شرح احوال و آثار غزالی مشهدی (1)

غزالی مشهدی از شاعران گرانمایه ی قرن دهم هجری است که با وجود توان شعری بسیار بالایی که دارد کمتر موردتوجه قرار گرفته است. وی در زمره ی هفتصد شاعری است که به خاطر اوضاع نابسامان شعر در عصر صفوی به
پنجشنبه، 26 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شرح احوال و آثار غزالی مشهدی (1)
شرح احوال و آثار غزالی مشهدی (1)

نویسنده: مهدی ستودیان



 

چکیده

غزالی مشهدی از شاعران گرانمایه ی قرن دهم هجری است که با وجود توان شعری بسیار بالایی که دارد کمتر موردتوجه قرار گرفته است. وی در زمره ی هفتصد شاعری است که به خاطر اوضاع نابسامان شعر در عصر صفوی به کاروان راهیان سفر هند پیوست و در آن جا در خدمت خانِ زمان به مقام ملک الشعرایی رسید. در این مقاله ضمن بیان شرح احوال غزالی مشهدی به اوضاع اجتماعی و فرهنگی عصر صفوی نیز توجه شده است و آثار غزالی مشهدی به همراه نمونه هایی از شعر و نثر وی، معرفی شده است.

واژه های کلیدی:

غزالی مشهدی، شعر فارسی در قرن دهم، شعر عصر صفوی
بسم الله الرحمن الرحیم نقش بدیعست ز کلک قدیم
(نقش بدیع)
ادبیات فارسی در سیر تکامل خود، ناظر تحولات و دوره بندیهایی چند بوده است، این دوره ها به دلیل رواج سبکی خاص در پهنه ی نظم و نثر یا ظهور شاعر یا نویسندگانی بزرگ بوده است که توانسته بودند، مسیر آفرینشهای ادبی را دگرگون کنند. از آن میان می توان از دوره ای یاد کرد که از سده ی دهم هجری آغاز می شود. این دوره به لحاظ گسترش زبان و ادبیات فارسی به داخل شبه قاره ی هند، در نتیجه ی مسافرت یا مهاجرت کثیری از شعرای فارسی زبان به آن سامان حائز کمال اهمیت است. در جمع این کاروان هفتصد و چند نفری که به هند مسافرت یا مهاجرت کردند، سیمای غزالی مشهدی شاعر بلندآوازه ی ی دربار شاه تهماسب صفوی بیش از دیگران در خور توجه است، او که به تهمت بد مذهبی مورد تعقیب و ایذا قرار گرفته بود، راهی جز مهاجرت در پیش نداشت و زاد و توشه ای که در این سفر بی بازگشت، به همراه داشت، چیزی جز قریحه و ذوق شاعریش نبود.

غزالی مشهدی که بود؟

درباره ی نام و نسب غزالی مشهدی شاعر گرانمایه ی قرن دهم در تذکره ها مطلب شایان ذکری نیامده است، جز این که در تذکره ی هدّیةُ العارفین نام وی محمد و نام پدرش عبدالله ذکر شده است. (اسماعیل پاشا، 1967، 252)، تذکره ی همیشه بهار هم نام شاعر را علی رضایی مشهدی دانسته است. (عباسی، 1975، 29)، هر چند که استاد گلچین معانی این تذکره را چندان دارای اعتبار ندانسته است. (گلچین معانی، 1350، 415)
درباره ی شخصیت او در تذکرة الشعرا آمده است که:
«از مشاهیر زمان شاه تهماسب بوده است». (عبدالغنی خان، 1916، 95)
سال تولد این شاعر مورد اختلاف است: اسماعیل پاشا تولد او را سال 930 ه ق دانسته (گلچین معانی، 1370، 933)، و استاد گلچین هم همین تاریخ را پذیرفته اند، حال آن که ریور (ریو، 1966، 661) و دکتر صفا (صفا، 1364، 701) سال تولدش را 936 ه ق ذکر کرده اند.
محل تولد وی به نقل تمامی تذکره نویسان شهر مشهد است خود شاعر هم در این مورد گفته است.
عیب من آنست که از مشهدم ورنه چرا نزد عزیزان بدم
(ب 899 نقش بدیع)
در کارگاه چرخ اگر نیک ور بدم این دولتم بس است که از خاک مشهدم
(دیباچه ی دیوان آثار الشباب)
دوران کودکی و کسب علم و معرفت را در زادگاهش سپری کرد و به گفته ی صادقی کتابدار:
«از اوایل عمر شاعر شناخته شد و چون نوری دندانی را هجو کرد شهرتی به سزا یافت». (صادقی کتابدار، 1327، 138)
آن طوری که از تذکره ها بر می آید، علاوه بر بهره مندی از شعر و علوم و معارف دیگر طریقه ی صوفیه را در پیش داشته است، تذکره ی ریاض العارفین می نویسد که:
«علاوه بر فضایل علمی، طریقه ی انیقه طریقت تحصیل نموده، عارف معارف و واقف مواقف گردید». (هدایت، 1316، 196)
در کتاب طبقات اکبری (مقیم هروی، بی تا، 485) و منتخب التواریخ (بداؤنی، 1868، 171) هم به این امر اشاره شده است.
تذکره ی آتشکده ی آذر نیز درباره ی وی آورده است: «صوفی منش و درویش روش بوده است». (بیکدلی شاملو،1338، 471)
تخلّص شاعر: با نگاهی به تذکره ها در می یابیم که بسیاری از بزرگان تخلص «غزالی» داشته اند که از آن میان بعضی ها بطور مشخص کلمه ی «غزّالی» منسوب به غزّال (ریسنده) را به عنوان تخلص برگزیده اند و گروهی نیز تخلص «غزالی»منسوب به غزال (آهو) را.
بطور کلی کسانی که به «غزالی» (با تشدید یا بی تشدید) مشهور بوده اند تا آنجا که استقصا شده است عبارتند از:
«غزالی بلخی، غزالی طوسی، غزالی طوسی (محیی الدّین)، غزالی ماوراءالنهری، غزالی چنبک هروی، غزالی مروزی، غزالی سمرقندی، غزالی (نظام محمود طاهر)، میراسلام غزالی، غزالی تبریزی و غزالی مشهدی». (عباسی، 1975، 28 و 29)
غزالی مشهدی در دیوان آثار الشباب خود در قطعه ای وجه تخلص خود را چنین بیان می کند:
«غزالی شد غزل گوی شمارم به وصف طلعت یوسف جمالان
چو آهو بوده ام از خردسالی سگ آهوی چشم خردسالان
غزالی بهر آن کردم تخلص که دیدم مردمی ها از غزالان»
(دیوان آثار الشباب، ص 15)
مذهب و اعتقاد شاعر: از طرق متفاوت می توان به مذهب شاعر پی برد اما بهترین راه مراجعه به آثار شعری اوست، با نگاهی به ابیات زیر تشیع وی مسلّم می شود:
این دولتم بس است غزالی که تا به حشر خاک ره محمد و آل محمدم
(کلیات، برگ 175)
هر چند در زمانه غزالی به چشم خلق مانند گوهر سخن خویش بی بهاست
این فخر بس که طینتش از خاک راه تُست وین قدر بس که خاک وی از مشهد رضاست
(کلیات، برگ 154)
ما را همین بس است غزالی که تا به حشر دست ولا به دامن آل عبا زنیم
(کلیات، برگ 171)
وی ابتدا به درگاه شاه تهماسب اول صفوی (ج 930 و 984) راه یافته، مدتی در شهر قزوین در خدمت او به سر برده، مثنوی نقش بدیع را نیز به نام همین شاه صفوی آغاز کرده است. غزالی در سال 958 (ه ق) به امر شاه تهماسب برای هجو و سرزنش خواجه امیر بیک کججی به شیراز فرستاده شده است. هم استاد گلچین معانی (گلچین معانی، 1370، 934) و هم دکتر صفا متعرّض این مطلب شده اند. از جمله دکتر صفا می نویسد:
«در اوان جوانی به دربار شاه تهماسب صفوی راه یافت و در سال 958 از جانب او مأمور شد تا به شیراز رود و خواجه امیر کججی مهر دار که پادشاه ازو به سببی آزرده خاطر بود سرزنش و هجو کند و در این زمان برتایی بیست و دو ساله بود». (صفا، 1364، 701)
ارتباط نزدیک شاعر با دربار شاه تهماسب هم تأییدی دیگری بر تشیع راستین وی تواند بود.
مهاجرت به هند: غزالی مشهدی بعد از این که برای سرزنش امیر بیک کججی به شیراز رفت، بنا به دلایلی درصدد مهاجرت به هند برآمد، هرچند در کمتر تذکره ای در این باره مطلب روشنی نگاشته شده است، امّا از بررسی اوضاع و احوال سالهای حکومت شاه تهماسب صفوی می توان دلایلی را برای مهاجرت غزالی مشهدی به هند پیدا کرد از آن جمله:
1-خشونتها و رفتارهای ناهنجار: پایه و اساس حکومت صفوی که از ابتدا بر خشونت استوار شده بود، در دوره ی شاه اسماعیل اول (907ج، 930 م) و پسرش شاه تهماسب به اوج خود رسید و در عصر شاه تهماسب، برخی از امیران و خدمتگزاران صدیق به دلایلی موهوم قربانی این خشونتها شدند از جمله: جلال الدین خواندمیر که آخرین وزیر شاه اسماعیل بود بنا به دلایلی شاه تهماسب از او رنجیده شد. خود شاه تهماسب در این باره می نویسد:
«و خواجه جلال الدین محمد بنا بر بعضی قبایح که ازو صادر شده بود مؤاخذه گشت و آخر سوختندش». (شاه تهماسب، 1343، 9)
خواجه حبیب الله که از وزیران و سرداران شاه تهماسب و در عین حال مدری نیکو نهاد بود، کشته می شود.
خواجه کلان غوریانی هم به علت این که هنگام عبور عبید الله خان ازبک از بیم او از پادشاه ایران به نیکی یاد نکرده است، به دستور شاه تهماسب محکوم به قتل شد، وی را پوست کندند و پوستش را پُر کاه کردند.
خواجه محمد صالح بیتکچی را در استرآباد اسیر کردند و در تبریز در خمی گذاشتند و از بالای منازه ی نصریّه به زمین انداختند.
رکن الدین مسعود کازرونی که از عالمان و پزشکان نامدار بود به خشم سلطان گرفتار شد و در آتش سوخت.
خود غزالی ناظر رفتاری بوده است که با امیربیک کججی شد و این حوادث می توانسته است، وحشتی خاص در جان او به وجود آورد و برای خود او نیز انتظار سرنوشتی مشابه را در پی داشته باشد.
2- ستیزه جویی با صوفیان: هر چند که حکومت صفویان با نهضت گروهی از صوفیان آغاز شد امّا در عین حال عهد صفوی برای صوفیان دوران نامساعدی است، برخی از تذکره نویسان علت این امر را رواج قدرت شیعیان و بخصوص علمای شیعه می دانند. دکتر صفا در این زمینه می نویسد:
علت این دشمنی عالمان شیعه با صوفیان آن است که عالمان مذکور ولایت و رهبری خلق را خاص امام و در غیبت وی ویژه ی نوّاب او می دانند و حال آن که صوفیان اقطاب و مشایخ خود را در زمره ی اولیاءالله درآورده، اطاعت از آنان را پنهان و آشکارا واجب می شمرند و به عالمان شرع که مدعی جانشینی پیامبر و ائمه ی دین اند، وقعی نمی گذارند». (صفا، 1364، 203 و 204)
غزالی مشهدی هم که به گفته ی اکثر تذکره نویسان صوفی مشرب بوده است، در معرض این خطر قرار داشته است و همین امر شاید از عواملی بوده است که اقامت در ایران را برای غزالی غیرممکن ساخته و او را ناگزیر کرده است که به هند مهاجرت کند. منتخب التواریخ در این مورد تصریح کرده است که:
«چون به تقریب الحاد و بی اعتدالی در عراق قصد کشتن او را کردند از آنجا به دکن فرار نمود، پس به هند آمد». (بداؤنی، 1886، 170)
در تذکره ی مجمع الخواص به همین موضوع اشاره شده است:
«در زمان شاه مرحوم از تهمت ردّه ای اندیشید و مهاجرت اختیار کرد و به هندوستان رفت». (صادقی کتابدار، 1327، 138)
همان که دکتر صفا هم اشاره می کند:
«اما غزالی که نمی توانست از آزاد منشی های شاعرانه ی خود دست بردارد، به زودی به تهمت الحاد گرفتار شد، چنانکه از بیم بدخواهان در محیط تعصب آلود ایران سامان اقامت نیافت». (صفا، 1364، 701)
استاد گلچین معانی ضمن تأیید همین نظر می گوید:
«پس از ورود غزالی به دکن، آن چنان که باید «کارش رونق نگرفت» (عبدالغنی خان، 1916، 95) و به قول صاحب هفت اقلیم «چنانچه باید اختر مرادش صعود ننمود» (رازی، بی تا، 211)، صاحب شمع انجمن نیز به این بداختری به گونه ای دیگر اشاره کرده است. (حسن جان بهادر، 1292، 337)
در کتاب عرفات العاشقین نیز آمده است که:
«گویند چون از خراسان به عراق و فارس آمد از آنجا رغبت به هند نمود از راه دریا به دکن افتاد، در اوایل حال مدتی در آن حدود بی اعتبار مانده، به هیچ وجه کارش رونقی نیافت». (گلچین معانی، 1370، 940)
در ایام ورود غزالی به سرزمین هند سلسله ی گورکانیان هند در آن دیار حکومت می کردند. این خاندان که اخلاف ظهیرالدین بابر تیموری بودند در زمره ی پادشاهانی هستند که در پرورش فرهنگ و زبان فارسی در هند نقش به سزایی داشتند و به زبان و فرهنگ ایرانی عشق می ورزیدند.
ظهیرالدین بابر، از نسل جلال الدین میرانشاه، پسر امیرتیمور گورکانی بود و تا سال 937 (ه ق) بر هند حکومت کرد و بعد از او حکومت به فرزندش ناصرالدین همایون رسید که از سال 937 تا 963 (ه ق)درهند فرمانروایی داشت. وی در سال 951 در اثر شکستی که از شیرشاه افغان، پادشاه دهلی، خورد، به شاه تهماسب صفوی پناه آورد و پس از یک سال اقامت در ایران به یاری قزلباشان به دفع دشمنان پرداخت و قندهار را در همان سال تصرف کرد و از آن سال تا سال 962 بعد از جنگهای پیاپی با مخالفان خود دهلی را مسخر کرد و یک سال بعد که برای تماشای برآمدن زهره و گزاردن نماز بر بام کتابخانه اش رفته بود، به زمین افتاد و جان سپرد و پس از او پسرش جلال الدین اکبر به حکومت رسید.
جلال الدین اکبرشاه از سال 963 تا 1014 بر هند حکومت کرد، بخشی از دوران حکومت جلال الدین اکبر مصادف بود با جکومت شاه تهماسب صفوی (930-984) و دوران اغتشاش در قلمرو صفویان که تا سال 996 یعنی سال روی کار آمدن شاه عباس اوّل (ج 996-1038) ادامه داشت.
دوره ی حکومت گورکانیان هند که بنا به گفته ی دکتر صفا، برخی از مورخان غربی و مؤلفان هندی این دوره را عصر «مغولان هند یا مغول کبیر هند می نامند» (صفا، 1364، 46)، دوره ی رواج فرهنگ و ادب فارسی و آغاز مهاجرت شاعران ایرانی به هند است. علت این مهاجرتها از یک طرف نابسامانی دربار صفوی و بی توجهی نسبت به شاعران بود و از طرف دیگر تشویق و ترغیب پادشاهان گورکانی هند که نسبت به شعر و ادب فارسی عنایت خاصی داشتند. فی المثل همایون شاه بویژه در هنگام اقامت یک ساله ی خود در ایران، از شاعران و نویسندگان ایرانی خواست تا به هند مهاجرت کنند.
توجّه گورکانیان به ادب فارسی و هنر ایرانی در دوره ی حکومت جلال الدین اکبر شاه و همزمان با ورود غزالی مشهدی به هند به اوج خود رسید.
میرمحمدقلی سلیم می گوید:
نیست در ایران زمین سامان تحصیلِ کمال تا نیامد سوی هندستان حنارنگین نشد
(صفا، 1364، 492)
آقاصفی صفاهانی هم گفته است:
بیا ساقی از احتیاجم برآر وزین کشور بی رواجم برآر
به هندم رسان خوش در آن مرز و بوم به ویرانه تا کی نشینم چو بوم
به ملک عراقم چو گنجی به خاک و یا موم در آتشِ تابناک
(صفا، 1364، 492)
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط