امام علی (ع) الگوی برتر (1)

در تربیت نیروهای انسانی با توجه به الگوهای کامل، یادگیری آسان می گردد و تربیت شونده دارای سرمشق بوده از هرگونه ذهنی گرائی و سرگردانی نجات پیدا می کند،
سه‌شنبه، 17 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام علی (ع) الگوی برتر (1)
امام علی (ع) الگوی برتر(1)

نویسنده: محمد دشتی




 

 

یکی از شیوه های صحیح تربیت، معرفی الگوهای کامل تربیتی است.
در تربیت نیروهای انسانی با توجه به الگوهای کامل، یادگیری آسان می گردد و تربیت شونده دارای سرمشق بوده از هرگونه ذهنی گرائی و سرگردانی نجات پیدا می کند،
از این رو رسول گرامی اسلام (ص) برای تربیت سیاسی جامعه، و تربیت نفوس آماده، در روایات گوناگون امام علی (ع) را به عنوان «سرمشق» و «الگوی کامل انسانیت» معرفی کرد.
که به برخی از آنها اشاره می شود:

اول- فضیلت های برتر

1- حدیث منزلت «علی (ع) و جانشینی پیامبر (ص)

مسلم از محمد بن مثنی و ابن بشار روایت کرده که آن دو از محمد بن ابی جعفر، و او از شعبه، و او از حکم، و از مصعب بن سعد، و او از سعد بن ابی وقّاص، که او گفت:
رسول خدا (ص) علی بن ابیطالب(ع) را در آستانه ی جنگ تبوک جانشین خود نمود.
پس امام علی (ع) فرمود:
ای رسول خدا، آیا مرا میان زنان و کودکان خویش جانشین قرار می دهی؟
پیغمبر (ص) فرمود:
اَما ترضی آن تَکونَ منی بِمنزلهِ هارونَ من موسی اِلا اَنَّهُ لا نَبیَّ بَعدی
( آیا راضی نیستی که از من به منزله ی هارون از برای موسی باشی؟ جز اینکه پس از من پیامبری نیست).(1)

2- علی (ع) معیار شناخت مؤمن و منافق

الف - ترمذی روایت کرده است از واصل بن عبد اعلی، و او از محمد بن فُضیل، و او از عبدالله بن عبد الرحمن ابی نصر، و او از مساور حمیری، و او از مادرش که بر اُمّ سلمه وارد شدم، شنیدم که او می گفت:
رسول الله (ص) فرمود:
لا یُحبُّ علیاً مُنافقُ و لا یُبغضهُ مُؤمنُ(2)
( منافقی علی را دوست نمی دارد و مؤمنی با علی دشمنی نمی ورزد.)
ب - و مسلم روایت کرده است از ابوبکر بن ابی شیبه، و او از وکیع و ابو معاویه از اعمش، و او از یحیی بن یحیی ( و لفظ حدیث از او است) که او به ما گفت:
ابومعاویه از اعمش، و او از عدی بن ثابت، و او از زرّ بن حُبیش، که علی (ع) گفته است:
و الّذی فَلقَ الحبهَ وَ بَرَأ النَسَمَهَ اِنَّهُ لَعهدُ النَّبیَّ الاُمیَّ الیَّ ألا یُحبنی الا مُومنُ و لا یُبغضُنی الا مُنافقُ.
( سوگند به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید، این پیمان پیغمبر اُمی ( درس نخوانده) با من است که مرا جز مؤمن دوست ندارد، و با من جز منافق دشمنی نکند.) (3)
ج - و پیغمبر(ص) درباره ی علی (ع) فرموده است:
یُهلکُ فیلکَ رَجلانِ مُحبُّ مُفرطُ و باهتُ مُفترٍ
( در تو دو مرد هلاک می شوند - دوست دار بسیار ستایش کننده و دروغ گوی تهمت زننده.) (4)
و پیامبر (ص) برای او فرمود:
تَفتَرقُ فیکَ اُمتی کَما افترَقَت بَنُو اسرائیل فی عیسی.
( امت من در تو فرقه فرقه می شوند، هم چنانکه بنی اسرائیل در عیسی فرقه فرقه شدند.)

