پلورالیزم رفتاری
در گذشته یادآور شدیم که نظریه «پلورالیزم دینی» تفسیر و قرائت های گوناگون دارد و بدون بررسی یکایک این قرائت ها نمی توان درباره آن داوری کرد، چه بسا ممکن است تفسیری از آن صحیح و استوار، و تفسیر دیگری، باطل و بی پایه باشد.نخستین تفسیر از آن، «کثرت گرایی رفتاری» است یعنی پیروان همه ادیان (به تعبیر نظریه پردازان) یا شرایع (به تعبیر ما) در پرتو یک رشته مشرکات می توانند در کنار یکدیگر زندگی کنند، و همدیگر را تحمل نمایند و به اصطلاح سیاستمداران تز «زندگی مسالمت آمیز» را پیاده کنند و گاهی در این مورد به اندازه ای پیش می روند که «لائیک ها» و «اومانیست ها» را نوعی صاحب دین انگاشته که می توان با آنان نیز، به صورت مسالمت آمیز زندگی کرد.
اصولا وجود مشترکات میان شرایع و به تعبیر دیگر ادیان قابل انکار نیست و به قول «ویلیام الستون» ادیان از همپوشایی معتنابهی برخوردارند، البته این وجوه مشترک میان ادیان توحیدی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام چشم گیرتر است . البته اختلافات و تعارض هایی نیز وجود دارند خصوصا در نحوه نگرش آنها به فعل خدا در تاریخ، بنابراین ضمن پذیرش تفاوتها میان ادیان نباید تصور کرد که آنها به نحو تام و تمام متضاد یا نافی یکدیگرند.
حتی ادیان خاور دور که با یکدیگر و با دایان توحیدی اختلاف بارزی دارند، همچنان با سایر ادیان وجوه اشتراک دارند، اگر چه تأکید بیش از اندازه بر ممیزات ادیان، ممکن است منجر به مغفول ماندن اشتراکات شود کافی است که به آنچه ادیان بر آن اتفاق دارند، توجه کنیم همه آنها نافی ناتورالیسم هستند، اندیشه ای که می گوید: حقیقتی در این ممتد در ابعاد زمان و مکان وجود ندارد.(21)
کثرت گرایی دینی با این قرائت، مورد پذیرش عقل و خرد، و دین و شریعت است، قرآن مسلمانان را به زیستن مسالمت آمیز با اهل کتاب زیر «چتر» توحید در پرستش دعوت می کند و یادآور می شود که توحید اصل مشترک در میان تمام شرایع سماوی است آنجا که می فرماید:
(قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلى کلِمَه سوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکمْ أَن لا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِک بِهِ شیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسلِمُونَ)(آل عمران /64)
«بگو ای پیروان کتاب (های آسمانی) بیایید همگی اصلی را که میان ما و شما مشترک است بپا داریم و آن این که جز خدا کسی را نپرستیم و چیزی بر او شریک قرار ندهیم اگر روی برگردانیدند بگویید گواه باشند ما مسلمانیم (تسلیم خدا هستیم)».
فقه اسلامی که ماده خود را از کتاب و حدیث می گیرد، اهل کتاب را به رسمیت شناخته و حقوق همگان را محترم شمرده است و این چیزی نیست که فردی درباره آن شک و تردید کند و در کتابهای فقهی، فصل خاصی درباره حقوق اهل ذمه و شرایط آن، وجود دارد که حاکی از نهایت انعطاف پذیری اسلام در برابر این گروه است.
