ترجمه: پیروز ایزدی
جنگ های لویی چهاردهم
جنگ های تجاوزگرانه لویی که بین سال های 1667 تا 1714 انجام شد، دربردارنده تلاش های آشکار و نه چندان عقلانی سازی شده او برای گسترش مرزهای فرانسه، به ویژه در شمال شرق (فلاندر) و شرق (در طول راین) علیه امپراتوری در حال احتضار اسپانیا و امپراتوری بسیار متفرّق و ضعیف مقدس روم بود. این جنگ های گسترش طلبانه به طور جدی با جنگ انتقال قدرت (1) (1668-1667) و جنگ هلند (1679-1672) آغاز شد که در آن فرانسه، فرانش کونته (2) و بسیاری از مکان های استحکام یافته در طول مرزها را تصرف کرد. دشمن اصلی فرانسه هلند بود، یعنی معیار ائتلاف های بزرگی که می توانست به تنهایی امید به مقابله با فرانسه را داشته باشد. در واقع، در این دوره، فرانسه تقریباً از لحاظ دیپلماتیک منزوی شده بود. ارتش های فرانسه به رهبری تورن و کنده پیروزی های درخشانی در میادین نبرد، به ویژه در سنفه (3) (یازده اوت 1674) کسب کردند که در این مورد اخیر، کنده یک ارتش هلندی - اسپانیایی به رهبری ویلیام اورانژ (4) فرمانروای هلند را شکست داد و نیز پیروزی هایی در سینزهایم (5) (شانزدهم ژوئن 1674)، انزهایم (6) (چهاردهم اکتبر 1674) و ترک هایم (7) (پنجم ژانویه 1675) به دست آورد که در جریان آن ها، تورن در طول رودخانه راین سه پیروزی در خور توجه علیه ارتش های ائتلاف به دست آورد.دوره پس از معاهده نیجمگین (ششم فوریه 1679) شاهد زورگویی های فرانسه در طول رودخانه راین و گسترش بیشتر اراضی تحت حاکمیت فرانسه بود و مجالس اتحاد لویی چندین سرزمین و شهر را فرانسوی اعلام کردند (چون زمانی آنها در قلمرو یکی از چندین فتوحات اراضی اخیر فرانسه قرار داشته اند). نیروهای فرانسوی به سرعت برای اجرای این تصمیم ها به حرکت درآمدند و امپراتوری های آلمان، مجبور شدند در برابر این آخرین تجاوز تسلیم شود. لویی با الغای فرمان نانت که آزادی پرستش را برای هوگنوت ها تضمین کرده بود (1685)، کار را ادامه داد. اروپا دچار رعب و وحشت شد و فرانسه به واسطه مهاجرت هزاران نفر از کوشاترین و خلاق ترین افرادش بیشتر تضعیف شد.
تهدیدات و تجاوزات بیشتر فرانسه در طول رودخانه راین، منجر به تشکیل اتحاد ضدّ فرانسوی اگسبورگ (8) تحت القائات هلندی ها شد که تقریباً شامل قدرت های اروپایی بجز انگلستان می شد (نهم ژوئیه 1666) اما انقلاب انگلستان در سال 1688، منجر به تبعید جیمز دوم پادشاه انگلستان شد. هنگامی که ویلیام اورانژ و همسرش مری، دختر جیمز، به تاج و تخت سلطمنت انگلستان رسیدند. این کشور نیز به اتحاد پیوست و بدین ترتیب اتحاد بزرگ تشکیل شد (1612-1689).
در همین زمان، جنگ اتحاد اگسبورگ (97-1688) آغاز شده بود و فرانسه با ائتلاف در زمین و دریا روبه رو شد. نسل جدیدی از رهبران نظامی فرانسه بزودی شجاعت خود را به اثبات رساندند در فلاندر، مارشال دوک لوگزامبورگ که تحت الحمایه کنده محسوب می شد، در فلوروس (9) پیروزی های بزرگی بر ائتلاف (یکم ژوئیه 1690)، استینکرک (10) (سوم اوت 1692) و نیز ویندن (11) (یکم اوت 1693) به دست آورد. در ایتالیا، مارشال کاتینا پس از پیروزی قاطع در نبرد مارساگلیا (12) (چهارم اکتبر 1693) ساووا را از جنگ خارج کرد. با این حال، در دریا، فرانسوی ها شکست بدی در کاپ لاهوک (13) (مه 1692) متحمل شدند.
این جنگ نیز یک جنگ جهانی راستین بود. چون دربرگیرنده مستعمرات طرف های متخاصم در آمریکا و شبه قاره هند نیز می شد. در امریکا، این جنگ تحت نام جنگ شاه ویلیام شناخته شد و در برگیرنده زد و خوردهایی بین فرانسوی ها و انگلیسی ها و متحدین سرخپوست هر یک از آنها بود. معاهده رایسویک (14) (1697) که به جنگ پایان داد، چندان قابل توجه نبود. در شرایط پیچیده، این معاهده برای تقسیم اراضی، فرانسه آلزاس و استراسبورگ را به دست آورد.
از بین رفتن قریب الوقوع سلسله هاپسبورگ اسپانیا، دل مشغولی عمده اروپا (در سال های پس از معاهده رایسویک) بود. هنگامی که شارل دوم، پادشاه سبک مغز و کودک صفت اسپانیا سرانجام در سال 1700 درگذشت، لویی ادعای نوه خود، فیلیپ آنجو (15) را نسبت به تاج و تخت اسپانیا مطرح کرد. ار آنجا که قدرت های اروپایی نتوانستند اتحاد فرانسه و اسپانیا را تحمل کنند، این امر، منجر به جنگ جانشینی اسپانیا (1714-1701) شد که در آن فرانسه بار دیگر در برابر ائتلافی از همه کشورهای اروپایی صف آرایی کرد.
در این جنگ، فرانسه برای یک بار هم که شده به صورتی چشمگیر به لحاظ هنر نظامی از خود ضعف نشان داد. با توجه به نبوغ فرماندهان بزرگ، اتحاد یعنی مارلبورو (16) و اوژن از ساووا (17)، عمدتاً از مارشال ها و ژنرال های دست دوم برخوردار بود (لوگزامبورگ در 1695 درگذشته بود). متحدین یک رشته پیروزی های چشمگیر به دست آوردند: بلنهایم (18) (1704)، رامیلی (19) (1706)، تورن (20) (1706) و اودنارد (21) (1708). فرانسوی ها، پیروزی هایی در ایتالیا به دست آوردند و بر اسپانیا غلبه یافتند. متحدین در نبرد خونین مالپا که (22) (یازدهم سپتامبر 1709) به بهای بسیارسنگینی برنده شدند و انگستان به دلیل نفرت از تحمل تلفات سنگین از تلاش های جنگی خود دست کشید.
مارشال ویلار، یکی از فرماندهان برجسته فرانسه، به آرمان های جنگ این کشور کمک بی اندازه بزرگی کرد و پیروزی های او باعث شد تا موضع فرانسه با نزدیک شدن به پایان جنگ بر سر میز مذاکره تقویت شود.
در طی سال های 1713-1714، طرف های متخاصم فرسوده از جنگ در مورد عقد معاهداتی برای پایان دادن به جنگ به مذاکره پرداختند. فیلیپ آنجو، به عنوان پادشاه اسپانیا به رسمیت شناخته شد، اما خاندان سلطنتی فرانسه و اسپانیا به طور دائم از هم جدا شدند. لویی چهاردهم در سال 1715 درگذشت و لویی پانزدهم، نتیجه او، به تخت سلطنت نشست.
