء ما یحسبون» نیز همین است. (46)
اولین مرتبه ای که انسان در آن مرتبه از قوه به فعلیت می رسد، مرتبه حسی است؛ و چون از این مرتبه بالا رود، به مرتبه حس باطنی می رسد که حالت تذکر، حفظ و استرجاع دارد و چون از مرتبه حجاب های صفات و تعلقات بگذرد، استعداد ارتقای به عالم رحمت و کرامت می یابد. (47)
نفس انسان به رغم صرافت و وحدت، دارای مقامات بسیار و درجات متعدد است. این درجات از حد حس، تا حد طبیعت و عقل امتداد می یابد و در هر یک از عالم عقل، عالم مثال و عالم طبیعت نیز درجات متفاوت دارند و در شدت و ضعف متفاوتند. (48)
بعضی از انسان ها به خاطر عدم توجه به فطرت و خاموشی نور آن به جایی می رسند که قوه حدس و فکر خود را نیز از دست می دهند؛ به گونه ای که انبیا عاجز از ارشاد و راهنمایی آنها می شوند؛ زیرا به درجه استعداد حیات عقلی نرسیدند و سمع باطنی ندارند تا کلام معنوی را بشنوند؛ اما در مقابل آن در طرف کمال؛ با قدرت یافتن نیروی حدس و به واسطه شدت اشراق نور الهی، با قوه حدس خود می تواند به آخرین حد معقولات، در زمان بسیار کوتاه نائل شوند، بی آنکه نیاز به تعلم و یادگیری باشد. (49) و چون نفس انسان به کمال و غایت نهایی خود رسید، بعد از تبدلات و ترتیبات، به عالم علوی متصل می شود. (50)
هر گاه نفس انسانی از قوه جرم و جسمانی خارج شود و به جانب فعلیت عقلانی رود، حیات عقلانی می یابد و چون عقل بالفعل می شود، حیات آن، حیات تمام موجوداتی است که پایین تر از آن هستند و همه موجودات از اجزای ذات او می شوند و قدرت او در همه موجودات جاری شده و وجود او غایت عالم آفرینش می شود. (51)
همان گونه که اشاره شد دین الهی آمده است تا انسان را از تک تک این منازل به سلامت عبور داده و به حیات معقول که غایت آفرینش است برساند.
جامعه ای ( اکثریت افراد یک جامعه) که به حیات معقول رسیده است در حقیقت قله کمالات انسانی را فتح کرد و به ادراک لذتی فراتر و عظیم تر از سایر لذت ها نائل شده است؛ چنین جامعه ای از نظر عقل، به یکی از مولفه های اساسی پیشرفت دست یازیده است.
تفاوت این مولفه با مولفه چهارم در این است که این مولفه مربوط به بدنه جامعه بوده، ولی مولفه چهارم مربوط به حاکمیت و اداره جامعه است. به همین جهت به نوعی مکمل همدیگر هستند؛ زیرا ممکن است جامعه ای از نظر شکل حکومت، برخوردار از حاکمیت عقلانی باشد اما به دلیل عدم متابعت اکثریت افراد جامعه از حاکمیت، در ردیف جوامع عقب مانده قرار بگیرد، یکی از نمونه های بارز این نوع از جوامع، جامعه دوران حکومت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) است که در نهایت به شکست آن جامعه ( شهادت حضرت علی (ع)) منجر شده و از نظر محتوایی به بدترین و عقب مانده ترین نوع حکمت ( سلطنتی معاویه) تبدیل شد؛ و این حرکت قهقرایی نیز لازمه منطقی آن جامعه و هر جامعه ای با ویژگی مذکور ( برخوردار از مولفه چهارم ولی فاقد مولفه پنجم) بوده و آن عبارت از تبعیت نتیجه از اخس ( پست ترین) مقدمتین است.

