نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی
بی گمان و بر اساس مستندات قرآنی، سلسله نسل موجود انسان به آدم و حوا (ع) منتهی می شود. اما باید روشن گردد که این آیا این دو نفر، با نسل های پیشین ارتباطی نداشته و خود، سر سلسله نسل انسان اند؟ برای پاسخ این مسئله، شواهدی در قرآن کریم وجود دارد که برای نمونه، به برخی از آن ها اشاره می شود:
یکم. شاهد نخست این که قابیل پس از قتل برادرش، نسبت به جسد وی متحیّر مانده و نمی دانست که با آن، چه معامله ای باید کرد. سرانجام در اثر تعلیم کلاغی که خدا برای تفهیم وی به سوی او فرستاد و (با چنگال خود چیزی را در زمین دفن کرد)، مشکل قابیل حل شد: (فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ کَیفَ یوَارِی سَوْاةَ أَخِیهِ )(1). اگر آنان فرزندان نسل پیشین بودند، یقیناً دفن مرده را از اجداد خویش آموخته بودند و هرگز قابیل در این امر بدیهی، متحیّر نمی ماند.
دوم. خداوند در طلیعه سوره مبارکه نساء همه انسان ها را مخاطب ساخته، می فرماید: بپرهیزید از خدایی که شما را از حقیقت و نفس واحدی آفرید و از همان نفس واحد، همسرش را خلق کرد و از این دو، مردان و زنان فراوانی را در عالم پراکند: (یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَ نِسَاءً...)(2). بر اساس این آیه، آدم و حوا (ع)، نمی توانند فرزند انسان های دیگر باشند، زیرا در قرآن، از این دو، به عنوان سر سلسله انسان های موجود یاد شده است.
روشن ترین دلیل قرآنی بر این مطلب که آدم (ع) فرزند کسی نبوده و خود سر آغاز نسل بشر است، جدال احسنی است که قرآن کریم با مسیحیان، درباره خلقت عیسی(ع) دارد: (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(3)؛ یعنی شما پذیرفته اید که خدا، آدم (ع) را بدون پدر و مادر و از خاک آفرید. پس درباره مسیح (ع) چه مشکلی دارید که تولد او را بدون پدر، تحقق پذیر نمی دانید و مسیح (ع) را فرزند خداوند می پندارید؟
1. دلیل و شاهد نخست بر این نظر، آن است که خدا انسان ها را به صورت جمع خطاب کرده و می فرماید: ما شما را آفریدیم و صورت گری کردیم، و سپس به فرشته ها فرمان سجده برای آدم دادیم:
(وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ...)(4). با توجه به معنای کلمه «ثم» (سپس)، معلوم می شود که خدا نخست جمع انسان ها را آفریده و سپس آدم (ع) را از آن میان برگزیده، سجده بر او را به فرشتگان فرمان داده است.
پاسخ این استدلال آن است که کلمه «ثم»، در همه جا به ترتیب وقوعی دلالت ندارد و گاهی ترتیب در گزارش را می رساند؛ برای مثال خدا در جایی نخست از فرستادن قرآن سخن می گوید و با اشاره به برکت های حاصل از انزال قرآن می فرماید: (وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا )(5). آن گاه با کلمه، «ثم» از انزال تورات که دیر زمانی پیش از قرآن کریم فرو فرستاده شده است، خبر می دهد: (ثُمَّ آتَینَا مُوسَى الْکِتَابَ...)(6).
روشن است که این «ثم» بر ترتیب وقوعی دلالت ندارد، زیرا نزول تورات از حیث وقوع، بر نزول قرآن مقدم است، اما بر اساس نکته ای، از فرستادن قرآن، پیش از فرستادن تورات یاد شده است. پس این تقدیم، تنها از حیث گزارش است و این گونه ترتیب را «ترتیب ذکری» گویند. درباره خلقت انسان ها نیز وقتی قرآن کریم، سجده بر آدم را با «ثم» در مرحله دوم بیان می کند، ترتیب در ذکر را اراده کرده است؛ نه ترتیب در وقوع را.
