شش جامعه شناس کلاسیک

«اگوست کنت» این نظریه را که افراد بشر به خاطر تأمین منافع خویش گردهم آمده اند، رد می کند و معتقد است که در طبیعت انسان دو تمایل مهم (خودخواهی و دیگرخواهی) وجود دارد که بر اثر تمایل دوم افراد بشر به تشکیل خانواده اقدام کرده اند
شنبه، 31 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شش جامعه شناس کلاسیک
 شش جامعه شناس کلاسیک

نویسنده: محمود محمدی عراقی و دیگران




 

اگوست کنت (1798-1857)

«اگوست کنت» این نظریه را که افراد بشر به خاطر تأمین منافع خویش گردهم آمده اند، رد می کند و معتقد است که در طبیعت انسان دو تمایل مهم (خودخواهی و دیگرخواهی) وجود دارد که بر اثر تمایل دوم افراد بشر به تشکیل خانواده اقدام کرده اند و از راه خانواده به فواید زندگی اجتماعی پی برده اند. او دو عامل اساسی را منشأ زندگی اجتماعی معرفی می کند: 1.حس غیرخواهی؛ 2.عقل مکتسب با تجربه.
وی می گوید:« اینکه بعضی گفته اند اجتماع بشر به واسطه این است که افراد سود خود را در جمعیت دیده اند درست نیست؛ زیرا تا اجتماع نمی کردند سودمند بودنش معلوم نمی شد. حق این است که در نهاد انسان دو تمایل هست یکی خودخواهی و دیگری غیرخواهی که ناشی از عواطف قلبی است و آن از عوامل نیرومند فطرت انسانی است.
نخستین اثر فطرت غیرخواهی و عاطفه قلبی تشکیل هیأت خانواده بوده است. در این هیأت کوچک انسان به نعمت همکاری و فایده تابعیت و متبوعیت برخورده، مشق آن را کرده، برای زندگی اجتماعی مستعد شده و لزوم تقسیم کار هم به این فکر یاری کرده و هیأت اجتماعیه را کم کم وسعت داده تا آنجا که برای تنظیم این احوال منتهی به تشکیل حکومت و دولت شده است.
پس تأسیس مدنیت نتیجه حس غیرخواهی انسان است که قوه عقلیه بر آن ضمیمه می شود و بر حس خودخواهی غلبه می کند و به صورت نوع پرستی در می آید و بقای نوع را به منزله دوام و بقای شخص خود می یابد.»(1)

هربرت اسپنسر(1820-1903)

دیدگاه دیگری که در تبیین منشأ زندگی اجتماعی مطرح شده است، دیدگاه طرفداران تکامل جهانشمول است. گروهی از تکامل گرایان بر این باورند که «تکامل» یک اصل جهانشمول است و کلیه پدیده ها همواره به سوی کمال در حرکتند و در زندگی انسان، حیات جمعی نسبت به زندگی انفرادی تکامل یافته تر است. بنابراین افراد انسان به طور طبیعی به سوی زندگی اجتماعی سوق داده می شوند. انسانها در هر مرحله از تکامل که باشند میل به مرحله کاملتری دارند و بر این اساس است که به تشکیل جامعه، دولت و حکومت اقدام کرده اند. هربرت اسپنسر، از مشاهیر معتقدان به این نظریه به شمار می رود. وی اعتقاد دارد نظام جهان، بر اساس قانون تکامل، از سادگی به تنوع و پیچیدگی، از بی نظمی به نظام یافتن و از کثرت به وحدت متمایل است. او در این زمینه می گوید:« چون در آن حوادث [حوادثی که موضوع علوم و فنون بشرند] بدرستی نظر می کنیم، در می یابیم که نخستین امری که واقع می شود این است که اجزا و عواملی پراکنده یکجا فراهم می آیند و با هم ترکیب و درهم فشرده می شوند و تراکم می یابند... و نیز به وجود آمدن موجودات جاندار از گیاه و جانور و انسان بر این روش است که اجزا و عناصر پراکنده از اطراف فراهم می آیند و اندام آن موجودات را تشکیل می دهند... در میان افراد بشر نیز تشکیل خانواده ها و قبایل و امم و دول به همین طریق است که اجزای پراکنده ناپیوسته به هم می پیوندند و مرتبط می شوند».(2)
ما تکامل زندگانی را متوجه دیدیم به اینکه کثرت به وحدت برسد و همین امر موجب شده است که در نوع بشر هیأت اجتماعیه تشکیل شود و مردم جز به معاشرت نمی توانند زندگی کنند.(3)

والتر بجت (1826-1877)

والتربجت، دانشمند انگلیسی پیرو داروینیسم اجتماعی از طرفداران نظریه «تأمین ضروریات زندگی»(4) است. به نظر وی، در دوران ما قبل تاریخ، انسانها به صورت انفرادی می زیسته اند، لیکن بعدها ناچار شدند به صورت گروه متشکل گردند...
بجت پس از قبول نظریه داروین در مورد «تغییرپذیری انواع» اظهار داشت که تلاش انسانها برای بقا و موجودیت خویش به خودی خود بی معناست و در صورتی که همبستگیهای گروهی وجود نداشته باشد، امکان هیچ گونه پیشرفت و یا توسعه ای در زمینه های زیستی و سازمان بندی اجتماعی وجود نخواهد داشت. بنابراین، یگانگی و همبستگی گروهی را لازمه بقای انسب می دانست.»(5)

لستر فرانک وارد(1841-1913)

وی نقطه آغاز زندگی اجتماعی را زندگی خانوادگی متشکل از یک مرد و زن می داند که با توالد و تناسل رو به کثرت گذاشته طوایف و قبایل را به وجود آورده اند.(6) این دیدگاه ویژه «وارد» نیست و کسانی چون فروید و هانس بلوهر نیز بدان معتقدند. در این تفسیر، غریزه جنسی تنها عامل یا عامل مسلط و غالبی است که افراد بشر را به گرد هم آمدن و تشکیل زندگی اجتماعی سوق می دهد. افراد بشر آگاهانه و یا ناخودآگاه، تحت تأثیر این غریزه قرار می گیرند و برای ارضای آن، تن به زندگی اجتماعی می دهند. البته تمام کسانی که در این دسته از آنها یاد می شود، مقصودشان از این غریزه، مفهوم عرفی آن که در شهوت جنسی خلاصه می شود نیست، بلکه برخی از آنان مفهومی وسیعتر را اراده کرده اند.
هر چند نماینده مشهور این طرز تفکر «فروید» است(7)، ولی می توان پیش از او وارد را که در این مورد بر تولید مثل و توسعه خانواده تکیه دارد، در این گروه جای داد. ساموئل کنیگ می گوید: وارد که منشأ جوامع را در تولید مثل و افزایش سریع خانواده- که منتهی به تشکیل طوایف یا قبایل گردید- می بیند از نظریه ستیزه گمپلویچ پیروی می کند.»(8)

راتزنهوفر(1842-1904)

راتزنهوفر مانند برخی، روابط نسبی و پیوند خونی را منشأ زندگی اجتماعی می داند. راتزنهوفر که از طرفداران «تئوری مبارزه طبیعی انسانها در منافع» است، اعتقاد دارد که گروههای اجتماعی در ابتدا به خاطر وجود یک پیوند خونی (روابط نسبی) شکل گرفتند، افرادی که دارای نسب مشترک بودند به یکدیگر نزدیک شدند و این اجتماع اصلی- مادام که گروهها بسیار کوچک و از جهت بافت و ساخت ساده بودند- از پیکار و تنازع طبیعیشان در منافع جلوگیری می کرد.»(9)

امیل دورکیم (1858-1917)

دورکیم ضمن پذیرش سخن اگوست کنت مبنی بر اینکه تعاون نمی تواند عامل موجد جامعه باشد، معتقد است که عوامل مختلفی از قبیل خویشاوندی نسبی، وابستگی به یک سرزمین و دین مشترک منشأ زندگی اجتماعی است. وی می گوید:«دیدیم که این مطلب که به ادعای برخی جنبه بدیهی دارد خلاف حقیقت است و همانطور که اگوست کنت می گوید بدیهی است که تعاون به هیچ وجه نمی تواند موجد جامعه باشد و ضرورتاً مستلزم استقرار قبلی و خود جوش جامعه است. علل مکانیکی و نیروهای محرکی چون خویشاوندی نسبی، وابستگی به خاک و کیش و اسلاف و نیاکان و جماعت ساکنان و... است که آدمیزادگان را به هم نزدیک می کند و تنها از آن هنگام که گروه بر این شالوده ها قوام می پذیرد، تعاون در آن سازمان می یابد.»(10)

پی نوشت ها :

1-سیر حکمت در اروپا؛ ج3،ص73 و 74. و نیز تاریخ اندیشه اجتماعی؛ ج2، ص224.
2-سیر حکمت در اروپا؛ ج3، ص 106 و 107.
3-همان؛ ص 114.
4-مقصود از پیروی از تئوری ستیز گمپلویچ آن است که وارد معتقد است پس از پیدایش طوائف گروههای اجتماعی در ستیز با یکدیگر روند تحولات اجتماعی را رقم می زنند. ر.ک: بارنز و بکر، تاریخ اندیشه اجتماعی؛ ج2، ص 433-434.
5-جوزف روسک، رولند وارن، مقدمه ای بر جامعه شناسی، ص 328.
6-تاریخ اندیشه اجتماعی؛ج2، ص 431-432.
7-برای توضیح دیدگاه فروید در این زمینه ر.ک: زیگموند فروید. توتم و تابو؛ ص 60- 259. و علی اکبر سیاسی، روانشناسی شخصیت؛ ص 236-237.
8-Samuel Koenig; Man and Society.p.27
9-Man and Society.p.21
ور.ک: تاریخ اندیشه اجتماعی؛ ج2، ص 429-430.
10-امیل دورکیم، تقسیم کار اجتماعی؛ ص 319.

منبع : محمدی عراقی، محمود و دیگران؛ (1373)، درآمدی به جامعه شناسی اسلامی(2)، مبانی جامعه شناسی، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها( سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، چاپ سوم: 1388.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط