ولایت پیامبران و امامان (1)

برخی از آیاتی که ولایت را برای پیامبران اثبات می نمایند عبارتند از: (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) (1)؛ و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید
پنجشنبه، 24 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ولایت پیامبران و امامان (1)
ولایت پیامبران و امامان (1)

نویسنده: حسین جوان آراسته




 

الف) ولایت پیامبران

برخی از آیاتی که ولایت را برای پیامبران اثبات می نمایند عبارتند از:
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) (1)؛
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید (خدا به او) فرمود من تو را پیشوای مردم قرار دادم.
(فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً) (2)؛
درحقیقت ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.
(یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...) (3)؛
ای داوود ما تو را در زمین خلیفه و جانشین گردانیدیم، پس میان مردم به حق داوری کن.
(إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ) (4)؛
ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست.
(النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) (5)؛
پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
از اطلاق آیه اخیر، اعطای ولایت مطلقه به پیامبر استنباط می گردد؛ ولایتی که علاوه بر حوزه امور عمومی و حکومتی، امور خصوصی مردم را نیز شامل می گردد. مفسران این آیه را چنین تفسیر کرده اند:
«معنای اولویت ترجیح یک طرف است. خلاصه آن چه را مؤمن از قبیل حفظ جان، محبت، کرامت، طلب اجابت دعوت و اعمال اراده برای خویش معتقد است، پیامبر در همه این امور نسبت به او اولویت دارد و در هر یک از اینها اگر دوران امر میان پیامبر و خودش باشد، جانب پیامبر ترجیح دارد. پس هرگاه خطری جان پیامبر را تهدید نماید مؤمن باید از او حفاظت نموده، خود را فدای پیامبر سازد. هم چنین پیامبر نسبت به مؤمنان در آن چه مربوط به امور دینی و دنیوی آنان است اولویت دارد و این عمومیت از اطلاق آیه استفاده می گردد.» (6)
از اطلاق آیه: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) (7) نیز چنین عمومیتی استفاده می گردد که در ادامه بحث آن را مطرح خواهیم کرد.
از امام صادق (ع) نقل شده است: خداوند پیامبر خویش را به نیکوترین ادب، تأدیب فرمود و هنگامی که ادب را نسبت به او به کمال رساند فرمود: « راستی که تو را خویی والاست» (8) آن گاه امر دین و امامان را به او تفویض فرمود تا بندگانش را سیاست و تدبیر نماید (9) و فرمود: « آن چه را فرستاده او به شما داد، آن را بگیرید و از آن چه شما را بازداشت، باز ایستید». (10)

ابعاد ولایت

پیامبر اکرم (ص) در ولایت تشریعی خویش از سه شأن برخوردار بودند:
مرجعیت و رهبر دینی (ولایت بر تعلیم، تبیین و تفسیر وحی الهی)؛ (11)
ولایت قضایی؛ (12)
ولایت و زعامت سیاسی؛ (13)

1. مرجعیت دینی

چنین مقامی مستلزم عصمت است و کسی که دارای چنین مقامی باشد، قول و عملش سند و حجت برای دیگران است، چنان که قرآن درباره پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (14)؛
قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست.
(وَ ما آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (15)؛
آن چه را فرستاده او به شما داد، آن را بگیرید و از آن چه شما را بازداشت، باز ایستید.
(قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکُمُ اللَّهُ) (16)؛
بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد.
مرجعیت دینی بر اساس حدیث متواتر ثقلین (17)، پس از پیامبر اکرم (ص) به اهل بیت: رسیده است.

2. صلاحیت قضایی

پیامبر اکرم (ص) از سوی خداوند ولایت قضایی داشت؛ یعنی حکمش در اختلافات حقوقی و کیفری نافذ بود:
(فَلَا وَرَبِّکَ لَا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لَا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیمًا) (18)؛
ولی چنین نیست، به پروردگارت قسم ایمان نمی آورند مگر آن که تو را در مورد آن چه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند، سپس از حکمی که کرده ای در دل های شان احساس ناراحتی نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند.