2. شاهد دوم که برای گزینش آدم و حوا (ع) از میان انسان های دیگر ارائه شده، آیه ای است که نخست دو نحوة خلقت انسان (از گل و آب) را یادآور شده، سپس با کلمه «ثم»، از تسویه و دمیده شدن روح الهی در موردی ویژه خبر می دهد: ( ... وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ * ُثمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ * ثُمَّ سَوَّئهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...)(7)؛ نخستین مرحله، آفرینش انسان از گِل بود و بعد، نسل انسانی را از آب (نطفه)، استمرار بخشیده، آن گاه از میان انسان ها آدم ابوالبشر را برای دمیدن روح الهی برگزیده است. پاسخ این کلام نیز روشن است، زیرا این آیه شریفه، آدم (ع) را آفریده شده از گِل می داند و نسل او را از نطفه او می شمارد و بعد از این، از دمیدن روح الهی در او سخن می گوید که نفخ روح در آدم (ع)، بعد از پدید آمدنش از گِل و نفخ روح در نسل او، هنگام پدید آمدن آنان از آب (نطفه) بوده است و تفاوت آفرینش آدم با بنی آدم نیز درست در همین جا نمایان می شود که آفرینش آدم مسیر تراب و طین و حماء مسنون و صلصال را پیموده است؛ اما بنی آدم سلسله نطفه، علقه، مضغه، عظام و... را پشت سر گذاشته است.
3. شاهد سوم در این زمینه، استشهاد به آیه ای است که قرآن کریم آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را به عنوان برگزیده های الهی معرفی می کند: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ )(8). همان گونه که نوح، آل ابراهیم و آل عمران (ع)، هر یک از میان جمعی انسان ها انتخاب شده اند، آدم (ع) نیز باید چنین باشد و این جز به فرزند بودن او برای انسان هایی دیگر نخواهد بود، یعنی در هر عصری، انسان هایی بوده اند که خدا افرادی را از میان آن ها برگزید و یکی از آن برگزیده ها، حضرت آدم (ع) است، پس در زمان حضرت آدم (ع) افرادی از بشر بوده اند. پاسخ این ادعا نیز آن است که گرچه لازمه هر «إصطِفا» و انتخاب و از جمله اصطفای آدم (ع)، وجود جمعیتی و به اصطلاح «مصطفی علیهم» است؛ اما آیه مذبور نشان آن نیست که خدا آدم (ع) را از همان ابتدا، از میان گروهی و جمعیتی برگزید، بلکه مقصود آن است که خدا آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را نسبت به همه عالمیان انتخاب کرد، پس «مصطفی علیهم» جهان و جهانیان و همه موجودات بشری هستند و آدم و نوح (ع) و... به دلیل خصوصیتی که دارند، مصطفای هستی و برگزیده خلقت اند.
بنابراین بهترین پاسخ به شواهد مطرح شده، همان آیه 59 سوره آل عمران است که آدم (ع) را آفریده از خاک می داند و با این حقیقت قابل قبول برای مسیحیان، حضرت عیسی (ع) را نیز مخلوقی بدون پدر معرفی می کند و هر گونه استبعاد یا استحاله ای را با توجه به قدرت غیبی و مطلق الهی، مطرود می داند.
1. ویژگی یکم: تلفیق از دو جنبه طبیعی و فراطبیعی، خصیصه ای مشترک در آدم و بنی آدم است، یعنی انسان ها نه روح صرف اند، همچون فرشته ها و نه جسم محض، مانند حیوانات و گیاهان، بلکه مجمعی از طبیعت و فراطبیعت و نمود کاملی از ملک و ملکوت در وجود انسان جلوه گر است.
2. ویژگی دوم: شیطان هم نسبت به آدم (ع) دشمنی ورزید و از این رو خدا به او هشدار داد که ابلیس دشمن شماست و در پی بیرون راندن تو و همسرت از بهشت: (فَقُلْنَا یآدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى )(9) و هم نسبت به فرزندان آدم. دشمنی شیطان تا قیامت پا برجاست و به این دلیل، خدا انسان ها را از این دشمن آشکار بر حذر می دارد و بر عهدی که با فرزندان آدم، مبنی بر عدم اطاعت از شیطان بسته است، تأکید کرده، می فرماید: (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ )(10).
3. ویژگی سوم: حیات یافتن با دم الهی، هم در حضرت آدم (ع) مطرح است و هم در فرزندان آدم. درباره حضرت آدم (ع)، خدا با دو آیه تصریح فرموده است که پس از تکمیل پیکر او و دمیدن از روح خویش در آن، فرشتگان را به سجود آدم (ع) فرمان دادیم: (فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ )(11).