لویی پانزدهم (محبوب)
سلطنت لویی پانزدهم(1774-1715) دارای این مشخصه بود که نوعی ماشین نظامی که توسط لووا و تورن ایجاد شده بود، به تدریج نزول کرد. تعداد افسران به گونه ای هشداردهنده افزایش می یافت تا این که در اواسط قرن هفدهم، نسبت افسران به سربازان، 1 به 15 رسید. به علاوه کیفیت افسران نیز بدتر شد. بسیاری از آنان ضعیف، نالایق، رشوه خوار و آماتور بودند. به گونه ای اجتناب ناپذیر، انضباط لطمه دید و ارتشی که زمانی مایه مباهات بود، باعث تحقیر شد - و در پیش چشمان افراد زیادی حالت ارتشی نه چندان خوب و کارآمد پیدا کرد.از مشخصه های دیگر سلطنت لویی پانزدهم، دگرگونی کامل سیاست خارجی لویی چهاردهم بود، اما تعهدات نظامی فرانسه به میزان زیاد با ادامه ی جنگ های ائتلاف در اروپا، تقلیل نیافت. فرانسه با دشمنان اخیر خود یعنی بریتانیا، هلند و اتریش علیه متحد سابق خود اسپانیا در جنگ اتحاد چهارگانه (23) (1720-1718) متحد شد، در جنگ جانشنی لهستان (1738-133)، فرانسه از ادعای استانیسلاس لژینسکی (24) (پدرزن لویی پانزدهم) نسبت به تاج و تخت لهستان در برابر ساکسونی، اتریش و روسیه حمایت می کرد. برجسته ترین نظامی فرانسه در این دوره جیمز فیتز جیمز (25)، دوک برویک (26) و مارشال فرانسه بود. رویک که پسر نامشروع و جیمز دوم پادشاه انگلستان بود. در عملیات محاصره فیلیپسبورگ (27) (دوازدهم ژوئن 1734) کشته شد. رشته عملیات فیلیپسبورگ نیز آخرین عملیات برای دشمن دیرپای فرانسه یعنی پرنس اوژن از ساووا به حساب می آمد.
جنگ جانشینی اتریش (1784-1740)
گرچه فرانسه ضامن " ضمانت مصلحت جویانه" (28) بود، اما در این جنگ با پروس، باواریا، ساکسونی، ساووا و سوئد علیه اتریش، روسیه و بریتانیا متحد شده بود. فرانسه عملاً تا سال 1742 وارد جنگ نشد، اما نیروی داوطلبان این کشور، از سال 1741 در این جنگ حضور داشتند- که این خود یقیناً نمونه جدیدی از ریاکاری بود.مشخصه این جنگ، ظهور یکی از بزرگ ترین نظامیان فرانسه یعنی موریس، کنت دوساکس (29) (1750-1696) بود که در آلمان به دنیا آمده بود- و یکی از سیصد و اندی فرزند نامشروع آگوستوس دوم "قدرتمند"، حاکم ساکسونی محسوب می شد- او یک نابغه نظامی و فردی به شدت زن باره بود. ساکس در رشته عملیات نظامی در فلاندر، اتریش و هلند به پیروزی هایی در برابر متحدین در فونت نوی (30) (دهم مه 1754)، روکورت (31) (یازدهم اکتبر 1746) و لوفلد (32) (دوم ژوئیه 1747) دست یافت.
موفقیت ساکس به وسیله معاصرین او در کشورهای غیرمهم و دیگر صحنه های عمده ایتالیا و آلمان- تکرار نشد. در دریا، بریتانیایی ها دست بالا را نسبت به ناوگان فرانسه و اسپانیا داشتند. در امریکای شمالی (جنگ پادشاه جرج)، فرانسه نمایش ضعیفی ارائه داد و از بریتانیایی ها، مستعمرات بریتانیا و متحدین بومی امریکایی شان شکست های جدی خوردند. با این حال، وی در هند، دوپلکس (33) در مدرس و کارناتیک (34) موفق بود.
معاهده اکس لاشاپل (35) (1748) که به جنگ پایان داد، کلیه فتوحات استعماری را به وضعیت قبل از جنگ بازگرداند. رانسه در این میان چیزی به دست نیاورده و اساساً نتیجه ی این جنگ، شکست برای فرانسه بود.
جنگ هفت ساله (1763-1756)، نهایت ذلّت
فرانسه و متحدان عمده اش در جنگ هفت ساله در اروپا یعنی اتریش (امپراتوری) و روسیه، علیه نیروهای به لحاظ عددی کمتر پروس و بریتانیا وارد جنگ شدند. قدرت های متحد که در خطوط خارجی به عملیات می پرداختند. برای درهم شکستن فردریک کبیر، پادشاه پروس چندین تلاش بدون هماهنگی از طریق تهاجمات همگرا به هانور و پروس انجام دادند.در ابتدا، فرانسوی ها تحت فرماندهی مارشال لویی دستره (36) در برابر ارتش بریتانیا - هانور به فرماندهی پسر جرج دوم پادشاه بریتانیا یعنی ویلیام اگوستوس، دوک کمبرلند که ساکس او را در فونت نوی (علی رغم شجاعت فراوان پیاده نظام برتیانیا-هانور) شکست داده بود، موفق بودند.
کمبرلند که در هاستنبک (37) (26 ژوئیه 1757) شکست خورده بود، در کلوستر- زون (38) به دام افتاد و مجبور شد تا هانور را به فرانسوی ها واگذار کند. معاهده کلوستر- زون، بدترین تسلیم بریتانیایی ها تا دانکرک (39) (1940) بود، اگر یورک تاون را مستثنی نکنیم. جانشین دستره یعنی مارشال - دوک لویی دوریلشیو، از همکاری با شارل دوروهان (40)، پرنس سوبیز (41) و پرنس ساکس - هیلدبورگهاوزن به عنوان رؤسای فرماندهی ارتش فرانسه - رایش سرباز زد. متحدین علی رغم داشتن برتری عددی، در روسباخ (42) شکست سختی از فردریک خوردند (پنجم نوامبر 1757).
پیروزی بزرگ در روسباخ، یکی از دو ارتش فرانسه را که مأمور نبرد در آلمان بودند، از کار انداخت و به گونه ای مؤثر به فردریک اجازه داد تا انرژی خود را معطوف به مبارزه با اتریشی ها و روس ها نماید. بنابراین، فرانسوی ها در جبهه راین در مقابل خود با استعدادی چون پرنس فردیناند از برانستویک قرار گرفتند. لویی، مارکی دو کونتاد (43) توسط فردیناند در میندن (44) (اول اوت 1759) شکست خورد و فرانسوی ها به راین عقب رانده شدند. متعاقباً، فردیناند به صورت موفقیت آمیزی با فرانسوی ها مقابله کرد (1762-1760) و سرانجام آنها را به آن سوی راین راند.
فرانسوی ها، در جهان جدید به رهبری نظامی برجسته ای چون لویی ژوزف مارکی مون کالم - گوزون (45) در ابتدا موفق ظاهر شدند (جنگ فرانسوی ها و سرخپوستان) اما مون کالم در کبک از جیمز وولف (46) شکست خورد (سیزدهم سپتامبر 1759) و در عرض یک سال بریتانیایی ها فتح کانادا را تکمیل کردند. مون کالم و ولف هر دو در حین نبردی کشته شدند که این امر سرنوشت یک قاره را تعیین کرد.
در هند، نیروهای ضعیف فرانسوی به رهبری کنت توماس آرتور لالی (47) که یک نظامی برجسته و کهنه کار ایرلندی تبار بود، به خاطر بی لیاقتی و دسیسه های افسران فرانسوی و نیز به همان میزان به خاطر نبوغ نظامی یک افسر بریتانیایی به نام سرآیرکوت (48)، شکست را پذیرا شد. لالی، هند را از دست داد و بدین خاطر به جوخه ی اعدام سپرده شد، نمونه ای از قضاوت نادرست که ولتر آن را در کتاب "بخش هایی از هند" یاد کرده است.
نیروی دریایی فرانسه، توان رقابت با نیروی دریایی بریتانیا را نداشت. برتری دریایی بریتانیا به انزوای نسبی نیروهای استعماری فرانسه و نابرابری آنها به لحاظ تحریک استراتژیک تعداد و منابع، هرگاه که دو قدرت رویاروی یکدیگر قرار می گرفتند، کمک کرد.
معاهده پاریس (1763) نشانگر تحقیر سیاسی و نظامی فرانسه و اوج گیری قدرت بریتانیا در اروپا و ماورای بحار بود. فرانسه قسمت اعظم امپراتوری خود را در امریکای شمالی و کاراییب از جمله کانادا، از دست داد و مستعمرات فرانسه در هند عملاً از بین رفت.
