غزالی هم از این توجه و عنایت شاهان گورکانی هند آگاه بود؛ علاوه بر خود اکبرشاه که به جهت تشویق و ترغیب سخنوران پارسی و بزرگداشت و انعام آنان شهره بود و حتی برای اولین بار در دربار خود رسم تعیین ملک الشعرا و ترتیب مشارکت شاعران در مراسم رسمی را پایه گذاشت و به همین انگیزه گروهی از شعرای بزرگ در دربار او جمع شده بودند (علامی، بی تا، 235)؛ کسانی مثل علی قلیخان شیبانی مشهور به «خان زمان» نیز به شیوه ی بزرگان عهد، شاعران را به جاه و مال می نواختند. خان زمان خود اهل شعر بود و «سلطان» تخلّص می کرد. وی از امرای بزرگ جلال الدین اکبرشاه و حاکم جونپور بوده است. (بیکدلی شاملو، 1338، 471)
خان زمان وقتی از مهاجرت غزالی به دکن آگاه شد و دریافت که در آنجا چندان توجهی به او نشده است، بر طبق مندرجات اکثر تذکره ها، شخصی را با چند سر اسب و هزار روپیه خرج راه به جانب وی فرستاد و بر طبق نوشته ی هفت آسمان:
«مصاحبتش را التماس نموده، آن طوری که از این قطعه که در بدیهه گفته، مستفاد می گردد:
ای غزالی به حق شاه نجف که سوی بندگان بی چون آی
چونکه بی قدر گشته ای آنجا سرِ خود گیر و زود بیرون آی»
(علی احمد، 1965، 100)
شبانی نعمانی معتقد است که خان زمان این قطعه شعر را ضمیمه ی هزار روپیه و چند اسب نموده است وی ضمن نقل قطعه ی موردنظر اضافه می کند که:
«سر خود گیر کنایه از هزار روپیه است، چه اینکه «غ» حرف اول غزالی عدداً هزار است.» (نعمانی، 1368، 13 و 12)
غزالی بعد از این به خدمت خان زمان شتافت و سالها در دربار این امیر شاعر پرور به سر برد. مدت اقامت او در خدمت خان زمان تا سال 974 به طول انجامید. در این مدت شاعر در مدح خان زمان اشعار آبداری سرود و مثنوی نقش بدیع را که به نام شاه تهماسب آغاز کرده بود به نام خان زمان به پایان رساند و صله ی ارزشمندی دریافت کرد. در شعر العجم آمده است:
«به جونپور که رفت یک مثنوی نقش بدیع سروده تقدیم داشت که هزار شعر بود. خان زمان صله ای به او داد که سلطان محمود هم نتوانسته بدهد چه در ازای هر شعری یک اشرفی به شاعر انعام داد.» (نعمانی، 1368، 12)
سخن از چنین صله ای از سوی خان زمان به خاطر نظم مثنوی نقش بدیع در هفت اقلیم (رازی، بی تا، 211)، شمع انجمن (حسن جان بهادر، 1291، 337) و آتشکده ی آذر (بیکدلی شاملو، 1338، 471) نیز به میان آمده است.
در سال 974 ه ق زمان و برادرش بهادرخان به علت سرکشی و نافرمانی به دست جلال الدین اکبرشاه کشته شدند و ملازمان خان زمان از جمله غزالی مشهدی را به اسیری نزد اکبرشاه بردند.