در سوره آل عمران، از همین دمیدن روح الهی در پیکر خاکیِ آدم با تعبیر (کن فیکون) یاد شده است: (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(12)، و چون این قانون کلی خداست که هر چیز را اراده فرمود، با فرمان (کن) ایجاد می کند، فرزندان آدم نیز، بر اساس همین قاعده عمومی، حیات یافتند: (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(13). پس بنی آدم نیز تحت قاعده (کن فیکون)، موجود شده اند و این تعبیر در مورد حضرت آدم (ع)، معادل دمیده شدن روح الهی در اوست.
درباره فرزندان او نیز حیات یافتن با روح خداوندی ثابت است و قرآن کریم بر این حقیقت تصریح فرموده است: (... ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ * ثُمَّ سَوَّئهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...)(14)؛ یعنی خدا نسل آدم را از آب قرار داد و در پیکر آنان از روح خویش دمید.
البته تعبیر (کن فیکون)، درباره آدم، به این معناست که خدا به او فرمان وجود داد و از «موجود می شود». از آن جا که این قضیه، در زمان گذشته اتفاق افتاده است، تعبیر «کن فکان»، یعنی موجود شو و او هم «موجود شد»، مناسب تر به نظر می رسد؛ امّا همین تغییر تعبیر، نکته ای را به همراه دارد که در اصطلاح، از آن به حکایت حال ماضی یاد می شود و معنای آن، ایجاد نوعی هماهنگی میان حالِ گفتار و حالِ رفتار است و گویی قرآن کریم، مخاطب را به میانه میدانِ خلقت آدم می برد و در آن جا با او به گفت و گو می نشیند. پس حیات یابی، با دمیده شدن روح الهی، وصفی است مشترک، میان آدم (ع) و فرزندان او.
4. ویژگی چهارم: اساس بحث در این مسئله همین ویژگی، یعنی کرامت الهی است که در مورد حضرت آدم (ع)، به جنبه تعلیم اسما باز می گردد (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا )(15)، و درباره فرزندان او در گستره ای فراگیر، می تواند همگان را شامل شود: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ )(16). به استدلال قرآنی انسان هایی که امروز بر پهنه ی زمین زندگی می کنند، همگی فرزندان آدم و حوا (ع) هستند. دلیل این مدعا آن است که قرآن کریم، از سویی خود را هدایت گر همه عالمیان و بیم دهنده تمامی بشر، معرفی می کند: (هُدًى لِلنَّاسِ )(17) و (نَذِیرًا لِلْبَشَرِ )(18) و از سوی دیگر، همین بشر را فرزندان آدم می خواند و با تعبیر (یا بَنِی آدَمَ )(19) مورد خطاب قرار می دهد. پس بشرِ مخاطب قرآن، همگی فرزندان آدم اند، زیرا اگر بخشی از آن ها در غیر آدم و حوا (ع) ریشه داشتند، صحیح نبود که قرآن کریم همه را بنی آدم بخواند.
ممکن است گفته شود که قرآن از باب برتری بخشی به فرزندان آدم، همه را با این عنوان خطاب کرده یا چون همه انسان ها (چه فرزندان آدم و چه غیر آن ها) در تکلیف مشترک هستند، از آنان با تعبیری یکسان یاد کرده است؛ امّا صرف «برتری بخشیدن در خطاب» یا «اشتراک در تکلیف»، به استدلال فوق زیان نمی رساند؛ چون هر دو نیازمند دلیلی مستقل بر اثبات وجود نسلی دیگر است که آن ها در عصر نزول وحی، موجود بوده اند و چنین دلیلی وجود ندارد، زیرا صرف امکان تکامل داروینی یا حتی فعلیّتِ آن، نمی تواند دوام و عدم انقراض انسان های تکامل یافته از میمون را اثبات کند و آنچه از ظاهر قرآن بر می آید، این است که تمام انسان های کنونی، فرزندان آدم اند.
یکم. شاهد نخست این که قابیل پس از قتل برادرش، نسبت به جسد وی متحیّر مانده و نمی دانست که با آن، چه معامله ای باید کرد. سرانجام در اثر تعلیم کلاغی که خدا برای تفهیم وی به سوی او فرستاد و (با چنگال خود چیزی را در زمین دفن کرد)، مشکل قابیل حل شد: (فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ کَیفَ یوَارِی سَوْاةَ أَخِیهِ )(1). اگر آنان فرزندان نسل پیشین بودند، یقیناً دفن مرده را از اجداد خویش آموخته بودند و هرگز قابیل در این امر بدیهی، متحیّر نمی ماند.
