نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی
انسان تنها موجودی است که خدای ازلی عنوان جامع و کامل خلیفه الله را به او عطا کرد: (انِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) (1) و عناوین دیگر مربوط به انسان، همگی از آن عنوان جامع و شامل صادر می شود و همه اسامی زمینی اند، جز عنوان خلیفه الله که لقبی است آسمانی.
اکنون این پرسش مطرح است که چگونه موجودی با پشت سر نهادن این مراحل به مقام «خلیفه اللّهی» بار می یابد و آیا همه انسان ها می توانند، این مراحل را پشت سر بگذارند و به این مقام منیع باریابند، یا عده ای در همان مراحل اولیه می مانند؟
در پاسخ باید گفت: در هر مرحله، گروهی از پای افتاده، زمین گیر می شوند. آن که تنها در پی خوب خوردن، رشد کردن جسمی و زیبا پوشیدن است و با احساس، عاطفه و مسئولیت، سر و کاری ندارد، در مرحله نباتی جا مانده و در واقع تنها گیاه خوبی است، زیرا یک درخت خوب و سالم نیز دارای جذب خوب، رشد خوب و پوشش زیباست و سهمی از عاطفه و مسئولیت ندارد.
اگر از این مرحله به سلامت عبور کرد و پُست، مقام، عاطفه، احساس، وفاداری، مسئولیت و امانت برای او مطرح شد، به مرتبه حیوانی پای نهاده است، چون این امور در حیات حیوانی کاملاً مشهود است. زندگی زنبور عسل، مورچه و موریانه، مسئولیت پذیری و نظم زیبای زندگی را در حیاتی دسته جمعی به خوبی نشان می دهد. مرغ خانگی زمانی که مادر می شود، نسبت به جوجه هایش احساس مسئولیت دارد و از آن ها حفاظت و حمایت می کند. سگ شکاری نیز کبک صید شده صاحبش را از فاصله ای دور بر می گیرد و با این که خود گرسنه است و شکار لذیذ، با وفاداری و امانت، شکار را به صاحب خود می رساند.
اگر کسی این اندازه احساس مسئولیت و امانت داری نداشته باشد، به یقین از حیوان پست تر است: (ُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) (2).
اگر تا این اندازه مسئول و امین باشد، حیوانی خوب و تربیت شده است، زیرا بسیاری هستند که به خدا و قیامت اعتقادی ندارد؛ اما امین و مسئولیت پذیرند. اگر کسی این مرحله را پشت سر نهاد و از لذت های حیوانی گذشت، به مقام انسانی وارد می شود. ویژگی برجسته او در این مقام کرامت است: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) (3).
پس در قرآن کریم، دو جنبه طبیعی و فراطبیعی انسان تشریع شده است؛ اما نه به این معنا که انسان، دارای دو حقیقت همسان و مساوی است، بلکه بر اساس روایاتی که اصل انسان را جان او می داند: «أصل الإنسان لبه» (4)، انسان تنها یک حقیقت دارد و این حقیقت یگانه، دارای یک اصل و یک فرع است. اصل او روح الهی و فرع او که همواره پیرو آن اصل است، بدن اوست. هر اندازه که قوت روح، بالا باشد بدن نیز قوی است و از خستگی و درماندگی به دور است.
در سخنان امام صادق (ع) آمده است که هیچ بدنی در برابر نیت قوی، دچار ضعف و سستی نمی شود: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه» (5)، بدن اصل نیست تا از خود خواسته ای اصیل داشته باشد، بلکه تابع روح است و از هر چه آن اصل فرمان دهد، پیروی می کند. پس مجرای خلیفه خدا بودن در روح انسان تعبیه شده و بدن نیز تحت سلطه روح است.
اکنون این پرسش مطرح است که چگونه موجودی با پشت سر نهادن این مراحل به مقام «خلیفه اللّهی» بار می یابد و آیا همه انسان ها می توانند، این مراحل را پشت سر بگذارند و به این مقام منیع باریابند، یا عده ای در همان مراحل اولیه می مانند؟
در پاسخ باید گفت: در هر مرحله، گروهی از پای افتاده، زمین گیر می شوند. آن که تنها در پی خوب خوردن، رشد کردن جسمی و زیبا پوشیدن است و با احساس، عاطفه و مسئولیت، سر و کاری ندارد، در مرحله نباتی جا مانده و در واقع تنها گیاه خوبی است، زیرا یک درخت خوب و سالم نیز دارای جذب خوب، رشد خوب و پوشش زیباست و سهمی از عاطفه و مسئولیت ندارد.
اگر از این مرحله به سلامت عبور کرد و پُست، مقام، عاطفه، احساس، وفاداری، مسئولیت و امانت برای او مطرح شد، به مرتبه حیوانی پای نهاده است، چون این امور در حیات حیوانی کاملاً مشهود است. زندگی زنبور عسل، مورچه و موریانه، مسئولیت پذیری و نظم زیبای زندگی را در حیاتی دسته جمعی به خوبی نشان می دهد. مرغ خانگی زمانی که مادر می شود، نسبت به جوجه هایش احساس مسئولیت دارد و از آن ها حفاظت و حمایت می کند. سگ شکاری نیز کبک صید شده صاحبش را از فاصله ای دور بر می گیرد و با این که خود گرسنه است و شکار لذیذ، با وفاداری و امانت، شکار را به صاحب خود می رساند.
اگر کسی این اندازه احساس مسئولیت و امانت داری نداشته باشد، به یقین از حیوان پست تر است: (ُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) (2).
اگر تا این اندازه مسئول و امین باشد، حیوانی خوب و تربیت شده است، زیرا بسیاری هستند که به خدا و قیامت اعتقادی ندارد؛ اما امین و مسئولیت پذیرند. اگر کسی این مرحله را پشت سر نهاد و از لذت های حیوانی گذشت، به مقام انسانی وارد می شود. ویژگی برجسته او در این مقام کرامت است: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) (3).
پس در قرآن کریم، دو جنبه طبیعی و فراطبیعی انسان تشریع شده است؛ اما نه به این معنا که انسان، دارای دو حقیقت همسان و مساوی است، بلکه بر اساس روایاتی که اصل انسان را جان او می داند: «أصل الإنسان لبه» (4)، انسان تنها یک حقیقت دارد و این حقیقت یگانه، دارای یک اصل و یک فرع است. اصل او روح الهی و فرع او که همواره پیرو آن اصل است، بدن اوست. هر اندازه که قوت روح، بالا باشد بدن نیز قوی است و از خستگی و درماندگی به دور است.
در سخنان امام صادق (ع) آمده است که هیچ بدنی در برابر نیت قوی، دچار ضعف و سستی نمی شود: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه» (5)، بدن اصل نیست تا از خود خواسته ای اصیل داشته باشد، بلکه تابع روح است و از هر چه آن اصل فرمان دهد، پیروی می کند. پس مجرای خلیفه خدا بودن در روح انسان تعبیه شده و بدن نیز تحت سلطه روح است.
پی نوشت ها :
1- سوره بقره، آیه 30.
2- سوره اعراف، آیه 179.
3- سوره اسراء، آیه 70.
4- الامالی، ص 240.
5- من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 400.