برطبق آنچه که در اکثر تذکره ها آمده است، اکبرشاه مقدم غزالی را گرامی داشت و برای اولین بار وی را به مقام ملک الشعرایی دربار منصوب کرد و رسم تعیین ملک الشعرا ازین پس در دربار گورکانیان رواج یافت. در این باره شمع انجمن آورده است:
«بعد از مقتول شدن خان زمان خان، رو به آستان اکبری آورد و به عواطف دارایی و خطاب ملک الشعرایی تحصیل مباهات نمود» (حسن جان بهادر، 1292، 338)
در هفت آسمان نیز به نقل از هفت اقلیم و مرآة العالم و خزانه ی عامره عین مطلبی که از شمع انجمن ذکر شده آمده است. (علی احمد، 1965، 101)
در کتاب مفتاح التواریخ می خوانیم که:
«در عهد دولت طبقه ی تیموریه، اول اوست که به این خطاب نامور شده و پس از او فیضی و طالب آملی و قدسی و حکیم هر یکی این خطاب یافته ». (علی احمد، 1965، 101)
هنگامی که غزالی، ملک الشعرای دربار اکبرشاه بود، شعرایی همزمان با وی در دربار اکبرشاه بودند که عبارتند از:
«عرفی شیرازی، حسین ثنایی مشهدی، نظیری نیشابوری، حزنی اصفانی، قاسم کاهی، میلی هروی، جعفر بیک قزوینی، ملک الشعرا فیضی و ...» (نعمانی، 1368، 4)
غزالی، شاگردان زیادی تربیت کرده است. از آن جمله: انسی جامی، بیضایی جغتایی، درویش مسکین خراسانی، امین الدین امینی از همه نامورترند. (گلچین معانی، 1359، 307)
مولانا غزالی مشهدی سرانجام در شب جمعه بیست و هفتم رجب سال 980 در احمدآباد گجرات به مرگ ناگهانی از دنیا رفت، (بداؤنی، 1868، 171) در مورد سال وفاتِ او اختلاف نظرهایی است از جمله:
در تذکره ی هدیة العارفین (اسماعیل پاشا، 1967، 812) سال 998، در ریاض العارفین (هدایت، 1316، 196) 957 و در مجمع الفصحاء (هدایت، 1295، 25) 970 ضبط شده است. امّا آنچه مسلم است تاریخ وفات غزالی مشهدی سال 980 ه ق بوده است و ماده ی تاریخ آن نیز از این شعر فیضی آگره ای به دست می آید:
قدوه ی نظم، غزالی که سخن همه از طبع خداداد نوشت
خامه چون در کف اندیشه نهاد نکته بی بر پی استاد نوشت
نامه ی زندگی او ناگاه آسمان بر ورق باد نوشت
عقل تاریخ وفاتش به دو طور «سنه ی نهصد و هشتاد» نوشت
(گلچین معانی، 1370، 937)
قیض آگره ای با هنرنمایی در این شعر هم از نظر صوری و هم از لحاظ معنا ماده تاریخ در گذشت غزالی مشهدی است از نظر حساب جمل نیز با عدد 980 برابر است:
قاسم ارسلان نیز در این باره قطعه ای سروده است:
بود گنجی غزالی از معنی مدفنش خاک پاک سرکیج است
بعد یک سال، سال تاریخش «احمدآباد و خاک سرکیج» است
(گلچین معانی، 1370، 937)
(980=981-1)
پس از مرگ غزالی، به دستور جلال الدین اکبرشاه در سرکیج احمدآباد که مدفن مشایخ کبار و سلاطین نامدار است، مدفون گردید. (گلچین معانی، 1370، 936)
در مورد مدفن غزالی مشهدی از نظر لفظ بین تذکره نویسان اختلاف است، از جمله:
در منتخب التواریخ که به سال 1004 نوشته شده آمده است که:
«وفاتش در شب جمعه بیست و هفتم ماه رجب در سنه ی نهصد و هشتاد فجأةً و بعتةً در احمدآباد واقع شد و بندگان پادشاهی حکم فرمودند تا او را در سر گنج که مقبره ی مشایخ کبار و سلاطین سالفه است دفن کنند و قاسم ارسلان از زبان قاسم کاهی این تاریخ گفت:
بود گنجی غزالی از معنی مدفنش خاک پاک سرکنج است
بعد یک سال، سال تاریخش احمدآباد و خاک سرکنج است»
(بداؤنی، 1868، 171)
حال آنکه اگر ماده تاریخ این قطعه را «احمدآباد و خاک سرکنج است» بگیریم برطبق حساب جمل عددِ 1482 به دست می آید که در خطا بودن آن شکی نیست. و اگر ماده تاریخ را «احمدآباد و خاک سرکنج» را هم بگیریم عدد 1021 به دست می آید که با توجه به آنچه در مصراع اول گفته سال مرگ غزالی 1020 خواهد بود و خود واضح است که در مطلبی که از همین کتاب نقل کردیم سال مرگ غزالی را 980 دانسته است. پس «سرکنج» نمی تواند جزء ماده تاریخ باشد و بالطبع آرامگاه غزالی نیز در آنجا نخواهد بود.