دوم. خداوند در طلیعه سوره مبارکه نساء همه انسان ها را مخاطب ساخته، می فرماید: بپرهیزید از خدایی که شما را از حقیقت و نفس واحدی آفرید و از همان نفس واحد، همسرش را خلق کرد و از این دو، مردان و زنان فراوانی را در عالم پراکند: (یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَ نِسَاءً...)(2). بر اساس این آیه، آدم و حوا (ع)، نمی توانند فرزند انسان های دیگر باشند، زیرا در قرآن، از این دو، به عنوان سر سلسله انسان های موجود یاد شده است.
روشن ترین دلیل قرآنی بر این مطلب که آدم (ع) فرزند کسی نبوده و خود سر آغاز نسل بشر است، جدال احسنی است که قرآن کریم با مسیحیان، درباره خلقت عیسی(ع) دارد: (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(3)؛ یعنی شما پذیرفته اید که خدا، آدم (ع) را بدون پدر و مادر و از خاک آفرید. پس درباره مسیح (ع) چه مشکلی دارید که تولد او را بدون پدر، تحقق پذیر نمی دانید و مسیح (ع) را فرزند خداوند می پندارید؟
اقوال مختلف درباره آدم و حوا
برخی معتقدند که آدم و حوا (ع)، فرزند انسان های دیگری بودند؛ اما دیگران به دلیل نداشتن رشد فکری، بشر غیر مسئول بوده، تنها آدم و حوا (ع) از میان آن ها انتخاب شدند و مسئولیت یافتند. صاحبان این تفکر، به برخی آیات قرآن کریم استشهاد، بلکه استدلال کرده اند که به نقل بعضی آن ها اشاره می شود:1. دلیل و شاهد نخست بر این نظر، آن است که خدا انسان ها را به صورت جمع خطاب کرده و می فرماید: ما شما را آفریدیم و صورت گری کردیم، و سپس به فرشته ها فرمان سجده برای آدم دادیم:
(وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ...)(4). با توجه به معنای کلمه «ثم» (سپس)، معلوم می شود که خدا نخست جمع انسان ها را آفریده و سپس آدم (ع) را از آن میان برگزیده، سجده بر او را به فرشتگان فرمان داده است.
پاسخ این استدلال آن است که کلمه «ثم»، در همه جا به ترتیب وقوعی دلالت ندارد و گاهی ترتیب در گزارش را می رساند؛ برای مثال خدا در جایی نخست از فرستادن قرآن سخن می گوید و با اشاره به برکت های حاصل از انزال قرآن می فرماید: (وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا )(5). آن گاه با کلمه، «ثم» از انزال تورات که دیر زمانی پیش از قرآن کریم فرو فرستاده شده است، خبر می دهد: (ثُمَّ آتَینَا مُوسَى الْکِتَابَ...)(6).
روشن است که این «ثم» بر ترتیب وقوعی دلالت ندارد، زیرا نزول تورات از حیث وقوع، بر نزول قرآن مقدم است، اما بر اساس نکته ای، از فرستادن قرآن، پیش از فرستادن تورات یاد شده است. پس این تقدیم، تنها از حیث گزارش است و این گونه ترتیب را «ترتیب ذکری» گویند. درباره خلقت انسان ها نیز وقتی قرآن کریم، سجده بر آدم را با «ثم» در مرحله دوم بیان می کند، ترتیب در ذکر را اراده کرده است؛ نه ترتیب در وقوع را.
2. شاهد دوم که برای گزینش آدم و حوا (ع) از میان انسان های دیگر ارائه شده، آیه ای است که نخست دو نحوة خلقت انسان (از گل و آب) را یادآور شده، سپس با کلمه «ثم»، از تسویه و دمیده شدن روح الهی در موردی ویژه خبر می دهد: ( ... وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ * ُثمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ * ثُمَّ سَوَّئهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...)(7)؛ نخستین مرحله، آفرینش انسان از گِل بود و بعد، نسل انسانی را از آب (نطفه)، استمرار بخشیده، آن گاه از میان انسان ها آدم ابوالبشر را برای دمیدن روح الهی برگزیده است. پاسخ این کلام نیز روشن است، زیرا این آیه شریفه، آدم (ع) را آفریده شده از گِل می داند و نسل او را از نطفه او می شمارد و بعد از این، از دمیدن روح الهی در او سخن می گوید که نفخ روح در آدم (ع)، بعد از پدید آمدنش از گِل و نفخ روح در نسل او، هنگام پدید آمدن آنان از آب (نطفه) بوده است و تفاوت آفرینش آدم با بنی آدم نیز درست در همین جا نمایان می شود که آفرینش آدم مسیر تراب و طین و حماء مسنون و صلصال را پیموده است؛ اما بنی آدم سلسله نطفه، علقه، مضغه، عظام و... را پشت سر گذاشته است.