اصلاحات نظامی و تولدی دیگر
فرانسه همواره محیطی مناسب برای رشد متفکران نظامی عجیب و غریب بوده و در میان نظریه پردازان قرن هجدهم، ژان شارل، شوالیه فولارد (49)(1752-1669) و مارشال ساکس قرار داشتند. کتاب "رویاهای من" اثر مارشال ساکس هنوز هم خوانندگان زیادی دارد و امروزه نیز مورد تحسین زیادی واقع می شود. در جریان جنگ هفت ساله، مارشال - دوک ویکتور - فرانسوا دو بروگلی (50) که در برابر دوک برانسویک در برگن (51) به پیروزی رسید (سیزدهم آوریل 1759)، وی افسر مبتکری بود که سازمان لشکری را پدید آورد که مرکب از کلیه نیروها بود و پیش قراول ضروری یگان های بزرگ تری بود که ناپلئون آنها را به خدمت گرفت.از این رو، علی رغم نوعی رکود و سستی که در اواسط قرن هفدهم بسیار برجسته می نمود، تعجب آور نیست که نیروهای مسلح فرانسه طی دوران سلطنت لویی شانزدهم (1792-1774) اصلاح و مدرنیزه گردیدند. عامل اصلی انجام اصلاحات وزیر جنگ کلودلویی، کنت سن ژرمن (52) (1778-1707) بود که در این کار از مساعدت های ژاک آنتوان هیپولیت، کنت گیبر (53) (1790-1743) تاکتیک و دکترین)، ژان باپتیست واکت دوگریبووال (54) (1789-1715؛ مواد و سازمان توپخانه) و ژان-پایتیست دوناسین دو ویمور، کنت دو روشامبو (55) (1807-1725؛ تاکتیک و سازمان پیاده نظام) بهره برد.
گرچه ارتش قدیمی در جریان انقلاب (1879) از بین رفت، اما این مصلحین به طور مستقیم، مسئول ایجاد هسته اصلی و حرفه ای ارتش های موفق انقلاب بودند با این حال کیفیت عالی ارتش اصلاح شده فرانسه از پیش، در سال 1780 آشکار شد و آن هنگامی بود که یگان های اعزامی کوچک اما بسیار عالی که روشامبو در آمریکا رهبری آن را برعهده داشت، در رشته عملیات نظامی در یورکستاون نقشی بس مهم ایفا نمودند.
پی نوشت ها :
1- War of Devolution
2- Franche-comte
3- seneffe
4- william of orange
5- sinzheim
6- Enzheim
7- Turckheim
8- Augsburg
9- Fleurus
10- steenkerke
11- Neer winden
12- Battle of Marsaglia
13- cap la Hogue
14- Treaty of Ryswick
15- philip of Anjou
16- Marlboro
17- Eugen of savoy
18- Blenheim
19- Ramillies
20- Turin
21- oudenarde
22- Battle of Malpaquet
23- war of the Quadruple Alliance
24- stalisnas Leszczynski
25- Jamcs Fitzjames
26- Duke of Berwick
27- philippsburg
28- pragmatic sanction
29- Maurice conte du saxe
30- Fontency
31- Rocourt
32- Lauffeld
33- Dupleix
34- carnatic
35- Treaty of Aix-la-chapelle
36- Louis d Estrees
37- Hastenbeck
38- kloster-zeven
39- Dunkirk
40- charles de Rohan
41- prince de soubisc
42- Rossbach
43- Marquis de contades
44- Minden
45- Marquis de Montcalm Gozon
46- James wolf
47- Count Thomas Arthur Lally
48- sir Eyre coote
49- Jean charles , chevalier de Folard
50- victor - Francois de Broglie
51- Bergen
52- claudle Louis, comte de st.Germain
53- Jacques Antoine Hippolyte, comte de Guibert
54- Jean Baptiste vaquette de Gribeaval
55- Jean Baptiste Donatien de vimeur, conte de Rochambeau