در هفت اقلیم آمده است که:
«بعد از چند وقت به مرگ فجأه از عالم در گذشته و در سرکج گجرات مدفون گردید». (رازی، بی تا، 418)
اگر در ماده تاریخی که منتخب التواریخ نقل کرده بود به جای «سرکنج»، «سرکج» بیاوریم سال وفات او برابر 970 خواهد بود که باز هم خطاست و ناصحیح بودن سرکج را به عنوان مدفن غزالی مسلم می دارد.
در تذکره ی همیشه بهار آمده است که:
«در گجرات غزال روحش در سنه ی 980 هدف ناوک قضا گردید». (عباسی، 1975، 129)
ریاض العارفین آورده است که:
«در سنه ی 957 در اگره به مفاجات درگذشت». (هدایت، 1316، 196)
در آتشکده ی آذر نیز آمده است که:
«...هم در آگره به دار باقی شتافته». (بیکدلی، 1338، 471)
در مورد اینکه آگره را محل درگذشت غزالی بدانیم، باید گفت: بطور مسلم اشتباه است زیرا اختلافِ تذکرخ نویسان موثّق در محل درگذشت غزالی نیست، بلکه اختلاف بر سرِ محل دفن اوست و گرنه اکثر تذکره نویسان احمدآباد را محل درگذشت غزالی می دانند و بین احمدآباد و آگره نمی توان تلفیقی ایجاد کرد.
بر اساس مجموع نظریات می توان با اطمینان حکم کرد که مدفن غزالی مشهدی قبرستان سرکیج واقع در احمدآباد هند است.
شکایت از روزگار و ابنای روزگار: در بررسی اشعار غزالی به ابیاتی برمی خوریم که تا حدودی نشانه ی رنجیدگی خاطر و ناراحتی شاعر از حاسدان و از مردمی است که قدر او و شعرش را نمی دانند، این گونه نارضاییها پیش از او در اشعار خاقانی به وضوح دیده می شود. غزالی نیز به علت علاقه ای که به خاقانی داشته در مورد شکایت از روزگار، وی را سرمشق خود قرار داده است.
در دیوان آثارالشباب خود قصیده ای در تتبع خاقانی شروانی با این مطلع سروده است:
معلم عشق دانش سوز و عقل کل زبان دانش رقوم آفرینش ابجد لوج دبستانش
(آثار الشباب، برگ 159)
که بمانند وی شکوه های خود را آشکار کرده است.
از این که مردم به شعرش بی توجهند گله مند است:
هر چند در زمانه ی غزالی به چشم خلق مانند گوهر سخن خویش بی بهاست
این فخر بس که طینتش از خاک راه تست وین قدر بس که خاک وی از مشهد رضاست
(کلیات، برگ 154)
به علم و معرفت خود مباهات می کند:
ای غزالی پیش تو هیچست و هیچ حکمت اشراق و علم فلسفه
جز حدیث حسن و عشق از ما مپرس زانکه ما هستیم شاعر طایفه
(آثارالشباب، برگ 503)
از شعر غزالی چنین استنباط می شود که وی از بدخواهان خود دل نگران بوده است، حتی از خراسان و زادگاهش «مشهد» نیز گله مند است و علت آن را بی توجهی مردم نسبت به خود می داند.
خاک خراسان شده زندان من تنگ درو طبع سخن دان من
باید از این خاک مرا رخت بست باد صفت بر فرس خود نشست
رفت به جایی که درو زین سپس نام خراسان نبرد هیچ کس
عیب من آنست که از مشهدم ور نه چرا نزد عزیزان بدم
هیچ نگویم که سبب روشن است قدر گهر دورتر از معدن است
(نقش بدیع، ب 896 تا 900)
این ابیات که در انتهای مثنوی نقش بدیع آمده است، می تواند یادآور این مطلب باشد که در هند در خدمت خان زمان نیز گروهی در صدد بودند مزاحمتهایی برای شاعر ایجاد کنند. جای دیگر حاسدان را دشمن خود می داند که قصد جان او را کرده اند و با طرح مسائلی برایش دردسر تولید می کنند.
گرچه به درویشی خود قانعم این همه آنست که بی طالعم
من کمری بسته به خون جگر اهل حسد بسته به خونم کمر
ساخته هر لحظه به آواره ای از پی من زمزمه ی تازه ای
(نقش بدیع، ب 905 تا 907)
غزالی مخالفان خود را مردمانی بی خرد می داند و از آنها سؤال می کند چرا این اندازه بر ضد او شایعه پراکنی می کنند:
بی خردان! این همه آوازه چیست؟ هر نفس این زمزمه ی تازه چیست؟
(نقش بدیع، ب 908)
امّا آن طور که در تذکره ها آمده است، شایعه ها نتوانست قدر و ارزش غزالی را کم کند و تا آخر عمر هم در خدمت زمان و هم در خدمت اکبر شاه با عزت و حشمت زیست و از لحاظ قدرت مالی نیز به حدی رسید که درباره ی وضع مالی او نوشته اند:
«در هند ثروت کلی به هم رسانید». (بیکدلی، 1338، 471)و «بعد از وفات از غایت ثروت و مکنت زر نقدش شصت هزار تومان سرخ و سپید مانده بود و دیگر اشیای او را قیاس بر این توان کرد». (گلچین معانی، 1370، 933)
در مجمع الخواص نیز آمده است که:
«چنانکه گویند جمعیتش نیز از شصت هزار تومان تجاوز کرد». (صادقی کتابدار، 1327، 139)
«مولانا غزالی گویند در شانزده کتاب چهل هزار بیت نوشته، امّا هیچ یک به نظر نرسید». (بیکدلی شاملو، 1338، 471)
در تذکره ی ید بیضاء آمده است:
«اشعارش نود هزار بیت است بدین موجب دیوان اوّل ده هزار بیت، دیوان دوم چهار هزار، سواد اعظم اقسام درو درج کرده، چهل هزار بیت، آیینه ی خیال یک هزار بیت، نقش بدیع یک هزار، مواهب دو هزار، عاشق و معشوق چهار هزار بیت و واردات ده هزار و از منثورات رشحات الحیات در تصوف و مرآت الکائنات در اخلاق و اسرارالمکتوم». (عباسی، 1975، 395)
با توجه به آنچه برخی از تذکره نویسان همعصر غزالی مثل امین احمد رازی نوشته و آنچه که تذکره نویسان بعدی آورده اند آثار باقی مانده از غزالی را باید به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول آثار منثور و بخش دوم آثار منظوم.
چون آثار منثور غزالی کمتر از آثار شعری اوست ابتدا به بررسی این بخش می پردازیم.
آثار منثور او از یک طرف شامل مقدمات منثور اکثر مثنویها و دیگر آثار شعری اوست و از طرف دیگر آثار منثور مستقلی مثل اسرارالمکتوم، رشحات الحیات و مرآت الکائنات. این سه اثر در تذکره ی ریاض العارفین، مجمع الفحصاء، حواشی تذکره ی آتشکده ی آذر و تاریخ ادبیات در ایران (صفا، 1364، 706) به عنوان مثنوی معرفی شده اند در حالی که در تذکره های هفت اقلیم، عرفات العاشقین، نقاش المآثر، سرو آزاد و تمامی تحقیقات استاد گلچین معانی جزء آثار منثور غزالی قلمداد گردیده اند.