3- حضرت علی (ع) محبوبترین بندگان

الف - ترمذی روایت کرد از سفیان بن وکیع، و او از عبیدالله بن مالک که او گفت:
روزی نزد پیامبر (ص) مرغی بریان شده بود،
پس پیامبر (ص) فرمود:
اللهمَّ ائتنی بِاحبَّ خَلقِکَ اِلیکَ یَاکلُ مَعی هذا الطّیرَ.
( پروردگارا! محبوبترین خلق را به خود نزد من بیاور تا با من از این مرغ بخورد.)
ناگاه علی (ع) آمد و با رسول خدا در آن سفره هم نشین گردید.
ب- ابوالعباس، سهل بن سعد و بُرَیده اسلمی و ابوسعید خدری و عبدالله بن عمر و عمران بن حصین وهمه ی آنها به یک معنی از پیامبر (ص) روایت کرده اند که پیامبر (ص) در روز خیبر فرمود:
لاُعطینَّ الَّرایهَ عَذاً رَجلاً یُحبُّ الله و رسولهُ و یُحبهُ الله و رسُولُهُ، لیَسَ بفَرارٍ و یَفتح اللهُ علی یَدَیهِ.
( فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسول هم او را دوست می دارند، فرار کننده نیست و خداوند به دست او فتح و گشایش می کند).
آنگاه پیامبر (ص) علی (ع) را خواند، در حالی که علی (ع) چشم درد، داشت.
پس پیامبر (ص) به دو چشم علی (ع) آب دهان زد و پرچم را به دست او سپرد، که خداوند به دست علی (ع) فتح و ظفر را میسر کرد.
این حدیث را همچنین ابوهریره و سعد بن ابی وقاص و سلمه بن اکوع روایت کرده اند.
مسلم روایت کرد از قتیبه بن سعید، و او از یعقوب، یعنی «ابن عبدالرحمن قاری» و او از سهیل، و او از پدرش و او از ابوهریره، که گفت:
رسول خدا (ص) در روز خیبر فرمود:
لاُعطینَّ هذه الرّایهَ رَجُلاً، یُحبُّ اللهُ و رسولهُ یفتحُ اللهُ علی یدیهِ(5)
( پرچم را به دست مردی خواهم داد که خداوند و رسولش او را دوست می دارد و به دست او فتح و ظفر می دهد).
خلیفه دوم گفته است:
من امیری و فرمانروائی را دوست نداشتم، مگر در آن روز به امید آن که برای فرماندهی نهائی در جنگ خیبر خوانده شوم.
پس رسول خدا (ص) علی بن ابیطالب (ع) را فرا خواند و پرچم را به او سپرد و فرمود:
اِمشِ و لا تَلتَفِت حَتّی یفتحِ اللهُ علیکَ
( روان شو و به این سو و آن سو نگاه مکن تا اینکه پروردگار بر تو فتح و ظفر دهد.)
پس علی (ع) اندکی روان شد و آنگاه ایستاد و به این سو و آن سو نگاه نکرد، سپس از رسول خدا (ص) پرسید: با آن مردم با چه چیزی جنگ کنم؟
پیامبر (ص) فرمود:
«قاتلهُم حَتی یَشهَدُوا أن لا الهَ الا اللهُ و انَّ محمداً رسولُ اللهِ فَاذا فَعَلُوا ذلِکَ فَقَد منَعُوا مِنکَ دِماءَهُم و اموالهُم بحقَّها و حِسابُهُم عَلَی اللهِ »
( با آنها جنگ کن تا شهادت دهند که الهی جز خداوند نیست،
و محمد رسول خداست،
و چون این کار را انجام دادند، ریختن خون و مال های خود را از تو حفظ کرده اند، مگر آنکه بحق باشد و حساب آنها بر عهده ی خداست.)
ج- ترمذی روایت کرد از قتیبه، و او از حاتم بن اسماعیل، و او از بکیر بن مسمار، و او از عامر بن سعد بن ابی وقاص، و او از پدرش، که او گفت:
معاویه بن ابی سفیان به سعد امر کرد و گفت:
چه چیزی ترا باز داشت که ابوتراب را دشنام دهی؟
سعد گفت:
اما تا زمانی که بیاد میاورم سه چیزی را که پیامبر (ص) درباره ی او گفته است، هرگز او را دشنام نخواهم داد،
و برای من داشتن یکی از آنها از مالکیت استران و شتران محبوب تر است.
رسول خدا (ص) در یکی از جنگ ها علی (ع) را جانشین خود قرار داده بود.
پس علی (ع) به او فرمود:
ای رسول خدا (ص) مرا بر زنان و کودکان جانشین می کنی؟
رسول خدا (ص) به او فرمود:
اَما تَرضی اَن تَکونَ مِنی بِمنزلهِ هارونَ مِن مُوسی، اِلاّ أنهُ لا نبیُّ بَعدی.
( آیا راضی نیستی که برای من بمنزله ی هارون از برای موسی باشی؟
جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود.)
و شنیدم از پیامبر (ص) که در روز خیبر می فرمود:
لَاُعطِینَّ الرّایهَ رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ و رسُولُ و یُحبُّهُ اللهُ و رَسُولُهُ.
(پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسول را دوست می دارد و پروردگار و رسول هم او را دوست می دارند.)
سعد گفت:
پس ما به پرچم یورش بردیم ولی پیامبر (ص) فرمود: علی را بخوان.
امام علی (ع) نزد او آمد، در حالی که چشم درد داشت، پس پیامبر (ص) به دو چشم او آب دهان زد و پرچم را به دست او سپرد که خداوند به او فتح و پیروزی عطا فرمود.
و سوم وقتی که این آیه نازل شد:
تَعَالوا نَدعُ أبناءَنا واَبناءَ کُم...
(پس بگوئید بیایید بخوانیم پسرانمان را و پسرانتان را...)
پس رسول خدا (ص)، علی (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) را فرا خواند و فرمود: اللهمَّ هوُلاءِ اهلَ بَیتی
( پروردگارا اینان خانواده ی من هستند)