3. زعامت سیاسی

بر اساس اطلاق آیات (إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...) (19) و (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)(20)، پیامبر دارای ولایت سیاسی است.
شیخ کلینی در اصول کافی باب دعائم الاسلام، روایات متعددی در زمینه ارکان پنج گانه نقل نموده است. در روایت صحیح السند زراره پس از آن که امام باقر (ع) می فرماید:
اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره می پرسد: کدام یک از این ارکان برتر از بقیه است؟ حضرت می فرماید: ولایت برتر است، زیرا ولایت کلید راهیابی به دیگر پایه های دین می باشد و راهنمای بر آنها فقط «والی» است... اگر انسانی شب خویش را به قیام و روزش را به صیام سپری نماید، همه ثروتش را انفاق کند و همه عمر به خانه خدا رود ولی معرفت به ولایت ولی خدا نداشته باشد تا از او متابعت کند و همه کارهایش را با راهنمایی او انجام دهد، بهره ای از پاداش الهی نداشته و از اهل ایمان نخواهد بود. (21) استفاده از تعبیر «والی» در بیان امام، به روشنی بر معنایی فراتر از ولایت معنوی دلالت دارد، زیرا «والی» مشخصاً در مورد حاکم و متصدی امور به کار می رود. بنابراین گرچه چهار رکن دیگر از فروع دین اند اما رکن رکین ولایت که همان امامت و رهبری است از اصول مذهب می باشد و همین امر آن را از سایر ارکان متمایز ساخته است.
واژه «ولایت» زیباترین و مردمی ترین تعبیری است که نظام سیاسی اسلام برای عنوان حکومتی خویش برگزیده است؛ در این نظام، ولای زعامت یا حق رهبری اجتماعی و سیاسی با معنای لغوی ولایت کاملاً مرتبط و بر پایه صداقت، محبت و نصرت بنا نهاده شده است؛ رابطه میان «امت» و «امام» رابطه ای یک سویه، خشک و بی روح نیست، بلکه خصیصه «ولایی» بودن حکومت، احساس نزدیکی و نبود فاصله میان «والی» و مردم است. رهبران الهی از میان مردم (22) و برای مردم برگزیده شده اند و ولایت حتی در مفهوم سیاسی آن با عشق و محبت عجین است.
مردم در «نظام ولایی» چون «وَلِیّ» را برگزیده الهی می دانند، با همه وجود به او عشق می ورزند و از آن جا که او را مجری فرامین الهی می دانند نه مطیع خواهش های نفسانی، در برابر دستورهای وی سر تسلیم فرو می آورند.
اطلاق آیات ذکر شده در آغاز این مقاله به خوبی بر ولایت و زعامت سیاسی پیامبر و اولوالامر دلالت دارد.
نظام «ولایی» برای «والی» به جهت «والی» بودنش امتیازی قائل نیست و همگان در چنین نظامی، تسلیم اوامر الهی اند. در این نظام، حاکم بودن رأی فرد یا افراد در جامعه، مطرح نیست، بلکه رهبران آن، رسولان رحمت الهی اند (23). به همین جهت گزافه نیست اگر بگوییم در نظام های سیاسی دنیا از جهت مردمی بودن نمی توان همانندی برای نظام سیاسی اسلام پیدا نمود.

ب) ولایت امامان

از نظر شیعه، دومین استثنا بر «اصل عدم ولایت» ولایت امامان معصوم (ع) می باشد. (24) شیعه بر این باور است که بر اساس دلایل متعدد رهبری دینی و سیاسی امت، پس از پیامبر در «امامت» امامان (ع) تداوم یافته است. گرچه بحث اصلی ما در این جا مسئله حکومت و زعامت سیاسی است، اما به خاطر آن که حکومت یکی از شاخه ها و شئون «امامت» است و امامان همه شئون پیامبر، به جز شأن تلقی و دریافت وحی را دارا می باشد ناگزیریم ابتدا تعریفی از «امامت» ارائه نموده، سپس دلایل امامت و ولایت را- که حکومت نیز زیر مجموعه آن است- بررسی نماییم.

