مقدمه
دولت ها در یک محیط بین المللی قرار گرفته اند که تغییرات در آن محیط می تواند بر سرنوشت آنها تأثیر گذار باشد. جمهوری اسلامی ایران نیز مانند هر دولت دیگر، نمی تواند بی توجه به محیط بین المللی (منطقه ای و جهانی) به حیات خود تداوم بخشد. جهانی شدن یا جهانی کردن فرآیندی است که موجب تغییرات محیطی در سطح جهانی به شکل عظیم شده است. بدیهی است فهم این تغییرات یک ضرورت است و موضع گیری در مورد آنها سرنوشت آینده کشورها و دولت ها را تعیین می کند. دولت ها یا در مقابل این فرآیند به مقاومت می پردازند یا سعی می کنند خود را با الزامات آن منطبق سازند. از این رو، جهانی شدن و پیامدهای آن مسأله ای است که باید شناخته شود. هر چه فهم یک دولت مانند ایران از این فرآیند کامل تر باشد، بهتر می تواند با اتخاذ استراتژی های درست، بقای خویش را تضمین نماید.این مقاله به دنبال آن نیست که به همه جنبه های پیامدهای جهانی شدن برای ایران بپردازد. به عبارت دیگر، از آنجا که جهانی شدن در عرصه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محیط نوین و پویایی را موجب می شود، بررسی آن و تحلیل پیامدهایش برای ایران در یک مقاله میسر نیست. از این رو در این مقاله با طرح این پرسش اصلی که
جمهوری اسلامی ایران در دنیای جهانی شده چه باید انجام دهد، این گونه فرضیه سازی می کنیم که برای حفظ بقای جمهوری اسلامی ایران در دنیای جهانی شده، شناخت غیرایدئولوژیک الزامات و چالش های جهانی شدن، اتخاذ استراتژی مناسب و تصمیم گیری عملگرایانه ضروری می نماید.
بدین ترتیب، برای پاسخ به پرسش مذکور نخست سعی می نماییم جهانی شدن را بهتر بشناسیم. دوم به مهم ترین پیامدهای جهانی شدن برای ایران اشاره می نمائیم. سوم و آخر این که بایدها و نبایدهای ایران را در دنیای جهانی شده مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم.
جهانی شدن
مفهوم جهانی شدن نیز مانند دیگر مفاهیم علوم سیاسی و روابط بین الملل دارای ابهامات خاص خود می باشد که تعاریف گوناگون و بعضاً متضاد از آن حکایت از این امر دارد. این مفهوم به حدی از ابهام برخوردار است و در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد که برخی از اندیشمندان، جهانی شدن را در مقایسه با دیگر مفاهیم علوم سیاسی و روابط بین الملل «بدترین» قلمداد می نمایند. زیرا «همه چیز را از اینترنت گرفته تا همبرگر» شامل می شود.(2) به همین دلیل برخی از متفکران به این باور رسیده اند که مفهوم جهانی شن عبارت است از «ایده ای بزرگ که بر بنیانی بسیار سست» قرار گرفته است.(3)با این حال، برخی دیگر به مفید بودن این مفهوم اشاره دارند. به عبارت دیگر، ابهام مفهوم جهانی شدن و اختلاف نظر در مورد آن موجب نشده که این مفهوم مطرود گردد. بسیاری از اندیشمندان در سال های اخیر از این مفهوم به شکلی گسترده استفاده برده اند و آن را یک مفهوم کلیدی نه تنها در علوم سیاسی یا روابط بین الملل، بلکه در
کل علوم اجتماعی می دانند. برای نمونه مالکوم واترز جهانی شدن را مهم ترین موضوع و مفهوم دهه ی 1990 قلمداد کرده که نشان دهنده ی گذار جامعه ی انسانی به هزاره ی سوم می باشد.(4) برخی دیگر این مفهوم را نشان دهنده ی «مهم ترین تحول و موضوع در عصر کنونی و تمام اندیشه سیاسی» می دانند.(5) و بالاخره اندیشمندانی از این هم بالاتر رفته و مفهوم جهانی شدن را «مهم ترین لغت دهه ی 1990»(6) یا «لغت باب روز (رمز واژه)»(7) معرفی کرده اند.