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21
خان زمان وقتی از مهاجرت غزالی به دکن آگاه شد و دریافت که در آنجا چندان توجهی به او نشده است، بر طبق مندرجات اکثر تذکره ها، شخصی را با چند سر اسب و هزار روپیه خرج راه به جانب وی فرستاد و بر طبق نوشته ی هفت آسمان:
«مصاحبتش را التماس نموده، آن طوری که از این قطعه که در بدیهه گفته، مستفاد می گردد:
ای غزالی به حق شاه نجف که سوی بندگان بی چون آی
چونکه بی قدر گشته ای آنجا سرِ خود گیر و زود بیرون آی»
(علی احمد، 1965، 100)
شبانی نعمانی معتقد است که خان زمان این قطعه شعر را ضمیمه ی هزار روپیه و چند اسب نموده است وی ضمن نقل قطعه ی موردنظر اضافه می کند که:
«سر خود گیر کنایه از هزار روپیه است، چه اینکه «غ» حرف اول غزالی عدداً هزار است.» (نعمانی، 1368، 13 و 12)
غزالی بعد از این به خدمت خان زمان شتافت و سالها در دربار این امیر شاعر پرور به سر برد. مدت اقامت او در خدمت خان زمان تا سال 974 به طول انجامید. در این مدت شاعر در مدح خان زمان اشعار آبداری سرود و مثنوی نقش بدیع را که به نام شاه تهماسب آغاز کرده بود به نام خان زمان به پایان رساند و صله ی ارزشمندی دریافت کرد. در شعر العجم آمده است:
«به جونپور که رفت یک مثنوی نقش بدیع سروده تقدیم داشت که هزار شعر بود. خان زمان صله ای به او داد که سلطان محمود هم نتوانسته بدهد چه در ازای هر شعری یک اشرفی به شاعر انعام داد.» (نعمانی، 1368، 12)
سخن از چنین صله ای از سوی خان زمان به خاطر نظم مثنوی نقش بدیع در هفت اقلیم (رازی، بی تا، 211)، شمع انجمن (حسن جان بهادر، 1291، 337) و آتشکده ی آذر (بیکدلی شاملو، 1338، 471) نیز به میان آمده است.
در سال 974 ه ق زمان و برادرش بهادرخان به علت سرکشی و نافرمانی به دست جلال الدین اکبرشاه کشته شدند و ملازمان خان زمان از جمله غزالی مشهدی را به اسیری نزد اکبرشاه بردند.
برطبق آنچه که در اکثر تذکره ها آمده است، اکبرشاه مقدم غزالی را گرامی داشت و برای اولین بار وی را به مقام ملک الشعرایی دربار منصوب کرد و رسم تعیین ملک الشعرا ازین پس در دربار گورکانیان رواج یافت. در این باره شمع انجمن آورده است:
«بعد از مقتول شدن خان زمان خان، رو به آستان اکبری آورد و به عواطف دارایی و خطاب ملک الشعرایی تحصیل مباهات نمود» (حسن جان بهادر، 1292، 338)
در هفت آسمان نیز به نقل از هفت اقلیم و مرآة العالم و خزانه ی عامره عین مطلبی که از شمع انجمن ذکر شده آمده است. (علی احمد، 1965، 101)
در کتاب مفتاح التواریخ می خوانیم که:
«در عهد دولت طبقه ی تیموریه، اول اوست که به این خطاب نامور شده و پس از او فیضی و طالب آملی و قدسی و حکیم هر یکی این خطاب یافته ». (علی احمد، 1965، 101)
هنگامی که غزالی، ملک الشعرای دربار اکبرشاه بود، شعرایی همزمان با وی در دربار اکبرشاه بودند که عبارتند از:
«عرفی شیرازی، حسین ثنایی مشهدی، نظیری نیشابوری، حزنی اصفانی، قاسم کاهی، میلی هروی، جعفر بیک قزوینی، ملک الشعرا فیضی و ...» (نعمانی، 1368، 4)
