پژوهشگر: علیرضا ابطحی
درباره ریشه قومی و نژادی بختیاریها چند نظریه وجود دارد که هر یک از آنها بر افسانهها، روایات شفاهی، حدس و گمانها و البته تحقیقات تاریخی و جامعهشناسی استوار شدهاند. در اینجا به ذکر سه دیدگاه که بیشتر قابل اعتنا هستند، اشاره میشود:
دیدگاه اول، منشأ پیدایش بختیاریها را در دوران ورود یونانیان به همراه اسکندر مقدونی و در پی فروپاشی قدرت هخامنشیان جستوجو میکند. طبق این نظریه، به دنبال تهاجم و لشکرکشی اسکندر مقدونی به قلمرو هخامنشیان و مرگ او و در نتیجه، پراکندگی سپاهیان اسکندر، گروهی از آنها اراضی محل سکونت فعلی بختیاریها را به جهت خوبی آب و هوا برای اسکان انتخاب کردند و به مرور زمان در برخورد با مردمان و سکنه بومی ایران چنین بدانها گفته میشد که «شما در فتح ایران هنری نکردید، بلکه بخت یار شما بود» و از آن پس، بختیاری نام گرفتند. وجه اساسی طرح این نظریه، شباهت زیاد رقص بختیاریها با رقص یونانیان عنوان شده است. 1
دیدگاه دوم، بختیاریها را دارای ریشه ایرانی مربوط به دورانهای قبل از اسلام میداند. علیقلی بختیاری معروف به سردار اسعد دوم، در کتاب خود موسوم به تاریخ بختیاری مینویسد:
بعد از تتبع از کتب تاریخ، این ایل جلیل نسبشان به ملوک بویه که ساسانیالاصلند، میرسد و سرسلسله ایشان، عزالدوله بختیار است؛ زیرا قبل از عزالدوله بختیار نامی در کتب نیست. ممکن است در قدرت و سلطنت آلبویه جماعتی از کسان ایشان که در ایران پراکنده شدهاند، شعبهای از ایشان به اسم بختیار معروف شده باشند. 2
گارثویت ــ نویسنده آمریکایی ــ مینویسد:
دو تن از تاریخنویسان بختیاری معتقدند که تشابه گویشهای کردی و بختیاری و رابطه نزدیک آنها با زبان فارسی، مؤید آن است که بختیاریها مدتهای طولانی است که در این سرزمین سکنی گزیدهاند. آن دو برای اثبات نظریه خود لباس بختیاریها را با تنپوش مجسمههایی که از دوران هخامنشی و ساسانی بر روی صخرهها کنده شده و به جای مانده است، مقایسه میکنند. 3
دیدگاه سوم، که قویترین احتمال بوده و در ضمن، دارای قابلیت استناد و استدلال بیشتری نیز هست، از سوی کسانی ارائه شده که معتقدند بختیاریها از منطقه شامات (سوریه کنونی) به ایران مهاجرت کردهاند. طبق این دیدگاه، کتاب شرفنامه بدلیسی اولین کتابی است که از بختیاریها نام برده و درباره آنها چنین نوشته است:
طوایف کردی که با چهارصد خانوار، در قرن ششم هجری قمری به [ این] سرزمین بزرگ مهاجرت کردند، توسط یکی از رؤسای خود ــ ابوالحسن فَضلَوی ــ سلسله اتابکان فَضْلَویه را تشکیل دادند و برای عمران و آبادی سرزمین لر بزرگ، طوایف ساکن شامات را که به هزار اسب موسوم بودند، به سرزمین خود فراخواندند و متعاقب آن، طوایف بسیاری از جبلالسماق سوریه به آنها پیوستند که نام یکی از این طوایف، بختیاری بوده است. 4
ریشه انشعاب بختیاریها به هفتلنگ و چهارلنگ
حال که منشأ پیدایش بختیاریها مورد بحث قرار گرفت، به دلیل اهمیت تقسیم ایل بختیاری به دو شعبه چهارلنگ و هفتلنگ و تأثیر این انشعاب در سرنوشت ایل بختیاری و ارتباط آن با چگونگی تقسیم منابع مالی ناشی از نفت، درباره آن به اختصار توضیح داده میشود.
منشأ انشعاب بختیاریها به هفتلنگ و چهارلنگ به درستی روشن و مشخص نیست، ولی ریشه این انشعاب را مربوط به دوره صفویه و سلطنت شاهعباس اول میدانند.5 علاوه بر وجود ابهام در شناسایی دلایل این انشعاب، مبدأ زمانی جدایی دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ از یکدیگر نیز به روشنی معلوم نشده است. اما نظریهای که مورد تأیید بیشتر نویسندگان بوده و مبنای منطقی این انشعاب نیز به حساب میآید، پیدایش و جدایی شاخههای چهارلنگ و هفتلنگ را بر اساس تقسیم مقدار مالیات و اختلاف در آن میداند. 6
بنابراین، هفتلنگ و چهارلنگ اصطلاحی مالیاتی است و بر پایه مقررات مالیاتی دوره صفویه ایجاد شده است؛ زیرا در آن دوران، لِنگ یا نصف جفت از اصطلاحات مالیاتی بوده و سهم ایل بختیاری سه سرمادیان، مساوی با دوازده دست و پا میشده که معنی دوازده لِنگ داشته است.
این دوازده لنگ مالیات، به همین دو بخش اصلی ایل تقسیم شده و برای بخش بزرگتر ایل، هفتلنگ و برای بخش کوچکتر ایل، چهارلنگ و برای ایلات متفرقه یک لنگ معمول شده که از آن زمان به بعد، این ترتیب و اسم آن باقی مانده است. 7 سردار اسعد در این زمینه مینویسد:
از آنجا که بنیچه مالیات ایلات از حیوانات است. مثلاً بختیاری از مادیان، قشقایی از گوسفند، شاهسون از شتر و...، در یک عهدی که مالیات به بختیاری میبستند، بنیچه سرمادیان به بختیاری بسته شد که هفت پا [ لنگ] قسمت هفتلنگ و چهارپا [ لنگ] قسمت چهارلنگ و یک پا تخفیف داده شد و یا جمعِ تفرقه شده.... 8
بنابراین، این انشعاب که در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایل بختیاری تأثیر بسیاری داشته است، به دوران صفویه باز میگردد.
خانم الیزابت مکبن رز9 که در هنگام اقامت در میان بختیاریها به بیبیگل افروزمعروف شده بود، در این خصوص مینویسد:
بسیار مشکل است که بتوان سرحدات بختیاری را به وضوح مشخص کرد؛ چرا که حدود و ثغور منطقه بختیاری به طور دائم در حال تغییر است و بستگی به قدرت و نفوذ خوانینی دارد که در آن منطقه حکومت میکنند. قلمرو بختیاری شامل مناطق کوهستانی است که بین سرزمین لرستان فعلی و کرانههای خلیج فارس قرار گرفته است و حدود 25000 مایل مربع وسعت دارد. سرزمین بختیاری از شمال به لرستان، از غرب به خوزستان و خلیج فارس، از شرق به اصفهان، و از جنوب به کهگیلویه محدود است. 10
قلمرو بختیاری را محدودهای گفتهاند که در درجات 31 تا 32 درجه شمالی و 41 تا 51 درجه شرقی بین رودخانههای کارون و دز و فلات مرکزی ایران واقع شده است. 11 در بین نویسندگان، گارثویت شرح دقیقتری از محدوده جغرافیایی محل استقرار بختیاریها ارائه میدهد. او مینویسد:
قلمرو بختیاری تقریبا بیست هزار مایل مربع وسعت دارد که دوازده هزار مایل آن [هرمایل برابر با 1852 متر] (شصت درصد) را مناطق کوهستانی تشکیل میدهد. در درون این ارتفاعات سه رودخانه مهم جریان دارد: زاینده رود که به طرف شرق یعنی اصفهان سرازیر میگردد. کارون و دز نیز به سمت جنوب در حرکتند و پس از الحاق به یکدیگر به خلیج فارس میریزند. قلمرو بختیاری به سه بخش تقسیم میشود: الف) کنارهها و حواشی که باریک است. ب) تپهماهورها که به 1000 تا 1500 پا ارتفاع از سطح دریا میرسد و محل استقرار ایل در گرمسیر (قشلاق) یا قلمرو دهنشینان یا به عبارت دیگر یکجانشینان بختیاری است که در زمینهای خود به کشت و کار اشتغال دارند. ج) کوهستانهای بختیاری که در سه رشته از شمال غربی به جنوب غربی امتداد دارند... در درون این کوهستانها، ییلاق یا سردسیر بختیاری قرار دارد. 12
حافظ عیدیوندی درباره محدوده سکونت بختیاریها مینویسد:
ایل بختیاری مناطق تحت نفوذ خود را به دو منطقه ییلاق و قشلاق تقسیم میکردند. منطقه قشلاق محل سکونت زمستانی آنها و دامهایشان بود و ییلاق، منطقه تابستانی آنها بوده است. این مناطق به ترتیب قشلاق، خوزستان و ییلاق، چهارمحال و بختیاری بوده است. 13
با توجه به مطالب فوق، اکنون میتوانیم علت دخالت بختیاریها را در مسئله نفت بهتر درک کنیم و بدانیم که بخشهایی از خوزستان در دورههای اخیر، جزئی از قلمرو قشلاقی بختیاریها بوده است. به همین دلیل هنگامی که نفت در منطقه ماماتین مسجدسلیمان کشف شد، خوانین بختیاری به عنوان مالکان این اراضی، خود را دارای حقوق مالکیت دانستند.
اما به طور کلی، واژه ایل به گروههایی از مردم یکجانشین و چادرنشین بختیاری اطلاق میشود که در بین ارتفاعات سر به فلک کشیده با درههای عمیق و دشتهای کمارتفاع بین اصفهان، فارس و خوزستان سکنی داشته و رسم ییلاق و قشلاق خود را به تناوب انجام میدهند.
وجود کوهها و درهها مانع از شکلگیری زندگی دستهجمعی بوده است. بنابراین گروههای کوچکی از افراد چادرنشین به دلیل عوارض طبیعی از یکدیگر جدا مانده و در یک جا مستقر شدند و به مرور زمان به سوی ایجاد تشکل و واحدی سیاسی، اجتماعی و پذیرش تقسیمبندیهای آن قدم برداشتند و در این راه تا جایی پیش رفتند که به همه آنها، ایل یا اتحادیه (کنفدراسیون) بختیاری گفته شد که در رأس آن یک ایلخان قرار داشت. در این نظام ایلی، مهمترین گروهها را خانوادهها تشکیل میدادند و هم اینان بودند که نقش مهمی در اتحادیه و همبستگی طوایف و جنگ و ستیزهای محلی برعهده داشتند. 17 سازمان ایل، از نوع سازمان پدرسالاری و پدرتباری مبتنی بر ملکداری و زمینداری برخی از افراد بود.
این گروههای کوچک در چند دهه آخر سده نوزدهم، هر یک در تمام یا قسمتی از قلمرو خود دارای رئیس یا خان بودند که در دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ متمرکز شده و به تدریج از اواسط سده نوزدهم به بعد، با تلاش خوانین بزرگ با عنوان ایلخان، قدم در راه ایجاد یک کنفدراسیون یا اتحادیه برداشتند که از آن زمان تا چند دهه آغاز سده بیستم نزدیک به سالهای مقارن ایام سلطنت رضاشاه پهلوی ادامه یافت. 18
این گروهها و طوایف پراکنده در اثر مساعی و اقدامات محمدتقی خان کنورسی چهارلنگ و حسینقلیخان زراسوند هفت لنگ با هم متحد شده و تقریبا نوعی حکومت ملوکالطوایفی را که در رأس آن ایلخان یا خان بزرگ قرار داشت، پذیرا گشتند. 19 در رأس این اتحادیه، ایلخان به عنوان نفر اول و ایلبیگ به عنوان نفر دوم قرار داشتند. این در حالی بود که ابتدا به جای کلمه «خان» از کلمه «آقا» یا «آ» در بین بختیاریها استفاده میشد و به تدریج عنوان «خان» رواج یافت. بدینترتیب افرادی با عنوان «خان» در رأس مجموعه طوایفی همچون چهارلنگ یا هفتلنگ قرار گرفتند. 20 آخرین قدم، ایجاد اتحاد بین دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ بود که ابتدا توسط محمدتقیخان و سپس توسط حسینقلیخان برداشته شد. حکومت مرکزی نیز از اواسط سده نوزدهم به بعد از سال 1861م و اوایل سده سیزدهم قمری با اعطای القاب ایلخانی و ایلبیگی، به این روند حالت رسمی و قانونی بخشید و بر آن صحه گذاشت. 21
در دوره قدرت حسینقلیخان، علاوه بر مقام ایلخانی و ایلبیگی، مقام سومی نیز در نظر گرفته شد که آن، مقام حاکم چهارمحال بود و از آن پس، علاوه بر مقام ایلخانی و ایلبیگی، مقام حاکم چهارمحال نیز وجود داشت. این روند تا هنگام قتل حسینقلیخان ادامه یافت؛ ولی پس از مرگ وی، بازماندگانش بر سر تصاحب قدرت به رقابت پرداختند و با عقد قرارداد 1894م/ 1312ق، تصدی مقامات مورد بحث در انحصار خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی قرار گرفت.
در درون این اتحادیه، یک ارتباط زنجیرهای بین ایلخانی و خوانین بزرگتر و کوچکتر و کلانتران و کدخدایان وجود داشت. این ارتباط ایلخان را قادر میساخت که فرامین خود را به مرحله اجرا درآورد. بنابراین، به تدریج نوعی دیوانسالاری ابتدایی به وجود آمد که در آن تعدادی مستوفی و منشی به امور مربوط به ایلخانی رسیدگی میکردند. 22
البته در کنار این زنجیره ارتباطی پسران، برادران و عموها به عنوان عامل اجرایی ایلخان را در انجام امور یاری داده و از وی اطاعت میکردند. اما چون این افراد از خاندان ایلخان برخاسته بودند، در بعضی موارد علیه او مخالفتهایی نیز میکردند تا شاید بتوانند مقام و جایگاه وی را به دست آورند. 23 به هر روی، ایلخان یا رئیس اتحادیه به ندرت از پشتیبانی همه طوایف برخوردار بود و برخی از خوانین یا رؤسای طوایف سعی میکردند در مواقع مختلف به ویژه هنگام جمعآوری مالیات موانعی بر سر راه او ایجاد کنند. 24 مقام ایلخانی ممکن بود پس از مرگش، به جای پسر بلافصل او، به برادر، عمو یا دیگری برسد. 25
درباره ساختار سیاسی اجتماعی و تقسیمات فرعی مربوط به آن در ایل بختیاری، ضمن وجود اشتراک کلی در دیدگاههای محققان و نویسندگان داخلی و خارجی، اختلافاتی نیز وجود دارد. ولی به طور کلی با نگاهی به مطالب ذکر شده در منابع، بیشتر آنها ساختار سیاسی و اجتماعی ایل بختیاری را چنین ذکر کردهاند:
کلانتر طایفه دورکی: حاصل اختلاط چند تیره
کدخدا تیره زراسوند: حاصل اختلاط چند تش
ریش سفید تش اولاد تشمال: مرکب از سه تا دوازده چادر
خانواده : شامل زن و شوهر و فرزندان و اقوام نزدیک
از واحدی به نام کربو که بزرگتر از خانواده هست نیز نام برده شده است. 26
قدرت خان در ایل به طور عمده از دو جا سرچشمه میگرفت: اول، طوایف و عشایری که خان بر آنها سروری داشت. دوم، مقدار اراضی و زمینهایی که جزو املاک وی بود. 27 علاوه بر این، دستمایه یک خان برای پیشرفت، هویت خانوادگی او نیز بود؛ به طوری که بیشتر خوانینی که مادرانشان عنوان بیبی داشتند از پشتیبانی خانواده، تیره و سایر قدرتهای محلی برخوردار بودند. 28 هرچه میزان تجربه، لیاقت و کفایت خان زیادتر و پشتیبانی طایفه و قبیله از او بیشتر بود، جایگاهش نیز والاتر و موقعیت او مستحکمتر میشد.
قدرت خوانین در ارتباط با دولت مرکزی در وضعیت ویژهای قرار داشت؛ زیرا از یک سو هرگاه دولت مرکزی ضعیف بود و قدرت کنترل و نظارت نداشت، خوانین فرصت بیشتری داشتند تا حیطه قدرت و نفوذ خود را گسترش دهند و از سوی دیگر، میزان پشتیبانی و تأیید دولت مرکزی، به ویژه یک دولت مرکزی قوی از هر یک از خوانین، در تثبیت و اعمال قدرت آنها تأثیر میگذاشت. اگر دولت مرکزی از خانی پشتیبانی میکرد، او توانایی بیشتری برای اعمال قدرت و نفوذ پیدا میکرد. البته اگر میزان پیشکشی تقدیمی و اطاعت خان از دولت مرکزی بیشتر بود، پشتیبانی دولت مرکزی نیز افزایش مییافت. 29 گاهی اوقات نیز دولت مرکزی، خان حاکم را عزل و مقام او را به خان دیگر یا رقیب او واگذار میکرد. 30
خوانین برای بقا و استحکام قدرت و ازدیاد ثروت خود، غیر از پشتیبانی طوایف محدوده قلمروشان، به حمایت طوایف خارج از قلمرو بختیاری نیز احتیاج داشتند و برای کسب چنین حمایتی به وصلت و ایجاد پیوندهای سببی با طوایف همجوار خود میپرداختند. این امر، اهرم قدرتی برای خان بختیاری به شمار میرفت. پس از مشروطیت و فتح تهران خوانین تلاش کردند که به تدریج اینگونه ازدواجها را در سطح خانوادههای متعدد در ایران گسترش دهند. 31
بعضی طوایف ممکن بود به عللی پشتیبانی خود را از خان سلب کرده و حتی به اردوگاه خان رقیب وی بپیوندند و یا با خان دیگری اعلام همبستگی کنند. 32 دلیل این اقدام این بود که خوانین برای پیشبرد اهداف خود به حمایت گروهها، طوایف و اشخاص متکی بودند و هرچند قدرت خوانین، استبدادی و نامحدود به نظر میآمد، اما همین احتیاج به جلب و حفظ وفاداری و پشتیبانی طوایف و عشایر باعث ایجاد محدودیت در میزان تعدی، زورگویی و اخاذی خوانین میشد. 33
خوانین به طور عمده در بین افراد طایف و ایل وظایف اجرایی را بر عهده داشتند. محدوده اختیارات و وظایفی که برای یک خان به ویژه در مقام ایلخانی ذکر شده، عبارتند از:
1. جمعآوری مالیات
2. رفع اختلاف و مشکلات محلی در ارتباط با زمین، مراتع و ...
3. ایجاد هماهنگی در کوچ
4. واگذاری چراگاهها و تعیین محدوده استفاده از مراتع
5. جلوگیری از شیوع و گسترش اختلافات داخلی و پرهیز از آن
6. جلوگیری از تجاوز به مراتع دیگر
7. کاهش تنش و درگیری با اجتماعات ایلی دیگر
8. جمعآوری نیروی نظامی و دفاع از محدوده قلمرو خود یا فراهم کردن نیروی نظامی برای مقاصد تعیین شده از سوی دولت مرکزی
9. مجازات مجرمان و متخلفان
علاوه بر اختیارات فوق، انتصاب کلانتر و کدخدا، تشویق طوایف با واگذاری مراتع و پس گرفتن آن به عنوان مجازات، صدور اجازه برای خرید و فروش اراضی، از جمله اختیارات خان ذکر شده است. 34 وظایف خان را در غیاب او ممکن بود همسرش که عنوان بیبی داشت، انجام دهد. 35
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org
دیدگاه اول، منشأ پیدایش بختیاریها را در دوران ورود یونانیان به همراه اسکندر مقدونی و در پی فروپاشی قدرت هخامنشیان جستوجو میکند. طبق این نظریه، به دنبال تهاجم و لشکرکشی اسکندر مقدونی به قلمرو هخامنشیان و مرگ او و در نتیجه، پراکندگی سپاهیان اسکندر، گروهی از آنها اراضی محل سکونت فعلی بختیاریها را به جهت خوبی آب و هوا برای اسکان انتخاب کردند و به مرور زمان در برخورد با مردمان و سکنه بومی ایران چنین بدانها گفته میشد که «شما در فتح ایران هنری نکردید، بلکه بخت یار شما بود» و از آن پس، بختیاری نام گرفتند. وجه اساسی طرح این نظریه، شباهت زیاد رقص بختیاریها با رقص یونانیان عنوان شده است. 1
دیدگاه دوم، بختیاریها را دارای ریشه ایرانی مربوط به دورانهای قبل از اسلام میداند. علیقلی بختیاری معروف به سردار اسعد دوم، در کتاب خود موسوم به تاریخ بختیاری مینویسد:
بعد از تتبع از کتب تاریخ، این ایل جلیل نسبشان به ملوک بویه که ساسانیالاصلند، میرسد و سرسلسله ایشان، عزالدوله بختیار است؛ زیرا قبل از عزالدوله بختیار نامی در کتب نیست. ممکن است در قدرت و سلطنت آلبویه جماعتی از کسان ایشان که در ایران پراکنده شدهاند، شعبهای از ایشان به اسم بختیار معروف شده باشند. 2
گارثویت ــ نویسنده آمریکایی ــ مینویسد:
دو تن از تاریخنویسان بختیاری معتقدند که تشابه گویشهای کردی و بختیاری و رابطه نزدیک آنها با زبان فارسی، مؤید آن است که بختیاریها مدتهای طولانی است که در این سرزمین سکنی گزیدهاند. آن دو برای اثبات نظریه خود لباس بختیاریها را با تنپوش مجسمههایی که از دوران هخامنشی و ساسانی بر روی صخرهها کنده شده و به جای مانده است، مقایسه میکنند. 3
دیدگاه سوم، که قویترین احتمال بوده و در ضمن، دارای قابلیت استناد و استدلال بیشتری نیز هست، از سوی کسانی ارائه شده که معتقدند بختیاریها از منطقه شامات (سوریه کنونی) به ایران مهاجرت کردهاند. طبق این دیدگاه، کتاب شرفنامه بدلیسی اولین کتابی است که از بختیاریها نام برده و درباره آنها چنین نوشته است:
طوایف کردی که با چهارصد خانوار، در قرن ششم هجری قمری به [ این] سرزمین بزرگ مهاجرت کردند، توسط یکی از رؤسای خود ــ ابوالحسن فَضلَوی ــ سلسله اتابکان فَضْلَویه را تشکیل دادند و برای عمران و آبادی سرزمین لر بزرگ، طوایف ساکن شامات را که به هزار اسب موسوم بودند، به سرزمین خود فراخواندند و متعاقب آن، طوایف بسیاری از جبلالسماق سوریه به آنها پیوستند که نام یکی از این طوایف، بختیاری بوده است. 4
ریشه انشعاب بختیاریها به هفتلنگ و چهارلنگ
حال که منشأ پیدایش بختیاریها مورد بحث قرار گرفت، به دلیل اهمیت تقسیم ایل بختیاری به دو شعبه چهارلنگ و هفتلنگ و تأثیر این انشعاب در سرنوشت ایل بختیاری و ارتباط آن با چگونگی تقسیم منابع مالی ناشی از نفت، درباره آن به اختصار توضیح داده میشود.
منشأ انشعاب بختیاریها به هفتلنگ و چهارلنگ به درستی روشن و مشخص نیست، ولی ریشه این انشعاب را مربوط به دوره صفویه و سلطنت شاهعباس اول میدانند.5 علاوه بر وجود ابهام در شناسایی دلایل این انشعاب، مبدأ زمانی جدایی دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ از یکدیگر نیز به روشنی معلوم نشده است. اما نظریهای که مورد تأیید بیشتر نویسندگان بوده و مبنای منطقی این انشعاب نیز به حساب میآید، پیدایش و جدایی شاخههای چهارلنگ و هفتلنگ را بر اساس تقسیم مقدار مالیات و اختلاف در آن میداند. 6
بنابراین، هفتلنگ و چهارلنگ اصطلاحی مالیاتی است و بر پایه مقررات مالیاتی دوره صفویه ایجاد شده است؛ زیرا در آن دوران، لِنگ یا نصف جفت از اصطلاحات مالیاتی بوده و سهم ایل بختیاری سه سرمادیان، مساوی با دوازده دست و پا میشده که معنی دوازده لِنگ داشته است.
این دوازده لنگ مالیات، به همین دو بخش اصلی ایل تقسیم شده و برای بخش بزرگتر ایل، هفتلنگ و برای بخش کوچکتر ایل، چهارلنگ و برای ایلات متفرقه یک لنگ معمول شده که از آن زمان به بعد، این ترتیب و اسم آن باقی مانده است. 7 سردار اسعد در این زمینه مینویسد:
از آنجا که بنیچه مالیات ایلات از حیوانات است. مثلاً بختیاری از مادیان، قشقایی از گوسفند، شاهسون از شتر و...، در یک عهدی که مالیات به بختیاری میبستند، بنیچه سرمادیان به بختیاری بسته شد که هفت پا [ لنگ] قسمت هفتلنگ و چهارپا [ لنگ] قسمت چهارلنگ و یک پا تخفیف داده شد و یا جمعِ تفرقه شده.... 8
بنابراین، این انشعاب که در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایل بختیاری تأثیر بسیاری داشته است، به دوران صفویه باز میگردد.
محل استقرار و قلمرو بختیاریها
دیدگاهها و نظریات ارائه شده درباره قلمرو بختیاریها دارای سمت و سویی نسبتا مشابه هستند و تعیین سرحدات بختیاری کار سادهای نیست.خانم الیزابت مکبن رز9 که در هنگام اقامت در میان بختیاریها به بیبیگل افروزمعروف شده بود، در این خصوص مینویسد:
بسیار مشکل است که بتوان سرحدات بختیاری را به وضوح مشخص کرد؛ چرا که حدود و ثغور منطقه بختیاری به طور دائم در حال تغییر است و بستگی به قدرت و نفوذ خوانینی دارد که در آن منطقه حکومت میکنند. قلمرو بختیاری شامل مناطق کوهستانی است که بین سرزمین لرستان فعلی و کرانههای خلیج فارس قرار گرفته است و حدود 25000 مایل مربع وسعت دارد. سرزمین بختیاری از شمال به لرستان، از غرب به خوزستان و خلیج فارس، از شرق به اصفهان، و از جنوب به کهگیلویه محدود است. 10
قلمرو بختیاری را محدودهای گفتهاند که در درجات 31 تا 32 درجه شمالی و 41 تا 51 درجه شرقی بین رودخانههای کارون و دز و فلات مرکزی ایران واقع شده است. 11 در بین نویسندگان، گارثویت شرح دقیقتری از محدوده جغرافیایی محل استقرار بختیاریها ارائه میدهد. او مینویسد:
قلمرو بختیاری تقریبا بیست هزار مایل مربع وسعت دارد که دوازده هزار مایل آن [هرمایل برابر با 1852 متر] (شصت درصد) را مناطق کوهستانی تشکیل میدهد. در درون این ارتفاعات سه رودخانه مهم جریان دارد: زاینده رود که به طرف شرق یعنی اصفهان سرازیر میگردد. کارون و دز نیز به سمت جنوب در حرکتند و پس از الحاق به یکدیگر به خلیج فارس میریزند. قلمرو بختیاری به سه بخش تقسیم میشود: الف) کنارهها و حواشی که باریک است. ب) تپهماهورها که به 1000 تا 1500 پا ارتفاع از سطح دریا میرسد و محل استقرار ایل در گرمسیر (قشلاق) یا قلمرو دهنشینان یا به عبارت دیگر یکجانشینان بختیاری است که در زمینهای خود به کشت و کار اشتغال دارند. ج) کوهستانهای بختیاری که در سه رشته از شمال غربی به جنوب غربی امتداد دارند... در درون این کوهستانها، ییلاق یا سردسیر بختیاری قرار دارد. 12
حافظ عیدیوندی درباره محدوده سکونت بختیاریها مینویسد:
ایل بختیاری مناطق تحت نفوذ خود را به دو منطقه ییلاق و قشلاق تقسیم میکردند. منطقه قشلاق محل سکونت زمستانی آنها و دامهایشان بود و ییلاق، منطقه تابستانی آنها بوده است. این مناطق به ترتیب قشلاق، خوزستان و ییلاق، چهارمحال و بختیاری بوده است. 13
با توجه به مطالب فوق، اکنون میتوانیم علت دخالت بختیاریها را در مسئله نفت بهتر درک کنیم و بدانیم که بخشهایی از خوزستان در دورههای اخیر، جزئی از قلمرو قشلاقی بختیاریها بوده است. به همین دلیل هنگامی که نفت در منطقه ماماتین مسجدسلیمان کشف شد، خوانین بختیاری به عنوان مالکان این اراضی، خود را دارای حقوق مالکیت دانستند.
ساختار قدرت در ایل بختیاری
واژه ایل در فرهنگ فارسی به معانی متفاوتی ذکر شده است که از آن جمله میتوان معانی مردمان، قوم و جماعت14 و دوست، موافق و رام15 را نام برد. برخی از محققان در پژوهشهای خود درباره ایل بختیاری، ایل را اصطلاحی ترکی ـ فارسی ذکر کردهاند که به تمامی اتحادیه بختیاری، اعم از چهارلنگ و هفتلنگ اطلاق میشده است. به نظر میرسد گستردگی معانی و مصادیق واژه ایل، باعث شده تا از این واژه در اشکال و معانی گاه بسیار گسترده و گاه محدود استفاده شود؛ به گونهای که ایل را به معنای متابعت و رعیتی هم ذکر کردهاند که ریشه ترکی ـ مغولی دارد. 16اما به طور کلی، واژه ایل به گروههایی از مردم یکجانشین و چادرنشین بختیاری اطلاق میشود که در بین ارتفاعات سر به فلک کشیده با درههای عمیق و دشتهای کمارتفاع بین اصفهان، فارس و خوزستان سکنی داشته و رسم ییلاق و قشلاق خود را به تناوب انجام میدهند.
وجود کوهها و درهها مانع از شکلگیری زندگی دستهجمعی بوده است. بنابراین گروههای کوچکی از افراد چادرنشین به دلیل عوارض طبیعی از یکدیگر جدا مانده و در یک جا مستقر شدند و به مرور زمان به سوی ایجاد تشکل و واحدی سیاسی، اجتماعی و پذیرش تقسیمبندیهای آن قدم برداشتند و در این راه تا جایی پیش رفتند که به همه آنها، ایل یا اتحادیه (کنفدراسیون) بختیاری گفته شد که در رأس آن یک ایلخان قرار داشت. در این نظام ایلی، مهمترین گروهها را خانوادهها تشکیل میدادند و هم اینان بودند که نقش مهمی در اتحادیه و همبستگی طوایف و جنگ و ستیزهای محلی برعهده داشتند. 17 سازمان ایل، از نوع سازمان پدرسالاری و پدرتباری مبتنی بر ملکداری و زمینداری برخی از افراد بود.
این گروههای کوچک در چند دهه آخر سده نوزدهم، هر یک در تمام یا قسمتی از قلمرو خود دارای رئیس یا خان بودند که در دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ متمرکز شده و به تدریج از اواسط سده نوزدهم به بعد، با تلاش خوانین بزرگ با عنوان ایلخان، قدم در راه ایجاد یک کنفدراسیون یا اتحادیه برداشتند که از آن زمان تا چند دهه آغاز سده بیستم نزدیک به سالهای مقارن ایام سلطنت رضاشاه پهلوی ادامه یافت. 18
این گروهها و طوایف پراکنده در اثر مساعی و اقدامات محمدتقی خان کنورسی چهارلنگ و حسینقلیخان زراسوند هفت لنگ با هم متحد شده و تقریبا نوعی حکومت ملوکالطوایفی را که در رأس آن ایلخان یا خان بزرگ قرار داشت، پذیرا گشتند. 19 در رأس این اتحادیه، ایلخان به عنوان نفر اول و ایلبیگ به عنوان نفر دوم قرار داشتند. این در حالی بود که ابتدا به جای کلمه «خان» از کلمه «آقا» یا «آ» در بین بختیاریها استفاده میشد و به تدریج عنوان «خان» رواج یافت. بدینترتیب افرادی با عنوان «خان» در رأس مجموعه طوایفی همچون چهارلنگ یا هفتلنگ قرار گرفتند. 20 آخرین قدم، ایجاد اتحاد بین دو شاخه هفتلنگ و چهارلنگ بود که ابتدا توسط محمدتقیخان و سپس توسط حسینقلیخان برداشته شد. حکومت مرکزی نیز از اواسط سده نوزدهم به بعد از سال 1861م و اوایل سده سیزدهم قمری با اعطای القاب ایلخانی و ایلبیگی، به این روند حالت رسمی و قانونی بخشید و بر آن صحه گذاشت. 21
در دوره قدرت حسینقلیخان، علاوه بر مقام ایلخانی و ایلبیگی، مقام سومی نیز در نظر گرفته شد که آن، مقام حاکم چهارمحال بود و از آن پس، علاوه بر مقام ایلخانی و ایلبیگی، مقام حاکم چهارمحال نیز وجود داشت. این روند تا هنگام قتل حسینقلیخان ادامه یافت؛ ولی پس از مرگ وی، بازماندگانش بر سر تصاحب قدرت به رقابت پرداختند و با عقد قرارداد 1894م/ 1312ق، تصدی مقامات مورد بحث در انحصار خاندان ایلخانی و حاجی ایلخانی قرار گرفت.
در درون این اتحادیه، یک ارتباط زنجیرهای بین ایلخانی و خوانین بزرگتر و کوچکتر و کلانتران و کدخدایان وجود داشت. این ارتباط ایلخان را قادر میساخت که فرامین خود را به مرحله اجرا درآورد. بنابراین، به تدریج نوعی دیوانسالاری ابتدایی به وجود آمد که در آن تعدادی مستوفی و منشی به امور مربوط به ایلخانی رسیدگی میکردند. 22
البته در کنار این زنجیره ارتباطی پسران، برادران و عموها به عنوان عامل اجرایی ایلخان را در انجام امور یاری داده و از وی اطاعت میکردند. اما چون این افراد از خاندان ایلخان برخاسته بودند، در بعضی موارد علیه او مخالفتهایی نیز میکردند تا شاید بتوانند مقام و جایگاه وی را به دست آورند. 23 به هر روی، ایلخان یا رئیس اتحادیه به ندرت از پشتیبانی همه طوایف برخوردار بود و برخی از خوانین یا رؤسای طوایف سعی میکردند در مواقع مختلف به ویژه هنگام جمعآوری مالیات موانعی بر سر راه او ایجاد کنند. 24 مقام ایلخانی ممکن بود پس از مرگش، به جای پسر بلافصل او، به برادر، عمو یا دیگری برسد. 25
درباره ساختار سیاسی اجتماعی و تقسیمات فرعی مربوط به آن در ایل بختیاری، ضمن وجود اشتراک کلی در دیدگاههای محققان و نویسندگان داخلی و خارجی، اختلافاتی نیز وجود دارد. ولی به طور کلی با نگاهی به مطالب ذکر شده در منابع، بیشتر آنها ساختار سیاسی و اجتماعی ایل بختیاری را چنین ذکر کردهاند:
ایلخان ایل بختیاری
خان شاخه هفتلنگها: شامل (هفت طایفه) و چهارلنگ شامل (چهار طایفه)کلانتر طایفه دورکی: حاصل اختلاط چند تیره
کدخدا تیره زراسوند: حاصل اختلاط چند تش
ریش سفید تش اولاد تشمال: مرکب از سه تا دوازده چادر
خانواده : شامل زن و شوهر و فرزندان و اقوام نزدیک
از واحدی به نام کربو که بزرگتر از خانواده هست نیز نام برده شده است. 26
قدرت خان در ایل به طور عمده از دو جا سرچشمه میگرفت: اول، طوایف و عشایری که خان بر آنها سروری داشت. دوم، مقدار اراضی و زمینهایی که جزو املاک وی بود. 27 علاوه بر این، دستمایه یک خان برای پیشرفت، هویت خانوادگی او نیز بود؛ به طوری که بیشتر خوانینی که مادرانشان عنوان بیبی داشتند از پشتیبانی خانواده، تیره و سایر قدرتهای محلی برخوردار بودند. 28 هرچه میزان تجربه، لیاقت و کفایت خان زیادتر و پشتیبانی طایفه و قبیله از او بیشتر بود، جایگاهش نیز والاتر و موقعیت او مستحکمتر میشد.
قدرت خوانین در ارتباط با دولت مرکزی در وضعیت ویژهای قرار داشت؛ زیرا از یک سو هرگاه دولت مرکزی ضعیف بود و قدرت کنترل و نظارت نداشت، خوانین فرصت بیشتری داشتند تا حیطه قدرت و نفوذ خود را گسترش دهند و از سوی دیگر، میزان پشتیبانی و تأیید دولت مرکزی، به ویژه یک دولت مرکزی قوی از هر یک از خوانین، در تثبیت و اعمال قدرت آنها تأثیر میگذاشت. اگر دولت مرکزی از خانی پشتیبانی میکرد، او توانایی بیشتری برای اعمال قدرت و نفوذ پیدا میکرد. البته اگر میزان پیشکشی تقدیمی و اطاعت خان از دولت مرکزی بیشتر بود، پشتیبانی دولت مرکزی نیز افزایش مییافت. 29 گاهی اوقات نیز دولت مرکزی، خان حاکم را عزل و مقام او را به خان دیگر یا رقیب او واگذار میکرد. 30
خوانین برای بقا و استحکام قدرت و ازدیاد ثروت خود، غیر از پشتیبانی طوایف محدوده قلمروشان، به حمایت طوایف خارج از قلمرو بختیاری نیز احتیاج داشتند و برای کسب چنین حمایتی به وصلت و ایجاد پیوندهای سببی با طوایف همجوار خود میپرداختند. این امر، اهرم قدرتی برای خان بختیاری به شمار میرفت. پس از مشروطیت و فتح تهران خوانین تلاش کردند که به تدریج اینگونه ازدواجها را در سطح خانوادههای متعدد در ایران گسترش دهند. 31
بعضی طوایف ممکن بود به عللی پشتیبانی خود را از خان سلب کرده و حتی به اردوگاه خان رقیب وی بپیوندند و یا با خان دیگری اعلام همبستگی کنند. 32 دلیل این اقدام این بود که خوانین برای پیشبرد اهداف خود به حمایت گروهها، طوایف و اشخاص متکی بودند و هرچند قدرت خوانین، استبدادی و نامحدود به نظر میآمد، اما همین احتیاج به جلب و حفظ وفاداری و پشتیبانی طوایف و عشایر باعث ایجاد محدودیت در میزان تعدی، زورگویی و اخاذی خوانین میشد. 33
خوانین به طور عمده در بین افراد طایف و ایل وظایف اجرایی را بر عهده داشتند. محدوده اختیارات و وظایفی که برای یک خان به ویژه در مقام ایلخانی ذکر شده، عبارتند از:
1. جمعآوری مالیات
2. رفع اختلاف و مشکلات محلی در ارتباط با زمین، مراتع و ...
3. ایجاد هماهنگی در کوچ
4. واگذاری چراگاهها و تعیین محدوده استفاده از مراتع
5. جلوگیری از شیوع و گسترش اختلافات داخلی و پرهیز از آن
6. جلوگیری از تجاوز به مراتع دیگر
7. کاهش تنش و درگیری با اجتماعات ایلی دیگر
8. جمعآوری نیروی نظامی و دفاع از محدوده قلمرو خود یا فراهم کردن نیروی نظامی برای مقاصد تعیین شده از سوی دولت مرکزی
9. مجازات مجرمان و متخلفان
علاوه بر اختیارات فوق، انتصاب کلانتر و کدخدا، تشویق طوایف با واگذاری مراتع و پس گرفتن آن به عنوان مجازات، صدور اجازه برای خرید و فروش اراضی، از جمله اختیارات خان ذکر شده است. 34 وظایف خان را در غیاب او ممکن بود همسرش که عنوان بیبی داشت، انجام دهد. 35
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org