4- ضرورت دوست داشتن چهار نفر

ابوعیسی گفته است:
این حدیثی است غریب و ما آن را از حدیث سُدّی جز از این طریق نمی شناسیم و آن نیز از اُنس روایت شده است که:
ترمذی حدیث کرد از اسماعیل بن موسی فرازی، پسر دختر سدی، و او از شریک و او از ابی ربیعه و او از ابن بریده و او از پدرش که رسول خدا (ص) فرمود:
انَّ اللهَ أمرنی بِحُبَّ اَربعهٍ
( پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر کرده است.)
گفته شد: ای رسول خدا (ص) آنها را نام ببر.
حضرت فرمود:
علیُّ منهُم
( علی یکی از آنها است)
و سه تن دیگر را چنین نام می برد؛
و ابوذرٍ والمقدادُ وسلمانُ، اَمرنی بِحُبَّهم و أخبرنی أنَّهُ یُحبُّهم
( و ابوذر و مقداد و سلمان را هم، پروردگار مرا به دوست داشتن آنها امر کرده است و خبر داده که خود نیز آنها را دوست می دارد.)

5- علی (ع) برادر پیامبر (ص) است

الف - ترمذی روایت کرد از اسماعیل بن موسی و او از شریک و او از ابی اسحاق و او از حُبشیّ بن جُناده که رسول الله(ص) فرمود:
علیُّ منی واَنا مِن علیُّ و لا یُودّی عنی اِلا اَنا أو عَلیُّ(6)
علی از من است و من از علی هستم و حق مرا جز من یا علی اداء نمی کند.)
ب - نسایی روایت کرده از محمد بن یحیی بن عبدالله نیشابوری و احمد بن عثمان بن حکیم، و آن دو از عمرو بن طلحه و او از أسباط و او از سِماک و او از عِکرمَه، و او از ابن عباس که علی (ع) می فرمود:
واللهِ اِنی لَا ءَ خُو رسول الله(ص) و وَلیُّهُ
(سوگند به پروردگار، من برادر و وصی رسول خدا (ص) می باشم).
و هنگامی که رسول خدا (ص) میان مهاجرین در مکه و بعداً میان مهاجرین و انصار در مدینه پیمان برادری برقرار کرد در هر دو بار به علی (ع) فرمود:
انتَ أخی فی الدُّنیا و الآخره(7)
( تو در دنیا و آخرت برادر من هستی).
ج- و ترمذی از یوسف بن موسی قطّان بغدادی، و او از علی بن قادم، و او از علی بن صالح بن حیّ، و او از حکیم، و او از بُشَیر، و او از جُمَیعِ بن عُمَیر تمیمی، و او از ابن عمر روایت می کند که:
رسول خدا (ص) در میان اصحاب عقد اخوت بست، پس علی (ع) با چشم گریان آمد و فرمود:
ای رسول خدا، میان اصحابت عقد اخوت بستی،
چرا میان من و احدی پیمان برادری برقرار نکردی؟
پس رسول خدا (ص) فرمود:
انت أخی فی الدُّنیا و الآخرهِ
( تو در دنیا و آخرت برادر من هستی).
د - ابوبکر بن ابی شَیبه از عبدالله بن نُمَیر، و او از حجاج، و او از حکم، و او از مقِسَم، و او از ابن عباس، حدیث کرد، که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود:
اَنتَ اَخّی و صاحبِی.
( تو برادر و دوست من هستی)
هـ - و ابوبکر گفته است:
برای ما روایت کرد عبدالله بن نُمیر، و او از ابوسلیمان جُهَنی، ( یعنی زید بن وهب) که او گفت از علی (ع) شنیدم که بر روی منبر می فرمود:
انا عبدالله و أخو رسولهِ، لَم یَقلها أحدُ قَبلی و لا یَقولها بعدی اِلا کذابُ مُفترٍ
( من بنده ی خدا و برادر رسول او هستم. این حرف را پیش از من کسی نگفته وآن را پس از من جز کذّاب و مفتری نمی گوید.)