غزالی، شاگردان زیادی تربیت کرده است. از آن جمله: انسی جامی، بیضایی جغتایی، درویش مسکین خراسانی، امین الدین امینی از همه نامورترند. (گلچین معانی، 1359، 307)
مولانا غزالی مشهدی سرانجام در شب جمعه بیست و هفتم رجب سال 980 در احمدآباد گجرات به مرگ ناگهانی از دنیا رفت، (بداؤنی، 1868، 171) در مورد سال وفاتِ او اختلاف نظرهایی است از جمله:
در تذکره ی هدیة العارفین (اسماعیل پاشا، 1967، 812) سال 998، در ریاض العارفین (هدایت، 1316، 196) 957 و در مجمع الفصحاء (هدایت، 1295، 25) 970 ضبط شده است. امّا آنچه مسلم است تاریخ وفات غزالی مشهدی سال 980 ه ق بوده است و ماده ی تاریخ آن نیز از این شعر فیضی آگره ای به دست می آید:
قدوه ی نظم، غزالی که سخن همه از طبع خداداد نوشت
خامه چون در کف اندیشه نهاد نکته بی بر پی استاد نوشت
نامه ی زندگی او ناگاه آسمان بر ورق باد نوشت
عقل تاریخ وفاتش به دو طور «سنه ی نهصد و هشتاد» نوشت
(گلچین معانی، 1370، 937)
قیض آگره ای با هنرنمایی در این شعر هم از نظر صوری و هم از لحاظ معنا ماده تاریخ در گذشت غزالی مشهدی است از نظر حساب جمل نیز با عدد 980 برابر است:
قاسم ارسلان نیز در این باره قطعه ای سروده است:
بود گنجی غزالی از معنی مدفنش خاک پاک سرکیج است
بعد یک سال، سال تاریخش «احمدآباد و خاک سرکیج» است
(گلچین معانی، 1370، 937)
(980=981-1)
پس از مرگ غزالی، به دستور جلال الدین اکبرشاه در سرکیج احمدآباد که مدفن مشایخ کبار و سلاطین نامدار است، مدفون گردید. (گلچین معانی، 1370، 936)
در مورد مدفن غزالی مشهدی از نظر لفظ بین تذکره نویسان اختلاف است، از جمله:
در منتخب التواریخ که به سال 1004 نوشته شده آمده است که:
«وفاتش در شب جمعه بیست و هفتم ماه رجب در سنه ی نهصد و هشتاد فجأةً و بعتةً در احمدآباد واقع شد و بندگان پادشاهی حکم فرمودند تا او را در سر گنج که مقبره ی مشایخ کبار و سلاطین سالفه است دفن کنند و قاسم ارسلان از زبان قاسم کاهی این تاریخ گفت:
بود گنجی غزالی از معنی مدفنش خاک پاک سرکنج است
بعد یک سال، سال تاریخش احمدآباد و خاک سرکنج است»
(بداؤنی، 1868، 171)
حال آنکه اگر ماده تاریخ این قطعه را «احمدآباد و خاک سرکنج است» بگیریم برطبق حساب جمل عددِ 1482 به دست می آید که در خطا بودن آن شکی نیست. و اگر ماده تاریخ را «احمدآباد و خاک سرکنج» را هم بگیریم عدد 1021 به دست می آید که با توجه به آنچه در مصراع اول گفته سال مرگ غزالی 1020 خواهد بود و خود واضح است که در مطلبی که از همین کتاب نقل کردیم سال مرگ غزالی را 980 دانسته است. پس «سرکنج» نمی تواند جزء ماده تاریخ باشد و بالطبع آرامگاه غزالی نیز در آنجا نخواهد بود.
در هفت اقلیم آمده است که:
«بعد از چند وقت به مرگ فجأه از عالم در گذشته و در سرکج گجرات مدفون گردید». (رازی، بی تا، 418)
اگر در ماده تاریخی که منتخب التواریخ نقل کرده بود به جای «سرکنج»، «سرکج» بیاوریم سال وفات او برابر 970 خواهد بود که باز هم خطاست و ناصحیح بودن سرکج را به عنوان مدفن غزالی مسلم می دارد.
در تذکره ی همیشه بهار آمده است که:
«در گجرات غزال روحش در سنه ی 980 هدف ناوک قضا گردید». (عباسی، 1975، 129)
ریاض العارفین آورده است که:
«در سنه ی 957 در اگره به مفاجات درگذشت». (هدایت، 1316، 196)
در آتشکده ی آذر نیز آمده است که:
«...هم در آگره به دار باقی شتافته». (بیکدلی، 1338، 471)
در مورد اینکه آگره را محل درگذشت غزالی بدانیم، باید گفت: بطور مسلم اشتباه است زیرا اختلافِ تذکرخ نویسان موثّق در محل درگذشت غزالی نیست، بلکه اختلاف بر سرِ محل دفن اوست و گرنه اکثر تذکره نویسان احمدآباد را محل درگذشت غزالی می دانند و بین احمدآباد و آگره نمی توان تلفیقی ایجاد کرد.
بر اساس مجموع نظریات می توان با اطمینان حکم کرد که مدفن غزالی مشهدی قبرستان سرکیج واقع در احمدآباد هند است.
شکایت از روزگار و ابنای روزگار: در بررسی اشعار غزالی به ابیاتی برمی خوریم که تا حدودی نشانه ی رنجیدگی خاطر و ناراحتی شاعر از حاسدان و از مردمی است که قدر او و شعرش را نمی دانند، این گونه نارضاییها پیش از او در اشعار خاقانی به وضوح دیده می شود. غزالی نیز به علت علاقه ای که به خاقانی داشته در مورد شکایت از روزگار، وی را سرمشق خود قرار داده است.
در دیوان آثارالشباب خود قصیده ای در تتبع خاقانی شروانی با این مطلع سروده است:
معلم عشق دانش سوز و عقل کل زبان دانش رقوم آفرینش ابجد لوج دبستانش
(آثار الشباب، برگ 159)
که بمانند وی شکوه های خود را آشکار کرده است.
از این که مردم به شعرش بی توجهند گله مند است:
هر چند در زمانه ی غزالی به چشم خلق مانند گوهر سخن خویش بی بهاست
این فخر بس که طینتش از خاک راه تست وین قدر بس که خاک وی از مشهد رضاست
(کلیات، برگ 154)
به علم و معرفت خود مباهات می کند:
ای غزالی پیش تو هیچست و هیچ حکمت اشراق و علم فلسفه
جز حدیث حسن و عشق از ما مپرس زانکه ما هستیم شاعر طایفه
(آثارالشباب، برگ 503)
از شعر غزالی چنین استنباط می شود که وی از بدخواهان خود دل نگران بوده است، حتی از خراسان و زادگاهش «مشهد» نیز گله مند است و علت آن را بی توجهی مردم نسبت به خود می داند.
خاک خراسان شده زندان من تنگ درو طبع سخن دان من
باید از این خاک مرا رخت بست باد صفت بر فرس خود نشست
رفت به جایی که درو زین سپس نام خراسان نبرد هیچ کس
عیب من آنست که از مشهدم ور نه چرا نزد عزیزان بدم
هیچ نگویم که سبب روشن است قدر گهر دورتر از معدن است
(نقش بدیع، ب 896 تا 900)
این ابیات که در انتهای مثنوی نقش بدیع آمده است، می تواند یادآور این مطلب باشد که در هند در خدمت خان زمان نیز گروهی در صدد بودند مزاحمتهایی برای شاعر ایجاد کنند. جای دیگر حاسدان را دشمن خود می داند که قصد جان او را کرده اند و با طرح مسائلی برایش دردسر تولید می کنند.
گرچه به درویشی خود قانعم این همه آنست که بی طالعم
من کمری بسته به خون جگر اهل حسد بسته به خونم کمر
ساخته هر لحظه به آواره ای از پی من زمزمه ی تازه ای
(نقش بدیع، ب 905 تا 907)
غزالی مخالفان خود را مردمانی بی خرد می داند و از آنها سؤال می کند چرا این اندازه بر ضد او شایعه پراکنی می کنند:
بی خردان! این همه آوازه چیست؟ هر نفس این زمزمه ی تازه چیست؟
(نقش بدیع، ب 908)
امّا آن طور که در تذکره ها آمده است، شایعه ها نتوانست قدر و ارزش غزالی را کم کند و تا آخر عمر هم در خدمت زمان و هم در خدمت اکبر شاه با عزت و حشمت زیست و از لحاظ قدرت مالی نیز به حدی رسید که درباره ی وضع مالی او نوشته اند:
«در هند ثروت کلی به هم رسانید». (بیکدلی، 1338، 471)و «بعد از وفات از غایت ثروت و مکنت زر نقدش شصت هزار تومان سرخ و سپید مانده بود و دیگر اشیای او را قیاس بر این توان کرد». (گلچین معانی، 1370، 933)
در مجمع الخواص نیز آمده است که:
«چنانکه گویند جمعیتش نیز از شصت هزار تومان تجاوز کرد». (صادقی کتابدار، 1327، 139)
آثار غزالی
در مورد آثار بجا مانده از این شاعر و نویسنده ی توانا نظرات متفاوتی ابراز شده است از جمله، امین احمد رازی تعداد ابیات غزالی را اعم از غزل و مثنوی هفتاد هزار بیت می داند. (رازی، بی تا، 212) سید محمّد صدیق در شمع انجمن تعداد ابیات غزالی را نود هزار بیت دانسته، (حسن جان بهادر، 1292، 338) در مجمع الخواص آمده است که وی شانزده کتاب تصنیف کرده است (صادقی کتابدار، 1327، 139) در تذکره ی ریاض العارفین و مجمع الفصحا تعداد ابیات غزالی 70 هزار بیت ثبت شده است، (هدایت، 1316، 196) صاحب آتشکده نیز گفته است که:«مولانا غزالی گویند در شانزده کتاب چهل هزار بیت نوشته، امّا هیچ یک به نظر نرسید». (بیکدلی شاملو، 1338، 471)
در تذکره ی ید بیضاء آمده است:
«اشعارش نود هزار بیت است بدین موجب دیوان اوّل ده هزار بیت، دیوان دوم چهار هزار، سواد اعظم اقسام درو درج کرده، چهل هزار بیت، آیینه ی خیال یک هزار بیت، نقش بدیع یک هزار، مواهب دو هزار، عاشق و معشوق چهار هزار بیت و واردات ده هزار و از منثورات رشحات الحیات در تصوف و مرآت الکائنات در اخلاق و اسرارالمکتوم». (عباسی، 1975، 395)
با توجه به آنچه برخی از تذکره نویسان همعصر غزالی مثل امین احمد رازی نوشته و آنچه که تذکره نویسان بعدی آورده اند آثار باقی مانده از غزالی را باید به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول آثار منثور و بخش دوم آثار منظوم.
چون آثار منثور غزالی کمتر از آثار شعری اوست ابتدا به بررسی این بخش می پردازیم.
آثار منثور او از یک طرف شامل مقدمات منثور اکثر مثنویها و دیگر آثار شعری اوست و از طرف دیگر آثار منثور مستقلی مثل اسرارالمکتوم، رشحات الحیات و مرآت الکائنات. این سه اثر در تذکره ی ریاض العارفین، مجمع الفحصاء، حواشی تذکره ی آتشکده ی آذر و تاریخ ادبیات در ایران (صفا، 1364، 706) به عنوان مثنوی معرفی شده اند در حالی که در تذکره های هفت اقلیم، عرفات العاشقین، نقاش المآثر، سرو آزاد و تمامی تحقیقات استاد گلچین معانی جزء آثار منثور غزالی قلمداد گردیده اند.
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21