در هر حال، برای مفهوم جهانی شدن، معانی و تعاریف مختلفی ارائه شده است(8) که نشان دهنده واقعیت جدید دنیای کنونی است، یعنی توجه به این واقعیت که ما در دنیای کنونی در شرایطی قرار گرفته ایم که مهم ترین ویژگی آن پیوند یا در هم تنیدگی گسترده ی جهانی و در نتیجه وابستگی متقابل پیچیده ی جهانی است. بر این اساس نگارنده در این مقاله با گزینش مهم ترین عناصر از تعاریف عمده ترین اندیشمندان، مدعی است جهانی شدن، نشان دهنده ی یک واقعیت اجتماعی جدید است که دارای چهار مشخصه ی اصلی یعنی 1) مناسبات اجتماعی گسترش یافته، 2) تشدید جریان ها و شبکه های کنش و درهم تنیدگی، 3) افزایش نفوذ پذیری متقابل و 4) زیرساخت های جهانی کنش (فن آوری های اطلاعاتی وارتباطاتی) می باشد.(9)
براساس این ویژگی ها باید توجه نمود که دنیایی که در آن زندگی می کنیم، از این جهت جدید است که در آن جوامع، فرهنگ ها، حکومت ها، و اقتصادها به یکدیگر نزدیک تر گشته اند. همان گونه که گیدنز به خوبی بیان کرده، جهانی شدن را می توان «تشدید مناسبات اجتماعی در گستره ی جهانی» دانست که موجب «پیوند مکان های دور از هم شده به شکلی که وقایع محلی تحت تأثیر حوادثی که کیلومترها آن طرف تر اتفاق می افتند، قرار دارند.»(10) از این رو، برای نمونه، شغل یک کارگر ایرانی می تواند افزون بر مدیریت اقتصاد داخلی و تصمیمات دولت ایران، تحت تأثیر حوادثی باشد که مثلاً در اروپا اتفاق می افتد.
افزون بر افزایش پیوندهای متقابل، دنیای جدید یک ویژگی دیگر نیز دارد که به تعبیر دیوید هاروی می توان آن را «تراکم زمان و مکان» (time and space compression) نامید. از دید او «تراکم زمان و مکان با کوتاه شدن زمان و انقباض مکان همراه است، یعنی زمان مورد نیاز برای انجام کارها کاهش می یابد و این امر به نوبه ی خود موجب کاهش فاصله ی تجربی بین نقاط مختلف در زمان می شود.»(11)
این دو ویژگی به جهانی منجر گشته است که در آن هر روز و هر لحظه بخش های بیشتری از جهان درون یک سیستم جهانی قرار می گیرند، بدین معنا که هر چه در یک بخش اتفاق افتد، بر دیگر بخش ها تأثیر می گذارد، به عبارت دیگر، وابستگی متقابل جهانی که البته پدیده ای جدید نیست، تشدید می گردد. هم چنین جهان جدید حس زمان و مکان ما را تغییر می دهد، زیرا با سرعت از اتفاقاتی که در مکان های دیگر بروز می نمایند با خبر می شویم. برای نمونه، جنگ اخیر در عراق را می توان بیان کرد که به سبب پوشش خبری گسترده آن توسط رسانه ها چنین احساس می کردیم که این جنگ نه تنها حادثه ای واقعی بلکه فراواقعی (hyper-real) برای ما بود.(12)
بدین ترتیب، می توان گفت مهم ترین ویژگی جهانی شدن این است که مفهوم زمان و مکان یا به عبارت دیگر، مفهوم سرزمینی بودن دولت را تغییر داده است. به عبارت دیگر، سرزمینی بودن دولت با فرسایش شدید مواجه شده، بدین شکل که اهمیت سیاسی تقسیمات سرزمینی سنتی از بین رفته است. بر این اساس می توان گفت جهانی شدن «مفهوم بندی های مسلط از فضای سیاسی در رشته ی روابط بین الملل» را دچار تغییر اساسی نموده و در نتیجه تقسیم خارجی - داخلی در عرصه ی بین المللی از بین رفته است.(13) همان گونه که یک پژوهشگر روابط بین الملل بیان می دارد: «یک نظام اجتماعی جهانی که در آن دیگر مرزی میان داخلی و خارجی وجود ندارد» در حال ظهور است.(14)
این نظام اجتماعی جهانی با نظام های قبلی تفاوت بنیادین دارد. هر چند در گذشته نیز ارتباطات میان جوامع وجود داشته است و وابستگی متقابل نیز مسأله ی جدیدی نیست، اما آنچه در حال حاضر با نام جهانی شدن شهرت یافته، امر کاملاً جدیدی است. همان گونه که شولت به خوبی بیان داشته می توان سه مفهوم بندی گوناگون از جهانی شدن ارائه داد که دوتای اول و دوم در گذشته نیز وجود داشته اما مفهوم بندی سوم ویژگی جهانی شدن در حال حاضر است. شولت مفهوم بندی اول از جهانی شدن را مناسبات بین مرزی (cross-border)، مفهوم بندی دوم را مناسبات مرز باز (open border) و مفهوم بندی سوم را فرامرزی (trans-border) می نامد.(15) از دید او، در جهانی شدن به معنای مناسبات فرامرزی، «از مرزها عبور نمی شود یا مرزها باز نمی شوند، بلکه فراتر از مرزها (transcended) می روند.» در این شکل از جهانی شدن، مناسبات جهانی صرفاً «پیوندهایی در فاصله ی دور میان سرزمین ها نیست، بلکه شرایطی بدون فاصله و نسبتاً مجزا از مکانی خاص است.»(16) در نتیجه می توان گفت
جهانی شدن، در حال حاضر موجب شده که پیوند همه چیز از مکان قطع گردد.
قبل از این که به پیامدهای این امر بپردازیم، بهتر است اشاره ای به ابعاد یا شکل های جهانی شدن که تقریباً مورد اتفاق اندیشمندان است، داشته باشیم. می توان گفت جهانی شدن دارای سه شکل مختلف است که هر یک مشکلات و پیامدهای خاص خود را در بر دارد.(17) نخست جهانی شدن اقتصاد است. این شکل جهانی شدن، نتیجه ی تحولات اخیر در تکنولوژی، اطلاعات، تجارت، سرمایه گذاری خارجی و دیگر انواع فعالیت های اقتصادی بین المللی است. در این شکل جهانی شدن، افزون بر دولت ها و سازمان های بین المللی بازیگران دیگری نیز چون بنگاه های اقتصادی، سرمایه گذاران، بانک ها و انواع بخش های خصوصی حضور دارند.
مطابق این تعریف از جهانی شدن، برخی بر این باور هستند که مهم ترین جزء جهانی شدن، جریان سریع و آزاد سرمایه در عرصه ی جهانی است. برخی دیگر به جای تأکید بر سرمایه، به نیروی کار نظر دارند و بر این باورند که سرمایه به جایی می رود که در آنجا نیروی کار نسبتاً ارزان و با کیفیت بالا وجود داشته باشد. از این رو جهانی شدن به معنای این است که تولید کالا و خدمات، عرصه ی جهانی یافته و نیروی کار می تواند به آسانی تغییر مکان دهد. برخی دیگر با تأکید بر تغییر در شیوه ی تولید صنعتی، آغاز عصر اطلاعات را که در آن جریان تکنولوژی های برتر و اطلاعات ویژگی اصلی اقتصاد جهانی را تشکیل می دهد و کنترل آن توسط دولت ها بسیار دشوار گشته است، جهانی شدن تصور می نمایند. و در نهایت برخی دیگر به پدیده ی سازمان های غیر دولتی که در حال کسب قدرت در مقابل قدرت رو به افول دولت ها هستند، تأکید دارند و معتقدند جهانی شدن در ظهور و قدرت سازمان های غیر دولتی، شرکت های چند ملیتی و حتی سازمان های فراملی تجلی یافته است.
مهم ترین پیامد منفی این شکل جهانی شدن عبارت از گسترش نابرابری های بین المللی است. تخصصی شدن و ادغام هر چه بیشتر بنگاه های اقتصادی، هر چند
موجب افزایش ثروت می شود، اما منطق سرمایه داری اصیل همان گونه که مارکس نیز پیش بینی کرده بود، منجر به عدالت اجتماعی نمی شود. از این رو جهانی شدن اقتصاد به شکل علت اصلی نابرابری میان دولت ها و درون آنها درآمده و دلمشغولی دولت ها برای رقابتی بودن در عرصه ی جهانی، مجالی برای توجه به آن مشکل باقی نگذاشته است.
دومین شکل جهانی شدن در عرصه ی فرهنگ بروز کرده است.(18) به نظر می رسد جهانی شدن فرهنگ، نتیجه ی مستقیم جهانی شدن اقتصاد و انقلاب در تکنولوژی است، زیرا به واسطه ی این تحولات جریان کالاهای فرهنگی سرعت یافته است. هر چند بحث در مورد ماهیت جهانی شدن فرهنگ، بسیار و از حوصله ی این نوشتار خارج است، اما می توان از ادبیات موجود چنین برداشت کرد که در عرصه ی فرهنگ دو دیدگاه وجود دارد که یکی مدعی گسترش یک فرهنگ جهانی و دیگری مدعی گسترش فرهنگ های محلی است. دیدگاه اول که می توان آن را دیدگاه جهان گرا نامید، خود شامل خوشبین ها و بدبین ها است. خوشبین ها بر این باورند که با گسترش فن آوری های ارتباطی جهانی، نوعی دهکده ی جهانی شکل خواهد گرفت. بدبین ها بر این باورند که اطلاعات و فن آوری های اطلاعاتی به شکل برابر در اختیار همه قرار ندارد. از دید این گروه، جهانی سازی فرهنگ منجر به یکسان سازی فرهنگی (uniformization) (یا همان آمریکایی سازی Americanization) می شود که در قالب «امپریالیسم فرهنگی» در رشته ی روابط بین الملل مورد بررسی قرار گرفته است.(19) دیدگاه دوم که می توان آن را دیدگاه محلی گرا نامید بر این باور است که به رغم فرآیند جهانی شدن، فرهنگ های محلی در حال تقویت شدن می باشند. مطابق این دیدگاه، منصه ظهور تنوع را می توان در احیای زبان ها و فرهنگ های محلی و هم چنین ضدیت با فرهنگ غرب (به عنوان حامل ایدئولوژی سکولار و پیش قراول هژمونی آمریکا) مشاهده نمود.(20)
و بالاخره جهانی شدن سیاست است که به نظر نگارنده، نتیجه ی جهانی شدن اقتصاد و جهانی شدن فرهنگ است. ویژگی جهانی شدن سیاست را می توان برتری فرآیندهای جهانی و هم چنین بازیگران غیر دولتی چون سازمان های بین المللی و منطقه ای و شبکه های فراحکومتی (که تخصص های دولت را به خود اختصاص داده اند مانند گسترش عدالت، مسأله ی مهاجرت ها، برقراری امنیت، و...) بر دولت ها دانست. هم چنین می توان ظهور نهادهای خصوصی که نه دولتی هستند و نه مربوط به یک ملت خاص مانند پزشکان بدون مرز یا عفو بین الملل را نشانه ی دیگری از جهانی شدن سیاست دانست. در این مورد به شکل تفصیلی تر در بخش بعد سخن خواهیم راند.