امیرمؤمنان هنگام گردش در شهر پیرمرد نابینایی را دید که از مردم درخواست کمک می کرد، پرسید این کیست؟ گفتند: مرد نصرانی است . امام در پاسخ گفت:
شگفتا، از او کار کشیدید اکنون که پیر و ناتوان شده است او را از زندگی بازداشتید، از بیت المال به او بپردازید تا آبروی او حفظ شود.(22)
زندگی مسالمت آمیز، اختصاص به اهل کتاب ندارد بلکه قرآن آن را به گونه ای خاص درباره مشرکان نیز تجویز می کند ولی مشروط بر این که با مسلمانان از در جنگ وارد نشوند و آنان را از خانه های خود بیرون نرانند، در این صورت باید به آنان نیکی کنند و با عدالت رفتار کنند زیرا خدا دادگران را دوست دارد.(23)
البته یک چنین رفتار جنبه نفاق و ظاهرسازی ندارد بلکه جزو متن دین اسلام است، و در سایه همین اصل، رغبت جهانیان را به تشرف به اسلام فراهم ساخته است .
چه تعبیری نیکوتر از تعبیر امیرمؤمنان در نامه ای به مالک اشتر استاندار خود در مصر نوشته است: با همه مردم با رحمت و محبت و لطف رفتار کن و برای آنان حیوان درنده نباش، که بهره های آنها را غنیمت می شمارید زیرا آنان دو گروهند:
الف. برادر دینی خود هستند.
ب. انسانی مانند تو.(24)
ولی برخی از طرفداران پلورالیزم چنین قرائت را از آن، نپسندیده و آن را خارج از موضوع بحث دانسته است، و در این مورد چنین می گویند: مسئله این نیست که چه راه حلی پیدا کنیم تا ادیان و پیروان ادیان مختلفی که وجود دارند، به گونه ای با هم کنار بیایند، اگر بخواهیم در فکر پیدا کردن یک راه حل عملی برای زندگی مشترک و مسالمت آمیز باشیم، اصل دیگری وجود دارد که می شود از آن استفاده کردو آن تسامح (Tolerance) است که غیر از پلورالیزم می باشد.
در تسامح، انسان، آزادی و حدود دیگران را محترم می شمارد، اگر چه معتقد باشد که همه حقیقت، نزد اوست .(25)
ولی برای انسانهای واقعگرا که به اصول دین خود اعتقاد کامل دارند، کثرت گرایی جز به همین معنا مفهومی دیگر نمی تواند داشته باشد خواه نام آن را تساهل بگذاریم یا پلورالیزم.
آنچه مهم است، این است که بدانیم مسأله تساهل، یا زندگی مسالمت آمیز، یا به رسمیت شناختن حقوق اهل کتاب، به معنی صحه نهادن بر نجات و رستگاری آنان نیست، زیرا مسأله اغماض و تساهل مربوط به زندگی دنیوی است و این که برای حفظ کرامت انسانیت نباید روی اختلافات درگیر شد و اما سرنوشت انسان ها در سرای دیگر چگونه است، ارتباطی به این بحث ندارد .
در اینجا چیزی بر این تفسیر می افزاییم و آن اینکه:
سران و دانشمندان شرایع آسمانی و عالمان ادیان ـ در عین حفظ اصل زندگی مسالمت آمیز، دور هم گرد آیند و در پرتو یک اصول مسلم و منطق صحیح به بررسی اصول مورد اختلاف بپردازند، و به دور از تعصب و انحصارگرایی سره را از ناسره جدا سازند.
اتفاقاً قرآن مجید به این رویکرد از «پلورالیسم» دعوت می کند و می فرماید:
(...فَبَشرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ...)(زمر/17-18).
«بشارت ده آن بندگان مرا که به سخن گوش فرا دهند سپس از بهترین آن پیروی کنند.»
نظر در گفتگوی تمدنها، و ادیان و شرایع همین است و بس.
پلورالیزم رستگاری
با نخستین تفسیر از تفاسیر مربوط به نظریه پلورالیزم دینی آشنا شدیم، اکنون وقت آن رسیده است که با تفسیر دوم آن آشنا شویم در این تفسیر مسأله رستگاری و سعادت آفرینی همه شرایع در تمام زمانها مطرح است و اینکه در رستگاری انسان کافی است که انسان به خدا ایمان بیاورد، و در زندگی از تعالیم یکی از شرایع و با تعبیر آنان ـ ادیان ـ پیروی کند و از برخی از سخنان مرحوم شهید مطهری بر می آید که برداشت او از کثرت گرایی همین بوده است هر چند به آن معتقد نبوده است چنان که می گوید:اخیراً برخی از مدعیان روشنفگری می گویند همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند، و مفاد آن این است که در هر زمانی چند دین حق وجود دارد و انسان می تواند در هر زمانی هر دینی را می خواهد بپذیرد.
و به دیگر سخن: می گویند برای انسان کافی است که خدا را بپرستد و به یکی از ادیان آسمانی که از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد و دستورهای آن را به کار بندد شکل دستورها چندان اهمیتی ندارد، جرج جرداق صاحب کتاب الإمام علی (علیه السلام) و جبران خلیل جبران نویسنده معروف مسیحی لبنانی و افرادی مانند آنان دارای چنین ایده ای می باشند.(26)
یک چنین ادعای بزرگ، نه تنها با دلیل همراه نیست بلکه شواهد زیادی بر سستی آن گواهی می دهد اولا باید این مسأله را با پدید آورندگان شرایع در میان نهاد، و از آنان نظر خواست آیا آنان برای شریعت خود حد و مرزی قائل بودند یا آن را جهان شمول دانسته و در تمام ادوار، سعادت آفرین معرفی می کردند.
سخنان آنان در این مسأله می تواند به این نزاع خاتمه بخشد. شگفت این جا است که پلورالیست درباره شرایع پیامبران تصمیم می گیرد و چیزهایی به آنان نسبت می دهند بدون اینکه با آنان گفتگو کنند.
ثانیاً: تاریخ قطعی شرایع، محورهای پنجگانه ای معرفی می کنند، و در رأس هر یک از این محورها پیامبر صاحب شریعتی بوده، و میان او تا ظهور محور دوم، پیامبران زیادی برانگیخته شده که کار آنان جنبه ترویجی بوده و از هر نوع حکم جدید، محروم بودند این محورهای پنجگانه عبارتند از نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که هریک صاحب شریعت بودند، و نزول شریعت و کتاب از دوران نوح آغاز شده و با بعثت پیامبر اسلام پایان یافته است و قرآن به روشنی به این مسأله گواهی می دهد و می فرماید:
(شرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْک وَ مَا وَصّیْنَا بِهِ إِبْرَهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ)(شوری/ 13)
«آیینی را که برای شما تشریع کرد همان است که به نوح توصیه کرده بود، و آنچه به تو وحی کردیم و بر ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم این است که دین را بپا دارند و در آن تفرقه ایجاد نکنند.»
در این آیه، محاور پنجگانه تاریخ نبوت بیان شده و نامی از زندگی دیگر پیامبران به میان نیامده چون آنان صاحب شریعت و محورهای اصلی نبودند، بلکه وظیفه ای جز ترویج شریعت حاکم بر زمان خود را نداشتند.
اختلاف استعدادها و قابلیت ها سبب تعداد شرایع بوده و خدای کمال مطلق، هیچ گاه آیین ناقصی را نفرستاده بلکه در هر آیینی نسبت به مخاطبین خود در نهایت کمال بوده است و این ایجاب می کند که برای مخاطبین بالاتر، از شریعت دیگر بهره بگیرد تا رشته فیض معنوی به حلقه اخیر منتهی گردد، و شریعتی فرو فرستاده شود، که بتواند جامعه انسانی تا روز رستاخیز را اداره کند، و به نیازهای مادی و معنوی او پاسخ دهد، و به همین جهت باب نبوت مختوم و وحی تشریعی قطع شود.
با توجه به سیر تاریخی نبوت به برخی از مفاسد این نظریه در قالب این تفسیر اشاره می کنیم:
1. هر گاه بر پیشانی هر شریعتی دوام و جاودانگی نوشته شده است، تشریع شرایع متعدد و اعزام رسولان محوری لغو بوده، و جز تشویش و ایجاد تفرقه ثمره ای نمی تواند داشته باشد .