تعریف امامت

در تعبیر بسیار زیبا و گویای امام هشتم آمده است: « إن الإمامه زمام الدین و نظام المسلمین» (25)؛ امامت شیرازه دین و موجب نظم مسلمین است.
و در علم کلام، امامت این گونه تعریف شده است:
الإمامه رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا نیابه عن النبی؛ (26)
امات، رهبری فراگیر و همگانی است در امور دین و دنیای مردم به جانشینی از پیامبر.
قوام امامت به وجود فردی به نام «امام» است؛ امام یعنی رهبر و پیشوا و «امام» امامت «امت» را بر عهده دارد. دقیقاً به همین جهت است که «امامت» از مسائل مهم اعتقادی و کلامی شیعه محسوب می گردد برخلاف اهل سنت که «خلافت» را، با آنچه مربوط به آن است نظیر تعیین خلیفه و شرایط آن در کتب فقهی خود مطرح کرده اند.

دلایل امامت

1. امامت استمرار نبوت

لازمه خاتم بودن دین اسلام، جامعیت، جاودانگی و جهان شمولی آن است. پیامبر اکرم (ص) مأمور ابلاغ رسالت و تعلیم و تبیین وحی الهی بود. اما دوره 23 ساله نبوت حضرت در مکه و مدینه با توجه به اوضاع و احوال آن زمانی کافی نبود که «همه احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند و امکان ندارد که چنین دینی ناقص بیان شده باشد. بنابراین، حتماً باید کسی یا کسانی در میان اصحاب پیغمبر (ص) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال از پیغمبر فرا گرفته و شاگردان مجهز پیغمبر باشند که بعد از رفتن او از نظر توضیح و بیان اسلامی نظیر وی باشند. با این تفاوت که پیغمبر (ص) از راه وحی الهی می گفت و اینها از راه یادگرفتن از پیغمبر می گویند.» (27)
بر این اساس، در مسئله استمرار نبوت، سخن از نقص دین نیست، چرا که دین به طور کامل نازل شده است و به همین جهت، دیگر نیازی به وحی آسمانی وجود ندارد و وحی از مختصات پیامبران به شمار می رود. اما چون شیعه و سنی بر این نکته متفقند که «پیغمبر اکرم در آن 23 سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به صورت کلی برای مردم بیان کند» (28) به اعتقاد شیعه « از جانب پیغمبر افرادی معین شدند که جنبه قدسی داشتند و پیغمبر اکرم تمام حقایق اسلام را برای اولین آنها یعنی علی (ع) بیان کرد و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب دهند.» (29)
این مقام و شأن، همان مرجعیت دینی توأم با عصمت است که تعلیم، تبیین و تفسیر دین را پس از پیامبر بر عهده دارد و آن چه از آن مقام صادر می شود «مُرّ حق و حقیقت است و رأی و فکر شخص نیست که ممکن است اشتباه کرده باشد.» (30) تفاوت پیامبر با امام معصوم تنها در این است که: «آنچه پیغمبر در این گونه مسائل می گوید مستلزم به وحی مستقیم است و آن چه ائمه (ع) می گویند مستند به پیغمبر است، نه به این شکل که پیغمبر به آنها تعلیم کرد، بلکه به آن شکلی که می گوییم علی (ع) فرمود: پیغمبر (ص) بابی از علم به روی من باز کرد و از آن باب هزار باب دیگر باز شد (31). همان طور که وحی را نمی توانیم تفسیر کنیم که پیغمبر چگونه عام را از ناحیه خدا می گیرد، نمی توانیم تفسیر کنیم که چه نوع ارتباط معنوی میان پیغمبر (ص) و علی (ع) بود که پیامبر حقایق را کما هو حقه بتمامه به علی آموخت و به غیر او نیاموخت.» (32)
«علمای شیعه این مطلب را با تعبیر «لطف» بیان کرده اند؛ یعنی لطف الهی، و مقصود این است که این مسئله برای هدایت بشر مفید است. چون راه بشر به سوی او بسته است، لطف الهی ایجاب می کند که از آن سو غایتی بشود، همان طور که در مورد نبوت می گویند لطف. پس این یک اصل شیعه است که تقریباً می توان گفت دلیل عقلی شیعه در باب امامت است.» (33)

2. آیات (34)

آیاتی از قرآن کریم نیز بر ولایت ائمه (ع) دلالت دارند که از آن جمله می توان به آیه های ولایت، ابلاغ و اطاعت اشاره کرد.
خدای متعال در آیه ولایت می فرمایند:
(إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ) (35)؛
ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.
آیه یاد شده به واقعه انفاق به فقیر در حال رکوع اشاره دارد که طبق نقل شیعه و سنی فقط یک بار، آن هم به وسیله علی بن ابی طالب (ع) اتفاق افتاده است. از این رو، شیعه معتقد است به حکم این آیه، علی (ع) به ولایت بر مردم نصب شده است. (36)
در آیه تبلیغ خطاب به پیامبر اکرم (ص) آمده است:
(یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) (37)؛
ای پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه می دارد.
آیه تبلیغ، مطابق روایات شیعه و سنی در غدیر خم در شأن علی بن ابی طالب(ع) نازل شده (38) و به اعتقاد مفسران، سوره مائده آخرین سوره در ترتیب نزول بوده است. بنابراین، دستوری که در این آیه با لحنی تند مطرح شده، جزء آخرین دستورهای الهی است و به قدری انجام آن مهم است که اگر صورت نگیرد، گویا رسالت انجام نگرفته است. این دستور راجع به امامت علی بن ابی طالب (ع) می باشد. پس از ابلاغ این مأموریت بود که آیه «اکمال» نازل شد:
(الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا) (39)؛
در آیه اطاعت نیز خداوند مؤمنان را چنین خطاب می کند:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) (40)؛
ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را (نیز) اطاعت کنید.
از آیه اخیر چند امر استنباط می گردد:
اولاً: تکرار امر به «اطیعوا» در مورد پیامبر، دلالت می کند که سنخ اطاعت از پیامبر با سنخ اطاعت از خداوند متفاوت است، اما سنخ اطاعت از اولی الامر با اطاعت از پیامبر یکی است.
ثانیاً: اطاعت در آیه مطلق و بدون قید و شرط است. (41)
ثالثاً: اطاعت مطلق از اولوالامر، جز با فرض عصمت تناسب ندارد، زیرا وجوب اطاعت مطلق، از فرد غیر معصوم جایز نیست. (42)
رابعاً: همسانی اولوالامر با پیامبر در سنخیت اطاعت نیز دلیل دیگری بر عصمت اولوالامر است، چون در غیر این صورت اطاعت ها نمی توانند از نوع واحدی باشند.
همه مفسران شیعه منظور از اولوالامر در این آیه را امامان معصوم: می دانند؛ زیرا عصمت در غیر آنان تحقق نیافته و در تاریخ اسلام برای کسی جز عترت طاهره، ادعای عصمت نشده است. (43)
علاوه بر آیات یاد شده، به آیات «مباهله» (44) و «تطهیر» (45) نیز استناد شده است.

3. روایات

ده ها حدیث از پیامبر اکرم (ص) به وضوح بر نصب علی (ع) به امامت مسلمانان پس از پیامبر، دلالت دارند. برخی از این احادیث همچون حدیث «غدیر»، «ثقلین» و «منزلت» (46) به صورت متواتر نقل گردیده اند. در واقعه غدیر، پس از آن که مردم به این سؤال پیامبر که آیا من از شما سزاوارتر نیستم، پاسخ مثبت دادند حضرت فرمودند:
من کنت مولاه فعلی مولاه؛ (47)
هرکس من، ولیّ و سرپرست اویم، علی نیز سرپرست او خواهد بود.
و با این بیان، علی (ع) را به خلافت منصوب فرمودند.
در مورد حدیث ثقلین نیز بیش از دویست کتاب از کتاب های معتبر و مورد اعتماد اهل سنت نوشته اند که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی؛
من دو شیئ گران بها را در میان شما می گذارم: کتاب خدا و عترتم.
و این حدیث در مقامات متعدد بوده، چون پیامبر (ص) این مطلب را در جاهای مختلف به همین شکل فرموده است. (48)
هم چنین در حدیثی که به حدیث «انذار» معروف است پیامبر (ص) پس از نزول آیه ( و أنذر عشیرتک الأقربین)، خویشان نزدیک خود را جمع نمود و پس از اعلام رسالت به آنان فرمود: فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصییی و خلیفتی فیکم؛ (49)
چه کسی از شما مرا در این امر یاری می کند تا برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشد(50)؟ و از آن جمع، کسی جز علی (ع) پاسخ مثبت نداد.

ویژگی های امام

امام لازم است از ویژگی های «عصمت»، «علم به غیب» و «انتصاب» برخوردار باشد که اینک به شرح هر یک می پردازیم:
1. عصمت: «وقتی که شیعه امام را در چنین مقامی تلقی می کند که حافظ و نگهبان شریعت و مرجع مردم برای شناساندن اسلام است، همان طور که برای پیغمبر (ص) «عمت» قائل است برای او هم عصمت قائل است.
کسی که خدا او را برای هدایت مردم فرستاده در حالی که مردم به هدایت الهی نیاز داشته اند نمی تواند انسانی جایز الخطا یا جایز المعصیه باشد.» (51)
ویژگی عصمت از آیه اطاعت (52) نیز که اطاعت را به طور مطلق واجب دانسته است، استفاده می گردد. در حقیقت وقتی منصب ها و شئون پیامبر (ص) را برای امام نیز ثابت نمودیم ویژگی هایی نیز که پیامبر به خاطر آن منصب ها، دارا بوده است، لزوماً برای امام هم ثابت خواهد شد، زیرا در این جهت تمایزی میان امام و پیامبر وجود ندارد.
هم چنین از حدیث ثقلین نیز به خوبی عصمت امام استفاده می شود.
2. علم به غیب: پذیرش عصمت ملازم با علم به غیب خواهد بود. امامان معصوم، به عنوان کارشناسان اسلام و مطمئن ترین مرجع مردم برای اخذ معالم دین، علم اکتسابی، تعقلی و مدرسه ای نداشته اند، زیرا این گونه آگاهی دینی همواره توأم با خطا و اشتباه خواهد بود در حالی که آنان معصوم می باشند، بلکه آنان « از یک طریق رمزی و غیبی- که بر ما مجهول است- علوم اسلام را از پیغمبر گرفته اند.» (53)
3. انتصاب (54): در علم کلام پس از اثبات « عصمت»، ویژگی دیگر امام که همان «انتصاب» است اثبات می گردد. سیر منطقی این گونه است: « امامت لطفی است از جانب خدا، چون لطف است پس باید وجود داشته باشد و چون چنین لطفی بدون عصمت ممکن نیست، پس امام باید معصوم باشد و به همین دلیل باید «منصوص» [منصوب] باشد، زیرا این امر (عصمت) موضوعی نیست که تشخیصش با مردم باشد، همان طور که تشخیص پیغمبر با مردم نیست و با خداست. با این تفاوت که پیغمبر باید از راه آثار معجزات به مردم شناسانده شود ولی امام باید از راه پیغمبر شناسانده شود. پس «امامت» به این معنا که گفتیم باید به نص باشد از طرف پیغمبر نه به صورت تعیین مردم.» (55)
وقتی عصمت و انتصاب اثبات شود در مورد مصداق آن، یعنی فرد معصوم پس از پیامبر اکرم (ص) و منصوص از جانب آن حضرت، هیچ اختلافی وجود ندارد، زیرا هیچ یک از علمای اهل سنت در مورد هیچ فردی چنین ادعایی را ندارند. خلفا نیز خودشان را معصوم و منصوص نمی دانسته اند. (56)

جایگاه امام

شناخت جایگاه امامت فراتر از فهم و اندیشه بشری است. ما گرچه نمی توانیم به کنه حقایق مربوط به امامت نایل آییم، اما می توانیم از برخی روایات، دورنمایی از این همه عظمت و شکوه را در نظر آوریم (57)؛ زیارت جامعه کبیره در تبیین جایگاه امامت بسیار قابل توجه است. یکی دیگر از بهترین روایت ها در تحلیل و توصیف امامت، روایتی از امام هشتم (ع) است که به طور خلاصه نقل می کنیم: (58)
عبدالعزیز بن مسلم می گوید: ما با امام رضا (ع) در مرو بودیم. روزی در مسجد جامع آن شهر مردم راجع به «امامت» سخن گفتند و اختلافات زیادی را که در مورد آن وجود داشت یادآور شدند. من نزد مولایم امام رضا (ع) رسیدم و بحث مردم را به اطلاع آن حضرت رساندم. حضرت تبسمی نموده و فرمود: «عبدالعزیز! مردم جاهل و در عقایدشان فریب خورده اند.» (59)
آن گاه حضرت در زمینه اکمال دین که امامت جزء آن است می فرماید:
امامت مقامی است که خداوند پس از مقام نبوت و خُلَّت (دوستی با خدا) به عنوان یک مقام سوم و فضیلتی که ابراهیم را بدان شرافتمند نمود، مختص آن حضرت قرار داد و فرمود ( و إذ ابتلی ابراهیم ربه کلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما) سپس آن را در ذریه و نژاد پاک ابراهیم قرار داد: ( و جعلناهم ائمه یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات...) تا آن گاه که امامت را پیامبر اسلام به ارث برد و خداوند فرمود: (إن أولی الناس بابراهیم للذین اتیعوه و هذا النبی و الذین آمنوا). این مقام امامت اختصاص به پیامبر داشت و پیامبر آن را بر عهده علی گذاشت....
سپس امام رضا (ع) امام را این گونه توصیف می نماید:
اما حقیقتاً سر رشته دین، نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است.
اما ریشه و اساس اسلام بالنده و شاخه بلند آن است.
به برکت امام است که نماز، زکات، روزه، حج و جهاد تمام می گردد، خراج و صدقات فراوان می گردند و حدود احکام اجرا می شوند و مرزها و ثغور از تعرض مصون می مانند.
امام همچون خورشید تابانی است که نورش جهان را فرا می گیرد و در افقی قرار دارد که از دسترس خارج است.
امام، ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور طلوع کننده، ستاره راهنمایی کننده در شب تاری، راهنمای هدایت و نجات بخش از هلاکت است.
امام از هر گونه گناهی پاک و از هر عیبی منزه است، مخصوص به علم و مشهور به حلم است.
امام یگانه روزگار خویش است، احدی همپای او نمی باشد و هیچ دانشمندی با او برابری نمی کند و برای او بدیل، نظیر و مانندی یافت نمی شود. (60)
در پایان این روایت، حضرت به زیبایی تمام دو ویژگی عصمت و انتصاب را این گونه تبیین می کند:
چون خداوند بنده ای را برای تدبیر امور بندگانش برگزیند او را شرح صدر عنایت فرموده و سرچشمه های حکمت را در دلش به ودیعت می گذارد؛ زبانش گویا می شود و در پاسخ در نمی ماند؛ جز درستی در او یافت نمی گردد؛ او انسانی موفق، راه یافته و تأیید شده از جانب خداوند و از هر گونه خطا و لغزشی در امان است. اختصاص این ویژگی بدان جهت است که حجت بر خلق و گواه بر بندگان خدا باشد. آیا آنان (مردم) توانایی چنین انتخابی را دارند تا در نتیجه منتخب آنان دارای این صفات باشد؟ (61)

پی نوشت ها :