بنابراین، نگارنده با این باور که جهان شدن یک واقعیت بیرونی است، مدعی است که شناخت فرصت ها و محدودیت هایی که به واسطه ی جهانی شدن حاصل می شود، برای هر کشوری ضروری است. در دنیای جهانی شده، تمایزی میان اندرون و بیرون دولت ها وجود ندارد و در نتیجه دیگر کشورها نمی توانند خودسرانه با نام حق حاکمیت در داخل به اتخاذ هر سیاستی بپردازند. نکته ی مهم دیگر این است که دنیای جهانی شده، دنیایی بسیار پیچیده است و چالش هایی عظیم را برای دولت ها سبب گشته است که شناخت این پیچیدگی ها و مدیریت این چالش ها از عهده ی دولت تضعیف شده به سبب همین فرآیندهای جهانی شدن به تنهایی بر نمی آید و در نتیجه عقل سیاسی نیاز به عقل اقتصادی و فرهنگی یا به عبارت دیگر، مشارکت گسترده مردم دارد. در نتیجه نگارنده معتقد است دولت هایی چون ایران برای این که بتوانند بقای خویش را تضمین نمایند و منافع ملی کشور را محقق سازند، باید به جامعه روی آورند و مشروعیت سیاسی خویش را تقویت نمایند. شدت چالش های جهانی شدن و نابودی تمایز داخلی - خارجی موجب می شود که دولت ها به مساعدت جوامع خویش نیازمند باشند و این تنها در قالب دمکراتیزاسیون میسر است.
پیامدهای جهانی شدن و ایران
از دید نگارنده مهم ترین پیامده جهانی شدن را باید در عرصه ی دولت جستجو کرد. پرسش اصلی این است که جهانی شدن چه تأثیری بر ظرفیت و توانایی های دولت هادارد.( 21) البته باید توجه داشت که دولت ها به سبب تفاوت های قدرتی که دارند به شکل های مختلف تحت تأثیر جهانی شدن قرار می گیرند. از این رو، چون در این مقاله به پیامدهای جهانی شدن برای ایران توجه داریم، طبعاً مسائل مربوط به کشورهای جهان سوم را که از توانایی های بالایی برخوردار نیستند، بررسی می نمائیم. نگارنده بر این باور است که هر چند جهانی شدن می تواند دارای برخی پیامدهای مثبت نیز باشد، اما مهم ترین تأثیر آن بر کشورهای جهان سوم تضعیف دولت های این کشورها است.(22)
فرآیندهای جهانی اقتصاد، فرهنگ و سیاست موجب می شوند تا دولت ها اختیارات، توانایی ها و در یک کلام حاکمیت سرزمینی خویش را تضعیف شده بیابند. نیروهای جهانی یکسان سازی از لحاظ اقتصادی (گسترش ارزشهای اقتصاد بازار آزاد)، از لحاظ فرهنگی (گسترش ارزش های فرهنگی غرب) و از لحاظ سیاسی (گسترش دموکراسی در جهان) الزاماتی را برای دولت هایی چون ایران به وجود می آورند و چالش هایی را برای آنها ایجاد می کنند که نیاز به استراتژی و تصمیم گیری است. جهانی شدن اقتصاد به معنای تحرک و جریان آزاد سرمایه در میان کشورها، موجب تضعیف توانایی دولت ها در اداره ی اقتصادهای ملی می گردد. جهانی شدن فرهنگ به معنای جهانی شدن محصولات فرهنگی غربی به ویژه آمریکایی از طریق برنامه های تلویزیونی، گسترش موسیقی و انتشار نوارهای فیلم برای بینندگان در سراسر جهان، موجب می شود که دولت ها نتوانند فرهنگ محلی خود را حفظ نمایند و آن را گسترش دهند. جهانی شدن سیاست نیز به سبب تولید بازیگران بی شمار غیر دولتی می تواند رقابت پیچیده ای را برای دولت ها ایجاد نماید و موجب تضعیف حاکمیت آنها گردد.(23)
نگارنده بر این باور است که کشورهای جهان سوم از جمله ایران باید برای چالش هایی که به سبب جهانی شدن برای آنها به وجود می آید، چاره ای بیندیشند. در اینجا با بررسی موقعیت کنونی جمهوری اسلامی ایران، سعی می کنیم چالش های جهانی شدن برای کشورمان را تخمین بزنیم و سپس از آن در نهایت بایدها و نبایدها را بررسی نماییم.
رفتار خارجی دولت ها را عوامل متعدد شکل می دهد که به طور خلاصه می توان این عوامل را به محیط ادراکی و محیط عملیاتی یک دولت تقسیم بندی نمود. محیط ادراکی به عوامل ذهنی تأثیر گذار بر تصمیم گیری مانند شخصیت رهبران (منظور تصمیم گیرندگان در هر کشور است) و باورها و هنجارهای آنان اشاره می کند و محیط عملیاتی به محیط بین المللی ای که یک کشور در آن قرار گرفته به ویژه شرایط نظام بین الملل اشاره می نماید.
نگارنده بر این باور است که ساختار نظام بین الملل مهم ترین عامل تأثیر گذار بر تغییر رفتار خارجی ایران در سال های گذشته بوده است. به عبارت دیگر، بر خلاف گزاره ی معروف مبتنی بر این که سیاست خارجی یک کشور تداوم سیاست داخلی آن است، بر این باورم که مهم ترین عامل تعیین کننده ی سیاست خارجی ایران در سال های گذشته عبارت از الزامات محیطی بین المللی ایران بوده است. از آنجا که در مقاله ای دیگر به این مسأله پرداخته ام، در اینجا تنها با ذکر یک مثال این مسأله را نشان می دهم.(24) با مقایسه ی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوران جنگ سرد (ساختار دوقطبی نظام بین الملل) و دوران پساجنگ سرد (ساختار تک قطبی یا تک چند قطبی) می توان مدعی شد که تغییر در سمت گیری سیاست خارجی ایران و شیوه های آن عمدتاً به سبب تغییر در شرایط بین المللی بوده است. از دید نگارنده، تغییر در سیاست خارجی ایران از سیاست تهاجمی در منطقه خاورمیانه (به ویژه در ارتباط با کشورهای عربی) به سیاست تدافعی در منطقه آسیای میانه - قفقاز عمدتاً تحت تأثیر الزامات ساختار نظام بین الملل صورت گرفته است.
بر این اساس، این مقاله مدعی است که جهانی شدن که نشان از تغییرات ژرف در محیط بین المللی ایران دارد، الزاماتی را برای کشور فراهم ساخته که خواه ناخواه ما را مجبور به تغییر در سمت گیری های سیاست خارجی می نماید(25). بنابراین نگارنده، جهانی شدن را مهم ترین چالش کنونی ایران می داند و بر این باور است که اندیشیدن در مورد جهانی شدن و الزامات آن، تعیین استراتژی و در نتیجه تصمیم گیری قبل از آن که خیلی دیر باشد، می تواند به عنوان بهترین راه کار فراروی جمهوری اسلامی ایران مورد نظر قرار گیرد.
برای این امر نخست باید منافع ملی کشور تبیین و تعیین گردد و دوم درک صحیح از موقعیت ایران به دست آید. ارائه ی تعریف مشخص از منافع ملی کشور موجب می شود که مسیر کشور در دنیای جهانی شده، مشخص شود. درک صحیح از موقعیت ایران نیز موجب اتخاذ راه کارهایی برای نیل به منافع ملی کشور از طریق سازگاری با محیط می گردد. اهداف متضاد داشتن، تعریف نامشخص از منافع ملی، عدم اتخاذ ابزارهای مناسب و دیدگاهی کوتاه مدت داشتن موجب می شود تا کشور در نهایت مجبور گردد که الزامات محیط خارجی را بپذیرد، بدون آن که فرصت کافی برای کسب بیشترین امتیاز را داشته باشد. بنابراین می توان در یک کلام گفت، دنیای جهانی شده، چالش هایی را به وجود آورده که داشتن استراتژی ملی مشخص را (به معنای داشتن هدف یا اهداف و انتخاب ابزارهای مناسب و هماهنگ برای نیل به آنها) برای ایران ضروری می سازد.
اما آیا طراحی استراتژی ملی جهت مدیریت چالش های جهانی شدن در ایران ممکن است؟ نگارنده بر این باور است که جواب به پرسش فوق الذکر منفی است. زیرا نه تعریف مشخصی از اهداف و منافع ملی خود ارائه داده ایم و نه شناخت و درک صحیحی از محیط بین المللی خود (که البته دائماً در حال تغییر است) داریم. عدم ارائه تعریف مشخص از منافع ملی و هم چنین درک نادرست از محیط بین المللی نیاز به توضیح و علت یابی دارد که در ذیل به آن می پردازیم.
چرا تعریف مشخصی از اهداف و منافع ملی خود به دست نداده ایم و چرا درک نادرستی از تحولات بین المللی داریم؟ شاید لازم باشد برای پاسخ به این پرسش نیم نگاهی به ماهیت انقلاب اسلامی داشته باشیم. ایران کشوری جهان سومی و در حال گذار بود که در آن انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. انقلاب اسلامی و به ویژه حضرت امام (ره) دارای اهداف و آرمان های والایی بودند که تحقق آنها آرزوی دیرینه ی مسلمانان و متعهدان به دین و وطن بوده است. مسلماً نیل به این اهداف نیاز به مقدوراتی داشت که از توان کشوری مانند ایران خارج بود. نه تنها کشور ویرانه ای که از محمد رضا شاه به ارث رسیده بود، توانایی های لازم برای نیل به این اهداف را نداشت، بلکه محیط خارجی نامساعد و عمدتاً متخاصم نیز سد راه می شد. چالش های داخلی و خارجی پس از انقلاب (بی ثباتی داخلی همراه با آغاز جنگ تحمیلی ) موجب شد تا جمهوری اسلامی ایران به جای این که بتواند به درون خود پرداخته و با طراحی استراتژی ملی مشخصی بتواند اهداف خویش را محقق سازد، مجبور به پاسخگویی به این چالش ها برای حفظ بقای خود گردد.
از دید نگارنده، چالش های عمده ای که بر سر راه جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت نه تنها موجب نشد که ایران به سرعت در خط مشی سیاسی خود تعدیلاتی ضروری برای سازگاری با محیط را فراهم سازد، بلکه یک تصور که در پس ذهن تصمیم گیرندگان کشور وجود داشت، یعنی ایده ی «خود را تنها قربانی دانستن و همه را بر ضد خود پنداشتن»، به تدریج تقویت گردید. به عبارت دیگر، تحولات بیرونی که البته بعضاً ریشه در توطئه ی خارجی داشت، به طور کلی به عنوان چالش هایی که صرفاً برای نابودی ایران طراحی شده بود، قلمداد گردید. تصمیم گیرندگان جمهوری اسلامی ایران در ادراک خود از تحولات بیرونی به طور کلی پذیرفتند که همه آنها بر ضد ایران بوده و در نتیجه مقاومت و مخالفت با آنها یک ضرورت ملی و دینی است.
از این رو، شناخت درست و درک غیرایدئولوژیک از تغییرات محیطی میسر نگردید. به عبارت دیگر، در تعامل آرمان ها و اهداف ایران در عرصه ی بین المللی و چالش هایی که وجود داشت، به جای آن که چالش ها به درستی درک شده و انطباق با آنها صورت گیرد تا منافع ملی کشور به دست آید، بر ثابت بودن اهداف ایران و
ضرورت تغییر محیط در راستای خواست ایران اصرار شد. این به درستی با مقدورات ایران منطبق نبود و در نتیجه معمای سیاسی از اینجا به وجود می آمد. ایران مجبور می شد که پس از مقاومت طولانی به سبب عدم درک صحیح تحولات بین المللی، در نهایت آنها را بپذیرد. البته این بدین معنا نیست که تغییراتی در ایران و سیاست داخلی و خارجی آن به وجود نیامده است، بلکه بدین معنا است که این تغییرات به شکل آگاهانه و از قبل با ابتکار تصمیم گیرندگان حاصل نگشته، بلکه شرایط محیطی آنان را وادار به تغییر کرده است.
بنابراین، نگارنده با توجه به این الگوی تغییر در سیاست های داخلی و خارجی ایران که به جای آن که پیشینی باشد (تعریف مشخص از آن چه می خواهیم، درک واقعیات محیطی و تصمیم گیری)، عمدتاً پسینی (مقاومت در مقابل شرایط محیطی بدون آن که تعریف مشخصی از اهداف و منافع داشته باشیم و در نتیجه تسلیم در مقابل آن چالش ها و اتخاذ تصمیم در شرایط اجبار) بوده است، بر این باور است که چالش های موجود به سبب جهانی شدن نیز، در صورتی که چاره ای نیندیشیم، می تواند ما را به همین سرنوشت گرفتار سازد.
برای مدیریت چالش های جهانی شدن باید پارادایم سیاست در جمهوری اسلامی ایران را که از دید نگارنده مبتنی بر تصور برتری اخلاقی همراه با ناخشنودی از محیط خارجی است، تغییر یابد و یک خط مشی عمل گرایانه اتخاذ گردد. به عبارت دیگر، برای این که جمهوری اسلامی ایران بتواند دارای استراتژی باشد، یعنی اهداف و منافع ملی خود را مشخص و ابزارهای مناسب برای نیل به آنها را انتخاب نماید، باید به جای شخصی کردن چالش های خارجی یعنی این که همه تحولات خارجی را بر ضد خود تصور نماید به شکلی که انگار کشورهای دیگر چنین مشکلاتی ندارند و وظیفه ی خود را مقاوت و مقابله با آنها بداند، چنین انگارد که ایران مانند هر کشور دیگری با یک محیط بین المللی در حال دگرگونی (جهانی شدن) روبرو است که باید با شناخت درست آن و با توجه به مقدوراتش به مدیریت و در نتیجه سازگاری در راستای حفظ کیان خود بپردازد.
چالش های جهانی شدن، یک واقعیت بیرونی است که باید به درستی شناخته شده شود و برای مدیریت آن به اتخاذ استراتژی مناسب بپردازیم. نگارنده بر این باور است که تنها استراتژی مناسب برای ایران در حال حاضر، استراتژی نگاه به درون و سامان دادن وضعیت داخلی کشور در چارچوب و قالب دمکراتیک است. جهانی شدن در هر یک از عرصه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی که پیش تر توضیح دادیم، چالش هایی را برای ایران به وجود می آورد که باید خردمندانه با آنها کنار آییم. سیاست خردمندانه باید مبتنی بر تلاش برای تغییر خود و کارآمد ساختن جمهوری اسلامی ایران، نه تغییر دادن محیط بیرونی باشد. به عبارت دیگر، به جای آن که تمام توجه خود را به غیر خود جلب کرده تا آنها را در راستای آرمان های خود تغییر دهیم، مشی خردمندانه آن است که ابتدا خود را تغییر دهیم و خود را کارآمد سازیم تا از جایگاه شایسته و والا در عرصه ی بین المللی برخوردار گردیم. در صورت دستیابی به چنین جایگاهی در نظام بین الملل، می توان انتظار داشت که به صورت الگوی دیگران درآییم.
جهانی شدن در عرصه ی اقتصاد به معنای این است که کشورها باید به الگوهای اقتصاد بازار آزاد متمسک گردند. جهانی شدن فرهنگ به این معنا است که دولت ها با ارزش ها و هنجارهای جدید جهانی شده، مواجهند و جوامع آنها تحت تأثیر جریان ارزش های غربی قرار می گیرند. جهانی شدن سیاست نیز بدین معنا است که توانایی های دولت ها و حاکمیت آنها دائماً در حال تضعیف شدن است. قبل از آن که این فرآیند خود را بر ما تحمیل کند، باید اندیشید که چه فرصت ها و چه محدودیت هایی فراهم شده است و چگونه باید استراتژی خود برای نیل به اهدف و منافع خود را طراحی نماییم. این در صورتی ممکن است که از نگاه ایدئولوژیک به این فرآیند دست برداریم و به جای ایدئولوژی مقابه گرایی و تصور این که همه چیز بر ضد ما است، به دنبال تقویت کارآمدی جمهوری اسلامی ایران باشیم تا سازگاری با دنیای جهانی شده را دشوار نپنداریم.
برای نیل به این امر، ارائه ی تعریفی اسلامی - دمکراتیک از منافع ملی ضروری است. همان گونه که رمضانی نیز بیان داشته، منافع ملی ایران در سال های جمهوری اسلامی بر اساس سه نمونه ی ایده آلی 1) اسلامی - ایدئولوژیک، 2) اسلامی - پراگماتیک و
3) اسلامی - دمکراتیک، معنا شده است.(26) این مقاله نمی تواند به شکل تفصیلی هر یک را بررسی نماید. تنها به شکل خلاصه می توان اشاره کرد به این که تعریف اسلامی - ایدئولوژیک بیش از آن که ایران را به عنوان یک دولت - ملت با مقدورات محدود در نظر گیرد، ترجیجات آرمانی خود را که درست اما غیر قابل نیل در شرایط موجود است، در نظر می گیرد. تعریف اسلامی - پراگماتیک از منافع ملی بر این اساس بود که دولتمردان ایران به جای تأکید بر ایده ی نظم یا حکومت جهانی اسلام، به مسأله ایران و اسلام در ایران (تصور ام القرایی از ایران) توجه بیشتری نمودند. بالاخره تعریف اسلامی - دمکراتیک که با ظهور اصلاحات از دوم خرداد حادث گشت، ضرورت تعریف منافع ملی با توجه به خواست مردم را خاطرنشان ساخت.
جریان اصلاحات در ایران با همه کاستی ها و نقایصی که داشت، در عرصه ی سیاست خارجی ما را به این الزام جهانی شدن متنبه ساخت که تعریف منافع ملی باید به شکلی دمکراتیک صورت گیرد. برای توضیح این مطلب بد نیست اشاره ای داشته باشیم به بحث منافع ملی که از منظر اندیشمندان رشته ی روابط بین الملل به دو شکل تعیین می گردد.(27) شکل نخست که به مکتب نخبه گرایانه معروف است بر این باور است که منافع ملی باید توسط حکومت کنندگان تعریف و تعیین گردد. معمولاً نظام های سیاس اقتدارگرا به جای توجه به مباحثی چون مشورت، مشارکت، مباحثه عمومی و انتقاد، به تنهایی اتخاذ تصمیم کرده اند و منافع ملی را خود مشخص ساخته اند. این شیوه به طور معمول منجر به تعریف های ایدئولوژیک، جانبدارانه، طبقاتی، قومی، نژادی و مبتنی بر منافع نیروهای خارجی، از منافع ملی گشته است. دوم مکتب دمکراتیک است که بر این باور است که منافع ملی از طریق فرایندی دمکراتیک بهتر مشخص می شود. این فرآیند متضمن مداخله ی همگانی در تعریف منافع ملی است و
دیدگاه ها و برداشت های گوناگون مورد طرح و بررسی واقع می شود.(28)
نگارنده بر این باور است که بهترین راه بقای جمهوری اسلامی ایران در دنیای جهانی شده، استفاده و به کارگیری ساز و کارهای دمکراتیک در اعمال حکومت است که مشروعیت حکومت و کارآمدی بیشتر آن را نتیجه می دهد. البته این بدین معنا نیست که با تقویت دمکراتیزاسیون در ایران کلیه ی مشکلات یک شبه حل خواهد شد، بلکه بدین معنا است که فرایند تصمیم گیری دمکراتیک، کشور را به صواب نزدیک تر خواهد نمود. قبل از آن که جهانی شدن ما را مجبور به پذیرش الزاماتش کند، بهتر است خود به فکر چاره برآییم.
نتیجه گیری:
نگارنده در این مقاله سعی نمود تا با برشمردن مهم ترین ویژگی های جهانی شدن، الزامات آن را برای کشورها از جمله ایران آشکار سازد. استدلال اصلی مقاله این بود که جهانی شدن یک واقعیت بیرونی و غیر قابل اجتناب است و فرصت ها و محدودیت هایی را برای ایران فراهم می آورد. ایران برای حفظ بقای خویش باید این فرصت ها و محدودیت ها را شناخته و برای حفظ و ارتقای خویش طرح استراتژی نماید. طرح استراتژی نیاز به ارائه ی تعریفی مشخص از منافع ملی دارد که این نیز باید به دور از تنگ نظری های ایدئولوژیک و به شکلی دمکراتیک مشخص گردد.پی نوشت ها :
1. عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی.
2. Susan Strange, The Retreat of the State: The Diffusion of Power in the World Economy (Cambridge:1996), pp. xii-xiii
3. L. Weiss, The Myth of a Powerless State: Governing the Economy in a Global Era (Cambridge:1998), p. 212
4. مالکوم واترز، جهانی شدن، ترجمه مردانی و مریدی (تهران: سازمان مدیریت صنعتی، 1379)، ص. 9.
5. M. Albrow, The Global Age: State and Society beyond Modernity (Cambridge:1996), p. 89
6. R. Axtman, "Globalization, Europe and the State: Introductory Reflections", in R. Axtman(ed.), Globalization and Europe (London:1998), p.1
7. A. Scholt, "Beyond the Buzzword: Towards a Critica Theory of Globalization", in Kofman and Youngs (eds), Globalization: Theory and Practice (London:1996), pp. 44-5
8.نگارنده در مقاله «اوپک در عصر جهانی شدن»، فصلنامه سیاست خارجی، پاییز 1379، به برخی از مهم ترین تعاریف اشاره کرده است.
9. (David Held (ed.), A Globalizing World? Culture, Economics, Politics (London: 2000
10. Antony Giddens, The Consequences of Modernity (Cambridge: Polity, 1990), p.64
11. مالکوم واترز، جهانی شدن، ص 85.
12. والش این اصطلاح را در مورد جنگ خلیج فارس و حمله عراق به کویت به کار بسته است. بنگرید به،
.(j.Walsh, The Gulf War Did Not Happen (Aldershot: Arena,1995
13. j. krause and N. Renwick (eds), Identities in International Relations (Houndmills:1996). p. xii
14. Z. Laidi, A World Without Meaning: The Crisis of Meaning in International Politics (London: 1998), p. 97
15. j. Scholte,"Global Capitalism and the State", International Affairs, 73 (3),1997, pp. 430-1
16. A. Scholt, "Beyond the Buzzword", Ibid., p.49
17. اکثر منابع موجود به این سه عرصه توجه نموده اند. برای نمونه بنگرید به مالکوم واترز، جهانی شدن، و
(David Held (ed.), A Globalizing World? Culture, Economics, Politics (London: Routledge, 2000
18. بنگرید به، مالکوم واترز، جهانی شدن، فصل 6.
19. 1993,23 ,j. Petras, "Cultural Imperialism in the late 20th Century", Journal of Contemporary Asi
20. ugh Mackay,"The Globalization of Culture?", in David Held (ed.), A Globalizing World
21. Ian Clark, Globalization and International Relations Theory (Oxford:1999), pp. 44-8
22. در مورد برخی پیامدهای مثبت و منفی جهانی شدن نگاه کنید به، Mark Lagon,"Visions of Globalization", World Affairs,Winter 2003
23. در مورد تأثیر جهانی شدن بر جهان سوم بنگرید به،
(Ray Kiely & p.Marfleet (eds), Globalization and the Third World (London:1998
24. نگارنده، «نظریه والترز و سیاست خارجی ایران در دوران جنگ سرد و پس از آن» فصلنامه سیاست خارجی، زمستان 1381.
25. در مورد الزامات جهانی شدن و تغییر رفتار خارجی ایران برای نمونه بنگرید به نگارنده، «جهانی شدن اقتصاد، بین المللی شدن دولت، و همکاری: مورد جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه رهیافت های سیاسی و بین المللی، شماره 3، تابستان 1381.
26. R.K. Ramazani, "Reflections on Iran s Foreign Policy: Defining the National Interests", in Ramazani and Esposito (eds), Iran at the Cross-Roads (New York: 2001), pp. 211-37
27. کولومبیس و ولف، «منافع ملی و سایر منافع»، در نظریه های روابط بین الملل، ترجمه وحید بزرگی (تهران: 1375)، صص. 292-317.
28. کولومبیس و ولف، «منافع ملی و سایر منافع»، صص.293-4.