2. هر گاه پیروی از هر شریعتی مایه رستگاری بوده، تحدید نبوتها به آمدن پیامبر بعدی و بشارت از ظهور آن، وجهی نخواهد داشت .
3. هرگاه هر شریعتی از خلود و جاودانگی برخوردار است نسخ احکام ولو به صورت اجمالی بی موضوع خواهد بود، و گفتار مسیح (...وَ لاُحِلَّ لَکم بَعْض الَّذِى حُرِّمَ عَلَیْکمْ...) (آل عمران/50) : «آمده ام برخی از چیزهایی که در شریعت پیشین برای شما حرام بود، حلال کنم» مفهوم و معنی نخواهد داشت .
4. هر گاه شریعت حضرت مسیح در زمان نزول شریعت لاحق، از رسمیت و صلاح آفرینی برخوردار بوده، دعوت یهود و نصاری به پیروی از آیین محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) چه وجهی داشت، در حالیکه قرآن با صراحت کامل اهل کتاب را کافر معرفی می کند، مگر اینکه به آیین جدید نیز ایمان بیاورند و می فرماید:
(فَإِنْ ءَامَنُوا بِمِثْلِ مَا ءَامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا ...)(بقره /137).
«اگر آنان (یهود و نصاری) به آنچه که شما به آن ایمان آوردید، ایمان آورند هدایت می یابند.»
5. این نظریه با توجه به متون کتاب مقدس، و قرآن مجید، و گفتارها و نامه های حضرت رسول آن چنان بی پایه است که جز فرد پیش داور، کسی آن را باور و تصدیق نمی کند.
آری انسان های پیش داور که قبلا به عللی عقیده ای برای خود اتخاذ می کنند، سپس به دنبال دلیل می روند و برای نجات خویش به هر خس و خاشاکی چنگ می افکنند، چنین نظریه را می پسندند.
6. حیات معنوی انسان در سرای دیگر نتیجه عقیده صحیح و عمل صالح می باشد و پاداش های اخروی، تجلیگاه این دو به شمار می رود، اکنون سؤال می شود و عقیده متضاد و یا عمل به دو حکم مخالف، چگونه می تواند ضامن حیات معنوی انسان باشد.
عقیده به توحید در قلمروهای مختلف و هم اعتقاد به تثلیث و سه گانگی خدا، همچنین پرهیز از شراب و ربا، و هم میگساری و رباخواری چگونه مایه رستگاری انسان در دو جهان می گردند.
7. اگر از این جهان صرف نظر شود، رستگاری از آن آیین های واقعی است که به صورت دست نخورده باقی باشد، آیا این شرط در شرایع پیشین صادق است در حالی که انجیل تاریخ زندگی حضرت مسیح است، نه کتاب و پیام های او، این کتاب به وسیله شاگردان او نوشته شده و هر یک از اناجیل چهارگانه، زندگی مسیح را به نوعی ضبط کرده و سرانجام مصلوب شدن و دفن و عروج او را به آسمان نیز نگاشته اند.
آیا این انجیل بشری می تواند برای تمام انسانهای روی زمین سعادت آفرین باشد، تورات حضرت کلیم نیز به سرنوشت انجیل دچار گردیده است، تورات کنونی، پس از نابودی نسخ تورات در عصر بخت النصر بوسیله یک نفر از حافظان تورات قرائت گردید و نوشته شد، آن هم پس از گذشت هفتاد سال از نابودی آن.
وجود تحریف مسلم در آنها، و وجود احکام و گزاره های خلاف عقل و خرد، و انتقاد قرآن از تورات کنونی، گواه بر این است که این کتاب نمی تواند رهبر سعادت و ضامن هدایت باشد .
