نویسنده: گی روشه
مترجم: دکتر هما زنجانی زاده
مترجم: دکتر هما زنجانی زاده
اوگوست کنت (1798-1857) از دیدگاه عموم جامعه شناسان به عنوان پدر جامعه شناسی شناخته شده است؛ زیرا وی اولین کسی بود که از این علم با نام جامعه شناسی یاد کرد، هر چند در ابتدا از واژه فیزیک اجتماعی استفاده می کرد و بویژه به علت آنکه وی اولین کسی بوده است که در «دروس فلسفه اثباتی» خود که شش جلد آن بین سالهای 1830 و 1842 انتشار یافت و مخصوصاً در اثر معروفش به نام «گفتار درباره ذهن اثباتی» ضوابط منظمی برای علم جامعه شناسی ارائه کرده است.
طبق اصل دوم، پیشرفت معارف و دانشها باید اساساً به منزله راه یاب تاریخ بشری تلقی شود. انسان برحسب شناختهایی که دارد عمل می کند. روابطش با دنیای برون و دیگر انسانها بستگی به میزان شناخت وی از طبیعت و جامعه دارد. نمی توان به طور قاطع گفت که «اندیشه ها هدایت جهان را برعهده دارند». شناختها و یا دقیقتر بگوییم شیوه های شناختی معمولاً عنصر استیلا جو و رکن غالب تاریخ هستند. هرچند نمی توانیم به صراحت در فلسفه اوگوست کنت در مورد جبر شناختها سخن بگوییم ولی ناگفته نگذاریم که به عقیده وی میان مراحل شناخت و سازمان اجتماعی به علت منطقی بودن آن، همبستگی ضروری وجود دارد. بعداً علت و چگونگی امر بر ما روشن خواهد شد.
بالاخره، اصل سوم مطرح می شود و به موجب آن این عقیده ابراز می گردد که انسانها به علت ساختمان زیستی و بویژه به علت نظام دماغی اش همیشه و همه جا موجوداتی همسان هستند. باید انتظار داشت که جامعه همه جا به یکسان و در یک جهت تحول یابد و بشریت در تمامیت خود به سوی نوع پیشرفته تری از جامعه در حرکت باشد.
1. مرحله ربّانی، که انسان در طی آن اشیا و رویدادها را با نسبت دادن آنها به خود اشیا و یا به موجودات و نیروهای مافوق طبیعی و نامرئی از قبیل ماهیت خاص، اراده، احساسات و نفسانیات خویش تبیین می کند. هنگامی که انسان برای اشیا حیات و کنش قائل می شود، اندیشه رنگی به خود می گیرد که اصطلاحاً «بت پرستی» نامیده می شود و این مرحله آغازین حالت ربّانی است، سپس انسان برخی خصائص ماهیت انسانی (فضائل، رذائل، انگیزشها و غیره) را به قدرتهای مافوق طبیعت نسبت می دهد و در این مرحله است که پی در پی و متوالی آیین چند خدایی و توحید و یکتاپرستی پدیدار می گردد.
2. مرحله مابعدالطبیعه، از مختصات این مرحله توسل جستن به موجودات انتزاعی و مجرد تصورات و پندارهاست که آدمی گمان می کند به مدد آنها می تواند ماهیت اشیا و علت رویدادها و وقایع را تبیین کند. در این مرحله به این موجودات انتزاعی و مجرد به منزله عاملان واقعی و یا اشخاص حقیقی نگریسته می شود و این مطلب اوگوست کنت را بر آن داشته است که بگوید اینان جانشین قوای مافوق طبیعی مرحله ربانی می شوند.
3. مرحله اثباتی یا تحققی، در این مرحله انسان از طریق مشاهده و تفکر درصدد دریافت روابط ضروری بین اشیا و بین خود رویدادها و وقایع برمی آید و می خواهد با تعیین ضوابط و قوانین، آنها را تبیین کند. این حالت ذاتاً با دو حالت پیشین از آن جهت فرق دارد که اولاً انسان فروتنی و تواضع بیشتری به خرج می دهد و از شناخت ماهیت نهانی اشیا و علل نخستین و علل نهایی و غائی چشم می پوشد و ثانیاً این تفاوت بدان سبب است که شناختها و معارف به منظور آنکه زمینه تسلط بر عالم و تدبیر در کار آن را برای انسان فراهم کنند کارآیی می یابند و مؤثر واقع می شوند. واضح است که مرحله اثباتی، در نظرگاه اوگوست کنت مرحله اعلی و اشرفی است که بالاخره هر انسانی باید بدان دست یابد، هر علم و معرفتی باید بدان مرحله برسد و تمامی جوامع بشری بدان واصل شوند.
بنابراین توالی این سه مرحله باید اساساً در تاریخ علوم مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. تحول و تکامل علوم، در واقع به ما نشان می دهد که چگونه هر یک از آنها با آزاد ساختن تدریجی خود از قیود مذهبی و متافیزیکی به کمال دست یافته و جنبه اثباتی یافته اند. مع هذا تمام علوم با آهنگ یکسانی و در یک زمان پیشرفت نکرده اند؛ آنچه که تبیین کننده اختلاف پیشرفت علوم در چهارچوب زمان است بدین صورت می توان بیان کرد: علومی که «کلی ترین یا ساده ترین پدیده ها را مطرح می سازند چون الزاماً نسبت به انسان از غرابت کاملی برخوردارند (2)»، اولین علومی بوده اند که توفیق وصول به مرحله اثباتی را یافته اند. اوگوست کنت از این مشاهده، سلسله مراتبی از علوم را استخراج می کند که بر مبنای سه معیار پایه گذاری شده است: درجه پیچیدگی پدیده هایی که علوم مزبور مورد بررسی قرار می دهند، غرابت موضوع آنها نسبت به انسان، و زمانی که علوم مزبور به مرحله اثباتی دست می یابند. ریاضیات اولین علمی بود که خود را از یوغ اندیشه مذهبی و مابعدالطبیعی آزاد ساخت و جنبه اثباتی به خود گرفت، سپس نوبت به ترتیب به نجوم، فیزیک، شیمی و زیست شناسی رسید.
از دیدگاه اوگوست کنت چنین است اساس نظری و عملی علم جدید جوامع. بنابراین جامعه شناسی وظیفه و نقشی دوگانه دارد: با تکمیل جدول علوم اثباتی به پیشرفت علوم کمک خواهد کرد و امکان انتقال قطعی جامعه و تمام بشریت به مرحله اثباتی را ممکن خواهد ساخت. جامعه شناسی در نظر اوگوست کنت هم عمل است و هم شناخت؛ دقیقتر بگوییم چون شناخت است، جنبه عمل به خود می گیرد. در حقیقت، سازمان و تاریخ جامعه فعلی هنوز تحت نفوذ تصوری ماهیتاً مذهبی و مابعدالطبیعی است که انسانها از این گونه امور دارند، زیرا که انسانها جامعه را به همان صورت که در تصویر و اندیشه خویش دارند می سازند و سازمان بندی و هدایت می کنند. چون انسانها هیچگونه شیوه اثباتی یا علمی از شناخت جامعه و سرگذشت آن ندارند، در نتیه بی نظمی، بحرانها و هرج و مرج دائم اجتماعی به وجود می آید و بنابراین برعهده جامعه شناسی است که با شناخت درست تری از مکانیسم جامعه و معنی تاریخ، ابزاری در اختیار انسان بگذارد تا او را برای در دست گرفتن عنان سرگذشت خویش یاری کند.
از آنجا که تاریخ ادوار پیشین به ما می آموزد که هر مرحله ای از شناخت و معارف، با سنخ و نوع خاصی از جامعه همخوان است، دیگر در اهمیت نقش جامعه شناسی هیچ تردیدی برای اوگوست کنت باقی نمی ماند. تکامل جوامع مانند تکامل افراد و معارف و شناختها از قانون مراحل سه گانه تبعیت می کند. از آنجا که این قانون، پیشرفت معارف و شناختها را در خود خلاصه می کند می تواند به عنوان قانون اساسی و بنیادین تاریخ در نظر گرفته شود. از اینجاست که اوگوست کنت سه نوع اساسی جامعه را در ارتباط با مراحل سه گانه شناختها و معارف تمیز و تشخیص می دهد.
جامعه نظامی با روحیه مذهبی، چون ماهیتاً ضد علمی است، الزاماً به کشاورزی که مبتنی بر مالکیت و بهره برداری از زمین است گرایش داشته است. خانواده به عنوان سلول مرکزی این جامعه به منزله واحد اصلی اقتصادی بوده که از رهگذر آن نه تنها مالکیت اموال انتقال می یافته است بلکه قدرت سیاسی و حتی قدرت لاهوتی و دینی نیز منتقل می شده است.
جامعه ای کاملاً تحت کنترل و نظارت برای مبدأ و آغاز بشریت، برای حفظ نظم اجتماعی مستقر، انتقال از مرحله شبانی به مرحله زراعت، تأمین امنیت اشخاص و جماعات و تنظیم و سازمان بندی زندگی مشترک اجتناب ناپذیر است. جامعه نظامی پاسخگوی این گونه نیازها بوده است. به مدد چنین جامعه ای، عالم بشریت نظم و ترتیب یافته و با اولین مبادی تمدن آشنا گشت.
ولی آنچه که به طور خاص ویژگی این نوع جامعه را مشخص می کند، «دوران بحرانی» آن است. در سیاق و نظام شناختها و معارف، مرحله مابعدالطبیعه یک مرحله انتقالی است، یک دوره بحرانی که پیشداوریهای مذهبی موجود را مورد بحث قرار می دهد و جنبه های نادرست آنها را برملا می سازد و بدین طریق راه را برای مرحله اثباتی باز می کند. احتمالاً، جامعه قانونگذار، بدون این دوره بحرانی نمی توانست از مرحله ربانی بگذرد.
در زمینه تکامل اجتماعی نیز وضع به همین منوال است. جامعه قانونگذاران، کاخ قدرت و وحدت جامعه دینی را درهم می شکند. این یک دوره بی سازمانی است که بحران و انقلاب از علائم مشخصه آن است، ولی تمام این مسائل اجتناب ناپذیر است. زیرا جامعه اثباتی نمی تواند بلافاصله جانشین جامعه نظامی که بنیاد آن مذهبی، و در مواردی ضد علمی و اقتدار طلب و استبدادی است بشود. در تاریخ مغرب زمین دوران بحرانی در قرن چهاردهم پدیدار گشت و پنج قرن ادامه داشت و به انقلاب کبیر فرانسه و پیدایش حکومت پارلمانی و ملتهای جدید منجر شد.
بنابراین جامعه صنعتی، از دیدگاه اوگوست کنت، هنوز در مراحل اولیه خود می باشد، ولی از هم اکنون می توان مختصات اصلی ای را که در آینده به دست خواهد آورد تمیز و تشخیص داد:
الف) روحیه علمی بر جامعه صنعتی حکومت خواهد کرد. پیشرفت طرز تفکر اثباتی اجتناب ناپذیر است و به از میان رفتن طرز تفکر ربانی و مابعدالطبیعی منتهی می شود. ریمون آرون در این باب می نویسد: «مفاهیم راهنمای اوگوست کنت در طی سالهای جوانی اش، اختصاص به شخص وی ندارد، او این اعتقاد را که اندیشه الهی به دوران گذشته تعلق دارد از جو حاکم بر روزگار خود کسب کرده بود، همچون بسیاری اندیشه های دیگر مانند سخن [جسارت آمیز] نیچه که خدا مرده است، یا اینکه از این پس اندیشه علمی حاکم بر طرز تفکر مردمان دنیای نوین خواهد بود.» (4)
ب) صنعت اولین تجلی عینی و اجتماعی روحیه علمی است ولی قلب و هسته اصلی جامعه صنعتی نیز خواهد شد. جامعه نظامی بر مبنای سلول خانواده بنا نهاده شده است، جامعه قانونگذاران بر مبنای ملت و جامعه صنعتی و بر محور صنعت و تولید صنعتی خواهد بود.
ج) افزایش تولید صنعتی با متمرکز شدن کارگران و توده های زحمتکش در اطراف کارخانه ها و در چهارچوب شهرها صورت خواهد پذیرفت. این توده های کارگر که امروزه طبقه پرولتر را تشکیل داده اند، با افزایش امکانات مالی و به مدد آموزش و تعلیم از بهروزی بیشتری نصیب خواهند برد.
د) نابرابری جزء لاینفک ساخت اجتماعی است. ثروت و قدرت الزاماً در دست گروه معدودی از اشخاص است. مالکیت خصوصی همچنان پابرجا و موتور اقتصاد صنعتی است. با تغییرات عمیق در ساختار قدرت، ساخت حکومت فئودالی و حکومت پادشاهی که از بقایای پیوند جامعه نظامی با حکومت دینی است محکوم به نابودی اند. حکومت قانونگذاران و شیوه حکومت پارلمانی بزودی همین سرنوشت محتوم را خواهد داشت. دو گروه تازه به قدرت می رسند، یکی صاحبان صنایع و مهندسان آنها که صنعت و کار را سازمان بندی و اداره خواهند کرد، و دیگری دانشمندان خاصه «جامعه شناسان» یا متخصصان علوم اجتماعی که قدرت سیاسی را به میراث می برند و عمران جامعه به ایشان سپرده خواهد شد.
ه) جامعه جدید صنعتی ناگزیر با بحران و انقلاب اجتماعی روبرو می شود ولی این خود نیز یک مرحله انتقالی است. بتدریج که صنعت توسعه می یابد، روحیه علمی یا اثباتی اشاعه می یابد، تأثیر دانشمندان و جامعه شناسان بر سازمان و تاریخ جوامع محسوس می شود، و صلح و امنیت بین المللی و اجتماعی پیشرفت می کند.
و) اگر جامعه صنعتی در ابتدای رشد خود، با دوره ای از آشفتگیهای اجتماعی مواجه بوده، علت آن را باید در تخصص بیش از حدی که گریبانگیرش شده جستجو کرد. نتیجه و ره آورد این تخصص بیش از حد مبارزاتی است که بین گروههای ذی نفع (کارفرمایان و کارگران، تولید کنندگان و مصرف کنندگان) در گرفته است. تخصص نیز با پیشرفت تکنیک و سازمان بهتر کار و جامعه، ناگزیر محدود خواهد شد. اما سرچشمه تصادها و کشمکشهای فعلی، جهل و نادانی و بی اخلاقی اجتماعی است. توده ها که در دامان علوم اثباتی پرورده می شوند با الزمات زندگی اجتماعی و فرامین قاطع تاریخ آشنا گشته آنها را خواهند پذیرفت. علوم اثباتی بویژه جامعه شناسی ناگزیر باید اخلاق جدیدی را عرضه کند، اخلاقی که دیگر بر مدار الوهیت و مفاهیم انتزاعی نمی گردد بلکه بر مبنای اقدام به هیأت اجتماعی و شناخت بهتری از نقش هر یک از افراد و گروهها برای رفاه جمع بنیان نهاده می شود. به برکت این اخلاق اجتماعی جدید، جامعه صنعتی دیگر روی جنگ را نخواهد دید و بیش از پیش از انقلاب برحذر خواهد بود. مع ذلک اوگوست کنت در پایان عمر خود به این نتیجه رسید که اخلاق اجتماعی احتیاج به تکیه گاه مذهبی دارد و در این دوره از حیات خود به تعلیم و تبلیغ مذهب تازه ای پرداخت که با الوهیت بیگانه و کاملاً غیر دینی بود و براساس حرمت و پرستش انسان پایه ریزی شده بود.
ز) به هر تقدیر، جامعه صنعتی به عمر ملتهای بزرگ که زاده عصر نظامی گری و ثمره نقش سیاستمداران و وزرا است پایان خواهد داد. ملل بزرگ به کشورهای کوچک که هر کدام فقط چند میلیون جمعیت خواهند داشت تجزیه خواهند شد. این کشورها دیگر گرد مفهوم بی اعتبار ملت فرانمی نشیند بلکه حیات خویش را بر مدار تبعیت از تولید صنعتی پایه ریزی می کنند.
در واقع اوگوست کنت در این دوره «مرد میدان سازمان بخشی» است. او دیوان سالار شدن جامعه صنعتی را نوید می دهد. نقش رو به افزای فن سالاران (تکنوکراتهای) صنعت و قدرت سیاسی را پیش بینی می کند. از همه بالاتر اوگوست - کنت به سود جامعه ای که برحسب عقل و منطق برنامه ریزان و سازمان دهندگان آرایش یافته جهت گیری می کند. سرانجام باید گفت که جامعه صنعتی کنت، جامعه ای است که در آن برنامه و طرح نقش اساسی ای ایفا می کند.
ثانیاً، باید اذعان داشت که کنت اولین جامعه شناسی است که به تحلیل عمقی جامعه صنعتی پرداخته است. در بادی امر جامعه صنعتی به عنوان یک جامعه بورژوا و سرمایه دار در نظر او متجلی نشد. وی در صدد برآمد جامعه صنعتی را چنانکه هست درک کند و سیمای آینده آن را ترسیم نماید، سنتی که کنت پایه گذار آن بود و رشته ای که او را با جامعه شناسی معاصر پیوند می دهد.
اما درباره پیش بینیهای کنت راجع به تکامل جامعه صنعتی باید گفت که تاریخ همیشه حق را به جانب او نمی دهد. اوگوست کنت در ارزیابی شانس بقای ایدئولوژی ملی دچار خطا شده است. وی نتوانسته است از نقشی که حکومت ایفا خواهد کرد تصور دقیقی داشته باشد، در اهمیت تاریخی و اخلاقی تعلیم و تربیت زیاده روی کرده و راه غلّو پیموده است. به هر تقدیر جامعه صنعتی صلح و آرامشی را که او از آن انتظار داشته است به بار نیاورد. اما، کنت تأثیر مطلوب روحیه فنی - علمی در ذهن دینی سازی جامعه صنعتی را پیش بینی کند، گرایشهای سازمان بخش این نوع جامعه و منزلت فن سالاران در این جامعه را پیش گویی کند. تقابل و تعارض بین جامعه نظامی و جامعه صنعتی که کنت بر آن انگشت نهاده است بازتابهای فراوانی در جامعه شناسی داشته و هنوز نیز به صورت های مختلف در جامعه شناسی معاصر به چشم می خورد.
سه اصل بنیادی
در بنیاد جامعه شناسی اوگوست کنت سه اصل وجود دارد که کاملاً روشنگر جامعه شناسی اوست. نخست آنکه به عقیده وی نمی توانیم پدیده ای اجتماعی را درک و تبیین کنیم مگر آنکه آن را در زمینه کلی اجتماعی اش قرار دهیم. همان طور که در زیست شناسی ممکن نیست در باب یک عضو و کارکردهایش اظهار نظر کنیم مگر آنکه آن را در رابطه اش با تمام ارگانیسم انسان مورد دقت قرار دهیم. این اصل تفوق و برتری کل بر اجزا برای تجزیه و تحلیل مسائلی به کار بسته می شود که اوگوست کنت از آنها به عنوان «نظم خودجوش جوامع بشری» یاد می کند، مطلبی که موضوع جامعه شناسی ایستا می شود. این اصل در مورد جامعه شناسی تاریخی، در مورد تحول جوامع در طول زمان یعنی موضوع «جامعه شناسی پویا» نیز به کار می رود و در اینجا مطلب اخیر بویژه مورد توجه قرار می گیرد. در واقع، جامعه یک عصر معین فقط در ارتباط با سرگذشت و تاریخ خود یا بهتر بگوییم در ارتباط با تاریخ تمام بشریت قابل درک و تبیین است. بنابراین جامعه شناسی کنت الزاماً جنبه تطبیقی به خود می گیرد و چهارچوب کلی آن تاریخ عمومی جهان می شود.طبق اصل دوم، پیشرفت معارف و دانشها باید اساساً به منزله راه یاب تاریخ بشری تلقی شود. انسان برحسب شناختهایی که دارد عمل می کند. روابطش با دنیای برون و دیگر انسانها بستگی به میزان شناخت وی از طبیعت و جامعه دارد. نمی توان به طور قاطع گفت که «اندیشه ها هدایت جهان را برعهده دارند». شناختها و یا دقیقتر بگوییم شیوه های شناختی معمولاً عنصر استیلا جو و رکن غالب تاریخ هستند. هرچند نمی توانیم به صراحت در فلسفه اوگوست کنت در مورد جبر شناختها سخن بگوییم ولی ناگفته نگذاریم که به عقیده وی میان مراحل شناخت و سازمان اجتماعی به علت منطقی بودن آن، همبستگی ضروری وجود دارد. بعداً علت و چگونگی امر بر ما روشن خواهد شد.
بالاخره، اصل سوم مطرح می شود و به موجب آن این عقیده ابراز می گردد که انسانها به علت ساختمان زیستی و بویژه به علت نظام دماغی اش همیشه و همه جا موجوداتی همسان هستند. باید انتظار داشت که جامعه همه جا به یکسان و در یک جهت تحول یابد و بشریت در تمامیت خود به سوی نوع پیشرفته تری از جامعه در حرکت باشد.
قانون مراحل سه گانه
بعد از عنوان کردن این سه اصل، درک طبقه بندی جوامع بشری که اوگوست کنت مطرح کرده است برای ما آسانتر خواهد بود. قانونی را که اوگوست کنت مدعی است در زمینه تاریخ کشف کرده است کلید معما را به دست می دهد: این قانون، «قانون مراحل سه گانه» نام دارد که برحسب آن پیشرفت شناختها و معارف بشری در خلال سه مرحله و یا سه حالت انجام می گیرد:1. مرحله ربّانی، که انسان در طی آن اشیا و رویدادها را با نسبت دادن آنها به خود اشیا و یا به موجودات و نیروهای مافوق طبیعی و نامرئی از قبیل ماهیت خاص، اراده، احساسات و نفسانیات خویش تبیین می کند. هنگامی که انسان برای اشیا حیات و کنش قائل می شود، اندیشه رنگی به خود می گیرد که اصطلاحاً «بت پرستی» نامیده می شود و این مرحله آغازین حالت ربّانی است، سپس انسان برخی خصائص ماهیت انسانی (فضائل، رذائل، انگیزشها و غیره) را به قدرتهای مافوق طبیعت نسبت می دهد و در این مرحله است که پی در پی و متوالی آیین چند خدایی و توحید و یکتاپرستی پدیدار می گردد.
2. مرحله مابعدالطبیعه، از مختصات این مرحله توسل جستن به موجودات انتزاعی و مجرد تصورات و پندارهاست که آدمی گمان می کند به مدد آنها می تواند ماهیت اشیا و علت رویدادها و وقایع را تبیین کند. در این مرحله به این موجودات انتزاعی و مجرد به منزله عاملان واقعی و یا اشخاص حقیقی نگریسته می شود و این مطلب اوگوست کنت را بر آن داشته است که بگوید اینان جانشین قوای مافوق طبیعی مرحله ربانی می شوند.
3. مرحله اثباتی یا تحققی، در این مرحله انسان از طریق مشاهده و تفکر درصدد دریافت روابط ضروری بین اشیا و بین خود رویدادها و وقایع برمی آید و می خواهد با تعیین ضوابط و قوانین، آنها را تبیین کند. این حالت ذاتاً با دو حالت پیشین از آن جهت فرق دارد که اولاً انسان فروتنی و تواضع بیشتری به خرج می دهد و از شناخت ماهیت نهانی اشیا و علل نخستین و علل نهایی و غائی چشم می پوشد و ثانیاً این تفاوت بدان سبب است که شناختها و معارف به منظور آنکه زمینه تسلط بر عالم و تدبیر در کار آن را برای انسان فراهم کنند کارآیی می یابند و مؤثر واقع می شوند. واضح است که مرحله اثباتی، در نظرگاه اوگوست کنت مرحله اعلی و اشرفی است که بالاخره هر انسانی باید بدان دست یابد، هر علم و معرفتی باید بدان مرحله برسد و تمامی جوامع بشری بدان واصل شوند.
وارسی و تحقیق در این قانون
پی آیی و توالی این سه مرحله به دو طریق مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد: مرحله اول در تحول فردی هر شخص است. اوگوست کنت در این باره می نویسد: «آیا هر یک از ما، با کندوکاو در سرگذشت خاص خویش، به یاد نمی آورد که در مهمترین مفاهیم ذهنی اش در کودکی، معتقد ربانی بوده، در جوانی به مابعدالطبیعه اعتقاد داشته و در سن کمال به طبعییون گرویده است؟ (1)» امروزه اگر کسی می تواند به مرله تحققی، یعنی مرحله اثباتی یک «فیزیکدان» برسد بدان علت است که شاختها در قرن ما بیش از پیش، به مدد پیشرفت علوم جنبه اثباتی یافته اند. در گذشته، انسان عاقل، برحسب وضع شناختها و معارف عصری که در آن زندگی می کرد ناچار بود یا «معتقد ربانی» باشد و یا به «مابعدالطبیعه» بگرود.بنابراین توالی این سه مرحله باید اساساً در تاریخ علوم مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. تحول و تکامل علوم، در واقع به ما نشان می دهد که چگونه هر یک از آنها با آزاد ساختن تدریجی خود از قیود مذهبی و متافیزیکی به کمال دست یافته و جنبه اثباتی یافته اند. مع هذا تمام علوم با آهنگ یکسانی و در یک زمان پیشرفت نکرده اند؛ آنچه که تبیین کننده اختلاف پیشرفت علوم در چهارچوب زمان است بدین صورت می توان بیان کرد: علومی که «کلی ترین یا ساده ترین پدیده ها را مطرح می سازند چون الزاماً نسبت به انسان از غرابت کاملی برخوردارند (2)»، اولین علومی بوده اند که توفیق وصول به مرحله اثباتی را یافته اند. اوگوست کنت از این مشاهده، سلسله مراتبی از علوم را استخراج می کند که بر مبنای سه معیار پایه گذاری شده است: درجه پیچیدگی پدیده هایی که علوم مزبور مورد بررسی قرار می دهند، غرابت موضوع آنها نسبت به انسان، و زمانی که علوم مزبور به مرحله اثباتی دست می یابند. ریاضیات اولین علمی بود که خود را از یوغ اندیشه مذهبی و مابعدالطبیعی آزاد ساخت و جنبه اثباتی به خود گرفت، سپس نوبت به ترتیب به نجوم، فیزیک، شیمی و زیست شناسی رسید.
ضرورت علمی جدید:
جامعه شناسی
این سلسله مراتب علوم روشن می سازد که شناخت اثباتی در آغاز متوجه اشیایی بوده است که از حیطه بشر بسیار دور بوده اند (مانند اعداد، سیارات) و سپس بتدریج با شیمی و بویژه زیست شناسی به مسائل انسانی توجه شده است. برای آنکه جدول علوم را کامل کنیم باید کاری که باقی مانده است انجام دهیم، یعنی علمی واقعاً اثباتی که موضوع آن انسان، سرگذشت وی و جامعه باشد خلق کنیم؛ به عبارت دیگر فیزیک اجتماعی یا جامعه شناسی را به وجود آوریم. فقدان این علم توجیه کننده هرج و مرج اجتماعی فعلی است. زیرا با آنکه انسان فعلاً طبیعت را تا آن درجه می شناسد که می تواند بر آن تسلط داشته باشد و آن را در ضبط و کنترل خویش درآورد، مع هذا تصور او از جامعه و تاریخ هنوز رنگ مذهبی و مابعدالطبیعی دارد. بنابراین اهمیت دارد که به طور نهایی و قطعی حاکمیت تعقل اثباتی را در این آخرین قرارگاه علم ربانی و مابعدالطبیعه که شناخت انسان و جامعه را مطمح نظر دارد به پیروزی رسانیم. این تنها شیوه ای است که می توان به وسیله آن بر بنیاد شناختی علمی از قوانین اجتماعی و براساس پیش نگری، راستا و نقشی مؤثر برای تاریخ بشری تعیین کنیم، نه آنکه از پندار و خیال که از مختصات مراحل ربانی و مابعدالطبیعه است پایه و اساسی برای شناخت و معرفت خویش بسازیم. اوگوست کنت پیشنهاد می کند که از رهگذر جامعه شناسی، می توانیم ضرب المثل «دانش برای پیش بینی، پیش بینی برای عمل» را در مورد پدیده های اجتماعی به کار بندیم تا زمینه تسلط انسان بر طبیعت را فراهم سازیم.از دیدگاه اوگوست کنت چنین است اساس نظری و عملی علم جدید جوامع. بنابراین جامعه شناسی وظیفه و نقشی دوگانه دارد: با تکمیل جدول علوم اثباتی به پیشرفت علوم کمک خواهد کرد و امکان انتقال قطعی جامعه و تمام بشریت به مرحله اثباتی را ممکن خواهد ساخت. جامعه شناسی در نظر اوگوست کنت هم عمل است و هم شناخت؛ دقیقتر بگوییم چون شناخت است، جنبه عمل به خود می گیرد. در حقیقت، سازمان و تاریخ جامعه فعلی هنوز تحت نفوذ تصوری ماهیتاً مذهبی و مابعدالطبیعی است که انسانها از این گونه امور دارند، زیرا که انسانها جامعه را به همان صورت که در تصویر و اندیشه خویش دارند می سازند و سازمان بندی و هدایت می کنند. چون انسانها هیچگونه شیوه اثباتی یا علمی از شناخت جامعه و سرگذشت آن ندارند، در نتیه بی نظمی، بحرانها و هرج و مرج دائم اجتماعی به وجود می آید و بنابراین برعهده جامعه شناسی است که با شناخت درست تری از مکانیسم جامعه و معنی تاریخ، ابزاری در اختیار انسان بگذارد تا او را برای در دست گرفتن عنان سرگذشت خویش یاری کند.
از آنجا که تاریخ ادوار پیشین به ما می آموزد که هر مرحله ای از شناخت و معارف، با سنخ و نوع خاصی از جامعه همخوان است، دیگر در اهمیت نقش جامعه شناسی هیچ تردیدی برای اوگوست کنت باقی نمی ماند. تکامل جوامع مانند تکامل افراد و معارف و شناختها از قانون مراحل سه گانه تبعیت می کند. از آنجا که این قانون، پیشرفت معارف و شناختها را در خود خلاصه می کند می تواند به عنوان قانون اساسی و بنیادین تاریخ در نظر گرفته شود. از اینجاست که اوگوست کنت سه نوع اساسی جامعه را در ارتباط با مراحل سه گانه شناختها و معارف تمیز و تشخیص می دهد.
جامعه نظامی
هنگامی که معارف و علوم به دوره تفوق حکمت الهی تعلق داشت، جامعه از سنخ نظامی بود. در واقع قرابت و شباهت عمیقی میان شیوه شناخت ربانی و جامعه نظامی وجود دارد: این دو ذاتاً اقتدار طلب و براساس سلسله مراتب انسجام یافته اند. به همین جهت رؤسای سیاسی را از آغاز پیدایش نوع بشر و در طی قرون متمادی، همچون موجوداتی مقدس و حتی لاهوتی می نگریستند و این امر برای آنان و هیأت روحانیون قدرتی کامل و مطلق فراهم می ساخت. مقامات مدنی و مقامات مذهبی، در مواردی که از یکدیگر متمایز بودند، بی تردید غالباً برخورد و کشمکش داشتند، ولی می توان این نکته را خاطرنشان کرد که علی رغم این کشمکشها و تعارضات، همواره برای یکدیگر تکیه گاهی بوده، متقابلاً از هم حمایت می کرده اند.جامعه نظامی با روحیه مذهبی، چون ماهیتاً ضد علمی است، الزاماً به کشاورزی که مبتنی بر مالکیت و بهره برداری از زمین است گرایش داشته است. خانواده به عنوان سلول مرکزی این جامعه به منزله واحد اصلی اقتصادی بوده که از رهگذر آن نه تنها مالکیت اموال انتقال می یافته است بلکه قدرت سیاسی و حتی قدرت لاهوتی و دینی نیز منتقل می شده است.
جامعه ای کاملاً تحت کنترل و نظارت برای مبدأ و آغاز بشریت، برای حفظ نظم اجتماعی مستقر، انتقال از مرحله شبانی به مرحله زراعت، تأمین امنیت اشخاص و جماعات و تنظیم و سازمان بندی زندگی مشترک اجتناب ناپذیر است. جامعه نظامی پاسخگوی این گونه نیازها بوده است. به مدد چنین جامعه ای، عالم بشریت نظم و ترتیب یافته و با اولین مبادی تمدن آشنا گشت.
جامعه قانونگذاران
جامعه قانونگذاران با مرحله مابعدالطبیعه شناخت مطابقت می نماید. از ویژگیهای چنین جامعه ای، تمایز دقیق بین قدرت روحانی و قدرت دنیوی و استقلال تدریجی قدرت دنیوی در برابر قدرت روحانی و تضعیف قدرت مذهبی به سود قدرت مدنی است. اختیارات قدرت مدنی بتدریج افزایش می یابد و مفاهیم دولت و میهن نضج می گیرند. وحدت پیشین که قدرت مذهبی آن را تأمین کرده بود از هم متلاشی می شود. در این دوره از تاریخ دو گروه انسان قدم به عرصه جامعه می نهند که به تبیین و بسط وظایف و قدرت دولت کمک فراوان می کنند: یکی وزرا که پادشاهان سهم روزافزونی از قدرت خویش را الزاماً به آنها وامی گذارند و دیگری نمایندگان سیاسی که دست اندرکار برقراری روابط بین دولتها و دخل و تصرف در آنها می شوند. کسب قدرت از سوی وزرا و نمایندگان سیاسی به زیان فرماندهان لشگری است که ناگزیر می شوند از قوای مدنی اطاعت کنند.ولی آنچه که به طور خاص ویژگی این نوع جامعه را مشخص می کند، «دوران بحرانی» آن است. در سیاق و نظام شناختها و معارف، مرحله مابعدالطبیعه یک مرحله انتقالی است، یک دوره بحرانی که پیشداوریهای مذهبی موجود را مورد بحث قرار می دهد و جنبه های نادرست آنها را برملا می سازد و بدین طریق راه را برای مرحله اثباتی باز می کند. احتمالاً، جامعه قانونگذار، بدون این دوره بحرانی نمی توانست از مرحله ربانی بگذرد.
در زمینه تکامل اجتماعی نیز وضع به همین منوال است. جامعه قانونگذاران، کاخ قدرت و وحدت جامعه دینی را درهم می شکند. این یک دوره بی سازمانی است که بحران و انقلاب از علائم مشخصه آن است، ولی تمام این مسائل اجتناب ناپذیر است. زیرا جامعه اثباتی نمی تواند بلافاصله جانشین جامعه نظامی که بنیاد آن مذهبی، و در مواردی ضد علمی و اقتدار طلب و استبدادی است بشود. در تاریخ مغرب زمین دوران بحرانی در قرن چهاردهم پدیدار گشت و پنج قرن ادامه داشت و به انقلاب کبیر فرانسه و پیدایش حکومت پارلمانی و ملتهای جدید منجر شد.
جامعه صنعتی
جامعه انتقالی قانونگذاران مقدمات مرحله سوم که انسان امروزی را دربرمی گیرد فراهم ساخته است؛ این مرحله جامعه صنعتی است که به موازات دوره اثباتی علوم و معارف پیش می آید. علوم اثباتی که لازمه ی نظام طبیعی است اینک صنعت را پدید آورده و این یک نیز به نوبه خود موجب تغییرات اجتماعی گسترده می شود. به عقیده اوگوست کنت، صنعت «با الهام گرفتن از علم، کنش منطقی عقلانی بشریت بر دنیای بیرون را توسعه داده است. (3)» صنعت به تعبیری سلاح مؤثر طرز تفکر اثباتی است که تأثیر آن مجموعه جامعه را دربرخواهد گرفت. به مدد صنعت و نیز به کمک تعلیم علوم اثباتی است که روحیه و طرز تفکر اثباتی اشاعه می یابد و تغییری بنیادین در وضع سازمان اجتماعی و نیز تغییر و تحولی عمیق در اذهان را سبب می شود.بنابراین جامعه صنعتی، از دیدگاه اوگوست کنت، هنوز در مراحل اولیه خود می باشد، ولی از هم اکنون می توان مختصات اصلی ای را که در آینده به دست خواهد آورد تمیز و تشخیص داد:
الف) روحیه علمی بر جامعه صنعتی حکومت خواهد کرد. پیشرفت طرز تفکر اثباتی اجتناب ناپذیر است و به از میان رفتن طرز تفکر ربانی و مابعدالطبیعی منتهی می شود. ریمون آرون در این باب می نویسد: «مفاهیم راهنمای اوگوست کنت در طی سالهای جوانی اش، اختصاص به شخص وی ندارد، او این اعتقاد را که اندیشه الهی به دوران گذشته تعلق دارد از جو حاکم بر روزگار خود کسب کرده بود، همچون بسیاری اندیشه های دیگر مانند سخن [جسارت آمیز] نیچه که خدا مرده است، یا اینکه از این پس اندیشه علمی حاکم بر طرز تفکر مردمان دنیای نوین خواهد بود.» (4)
ب) صنعت اولین تجلی عینی و اجتماعی روحیه علمی است ولی قلب و هسته اصلی جامعه صنعتی نیز خواهد شد. جامعه نظامی بر مبنای سلول خانواده بنا نهاده شده است، جامعه قانونگذاران بر مبنای ملت و جامعه صنعتی و بر محور صنعت و تولید صنعتی خواهد بود.
ج) افزایش تولید صنعتی با متمرکز شدن کارگران و توده های زحمتکش در اطراف کارخانه ها و در چهارچوب شهرها صورت خواهد پذیرفت. این توده های کارگر که امروزه طبقه پرولتر را تشکیل داده اند، با افزایش امکانات مالی و به مدد آموزش و تعلیم از بهروزی بیشتری نصیب خواهند برد.
د) نابرابری جزء لاینفک ساخت اجتماعی است. ثروت و قدرت الزاماً در دست گروه معدودی از اشخاص است. مالکیت خصوصی همچنان پابرجا و موتور اقتصاد صنعتی است. با تغییرات عمیق در ساختار قدرت، ساخت حکومت فئودالی و حکومت پادشاهی که از بقایای پیوند جامعه نظامی با حکومت دینی است محکوم به نابودی اند. حکومت قانونگذاران و شیوه حکومت پارلمانی بزودی همین سرنوشت محتوم را خواهد داشت. دو گروه تازه به قدرت می رسند، یکی صاحبان صنایع و مهندسان آنها که صنعت و کار را سازمان بندی و اداره خواهند کرد، و دیگری دانشمندان خاصه «جامعه شناسان» یا متخصصان علوم اجتماعی که قدرت سیاسی را به میراث می برند و عمران جامعه به ایشان سپرده خواهد شد.
ه) جامعه جدید صنعتی ناگزیر با بحران و انقلاب اجتماعی روبرو می شود ولی این خود نیز یک مرحله انتقالی است. بتدریج که صنعت توسعه می یابد، روحیه علمی یا اثباتی اشاعه می یابد، تأثیر دانشمندان و جامعه شناسان بر سازمان و تاریخ جوامع محسوس می شود، و صلح و امنیت بین المللی و اجتماعی پیشرفت می کند.
و) اگر جامعه صنعتی در ابتدای رشد خود، با دوره ای از آشفتگیهای اجتماعی مواجه بوده، علت آن را باید در تخصص بیش از حدی که گریبانگیرش شده جستجو کرد. نتیجه و ره آورد این تخصص بیش از حد مبارزاتی است که بین گروههای ذی نفع (کارفرمایان و کارگران، تولید کنندگان و مصرف کنندگان) در گرفته است. تخصص نیز با پیشرفت تکنیک و سازمان بهتر کار و جامعه، ناگزیر محدود خواهد شد. اما سرچشمه تصادها و کشمکشهای فعلی، جهل و نادانی و بی اخلاقی اجتماعی است. توده ها که در دامان علوم اثباتی پرورده می شوند با الزمات زندگی اجتماعی و فرامین قاطع تاریخ آشنا گشته آنها را خواهند پذیرفت. علوم اثباتی بویژه جامعه شناسی ناگزیر باید اخلاق جدیدی را عرضه کند، اخلاقی که دیگر بر مدار الوهیت و مفاهیم انتزاعی نمی گردد بلکه بر مبنای اقدام به هیأت اجتماعی و شناخت بهتری از نقش هر یک از افراد و گروهها برای رفاه جمع بنیان نهاده می شود. به برکت این اخلاق اجتماعی جدید، جامعه صنعتی دیگر روی جنگ را نخواهد دید و بیش از پیش از انقلاب برحذر خواهد بود. مع ذلک اوگوست کنت در پایان عمر خود به این نتیجه رسید که اخلاق اجتماعی احتیاج به تکیه گاه مذهبی دارد و در این دوره از حیات خود به تعلیم و تبلیغ مذهب تازه ای پرداخت که با الوهیت بیگانه و کاملاً غیر دینی بود و براساس حرمت و پرستش انسان پایه ریزی شده بود.
ز) به هر تقدیر، جامعه صنعتی به عمر ملتهای بزرگ که زاده عصر نظامی گری و ثمره نقش سیاستمداران و وزرا است پایان خواهد داد. ملل بزرگ به کشورهای کوچک که هر کدام فقط چند میلیون جمعیت خواهند داشت تجزیه خواهند شد. این کشورها دیگر گرد مفهوم بی اعتبار ملت فرانمی نشیند بلکه حیات خویش را بر مدار تبعیت از تولید صنعتی پایه ریزی می کنند.
تفکر اجتماعی کنت
همان طور که مشاهده شد تکامل جامعه صنعتی که اوگوست کنت در آغاز قرن نوزدهم تصور می کرد با آن آشناست، عمیقاً با آنچه سوسیالیستهای عصر او یعنی سن سیمون، پرودن، مارکس و انگلس در این باب پیش بینی می کردند تفاوت داشت. اوگوست کنت تصور نمی کرد که حذف و از میان بردن مالکیت خصوصی موضوعی باشد که از لحاظ علمی با ارزش، و قابل اثبات باشد، او همچنین قبول نداشت که حذف مالکیت خصوصی به تشکیل جامعه ای که تساوی حقوق افراد در آن ملحوظ باشد منتهی شود. وانگهی اوگوست کنت لیبرال نبود و در خوشبینی اقتصاددانای که برای رقابت آزاد آثار نیک فرجام و جادویی قائل بودند نیز سهمی نداشت.در واقع اوگوست کنت در این دوره «مرد میدان سازمان بخشی» است. او دیوان سالار شدن جامعه صنعتی را نوید می دهد. نقش رو به افزای فن سالاران (تکنوکراتهای) صنعت و قدرت سیاسی را پیش بینی می کند. از همه بالاتر اوگوست - کنت به سود جامعه ای که برحسب عقل و منطق برنامه ریزان و سازمان دهندگان آرایش یافته جهت گیری می کند. سرانجام باید گفت که جامعه صنعتی کنت، جامعه ای است که در آن برنامه و طرح نقش اساسی ای ایفا می کند.
تأثیر جامعه شناسی کنت
برخلاف آثار جامعه شناسان سوسیالیست، آثار کنت فاقد جنبه های ایدئولوژیک و مبارزاتی است، ولی به این خاطر نباید از تأثیر آثار او غافل شد. اولاً کنت نخستین کسی است که جامعه شناسی علمی را مطرح و نظام بندی کرده است. از یک سو، بدون تردید جامعه شناسی کنت منحصراً تحت تأثیر الگویی بوده است که علوم طبیعی به دست داده است و از سوی دیگر، تأثیرپذیری بیش از حد از اندیشه فلسفی موجب شده است تا جامعه شناسی وی جامعه بشریت را موضوع بحث خود قرار دهد و عنایتی به جوامع عملاً موجود نداشته باشد. به هر صورت کنت، برای جامعه شناسی نقش و وظایف اجتماعی بی حد و حصری قائل بود. با وجود این کنت بخوبی به این نکته توجه داشت که روحیه فنی - علمی از حدود علوم طبیعی فراتر خواهد رفت و به حوزه علوم انسانی و اجتماعی راه خواهد یافت و نیز متوجه بود که جامعه صنعتی برای پیشبرد مقاصد خویش به مقیاس وسیعی از علوم انسانی و اجتماعی کمک خواهد طلبید.ثانیاً، باید اذعان داشت که کنت اولین جامعه شناسی است که به تحلیل عمقی جامعه صنعتی پرداخته است. در بادی امر جامعه صنعتی به عنوان یک جامعه بورژوا و سرمایه دار در نظر او متجلی نشد. وی در صدد برآمد جامعه صنعتی را چنانکه هست درک کند و سیمای آینده آن را ترسیم نماید، سنتی که کنت پایه گذار آن بود و رشته ای که او را با جامعه شناسی معاصر پیوند می دهد.
اما درباره پیش بینیهای کنت راجع به تکامل جامعه صنعتی باید گفت که تاریخ همیشه حق را به جانب او نمی دهد. اوگوست کنت در ارزیابی شانس بقای ایدئولوژی ملی دچار خطا شده است. وی نتوانسته است از نقشی که حکومت ایفا خواهد کرد تصور دقیقی داشته باشد، در اهمیت تاریخی و اخلاقی تعلیم و تربیت زیاده روی کرده و راه غلّو پیموده است. به هر تقدیر جامعه صنعتی صلح و آرامشی را که او از آن انتظار داشته است به بار نیاورد. اما، کنت تأثیر مطلوب روحیه فنی - علمی در ذهن دینی سازی جامعه صنعتی را پیش بینی کند، گرایشهای سازمان بخش این نوع جامعه و منزلت فن سالاران در این جامعه را پیش گویی کند. تقابل و تعارض بین جامعه نظامی و جامعه صنعتی که کنت بر آن انگشت نهاده است بازتابهای فراوانی در جامعه شناسی داشته و هنوز نیز به صورت های مختلف در جامعه شناسی معاصر به چشم می خورد.
پی نوشت ها :
1. Cours de Philosophie Positive, Paris, J.B. Bailliere et Fils, 3e edition, 1896, vol. 1, p. 11.
2. Op. cit., vol. 1, p. 69.
3. Op. cit., vol. 6, p. 270.
4. Raymond Aron, Les Etapes de la pensee sociologique, Paris, Gallimard, 1967, p. 87.
[نقل از ترجمه فارسی مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، ص 92.]