نویسنده: مجتبی قزوینی خراسانی
همین است قضاوت به عهده شخص با وجدان است علاوه مطلبی که شاهد قوی بر بطلان تأویل بداء به بیان گذشته است این است می گویند: نفوس انبیا (علیهم السلام) و اولیا مخصوصاً حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) متصل به عقل فعال، بلکه اتصال به عقول کلیه پیدا کنند بلکه وجود ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) احاطه بر عقول دارد و تغییر و تبدیل در عقول نیست پس در علم پیغمبر چگونه بداء حاصل است بدیهی است آنچه را که پیغمبر به واسطه ی (صلی الله علیه و آله) اتصال به عقول عالم شد تغییر و تبدیل و زیان و نقصان ندارد.
مسندا عن الفضیل قال سمعت ابا جعفر (علیه السلام) یقول من الامور امور موقوفه عند الله یقدم منها ما یشاء و یوخر منها ما یشاء. (1)
چگونه این روایت مطابقه کند با اینکه بداء به معنی ظهور بعد از خفا و تغییر و تبدیل در نفوس و طبایع فلکیه می باشد و حال اینکه به صریح روایات، استناد بداء و فعل و تغییر و تبدیل و تقدیم و تأخیر به خداست.
بلی بنابراین که برای الهیت مراتبی است که در اول بحث اشاره کردیم و وسائط بالاخره مستند باشند به مبدء استناد به مبدء جائز است، و لکن مخالفت این بیان و اساس با قرآن و سنت روشن تر از این است که محتاج به بیان باشد. علاوه دانستی که به قول طرف محو و اثبات و تغییر و تغیری نیست.
مسندا عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال ان الله عزوجل اخبر محمدا (صلی الله علیه و آله) بما کان منذ کانت الدنیا و بما یکون الی انقضاء الدنیا و اخبره بالمحتوم من ذلک و استثنی علیه فیما سواه. (2)
این روایت مبارکه صریح است که خداوند کریم به واسطه ی نور علمی مخلوقی و مشیت، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را تعلیم فرمود به آنچه شده و خواهد شد و حتمی از آن امور را مانند قیام ساعت مثلاً معین کرده و در غیر حتمیات یعنی غیر اموری که اخبار وعده وقوع آن داده (شده) استثنا نموده و آن ها را منوط به مشیت و اراده ی خود فرموده است.
مسندا عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال ان لله تبارک و تعالی علمین علما اظهر علیه ملائکته و انبیاءه و رسله فما اظهر علیه ملائکته و رسله و انبیاءه فقد علمناه و علما استاثر به فاذا بدا لله فی شیء منه اعلمنا ذلک و عرض علی الائمه الذین کانوا من قبلنا. (3)
این روایت، لفظاً و مضموناً مکرر است و صریح است در اینکه علم مخلوقی را تعلیم انبیا و اوصیا(علیهم السلام) می فرماید و علم مخزون ذات مقدس، مخفی و مستور از جمیع خلائق است.
فیه مسندا عن ابی جعفر- صلوات الله علیه – قال سمعت حمران بن اعین یسال ابا جعفر(علیه السلام) عن قول الله عزوجل بدیع السماوات و الارض قال ابوجعفر(علیه السلام) ان الله عزوجل ابتدع الاشیاء کلها بعلمه علی غیر مثال کان قبله فابتدع السماوات و الارضین و لم یکن قبلهن سماوات و لا ارضون أما تسمع لقوله تعالی و کان عرشه علی الماء فقال له حمران ارایت قوله جل ذکره عالم الغیب فلا یظهرعلی غیبه احدا فقال ابو جعفر(علیه السلام) الا من ارتضی من رسول و کان و الله محمد ممن ارتضاه و اما قوله عالم الغیب فان الله عزوجل عالم بما غاب عن خلقه فیما یقدر من شیء و یقضیه فی علمه قبل ان یخلقه و قبل ان یفضیه الی الملائکه فذلک یا حمران علم موقوف عنده الیه فیه المشیئه فیقضیه اذا اراد و یبدو له فیه فلا یمضیه فاما العلم الذی یقدره الله عزوجل فیقضیه و یمضیه فهو العلم الذی انتهی الی رسول الله (صلی الله علیه و آله) ثم الینا.(4)
در این روایت می فرماید: راوی سوال کرد از تفسیر آیه ی مبارکه ی (بدیع السموات و الارض) حضرت فرمود خدا نو و تازه خلق کرد و پدید آورد اشیا را بدون مثالی که قبل از خلقت باشد. پس آسمان ها و زمین ها را خلق کرد قبل از خلقت آنها آسمان و زمینی نبود. راوی سوال کرد از آیه که می فرماید خدا دانای غیب و پوشیده است و احدی را به غیب خودش مطلع نمی کند. فرمود: مگر کسی را که اختیار کند از پیغمبران و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از پیغمبرانی است که خدا اختیار فرموده و اما معنی عالم الغیب یعنی خدا به آنچه پنهان از خلق است در اموری که تقدیر و حکم می کند قبل از خلقت آن عالم است و این علمی است موقوف نزد خدا از برای خدا در او مشیت است اگر اراده کرد و خواست ایجاد و حکم می کند و اگر بداء برای ذات مقدس حاصل شد امضا نمی کند، یعنی در خارج، خلق و ایجاد نمی کند و آنچه علم او منتهی شد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) تقدیر قضا امضا می شود.
بدیهی است که به قرینه ی روایت دیگر، مراد آن اخباری است که میعاد باشد زیرا که صریح روایات بود که در غیر میعاد برای خدا بداست یعنی اگر بخواهد تغییر و تبدیل دهد.
عن العیاشی عن یعقوب بن شعیب قال سالت ابا عبدالله (علیه السلام) عن قول الله قالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدیهم قال فقال لیس کذا و قال بیده الی عنقه و لکنه قال قد فرغ من الاشیاء و فی روایه اخری عنه قولهم فرغ من الامر عنه عن، تفسیر العیاشی عن حماد عنه فی قول الله یدالله مغلوله یعنون قد فرغ مما هو کائن لعنوا بما قالوا قال الله عزوجل بل یداه مبسوطتان (5)
می فرماید سوال کردم از تفسیر آیه ی (یدالله مغلوله) فرمود این نیست که دست خدا به گردن بسته باشد بلکه مراد یهود این بود که فارغ از ایجاد و فعل است و توانا بر ایجاد و فعل تازه نیست و به این حرف ملعون و مطرود شدند.
هر که تأمل در روایات کند می داند که مقاله ی یهود حرف تازه ای نبوده بلکه سخنی است که اغلب فلاسفه برآنند زیرا که قول اینکه مبدا در مرتبه ی ذات عالم به نظام اتم که همین نظام موجود است می باشد و علم علت صدور از ازل به طور ایجاب و غیر قابل تخلف است و ابداً قابل تغییرو تبدیل نیست و حوادث یومی و جزئی بر یک نحوه و روش بوده و مستند به اوضاع و حرکات انجم و افلاک است عین مقاله ی یهود می باشد.
چنانکه ذکر شد قرآن و خطب و روایات و اساس اسلام به ابطال این مقاله است و علم ذات مقدس، از تعیین و حد و تناهی منزه است. و رای و بداء ذات مقدس از این علم است معین و مخصص فعل رای ذات مقدس و مشیت و اراده اوست و مشیت نیازمند مخصص دیگر نیست، پس اول تعیین مخلوقات در مرتبه ی علم مخلوقی است که تعبیر به مشیت شده و آن فعل اول ذات مقدس است، پس تعیین قبل از کون خارجی اشیا است و از برای کون خارجی مراتبی از تعیین است. مرتبه ی اولی، تعین به مشیت و علم مخلوقی است. سپس مرتبه ی تعین به خصوصیات و اراده است، سپس تحدید و تقدیر و اندازه گیری است. تمام این مراتب تعینات، قبل از مشاء و مراد و مقدر است، پس از این مراتب امر و حکم به کون و تحقق خارجی است.
علم اول مخلوقی، یعنی مشیت اولی به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و انبیا و اوصیا (علیهم السلام) عطا شده و به این نور علمی می دانند آنچه بوده و هست و خواهد بود تا روز قیامت. این است طریق علم به اسباب، چون این تعینات بعدی، به رأی ذات مقدس است وحی می فرماید و خبر می دهد به انبیا و اوصیا (علیهم السلام) و ملائکه؛ چون تفصیل و تقدیر و تحدید، در لیله ی قدر است وحی و الهام به ولی امر-صلوات الله علیه- در لیله ی قدر می شود و برای این تقدیر میعاد و غیر میعاد است آنچه از جمله ی میعاد باشد و امضا و سکون خارجی پیدا خواهد کرد و غیر میعاد، موقوف نزد ذات اوست. تقدیم و تأخیر زیاد و نقصان، به رأی و مشیت مقدس ذات اوست. این مشیت و رأی، نه تنها در کون مرتبه ی خارجی است بلکه در تمام تعینات قبل؛ به ید قدرت اوست (عجز الواصفون وصف قدرته) و بر این اساس دعا و توبه و تضرع و زاری و عبادت صحیح است و بر این اساس، فسق و کفر و ظلم و عدل و احسان، مدخلیت در امور عالم و تغییر و تبدیل و خصب و رخاء و قحط و غلاء و بلا دارد. توبه ی معصیت کاران و دعای بیچارگان وظلم سلاطین و ظالمان، موجب رحمت یا غضب خدا گردد.