3. شاهد سوم در این زمینه، استشهاد به آیه ای است که قرآن کریم آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را به عنوان برگزیده های الهی معرفی می کند: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ )(8). همان گونه که نوح، آل ابراهیم و آل عمران (ع)، هر یک از میان جمعی انسان ها انتخاب شده اند، آدم (ع) نیز باید چنین باشد و این جز به فرزند بودن او برای انسان هایی دیگر نخواهد بود، یعنی در هر عصری، انسان هایی بوده اند که خدا افرادی را از میان آن ها برگزید و یکی از آن برگزیده ها، حضرت آدم (ع) است، پس در زمان حضرت آدم (ع) افرادی از بشر بوده اند. پاسخ این ادعا نیز آن است که گرچه لازمه هر «إصطِفا» و انتخاب و از جمله اصطفای آدم (ع)، وجود جمعیتی و به اصطلاح «مصطفی علیهم» است؛ اما آیه مذبور نشان آن نیست که خدا آدم (ع) را از همان ابتدا، از میان گروهی و جمعیتی برگزید، بلکه مقصود آن است که خدا آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را نسبت به همه عالمیان انتخاب کرد، پس «مصطفی علیهم» جهان و جهانیان و همه موجودات بشری هستند و آدم و نوح (ع) و... به دلیل خصوصیتی که دارند، مصطفای هستی و برگزیده خلقت اند.
بنابراین بهترین پاسخ به شواهد مطرح شده، همان آیه 59 سوره آل عمران است که آدم (ع) را آفریده از خاک می داند و با این حقیقت قابل قبول برای مسیحیان، حضرت عیسی (ع) را نیز مخلوقی بدون پدر معرفی می کند و هر گونه استبعاد یا استحاله ای را با توجه به قدرت غیبی و مطلق الهی، مطرود می داند.
ویژگی های مشترک آدم و بنی آدم
قرآن کریم در بحثی دیگر درباره هویّت انسان، از صفات و ویژگی هایی سخن می گوید که میان حضرت آدم (ع) و همه نسل او مشترک است. در این بخش، چهار مورد از آن ویژگی ها مطرح شده و چهارمین آن ها که موضوع این فصل است بررسی خواهد شد.1. ویژگی یکم: تلفیق از دو جنبه طبیعی و فراطبیعی، خصیصه ای مشترک در آدم و بنی آدم است، یعنی انسان ها نه روح صرف اند، همچون فرشته ها و نه جسم محض، مانند حیوانات و گیاهان، بلکه مجمعی از طبیعت و فراطبیعت و نمود کاملی از ملک و ملکوت در وجود انسان جلوه گر است.
2. ویژگی دوم: شیطان هم نسبت به آدم (ع) دشمنی ورزید و از این رو خدا به او هشدار داد که ابلیس دشمن شماست و در پی بیرون راندن تو و همسرت از بهشت: (فَقُلْنَا یآدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى )(9) و هم نسبت به فرزندان آدم. دشمنی شیطان تا قیامت پا برجاست و به این دلیل، خدا انسان ها را از این دشمن آشکار بر حذر می دارد و بر عهدی که با فرزندان آدم، مبنی بر عدم اطاعت از شیطان بسته است، تأکید کرده، می فرماید: (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ )(10).
3. ویژگی سوم: حیات یافتن با دم الهی، هم در حضرت آدم (ع) مطرح است و هم در فرزندان آدم. درباره حضرت آدم (ع)، خدا با دو آیه تصریح فرموده است که پس از تکمیل پیکر او و دمیدن از روح خویش در آن، فرشتگان را به سجود آدم (ع) فرمان دادیم: (فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ )(11).
در سوره آل عمران، از همین دمیدن روح الهی در پیکر خاکیِ آدم با تعبیر (کن فیکون) یاد شده است: (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(12)، و چون این قانون کلی خداست که هر چیز را اراده فرمود، با فرمان (کن) ایجاد می کند، فرزندان آدم نیز، بر اساس همین قاعده عمومی، حیات یافتند: (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(13). پس بنی آدم نیز تحت قاعده (کن فیکون)، موجود شده اند و این تعبیر در مورد حضرت آدم (ع)، معادل دمیده شدن روح الهی در اوست.
