گروهی از متفکرین و دانشمندان اسلامی که حقیقت حال آنان در هاله ای از ابهام است، خود را با نام اخوان الصّفا و خلّان الوفا در جهان دانش معرفی کرده، و 52 رساله در رشته های مختلف علوم به رشته ی تحریر درآورده اند که به رسائل اخوان الصّفا معروف است. آنان رساله ی دیگری به نام رساله ی جامعه نیز داشتند که برای آن موضوع و منزلتی فوق جمیع رسائل قائل بودند و رسائل دیگر را مقدمه ورود در مطالب آن می شمردند؛ پس با این رساله تعداد رسائل آنها به 53 می رسد. (1)
این رسائل به صورت دایره المعارفی است که در ضمن مباحث گوناگون آن، تفکراتی درباره ی جامعه، زندگی اجتماعی و پدیده های اجتماعی، یافت می شود. البته این رسائل، برای افرادی که به نهضت فرهنگی و احتمالاً سیاسی آنها می پیوستند متون تعلیمی بودند؛ بنابراین طبیعی است که با رسائلی که منعکس کننده ی تأملات ژرف یک دانشمند است و کاری به متن درسی ندارد، تفاوتهایی داشته باشد. از جمله تفکرات اجتماعی این گروه می توان مطالب ذیل را یاد کرد:
الف) تحولات دوری جوامع
شاید بتوان ادعا کرد که اولین کسانی که در بین مسلمین چنین عقیده ای به وضوح ابراز داشتند، اخوان الصّفا بودند. خلاصه ی نظر آنها چنین است:همانگونه که نصف زمان روز و نصف دیگر آن شب است و با رفتن هر یک، نوبت دیگری فرا می رسد و همانگونه که نصف زمان را سرما و نصف دیگرش را گرما فرا گرفته و با رفتن یکی، دیگری جایگزین می شود، جوامع و دولتها نیز چنین هستند. دولتی که تأسیس می شود، شروع به رشد و ترقی می کند؛ وقتی به هدف خود رسید، نقصان و افول آغاز می گردد و ذلت و شقاوت، اهل آن را فرا می گیرد تا به نابودی آنها منجر می شود. به موازات انحطاط این دولت، دولت دیگری رشد و ترقی می کند و با از بین رفتن آن، این دولت روی کار می آید. این تحول دَوَرانی همیشگی است؛ بنابراین گاهی قدرت و حکومت در دست خوبان و گاهی در دست بدان است. (2)
البته آنها به ظهور منجی بشریت و فرا رسیدن دورانی معتقدند که ظلم و فساد از جهان برچیده شود؛ اما این با نظریه ی تطور دوری منافاتی ندارد؛ زیرا می توان گفت طبق چنین نظریه ای گاهی قدرت در دست خوبان و گاهی در دست بدان است؛ گاهی فساد و ظلم و گاهی صلاح و عدل برقرار است و زمان منجی بشریت هم یکی از همین دورانها و آخرین آنهاست.
ب) منشأ اختلاف و تنوع اخلاق مردم
اخلاق بر دو قسم است: 1) اخلاق جبلی و فطری؛ 2) اخلاق اکتسابی.منشأ اختلاف اخلاق جبلی و فطری، اختلاف مزاجهای مردم است؛ به عنوان مثال کسانی که طبع گرم دارند، اغلب شجاع، سخّی، متهور، عجول، غضبناک، کم کینه، تندذهن و خوش فهم هستند؛ ولکن کسانی که طبع سرد دارند اغلب کُندذهن، کم ثبات در امور، با اخلاقی نیکو، با گذشت و بسیار متهورند؛ ولکن افراد خشک مزاج غالباً صابر، ثابت رأی، دیرباور، کینه توز و بخیل هستند. وی منشأ اختلاف مزاجها را در اختلاف آب و هوا و خاک، و به اصطلاح امروز وضعیت اکولوژیک و نیز قوانین و روابط نجومی - که منشأ اصلی همین امر اخیر است- می داند.
منشأ اختلاف اخلاق اکتسابی، اختلاف در تربیت است که از اختلاف اخلاق مربیان ناشی می شود؛ به عنوان مثال همنشینی با شجاعان موجب شجاعت و همنشینی با زنان موجب پیدایش اخلاق زنانه می شود. (3)
ج) منشأ شرک و بت پرستی در جوامع
اخوان الصّفا منشأ شرک و بت پرستی را جهل امتها می دانند، و معتقدند که عدم آگاهی، آنها را به این مذاهب کشانده است. عدم آگاهی نیز از این قرار است که حکمای سابق وقتی مبدأ را شناختند و به وحدانیت حق اقرار کردند، طبعاً به پرستش او کمر بستند. از طرف دیگر دیدند که ملائکه، مقربان درگاه حقند؛ پس برای تقرب جستن به حق، به ملائکه متوسل شدند- نظیر تقرب مردم به درگاه سلاطین از طریق توسل به خویشان آنها - اما پس از آن حکیمان، مردمی که در علم و حکمت در حد ایشان نبودند، از سرّ مطلب غافل مانده و از روی نادانی و به زعم اینکه حکمای سابق ملائکه را پرستش می کردند، به پرستش آنها پرداختند. به این ترتیب اولین خشت بت پرستی نهاده شد و آنگاه به نحو گسترده ای در بین جوامع رواج یافت. (4)د) انواع صنایع و حرفه ها
منشأ صنعت، نیازهای ضروری زندگی یا علاقه به زیبایی و زینت است.قسم اول یا مقتضای بی واسطه ی ضرورت است یا چنین نیست. قسم دوم از قسم اول یا از توابع قسم نخست از قسم اول است یا متمّم و مکمل آن است.
قسم نخست از قسم اول، سه صنعت است: کشاورزی، بافندگی و ساختمان سازی. بقیه یا از توابع این سه صنعت است یا از متممهای اینها.
توضیح مطلب فوق این است که چون انسان با پوست نازک آفریده شده است، در حالی که از مو و پشم و کرک و صدف و پَر و ... عریان بود، ضرورت او را به سوی اتخاذ لباس فراخواند و روشن است که روی آوردن به لباس یعنی رفتن به سوی صنعت بافندگی؛ اما بافندگی بدون حلاجی و ریسندگی تحقق نخواهد یافت، پس این دو صنعت به عنوان تابع و خادم بافندگی به وجود آمد.
لباس با صِرف بافندگی حاصل نمی شود، بلکه بعد از بافتن باید برای کامل شدن، خیاطی، لکه گیری، رفوگری، حاشیه دوزی و گلدوزی شود؛ بنابراین، این صنایع به عنوان متمم و مکمل مطرح می شوند.
چون انسان به گونه ای آفریده شده است که به غذا نیازمند است و غذا بدون دانه گیاه و میوه ی درخت حاصل نمی شود، ضرورت او را به سوی صنعت کشاورزی فرا خواند؛ اما کشت دانه ها و کاشتن نهال درختان، نیازمند به کندن زمین و حفر چاه و ایجاد قنات و جاری ساختن نهر است؛ و این بدون بیل و یوغ و گاو نر و امثال اینها ممکن نیست؛ و این امور، بدون صنعت نجاری و آهنگری حاصل نمی شود. پس باید این دو صنعت نیز مورد توجه قرار گیرند و آهنگری همچنین به صنعت فلزات و صنایع دیگر نیاز دارد.
وقتی دانه و میوه به دست آمد، آیا نیازی به کوبیدن و فشردن و یا آسیاب کردن آنها نیست؟ اینجاست که ضرورت ما را به سوی اتخاذ صنایع آسیاب، عصاری و روغن گیری فرا می خواند.
از آنجا که باز با وجود اینها غذا آماده نمی شود، صنایع خبازی و طباخی مطرح می شود و هر یک از اینها نیز به صنعت دیگری محتاج است.
این صنایع متمم و مکمل صنعت کشاورزی اند.
چون انسان به جایی نیازمند است که او را از سرما و گرما و خطر درندگان پناه دهد و قوتش را در آن نگه دارد، به ساختمان سازی رو می آورد و این صنعت به نجاری و آهنگری نیازمند است و هر یک از اینها باز به صنعت معین یا متمم نیاز دارند.
اما قسم دوم از صنایع که بر اساس علاقه به زیبایی و زینت، پدید آمده اند، عبارتند از: صنایع بافتن دیبا و حریر، عطرسازی و امثال اینها.
افراد جامعه همگی پیشه ور یا تاجرند، و نیز همه آنها یا غنی هستند یا فقیر. صنعتگران کسانی هستند که با بدنها و ابزارهای خود در مصنوعات خویش صورتها، نقشها، رنگها و شکلها می آفرینند و قصد آنها دریافت پاداش است تا وسیله ای برای امرار معاش باشد. تجار کسانی هستند که به داد و ستد کالا می پردازند تا از این طریق سودی به دست آرند. اغنیا، مالکان اجسام طبیعی و مصنوعیند و غرض آنها از جمع آوری و حفظ آنها، در امان ماندن از فقر است. فقرا کسانی هستند که به آن اشیا نیازمندند و طالب بی نیازی هستند.
عملکرد فقر و غنا در جامعه به این صورت است که فقرا برای بیرون آمدن از فقر، و اغنیا برای دوری از فقر، کوشش می کنند تا صنعتی را پیشه کنند و در آن ثبات ورزند و یا به تجارت بپردازند؛ در نتیجه این تلاش و کوشش، نیازهای اجتماعی برآورده می شود. (5)
برای رعایت اختصار برخی دیگر از دیدگاههای اجتماعی اخوان الصفا ذکر می شود:
1.همانندی جامعه و بدن؛
2. قانونمندی جامعه و تاریخ؛
3. جبر یا اختیار انسان در برابر قانونمندی جامعه و تاریخ؛
4. منشأ زندگی اجتماعی انسان؛
5. نقش محبت در حفظ جامعه ی انسانی؛
6. زندگی اجتماعی منشأ وضع الفاظ و روی آوردن انسان به سخن گفتن؛
7. پراکندگی جمعیت جوامع بشری در مکانها و زمانهای مختلف، منشأ روی آوردن انسان به کتابت؛
8. نقش صلاح و فساد رهبران در صلاح و فساد جامعه؛
9. ضرورت حکومت؛
10. وحدت دین و تعدد شرایع انبیا؛
11. بررسی کارکردی - ساختی اقشار حافظ شریعت در جوامع؛
12. نقش اختلاف علما در تکامل فرهنگ؛
13. نقش ریاست طلبان در تباهی جامعه؛
14. ضرورت تقسیم کار در زندگی اجتماعی؛
15. قشربندی اجتماعی بر اساس تنوع مشاغل؛
16. بررسی روانی - اجتماعی، کارکرد مثبت و منفی موسیقی و تنوع آن در جوامع.
پی نوشت ها :
1- «اخوان الصّفا و خُلّان الوفا و اهل العدل و أبناء الحمد» در قرن چهارم هجری در بصره فعالیت خود را آغاز کرد و بتدریج وسعت یافت. آنها نام خود را پنهان نگاه داشته بودند و فقط نام پنج نفر از طریق ابوحیّان التوحیدی - که با برخی از آنها دوست بود - به دست آمده است که عبارتند از:
1: ابوسلیمان محمّد بن معشر البستی معروف به مقدسی؛
2: أبوالحسن علی بن هارون الزنجانی؛
3: أبواحمد المهرجانی ویسمّیه المستشرق که دی بور مستشرق او را محمّد بن أحمد النّهرجوری می نامد؛
4: أبوالحسن العوفی؛
5: زید بن رفاعه (ر.ک.: رسائل اخوان الصّفا؛ مقدمه).
2- رسائل اخوان الصّفا؛ ج 1، ص 180 و 181؛ ج 1، ص 154 و 155 و ج 3، ص 249-267؛ ج 4، ص 186 و 187.
3- ر.ک.: همان؛ ج 1، ص 229-307.
4- همان؛ ج 3، ص 482 و 483.
5- ر.ک.: همان؛ ج 1، ص 284-286.