1. زندگینامه خواجه نظام الملک
ابوعلی، حسن فرزند خواجه ابوالحسن علی بن اسحاق در سال 408هـ.ق در یکی از روستاهای طوس به دنیا آمد. پدر او از دهقان زادگان خطه ی طوس بود. دهقانان در ایران قبل از اسلام و چند سده پس از ورود اسلام، ملاکین درجه ی دوم بودند که جزء آزادگان و مردم اصیل و نجیب محسوب می شدند. این طبقه در تعادل جامعه نقش عمده ای داشتند و استواری طبقات پایین تر یعنی بزرگان و پیشه وران و غیر آنان به وجود ایشان بسته بود. در مرافعات و نزاعها میان مردم داوری می کردند و در دفاع از حریم خود بسیار کوشا بودند. پدر خواجه در دستگاه حکومتی حکمران خراسان داخل شده بود و به خدمت دیوانی اشتغال داشت و کم کم نیز ارتقاء مقام یافت و مأمور اداره ی اموال دولتی در ناحیه طوس شد. خواجه پس از طی مقدمات علوم و آموختن فقه شافعی در حدود بیست سالگی به اعمال دیوانی مشغول و در بلاد مختلف خراسان در خدمت امیران بود. با هجوم ترکمانان سلجوقی به خراسان و سقوط غزنویان، خواجه ترجیح داد با سلجوقیان همکاری نماید. وی پس از چند سال خدمت سرانجام به مرو نزد چغری بیگ داود برادر طغرل سلجوقی رفت. چغری با دیدن کیاست و ذکاوت وی او را به پسرش آلپ ارسلان محمد سپرد و گفت: «این حسن طوسی است، او را مدیر و مدبر خودساز و به جای پدر خویش بدان و خلاف رأی او مکن».(1) وقتی آلپ ارسلان به حکومت رسید، خواجه نظام الملک را به جای ابونصر کندری به وزارت گماشت و خواجه از آن تاریخ تا پایان سلطنت ملکشاه، فرزند آلپ ارسلان (485هـ.ق) و تا هنگامی که کشته شد عهده دار مقام وزارت بود. خواجه در طول حدود سی سال وزارت در فتح بلاد و تدبیر امور و سرکوبی مخالفان این دو پادشاه از خود کفایت زیاد نشان داد و توانست پایه های قدرت سلجوقیان را استحکام بخشیده و از حلب تا کاشغر (نام ولایتی در چین) را تحت امر ایشان درآورد. براساس همین پیشرفت و توانایی خواجه، امیرالشعراء معزی در مدح وی سروده است:
تو آن خجسته وزیری که از کفایت تو
کشید دولت سلجوق بر بعلّیین
تو آن ستوده مشیری که در فتوح و ظفر
شده است کلک تو با تیغ شهریار قرین
در چگونگی کشته شدن خواجه گفته شده است که وی به همراه سلطان ملکشاه از اصفهان به قصد بغداد حرکت کرد. در نزدیکی کرمانشاهان (صحنه) شخصی در لباس صوفیان برای تقدیم عرض حالی خود را به خواجه نزدیک نمود و زخمی با کاردی که پنهان کرده بود بر او وارد کرد و خواجه در اثر این جراحت در دهم رمضان 485هـ.ق بدرود حیات گفت. قاتل وی را از فدائیان اسماعیلی دانسته اند، زیرا خواجه با آنان بسیار دشمن بود. برخی نیز قتل وی را به اغوای ملکشاه منسوب می دانند، زیرا در اواخر حکومت ملکشاه روابط میان آنان خصوصاً با سعایت برخی اصحاب، دچار نقار شده بود. ملکشاه در پی حادثه ای، خواجه را تهدید به عزل از منصب وزارت نمود و خواجه که خود را شریک سلطنت وی می دانست، در پاسخ پیک ملکشاه که پیام تهدیدآمیز سلطان را به وی ابلاغ کرده بود، گفت: «دولت آن تاج بر این دوات بسته است. هرگاه این دوات برداری آن تاج بر این دوات بسته است. هرگاه این دوات برداری آن تاج بردارند».(2) یک ماه پس از مرگ خواجه، ملکشاه نیز در بغداد به شکل مرموزی درگذشت. لازم به ذکر است که خواجه نظام الملک را مشهورترین وزیر ایرنی بعد از اسلام دانسته اند.(3)