درباره فرزندان او نیز حیات یافتن با روح خداوندی ثابت است و قرآن کریم بر این حقیقت تصریح فرموده است: (... ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ * ثُمَّ سَوَّئهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...)(14)؛ یعنی خدا نسل آدم را از آب قرار داد و در پیکر آنان از روح خویش دمید.
البته تعبیر (کن فیکون)، درباره آدم، به این معناست که خدا به او فرمان وجود داد و از «موجود می شود». از آن جا که این قضیه، در زمان گذشته اتفاق افتاده است، تعبیر «کن فکان»، یعنی موجود شو و او هم «موجود شد»، مناسب تر به نظر می رسد؛ امّا همین تغییر تعبیر، نکته ای را به همراه دارد که در اصطلاح، از آن به حکایت حال ماضی یاد می شود و معنای آن، ایجاد نوعی هماهنگی میان حالِ گفتار و حالِ رفتار است و گویی قرآن کریم، مخاطب را به میانه میدانِ خلقت آدم می برد و در آن جا با او به گفت و گو می نشیند. پس حیات یابی، با دمیده شدن روح الهی، وصفی است مشترک، میان آدم (ع) و فرزندان او.
4. ویژگی چهارم: اساس بحث در این مسئله همین ویژگی، یعنی کرامت الهی است که در مورد حضرت آدم (ع)، به جنبه تعلیم اسما باز می گردد (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا )(15)، و درباره فرزندان او در گستره ای فراگیر، می تواند همگان را شامل شود: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ )(16). به استدلال قرآنی انسان هایی که امروز بر پهنه ی زمین زندگی می کنند، همگی فرزندان آدم و حوا (ع) هستند. دلیل این مدعا آن است که قرآن کریم، از سویی خود را هدایت گر همه عالمیان و بیم دهنده تمامی بشر، معرفی می کند: (هُدًى لِلنَّاسِ )(17) و (نَذِیرًا لِلْبَشَرِ )(18) و از سوی دیگر، همین بشر را فرزندان آدم می خواند و با تعبیر (یا بَنِی آدَمَ )(19) مورد خطاب قرار می دهد. پس بشرِ مخاطب قرآن، همگی فرزندان آدم اند، زیرا اگر بخشی از آن ها در غیر آدم و حوا (ع) ریشه داشتند، صحیح نبود که قرآن کریم همه را بنی آدم بخواند.
ممکن است گفته شود که قرآن از باب برتری بخشی به فرزندان آدم، همه را با این عنوان خطاب کرده یا چون همه انسان ها (چه فرزندان آدم و چه غیر آن ها) در تکلیف مشترک هستند، از آنان با تعبیری یکسان یاد کرده است؛ امّا صرف «برتری بخشیدن در خطاب» یا «اشتراک در تکلیف»، به استدلال فوق زیان نمی رساند؛ چون هر دو نیازمند دلیلی مستقل بر اثبات وجود نسلی دیگر است که آن ها در عصر نزول وحی، موجود بوده اند و چنین دلیلی وجود ندارد، زیرا صرف امکان تکامل داروینی یا حتی فعلیّتِ آن، نمی تواند دوام و عدم انقراض انسان های تکامل یافته از میمون را اثبات کند و آنچه از ظاهر قرآن بر می آید، این است که تمام انسان های کنونی، فرزندان آدم اند.
پی نوشت ها :
1- سوره مائده، آیه 31.
2- سوره نساء، آیه 1.
3- سوره آل عمران، آیه 59.
4- سوره اعراف، آیه 11.
5- سوره انعام، آیه 92.
6- سوره انعام، آیه 154.
7- سوره سجده، آیات 7-9.
8- سوره آل عمران، آیه 33.
9- سوره طه، آیه 117.
70- سوره یس، آیه 60.
11- سوره حجر، آیه 29؛ سوره ص، آیه 72.
12- سوره آل عمران، آیه 59.
13- سوره یس، آیه 82.
14- سوره سجده، آیات 8 و 9.
15- سوره بقره، آیه 31.
16- سوره اسراء ، آیه 70.
17- سوره بقره، آیه 185.
18- سوره مدثر، آیه 36.
19- سوره اعراف، آیات 26 و 27 و 31 و 35؛ سوره یس، آیه 60.