1- بقره (2)آیه 124.
2- نساء (4)آیه 54.
3- ص (38)آیه 26.
4- مائده (5)آیه 55.
5- احزاب (33)آیه 6.
6- محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص 276.
7- نساء (4)آیه 59.
8- (وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ) (قلم (68)آیه 4).
9- إن الله – عز و جل- أدب نبیه فاحسن أدبه فلما أکمل له الأدب قال: (وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ). ثم فَوّض إلیه امر الدین و الأئمه لیسوس عباده...» (محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص 265 و محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج17، ص 4، حدیث 3).
10- (وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (حشر (59)آیه 7).
11- (وَأَنْزَلْنَا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ) (نحل (16)آیه 44).
12- نساء (4)آیه 65.
13- جهت اطلاع بیشتر از شئون سه گانه پیامبر، ر.ک: مرتضی مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج1، ص 103-109.
14- احزاب (33)آیه 21.
15- حشر (59)آیه 7.
16- آل عمران (3)آیه 31.
17- أیها الناس إنی تارکم فیکم الثقلین ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا: کتاب الله و عترتی أهل بیتی فإنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (ر.ک: محمد باقر مجلسی، همان، ج23، ص 109-147).
18- نساء (4)آیه 65.
19- مائده (5)آیه 55.
20- نساء (4)آیه 59.
21- « بُنی الإسلام علی خمسه أشیاء: علی الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولایه. قال زراره: فقلت: و أی شییء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایه أفضل؛ لأنها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن.... أما لو أن رجلا قام لیله و صام نهاره و تصدق ماله و حج دهره و لم یعرف ولایه ولی الله فیوالیه و یکون جمیع أعماله بدلالته إلیه...» (باب 1، اصول کافی، ج2، ص 18-19 و ر.ک: حر عاملی، وسایل الشیعه، ج1، ابواب مقدمه عبارات، باب1، حدیث 35).
22- (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِنْهُمْ....) (جمعه (62)آیه 2).
23- (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ) (انبیاء (21)آیه 107). «ولایت»، در مراتب پایین تر آن نیز از همین خصیصه برخوردار است. امام خمینی در تعبیری زیبا، آن را چنین توصیف می کند: «ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه ای است که خدای تبارک و تعالی داده است» (صحیفه نور، ج9، ص 87).
24- اهل سنت فقط ولایت پیامبر اکرم (ص) را از «اصل عدم ولایت» مستثنا می دانند و معتقدند پس از رحلت آن حضرت سرپرستی امت، از طریق بیعت یا عهد با خلیفه پیشین یا شورای اهل حل و عقد (کسانی که سررشته امور به دست آنان است) صورت می گیرد. دلیل این چندگانگی در مشروعیت به دست گرفتن قدرت را باید در حوادث مربوط به خلافت خلفای پس از پیامبر جست و جو کرد. خلیفه اول با بیعت تعدادی از مهاجران و انصار به قدرت رسید. خلیفه دوم با تعیین خلیفه اول، خلیفه سوم از طریق رأی اکثریت شورای شش نفره تعیین شده از سوی خلیفه دوم و خلیفه چهارم به دنبال بیعت عمومی مردم، قدرت را به دست گرفتند. نحوه به قدرت رسیدن خلفای اموی و عباسی، داستان های غم انگیز خود را دارد و جالب این جاست که اندیشمندان اهل سنت برای مشروعیت هر یک از این خلافت ها توجیهی دست و پا نموده اند. این توجیهات همه به این دلیل است که تصور کرده اند در نصوص دینی در مورد نصب امام و خلیفه پس از رسول خدا دستور خاصی وجود ندارد.
25- حسین بن علی حرانی، تحف العقول، ص 462.
26- علامه حلی، باب حادی عشر، ص 83.
27- مرتضی مطهری، امامت و رهبری، مجموعه آثار، ج4، ص 872.
28 و 29- همان، ص 873.
30- همان، ص 858؛ به همین جهت میان آن چه در گفتار و رفتار امام (ع) وجود دارد با آنچه افراد غیر معصوم نظیر صحابه، تابعان راویان، مجتهدان و مفسران بیان می کنند تفاوت اساسی وجود دارد، زیرا برخلاف معصوم در نقل، توضیح، استنباط، اجتهاد و تفسیر گروه دوم خطا و اشتباه راه دارد.
31- ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، کتاب الحجه باب النص علی امیرالمؤمنین، ص 297-296، احادیث 4، 5 و 9.
32- مرتضی مطهری، همان، ص 859.
33- همان، ص 873-874 علامه حلی در این زمینه می نویسد: « الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلاً للغرض» (کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 388) و صاحب عقائد الامامیه می نویسند: « کما نعتقد أنها کالنبوه لطف من الله تعالی فلا بد أن یکون فی کل عصر أمام هاد یخلف النبی فی وظایفه من هدایه البشر و إرشادهم إلی ما فی الصلاح و السعاده فی النشأتین و له ما للنبی من الولایه العامه علی الناس... فالإمامه استمرار للنبوه» (عقاید الامامیه، ص 49-50).
34- امامت در علم کلام به «امامت عامه» و «امامت خاصه» تقسیم شده است؛ هر گاه اثبات اصل ضرورت تبیین دین و ادامه رهبری امت پس از پیامبر مورد نظر باشد «امامت عامه» و هر گاه اثبات امامان دوازده گانه پس از اثبات اصل امامت مطرح باشد «امامت خاصه» موضوع بحث خواهد بود. منظور از امامت در این جا، «امامت خاصه» است.
35- مائده (5)آیه 55.
36- برای اطلاع بیشتر، ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج2، ص 52-53؛ محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج6، ص 8؛ مرتضی مطهری، امامت و رهبری، مجموعه آثار، ج4، ص 852، 853، 916 و 917 و علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 394.
37- مائده (5)آیه 67.
38- علامه امینی از سی منبع از منابع اهل سنت نقل می کند که این آیه در شأن علی بن ابی طالب در غدیر خم نازل شده است (ر.ک: الغدیر، ج1، ص 214-229).
39- امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم. مائده (5)آیه 3. بسیاری از امامان حدیث و تفسیر اهل سنت، زمان نزول آیه را پس از اعلام ولایت امیرمؤمنان توسط پیامبر می دانند. (ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج1، ص 230-238).
40- نساء (4)آیه 59.
41- ر.ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج4، ص 389 و فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3 و 4، ص 100.
42- ر.ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج4، ص 389 و فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 3 و4، ص 100.
43- «عن الباقر و الصادق (ع): إن أولی الامرهم الأئمه من آل محمد، أوجب الله طاعتهم بالإطلاق کما اوجب طاعته و طاعه رسوله و لا یجوز أن یوجب الله طاعت احد علی الإطلاق إلا من ثبتت عصمته» (فضل بن حسن طبرسی، همان).
44- (فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ) (آل عمران (3)آیه 61).
45- (إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا) (الأحزاب (33)آیه 33).
46- خطاب پیامبر به علی(ع): « أنت منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لانبی بعدی» (ر.ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، مجموعه آثار، ج4، ص 822-823 و علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 395).
47- راویان این حدیث از صحابه 120 تن و از تابعین 84 نفرند (ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج1، ص 14-72).
48- مرتضی مطهری، همان، ص 860-861 و ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص 104 به بعد.
49- معارف اسلامی، ص 220.
50- ر.ک: محمد باقر مجلسی، همان، ج18، ص 215-216 و ج38، ص 3 و 145.
51- مرتضی مطهری، همان، ص 874. صاحب عقائد الامامیه نیز در این مورد می نویسند: « و نعتقد أن الامام کالنبی یجب أن یکون معصوماً من جمیع الرذائل و الفواحش من سن الطفوله إلی الموت عمداً و سهواً کما یجب أن یکون معصوماً من السهو و الخطأ و النسیان، لأن الأئمه حفظه الشرع و القوامون علیه، حالهم فی ذلک حال النبی» (عقائد الامامیه، ص 51).
52- نساء (4)آیه 59.
53- مرتضی مطهری، امامت و رهبری، مجموعه آثار، ص 846.
54- جهت اطلاع بیشتر، ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 23، باب 3 (إن الإمامه لا تکون إلا بالنص).
55- مرتضی مطهری، همان، ص 875.
56- علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 393.
57- جهت مطالعه و آشنایی بیشتر، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، کتاب الحجه، ص 190-280.
58- ر.ک: حسن بن علی حرانی، تحف العقول، ص 460-465. زیارت جامعه کبیره نیز به خوبی به بیان جایگاه امامان می پردازد.
59- «جهل القوم و خدعوا عن أدیانهم».
60- « إن الإمام زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عز المؤمنین. الإمام اسُّ الاسلام النّامی و فرعه السامی. بالإمام تمام الصلاه و الزکاه و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحکام و منع الثغور و الأطراف... الإمام کالشمس الطالعه المجلله بنورها للعالم و هو بالافق حیث لا تنالها الأبصار و الأیدی. الإمام البدر المنیر و السراج الزاهر و النور الطالع و النجم الهدی فی غیابات الدجی و الدلیل علی الهدی و المنجی من الردی... الإمام مطهر من الذنوب، مبرّء من العیوب، مخصوص بالعلم، موسوم بالحلم... الإمام واحد دهره لا یدانیه احد و لا یعادله عالم و لا یوجد له بدل و لا له مثل و لا نظیر.... »
61- «... فهو موفق مسدّد مؤید، قد أمن من الخطا و الزلل خصه بذلک لیکون ذلک حجه علی خلقه شاهداً علی عباده فهل یقدرون علی مثل هذا فیختارونه فیکون مختارهم بهذه الصفه؟».

منبع مقاله: جوان آراسته، حسین؛ (1386)، مبانی حکومت اسلامی، قم: مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.