ویژگی های جامعه پیشرفته از حیث برخورداری از حیات معقول

1- بیداری و هوشیاری اکثریت افراد جامعه نسبت به خدعه ها و نیرنگ هایی مثل پیراهن عثمان، شتر سرخ مو، دموکراسی غربی، جدایی دین از سیاست، آزادی های شیطانی، انقلاب رنگی و ...
2- جامعه ای که اکثریت افراد آن عدل را با تمام وجود خود پذیرفته و آن را در همه ارکان اجتماع نهادینه کرده اند؛ زیرا اگر ظلم کردن به دلیل ضدیت آن با عدل، از مصادیق بارز رذایل اخلاقی است، پذیرش ظلم نیز به همین دلیل از رذایل اخلاقی است؛ (52) جامعه ای که بیشتر افراد آن برخوردار از حیات معقولند به خاطر اینکه هر چیزی را در جای اصلی خود می نشانند، بستر پذیرش ظلم را از بین می برند. بنابراین سهم افراد جامعه در اجرای عدالت، کمتر از سهم حاکمان نیست.
3- جامعه ای که بیشتر افراد آن به مساله بسیار اساسی امر به معروف و نهی از منکر اهتمام ورزیده و با تمام وجود از حاکمان و مسوولان درخواست می کنند تا فساد و بی بندوباری را از جامعه ریشه کن کنند.
4- توجه اکثریت افراد جامعه به معنویت معقول.
ممکن است اکثریت افراد جامعه دنبال معنویت باشند اما این معناگرایی مورد تایید عقل نباشد مانند معناگرایی هندئیسم، بودیسم، عرفان های نوظهور و ... نشانه پیشرفت یک جامعه این است که اکثریت افراد آن دل به معنویت مورد تایید عقل بسپارند و برای حفظ چنین معنویتی حاضر به فداکاری باشند؛ « ان الدین عندالله الاسلام و ما اختلف الذین أوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم و من یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب؛ دین در نزد خدا، اسلام ( و تسلیم بودن در برابر حق) است و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی ( در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود، و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، ( خدا به حساب او می رسد؛ زیرا) خداوند، سریع الحساب است.» (53)
« و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخره من الخاسرین [آل عمران 85»] کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءهم البینات و الله لایهدی القوم الظالمین؛ و هر کس جز اسلام ( و تسلیم در برابر فرمان حق،) آیینی برای خود انتخاب کنتد، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت از زیانکاران است. «85»
« چگونه خداوند جمعتی را هدایت می کند که بعد از ایمان و گواهی به حقانیت رسول و آمدن نشانه های روشن برای آنها، کافر شدند؟! و خدا جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد!» (54)
منابع:
1- قران
2- نهج البلاغه
3- الهی قمشه ای، مهدی؛ حکمت الهی، نشر موسسه مطبوعات اسلامی ، 1345 ش
4- صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه؛ نشر دار احیاء التراث العربی، 1981 میلادی
5- لاهیجی، عبدالرزاق؛ گوهر مراد، نشر سازمان چاب و انتشارات، 1372 ش
6- سجادی، جعفر، فرهنگ علوم عقلی؛ انتشارات انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1361 شمسی
7- سهروردی، یحیی بن حبش؛ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372 ش
8- فخررازی، محمد بن عمر؛ المباحث المشرقیه فی علم الالهیات؛ انتشارات بیدار، 1411 ق
- طباطبایی، محمد حسین؛ تفیسر المیزان، دارالکتب الاسلامیه، 1389 ق
9- اربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، نشر دارالاضواء، 1405 ق
10- شرح غرر الحکم، ج 2، ص 508
11- برقی، احمد بن محمد بن خالد؛ المحاسن، نشر دارالکتب الاسلامیه
12- سلیمانی، محمد؛ سایت http://www.irdc.ir/fa/default.aspx/9157/content
13- علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، انتشارات مکتب اسلام، 1360 ش
14- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله؛ شرح نهج البلاغه، داراحیاء کتب العربیه
15- مظفر، محمد حسن؛ دلایل الصدق لنهج الحق، نشر موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث،
16- علم الهدی، علی بن حسین؛ رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن الکریم، 1401 ق
17- علامه حلی، حسن بن یوسف نهج الحق و کشف الصدق، انتشارات هجرت، 1414 ق
18- شوشتری، نورالله بن شریف الدین؛ احقاق الحق، انتشارات آیت الله مرعشی نجفی، 1406 ق
19- مفید، محمد بن محمد؛ امالی مفید، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
20- ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم؛ کتاب الغیبه، نشر مکتبه الصدوق
21- ابن بابویه، علی بن حسین؛ الامامه و التبصره من الحیره، نشر مدرسه الامام المهدی (عج)
22- حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسایل الشیعه، حر عاملی، نشر کتاب فروشی اسلامیه، 1401 ق
23- صدرالدین، محمد بن ابراهیم شیرازی؛ الشواهد الربوبیه، نشر مرکز نشر دانشگاهی، 1360 ش
24- نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، انتشارات خوارزمی، 1373 ش
25- نراقی، احمد بن محمد مهدی، معراج السعاده، انتشارات هجرت، 1376 ش

پی نوشت ها :

1- سوه کهف، آیه 104.
2- نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 429
3- شرح غررالحکم، ج 2، ص 508
4- حکمت الهی، صفحه 112
5- الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، جلد 4، صفحه 117
6- گوهر مراد، صفحه 670
7- گوهر مراد، صفحه 671
8- فرهنگ علوم عقلی، صفحه 352
9- مجموعه مصنفات شیخ اشراق، جلد 3، صفحه 68 - المباحث المشرقیه فی علم الالهیات و الطبیعیات، جلد 1، صفحه 387
10- تفسیر المیزان، ج 12، ص 331
11- کشف الغمه، 138/3
12- المحاسن، ج 1، ص 120
13- ر: ک، سلیمانی، محمد ؛ سایت http://www.ircd.ir/fa/default.aspx/9157/content
14- همان
15- سوره آل عمران (3)، آیه 54
16. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، ص 96
17- سوره نساء (4) آیه 134
18- تفیسر المیزان، ج 5، ص 104
19- سوره نمل (27) آیه 34
20- سوره توبه (9) آیه 40
21- سوره احزاب (33) آیه 72
22- سوره نسا (4) آیه 28
23- ر.ک: تفسیر المیزان، ج 2، ص 113
24- سوره بقره (2) آیه 31
25- همان، آیه 29
26- سوره جاثیه (45) آیه 13
27- ر. ک: تفسیر المیزان، ج 2، ص 114 - 117
28- همان، ص 117
29- همان، ص 118
30- سوره یونس (10) آیه 19
31- سوه هود (11) آیه 118 - 119
32- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج 20، ص 319
33- ر. ک: دلایل الصدق، ج 2، ص 29
34- ر. ک: رسائل الشریف المرتضی، ج 2، ص 252 ـ نهج الحق و کشف الصدق، ص 210 ـ احقاق الحق ج 3، ص 484 ـ امالی مفید، ص 10 ـ
35- کتاب الغیبه، نعمانی، ص 140
36- الامامه و التبصره من الحیره، ص 30
37- همان، ص 34
38- سوره اعراف (7)، آیه 172
39- سوره بقره (2) آیه 79
40- سوره نساء (5) آیه 47
41- وسایل الشیعه، ج 27، ص 131
42- سوره یوسف (12) آیه 2
43- سوره زخرف (43) ایه 3
44- ر. ک: شواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص 337 - 338
45- همان، ص 337
46- همان، ص 340
48- ر. ک: اسفار اربعه، ج 9، ص 225
49- شواهد الربوبیه، ص 341 - 342
50- اسفار اربعه، ج 6، ص 297
51- شواهد الربوبیه، ص 244 - 245
52- نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص 120 - نراقی، احمد بن محمد مهدی، معراج السعاده، ص 54
53- سوره آل عمران، آیه 19
54- سوره آل عمران، آیه 86 - 86

منبع: خردنامه همهشهری شماره 78

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.