ازجمله ی روایات – که دلیل و مؤید مسأله ی بداء است- روایات وارده راجع به لیله القدر است. در کافی در ضمن روایت مفصله می فرماید.
و ایم الله ان من صدق بلیله القدر لیعلم انها لنا خاصه لقول رسول الله (صلی الله علیه و آله) لعلی (علیه السلام) حین دنا موته هذا ولیکم من بعدی فان اطعتموه رشدتم ولکن من لا یومن بما فی لیله القدر منکر و من آمن بلیله القدر ممن علی غیر راینا فانه لا یسعه فی الصدق الا ان یقول انها لنا و من لم یقل فانه کاذب ان الله عزوجل اعظم من ان ینزل الامر مع الروح و الملائکه الی کافر فاسق (6)
قال السائل فهل یسعنا ان نقول ان احدا من الوصاه یعلم ما لا یعلم الاخر قال لا لم یمت نبی الا و علمه فی حوف وصیه و انما تنزل الملائکه و الروح
فی لیله القدر بالحکم الذی یحکم به بین العباد قال السائل و ما کانوا علموا ذلک الحکم قال بلی قد علموه و لکنهم لا یستطیعون امضاء شیء منه حتی یومروا فی لیالی القدر کیف یصنعون الی السنه المقبله قال السائل یا ابا جعفر لا استطیع انکار هذا قال ابو جعفر (علیه السلام) من انکره فلیس منا (7)
مفاد روایت: قسم یاد می فرماید به خدا کسی که ایمان به لیله القدر دارد می داند که خاص برای ماست به واسطه ی وصیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله)؛ موقعی که اجلش نزدیک شد فرمود: این است ولی شما. پس اگر اطاعت کردید راه یافتند و هدایت شدید و لکن کسی که ایمان به لیله القدر ندارد منکر است. کسی تصدیق به لیله القدر نکند مگر اینکه بگوید آن مختص ماست؛ زیرا که خداوند- تبارک و تعالی- بزرگ تر است که امر را با روح و ملائکه نازل بر کافر و فاسق نماید یا باید به کلی لیله القدر و نزول روح و ملائکه را منکر شده یا باید بگوید در حق ما خاصه است. در صدر همین روایت، سائل می گوید: آیا می توانیم بگوییم بعضی از اوصیای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می دانند چیزی را که وصی دیگر پیغمبر نمی داند؟ فرمود: نتواند کسی چنین بگوید. پیغمبری از دنیا نمی رود مگر آنکه علم آن پیغمبر نزد وصیش باشد و نازل می شود ملائکه در شب قدر به حکمی که بین بندگان حکم کند. سائل گفت: این حکم را نمی دانستند. فرمود: می دانستند ولکن نمی توانستند امضا و اجرای امری کنند، مگر اینکه در شب های قدر مأمور بشوند. سائل گفت: این مطلب را نمی توانم انکار کنم. فرمود: هر کس انکار کند، از ما اهل بیت نیست.
در این روایت سائل جدیتی دارد که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) قبلاً می دانستند اموری که در لیله القدر نازل می شود یا نمی دانستند؟ اگر می دانستند، پس در شب قدر چه نازل می شود؟ اگر نمی دانستند چگونه می توان گفت پیغمبر یا وصی او عالم نبود؟ و حال آنکه مسلم بود قبل از رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) علوم را تفویض به علی (علیهم السلام) نمود و از علی (علیهم السلام) تفویض به اوصیا، (علیهم السلام) یکی بعد از دیگری شده تا آنکه حضرتش.
-روحی فداء- فرمود: می دانند و لکن امضا و اجرا نمی توان کرد مگر آنکه ملائکه نازل شود به آنچه باید در آن سال بشود. بالاخره حضرتش تصریح فرمود به مسأله ی بداء، ما علم داریم به امورات واقعه ولکن اطمینان نداریم مگر آنکه در لیله القدر ملائکه و روح نازل گردد چون امر به مسأله ی بدا رسید و تصدیق نداشت گفت: نمی توانم انکار کنم این امر را. فرمود: هر کس انکار کند از ما نیست.
6-و عن ابی جعفر (علیه السلام) قال یا معشر الشیعه خاصموا بسوره انا انزلناه تلفجوا قو الله انها لحجه الله تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و انها لسیده دینکم و انها لغایه علمنا یا معشر الشیعه خاصموا ب حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین فانها لولاه الامر خاصه بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله) یا معشر الشیعه یقول الله تبارک و تعالی و ان من امه الا خلا فیها نذیر قیل یا ابا جعفر نذیرها محمد (صلی الله علیه و آله) قال صدقت فهل کان نذیر و هو حی من البعثه فی اقطار الارض فقال السائل لا قال ابو جعفر (علیه السلام) رایت بعیثه الیس نذیره کما ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) فی بعثته من الله عزوجل نذیر فقال بلی قال فکذلک لم یمت محمد (صلی الله علیه و آله) الا و له بعیث نذیر قال فان قلت لا فقد ضیع رسول الله (صلی الله علیه و آله) من فی اصلاب الرجال من امته قال و ما یکفیهم القرآن قال بلی ان وجدوا له مفسرا قال و ما فسره رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال بلی قد فسره لرجل واحد و فسر للامه شان ذلک الرجل و هو علی بن ابی طالب (علیه السلام) قال السائل یا ابا جعفر کان هذا امر خاص لا یحتمله العامه قال ابی الله ان یعبد الا سرا حتی یاتی ابان اجله الذی یظهر فیه دینه کما انه کان رسول الله (صلی الله علیه و آله) مع خدیجه مستترا حتی امر بالاعلان قال السائل ینبغی لصاحب هذا الدین ان یکتم قال او ما کتم علی بن ابی طالب (علیه السلام) یوم اسلم مع رسول الله (صلی الله علیه و آله) حتی ظهر امره قال بلی قال فکذلک امرنا حتی یبلغ الکتاب اجله. (8)
حاصل معنای روایت: حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید: که سوره ی مبارکه انا انزلناه و سوره مبارکه حم برای شیعه از جانب خدا حجت و دلیل است و خداوند می فرماید برای هر امتی نذیری است و نذیر در زمان پیغمبر، خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است و پس از پیغمبر کسی است که او معین کرده باشد. و کسانی را که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) معین فرموده ائمه ی هدی (علیهم السلام) باشند که در هر لیله ی قدر ملائکه و روح با آنها نازل شود. سائل گفت: قرآن کافی نیست. فرمود: قرآن اگر مفسر داشته باشد کافی است. گفت: مگر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را تفسیر نکرده. فرمود: برای شخص واحدی تفسیر کرده و او علی (علیهم السلام) است و مقام او را برای مردم بیان فرموده. حاصل اینکه به مقتضای آیات لیله القدر و آیه ی مبارکه: (ان من امه الا خلا فیها نذیر)(9)
باید بجای پیغمبر در هر عصری کسی باشد. سائل گفت: این امر برای خواص است و عامه تحمل نکنند. حضرت، تصدیق فرموده که همیشه حق در بین خواص بوده، سائل تعجب کرده گفت: چگونه می شود که حق پوشیده و پنهان باشد؟ حضرت فرمود: چنانچه خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در اول بعثت چنین بوده و امر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) چنین بوده و امر ما نیز چنین است، تا کتاب به وقت معین برسد یعنی زمان فرج آل محمد(علیهم السلام)برسد و حق ظاهر و اختلاف مرتفع گردد.
روایت وارده در لیله القدر و تفسیر سوره ی قدر زیاد است که دلالت دارند بر اینکه انبیا و ائمه (علیهم السلام) با اینکه دارای علم ماکان و ما یکون می باشند، در شب های قدر از جهت تغییرو تبدیل و زیاد و نقصان و تقدیم و تأخیر، علم تازه به آنها می رسد.
از جمله روایات و آیات که بر مسأله ی بدا دلالت کند آیات و روایاتی است که از برای انسان دو اجل است: اجل محتوم و اجل غیر حتمی.
عن تفسیر القمی فی قوله تعالی- هو الذی خلقکم من طین ثم قصی اجلا و اجل مسمی عنده- فانه حدثنی ابی عن النضر بن سوید عن الحلبی عن عبد الله بن مسکان عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال الاجل المقضی هو المحتوم الذی قضاه الله و حتمه و المسمی هو الذی فیه البداء یقدم ما یشاء و یوخر ما یشاء و المحتوم لیس فیه تقدیم و لا تأخیر(10)
و فی روایه حمران عنه اما الاجل الذی غیر مسمی عنده فهو اجل موقوف یقدم فیه ما یشاء و یوخر فیه ما یشاء و اما الاجل المسمی هو الذی یسمی فی لیله القدر(11)
از عیاشی از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده در ذیل آیه ی مبارکه عن حصین عن ابی عبدالله (علیهم السلام) فی قوله ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده قال ثم قال ابو عبدالله (علیه السلام) الاجل الاول هو ما نبذه الی الملائکه و الرسل و الانبیاء و الاجل المسمی عنده هو الذی ستره الله عن الخلائق (12)
اجمالاً از این جمله روایات ظاهر است که اجل بدائی قابل تغییر و تبدیل و زیاد و نقصان است و در اجل حتم، بدا نیست.
پس از ثبوت اصل بدا و مراد از آیات و روایات ظاهر می شود آنچه از علوم به نحو جمع و جمله به انبیا و رسل و اوصیا (علیهم السلام) عطا می شود در شب قدر تعین پیدا می کند. و لکن با وجود تعین، باز قابل بدا و تغیر است.
به نحوی که از روایات استفاده می شود سعادت و شقاوت و زیاده و نقصان مربوط به دو امر است:
امر اول: کل موجودات عالم، به همان نحوی که ابتدا به واسطه ی قدرت تامه ی ذات مقدس خلق شده، قابل تغییر و تبدیل و زوال است. این معنی بدا بود که بیان کردیم.
امر دوم: افعال تکلیفیه و اختیاریه ی انسان، از خیر و شر و اطاعت و معصیت و ظلم و عدل تکویناً و تشریعاً، مدخلیت تامه در اوضاع و نظام عالم دارد. مثلاً آه مظلوم و یتیم و فقیر ممکن است در خارج و تکوین، موجب قحط و شدت و فقر و موت باشد و هم در عالم تشریع، مقتضی غضب ذات مقدس ربوبی گردد. بنابراین در غیر میعاد امان نیست، چه بسا افراد بشر به اعمال خود موجب تغییر و اختلاف در نظام تعیش و زندگانی نوعی یا شخصی گردند و علوم انبیا و اوصیا (علیهم السلام) تنافی با این امر ندارد زیرا که دانسته شد که علوم انبیا (علیهم السلام) به تعلیم الله یا اسباب و مسببات و مؤثرات عالم است یا وحی و الهام از علم مخزون مکنون بی حد و نهایت و بی معلوم ذات مقدس ربوبی است.
اما قسم اول از علم، به میزان اسباب و علل باشد حتمی نیست زیرا که علل و اسباب تحت اراده ی نافذ حضرت حق قابل تغییر و تبدیل و زوال و فناست و اما وحی و الهام ذات ربوبی نسبت به انبیا (علیهم السلام) ممکن است به نحو حتم نباشد و به نحو اختیار و امتحان و ابتلا باشد، پس در غیر میعاد قابل تغییر و تخلف است. این است جهت اهمیت دعا و توبه و انابه و خیرات و احسان و عدل در عالم. لذا معصیت و نافرمانی و ظلم و ایذا در عالم، موجب قحط و شدت و بلا گردد. پس هیچ اشکالی ندارد عمر شخصی به واسطه ی صله ی رحم، زیاد و به واسطه ی قطع رحم، کم گردد. یا به واسطه ی معصیت و ظلم، استحقاق بلا داشته صدقه و احسان به فقیر و یتیم موجب رفع آن بلا گردد؛ زیرا که دانسته شد کون مراتب سابقه ی اشیا، از علم و مشیت و اراده و قضا و تقدیر، علت تامه ی کون خارجی نیست. مرتبه ی خارج و کون عالم دنیا، با امضای ذات مقدس ربوبی است؛ تا مراتب سابق بر کون خارجی امضا نشده، قابل بدا و تغییر است و لذا فرمود:
فاذا وقع القضاء بالامضاء فلا بداء.
از این جهت فرقی در امور قبل از لیله القدر و بعد از لیله القدر نیست زیرا که در حقیقت موقوف به نظام عالم و افعال اختیاریه بشر است. و در هیچ مرتبه از مراتب، تعینات سابق ناچاری در وقوع ندارد. لذا فرمود: لا یکون فی السماء و لا یکون شیء فی السموات و لا فی الارض الا بسبع فاذا وقع القضاء بالامضاء فلا بداء. (13)
این روایت در باب قضا و قدر و نفی جبر و تفویض ذکر خواهد شد. و روایت مربوط به مسأله ی بداء که ناشی از افعال باشد زیاد است. بلکه آثار معاصی که در آیات مترتب بر معصیت فرموده از این باب است.
(ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم)(14)
و به این مضمون آیات مکرر است و آیاتی که اگر عصیان و نافرمانی نمی کردند عذاب نازل نمی کردیم زیاد است. بالجمله اساس دیانت و انبیا (علیهم السلام) بر این است و اگر اساس بدا به نحوی که گفتیم نباشد- علی الادیان و السلام- و آخوند ملاصدرا در شرح اصول کافی در ذیل یکی از روایات بدا و آیه ی مبارکه ی «قالت الیهود» می گوید: اگر مراد یهود این بود، که جف القلم بما هو کائن حق ما قالوا فافهم!!
فی الکافی مسندا عن الصادق(علیه السلام) قال مر یهودی بالنبی (علیه السلام) فقال السلام علیک الی ان قال ان هذا الیهودی یعضه اسود فی فقاه فیقتله قال فذهب الیهودی فاحتطب حطباً کثیراً فاحتمله ثم لم یلبث ان انصرف فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله) ضعه فوضع الحطب فاذا اسود فی جوف الحطب عاض علی عود فقال یا یهودی ما عملت الیوم قال ما عملت عملا الا خطبی هذا حتملته فجئت به و کان معی کعکتان فاکلت واحده و تصدقت بواحده علی مسکین فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) بها دفع الله عنه (15)
بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مردی یهودی مرور کرد. یهودی به حضرت گفت: سلام بر تو. حضرت فرمود: ماری پشت این مرد یهودی را خواهد زد و او را خواهد کشت. یهودی رفت طولی نکشید سالم برگشت. حضرت به یهودی فرمود: بار هیزم که در پشت داشت زمین گذارد. دیدند ماری بر چوبی دندان فرو برده. از یهودی سوال کردند چه عملی کرده ای؟ گفت: غیر همین هیزم کشی کاری نکردم. دو قرص نان داشتم. یکی را خوردم و یکی را هم به فقیر دادم. حضرت فرمود: به این صدقه خداوند از تو رفع بلا کرده است.
اخبار حضرتش به تقدیر به واسطه ی علم به اسباب یا وحی بوده و اگر وحی بوده به طریق حتم نبوده مردن او مقدر شده بود محو و به واسطه ی صدقه زیادی عمر ثبت شد.
عن العیاشی عن حمران قال سالت ابا عبدالله (علیه السلام) یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب فقال یا حمران انه اذا کان لیله القدر و نزلت الملائکه الکتبه الی السماء الدنیا فیکتبون ما یقضی فی تلک السنه من امر فاذا اراد الله ان یقدم شیئا او یوخره او ینقص منه او یزید امر الملک فمحا ما شاء ثم اثبت الذی اراد قال فقلت له عند ذلک کل شیء یکون فهو عندالله فی کتاب قال نعم فقلت فیکون کذا و کذا ثم کذا و کذا حتی ینتهی الی آخره قال نعم قلت فای شیء یکون بیده بعده قال سبحان الله ثم یحدث الله ایضا ما شاء تبارک و تعالی (16)
حاصل روایت شریفه: از حضرت صادق (علیه السلام) از آیه ی مبارکه محو و اثبات سوال شد. فرمود: در شب قدر ملائکه به آسمان دنیا نازل گردند و بنویسند آنچه تا سال دیگر واقع شود و اگر خدا بخواهد مقدم یا مؤخر یا زیاد و کم کند امر می فرماید محو کنند و ثبت کنند آنچه را که بخواهد. راوی گفت: پس از محو و اثبات آنچه تعیین شده خواهد شد؟ فرمود: بلی خواهد شد. گفت: پس چه باقی می ماند برای سلطنت خدا؟ فرمود: منزه است خدا، پس ایجاد و احداث کند آنچه خواهد.
از گفته های گذشته معلوم شد که فاعلیت حق متعال، به کمال ذاتی اوست و کل کمالات منتهی به علم و قدرت بدون معلوم مقدور بی حد و نهایت و تعین است. موجودات از مادیات و ملائکه مقربین و کروبیین و انوار و ارواح کلا مخلوق و موجود باشند پس از عدم به مشیت و اراده و اختیار و حریت ذاتی. دواعی و عنایات، دخلی در فاعلیت ذات مقدس ندارد و چون حکیم و دانا و غنی است فعل او مطابق حکمت است. غایات و نتایجی بر افعال مترتب است و قدرت و توانایی ذات مقدس ازلی و ابدی است. یعنی چنانچه خلقت و عالم را ابتدا فرمود تغییر و تبدیل و فنا و زوال به ید قدرت اوست. البته هیچ فعلی از ذات منزهش بی حکمت و غایت سرنزند. بر این اساس مترتب است. نبوات و تکالیف و امر و نهی و بر این اساس افعال اختیاریه و تکلیفیه ی بشر در نظام عالم خوب و بد آن مدخلیت دارد و بر این اساس صحیح است که گفته شود اگر ظلم در عالم زیاد شد خدا بلا فرستد و اگر عدل و احسان شد نظام عالم خوب و حسن گردد. و اگر مردم توبه و انابه کردند دفع بلا فرماید. و اگر دعا و تضرع و زاری نمایند حوائج برآورده شود و اگر سالک در مقام سلوک، متابعت انبیا و رسل (علیهم السلام) و عقل فطری کرد او را به مهم ترین مقامات می رساند پس هیچ محذوری ندارد اگر شخص صدقه دهد و صله ی رحم نماید، خداوند متعال عمر او را زیاد کند و اگر یتیمی را اذیت یا قطع رحم نماید، خدا عمر یا مال و اولادش را کم کند. امورات عالم و افعال بشر، چنان نیست که بر طبق اسباب مسببات حتمیه واقع شود و تخلف بردار نباشد و لو اینکه به حساب اسباب و علل تکوینیه عالم عمر زید صد سال است لکن اگر ظلم یا قطع رحم کند خدا عمر او را کم کند ولو اینکه در نفوس فلکیه یا عقول، ثابت و مسلم باشد و فعل خدا طور ندارد که کسی بگوید چگونه کم و زیاد کند و برای ذات مقدس ممکن است و محذوری ندارد که برای اجرای امر خود ایجاب اسباب کند یا بدون اسباب امری بجا آورد نزاع و سخن انبیا (علیهم السلام) با بشر در همین جا است. ندای انبیا (علیهم السلام) این است که:
له الامر من قبل و من بعد یقدم ما یشاء و یوخر ما یشاء و یمحو ما یشاء. (17)
و سخن بشر این است که تبدیل و تغییر و زوال، محال است و آنچه در عالم واقع شده یا شود به علل تکوینیه غیر قابل تخلف بوده و خواهد بود. ملاصدرا در اسفار در همین باب می گوید: اگر حوادث یومی نبود و مستند به حرکت در جوهر طبایع و نفوس فلکی نمی شد، فیض حضرت حق به یک دسته ی کمی از ابداعیات انحصار پیدا می کرد. چون طبایع و نفوس دائماً در تجدد و حدوث باشند، حوادث دائم و فیض مبدء دائم خواهد بود. اگر کسی بگوید که حوادث بالنوع محدود و محصور باشد قبول کنند و گویند ضرر به دوام فیض ندارد، زیرا که اشخاص و انواع علی التبدل و التعاقب ازلاً بوده و ابداً خواهند بود. اگر کسی بگوید لا محاله تکرار در جزئیات واقع خواهد شد چنانچه فلاسفه ی اشراق به کور و دور قائل شدند البته خواهند گفت غیر از این ممکن نیست و نخواهد بود.
بر این اساس فلسفی، دعا و تضرع در سلسله علل و اسباب تکوینیه ی عالم است. اگر علل و اسباب دعائی در عالم موجود و تمام شد، دعا البته واقع خواهد شد و اگر نبود دعا محال خواهد بود. خوف و تزلزل، معنایی و حقیقتی ندارد. حقیقت معنای «یدالله مغوله» این است به واسطه ی این قول یهود لعن شدند.
از بیانات گذشته معنای این سخن واضح شود:
فی الدعا، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال الله عزوجل ما ترددت فی شیء انا فاعله کترددی فی موت عبدی المومن اننی لاحب لقاءه و یکره الموت فاصرفه عنه (18)
بیان مطلب: رد به فارسی باز گردانیدن است و رده فی فعله: منعه عن الفعل کثیراً. و تردد مطاوعه رد است.
تردّدی که خدا نسبت به خود داده ناشی از حیرت و جهل و عجز نیست- تبارک و تعالی عن ذلک- بلکه ظاهراین است چون علم ذات مقدس بی حد و نهایت و تعیین و معلومی ندارد به تعبیر دیگر الزام به فعل و قبض روح دارد از برای ذات مقدس، ایجاد مقتضیات و رفع موانع است و بنده ی مؤمن چون بقا را به واسطه ی تحصیل معارف و قرب به خدا دوست دارد یا از عاقبت امر ترسان و خائف است، مرگ را کراهت دارد و چون مؤمن است، خدا لقای او را دوست دارد و بقای او را در دنیا به واسطه ی ابتلا مکروه دارد؛ لذا چون اراده و قضای مردنش به مرتبه ی امضا نرسیده اثبات بقا و حیات می فرماید با ایجاد مقتضی بنده ی مؤمن را راضی نماید.
تردّد به این معنایی که شد هیچ محذوری ندارد، بلکه عین کمال و تمام کمال است؛ تا آخر کار سلب قدرت و اختیار و حریت از ذات مقدس نشود. به حکم ما یشاء و یفعل ما یرید چنانچه در بدو امر واقعیت داشته از جهت بقا و دوام نیز واقعیت دارد. این است کمال حقیقی. این است معارف انبیا(علیهم السلام). و آنچه یهود در قدرت و کمالات ذات اعتقاد داشته و خدای [را] دست بسته تصور کردند، همان معتقدات بزرگان بشر است؛ لذا حضرت رضا (علیه السلام) در مکالمه با سلیمان- که منکر بدا بود، فرمود: قد ضاهیت الیهود و قالت الیهود یدالله مغلوله بالجمله مقاله ی متکلم خراسانی را که عین مقاله ی فلسفه بود حضرت فرمود: عین مقاله ی یهود است، نقل کردیم از شرح اصول کافی که ملاصدرا فرمود اگر مراد یهود این بود که اساس فلسفه است حق گفتند.
(افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون)(19)
خدا می داند افعالی از بندگان به قدرت و اختیار از معصیت و اطاعت و ظلم و احسان در عالم واقع می شود و می داند به موجب عدل جزای معصیت و اطاعت و بلا و سلامت و قحط و رخا ایجاد و نازل می کند یا به موجب فضل رفع بلا می فرماید این است مدعای قرآن این کجا یا اینکه خدا عالم است که البته و لابد امور چنان که مقدور بود می شود و تغییر و تبدیل و فنا و زوال محال است و خدا قدرت بر تغییر و تبدیل و ایجاد و خلقت تازه ندارد و استناد بداء حتی شرور به واسطه ی انتهال علل است به خدا و امر و نهی و فعل و ایجاد و اظهار قدرتی نیست.
فی الکافی مسندا قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول قال الله عزوجل ان العبد من عبیدی المومنین لیذنب الذنب العظیم مما یستوجب به عقوبتی فی الدنیا و الاخره فانظر له فیما فیه صلاحه فی آخرته فاعجل له العقوبه علیه فی الدنیا لاجازیه بذلک الذنب و اقدر عقوبه ذلک الذنب و اقضیه و اترکه علیه موقوفاً غیر ممضی و لی فی امضائه المشیه و ما یعلم عبدی به فاتردد فی ذلک مرارا علی امضائه ثم امسک عنه فلا امضیه کراهه لمساءته وحیدا عن ادخال المکروه علیه فاتطول علیه بالعفو عنه و الصفح محبه لمکافاته لکثیر نوافله التی یتقرب بها الی فی لیله و نهاره فاصرف ذلک البلاء عنه و قد قدرته و قضیه و ترکته موقوفاً و لی فی امضائه المشیه ثم اکتب له عظیم اجر نزول ذلک البلاء و ادخره و او فر له اجره و لم یشعر به و لم یصل الیه اذاه و انا الله الکریم الرءوف الرحیم (21)
مسندا عن الفضیل قال سمعت ابا جعفر (علیه السلام) یقول من الامور امور موقوفه عند الله یقدم منها ما یشاء و یوخر منها ما یشاء. (1)
چگونه این روایت مطابقه کند با اینکه بداء به معنی ظهور بعد از خفا و تغییر و تبدیل در نفوس و طبایع فلکیه می باشد و حال اینکه به صریح روایات، استناد بداء و فعل و تغییر و تبدیل و تقدیم و تأخیر به خداست.
بلی بنابراین که برای الهیت مراتبی است که در اول بحث اشاره کردیم و وسائط بالاخره مستند باشند به مبدء استناد به مبدء جائز است، و لکن مخالفت این بیان و اساس با قرآن و سنت روشن تر از این است که محتاج به بیان باشد. علاوه دانستی که به قول طرف محو و اثبات و تغییر و تغیری نیست.
مسندا عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال ان الله عزوجل اخبر محمدا (صلی الله علیه و آله) بما کان منذ کانت الدنیا و بما یکون الی انقضاء الدنیا و اخبره بالمحتوم من ذلک و استثنی علیه فیما سواه. (2)
این روایت مبارکه صریح است که خداوند کریم به واسطه ی نور علمی مخلوقی و مشیت، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را تعلیم فرمود به آنچه شده و خواهد شد و حتمی از آن امور را مانند قیام ساعت مثلاً معین کرده و در غیر حتمیات یعنی غیر اموری که اخبار وعده وقوع آن داده (شده) استثنا نموده و آن ها را منوط به مشیت و اراده ی خود فرموده است.
مسندا عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال ان لله تبارک و تعالی علمین علما اظهر علیه ملائکته و انبیاءه و رسله فما اظهر علیه ملائکته و رسله و انبیاءه فقد علمناه و علما استاثر به فاذا بدا لله فی شیء منه اعلمنا ذلک و عرض علی الائمه الذین کانوا من قبلنا. (3)
این روایت، لفظاً و مضموناً مکرر است و صریح است در اینکه علم مخلوقی را تعلیم انبیا و اوصیا(علیهم السلام) می فرماید و علم مخزون ذات مقدس، مخفی و مستور از جمیع خلائق است.
فیه مسندا عن ابی جعفر- صلوات الله علیه – قال سمعت حمران بن اعین یسال ابا جعفر(علیه السلام) عن قول الله عزوجل بدیع السماوات و الارض قال ابوجعفر(علیه السلام) ان الله عزوجل ابتدع الاشیاء کلها بعلمه علی غیر مثال کان قبله فابتدع السماوات و الارضین و لم یکن قبلهن سماوات و لا ارضون أما تسمع لقوله تعالی و کان عرشه علی الماء فقال له حمران ارایت قوله جل ذکره عالم الغیب فلا یظهرعلی غیبه احدا فقال ابو جعفر(علیه السلام) الا من ارتضی من رسول و کان و الله محمد ممن ارتضاه و اما قوله عالم الغیب فان الله عزوجل عالم بما غاب عن خلقه فیما یقدر من شیء و یقضیه فی علمه قبل ان یخلقه و قبل ان یفضیه الی الملائکه فذلک یا حمران علم موقوف عنده الیه فیه المشیئه فیقضیه اذا اراد و یبدو له فیه فلا یمضیه فاما العلم الذی یقدره الله عزوجل فیقضیه و یمضیه فهو العلم الذی انتهی الی رسول الله (صلی الله علیه و آله) ثم الینا.(4)
در این روایت می فرماید: راوی سوال کرد از تفسیر آیه ی مبارکه ی (بدیع السموات و الارض) حضرت فرمود خدا نو و تازه خلق کرد و پدید آورد اشیا را بدون مثالی که قبل از خلقت باشد. پس آسمان ها و زمین ها را خلق کرد قبل از خلقت آنها آسمان و زمینی نبود. راوی سوال کرد از آیه که می فرماید خدا دانای غیب و پوشیده است و احدی را به غیب خودش مطلع نمی کند. فرمود: مگر کسی را که اختیار کند از پیغمبران و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از پیغمبرانی است که خدا اختیار فرموده و اما معنی عالم الغیب یعنی خدا به آنچه پنهان از خلق است در اموری که تقدیر و حکم می کند قبل از خلقت آن عالم است و این علمی است موقوف نزد خدا از برای خدا در او مشیت است اگر اراده کرد و خواست ایجاد و حکم می کند و اگر بداء برای ذات مقدس حاصل شد امضا نمی کند، یعنی در خارج، خلق و ایجاد نمی کند و آنچه علم او منتهی شد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) تقدیر قضا امضا می شود.
بدیهی است که به قرینه ی روایت دیگر، مراد آن اخباری است که میعاد باشد زیرا که صریح روایات بود که در غیر میعاد برای خدا بداست یعنی اگر بخواهد تغییر و تبدیل دهد.
عن العیاشی عن یعقوب بن شعیب قال سالت ابا عبدالله (علیه السلام) عن قول الله قالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدیهم قال فقال لیس کذا و قال بیده الی عنقه و لکنه قال قد فرغ من الاشیاء و فی روایه اخری عنه قولهم فرغ من الامر عنه عن، تفسیر العیاشی عن حماد عنه فی قول الله یدالله مغلوله یعنون قد فرغ مما هو کائن لعنوا بما قالوا قال الله عزوجل بل یداه مبسوطتان (5)
می فرماید سوال کردم از تفسیر آیه ی (یدالله مغلوله) فرمود این نیست که دست خدا به گردن بسته باشد بلکه مراد یهود این بود که فارغ از ایجاد و فعل است و توانا بر ایجاد و فعل تازه نیست و به این حرف ملعون و مطرود شدند.
هر که تأمل در روایات کند می داند که مقاله ی یهود حرف تازه ای نبوده بلکه سخنی است که اغلب فلاسفه برآنند زیرا که قول اینکه مبدا در مرتبه ی ذات عالم به نظام اتم که همین نظام موجود است می باشد و علم علت صدور از ازل به طور ایجاب و غیر قابل تخلف است و ابداً قابل تغییرو تبدیل نیست و حوادث یومی و جزئی بر یک نحوه و روش بوده و مستند به اوضاع و حرکات انجم و افلاک است عین مقاله ی یهود می باشد.
چنانکه ذکر شد قرآن و خطب و روایات و اساس اسلام به ابطال این مقاله است و علم ذات مقدس، از تعیین و حد و تناهی منزه است. و رای و بداء ذات مقدس از این علم است معین و مخصص فعل رای ذات مقدس و مشیت و اراده اوست و مشیت نیازمند مخصص دیگر نیست، پس اول تعیین مخلوقات در مرتبه ی علم مخلوقی است که تعبیر به مشیت شده و آن فعل اول ذات مقدس است، پس تعیین قبل از کون خارجی اشیا است و از برای کون خارجی مراتبی از تعیین است. مرتبه ی اولی، تعین به مشیت و علم مخلوقی است. سپس مرتبه ی تعین به خصوصیات و اراده است، سپس تحدید و تقدیر و اندازه گیری است. تمام این مراتب تعینات، قبل از مشاء و مراد و مقدر است، پس از این مراتب امر و حکم به کون و تحقق خارجی است.
علم اول مخلوقی، یعنی مشیت اولی به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و انبیا و اوصیا (علیهم السلام) عطا شده و به این نور علمی می دانند آنچه بوده و هست و خواهد بود تا روز قیامت. این است طریق علم به اسباب، چون این تعینات بعدی، به رأی ذات مقدس است وحی می فرماید و خبر می دهد به انبیا و اوصیا (علیهم السلام) و ملائکه؛ چون تفصیل و تقدیر و تحدید، در لیله ی قدر است وحی و الهام به ولی امر-صلوات الله علیه- در لیله ی قدر می شود و برای این تقدیر میعاد و غیر میعاد است آنچه از جمله ی میعاد باشد و امضا و سکون خارجی پیدا خواهد کرد و غیر میعاد، موقوف نزد ذات اوست. تقدیم و تأخیر زیاد و نقصان، به رأی و مشیت مقدس ذات اوست. این مشیت و رأی، نه تنها در کون مرتبه ی خارجی است بلکه در تمام تعینات قبل؛ به ید قدرت اوست (عجز الواصفون وصف قدرته) و بر این اساس دعا و توبه و تضرع و زاری و عبادت صحیح است و بر این اساس، فسق و کفر و ظلم و عدل و احسان، مدخلیت در امور عالم و تغییر و تبدیل و خصب و رخاء و قحط و غلاء و بلا دارد. توبه ی معصیت کاران و دعای بیچارگان وظلم سلاطین و ظالمان، موجب رحمت یا غضب خدا گردد.
ازجمله ی روایات – که دلیل و مؤید مسأله ی بداء است- روایات وارده راجع به لیله القدر است. در کافی در ضمن روایت مفصله می فرماید.
و ایم الله ان من صدق بلیله القدر لیعلم انها لنا خاصه لقول رسول الله (صلی الله علیه و آله) لعلی (علیه السلام) حین دنا موته هذا ولیکم من بعدی فان اطعتموه رشدتم ولکن من لا یومن بما فی لیله القدر منکر و من آمن بلیله القدر ممن علی غیر راینا فانه لا یسعه فی الصدق الا ان یقول انها لنا و من لم یقل فانه کاذب ان الله عزوجل اعظم من ان ینزل الامر مع الروح و الملائکه الی کافر فاسق (6)
قال السائل فهل یسعنا ان نقول ان احدا من الوصاه یعلم ما لا یعلم الاخر قال لا لم یمت نبی الا و علمه فی حوف وصیه و انما تنزل الملائکه و الروح
فی لیله القدر بالحکم الذی یحکم به بین العباد قال السائل و ما کانوا علموا ذلک الحکم قال بلی قد علموه و لکنهم لا یستطیعون امضاء شیء منه حتی یومروا فی لیالی القدر کیف یصنعون الی السنه المقبله قال السائل یا ابا جعفر لا استطیع انکار هذا قال ابو جعفر (علیه السلام) من انکره فلیس منا (7)
مفاد روایت: قسم یاد می فرماید به خدا کسی که ایمان به لیله القدر دارد می داند که خاص برای ماست به واسطه ی وصیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله)؛ موقعی که اجلش نزدیک شد فرمود: این است ولی شما. پس اگر اطاعت کردید راه یافتند و هدایت شدید و لکن کسی که ایمان به لیله القدر ندارد منکر است. کسی تصدیق به لیله القدر نکند مگر اینکه بگوید آن مختص ماست؛ زیرا که خداوند- تبارک و تعالی- بزرگ تر است که امر را با روح و ملائکه نازل بر کافر و فاسق نماید یا باید به کلی لیله القدر و نزول روح و ملائکه را منکر شده یا باید بگوید در حق ما خاصه است. در صدر همین روایت، سائل می گوید: آیا می توانیم بگوییم بعضی از اوصیای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می دانند چیزی را که وصی دیگر پیغمبر نمی داند؟ فرمود: نتواند کسی چنین بگوید. پیغمبری از دنیا نمی رود مگر آنکه علم آن پیغمبر نزد وصیش باشد و نازل می شود ملائکه در شب قدر به حکمی که بین بندگان حکم کند. سائل گفت: این حکم را نمی دانستند. فرمود: می دانستند ولکن نمی توانستند امضا و اجرای امری کنند، مگر اینکه در شب های قدر مأمور بشوند. سائل گفت: این مطلب را نمی توانم انکار کنم. فرمود: هر کس انکار کند، از ما اهل بیت نیست.
در این روایت سائل جدیتی دارد که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) قبلاً می دانستند اموری که در لیله القدر نازل می شود یا نمی دانستند؟ اگر می دانستند، پس در شب قدر چه نازل می شود؟ اگر نمی دانستند چگونه می توان گفت پیغمبر یا وصی او عالم نبود؟ و حال آنکه مسلم بود قبل از رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) علوم را تفویض به علی (علیهم السلام) نمود و از علی (علیهم السلام) تفویض به اوصیا، (علیهم السلام) یکی بعد از دیگری شده تا آنکه حضرتش.
-روحی فداء- فرمود: می دانند و لکن امضا و اجرا نمی توان کرد مگر آنکه ملائکه نازل شود به آنچه باید در آن سال بشود. بالاخره حضرتش تصریح فرمود به مسأله ی بداء، ما علم داریم به امورات واقعه ولکن اطمینان نداریم مگر آنکه در لیله القدر ملائکه و روح نازل گردد چون امر به مسأله ی بدا رسید و تصدیق نداشت گفت: نمی توانم انکار کنم این امر را. فرمود: هر کس انکار کند از ما نیست.
6-و عن ابی جعفر (علیه السلام) قال یا معشر الشیعه خاصموا بسوره انا انزلناه تلفجوا قو الله انها لحجه الله تبارک و تعالی علی الخلق بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و انها لسیده دینکم و انها لغایه علمنا یا معشر الشیعه خاصموا ب حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین فانها لولاه الامر خاصه بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله) یا معشر الشیعه یقول الله تبارک و تعالی و ان من امه الا خلا فیها نذیر قیل یا ابا جعفر نذیرها محمد (صلی الله علیه و آله) قال صدقت فهل کان نذیر و هو حی من البعثه فی اقطار الارض فقال السائل لا قال ابو جعفر (علیه السلام) رایت بعیثه الیس نذیره کما ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) فی بعثته من الله عزوجل نذیر فقال بلی قال فکذلک لم یمت محمد (صلی الله علیه و آله) الا و له بعیث نذیر قال فان قلت لا فقد ضیع رسول الله (صلی الله علیه و آله) من فی اصلاب الرجال من امته قال و ما یکفیهم القرآن قال بلی ان وجدوا له مفسرا قال و ما فسره رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال بلی قد فسره لرجل واحد و فسر للامه شان ذلک الرجل و هو علی بن ابی طالب (علیه السلام) قال السائل یا ابا جعفر کان هذا امر خاص لا یحتمله العامه قال ابی الله ان یعبد الا سرا حتی یاتی ابان اجله الذی یظهر فیه دینه کما انه کان رسول الله (صلی الله علیه و آله) مع خدیجه مستترا حتی امر بالاعلان قال السائل ینبغی لصاحب هذا الدین ان یکتم قال او ما کتم علی بن ابی طالب (علیه السلام) یوم اسلم مع رسول الله (صلی الله علیه و آله) حتی ظهر امره قال بلی قال فکذلک امرنا حتی یبلغ الکتاب اجله. (8)
حاصل معنای روایت: حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید: که سوره ی مبارکه انا انزلناه و سوره مبارکه حم برای شیعه از جانب خدا حجت و دلیل است و خداوند می فرماید برای هر امتی نذیری است و نذیر در زمان پیغمبر، خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است و پس از پیغمبر کسی است که او معین کرده باشد. و کسانی را که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) معین فرموده ائمه ی هدی (علیهم السلام) باشند که در هر لیله ی قدر ملائکه و روح با آنها نازل شود. سائل گفت: قرآن کافی نیست. فرمود: قرآن اگر مفسر داشته باشد کافی است. گفت: مگر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را تفسیر نکرده. فرمود: برای شخص واحدی تفسیر کرده و او علی (علیهم السلام) است و مقام او را برای مردم بیان فرموده. حاصل اینکه به مقتضای آیات لیله القدر و آیه ی مبارکه: (ان من امه الا خلا فیها نذیر)(9)
باید بجای پیغمبر در هر عصری کسی باشد. سائل گفت: این امر برای خواص است و عامه تحمل نکنند. حضرت، تصدیق فرموده که همیشه حق در بین خواص بوده، سائل تعجب کرده گفت: چگونه می شود که حق پوشیده و پنهان باشد؟ حضرت فرمود: چنانچه خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در اول بعثت چنین بوده و امر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) چنین بوده و امر ما نیز چنین است، تا کتاب به وقت معین برسد یعنی زمان فرج آل محمد(علیهم السلام)برسد و حق ظاهر و اختلاف مرتفع گردد.
روایت وارده در لیله القدر و تفسیر سوره ی قدر زیاد است که دلالت دارند بر اینکه انبیا و ائمه (علیهم السلام) با اینکه دارای علم ماکان و ما یکون می باشند، در شب های قدر از جهت تغییرو تبدیل و زیاد و نقصان و تقدیم و تأخیر، علم تازه به آنها می رسد.
از جمله روایات و آیات که بر مسأله ی بدا دلالت کند آیات و روایاتی است که از برای انسان دو اجل است: اجل محتوم و اجل غیر حتمی.
عن تفسیر القمی فی قوله تعالی- هو الذی خلقکم من طین ثم قصی اجلا و اجل مسمی عنده- فانه حدثنی ابی عن النضر بن سوید عن الحلبی عن عبد الله بن مسکان عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال الاجل المقضی هو المحتوم الذی قضاه الله و حتمه و المسمی هو الذی فیه البداء یقدم ما یشاء و یوخر ما یشاء و المحتوم لیس فیه تقدیم و لا تأخیر(10)
و فی روایه حمران عنه اما الاجل الذی غیر مسمی عنده فهو اجل موقوف یقدم فیه ما یشاء و یوخر فیه ما یشاء و اما الاجل المسمی هو الذی یسمی فی لیله القدر(11)
از عیاشی از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده در ذیل آیه ی مبارکه عن حصین عن ابی عبدالله (علیهم السلام) فی قوله ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده قال ثم قال ابو عبدالله (علیه السلام) الاجل الاول هو ما نبذه الی الملائکه و الرسل و الانبیاء و الاجل المسمی عنده هو الذی ستره الله عن الخلائق (12)
اجمالاً از این جمله روایات ظاهر است که اجل بدائی قابل تغییر و تبدیل و زیاد و نقصان است و در اجل حتم، بدا نیست.
پس از ثبوت اصل بدا و مراد از آیات و روایات ظاهر می شود آنچه از علوم به نحو جمع و جمله به انبیا و رسل و اوصیا (علیهم السلام) عطا می شود در شب قدر تعین پیدا می کند. و لکن با وجود تعین، باز قابل بدا و تغیر است.
به نحوی که از روایات استفاده می شود سعادت و شقاوت و زیاده و نقصان مربوط به دو امر است:
امر اول: کل موجودات عالم، به همان نحوی که ابتدا به واسطه ی قدرت تامه ی ذات مقدس خلق شده، قابل تغییر و تبدیل و زوال است. این معنی بدا بود که بیان کردیم.
امر دوم: افعال تکلیفیه و اختیاریه ی انسان، از خیر و شر و اطاعت و معصیت و ظلم و عدل تکویناً و تشریعاً، مدخلیت تامه در اوضاع و نظام عالم دارد. مثلاً آه مظلوم و یتیم و فقیر ممکن است در خارج و تکوین، موجب قحط و شدت و فقر و موت باشد و هم در عالم تشریع، مقتضی غضب ذات مقدس ربوبی گردد. بنابراین در غیر میعاد امان نیست، چه بسا افراد بشر به اعمال خود موجب تغییر و اختلاف در نظام تعیش و زندگانی نوعی یا شخصی گردند و علوم انبیا و اوصیا (علیهم السلام) تنافی با این امر ندارد زیرا که دانسته شد که علوم انبیا (علیهم السلام) به تعلیم الله یا اسباب و مسببات و مؤثرات عالم است یا وحی و الهام از علم مخزون مکنون بی حد و نهایت و بی معلوم ذات مقدس ربوبی است.
اما قسم اول از علم، به میزان اسباب و علل باشد حتمی نیست زیرا که علل و اسباب تحت اراده ی نافذ حضرت حق قابل تغییر و تبدیل و زوال و فناست و اما وحی و الهام ذات ربوبی نسبت به انبیا (علیهم السلام) ممکن است به نحو حتم نباشد و به نحو اختیار و امتحان و ابتلا باشد، پس در غیر میعاد قابل تغییر و تخلف است. این است جهت اهمیت دعا و توبه و انابه و خیرات و احسان و عدل در عالم. لذا معصیت و نافرمانی و ظلم و ایذا در عالم، موجب قحط و شدت و بلا گردد. پس هیچ اشکالی ندارد عمر شخصی به واسطه ی صله ی رحم، زیاد و به واسطه ی قطع رحم، کم گردد. یا به واسطه ی معصیت و ظلم، استحقاق بلا داشته صدقه و احسان به فقیر و یتیم موجب رفع آن بلا گردد؛ زیرا که دانسته شد کون مراتب سابقه ی اشیا، از علم و مشیت و اراده و قضا و تقدیر، علت تامه ی کون خارجی نیست. مرتبه ی خارج و کون عالم دنیا، با امضای ذات مقدس ربوبی است؛ تا مراتب سابق بر کون خارجی امضا نشده، قابل بدا و تغییر است و لذا فرمود:
فاذا وقع القضاء بالامضاء فلا بداء.
از این جهت فرقی در امور قبل از لیله القدر و بعد از لیله القدر نیست زیرا که در حقیقت موقوف به نظام عالم و افعال اختیاریه بشر است. و در هیچ مرتبه از مراتب، تعینات سابق ناچاری در وقوع ندارد. لذا فرمود: لا یکون فی السماء و لا یکون شیء فی السموات و لا فی الارض الا بسبع فاذا وقع القضاء بالامضاء فلا بداء. (13)
این روایت در باب قضا و قدر و نفی جبر و تفویض ذکر خواهد شد. و روایت مربوط به مسأله ی بداء که ناشی از افعال باشد زیاد است. بلکه آثار معاصی که در آیات مترتب بر معصیت فرموده از این باب است.
(ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم)(14)
و به این مضمون آیات مکرر است و آیاتی که اگر عصیان و نافرمانی نمی کردند عذاب نازل نمی کردیم زیاد است. بالجمله اساس دیانت و انبیا (علیهم السلام) بر این است و اگر اساس بدا به نحوی که گفتیم نباشد- علی الادیان و السلام- و آخوند ملاصدرا در شرح اصول کافی در ذیل یکی از روایات بدا و آیه ی مبارکه ی «قالت الیهود» می گوید: اگر مراد یهود این بود، که جف القلم بما هو کائن حق ما قالوا فافهم!!
فی الکافی مسندا عن الصادق(علیه السلام) قال مر یهودی بالنبی (علیه السلام) فقال السلام علیک الی ان قال ان هذا الیهودی یعضه اسود فی فقاه فیقتله قال فذهب الیهودی فاحتطب حطباً کثیراً فاحتمله ثم لم یلبث ان انصرف فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله) ضعه فوضع الحطب فاذا اسود فی جوف الحطب عاض علی عود فقال یا یهودی ما عملت الیوم قال ما عملت عملا الا خطبی هذا حتملته فجئت به و کان معی کعکتان فاکلت واحده و تصدقت بواحده علی مسکین فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) بها دفع الله عنه (15)
بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مردی یهودی مرور کرد. یهودی به حضرت گفت: سلام بر تو. حضرت فرمود: ماری پشت این مرد یهودی را خواهد زد و او را خواهد کشت. یهودی رفت طولی نکشید سالم برگشت. حضرت به یهودی فرمود: بار هیزم که در پشت داشت زمین گذارد. دیدند ماری بر چوبی دندان فرو برده. از یهودی سوال کردند چه عملی کرده ای؟ گفت: غیر همین هیزم کشی کاری نکردم. دو قرص نان داشتم. یکی را خوردم و یکی را هم به فقیر دادم. حضرت فرمود: به این صدقه خداوند از تو رفع بلا کرده است.
اخبار حضرتش به تقدیر به واسطه ی علم به اسباب یا وحی بوده و اگر وحی بوده به طریق حتم نبوده مردن او مقدر شده بود محو و به واسطه ی صدقه زیادی عمر ثبت شد.
عن العیاشی عن حمران قال سالت ابا عبدالله (علیه السلام) یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب فقال یا حمران انه اذا کان لیله القدر و نزلت الملائکه الکتبه الی السماء الدنیا فیکتبون ما یقضی فی تلک السنه من امر فاذا اراد الله ان یقدم شیئا او یوخره او ینقص منه او یزید امر الملک فمحا ما شاء ثم اثبت الذی اراد قال فقلت له عند ذلک کل شیء یکون فهو عندالله فی کتاب قال نعم فقلت فیکون کذا و کذا ثم کذا و کذا حتی ینتهی الی آخره قال نعم قلت فای شیء یکون بیده بعده قال سبحان الله ثم یحدث الله ایضا ما شاء تبارک و تعالی (16)
حاصل روایت شریفه: از حضرت صادق (علیه السلام) از آیه ی مبارکه محو و اثبات سوال شد. فرمود: در شب قدر ملائکه به آسمان دنیا نازل گردند و بنویسند آنچه تا سال دیگر واقع شود و اگر خدا بخواهد مقدم یا مؤخر یا زیاد و کم کند امر می فرماید محو کنند و ثبت کنند آنچه را که بخواهد. راوی گفت: پس از محو و اثبات آنچه تعیین شده خواهد شد؟ فرمود: بلی خواهد شد. گفت: پس چه باقی می ماند برای سلطنت خدا؟ فرمود: منزه است خدا، پس ایجاد و احداث کند آنچه خواهد.
