نویسنده: محمد دشتی
در میان انسان های گوناگون، برخی تنها به زندگی مادی رضایت دادند،
و چون دیگر پدیده ها و حیوانات سرگرم خوردن و خوابیدن و رفاه نسبی بوده و کاری به روش ها و الگوی صحیح زندگی ندارند.
1- انسان در جستجوی الگوها
اما برخی دیگر می خواهند صحیح زندگی کنند، و درست انتخاب نمایند،و بدنبال روش های درست زندگی و در جستجوی الگوهای کامل می باشند، حقیقت را می طلبند و در یافتن واقعیت ها تلاش می کنند،
و از همه می پرسند «بایدها» و «نبایدها» کدامند؟
چگونه بودن و چگونه زیستن را می خواهند فرا گیرند تا سرمایه زندگی را ارزان از دست ندهند، و در آینده، با حسرت و اندوه دمساز نباشند.
با این دسته از انسان ها که در جستجوی شیوه های «صحیح زندگی» می باشند، می شود از الگوهای راستین صحبت کرد،
و حق و باطل را به ارزیابی گذاشت،
و زندگی و روش های صحیح و غلط زیستن را به بحث و بررسی نشست،
چون در پی واقعیت ها تلاش می کنند،
بخصوص در جهان معاصر، که در بسیاری از کشورها، انسان ها از مذهب و معنویت فاصله گرفتند و خواستند خودشان بی دخالت مکتب و ملتی انتخاب کنند،
و انواع شیوه های «بودن» را در پوشش و تغذیه و روابط اجتماعی، آزمودند،
و به انواع انحراف و آلودگی ها دچار شدند،
و به زندگی زدگی ها و پوچگرائی ها و پوچی ها مبتلا گشتند،
و خطرات آن را با همه ی وجود لمس کردند،
و دانستند که:
انواع شعارهای مکاتب سیاسی و مادّی سرابی بیش نبود،
و انسان هائی که:
خود را نشناختند،
انسانیت را نشناختند،
انسان ها را نمی شناسند،
نمی توانند راه و رسم زندگی انسان را کشف و بشناسانند،
آنکس که خود را نشناخت چگونه دیگران را می شناسد؟
و آن کس که انسان ها را، و انسانیت را نمی شناسد چگونه صلاح و فساد زندگی را درک می کند، و می تواند برای انسان ها راه و رسم زندگی تعیین کند؟
و بایدها و نبایدهای زندگی فردی و اجتماعی انسان را می داند؟
از این رو نسل معاصر پس از به بن بست رسیدن همه شعارهای مکاتب مادّی، چون هنوز هم خود را نشناخت و هویت خود را نیافت،
و راه و رسم زندگی صحیح را به تجربه نگذاشت، چونان گذشته در جستجوی پیدا کردن راه «صحیح زندگی » است.
در جستجوی یافتن الگوهاست و تا الگوهای کامل زندگی را نیابد، آرام نخواهد گرفت.
به او گفتند:
تو و انتخاب تو اصالت دارد. « اگزیستانسیالیسم»
اما هر چه تلاش کرد که با این اصالت چه می شود کرد؟
به کدام سوی باید گریخت؟
از کدام الگو و شیوه باید پیروی کرد؟
پاسخی دریافت نکرد و تنهای تنها ماند و با اینکه باور کرده بود انتخاب او اصالت دارد نتوانست راه و رسم صحیح زندگی را بیابد.
به انسان ها گفتند:
بر اساس مکتب اومانیسم «اصالت انسان» خودت راه را بیاب،
شیوه های زندگی را خلق کن،
از جائی و از فردی پیامی را دریافت نکن که:
تو اصالت داری،
و باید خودت برای زندگی خود تصمیم بگیری.
اما هر چه فکر کرد،
مطالعه کرد،
مُدل های گوناگون را به تجربه گذاشت.
از تاریکی نفس خویش نجات پیدا نکرد،
و ندانست چه باید بکند؟
به کجا باید برود؟
و چگونه باید زندگی کند؟
به انسان ها گفتند:
شما آزادید،
و بر اساس اصول دموکراسی، شما انسان ها آزادی کامل دارید،
هر چه می خواهید بخورید و بیاشامید،
و هرگونه که دوست دارید زندگی کنید،
اما اضطراب و نگرانی انسان ها را درمان نکردند که می گویند:
حال که آزادیم و در پرتو «دموکراسی» باید زندگی کنیم.
چگونه باید زندگی کرد؟
و راه و رسم زندگی صحیح کدام است؟
از کدام راه باید رفت؟
و به کدامین جهت باید گریخت؟
اهداف آفرینش ما کدامند؟
و چگونه باید آن را بدست آورد؟
باز هم چنان سرگردان مانده اند،
و پاسخی نمی یابند،
هر کس هر چه خواست کرد و می کند،
و سران و بزرگان کشورها، کارخانه داران بزرگ، کارتل های نفتی، سرمایه داران بزرگ شرکت های بین المللی، آنگونه که خواستند عمل کردند.
ابتداء بشریت را با أدیان الهی و ارزش ها، بیگانه کردند.
و سپس بشر رها شده از خدا و معنویت را با نام «آزادی» تنها و به حال خود گذاشتند.
و سپس فرد فرد این بیچاره انسان های تنها را شکار کردند،
طراحان زبردستی را استخدام کردند،
تا هر لحظه مدل های جدیدی به بازار بیاورند،
تا پس از جذب انسان ها در شیوه پوشیدن و آرایش اندام، پارچه ها، لباس ها، مُدل های دلخواه خود را بفروشند و بازار خود را گرم نگهدارند،
انسان ها را بی هویت، کردند،
تا مراکز فحشا و فساد و قمارخانه ها و دیگر مراکز عیّاشی خود را گرم نگه داشته و سرمایه های انسان ها را به یغما برند،
تا آنجا که:
چگونه بودن،
و چگونه زیستن انسان ها را خود بر عهده گرفتند،
تا سیاست های اقتصادی و اجتماعی خود را بر بشریت بی هویت تحمیل کنند،
بازارهای بزرگ جهانی را خود بدست گیرند،
صلح و جنگ را در کره زمین در اختیار خود داشته باشند،
و ظهور و سقوط تئوری ها و فرضیه های علمی را نیز در اختیار محافل خود قرار دهند،
و درهمه مقدّرات و سرنوشت انسان ها دخالت کنند، آنچه را خود دوست دارند آزاد بگذارند،
و دیگر نظریه ها و فرضیه ها را با انواع برچسب ها و تهمت ها از میدان برانند،
و جهان و انسانیت معاصر در چنگ قدرت آنها باشد، اینگونه از ترفندهای شیطانی چون با روح آزادیخواه انسان ها سازگار نبود،
زود افشا گردید،
و بشریت به بن بست رسیده فهمید که فریب خورده است،
از این رو تلاش برای
«چگونه بودن؟!»
و «چگونه زیستن؟!»
هم چنان ادامه دارد.
2- ضرورت وجود الگوها
همه می دانند که:انسان بدون راه و رسم صحیح زندگی، به کمال نمی رسد،
و رنگ سعادت را نخواهد دید،
انسان ها بدون یافتن شیوه های درست زندگی، به شادکامی و رستگاری نخواهند رسید،
و بشریت، بدون کشف واقعیت ها، آرام نخواهد گرفت، و از نظر روانشناسی، انسان بگونه ای فطری و طبیعی در جستجوی یافتن «الگوها» و سمبل های صحیح زندگی است،
سمبُل خواهی، سرمشق طلبی، و در جستجوی الگوها بودن، جزو ذات و سرشت انسان هاست.
حال که بشرّیت برای «خودسازی» و «ترتیب» به انواع الگوها نیازمند است.
پس باید الگوهای کاملی وجود داشته باشند،
آنها کدامند؟
و چگونه باید آنها را شناخت؟
تمام مکاتب مادی در پاسخ این سئوال درمانده اند،
اگر انسان از نظر روح و روان «الگوخواه» است،
الگوها کدامند؟
مگر می شود خیاطی بدون مُدل های گوناگون لباسی بدوزد؟
مگر می شود مهندسی بدون طرح های مهندسی، ساختمانی را بسازد؟
روح الگو خواهی انسان، این حقیقت را به اثبات می رساند که:
برای انسان ها نیز باید الگوهای کامل تربیت وجود داشته باشد زیرا که:
تربیت بدون الگو و مقررات حساب شده ممکن نیست،
خود سازی بدون وجود ارزش ها، و سمبل های کامل، تحقق نخواهد یافت.
اگر می گویند، خود را و جامعه خود را بسازید،
اگر هشدار می دهند، تربیت نفس، و تربیت انسان ها یک ضرورت است،
اگر می گویند بیائید چگونه بودن! و چگونه زیستن ! را یاد بگیریم.
در تمام موارد یاد شده، نیاز به طرح های کامل، شیوه های صحیح زندگی، الگوهای کامل داریم،
چه کسی پاسخ لازم را می دهد؟
چه کسی الگوهای کامل را معرفی می کند؟
مکاتب مادی در عمل نشان داده اند که پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی انسان ها نیستند،
چون انسان را نمی شناسند،
مکتبی می تواند به صحنه زندگی انسان ها بیاید که :
* اهداف آفرینش انسان را درست معرفی کند.
* انسان آفرین را بشناساند.
* اهداف تکاملی انسان را در زندگی فردی و اجتماعی بداند.
3- هماهنگی فلسفه تربیت با فلسفه عصمت
از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه و دیگر روایات اسلامی، اصل «هماهنگی غرائز درونی انسان با واقعیت های خارجی» یک حقیقت به اثبات رسیده است که از حکمت خداوندی ریشه می گیرد.اگر غریزه تشنگی داریم پاسخ آن، در طبیعت خداوندی موجود است به نام «آب».
اگر غریزه گرسنگی داریم، پاسخ آن، وجود انواع غذاهاست.
اگر بدن انسان به انواع ویتامین ها نیاز دارد، همه ویتامین ها را در طبیعت الهی می یابد.
و این حکمت الهی است که انسان ها آنچه را می خواهند می یابند،
و به آنچه احتیاج دارند پروردگارشان برای آنان فراهم کرده است.
از نظر روح و روان نیز چنین است.
انسان غریزه همسرخواهی دارد و پاسخ آن ازدواج است.
انسان غریزه دانش طلبی دارد و پاسخ آن علوم و کشف حقائق است.
انسان غریزه خداجوئی دارد و پاسخ آن وجود پروردگار هستی است.
پس همه غرائز مادی و معنوی انسان پاسخ دارد.
و آفرینش انسان، هدفدار و متناسب با واقعیت های خارجی نظام هستی است.
حال می پرسیم:
اگر انسان «اُلگو طلب» است،
سمبُل خواه است.
پس الگوها کدامند؟
در مکتب اسلام پاسخ پرسش یاد شده روشن است، زیرا، پیامبران الهی معصومند،
رهبران الهی، امامان راستین معصومند.
حضرت زهرا(ع) معصوم است.
معصوم، یعنی انسان های پاکی که هرگز به گناه آلوده نمی شوند،
نه در حالت توجه و بیداری اشتباهی مرتکب می شوند،
و نه در حالت خواب و غفلت، که خدا آنها را حفظ می کند.
نه گناه و خطایی مرتکب می شوند و نه خیال گناه در سر می پرورانند.
پاک پاکند،
سالم و بی عیب می باشند.
همه رفتار و کردارشان حق و با واقعیت ها هماهنگ است،
هر چه می گویند،
هرگونه قضاوت می کنند.
به هر شکل که عمل می کنند،
همه بر اساس حق و واقعیت است؛
فعل امام معصوم (ع) «رفتار»
قول «سخن و گفتار»
سکوت و تقریرشان «کاری در حضور شان انجام می شود که آن را وارد نمی کنند»
همه حجت است،
دلیل و برهان است.
حق حق است.
و راهنمای انسان ها به سوی حقیقت است،
چنین انسان هائی نقش الگوئی دارند،
سرمشق انسان ها می باشند،
سمبُل حقیقی زندگی هستند.
که دیگر انسان ها می توانند در راه و رسم زندگی از آنها پیروی کنند،
و جالب این است که زمین هرگز از وجود چنین الگوهای کاملی خالی نیست،
پس پاسخ غریزه «سمبل خواهی» و «الگو طلبی» انسان داده شد.
اگر انسان ها در جستجوی الگوهای کاملی هستند، الگوی کامل وجود دارد.
برای زنان، الگوی کامل فاطمه (س) است، زینب (ع) است.
که برای همه انسان ها، سرمشق زندگی می باشند،
پس هماهنگی غرائز درونی «الگو خواهی» با حقیقت خارجی «وجود معصومین (ع) » هدفداری نظام آفرینش، و هدفداری آفرینش انسان را به اثبات می رساند،
حال می شود به بشریت در جستجوی الگوها گفت که:
علی (ع) را بشناسند،
فاطمه (س) را بشناسید،
زینب (ع) را شناسائی کنید،
امامان معصوم (ع) را بشناسید،
که راه و رسم زندگی آنان، پاسخ «غریزه الگو خواهی» شماست،
شما را به حقائق جاویدان راهنمائی می کنند.
چگونه زیستن!
و چگونه بودن را به شما می آموزند.
که آنها، الهی اند و همه حرکات و رفتارشان، خدا را به یاد می آورد،
و نشانه های همیشه آشکار پروردگارند.
گفتار و اظهار نظرهایشان حق است،
زلال حقیقت است.
و رفتار و کردارشان نیز از واقعیت ها و حقائق جاویدان ریشه می گیرد،
و این حقیقت، ضرورت «وجود الگوها» را سامان می دهد.
پس تربیت ممکن است،
خودسازی و جامعه سازی ممکن است،
و انسان می تواند مثبت فکر کند.
خود و جامعه خود و آینده خود را بسازد،
زیرا هم در روح و روان الگو خواه است،
و هم الگوهای کامل زندگی وجود دارند،
و این از حکمت های شگفتی آور الهی است که :
زندگی در زمین با وجود و هبوط الگوی کامل ( حضرت آدم (ع) آغاز شد،
و همواره با بعثت پیامبران آسمانی، زمین و بشریت، بدون الگوهای کامل نبودند،
و پس از درگذشت هر پیامبری تا ظهور پیامبر دیگر انسان ها را رهبران معصوم اداره می کردند.
و وجود الگوهای کامل «وجود امام معصوم (ع) » تا رجعت و قیامت نیز تداوم خواهد داشت.
اینجاست که «فلسفه تربیت انسان » با «فلسفه عصمت» هماهنگ می شود، یعنی اگر تربیت ضرورت دارد،
و انسان باید درست و با روش های صحیح زندگی کند،
پس الگوهای تربیتی ضرورت دارند،
پس باید همواره در زمین انسان های معصومی باشند که بشریت از آنها هدایت پذیرد،
و به وسیله آنها هدایت گردد، و راه و رسم زندگی را از آنها بگیرد.
4- نقش رهبران معصوم در تکامل ارزش ها
درست است که همراه با هبوط انسان در زمین، راهنمایی های لازم توسط وحی الهی، بصورت، الواح، کُتُب آسمانی مطرح بود و سرانجام با نزول قرآن کریم، هدایت انسان به کمال رسید،اما کافی نیست،
زیرا که تنها با وجود کتاب «طب» مردم درمان نمی شوند.
تنها با وجود و نشر کتب علمی، بی حضور دانشمندان با تجربه، علوم به کمال واقعی نخواهد رسید.
اگر بشریت بود و وجود کتاب های آسمانی، بشریت به رستگاری و سعادت نمی رسید،
زیرا تنها طرح مباحث نظری کافی نیست،
باید همراه با معرفی ارزش های اخلاقی و راه و رسم زندگی، وجود مقدس پیامبران و امامان معصوم (ع) و حضرت زهرا (ع) در جامعه حضور جدی داشته باشد تا مردم به چشم خود الگوها را بنگرند.
آیات حجاب قرآن را در سیمای دختر پیامبر مشاهده کنند که حجاب و پوشش چیست؟
و شکل خارجی آن کدام است؟
باید در کنار آیات عدل و عدالت، امام علی (ع) در جامعه حضور داشته باشد و از نظر کاربردی، شیوه اجرای عدالت اجتماعی توسط امام را به روشنی مشاهده کنند،
شیوه های صحیح زندگی را از زندگی امام صادق و امام باقر (ع) ببینند،
و آنگاه از نظرگاه بینشی «قرآن» و عملی«سیره امامان معصوم (ع) » با واقعیت های زندگی، و راه و رسم صحیح آن آشنا گردند،
و آنگاه؛
در صلح و جنگ،
درخشم و محبت،
در فریاد و سکوت،
در گریه و خنده،
در کار و تولید،
در زندگی فردی و اجتماعی،
و در همه حالات،
خود را بتوانند با رهبران معصوم (ع) هماهنگ کنند،
پس اگر رهبران معصوم در جامعه حضور نداشتند، تربیت انسان ها ممکن نبود،
و مرزی میان انسان و حیوان وجود نمی داشت.
همه سعادت ها، رستگاری ها، رشد و تکامل، خلاقیت ها، به وجود با برکت رهبران معصوم بستگی دارد،
باید برای شناخت «چگونه بودن!»
و «چگونه زیستن!»
با زندگی رهبران معصوم (ع) آشنا شویم،
حضرت فاطمه (ع) را بشناسیم،
حضرت زینب (ع) را شناخته و از شیوه ها و روش های زندگی او درس بگیریم،
و همه حالات زندگی خود را با زندگی آن بزرگ انسان های پاک تطبیق دهیم،
و پس از سیراب شدن در زلال حقیقت، و یافتن راه و رسم زندگی صحیح، از مجموعه رهنمودهای وحی الهی، و رفتار و کردار رهبران معصوم (ع) «ثقلین»،
به بشریت تشنه حقیقت،
و به انسان های عاشق واقعیت،
بگوئیم که:
بیائید چونان رهبران معصوم زندگی کنید،
بیائید چونان فاطمه و زینب (ع) راه و رسم زندگی خود را دگرگون سازید.
منبع مقاله: دشتی، محمد، (1385)، امام علی (ع) و مباحث تربیتی، قم: نشر مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین (ع)، چاپ سوم 1385.