8. ما از همه ی اینها صرف نظر می کنیم، و می گوییم «ادیان بزرگ تاریخ به مثابه مجموعه هایی شناختی است که منظومه واحدی از باورها را تشکیل می دهند» ولی هرگاه دیدگاه یکی را برتر و کامل تر تشخیص دادیم، به حکم خرد باید از افضل و برتر پیروی کنیم، و این حقیقتی است که برخی از طرفداران پلورالیسم به آن تصریح می کنند ویلیام الستون می گوید: من واقعا فکر نمی کنم کلیه ادیانی که در طول تاریخ بسط پیدا کرده و تا به امروز دوام یافته اند، از نظر معرفت شناسی یکسان و برابرند ـ و نیز می گوید: ممکن است ملاحظات دیگری برخی از این منظومه باورها بر پاره ای دیگر رجحان بخشد.(27)
پاسخ برخی از دستاویزها
انسان پیش داور از واقع گرایی سربرتافته و به دنبال دلیل بر مدعای خود می باشد، تا آن را روی کرسی بنشاند، از این جهت دلایل مخالف را نادیده می گیرد و چیزهایی را مطرح می کند که در اذهان انسان های ساده لوح دلیل تلقی می شود به همین جهت می بینیم مدعیان شمول رستگاری، به برخی از آیات دست انداخته و خواسته اند به این وسیله، اذهان عمومی را مشوش سازند. اینک ما به توضیح این نوع آیات می پردازیم:1. برابری مؤمنان و یهودیان و نصاری در برابر خدا
قرآن مجید، گروه هایی را که به آنان «مؤمن و یهودی و نصرانی، صائبی» گفته می شود، در برابر خدا یکسان و نجات همگان را در ایمان به خدا و عمل صالح می داند چنان که می فرماید:(إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصارى وَ الصّابِئِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ)(بقره/62).
«کسانی که به آیین اسلام ایمان آورده اند(مسلمانان) و همچنین یهود و نصاری و صابئین، هرگاه ایمان راستین به خدا و قیامت داشته و عمل صالح انجام دادند، اجر و پاداش آنان نزد خدا محفوظ است، و نه از عذاب قیامت بر آنان بیمی است و نه اندوهگین می باشند.»
پس در رستگاری دو چیز کافی است: 1. ایمان به خدا، 2. عمل صالح، و هر دو در تمام شرایع متحقق است.
ولی باید توجه نمود که آیه یاد شده هدفی را تعقیب می کند که ارتباطی به مدعای «پلورالیست» ندارد. و با توجه به آیات دیگری که در مورد هر گروه (نصاری و یهودیان) وارد شده می توان هدف آیه را به دست آورد.
اولاً: یهود و نصاری خود را فرزندان و حبیبان خدا معرفی می کردند، چنان که می فرماید:
(وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نحْنُ أَبْنَاءُاللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ)(مائده /18)
«یهود و نصاری می گفتند، ما فرزندان و محبوبان خدا هستیم.»
ثانیاً: آنان مدعی بودند که مجرمان آنها فقط چند روزی بیش در آتش نخواهند ماند. چنانکه می فرماید:
(وَ قَالُوا لَن تَمَسّنَا النَّارُ إِلا أَیَّاماً مَّعْدُودَه...)(بقره /80).
و ثالثاً: آنان رستگاری را در گروه نصرانی و یهودی بودن می انگاشتند و انتساب به این دو گروه را در رستگاری کافی می دانستند و ابراهیم را نیز به یکی از آن دو فرقه منتسب می کردند، چنان که می فرماید:
(وَ قَالُوا کونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تهْتَدُوا...)(بقره /135).
خدا در مقابل این ادعای خودخواهانه آنان، یادآور می شود که رستگاری در گروه آنچه شما می گویید نیست، نه یهودیان فرزندان خدا و محبوبان درگاه اوست و نه نصاری، و نه هدایت بر محور یهودی بودن و نصرانی بودن می چرخد، رستگاری از آن ایمان به خدا و عمل صالح است، نه در گروه این نامهای تهی و خودخواهی های بی جهت و لذا در آیه دیگر می فرماید:
(...تِلْک أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهانَکمْ إِن کنتُمْ صادِقِینَ، بَلى مَنْ أَسلَمَ وَجْهَهُ للَّهِ وَ هُوَ محْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ)(بقره /111-112).
«آنچه یهود و نصاری می گویند آرزو و خیال خامی بیش نیست بگو اگر راستگو هستید بر گفتار خود گواهی بیاورید، بلکه رستگاری از آن کسی است که تسلیم خدا شود در حالی که او نیکوکار است برای او پاداشی نزد پروردگار می باشد و برای او اندوهی و حزنی نیست.»
بنابراین، هدف آیه رسمیت بخشی به این آیین ها نیست بلکه روشن کردن این جهت است که رستگاری در تمام شرایع در گرو ایمان و عمل صالح است نه انتساب به یهودیت یا نصرانیت یا گروه های دیگر، این انتساب ها تا با ایمان و عمل نیک همراه نباشد سودی نمی بخشد.
روشن تر بگویم، یهود خیرخواه، خود را ملت برگزیده، محبوب خدا، که باید دیگران را به بردگی بگیرد، می اندیشید، نصاری از طریق اعتقاد به فدا شدن مسیح در بخشودگی گناهان، و مسأله عشاء ربانی، و دستگاه گناه بخشی کشیشان، بر خود نوعی مصونیت تصور می کردند و سرانجام هر دو گروه نسبت به تعالیم الهی عملاً بی اعتنا بودند.
قرآن در نقد این نوع اندیشه که مانع از هر نوع تحقق تحول در روح و روان انسان است هشدار می دهد که این ها ملاک نجات نیست بلکه نجات در ایمان و عمل نهفته است .
در این صورت مضمون آیه کوچک ترین ارتباطی به رسمی بودن همه این شرایع در تمام زمان ها ندارد. بلکه بر اصل واحدی تأکید می کند که در تمام شرایع از اعتبار خاصی برخوردار بوده است و آن اینکه، نام ها، القاب، انتساب ها مایه نجات نیست، همه باید به ایمان و عمل صالح مجهز شوند و اما در زندگی از کدام شریعت پیروی نمایند و انواع و خصوصیات عمل صالح را از کدام آیین بگیرند، آیه در صدد تبیین آن نیست در این قسمت باید به آیات دیگر مراجعه کرد.
2. تورات و انجیل هدایت و نور است
یکی از دستاویزهای این گروه این است که قرآن، تورات و انجیل را مایه هدایت و نور خوانده است چنان که می فرماید:(إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاه فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ...)(مائده/44)
( وَ ءَاتَیْنَاهُ الانجِیلَ فِیهِ هُدًى وَ نُورٌ)(مائده /46).
هر دو آیه حاکی است که این دو کتاب، هنوز حالت روشنگری و راهنمایی خود را در عصر رسول خدا از دست نداده بودند و طبعا تا به امروز نیز باقی خواهند ماند.
این نوع استدلال، بسان استدلال خود یهود و نصاری است که در زندگی از شعار: (نؤمن ببعض و نکفر ببعض) پیروی می کردند و می گفتند به موسی ایمان می آوریم، و به عیسی و محمد کفر می ورزیم (28)، این افراد نیز از مجموع آیات وارد در موضوع صرف نظر کرده و به یک اشعار ضعیف که آن هم با توجه به سیاق و شأن نزول آیات، از بین می رود، چنگ انداخته اند.
مجموع آیات موضوع در قرآن، از آیه چهل و یکم سوره مبارکه مائده آغاز می شود و در آیه پنجاهم پایان می پذیرد، و سراسر آیات انتقاد از عملکرد یهود است که احکام الهی را تغییر داده و پنهان می کردند.
مثلا درباره زنای محصنه که حکم تورات بر رجم است به سیاه کردن چهره اکتفا می ورزیدند و یا در باره دیه دو نوع عملکرد داشتند هر گاه فردی از قبیله «بنی نضیر» کشته می شد، تمام دیه را می گرفتند، در حالی که اگر فردی از «بنی قریظه» کشته می شد، نصف دیه را، زیرا قبیله نخست در موضع قدرت و دومی در موضع ضعف قرار می داشتند، در حالی که در تورات دیه انسان درباره همه یکسان است .
در عصر رسول خدا، زن و مردی از آنان زنا کردند و زنای آنان زنای محصنه بود با آگاهی از حکم آن در تورات، محاکمه را نزد رسول خدا آوردند پیامبر فرمود: حکم تورات در این مورد چیست، گفتند: سیاه کردن صورت، فرمود دروغ گفتید حکم آن رجم است، فرمود تورات را بیاورید، به هر قیمتی بود تورات را آوردند مردی به نام«ابن صوریا» تلاوت آن را بر عهده گرفت، وقتی به حکم زنا رسید دست بر روی آن نهاد، سرانجام پس از اصرار دست برداشت و همگی اقرار کردند که حکم آن در تورات رجم است و ما آن را پیوسته پنهان می کردیم و خدا به پیامبر دستور داد که حکم خدا را درباره او اجرا کند.
در چنین شرایطی قرآن، تورات و انجیل را مایه هدایت و روشنگری می خواند و می فرماید:
(إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاه فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ یحْکُمُ بهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا...).
این آیه و نظایر آن مربوط به آن بخش از آیات تحریف نشده از این دو کتاب است که شریعت اسلام نیز مفاد آنها را به رسمیت شناخته است، نه همه آنچه که در تورات و انجیل آن روز و یا امروز موجود می باشد.
نکته جالب در این مورد این است که قرآن به خاطر تحریفی که در این دو کتاب رخ داده است، تعبیر او درباره آنها و درباره قرآن متفاوت است، درباره تورات و انجیل می گوید:
(فیها هدی و نور) و یا (فیه هدی و نور): در آنها هدایت و نور است نه این که سراسر نور و هدایت می باشد، ولی تعبیر او درباره خویش بر خلاف این دو تعبیر است چنان که می فرماید:
(وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُّبِیناً)(نساء/174).
«ما به سوی شما نور و روشنگری فرو فرستادیم.»
از این میان نتیجه می گیریم در تورات و انجیل در حالی که در آنها تحریف هایی رخ داده است ولی حقایق نورانی نیز وجود دارد، و قسمتی از آنها به شریعت اسلام نیز انتقال یافته و به عنوان مشترکات شناخته می شود و ستایش از این نوع احکام که بخش کمی از آن دو کتاب را تشکیل می دهد به معنی رسمیت شناختن شرایع پیشین یا دست نخوردگی آن دو کتاب نیست .
پاسخ به یک پرسش
هر گاه رستگاری فقط از آن آخرین آیین ها باشد لازمه آن این است که اکثریت مردم جهان در روز رستاخیز معاقب و معذب بوده، و از رحمت الهی دور باشند. در حالی که رحمت حق گسترده تر از آن است که این همه انسانها را در آتش دوزخ بسوزاند.پاسخ
هر گاه آیین خاتم (که گروه مستدل آن را بسان آیین های پیشین، مایه رستگاری می دانند و بسان ادیان پیشین بر اندام آن جامه حق می پوشانند)، بر این مطلب تصریح کند چگونه می شود از یک کتاب هدایت گر، بخشی از آن را گرفت و بخشی دیگر را به دست فراموشی سپرد قرآن به روشنی می گوید، هر چه هم پیامبر سعی و کوشش کند اکثریت مردم به او ایمان نخواهند آورد: (..وَ مَا أَکثرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصت بِمُؤْمِنِینَ)(یوسف /103) و تکلیف کافر و مومن معاند روشن است .یا باید جامه حق را از اندام این آیه خلع کرد و یا آنکه در برابر آن تسلیم شد.
ولی حقیقت این است که خود قرآن پاسخ این پرسش را به نحو روشنی داده است زیرا عذاب از آن کافران مقصر است که در عین دسترسی به حقیقت، تسلیم هوا و هوس شده و از پیروی فرمانهای خدا سرباز زده اند، و اما انسانهای قاصر که به عللی احتمال وجود دین حقی دیگر، در ذهن آنها نقش نمی بندد و یا در صورت نقش بستن هیچ نوع وسیله برای تحقیق ندارند، مسلما این گروه از عذاب الهی مستثنی هستند.
در قرآن و روایات موضوعی بنام «مستضعف» (29) هست که محققان اسلامی درباره آن بحثهای مفصلی انجام داده اند، این گروه که اکثریت کافران روی زمین را در بر می گیرد از عذاب الهی بخشوده شده، و سرنوشت مقصر را نخواهند داشت قرآن آنگاه که درباره کافران سخن می گوید، یادآور می شودکه جایگاه آنان دوزخ و چه جایگاه بدی است سپس مستضعفان را استثنا کرده ودرباره آنها چنین می فرماید:
(إلا المستضعفین من الرّجال و النساء والولدان لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلاً)(نساء/98).
«مگر آن مردان و زنان و کودکان فرو دستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند».
و در آیه دیگر کار همین گروه را به رحمت حق واگذار شده چنانکه می فرماید:
(و آخرون مرجون لأمر الله إمّا یُعذبهم و إمّا یَتوب علیهم والله علیم حکیم)(توبه /106)
«و عده ای دیگر کارشان موقوف به فرمان خداست، یا آنان را عذاب می کند و یا توبه آنها را می پذیرد و خدا دانای سنجیده کار است».
شما می توانید مستضعفان را در چند گروه خلاصه کنید:
1. در سرزمینی دیده به جهان بگشاید که امکان آموزش دین صحیح فراهم نباشد.
2. در سرزمینی زندگی کنند که به خاطر نبودن فقیه دانشمند انجام وظیفه ممکن نباشد.
3. در خانواده هایی تربیت یابند که آیین موروثی خود را آنچنان محکم و استوار بدانند که تو گویی آن را از سرب ریخته اند که خراش بر نمی دارد، مانند بودایی ها و برهمن ها که در شرق آسیا به سر می برند، و احتمال نمی دهند که آیین حقی خارج از این محدوده وجود داشته باشد.
4. انسانهای ناتوان از نظر فکری که خود آن نیز قسمتی از مستضعفان می باشد .
علاقمندانی که مایلند درباره مستضعف تحقیق بیشتری کنند به کتاب بحارالأنوار مرحوم علامه مجلسی مراجعه کنند.(30)
پینوشتها:
21. مجله کیان، شماره 50، ص 7
22. حر عاملی، وسائل الشیعه : 49/11، باب 19 از ابواب جهاد، حدیث 1.
23. (لا یَنْهَاکُم اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فى الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکم مِّن دِیارِکُمْ أَن تَبرُّوهُمْ وَ تُقْسِطوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِب الْمُقْسِطِینَ)(ممتحنه /8)
24. نهج البلاغه،نامه 53 « وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَه لِلرَّعِیَّه، وَالْـمَحَبَّه لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، وَإمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ».
25. مجله کیان، شماره .2، ص 11-12
26. مطهری، عدل الهی: 330-334
27.کیان، شماره 50، ص 7.
28. المنار: 8/6
29.شیخ طوسی، التبیان: 530/3 ؛ طبرسی، مجمع البیان: 194/2 ؛ مغنیه،الکاشف: 61/6؛ عبده، المنار: 385/6.
30. مجلسی، بحارالأنوار : 162/69، باب المستضعفین.
/ج