از گفته های گذشته معلوم شد که فاعلیت حق متعال، به کمال ذاتی اوست و کل کمالات منتهی به علم و قدرت بدون معلوم مقدور بی حد و نهایت و تعین است. موجودات از مادیات و ملائکه مقربین و کروبیین و انوار و ارواح کلا مخلوق و موجود باشند پس از عدم به مشیت و اراده و اختیار و حریت ذاتی. دواعی و عنایات، دخلی در فاعلیت ذات مقدس ندارد و چون حکیم و دانا و غنی است فعل او مطابق حکمت است. غایات و نتایجی بر افعال مترتب است و قدرت و توانایی ذات مقدس ازلی و ابدی است. یعنی چنانچه خلقت و عالم را ابتدا فرمود تغییر و تبدیل و فنا و زوال به ید قدرت اوست. البته هیچ فعلی از ذات منزهش بی حکمت و غایت سرنزند. بر این اساس مترتب است. نبوات و تکالیف و امر و نهی و بر این اساس افعال اختیاریه و تکلیفیه ی بشر در نظام عالم خوب و بد آن مدخلیت دارد و بر این اساس صحیح است که گفته شود اگر ظلم در عالم زیاد شد خدا بلا فرستد و اگر عدل و احسان شد نظام عالم خوب و حسن گردد. و اگر مردم توبه و انابه کردند دفع بلا فرماید. و اگر دعا و تضرع و زاری نمایند حوائج برآورده شود و اگر سالک در مقام سلوک، متابعت انبیا و رسل (علیهم السلام) و عقل فطری کرد او را به مهم ترین مقامات می رساند پس هیچ محذوری ندارد اگر شخص صدقه دهد و صله ی رحم نماید، خداوند متعال عمر او را زیاد کند و اگر یتیمی را اذیت یا قطع رحم نماید، خدا عمر یا مال و اولادش را کم کند. امورات عالم و افعال بشر، چنان نیست که بر طبق اسباب مسببات حتمیه واقع شود و تخلف بردار نباشد و لو اینکه به حساب اسباب و علل تکوینیه عالم عمر زید صد سال است لکن اگر ظلم یا قطع رحم کند خدا عمر او را کم کند ولو اینکه در نفوس فلکیه یا عقول، ثابت و مسلم باشد و فعل خدا طور ندارد که کسی بگوید چگونه کم و زیاد کند و برای ذات مقدس ممکن است و محذوری ندارد که برای اجرای امر خود ایجاب اسباب کند یا بدون اسباب امری بجا آورد نزاع و سخن انبیا (علیهم السلام) با بشر در همین جا است. ندای انبیا (علیهم السلام) این است که:
له الامر من قبل و من بعد یقدم ما یشاء و یوخر ما یشاء و یمحو ما یشاء. (17)
و سخن بشر این است که تبدیل و تغییر و زوال، محال است و آنچه در عالم واقع شده یا شود به علل تکوینیه غیر قابل تخلف بوده و خواهد بود. ملاصدرا در اسفار در همین باب می گوید: اگر حوادث یومی نبود و مستند به حرکت در جوهر طبایع و نفوس فلکی نمی شد، فیض حضرت حق به یک دسته ی کمی از ابداعیات انحصار پیدا می کرد. چون طبایع و نفوس دائماً در تجدد و حدوث باشند، حوادث دائم و فیض مبدء دائم خواهد بود. اگر کسی بگوید که حوادث بالنوع محدود و محصور باشد قبول کنند و گویند ضرر به دوام فیض ندارد، زیرا که اشخاص و انواع علی التبدل و التعاقب ازلاً بوده و ابداً خواهند بود. اگر کسی بگوید لا محاله تکرار در جزئیات واقع خواهد شد چنانچه فلاسفه ی اشراق به کور و دور قائل شدند البته خواهند گفت غیر از این ممکن نیست و نخواهد بود.
بر این اساس فلسفی، دعا و تضرع در سلسله علل و اسباب تکوینیه ی عالم است. اگر علل و اسباب دعائی در عالم موجود و تمام شد، دعا البته واقع خواهد شد و اگر نبود دعا محال خواهد بود. خوف و تزلزل، معنایی و حقیقتی ندارد. حقیقت معنای «یدالله مغوله» این است به واسطه ی این قول یهود لعن شدند.
از بیانات گذشته معنای این سخن واضح شود:
فی الدعا، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال الله عزوجل ما ترددت فی شیء انا فاعله کترددی فی موت عبدی المومن اننی لاحب لقاءه و یکره الموت فاصرفه عنه (18)
بیان مطلب: رد به فارسی باز گردانیدن است و رده فی فعله: منعه عن الفعل کثیراً. و تردد مطاوعه رد است.
تردّدی که خدا نسبت به خود داده ناشی از حیرت و جهل و عجز نیست- تبارک و تعالی عن ذلک- بلکه ظاهراین است چون علم ذات مقدس بی حد و نهایت و تعیین و معلومی ندارد به تعبیر دیگر الزام به فعل و قبض روح دارد از برای ذات مقدس، ایجاد مقتضیات و رفع موانع است و بنده ی مؤمن چون بقا را به واسطه ی تحصیل معارف و قرب به خدا دوست دارد یا از عاقبت امر ترسان و خائف است، مرگ را کراهت دارد و چون مؤمن است، خدا لقای او را دوست دارد و بقای او را در دنیا به واسطه ی ابتلا مکروه دارد؛ لذا چون اراده و قضای مردنش به مرتبه ی امضا نرسیده اثبات بقا و حیات می فرماید با ایجاد مقتضی بنده ی مؤمن را راضی نماید.
تردّد به این معنایی که شد هیچ محذوری ندارد، بلکه عین کمال و تمام کمال است؛ تا آخر کار سلب قدرت و اختیار و حریت از ذات مقدس نشود. به حکم ما یشاء و یفعل ما یرید چنانچه در بدو امر واقعیت داشته از جهت بقا و دوام نیز واقعیت دارد. این است کمال حقیقی. این است معارف انبیا(علیهم السلام). و آنچه یهود در قدرت و کمالات ذات اعتقاد داشته و خدای [را] دست بسته تصور کردند، همان معتقدات بزرگان بشر است؛ لذا حضرت رضا (علیه السلام) در مکالمه با سلیمان- که منکر بدا بود، فرمود: قد ضاهیت الیهود و قالت الیهود یدالله مغلوله بالجمله مقاله ی متکلم خراسانی را که عین مقاله ی فلسفه بود حضرت فرمود: عین مقاله ی یهود است، نقل کردیم از شرح اصول کافی که ملاصدرا فرمود اگر مراد یهود این بود که اساس فلسفه است حق گفتند.
(افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون)(19)
خاتمه
اگر کسی بگوید خداوند متعال، به وقوع فعل و خصوصیات بطوری که بالاخره صورت وقوع خارجی می یابد عالم است یا نه؟ اگر عالم نیست- تعالی الله عن ذلک- و اگر عالم است پس بالاخره واقع شود وگرنه علم خدا جهل بود. جواب این است که محل کلام و سخن با فلاسفه در وقوع و عدم وقوع نیست. بدیهی است خدا عالم است و مطابق با علم خدا امور واقع خواهد شد، بلکه مورد اختلاف و سخن، این است [که] امور در عالم کلا و طرا به نحو اسباب و علل تکوینی غیر قابل تخلف و تغییر و تبدیل و زوال و فناست و خداوند متعال، از کار مانده و دست بسته است یا تمام امور بر طبق مقتضیات خلق شده و در هر آنی برای ذات مقدس ربوبی قدرت تامه ی کامله بر ایجاد و افنا و خراب و تغییر و تبدیل می باشد چنانچه بدء برای افعال ذات مقدس بوده بداء هم هست (لا یشغله شان عن شان و هو علی کل شی قدیر)(20)خدا می داند افعالی از بندگان به قدرت و اختیار از معصیت و اطاعت و ظلم و احسان در عالم واقع می شود و می داند به موجب عدل جزای معصیت و اطاعت و بلا و سلامت و قحط و رخا ایجاد و نازل می کند یا به موجب فضل رفع بلا می فرماید این است مدعای قرآن این کجا یا اینکه خدا عالم است که البته و لابد امور چنان که مقدور بود می شود و تغییر و تبدیل و فنا و زوال محال است و خدا قدرت بر تغییر و تبدیل و ایجاد و خلقت تازه ندارد و استناد بداء حتی شرور به واسطه ی انتهال علل است به خدا و امر و نهی و فعل و ایجاد و اظهار قدرتی نیست.
فی الکافی مسندا قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول قال الله عزوجل ان العبد من عبیدی المومنین لیذنب الذنب العظیم مما یستوجب به عقوبتی فی الدنیا و الاخره فانظر له فیما فیه صلاحه فی آخرته فاعجل له العقوبه علیه فی الدنیا لاجازیه بذلک الذنب و اقدر عقوبه ذلک الذنب و اقضیه و اترکه علیه موقوفاً غیر ممضی و لی فی امضائه المشیه و ما یعلم عبدی به فاتردد فی ذلک مرارا علی امضائه ثم امسک عنه فلا امضیه کراهه لمساءته وحیدا عن ادخال المکروه علیه فاتطول علیه بالعفو عنه و الصفح محبه لمکافاته لکثیر نوافله التی یتقرب بها الی فی لیله و نهاره فاصرف ذلک البلاء عنه و قد قدرته و قضیه و ترکته موقوفاً و لی فی امضائه المشیه ثم اکتب له عظیم اجر نزول ذلک البلاء و ادخره و او فر له اجره و لم یشعر به و لم یصل الیه اذاه و انا الله الکریم الرءوف الرحیم (21)
پی نوشت ها :
1-اصول کافی، ج:1،ص147
2- اصول کافی، ج:1،ص148
3-اصول کافی، ج:1،ص255
4-اصول کافی،ج:1،صفحات:256 و 257
5-تفسیرعیاشی،ج1،ص330
6-اصول کافی، ج:1،ص253
7-اصول کافی، ج1،ص252
8-اصول کافی، ج1،ص:249 و 250
9-سوره ی فاطر، آیه:24
10-تفسیرقمی، ج:1،ص:194
11-تفسیرعیاشی، ج1،ص355
12-تفسیرعیاشی، ج1،ص355
13-اصول کافی، ج1،ص148و149
14-سوره ی رعد،آیه:11
15-اصول کافی،ج4،ص5
16-تفسیرعیاشی، ج2،ص216
17-بحارالانوار، ج4،ص113
18-اصول کافی، ج2، ص246
19-سوره ی یونس، آیه:35
20-سوره ی مائده، ص120
21-اصول کافی، ج2،ص449