6- علی (ع) رهبر مؤمنان است

الف - ابو داوود طیالسی روایت کرد که از أبو عوانه، و او از ابی بِلج، و او از عمرو بن میمون، و او از ابن عباس که رسول الله (ص) به علی (ع) فرمود:
اَنتَ ولیُّ کُلَّ مُؤمنٍ
( تو پس از من ولی هر مؤمن هستی).
ب- و خُزیمه بن خارم گفته است که ابوجعفر منصور مرا حدیث کرد از ابو محمد بن عبدالله بن عباس که او گفت:
مرا حدیث کرد پدرم علی بن عبدالله که او گفت:
مرا حدیث کرد پدرم عبدالله بن عباس که او گفت:
من و پدرم عباس بن عبدالمطلب نزد رسول الله(ص) نشسته بودیم که ناگهان علی بن ابیطالب وارد شد و سلام کرد.
رسول الله (ص) جواب سلام او را داد و چهره اش به او بشّاش شد، و برای او برخاست و او را در آغوش گرفت و میان دو چشمش را بوسید و او را در طرف راست خود نشاند.
پس عباس گفت:
ای رسول خدا (ص) آیا او را دوست می دارید؟
پیامبر(ص) به او فرمود:
یا عمَّ رسول اللهِ، والله للهُ أشدُّ حُبّاً لَهُ مِنّی، اِنَّ الله جَعلَ ذُریهَ کُلَّ نَبیٍّ فی صُلبهِ و جَعلَ ذُریتی فی صُلبِ هذا.
( ای عموی رسول خدا، سوگند به پروردگار، خداوند او را بیش از من دوست دارد و پروردگار ذرّیّه ی هر پیامبری را در صلب او قرار داده است.)
ج - ابونعیم اصفهانی در (ریاضه المتعلمین ) از ابن عمر روایت کرده است که او گفت
از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود:
یا علی إنَّ اللهَ اَمرنی أن أدنیکَ و لا اُقصِیَکَ و أُعَلمکَ ولا أجفوکَ
( پروردگار مرا فرمان داده است که به تو نزدیک شوم و از تو دور نشوم و تو را تعلیم دهم و با تو جفا و خشونت نکنم.)
د- بخاری در قصه ی حُدیبیّه ذکر کرده است که رسول الله (ص) به علی (ع) فرموده است:
اَنتَ مِنّی وَ اَنا مِنکَ
انتَ مِنّی و انا مِنکَ
( تو از من هستی و من از توام).
هـ ( بُریده بن حُصَیب(8) و ابو هُریره و براء بن عازب و زید بن ارقم و جابر بن عبدالله انصاری از حضرت پیامبر (ص) روایت کرده است که پیامبر (ص) در روز غدیر (9) فرمود:
من کنتَ مَولاهُ فَعلیُّ مَولاهُ، اللهمَّ وال مَن والاهُ وعادِ من عاداهُ.
( هر که من مولای او باشم پس علی مولای اوست.
پروردگارا! دوستی کن با هر کسی که با او دوستی کند و دشمنی کن با کسی که با او عداوت نماید.)
و روایت جابر را با سند از این حدیث ذکر می کنم:
ابوسعیدعبدالله بن سعید أشجع حدیث کرد از مطالب بن زیاد و او از عبدالله بن محمد بن عقیل که او گفت:
در خانه ی جابر بن عبدالله بودیم و علی بن حسین و محمد بن حنفیه و ابوجعفر هم در آنجا بودند.
پس مردی از اهل عراق داخل شد و گفت:
تو را به خدا قسمت می دهم، مگر اینکه مرا حدیث کنی از آن چه از رسول خدا (ص) دیده ای و شنیده ای.
پس جابر گفت:
در جُحفَه در غدیر خم بودیم و در آنجا مردم بسیار و انبوهی از جُهینه و مزینه و غفار بودند.
پس رسول الله(ص) از سراپرده ای بر ما بیرون آمد.
با دستش سه بار اشاره کرد و آنگاه دست علی (ع) را گرفت و فرمود:
من کنتُ مولاهُ فعلیُّ مولاهُ
( هر که من مولای او هستم، پس علی مولای او است.)

7- علی از اهل بیت پیامبر (ص) است.

الف - ترمذی حدیث کرد از قُتَیبه، و او از محمد بن سلیمان اصفهانی، و او از یحیی بن عُبید، و او از عطاء بن رَباح، و او از عمر بن ابی سلمه ( تربیت یافته ی پیامبر (ص) که او گفت: آیه:
اِنما یُریدُ الله لِیذهبَ عنکمُ الرجسَ اهلَ البیتِ و یُطهرَکُم تَطهیراً(10)
( فقط پروردگار می خواهد ببرد از شما اهل بیت آلودگی را و پاک گرداند شما با پاک کردنی.)
در خانه اُمُّ سلمه بر پیامبر (ص) نازل شده است.
پس پیامبر (ص)، علی (ع) و فاطمه (ع) و حسن و حسین (ع) را فرا خواند و آنها را در عبایی پوشاند.
آنگاه فرمود:
اللهمَّ هولاءِ اَهل بَیتی، فَأذهب عَنهمُ الرجسَ و طَهرهُم تَطهیراً
( پروردگارا اینان اهل بیت من هستند. پس آلودگی را از آنها ببر و آنها را پاک گردان.)
ای پیامبر خدا، من هم با آنها هستم؟
پیامبر (ص) فرمود:
اَنتِ علی مَکانکِ و اَنتِ اِلی خَیرٍ
( تو در جای خودت قرار داری و تو هم به سوی خیر و نیکی می باشی).

8- منادی توحید

پس ازگسترش اسلام و فتح مکه، دیگر جایز نبود که مشرکان در سرزمین مکه چون دیگر ایام زندگی کنند، باید شهر مکه از هر گونه ناپاکی دور ماند که آیات سوره ی برائت نازل شد.
با نزول این سوره می بایست شخص پیامبر (ص) یا امام علی (ع) منادی توحید در مراسم حج باشند و آخرین اولتیماتوم نظامی، سیاسی و اجتماعی را برای مشرکان بخوانند که یکی از بزرگترین فضیلت های امام علی (ع) به حساب می آید.
آیات سوره ی برائت، موقعی نازل شد که پیامبر (ص) تصمیم بر شرکت در مراسم حج نداشت، زیرا در سال پیش از فتح مکه بود، خانه ی خدا را زیارت کرده بود و تصمیم داشت، کسی را برای ابلاغ پیام های الهی انتخاب کند.
بدین منظور نخست ابوبکر را به حضور طلبید و قسمتی از آیات آغازین سوره ی برائت را به او آموخت و او را با چهل تن روانه ی مکه ساخت. تا در روز عید قربان، سوره ی برائت را بر همه ی حاضران در شهر «مکه» و «منی» بخواند.
خلیفه ی اول راه مکه را در پیش گرفت که وحی الهی نازل گردید و به پیامبر دستور داد:
پیام ها را باید خود پیامبر (ص) یا کسی که از او است به مردم برساند و غیر از این دو نفر کسی برای این کار صلاحیت ندارد.(11)
چیزی نگذشت که پیامبر (ص) علی (ع) را احضار فرموده، به او فرمان داد که:
راه مکه را در پیش گیرد،
و آیات سوره ی برائت را از ابابکر بگیرد و به او بگوید که:
وحی الهی، پیامبر (ص) را مأمور ساخته است که این آیات را یا خود پیامبر (ص) و یا فردی که از اوست برای مردم بخواند.
از این جهت، انجام این کار به من محول شده است.
امام علی (ع) با جابر و گروهی از یاران رسول خدا (ص)، در حالی که بر شتر مخصوص پیامبر (ص) سوار شده بود، راه مکه را در پیش گرفت و سخن پیامبر را به خلیفه اول رسانید،
او نیز آیات سوره ی برائت را به امام علی (ع) تسلیم کرد.
امیر مؤمنان وارد مکه شد و روز دهم ذی الحجه بالای جمره ی عقبه، با ندای رسا آیات نخست سوره ی برائت را قرائت کرد.
و اخطاریّه ی چهار ماده ای پیامبر (ص) را با صدای بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رساند.(12)
با این پیام، همه ی مشرکان فهمیدند که تنها چهار ماه مهلت دارند تکلیف خود را با حکومت اسلامی روشن سازند.
آیات قرآن و اخطاریّه ی پیامبر (ص) تأثیر عجیبی در افکار مشرکین بخشید و هنوز چهار ماه سپری نشده بود که آنان دسته دسته رو به آیین توحید آوردند،
و سال دهم هجرت به آخر نرسیده بود که شرک و بت پرستی در حجاز ریشه کن گردید.
هنگامی که خلیفه ی اول از عزل خود آگاه شد با ناراحتی به مدینه بازگشت و به حضور پیامبر (ص) رسید و زبان به گله گشود و گفت:
مرا برای این کار «ابلاغ آیات الهی و خواندن اخطاریه»
لایق و شایسته دیدی، ولی چیزی نگذشت، که
مرا از این مقام عزل و برکنار نمودی،
آیا در این مورد فرمانی از خدا رسید؟
پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:
پیک الهی رسید وگفت:
جز من و یا کسی که از خود من است، شخص دیگری برای این کار صلاحیت ندارد.(13)

پی نوشت ها :

1. معانی الاخبار ص 74 - و - مناقب آال ابیطالب ج 3 ص 16 - و - صحیح بخاری ج 5 ص 24 - و - صحیح مسلم ج 2 ص 360 - و - الغدیر ج 3 ص 199 -و- بحار الانوار ج 21 ص 218.
2- ارشاد مفید ص 18 -و- بحارالانوار ج 39 ص 346 -و- صحیح مسلم ج 1 ص 48-و- صواعق المحرقه ابن حجر ص 120-و- شرح ابن ابی الحدید ج 18 ص 173 و حکمت 45 نهج البلاغه معجم المفهرس مولف.
3- صحیح مسلم ج 1 ص 48.
4- حکمت 469 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف -و- و کشف الغمه ج 1 ص 42.
5- ارشاد مفید ص 57 -و- اعلام الوری ص 62-و- بحار الانوار ج 21 ص 214 -و- صحیح بخاری ج 5 ص 171 -و- صحیح مسلم ج2ص 360.
6- مسند احمد ج 4 ص164.
7. بحار الانوار ج 38 ص 330 -و- صحیح ترمذی ج5 ص 436 -و- الغدیر ج 3 ص 174.
8. ابن حصیب ابوعبدالله که به او ابوالحُصیب گفته می شود، از صحابه است. او در مدینه و بصره و مرو اقامت کرده است و در مرو به سال شصت و دو هجری فوت نمود. او آخرین کسی از صحابه است که در خراسان وفات یافت. صد و شصت و چهار حدیث از رسول الله (ص) روایت کرده است. پیش از بدر اسلام آورد و در بدر حاضر نبود و گفته اند پس از بدر به اسلام گروید ( تهذیب الاسماء -1- 133).
9- غدیر خُم درهّای است میان مکه و مدینه نزدیک جُحفه که در آب برکه ای است و در آنجا رسول الله (ص) به ایراد خطابه پرداخت.
10- سوره ی الاحزاب آیه ی 33.
11- لایُودیها عنکَ الا اَنتَ اَو رَجلُ مِنکَ
12- اخطاریّه ی چهار ماده ای بدین قرار بود.
الف- الغای پیمان مشرکان
ب- عدم حق شرکت آنها در مراسم حج
ج- ممنوع بودن طواف افراد عریان و برهنه که تا آن زمان در میان مشرکان رائج بود.
د- ممنوع بودن ورود مشرکان به مسجد الحرام.
13- اکثر تفاسیر شیعه و اهل سنت به این رویداد تاریخی اشاره کرده اند.

منبع مقاله: دشتی، محمد، (1385)، امام علی (ع) و مباحث تربیتی، قم: نشر مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین (ع)، چاپ سوم 1385.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط