نویسندگان: حسین شکرکن و دیگران
آلفرد آدلر(1937-1870)در سال 1911 ارتباط خویش را با فروید گسست و به عنوان یکی از نخستین نظریه پردازان اجتماعی- روانشناختی روان تحلیلی مورد توجه قرار گرفت. او سپس به ارائه نظریه ای پرداخت که در آن، عوامل اجتماعی نقش مهمّی داشتند.
1- زندگی آلفرد آدلر
آلفرد آدلر، در حومه وین و در خانواده ثروتمندی به دنیا آمد. بنا به اظهار خود وی، دوران کودکی ناشادی داشته است. دلیل بارز این امر، عدم زندگی صمیمانه او با برادر بزرگترش بود، برادری که به عنوان کودکی نمونه، سخت در دل مادر جا داشت و با آدلر که محبوب پدر بود توافق نداشت. برادر کوچکتر آدلر تا سنّ چهارسالگی قادر به راه رفتن نبود و نیاز به مراقبت فراوان داشت و نیز به سبب ضعف مزاج، زشتی چهره و قد کوتاهش مدام در رنج بود.آدلر خود کودکی دوست داشتنی و اجتماعی به نظر می رسید. او در چهارده سالگی، پس از بهبود از یک بیماری نزدیک به مرگ، تصمیم گرفت که پزشک شود. این تصمیم جامه عمل به خود پوشید و آدلر درجه دکتری خود را در سال 1895 از دانشگاه وین دریافت داشت. پس از نخستین تخصصش در چشم پزشکی و شروع حرفه پزشکی به روانپزشکی روی آورد. در سال 1902، هر هفته در بحثهای گروهی فروید شرکت کرد و این بحثها را چنان جالب یافت که به صورت عضو گروه درآمد. آدلر پس از چند سال نظریّه شخصیتی خود را که در ابعاد وسیعی با نظریّه فروید تفاوت داشت، ارائه داد و در سال 1911 به طور صریح و روشن از تأکید فروید بر عوامل جنسی انتقاد کرد. یک سال پیش از این تاریخ، فروید، آدلر را نامزد ریاست جامعه روان تحلیلی وین کرده بود. اختلاف دیدگاهشان، در رابطه با عوامل مؤثر در شخصیت انسان، به نحو آشکار شروع و به تدریج اوج گرفت و در سال 1911 به جدایی کامل انجامید. آدلر در این سال از ریاست جامعه استعفا کرد و به طور اساسی از موقعیت فرویدی گسست.آدلر در جنگ جهانی اول به عنوان پزشک در ارتش اطریش خدمت کرد و سپس دست به تشکیل و سازماندهی کلینیک راهنمای کودک در مدارس وین زد.
در سال 1920 روانشناسی فردی آدلر توجه زیادی را به خود جلب کرد و شهرت فراوان یافت. بسیاری از مشتاقان برای مطالعه و آشنایی بیشتر با آن به وین آمدند او در این زمینه در چند کشور به ایراد سخنرانی پرداخت و در سال 1926 به آمریکا رفت و به گرمی مورد استقبال قرار گرفت. پس از چند مسافرت و بازدید از این کشور، در سال 1934 در آمریکا رحل اقامت افکند و به عنوان استاد روانپزشکی در کالج طبّ لانگ آیلند به کار مشغول شد.
آدلر، در سال 1937 برای ایراد سخنرانی به آبردین اسکاتلند رفت و در همانجا درگذشت. فروید، در پاسخ به یکی از دوستانش که شدیداً از مرگ آدلر متأسف بود، نوشت: «من دلسوزی شما را به سبب مرگ آدلر درک نمی کنم!»(1)
آدلر، کتابها و مقالات متعددی نگاشت که بسیاری از آنها درخور فهم عموم بوده است. نظریه های او به طور وسیع و مستمر در مجله آمریکایی روانشناسی فردی به چاپ رسید و نیز به وسیله جامعه روانشناسی فردی رایج شد.
2- موقعیت نظامدار آدلر
آدلر و فروید از بُعد موقعیتهای نظری کاملاً در مقابل یکدیگر قرار داشتند. در حالی که فروید نقش«گذشته» را در تأثیرگذاری بر رفتار مورد تأکید و تأیید قرار می دهد، جهت گیری آدلر استوار بر آینده است. بخش اساسی نظریه فروید را تقسیم شخصیت به بخشهای مجزا تشکیل می دهد، در حالی که، نظریه آدلر بر وحدت شخصیت تأکید دارد.آدلر، نظام روانشناسی فردی را بر خطوط اجتماعی استوار کرده است که از دیدگاه فروید خود این مسأله انحراف دیگری به حساب می آید. آدلر معتقد است که رفتار انسان نه به وسیله نیروهای زیست شناختی غریزه، بلکه، به وسیله عوامل اجتماعی تعیین می شود و بر این باور است که می توان به فهم شخصیت انسان تنها در پرتو پژوهش در ارتباطات اجتماعی و بازخورد وی از دیگران نائل شد. او در طرحی که ارائه می دهد رشد و توسعه علاقه اجتماعی را در دوران اولیه کودکی می یابد:
«نخستین موقعیّت اجتماعی یک کودک، ارتباطش با مادر است که از ابتدای روز تولد آغاز می شود. و به واسطه مهارت تربیتی مادر، علاقه کودک نسبت به شخص دیگر بیدار می شود. هرگاه مادر بداند که چگونه این علاقه را در جهت همکاری و تعاون تربیت کند، در آن صورت، کلیه ظرفیتهای مادرزادی و اکتسابی کودک در جهت احساس اجتماعی متمرکز خواهد شد.»(2)
نگرش(3) اجتماعی در جریان یادگیری تجارب رشد می یابند. آدلر نیز مانند فروید به اهمیت سازنده سالهای کودکی توجه دارد، اما توجه آدلر بر نیروهای اجتماعی است و نه زیست شناختی.
بُعد دیگر تفاوت بین نظریه های فروید و آدلر در رابطه با اهمیت خودآگاهی است. در حالی که فروید تأکید بر تعیین کننده های ناخودآگاه رفتار دارد، آدلر تکیه بر خودآگاه می کند. برای او انسان در وهله نخست موجود خودآگاهی است که بر انگیزشهایش آگاهی دارد. از دیدگاه فروید، رفتار انسان به وسیله تجارب گذشته تعیین می شود، ولی، به اعتقاد آدلر، انسان به نحو نیرومندتری در رابطه با آنچه که او در مورد آینده فکر می کند تحت تأثیر قرار می گیرد.
کوشش برای اهداف آینده می تواند تغییر کند و آنچه را که انسان در لحظه حال انجام می دهد، تحت تأثیر قرار دهد. به عنوان مثال، شخص با ترسی که از «لعن ابدی پس از مرگ»دارد، به گونه ای منطبق بر انتظارش رفتار می کند. بنابراین، پیش بینی رویدادهای آینده می تواند به نحو نیرومندی رفتار حال را متأثر سازد.
3- کوشش برای برتری
همان گونه که قبلاً مطرح شد، تأکید آدلر بر وحدت و همسازی شخصیت انسان است. این نگرش بر این فرض استوار است که نیروی محرکه و پویایی منابع مختلف، شخصیت انسان را به سوی یک هدف برتر سوق می دهد. این هدف غایی که انسان به سوی آن کوشش و تلاش دارد، برتری است که شامل تکامل بیشتر، رشد کاملتر، موفقیت در انجام کار و تحقق خود است. از این دیدگاه، جنسیّت به عنوان یک سایق غالب مطرح نمی شود، بلکه، به عنوان یکی از وسایل در جهت برتری تلقی می گردد.از دیدگاه آدلر، کوشش برای برتری ذاتی است و مسبّب همه پیشرفتهاست. پیشرفت نه تنها در سطح فردی، بلکه، در طول تاریخ مدنیّت و شهرنشینی اعتبار دارد.
4- احساس کهتری و جبران
همان طور که شرحش گذشت، آدلر با فروید، در این مورد که پایه اولیه مراکز انگیزش بر عوامل جنسی استوار است، توافق نداشت و معتقد بود که یک احساس عمومی کهتری، نیروی تعیین کننده اولیه، در رفتار انسان به حساب می آید. در وهله نخست، آدلر این احساس کهتری را به قسمتهای معیوب بدن ارتباط می دهد.کودک با ضعف جسمی وراثتی دارای عقده کهتری خواهد شد و در نتیجه کوششهایش را به طور مستقیم معطوف به جبران و جبران مضاعفِ این ضعف خواهد کرد تا بر فرایند معیوب غلبه یابد، مانند دموستن، که به طور نیرومندی بر لکنت زبان خویش غلبه یافت و یکی از سخنوران نامی گشت. کودکی که ضعف بدنی دارد، ممکن است بر اثر تمرینات مستمر و شدید، برتری خویش را به عنوان یک قهرمان نشان دهد.
آدلر، بعداً حیطه این نگرش را به هرگونه عقب افتادگیهای بدنی، روانی و اجتماعی واقعی یا تصوری گسترش داد. او بر این باور بود که درماندگی و خُردی نوزاد باعث یک احساس کلی کهتری خواهد شد. احساسی که به وسیله هر فردی تجربه می شود، زیرا تمام کودکان وابسته به محیط خویش هستند. درواقع، کودک از حقارتش آگاهی دارد و از نیروی محرکه ذاتیش برای برتری استفاده می کند. بنابراین، او از راه نیاز، برای تسلط بر حقارت و کسب امنیت خاطر، تحریک و تشویق می شود. به عقیده آدلر، این فرایند یعنی کوشش انسانی برای رسیدن به تکامل بیشتر، در طول زندگی ادامه می یابد.
برای فرد و نیز برای اجتماع، احساس حقارت مقرون به صرفه است. زیرا، آنها را به سوی پیشرفت و ترقی رهنمون می شود. بنابراین، هرگاه احساس کهتری دوران کودکی توسط والدین با ناز پروردگی و یا طرد مواجه شود، ممکن است بعدها به طرز نابهنجاری در رفتارهای جبرانی کودک تجلی کند.
5- سبک زندگی
از دیدگاه آدلر، برتری جویی یک فرایند عام و کلی است. او بر وجود دامنه وسیعی از تنوع رفتاری تأکید دارد که می تواند جهت رسیدن به این هدف مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین کوشش انسانها برای برتری در مسیرهای متفاوتی ظاهر می شود و هر فردی روش ویژه پاسخدهی را که همانا سبک زندگی اوست در خویشتن رشد می دهد.سبک زندگی شامل مجموعه رفتارهایی است که به وسیله یک شخص، برای جبران کهتری واقعی یا خیالی، نشان داده می شود. در مثال مربوط به کودکی که ضعف بدنی دارد، سبک زندگیش شامل تمام فعالیتهایی است که می تواند در جهت افزایش توان بدنی به کار گیرد. این سبک زندگی شکل یافته اولیه تثبیت می شود و تغییر دادن آن مشکل است و به عنوان چارچوب تمام زندگی بعدی تلقی می گردد. بنابراین تأکید آدلر بر اهمیت سالهای نخستین زندگی در شکل بخشی شخصیت انسان است. آدلر نیز مانند فروید و به نحو بارزی، بر خانواده به عنوان یک عامل در رشد شخصیت توجه داشت. ممکن است کودکی با یک کاستی و نقص، خود را به عنوان یک ناتوان تلقی کند، اما، در حین جبران و با یاری والدین آگاه و فهیم و آشنایی به مسائل روانی می تواند حقارتها به تواناییها و برتریها تغییر یابد. از طرف دیگر، کودکی که از جانب والدینش به افراط مورد توجه قرار گیرد، کودکی «خودمدار»(4)و فاقد هرگونه علاقه اجتماعی خواهد شد. چنین کودکی از دیگران انتظار دارد تا همیشه با خواسته هایش موافقت کنند. برعکس، سبک زندگی کودکی که موردتوجه نبوده و فراموش شده است، شامل انتقامجویی از اجتماع است.
6- خود خلاّق
وجه مشخصه نظریه آدلر، مفهوم خودخلاق است که شامل ظرفیت فرد در تعیین شخصیت وی در سازگاری با سبک مستمر زندگیش می باشد. خودخلاق نشانگر یک اصل فعال وجود انسانی است که ممکن است با مفهوم قدیمیتر«روح» در ارتباط باشد.توانشهای مشخص و تجارب خام، برای انسان از راه وراثت و محیط قابل دسترسی هستند. اما، آنها تنها مفهوم خودخلاق بوده و تأکید بر ایده ای دارند که بر طبق آن انسان یک نیروی فعال در شکل بخشی شخصیت و سرنوشت خویش به شمار می رود. بنابراین، آدلر انسان را مستعد دخالت مستقیم در سرنوشت خود می داند و با فروید که معتقد است انسان به طور فعل پذیر و از راه تجارب گذشته شکل می پذیرد موافق نیست.
7- ترتیب تولد
آدلر، در بررسی زمینه های دوران کودکی بیمارانش، اهمیت فراوانی برای ارتباط بین شخصیت و ترتیب تولد قائل است. به اعتقاد وی، تجارب اجتماعی کودکان به ترتیب تولد با یکدیگر تفاوت خواهد داشت و این عامل در شکل بخشی شخصیتهای آتی آنها تفاوت ایجاد می کند. به عنوان مثال، فرزند نخست خانواده از بیشترین توجه برخوردار است و این امر تا تولد فرزند دوم که به منزله خلع توجه کامل از اوست ادامه می یابد. نتیجه اینکه در فرزند نخست، به دلیل احساس عدم امنیت در خانواده، نوعی خصومت نسبت به دیگران پدیدار می شود. به بیان آدلر، اغلب جنایتکاران، روان نژندان و الکلیکها از فرزندان نخست خانواده بوده اند. او در ضمن پژوهشهای خود به این نتیجه می رسد که فرزند دوم خانواده به طور افراطی جاه طلب، متمرّد و حسود است و مدام می کوشد تا توفق و برتریش را بر فرزند نخست به اثبات برساند. با این وجود آدلر او را در مقایسه با فرزند نخست و فرزند آخر خانواده، سازگارتر و بهنجارتر می یابد و اظهار می دارد که فرزند آخر اغلب لوس بار آمده و یک مشکل رفتاری برای والدین خواهد بود.پی نوشت ها :
1.Scarf,1971,p.47.
2.Adler,1930,p.403
3.Attitude
4.Self-Centred