مترجم: محمّدحسین وقار
ابن تیمیه حمایت مردم را به خود جلب نمود؛ طغیانهای او تهدیدی علیه نظم عمومی بود، و مکرراً ایامی را در حبس گذراند؛ در یک نوبت به وسیله شخص ابن جماعه مورد بازجویی قرار گرفت. بدین ترتیب، از امتیاز نادر ایذا و اذیت به خاطر وفاداری به تسنن برخوردار گشت. با این وجود یک بار، به عنوان واعظ رسمی جهاد منصوب شد، و شخصاً مقاومت در برابر حمله مغولان به سوریه را سازمان داد (1ــ 1300). ابن تیمیه دو سال آخر عمر خود را در زندان گذراند (8 ــ 1326)، و در آن ایام، مطالب زیادی نوشت، تا آنکه زندانبانانش، او را از قلم و کاغذ محروم ساختند.
ابن تیمیه در قبال بسیاری از موضوعات حقوقی (4) موضعی تحدیدی در پیش گرفت.(5) او مجادله گری خستگی ناپذیر و آشتی ناپذیر بود. روش شناسی او حنبلی صرف نبود. او با آرا و عقاید ماوردی، جوینی، غزالی و فخرالدین رازی آشنا بود، و با دقت دباره مخالفان، از جمله علامه امامیه و اخوان الصفای اسماعیلیه، مطالعه می کرد. ابن تیمیه اغلب از ابوحنیفه، ابن حنبل و "اغلب فقها" در کنار هم و به عنوان بدیل یک دیگر نام می برد.(6) او مدافع تفسیر حروفی صرف متون نبود، و از قیاس و تمثیل به عنوان وسیله ارتباط موارد خاص با ضوابط حقوقی با استفاده از استدلال خردگرایانه بهره می جست. ابن تیمیه اجتهاد (7) مجتهد (8) را به عنوان وسیله ای جهت کمک به درک اجماع مؤمنان مورد تأیید قرار داد. عجیب تر آنکه او طرفدار "وَسَط" (9) یا آشتی میان عقل (10) سنت (11)، و اراده آزاد (12) بود. به علاوه، توجه به اصول و ارزشهای اساسی شریعت و اوضاع و احوال جدید را ضروری می دانست؛ ممکن است شریعت، در شکل موجود، نیازمند انطباق بسیار باشد. شریعت می تواند رهنمودی راستین درباره هر موضوعی به دست دهد، مشروط بر آنکه انسان از تمام تلاش خود (13) بهره جوید.
اثر سیاسی اصلی ابن تیمیه، الکتاب السیاسة الشرعیة بود، که در سالهای 15ــ 1311 نوشته شد. سیاست او ملهم از این برداشت بود که شریعت، با توجه به رسالت فراگیر آن، باید به روز باشد. ابن تیمیه، بر خلاف اسلاف خود و شیوع امتناع شکوه آمیز آنان از سیاست، کوشید خلوص معنوی سنت حنبلی را با به کارگیری شریعت در موضوعات حکومتی، محقق سازد. به اعتقاد او، این طرح اسلام بود. این تفکر، در ابتدا توسط خلفای راشیدین تحقق یافت؛ اما امروز به ابزارهای دیگری نیاز داشت. شاید بتوان گفت به علت خاتمه خلافت عباسی، افق در برابر ابن تیمیه باز شده بود؛ زیرا این تحول، راه را برای پاسخهای ریشه ای تر به مسائل دیرپای گشوده بود. بدین ترتیب، او نظر ماوردی را مردود می دانست که اگر سلطان (14) مورد شناسایی خلیفه باشد و شریعت را تقویت کند، می توان او را از منظر اسلام، مشروع و مستقل بالفعل تلقی نمود. معیارهایی سخت تر باید اعمال شود.
هدف، حکومت دینی (15) است. رساله ابن تیمیه که این عنوان را داشت، با یادآوری این نکته آغاز می شود که خداوند "عِلم و قلم را، که وظیفه آن رسالت و اقناع است، به قدرت و شمشیر، که وظیفه آن فتح و تسلط است"، ملحق ساخته است.(16) از این جا، نتیجه گیری می کند که اسلام از دو دین وحیانی دیگر برتر است، زیرا آنها دین را بدون تلاشی برای تحقق "شرایط لازم برای بقای آن، یعنی قدرت، جهاد و منابع مادی"، مطرح می سازند.(17) به اعتقاد او، مشکل جهان امروز، آن است که از یک سو حاکمان فکر می کنند می توانند اهاف مادی را با زور، جاه طلبی و نفع طلبی محقق سازند، و از سوی دیگر، دینداران تصور می کنند می توانند اهداف روحانی خود را از طریق پارسایی محض تحقق بخشند. "بدین ترتیب، آنان از مشارکت در حیات سیاسی امتناع و دیگران را نیز از آن منع می کنند." در این جا نیز مسیر صحیح "وسط" است: دغدغه "منافع مادی و معنوی جامعه، که ارتباط نزدیکی با هم دارند ... صداقت به اضافه قدرت است."(18)
دین محتاج قدرت دولت است
ابن تیمیه به خصوص تأکید داشت بدون قدرت دولت نمی توان به دین عمل نمود. وظیفه دینی امر به معروف و نهی از منکر (19)، "جز با استفاده از قدرت و اقتدار امام"، قابل تحقق نیست. و "همه دیگر وظائف که خداوند بدانها امر فروده ــ یعنی جهاد، عدالت، حج، نماز جماعت ... کمک به مستضعفان اجرای حدود و غیر آن ــ جز از طریق قدرت و اقتدار حاکم قابل انجام نیست. "دین بدون سلطان (20) و جهاد و ثروت، به قدر سلطان و ثروت و جنگ بدون دین، بد است."(21)ابن تیمیه این نکته را از منظر اسلام به اثبات رساند، و تأکید نمود که مطابق برداشت ما از شرع، آنچه را فعالیت و مناصب "سیاسی" می نامیم، در زمره "امانت" و "ولایت" (22) است.(23) بدین ترتیب، وظیفه "اعاده امانات به صاحبانش ... و داوری بر مبنای عدالت" (24)، یعنی، اجرای حدود شرعی علیه وضیع و فقیر، منطقاً و مسقیماً بر عهده مقامات سیاسی گذارده می شود. اصول شریعت در باب عدالت اقتصادی در مبادلات، استرداد و توزیع میان نیازمندان باید به وسیله مقامات عمومی و نیز افراد خصوصی (25) رعایت شود.(26) در همه وظائف عمومی، هدف، رفاه مادی و معنوی انسان است. اما رفاه مادی و معنوی انسان به اصل نبوی حسبه متکی است: بنابراین، "امر به معروف و نهی از منکر هدف اعلای هر وظیفه عمومی است."(27) هیچ دولتی نمی تواند بدون التزام به موازین اسلامی بدین هدف نائل گردد. از سوی دیگر، امر به معروف و نهی از منکر نمی تواند بدون تهدید به عنف مؤثر باشد.
این دیدگاه، موجد پیوندی ناگسستنی میان دین و دولت برای ابن تیمیه گردید. "بنابراین، تلقی امارت به عنوان شکلی از دین، و یکی از اعمالی که انسان توسط آن قرب به خدا می یابد"، یک وظیفه است.(28) و برعکس، اعمال قدرت از سوی حاکم "یکی از مهمترین وظائف دینی" است. "از آن جا که هدف دولت (29) و قدرت (30) قرب به خدا و عمل به دین است، پس وقتی دولت و دین به طور کامل در این جهت به کار گرفته می شوند، سعادت کامل روحانی و دنیاوی تضمین می شود."(31)
این تحولی اساسی در موضع ماوردی بود. می توان آن را بازگشتی به موضع اصیل اسلام دانست، بازگشت به چیزی که بیش از هر چیز آن را از مسیحیت متفارق ساخت: رفاه مادی و معنوی انسان تفکیک ناپذیر است. تئوری منشأ دولت مؤید این نظر بود: اگر انسان نیازمند اجتماع و نیز "بالطبع سیاسی" است، و اگر تحقق هدف مشترک انسانها مستلزم "اطاعت از کسی است که بر آنان فرمان می راند"، پس دین نیازمند دولت است. در حقیقت، دین و حکومت به یکدیگر نیازمندند.(32) لازم بود این نظریه مورد بررسی تجربی ابن خلدون قرار گیرد، که مطالعات تاریخی او موجب کشف تفصیلی رابطه میان دین و دیگر نیروهای اجتماعی گردید.
بنابراین، می توان گفت، در نتیجه تلفیق حکومت (33) و شریعت، حکومت دینی (34) شکل می گیرد. امامت (35) وظیفه ای خاص، مستلزم قدرت (36)، مُلک و قدرت حکومت (37) است. دولت به طور کامل در اندیشه دینی یا فقه ادغام شده است. در عین حال تمایز میان خلیفه و سلطان به دلائل عملی از میان می رود. البته این دیدگاه، وضعیت معاصر را منعکس می سازد. در این جا منظور ابن تیمیه آن بود که همه حاکمان خوب اسلامی به آن وظائف دینی که سابقاً بر عهده خلیفه بود، عمل می کنند. این موجد اجبارات دیگری بود: هیچ حاکم یا "نماینده اقتدار"، یا رعایای آنان نمی توانند "خود را از حکومت خدا و نیابت پیامبر بی نیاز بدانند."(38) یعنی آنان همگی، به دلیل منصبشان، همان اجبارات دینی خلیفه را بر عهده دارند.
ابن تیمیه تکثر دولتهای جداگانه را در درون جامعه اسلامی "اهل سنت و جماعت" پذیرفت. در درون هر دولت، امام ــ حاکم مسؤول اجرای حدود شرعی، رعایت روزه و حج، انجام خدمات عمومی، اجرای ضوابط اجتماعی و اقتصادی و از همه مهمتر، اقامه نماز و انجام جهاد است.(39)
مسؤولیتهای حاکم
همه اینها حاکم اسلامی و مقامات عمومی را از منزلت بالایی برخوردار ساخت، و در مردم، انتظارات زیادی از آنان ایجاد کرد. ابن تیمیه به خصوص چهار خلیفه اول، و نیز سلجوقیان، نورالدین و صلاح الدین، و نخستین سلاطین ممالیک را مورد ستایش قرار می داد. حاکمان اهداف خود را مشخص نمی سازند؛ اما آنان از اقتدار برای عمل برخوردارند و با درک اینکه آنان اهداف اسلام را محقق می سازند، از آنان اطاعت می شود.اتکای قدرت مشروع بر انجام مسؤولیتها در قالب آموزه قرآنی امانت قدرت بیان شد؛ کسانی که به آنان قدرت داده شده، "تنها امنا، نمایندگان و عاملان قدرتند، و نه به هیچ رو مالک." این است معنای چوپان خواندن حاکم؛ او مانند قیم یتیم است.(40) در این جا، تصویر باستانی خاورمیانه ای و ایرانی پادشاه مطلق کاملاً اسلامی شد. بنابراین، همه اقتدار حاکم از خداست: اما این بدان معنی است که او مسؤول خدمت به منافع رعایایش است. اندیشه دولت به مثابه موجودیتی فراشخصی، که این روزها از اروپا صادر می شود، چندان دور نیست؛ و احتمالاً در دنیای ذهنی ابن تیمیه غیرقابل تصور نبود. آن چه غائب است اقتدار منتسب یا قابل انتساب به مردم است.
ابن تیمیه صلاح دید حاکم را در مجازاتهایی که در شرع تعیین نشده، مانند سوءتدبیر، تخلفات مالی و رشوه، که حوزه سنتی "قانون" (41) و دیوان مظالم است، مجاز دانست. منابع درآمد، به غیر از منابع مصرح در شرع، مادام که به وسیله اجماع فقهی ممنوع نشده باشد، بر مبنای اقتدار ناشی از اجتهاد مجاز است. این، امتیاز بی نهایت مهمی برای سلطان بود. حاکم باید مردانی شایسته را برای مناصب مختلف (42) برگزیند. تنها در مورد قضات است که باید بهترین اشخاص را انتخاب نماید. انتخاب اشخاص ناتوان خیانت در امانت است.(43)
در این اصل مؤکد حنبلی که لازم است از همه مقامات عمومی مادام که فرمانشان ناقض شرع نباشد، اطاعت شود، تخفیفی وجود ندارد. از سوی دیگر، حاکم اخلاقاً و قانوناً مجبور است با دیگران مشورت کند؛ و همه مسلمانان وظیفه ای دینی و شرعی دارند که به عنوان بخشی از تکلیف امر به معروف و نهی از منکر، حاکم را "نصیحت" کنند. بدان دلیل که ممکن است حاکم یا کارگزار او همه صفات لازم را برای انجام وظیفه نداشته باشد. این گونه اندرزگویی موجد اعتدال میان سکوت رضایت آمیز و قیام مسلحانه است. این به خصوص مهم است که علما اندرز بدهند. عبارت قرآنی "اولی الامر" (44)، آنان که قرآن حکم به اطاعت از آنان می دهد، "این روزها به امیران و علما اشاره دارد."(45) ابن تیمیه، با اشاره به اینان، در واقع، حقایق اجتماعی غالب را مورد شناسایی قانونی قرار می داد. یکی از اصلاحات اصلی پیشنهادی ابن تیمیه آن بود که علما انزوای از سیاست را کنار بگذارند. این مشاوره اجباری در اندیشه سیاسی اسلام بیش از هر شیوه دیگری به اعمال کنترل قانونی بر صاحبان قدرت نزدیک شده بود. این دیدگاه در قبال حکومت فاضله بدان معنی بود که همه جنبه های عملی حکومت در حوزه اخلاقی دین شمول یابد. بدین ترتیب، ابن تیمیه مطالب محتاطانه اندرزنامه ها را به فقه منتقل کرد. کار او، اتحاد سیاست (46)، "هنرتجربی و فرصت طلبانه حکومت"، با شریعت، و بدان وسیله "منعطف تر ساختن شریعت در نتیجه تماس با عرف حاکم، و تلفیق عرف جاری با اصول کلی فقه" بود.(47) ابن تیمیه این هدف را محقق ساخت، نخست با اعمال اجتهاد به موضوعات اجتماعی و سیاسی؛ دوم، با استفاده لیبرال از معیار دینی ــ حقوقی "مصالح عامه"، جهت توجیه اقداماتی که در شرع مؤکداً تصریح یا ممنوع نشده است. یک بار دیگر، او این اصل را تصریح نمود که خداوند هرگز غیرممکن را مقرر و لازم را ممنوع نمی سازد.
آنچه برای حاکم یا حکومت لازم است، مجموعه آرمانی خصائل فهرست شده توسط نویسندگانی مانند ماوردی نیست، بلکه فضائلی است که او را قادر می سازد آنچه را لازم است محقق نماید. از قرار معلوم این نکات در قرآن پیش بینی شده است. حاکم برای جنگ، نیازمند شجاعت و مکر است (48)؛ و برای قضاوت، محتاج علم عدالت و وفاداری. اما به ندرت همه اینها در یک شخص وجود دارد. بنابراین، شخصی را انتخاب کنید که از تواناییهای مناسب با شغلی که در دست دارد، برخوردار باشد: رهبری آدم باید همکارانی خشن داشته باشد. در حدیث آمده "خداوند این دین را به دست مردان فاقد اخلاق یاری می دهد"؛ "من پیامبر رحمتم، من پیامبر کشتارم ... من همیشه می خندم." هدف مناصب دولتی با کمک وحشت و محبت متناوب محقق می شود: "در واقع، این دو شیوه دست در دست هم به اجرا درمی آیند."(49)
بدون کرَم، یعنی دادن، و بدون نیروی ذهن، یعنی شجاعت، نمی توان بر انسانها حکومت کرد ... حیات معنوی یا مادی بدون وجود این دو فضیلت ممکن نیست. هر که آنها را از دست بدهد، به زودی قدرت را از دست می دهد.(50)
بدین ترتیب، ابن تیمیه این نکته را به مفهوم حکومت خوب اضافه کرد که سخت گیری عنصری لازم است. او تأکید داشت حتی اگر مجرمی توبه کند، لازم است مقامات حدود شرعی را به طور کامل و بدون تخفیف اجرا نمایند. این، موجد اطاعت از خداوند است. "هر فرماندار باید در اجرای حدود شرعی مصرّ و بی رحم باشد. زیرا دین در خطر است."(51) او به خصوص در مورد قطاع الطریق سخت گیر بود. ابن تیمیه بر وظیفه جهاد به عنوان یکی از اهم موارد بندگی خدا تأکید نمود، و منزلت آن را بالاتر از حج دانست. مجاهدان در رأس فهرست کسانی هستند که از پاداش خدمت به جامعه اسلامی برخوردار می شوند. "هدف اعلای جهاد" مجازات غفلت از وظائف دینی یا ارتکاب اعمال حرام است.(52)
ابن تیمیه افکاری را که ممکن است به شکلی موجه جزء لاینفک اندیشه اسلامی دانست، با وضوحی تعجب آور مطرح ساخت. اما شاید او آخرین متفکر اصیل فقه سنی باشد. تا مدتها، پیروان او معدود و نفوذ او ناچیز بود.(53) چند عالم عثمانی در قرن شانزدهم آثار او را خواندند. آن گاه در قرن هیجدهم، مورد اعتنای وهابیون (54) قرار گرفت. در واقع، او تنها نظریه پرداز قابل توجهی بود که در طول سالهای متمادی از هلال حاصل خیز (55) برخاست. از آن زمان به بعد، افکار او نفوذ فزاینده ای بر اندیشه سیاسی سنی داشته است. اینکه آثار پر حجم او تا چه حد درک شود، خود مطلب دیگری است.
پی نوشت ها :
1.ن. ک. ص 233.
2.نوآوری.
3.EI s.v. Ibn Tayiyya.
4.مثلاً، حشیش به قدر الکل بد است.
5.(Rosenthal,FranZ, The Herb: Hashish Versus Medieval Muslim Society (Leiden: Brill, 1971.
6.Laoust 1939: 118.
7.استدلال فردی.
8.خبرگان ذیصلاح.
9.به معنی اعتدال، میانه روی.
10.روش متکلمین.
11.روش محدثان.
12.روش صوفیه.
13.یعنی اجتهاد.
14.قدرت حاکم بالفعل.
15.در اصل، السیاسة الشرعیة.
16.Ibn Taymiyya, p.1.
17.Laoust, Henri (1939), Essai sur Les doctrines Sociales et Politigues d'Ibn Taymiyya,Cairo Institut Francais d'archeologie orientale, p. 178.
18.Laoust 1939: 55-7.
19.حسبه.
20.یعنی قدرت.
21.Laoust 1939: 172-3.
22.وظائف عمومی.
23.Laust 1939: 3, 70-2.
24.قرآن 4:58.
25.ابن تیمیه کلاً در صدد حفظ حقوق مالکیت خصوصی بود.
26.Laoust 1939: 2-3.
27.Laoust 1939: 70.
28.Laoust 1939: 174.
29.در اصل، دولة.
30.در اصل، شوکة.
31.Laoust 1939: 177.
32.Lambton 1981: 146-7.
33.سلطان، مَلِک، امیر.
34.در اصل، السیاسة الشرعیة.
35.در اصل، ولایة.
36.در اصل شوکة.
37.در اصل، سلطان.
38.Laoust 1939: 172-3, 299.
39.Laoust 1939: 253, 259.
40.Laoust 1939: 8,229.
41.در این زمان کلمه قانون به معنی قانون سکولار و در برابر شریعت به کار می رفته است.
42.مانند فرمانداران، فرماندهان، امامان جماعت، دهخدایان.
43.حمله ایست بر پارتی بازی.
44.دارندگان حکم (از جانب خدا و رسول)، قرآن 4:59.
45.Laoust 1939: 54,68.
46.در اصل، سیاسة.
47.Laoust 1939: 55.
48.«جنگ سراسر خدعه است.»
49.Laoust 1939: 11, 14-16.
50.Laoust 1939 :53.
51.Laoust 1939: 100.
52.Laoust 1939: 73.
53.Laoust 1939: 477-505.
54.ن. ک. ص 410.
55.منطقه ای حاصل خیز که از سواحل شرقی دریای مدیترانه تا عراق امتداد دارد.