آرس نوا، در فرانسه زمینه ساز یک حرکت جدید در موسیقی شد که به روح موسیقی اروپای مرکزی قرن سیزدهم میلادی رونقی بخشید. آرس نوا جای خود را داشت ولی شروع موسیقی جدید در رنسانس نباید فراموس شود. با تجدید حیات فرهنگی مشخص شد که زمان صرف شده، برای این دوره کافی نبود. با یک ارزیابی و نگرش جدید به حرکت فرهنگی دوران باستان، فرهنگ با ارزشی شکل گرفت. اما باید اشاره داشت که رنسانس (تجدید حیات) یک ارمغان ایتالیایی برای اروپا بود و با مایه گرفتن از فرهنگ و جریان زندگی عمومی، حرکت جدیدی آغاز شد. در تاریخ جهان، در زمانی نسبتاً کوتاه و با همت ملت کم جمعیتی این چنین جریان قوی احساسی در تمام محدوده ها وارد شد و با عنوان رنسانس در ایتالیا نام گذاری شد و شکل گیری آن با مطالعه عمیق در ادبیات و فلسفه یونان باستان، همراه بود.
پشتیبانی این رشد عمومی به وسیله اسکالیجر (1) و ویسکونتی (2) در ورونا (3) (تا سال 1447) انجام گرفت که درست با اسفورزا (4) در میلان هم زمان بود. توجه به معماری و هنرهای تجسمی، به بخشی از ادبیات دوران باستان و فلسفه یونان هدایت شد که ادبیات کلاسیک ایتالیا را دربرگرفت.
حرکت بعدی در ایتالیا به وسیله پترارکا (5) انجام گرفت که در قرن 16 مورد احترام بود. پترارکا به جملات و تصاویر موجود که ابتدا از صدها شاعر دربار تقلید شده یا به وسیله آنان خلق شده اشاره داشت و این فقط بخشی از موج شعری بود که از دربار به منازل عموم راه پیدا کرد و به خصوص صدها انسان تحصیل کرده از آن بهره بردند. این جریان به موسیقی عملی هم راه پیدا کرد: خواندن، بداهه نواختن و حتی به ساز ویولا برای نواختن هم منتقل شد. این عمل برای تحصیل کرده ها مفهوم والایی داشت. چنانچه در ورونا در سال 1531، آکادمیکا فیلارمونیکا (6) و با همان شرایط در سال 1666 در بولونیا انستیتو، پنج آکادمی در کلیسای فرارا از سال 1560 و غیره، تحصیلات بالایی را گذراندند. در آلمان هم به تقلید از ایتالیا به تحصیلات توجه نشان داده شد. بخشی از آن در دانشگاه و بخشی از آن در کلیسا با عنوان کولگیا موزیکا (7) شکل گرفت.
قدرتمندان حاکم کوشش داشتند که از هنر و هنرمندان حمایت کنند به شرطی که آنان هم جلال و شکوه قدرت آنان را به نمایش بگذارند. موسیقی برای جشن ها و بالت و اجرای تئاتر به کار گرفته شد. در تمام شهرها یک قشر برگزیده را برای کار انتخاب کردند که عمل آنها شکل اداری به خود گرفت و آنها برای ظرافت بخشیدن به فرهنگ کوشش می کردند. از ظرافت فرهنگی با الگوی نوآوران پراهمیت گذشته، برای هنر و تقویت روحیه عموم مردم استفاده شد.
موسیقی نو در قرن 13 با اشعار جدید شکل گرفت از جمله شعری از دانته (8) که با سونته (9) از پترارکا به کار برده شد. فرم اصلی آن بالاتا بود. مادریگال در گذشته دو صدایی کار شده بود و به بالاتا و به فرم فرانسوی ویرلای شبیه بود که برای صحنه شکار ساخته شد و اغلب به طور سه صدایی و با همراهی ساز مورد استفاده قرار گرفت. از آن گذشته در کنار اشعار، متن های طنز و سیاسی هم برای آواز به کار رفت.
فرانچسکو لاندینی (10) (مرگ 1397، فلورانس) فیلسوف، شاعر و موسیقی دان برجسته نابینایی بود که آثار زیادی از او به جای مانده است: 141 بالاد که 92 دو صدایی ساخته شد. با گزارشی که از اشعار به دست آورده ایم، چنین برمی آید که آثار او با ارگ دستی (11) همراهی می شد. تأثیر استیل فرانسوی در آثار او به ندرت دیده می شد و همچنان سیستم ایزوریتمیک هم به طور نادر در کارهای او می بینیم. سرنوشت او کوری بود. زمانی که مسن تر شد، با صدای خود ملودی را خوب حس می کرد و کار خود را روی ارگ و سازهای سیمی ساخت.
در اسپانیا یک مجموعه از لیدهای مذهبی در دربار آلفونس فن کاستی لین (12) موجود است که فرم اصلی آن به شکل ویرلای فرانسه است. تأثیر اشعار از تربادورها گرفته شد و غالباً از زبان لاتین ترجمه شده است.
در قرون وسطی، بسیاری از مسائل موسیقایی شکل گرفت و بسیاری از لغات موسیقی مطرح شد که آهنگ سازان امروز یا با همان روش و یا با تغییر کوچکی در متن آن روش، آثار خود را عرضه می کنند. در گذشته، مدرسه چند صدایی در انگلیس شکل گرفت و آهنگ سازانی مثل جان دونستابل (13) (بین سال 1380 -1390) تأثیر بسزایی در موسیقی داشت و حتی شکل گرفتن سازها و جایگاه آنها هم مطرح شد. در هلند (که مرزهای آن روزگار این سرزمین با محدوده جغرافیایی امروزه برابری نمی کند)، ابتدا تحت تأثیر موسیقی سرزمین فرانسه بود و از سال 1430 به طور مستقل آثاری عرضه کرد.
از اساتید بزرگ موسیقی که بین دومین نسل موسیقی و یا دومین مکتب هلند ظاهر شدند، می توان از یوهانس اکگهم (14) (تولد حدود 1425 - مرگ 1495) و یاکوب اُبرشت (15) که به عنوان استاد بزرگ بین دومین و سومین نسل در هلند مطرح است، نام برد و در سومین نسل از هلند ژوسکن دپره (16) حضور داشته است. او در سال 1440 متولد شد و احتمالاً شاگرد اکگهم بود.
در حقیقت، توجه به رنسانس بعد از جنگ جهانی اول رو به رشد گذاشت. حدود سال 1600 به بعد جلوه جدیدی از درام یونان ظاهر شد که از درون آن مکتب باروک و اپرا شکل گرفت که حتی آهنگ سازان این دوره مجدداً به باخ - هندل - وردی توجه کردند و آثار فراوانی در این ارتباط ساختند.
سازهای قرون وسطی
در طول صدها سال حرکت آواز، شکل گیری درستی هم برای نقش اجرایی سازها در نظر گرفته شد. در ابتدا سازهای اولیه با شکل و نوع خود فرم گرفتند و تغییراتی یافتند. نوزاندگان قدیم در جشن های مختلف مثل عروسی، مراسم مذهبی و رقص می نواختند. در مورد قطعاتی که آنها می نواختند به طور مشخص نمی توان گفت که آیا چند صدایی بوده است و یا به شکل کنترپوان در موسیقی از آن استفاده می شده است؟ زیرا آنها متونی نانوشته بودند و آن را از حفظ می نواختند. (مثل موسیقی ملی امروزی در اروپا و یا موسیقی خارج از اروپا، همچون آسیا).می شود گفت که تقریباً در ابتدای قرون وسطی، سازها به طور مستقل به کار برده می شدند که نه تنها سازهای تک نواز مثل ارگ و عود، بلکه تمام حوزه موسیقی را شامل می شد. با مایه گرفتن از لیدهای یک صدایی (هوموفونی) (17) در اواخر قرن 15 شرایط خاصی برای عود و ارگ به وجود آمد: آهنگ سازان بعد از شناخت کاربردهای نت، قاعده ای برای نواختن عود کشف کردند که تحت عنوان تابولاتور (18) خوانده شد، سازهای موسیقی از ابتدا تا اواخر قرن 15 حفظ شد. منبع شناخت سرمنشأ این سازها از کتاب ساز، اثر سباستیان ویردونگ (19) در سال 1511 است. تمامی گروه های سازها با تغییر اسم فرانسوی و یا با همان اسم مطرح شد:
مهم ترین شکل تکاملی سازها، ویول (Viol) بود. به منظور حرکت آرشه، بدنه این ساز به طرف داخل برش خورده است. این برش C مانند روی صفحه قرار دارد و یک سیم نیز، نوسان آزاد می کند. از ساز لیرادابراچیو (20) (هفت سیم و دو سیم با نوسان آزاد) دو ساز دیگر به تکامل رسید: ویولادابراچیو (21) ویولا داگامبا (22). گامبه با داشتن خرک بلند، بنددار، برش C، و براچیو با داشتن خرک پایین، سوراخ S، بدون بند و یک قسمت حلزونی در قسمت سردسته با هم متفاوت بودند. گامبه لغت آلمانی است و ویولن بزرگی است که عکس ژیگ (ویولن کوچک) بود. از ویولن کوچک، ویولن امروزی با سیم های ثابت ساخته شد. مهم ترین مسئله سازهای آینده، ساخت سازهای عضو خانواده این ساز، در اندازه های مختلف بود. در سال 1500 گامبه به عنوان ساز ملودی نواز (در اندازه 70 سانتیمتر)، ساز آلتو - تنور (100 سانتی متر) و ساز باس (140 سانتی متر) ساخته شد. از آن گذسته ساز باس کوچک 140 سانتی متر و ساز بزرگ 190 سانتیمتر و ساز سوب باس (23) 210 سانتی متر در نظر گرفته شد. ساز تنور و خانواده براچیو در قرن 18 به عنوان ویولن سل (چِلّو) (24) و گامبه که ساز اولیه خانواده براچیو بود، در آلمان با همان نام به کار رفت.
تروم شایت (25) یا ترمبامارینا (26) یک ساز کشیده که تشکیل شده از یک جعبه و دو سیم و چون در دیر زمان به عنوان ساز باس استفاده می شد، مارین ترمپت نام (27) گرفت. این ساز را برای نواختن در حالت چرخان بر روی سینه نگه می داشتند.
در هلند، در سال 1413، از سازهای بادی (آئروفون - غیر از ارگ)، سورنا که دارای هفت سوراخ بود و بعدها یک کلید برای انگشت کوچک روی آن کار گذاشتند، نام برده شده است. در قرن 16، هفت اندازه از این ساز، از کوچک تا سورنای بزرگ ساخته شد. همچنین نی انبان و هورن خمیده که ویردونگ از چهار اندازه آن نامبرده است و سینک خمیده و مستقیم که در گذشته کاربرد داشتند. این ساز مثل بوزانه بود. پوزان، با رفت و برگشت تولید تمام اصوات را میسر می ساخت و ساز فلدترومر در این دوره کاربرد داشت. انواع موسیقی کم کم به شکل اصوات با اجرای گروهی جلوه کرد. در قرون وسطی، سازهای تنها به طور دلخواه شکل گرفت که به ندرت یک واحد رنگ آمیزی اصوات را در برداشت و فقط گاهی سازها جابه جا می شدند که به طور شفاف، خطوط اصوات را از هم مشخص می کرد. اما در اواخر رنسانس، سازها به شکل گروهی شکل گرفت و اصوات وابسته به هم تولید شدند. برای مثال توماس اشتولتز در سی و هفتمین پسالم خود به همین شکل کارش را ارائه داد. از آن گذشته مثال های دیگری وجود دارد که آنها، به همین روش از خانواده سازها بهره بردند.
گوتیک (Gotik)
در این دوره همه چیز حول محور مذهب حرکت داشت و به همین دلیل، این لغت هم به معنای خداگونه و خدایی و شامل مسائل فرهنگی و هنری است. البته گوتیک در هنرهای تجسمی متبلور شد و بعد از آن موسیقی هم از آن تأثیر گرفت و برای انواع نیایش ها و در خدمت مذهب به کار رفت. در عصر گوتیک که شامل مسائل فرهنگی و هنری است. البته گوتیک در هنرهای تجسمی متبلور شد و بعد از آن موسیقی هم از آن تأثیر گرفت و برای انواع نیایش ها و در خدمت مذهب به کار رفت. در عصر گوتیک که شامل هنرهای دیگر بود، موسیقی هم با همین ذهنیت در غرب ظاهر شد و تحت همین عنوان، آثار برجسته ای در کلیساهای جامع گوتیک خلق شد و اولین دوره رشد خود را پایه ریزی کرد. چیزی که هنرهای دیگر، در دوران پختگی به آن اشاره دارند: موسیقی در ارتباط با هنرهای دیگر است که بسیار دیر به آنها متصل شده است. اما هنر موسیقی با سرعتی چشم گیر در اشکال مختلفی عرضه شد و از هنرهای دیگر پیشی گرفت.زمینه موسیقی گوتیک از دوران آرس آنتیک ریشه گرفت و پایه گذاری مدرسه هلند هم در شکل گیری این موسیقی تأثیر داشت. نباید فراموش شود که عناصر دوره آرس نوا، دست مایه رنسانس بود و در این دوره تأثیر زیادی گذاشت.
موسیقی گوتیک یک خطی و به عبارتی بدون آکورد است به طوری که اصوات مختلفی در کنار هم به صدا درمی آید. با توجه به پیشرفتگی موسیقی باخ، فیتسنر، هیندمیت، موسیقی آنها هم به خاطر محتوای مذهبی درونی، موسیقی گوتیک محسوب می شود. البته نباید فراموش کرد که آنها متأثر از سبک زمان با بیان زمان خود موسیقی را خلق کردند.
رنسانس (Renaissance)
تجدید حیات
تجدید حیات هنرها و تجدید نظر به همه اشکال مختلف فرهنگی که در دوران رنسانس به شکل عملی ظاهر شده بود، رنسانس شکل گرفت. این تجدید حیات، در موسیقی تجربه شده گذشته اتفاق افتاد که در قرون وسطی به کمک تئوری های یونانی پا گرفت و بسیاری از عناصر سیستم آنها به غرب منتقل شد و با فراز و نشیب در قرون وسطی به رنسانس تبدیل شد. حدود سال 1600 آهنگ سازان خواستند که درام یونانی را به شکل جدیدی عرضه کنند که از دورن آن اپرای باروک به تکامل رسید.بعد از جنگ جهانی اول بیشتر بر روی موسیقی باروک تعمیق کردند و به این نتیجه رسیدند که موسیقی باروک پر مفهوم ترین اتفاق بعد از رنسانس بود. تاریخ موسیقی شاهد دو حرکت در گذشته است: ابتدا یک حرکت پرتلاش برای پیشرفت و دوم، آرامش که با رنسانس گره خورد. طبیعی است که هر دو جریان برشی در تاریخ زدند و پس از سال 1920 مجدداً در موسیقی ظاهر شدند. در این صورت است که می توان به گستردگی و عمق رنسانس پی برد که با حالت های مختلفی شکل گرفت و عمق پیدا کرد و به عنوان تفکر رنسانس در هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی تبلور پیدا کرده است. کسانی که به عنوان اولین اساتید بعد از دوران رنسانس موسیقی را تجربه کردند: باخ، هندل، وردی و غیره بودند و موسیقی آنها، آن چنان عمیق و تأثیرگذار بود که حتی دست مایه آهنگ سازان قرن بیستم شد. در حقیقت آهنگ سازان باروک با عرضه آثار خود صحه بر حرکت رنسانس گذاشتند. به همین دلیل، رنسانس در موسیقی به عنوان یک استیل شناخته شد که به دلیل رشد قابل توجه اش تقریباً حدود قرون 14 تا 16 را در برگرفت. چنانچه موسیقی هلند، با فراز و نشیب اصوات، بسیار قوی تر از دوران گوتیک شکل گرفت. با این وصف، موسیقی دوران رنسانس، شرایط مطلوبی را به دست نیاورد و مفهوم خاصی را شامل نشد. چنانچه بسیاری از مورخان از شکل و فرم موسیقی و ارتباط مشخص آن چشم پوشی کردند، اما دست مایه آهنگ سازان دوره باروک شد و حرکت رنسانس در آن دخیل بود.
اواخر رنسانس - شروع باروک
مفهوم فرهنگ، هنر، تاریخ ادبیات و گذشته موسیقی، در قرن بیستم توجه مورخان را جلب کرد و برای منسجم کردن فرهنگ اروپا تاریخ مدونی شکل گرفت. گوتیک (از قرن دهم تا رنسانس) باروک، کلاسیک و رومانتیک، تأثیر پذیری جریان های فرهنگی را از یکدیگر سبب شد و در نتیجه فرهنگ و هنر و فلسفه و سیاست را در یک قالب بررسی کردند، تا بتوانند نتیجه مطلوبی از گذر تاریخی به دست آورند. در حقیقت وضعیت روحی و روانی هر دوره از تاریخ ضرورتاً در ظاهر انسانی تأثیر می گذارد و آن تأثیر، در قالب یک فرم خاص بیان می گردد و در شکل فرهنگ آن دوره مطرح می شود.همان طور که بدن انسانی، همراه با ابزار کار به حرکت در آمد و بعدها به شکل حرکات موزون در آیین های مذهبی جلوه گر شد و امروزه در ژیمناستیک هم بیان خاص خود را پیدا کرده است، اصوات هم برای انسان ها، خصوصاً در قرن 16، همراه با زبان گفتاری برای بیان احساس در اجتماع استفاده شد و از سیاست و فلسفه تأثیر پذیرفت. اما این تأثیرپذیری به طور کامل نبود و این نظریه متعلق به فرانسوی ها، انگلیسی ها و ایتالیایی ها بود. در همین ارتباط، آلمان و در ادامه آمریکا مفهوم رنسانس و باروک را از هنرهای تجسمی به موسیقی انتقال دادند.
دانشمندان موسیقی، تفکر منطقی ریمن (28) و گوئیدو آدلر (29)، شرایط تاریخی موسیقی را با تکنیک مرتبط ساختند و مورد تأیید قرار دادند. در حالی که کورت زاکس (30) واگون ولز (31) بدون داشتن دانش موسیقی در مورد موسیقی باروک مطالبی ارائه دادند. به هر جهت اولین شخصی که لغت رنسانس را به عنوان واحد پریودی (گردشی) موسیقی مطرح کرد، آ. و. آمبروز (32) بود که از آن با عنوان گذشته موسیقی، یعنی از رنسانس تا پالسترینا (33) (1868) اشاره کرده است. هوگوریمن موسیقی گذشته را با جنرال باس مطرح کرد و سال های 1600 تا 1750 را در برگرفت و موسیقی باروک را نیز شامل شد. هدایت اصوات روشن در آثار پالسترینا و گابریلیز (34) که ایده های رنسانس را در آثار خود به کار بردند، زمینه ساز آثار دوره باروک است.
روح رنسانس به وضوح در کالبد موسیقی پالسترینا قابل تشخیص و مشخصه آن بارزتر از بسیاری از آهنگ سازان دیگر است. موسیقی او با هارمونی کاملاً واضح و آکسنت های ملایم بیان می شد و حتی کاربرد دیسونانس، در کارهای سازی او نمایان است و آثار او بیان عمیق مذهبی دارند. ایده نزدیک تر به باروک را در کرال دوبل از مدرسه نیز با آهنگ سازی آندرآ گابریلی (35) (1510 -1586) و حتی برادرزاده او جیوانی (36) می توان دید. این اثر در کلیسا با برش چوب (گراورسازی روی چوب) نشان داده شده که صد فرشته دست های خود را به سوی آسمان بلند کرده اند.
آن طور که در آثار قدیمی به آن اشاره شده است، شروع اپرا از حدود سال 1600 بود و ایده های آن از رنسانس نشئت می گرفت. شخصیت های فلورنتین (37) در طرح موسیقی جدید و برای احیای مجدد تراژدی باستان این نظریه را داشتند، به عبارتی آنچه در معابد یونان و عملکرد روم شکل گرفته بود بایست از ادبیات یونان و روم ایده بگیرند. اما در این رابطه برش بین ایده های رنسانس و باروک جلوه گر می شود. تمامی جریان های رنسانس، زمینه ساز باروک شد و به خصوص، اپرای ارفه اوس (38) از ورودی جلوه باروک خالص را نمایان ساخت و همین اثر به طور واضح به قطعیت رنسانس رسید.
موسیقی کانتوس - فیرموس در قرون وسطی شکل گرفت و در موسیقی جنرال باس زمان باروک متجلی شد. اگر موزیسین های قرون وسطی از خارج از اروپا الهام می گرفتند، عکس آن، آهنگ سازان کلاسیک از داخل اروپا و به طور آزاد مایه می گرفتند و آهنگ سازان جنرال باس رابط بین این دو بودند. به عبارت دیگر رنسانس، زمینه ساز موسیقی پر مفهوم تر در داخل شد. موسیقی گذشته، میراث انسان های یونانی و افسانه های آنها نبود بلکه جهان موسیقی، به انسان های اولیه و رشد فرهنگی آنها بازمی گشت و همین موجب شد که موسیقی اروپا به استقلال برسد و آهسته آهسته قانونمند گردد.
حرکت چرخشی موسیقی باروک در ابتدا تأثیری از اواخر دوران رنسانس با استیل پالسترینا نشان داد که توسط مونته وردی (39) تحقق یافت. بعد از قرن 16 موسیقی شکل گرفته در هلند و فرانسه به ایتالیا رسید و در قرن 17، همین شکل از ایتالیا به آلمان منتقل شد. این رشد باید در مذهب پروتستان مطرح می شد که حدود قرن 17 با آثار باخ گره خورد و ثبت گردید، اما بدون دخالت مسائل سیاسی و فلسفی. پیش زمینه اصلی تحول یا رفرم مارتین لوتر (40) در موسیقی بود. در خانواده او موسیقی اهمیت زیادی داشت، خود او عود می نواخت و آواز تنور می خواند. آثار او در خدمت کلیسا و برای نیایش بود و در کنار آن به مطالعه آثار گذشته نیز می پرداخت. مشخص نیست که چه مقدار از ملودی های او، مخلوق خود اوست، اما او آهنگ ساز اشعار کلیسایی است.
زیباترین و قشنگ ترین پدیده خداوندی موسیقی است که گاهی شیطان دشمنانه به آن وارد می شود و به این ترتیب بسیاری از احکام خلاف قانون و با تفکر شریرانه را گسترش می دهد.
موسیقی بهترین هنرهاست و نت ها متن (کلام) را زنده می کنند. موسیقی، غم را از روح می زداید و ستون کاخ های رفیع اندیشه را نمایان می سازد.
مارتین لوتر
بعد از لوتر شخصیت مهم دیگری به نام ژان کالون (41)، در پرتستان تأثیر زیادی روی موسیقی گذاشت و در حقیقت دنباله روی رفرم مارتین بود. اشکال مختلف موسیقی مذهبی، از جمله پاسیون در طول صدها سال در کلیسای روم برای نیایش به کار برده می شد. فرم اصلی موسیقی مذهبی اروپا: مس و موتت با فرم های فرعی دیگر برای نیایش در کلیسا استفاده می شد، تا اینکه کم کم فرم غیر مذهبی با مایه گرفتن از رنسانس ظاهر گردید و مادریگال، به شکل اصلی این موسیقی، جایگزین شد.
باز شدن مدرسه موسیقی، مهم ترین مسئله ای است که در زمان رنسانس شکل گرفت. برای اهمیت آن، اشاره ای کوتاه به این مدارس می شود:
مدرسه رُم
پالسترینا در واقع آهنگ ساز اصلی مدرسه رُم بود که تعدادی از آهنگ سازان این دوره به او اعتقاد داشتند. جیُوانی ماریا نانینو (42) در سال 1580 مدرسه آهنگ سازان را در رُوم تأسیس کرد که در این مدرسه برادر او و پالسترینا مدرس بودند. قطعاً این اولین مدرسه موسیقی برای عموم بود و نمی توانست کارایی مطمئنی داشته باشد، اما شاگردان بسیار زیادی از این مدرسه فارغ التحصیل شدند. حتی امروزه هم کاپله سیکستین دو موتت نانینو را در میلاد مسیح می خوانند. آثار بیشتر این آهنگ سازان شامل کرال دوبل، هوموفونی با دکلمه، همراه با اصوات پولی فونی بود.مدرسه اسپانیا
کار در مدرسه اسپانیا در ارتباط تنگاتنگ مدرسه روم بود. موسیقی اسپانیا در قرن 16 از یک جهت با محتوای نیم جزیره ایبریک (43)، و از جهت دیگر از کاپله پاپ در روم نشئت گرفته بود. در مقابل آهنگ سازان هلندی، اساتید اسپانیایی قرار گرفتند که اساس کار آنها از مدرسه روم بود. برتراندواکراس (44) از سال 1483 تا 1507 به موسیقی مشغول بود و بسیاری از اسپانیایی ها هم عضو کاپله پاپ شدند. از میان آنها می توان به آندره آس سیلوا (45) که در مقابل پالسترینا بود اشاره کرد. در سال 1535 کاپله کریستوبال مرالس (46) در اسپانیا ظاهر شد. او هادی موسیقی اسپانیایی شد و آثار او در سرتاسر اروپا به چاپ رسید و حتی شهرت او تا مکزیک هم رفت.مدرسه ونیز
ونیز یکی از شهرهای مهم تجاری اروپاست که از قرن 10، منطقه مورد نظر اروپا بوده است. دوران شکوفایی ونیز در فاصله قرون 15 تا 16 است. موسیقی در این مدرسه با جلال و جبروت برگزار می شد، طوری که به چند کرالی بودن مطرح است. مدرسه ونیز را در یک هلندی به نام آدریان ویلارت (47) پایه گذاشت. حدس می زنیم که پدر او موزیسین بود و آدریان را برای رشته حقوق به پاریس فرستاد. چه وقت و کی برای موسیقی به ایتالیا رفت، روشن نیست. مدرسه ای که او در ونیز تأسیس کرد تا قرن 17-18 همچنان دارای اعتبار بود.انگلیس در قرن 16
در اروپا تا قرن 16 انگلیس به ندرت سهمی از رشد و تکامل موسیقی داشت، با توجه به اینکه رفرم در هنر موسیقی کلیسا به تمام نقاط اروپا کشیده شده بود. در ابتدای قرن 16 در جزیره بریتانیا تعدادی خواننده و نوازنده ظاهر شدند و می شود گفت تقریباً بدون آهنگ ساز کار می کردند، با اینکه هاینریش هشتم (48) علاقه شدیدی به موسیقی داشت، بعد از درهم کوبیدن کلیسای رُم آنجا را غارت کردند و کتاب ها را سوزاندند و ارگ آن را شکستند. اما بعد از آن آرامش مذهبی برقرار شد و الیزابت اول (49) تأثیر زیادی بر موسیقی گذاشت. یکی از مطرح ترین آهنگ سازان الیزابت، جان تاورنر (50) بود که رهبر کرال و نوازنده ارگ در شهر آکسفورد بود و بیشترین کار موسیقی مذهبی خود را شخصاً انجام می داد. تقریباً مجموعه کار موسیقی انگلیس در لندن انجام شد و بعد سرتاسر جزیره را فراگرفت. در فرانسه هم به همین شکل، ابتدا پاریس و بعد به سرتاسر فرانسه رسید. اما در آلمان و ایتالیا عکس این جریان اتفاق افتاد.یک توضیح مختصر درباره هنرمندی که اهمیت او به اندازه اهمیت یک مدرسه موسیقی است.
ارلاندو دی لاسو (51)
می توانیم در قرن شانزدهم مجموعه ای از یک استیل (روش یا سبک) را با ارلاندو دی لاسو (حدود 1532-1594) نام ببریم. او حدوداً از 1562 با نام های مختلف کارهای خود را عرضه کرد: ارلاندو، ارلاندوس، ارلاند و گاهی رلاند. در بعضی از دانشگاه ها نام او را به لاتین، فرانسه و گاهی ایتالیا تلفظ می کنند. او در جوانی در مانتوا و میلان اقامت داشت و در جشن های موسیقی غیر مذهبی شهره شد. او با ادبیات معاصر ایتالیا و به خصوص با اشعار ناپل و با اعضای آکادمی آشنا شد و توانست فرم مادریگال را در ذهن بپروراند و عرضه کند. او بیش از 2000 اثر موسیقی از خود باقی گذارده است.پی نوشت ها :
1. Scaliger
2. Visconti
3. Verona: یکی از شهرهای ایتالیا
4. Sforza
5. Petrarca
6. Accademia Filarmonica
7. Collegia musica
8. Dante: dolca stil nuovo
9. Petrarcas: Sonetten
10. Francesco Landini
11. Organetto
12. Alfons Von Kastilien
13. John Dunstabel
14. Johannes ockeghem
15. Jacob obrecht
16. Josquin Despres
17. Homophonere
18. Tabulatur
19. Sebastian Virdung
20. Lira da braccio
21. Viola da braccio
22. Viola da Gamba
23. Subbass
24. Violoncello
25. Trumscheit
26. Tromba marina
27. Marientrompete
28. Hugo Riemann
29. Guido Adler
30. Curt Sachs
31. Egon Wellesz
32. A.W.Ambros
33. Palestrina
34. Gabrielis
35. Anderea Gabrieli
36. Giovanni
37. Florentin: (ایتالیایی، Camerata florentina) حدود سال 1600 در فلورانس یک دایره ی دوستان از اشخاص بانفوذ، شاعر، نقاش، موزیسین در منزل یک درباری (باردی Bardi) جمع می شدند. گالیله، پدر نجوم شناس معروف، جی. پری. ارینوچی نی، جی. کاچینی، ا. گاوالیری و بعدها جی. کورزی در این جمع بودند.Florentin :(ایتالیایی،Camerata florentina ) حدود سال 1600 در فلورانس یک دایره دوستان از اشخاص بانفوذ، شاعر، نقاش، موزیسین در منزل یک درباری (باردی Bardi ) جمع می شدند. گالیله، پدر نجوم شناس معروف، جی. پری، ارینوچی نی، جی. کاچینی، ا.گاوالیری و بعدها جی. کورزی در این جمع بودند.
38. Orpheus
39. Monteverdi
40. Martin Luther
41. Jean Calvin (1509-1564)
42. Goivanni Maria Nanino (1545-1607)
43. Iberik: شبه جزیره ی اسپانیا
44. Bertrand Vacqeras
45. Andreas Sylva
46. Cristobal Morales
47. Adrian Willaert (حدود 1562-1490)
48. Heinrich VIII (1509-1547)
49. Elisabeth I
50. John Toverner (1495 تا 1545)
51. Orlando di Lasso