در نیمه اول قرن پنجم، هجوم ترکان سلجوقی به ایران به زوال غزنویان و تشکیل حکومت سلجوقیان منجر می شود. سلجوقیان ترکان صحراگردی بودند که گاه برای گذراندن زندگی دست به قتل و غارت نیز می زدند. اولین سلطان سلجوقی، طغرل بود که به کمک دودمان خود به ویژه برادرش داودبیک، خراسان را به تصرف درآورد. سلجوقیان با تصرف نواحی شرقی ایران توانستند قدرتهای قبیله ای و منطقه ای را رام کرده و نهاد سلطنت را تثبیت کنند. راه اندازی تشکیلات اداری، سیستم منظم مالیات گیری که نتیجه ی آن درآمد منظم بود تشکیل ارتش ثابت در دوران زمامداری آنان استقرار یافت. سلجوقیان مانند بسیاری از حکومتهای غیرایرانیِ ایرانی شده، و البته نقش وزراء و مشاوران ایرانی در این تحولات، عامل عمده بوده است. خواجه نظام الملک، اساس تشکیلات سلجوقیان را در آن دوران سامان داد، در غرب ایران آل بویه در سالهای میانی قرن پنجم دوران افول خود را پشت سر می گذاشتند. با گسترش سلطه سلجوقیان، برای اولین بار در سال 455هـ.ق در شیراز خطبه خوانده شد و در سال 466خوزستان مطیع دولت سلجوقیان شد.(4) خلافت عباسیان در بغداد و خلافت فاطمیان در مصر نیز با تهدیدهائی مواجه بود. خلفای عباسی هم ناچار بودند موقعیت خود را در قبال قدرت روزافزون دستگاه سلطنت حفظ نماید. از طرف دیگر دستگاه خلافت آنان از سوی فاطمیان (شیعیان اسماعیلی) مصر تهدید می شد. دستگاه فاطمی با ارسال مبلغان سعی در تبلیغ مذهب خود و تضعیف موقعیت عباسیان داشتند. آل بویه نیز رسماً سلاطین مسلط بر بغداد و عراق و نواحی غرب ایران بودند. آنان شیعه ی زیدی مذهب بودند و تحمل آنان برای سلاجقه که سنی های متعصب بودند دشوار بود. با تصرف بغداد بوسیله ی طغرل و پس از سیزده ماه اقامت، خلیفه وی را به حضور پذیرفت و القاب متعدد و دو تاج به نشانه فرمانروایی بر عرب و عجم به وی اعطاء کرد و بغداد را به تصرف خود درآورد و خطبه به نام «المستنصر» خلیفه فاطمی مصر خوانده شد. یک سال بعد مجدداً ممتازی به سلجوقیان نزد خلیفه بخشید و طغرل از یک فرمانده بیابانگرد تبدیل به سلطانی شد که قلمرو وسیعی از ماوراء النهر تا بغداد را در اختیار داشت. همچنین با تهدیدات کندری وزیر طغرل، دختر خلیفه به مصاهرت طغرل درآمد.(5)
پس از طغرل آلپ ارسلان به قدرت رسید و عمده ی فتوحات سلجوقیان در دوران وی اتفاق افتاد و در تمام وقایع و تحولات خواجه نظام الملک نقش اول را داشت. از وقاع مهم این دوره شکست امپراطوری روم شرقی، واقع در شمال دریاچه ی وان در ارمنستان بود امپراطوری روم شرقی در سال 462 با سپاهی به گفته ابن اثیر حدود دویست هزار نفر به نبرد با آلپ ارسلان پرداخت وی توانست با سپاه پانزده هزارنفری و با رشادت کم نظیر، امپراطور مغرور را شکست داده و اسیر کند.(6) پادشاه سلجوقی حکومت ولایات تصرف شده را به عموزاده ی خویش به نام سلیمان واگذار نمود و سلیمان در سال 470هـ.ق دولت سلجوقیان را در آن سرزمین بنیان نهاد و شهر قونیه را که در آن زمان بسیار زیبا بود در آسیای صغیر پایتخت خود ساخت. سلاجقه تا سال 700هـ.ق بر آن سرزمینها حکومت کردند.(7) آلپ ارسلان مانند عمویش با «القائم بامرا...» خلیفه ی عباسی معاصر بود. او هرچند به بغداد سفر نکرد اما رابطه ی صمیمانه ای با خلیفه داشت و در حمایت از خلیفه و دفع مخالفانش کوشا بود. ازدواج دختر وی با پسر خلیفه نزدیکی میان خاندان سلجوقی و عباسی را نیز استحکام مضاعف بخشید. پس از آلپ ارسلان، ملکشاه به قدرت رسید. وی سه سال از سلطنت خود را با «القائم» و بقیه را با «عبدالله المقتدی بامرالله» (487-467) معاصر بود. دولت سلجوقی در دوران ملکشاه به منتهی درجه عظمت و شهرت رسید بگونه ای که قدرت خلافت بغداد عملاً تحت الشعاع قدرت سلاجقه قرار گرفت و تدبیر دستگاه خلافت بغداد با ملکشاه و وزیرش خواجه نظام الملک بود. اکثر مورخان، تمام پیشرفتها و موفقیتهای دوران پادشاهی ملکشاه را ناشی از کفایت و کاردانی خواجه نظام الملک دانسته اند. پادشاهان سلجوقی حنفی مذهب و خواجه شافعی مذهب بود و در نظامیه بغداد که تحت نظارت خواجه بود صرفاً فقه شافعی تدریس می شد. سلاطین سلجوقی با انگیزه ی مذهبی، حضور و وجود خلیفه را ضروری و حتی بصورت صوری یا واقعی منبع مشروعیت می دانستند. فقهائی مانند ابوحامد غزالی نیز در آراء و کتب خود سعی می نمودند تا اولاً خلیفه را منبع مشروعیت حکومت و مناصب حکومتی معرفی کنند بگونه ای که دستگاه سلطنت نیز مجوز شرعی حکمرانی را با انتساب به خلیفه و تأیید او حاصل نماید و ثانیاً سلاطین را بازوی نظامی و اجرائی خلیفه محسوب نمایند تا پیوندی میان دیدگاه و نگرشی دینی (براساس فقه عامه) و واقعیت زمان (قدرت سلاطین) برقرار سازند. ابوالحسن ماوردی فقیه برجسته ی شافعی مذهب (450-364هـ.ق) نیز ضمن بحث مستوفی در باب خلافت، مشروعیت دینی دستگاه سلطنت را منوط به تأیید خلیفه می دانست.(8)
پی نوشت ها :
1. مینوی، مجتبی، نقدحال، ص196.
2. پیرنیا، حسن، اقبال، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه، ص336، تهران انتشارات خیام، چاپ هفتم، 1376.
3. همان، ص 337.
4. بویل، جی. آر. تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، ص51، تهران، امیرکبیر، 1366.
5. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، ج16، ص376، تهران، انتشارات علمی، 1351.
6. امپراطور روم «رومانوس دیو جنس» Romanson Diogenes بود.
7. مشکور، محمد جواد، اخبار سلاجقه روم، مقدمه، تهران، انتشارات تهران، 1350.