پژوهشگر: آزیتا لقائی
آیتالله سید حسن مدرس از شخصیتهای بارز تاریخ معاصر ایران است که به دلیل جایگاه ویژه اش در عرصه سیاست و فقه نه تنها کتابهای زیادی دربارة زندگی و اندیشههایش نوشته اند بلکه چندین فیلم نیز در این خصوص تهیه و پخش کرده اند ولی هنوز حق مطلب ادا نشده و مطالب بسیاری ناگفته باقی مانده است. آیتالله مدرس مجتهدی طراز اول بود اما بیشتر به عنوان یک روحانی مبارز شهرت یافته که جانش را فدای حفظ استقلال کشور و مبارزه با استبداد کرده است. وجه سیاسی شخصیت آیتالله مدرس تا حدودی مدارج علمی و شخصیت حوزوی او را تحتالشعاع قرار داده است. علت آن هم موقعیت بحرانی زمانهای بود که مدرس در آن میزیست. زمانهای که کشور ایران برای حل بحرانها و حفظ استقلالش به سیاستمداران زنده و شجاع نیاز داشت.
درباره زادگاه و طایفه و تاریخ تولد آیتالله مدرس نوشتهاند که در سرابه کچو از توابع اردستان از طایفة میرعابدین از سادات طباطبایی در 1287 ق/ 1248 ش پسری متولد شد که نامش را سید حسن گذاشتند . پدرش سید اسماعیل و پدربزرگش میرعبدالباقی بود. سیدحسن را پدرش در شش سالگی برای تعلیم و تربیت نزد جدش به شهرضا (قمشه) فرستاد و تا چهارده سالگی تحت تعلیم پدربزرگش قرار داشت. پس از فوت وی در سال 1298 ق برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و از محضر اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی، آخوند کاشانی، جهانگیر قشقایی، شیخ مرتضی یزدی و آقا سید محمدباقر درچهای کسب علم کرد. او در 1311 ق برای تکمیل تحصیلاتش به نجف رفت و مدت هشت سال ساکن آنجا بود. در آنجا هم از محضر استادانی مانند آخوند خراسانی مولف کفایهالاصول و آیتالله یزدی مولف عروه الوثقی بهره گرفت و به درجة اجتهاد رسید. او از شاگردان میرزای شیرازی نیز بوده است. میرزای شیرازی دربارة سید حسن مدرس فتوا داده که «این سید اولاد رسول الله پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی من را به تعجب میافکند. در مدتی بسیار کوتاه از تمام همدرسهایش درگذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه یارانش میباشد و قوة قضاوت او به حد کمال و نهایت درستکاری و تقوی است». 1 آیتالله مدرس در سال 1324 ق با چنین جایگاهی از نجف به اصفهان بازگشت و در مدرسة جده کوچک به تدریس علوم دینی مشغول شد. 2
بازگشت آیتالله مدرس با شکل گیری انقلاب مشروطیت در ایران همزمان بود. اولین گزارش دربارة حضور آیتالله مدرس در عرصة مبارزه و سیاست به دورة استبداد صغیر باز می گردد. او در این برهه نایب رئیس انجمن ولایتی اصفهان بود. انجمنی که آیتالله حاج آقا نورالله اصفهانی برای مبارزه با اقبالالدوله کاشی حاکم اصفهان آن را تشکیل داده بود. 3 بر اثر مساعی این انجمن و به کمک بختیاریها تحت ریاست صمصامالسلطنه، اصفهان از سلطة محمدعلی شاه قاجار خارج شد و در اختیار مشروطهخواهان قرار گرفت، اما به دلیل زورگویی صمصامالسلطنه و اجحافاتی که به مردم میکرد، آیتالله مدرس به مخالفت با او برخاست. صمصامالسلطنه هم به سواران بختیاری دستور داد او را دستگیر و به تخت فولاد تبعید کنند. فردای آن روز مردم اصفهان در اعتراض به صمصامالسلطنه قیام کردند. او هم ناگزیر شد مدرس را با احترام به اصفهان بازگرداند. مخالفان مدرس پس از بازگشتن در صدد ترور او برآمدند و دو نفر را مأمور این کار ساختند . هنگامی که آیتالله مدرس از مدرسة جده کوچک عازم مدرسه جده بزرگ بود، به سوی او تیراندازی کردند ولی هیچ آسیبی به آیتالله مدرس نرسید.4
آیتالله مدرس گام بعدی را در عرصة سیاست به خواست علمای نجف برداشت. پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم شورای ملی بر اساس قانون اساسی میبایست پنج مجتهد طراز اول بر مصوبات مجلس نظارت میکردند. به همین منظور آیات عظام نجف آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی بیست نفر از مجتهدین ولایات مختلف را طی نامهای به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا از میان آنها پنج نفر را برگزینند. نام آیتالله مدرس در کنار میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی که از مراجع تقلید شیعه بودند در این نامه قرار داشت. مجلس شورا ناگزیر شد برای انتخاب هیئت طراز اول به قرعه متوسل شود. بدین ترتیب آیتالله مدرس به حکم قرعه توانست به عنوان یکی از پنج مجتهد طراز اول به مجلس راه یابد.5
معرفی آیتالله مدرس به عنوان مجتهد طراز اول بیانگر اعتبار و جایگاه علمی ایشان نزد علمای نجف است. دلایل دیگری نیز در اثبات مراتب علمی ایشان وجود دارد از جمله حاشیة او بر رسائل شیخ انصاری که در 24 سالگی نوشته است، همچنین تألیفات دیگر ایشان مانند: رسالة سهو الامام و الماموم، رساله فی قضاء الفوائت، رسالة فی ضمان الغاصب المغضوب الفائت، رسالة فی بعض مسائل العده، حاشیه بر کتاب النکاح شیخ محمدرضا نجفی مسجد شاهی، اصول تشکیلات عدلیه و دو کتاب دیگر؛ کتاب زرد در تاریخ سیاسی معاصر ایران و خاطرات خواف.6 دلیل دیگر وجاهت علمی آیتالله مدرس لقبی است که به او دادهاند.
لقب مدرس را به سهولت به کسی نمیدادند ایشان این لقب را از زمان تدریس در اصفهان داشت که حجتی بر فضل و مهارت او در تدریس است.7 ویژگیای که در مجلس شورا به نحو احسن به جذاب کردن نطقهایش کمک میکرد.
آیتالله مدرس پس از آمدن به تهران ضمن حضور در مجلس شورا به تدریس فقه و اصول در مدرسة سپهسالار پرداخت و زمانی که تولیت مدرسة سپهسالار را در اختیارش گذاشتند برای برقراری نظم در آنجا زحمت بسیار کشید. بنا به دستور او از طلاب هنگام ورود به مدرسه امتحان می گرفتند و پس از پایان هرسال طلاب میبایست مجدداً امتحان میدادند و در صورت کسب نمرة قبولی به مرحلة بالاتر راه مییافتند. برای ادارة مدرسه نیز نظامنامهای ترتیب داد که بایست طبق آن عمل میشد. به موقوفات مدرسه هم شخصاً رسیدگی می کرد و توانست درآمد موقوفات را افزایش دهد و مدرسه و حجرههایش را مرمت کند.8
عمر دومین مجلس شورا نیز مانند مجلس اول کوتاه بود. به دستور میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک مجلس دوم به دلیل دادن پاسخ منفی به اولتیماتوم روسیه منحل شد. آیتالله مدرس نیز از جمله نمایندگانی بود که در مجلس با پذیرش اولتیماتوم مخالفت کرده بود. 9 البته روسها منتظر پاسخ مجلس ایران نماندند و پیش از پایان مهلت مقرر نیروهایشان را تا قزوین پیش راندند. در چنین شرایطی به پیشنهاد دولت و با مداخله یپرم رئیس نظمیه، مجلس پنج نماینده را برای تصمیم گیری در مورد اولتیماتوم معرفی کرد که آیتالله مدرس یکی از آنها بود. این عده پس از بررسی شرایط با پذیرش اولتیماتوم موافقت کردند.10
فاصلۀ بین تعطیل مجلس دوم تا تشکیل مجلس سوم دورة اقتدار ناصرالملک بود که تا زمان تاجگذاری احمد شاه به طول انجامید. در این مدت ناصرالملک از برگزاری انتخابات مجلس سوم خودداری کرد. تا زمانی که احمدشاه پس از تاجگذاری قدرت را به دست گرفت و میرزا حسن خان مستوفِالممالک را به عنوان رئیسالوزرا انتخاب کرد، مستوفِالممالک مأمور شد انتخابات مجلس سوم را برگزار کند. این بار آیتالله مدرس با رأی مردم تهران به مجلس راه یافت. کمی پس از تشکیل مجلس سوم جنگ جهانی اول آغاز شد. انگلستان و روسیه از ایران خواستند به متحدین اعلان جنگ دهند اما دولت ایران به خواست آنها تن نداد واعلان بی طرفی کرد. انگلستان و روسیه نیز که مترصد فرصت بودند با نقض بی طرفی ایران از شمال و جنوب به ایران تاختند. روسها تا قزوین پیش رفتند با احتمال سقوط تهران، مجلس از اکثریت افتاد و منحل شد. به قول آیتالله مدرس مجلس جوانمرگ شد.11 بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس همراه گروهی از مردم و رجال کشور تهران را ترک کردند و به قم رفتند و در آنجا کمیتة دفاع ملی را تشکیل دادند و هیئت چهار نفرهای را که آیتالله مدرس نیز در میانشان بود در رأس امور قرار دادند. قشون روسیه به تعقیب آنها پرداخت و در رباط کریم میانشان جنگی در گرفت که روسها در آن پیروز شدند. مهاجرین پس از تحمل این شکست هر یک به سویی رفتند. آیتالله مدرس برای جمعآوری نیرو به اصفهان رفت و از حمایت حاج آقا نورالله اصفهانی برخوردار شــد. عده ای از مهاجرین هم به کرمانشاه رفتند و دولت مهاجرت را به ریاست نظامالسلطنه تشکیل دادند. مدرس در این زمان در کرمانشاه حضور نداشت ولی او را به وزارت عدلیه و اوقاف برگزیدند و آیتالله مدرس نیز برای انجام وظیفه به کرمانشاه رفت، دولت مهاجرین به رغم برخورداری از حمایت ایلات و عشایر نتوانست کاری از پیش ببرد و پس از تحمل چند شکست از روسها ناچار به عثمانی عقب نشینی کرد. آیتالله مدرس هم به عثمانی رفت و برای امرار معاش در مدرسه ایرانیان اسلامبول مشغول تدریس شد و پس از پایان جنگ بنا به دعوت دولت وقت به ایران بازگشت.12
اوضاع ایران به هنگام بازگشت مهاجرین نابسامان بود. مشکلات ناشی از حضور نیروهای بیگانه در کشور هنوز به قوت خود باقی بود. فقر، گرسنگی، قحطی و نا امنی از جمله این مشکلات بودند. صمصامالسلطنه بختیاری رئیسالوزرا نه تنها توان حل مشکلات را نداشت بلکه با سوء مدیریت بر مشکلات افزوده بود. آیتالله مدرس که پس از بازگشت به تهران در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول بود به دلیل نابسامانی مملکت به مخالفت با صمصامالسلطنه پرداخت و با گروهی از مردم و رجال مملکت به حضرت عبدالعظیم (ع) رفت و متحصن شد. احمد شاه برای جلب نظر آنها ناگزیر صمصامالسلطنه را از وزارت عزل کرد و کالسکة سلطنتی را برای معاودت متحصنین به حضرت عبدالعظیم (ع) فرستاد.13 مخالفان صمصامالسلطنه خواهان صدر اعظمی قدرتمند بودند که بتواند خرابیها و نابسامانیهای ناشی از جنگ را برطرف سازد. به همین دلیل هم از اعطای وزارت به وثوقالدوله حمایت کردند. او نیز در دورة صدارتش توانست تا حدودی نظم و امنیت را در کشور برقرار کند، اما هنگامی که قرار داد 1919 را با انگلستان منعقد ساخت حامیانش را از دست داد. آیتالله مدرس نیز که ابتدا از وزارت او حمایت میکرد با انعقاد قرارداد 1919 به صف مخالفین پیوست و رهبری مخالفان وثوقالدوله را در دست گرفت. آیتالله مدرس قرارداد 1919 را قراردادی ننگین میدانست و معتقد بود که «روز انعقاد قرارداد اوت 1919 یک روز نحس برای ایران بود و یک سیاست مضر برای دیانت اسلام. ایرانی باید خودش ایرانی باشد، سیاستش هم ایرانی باشد. روی ایرانی بودن هم میایستد»14 او دربارة وثوقالدوله هم که جرئت عقد چنین قراردادی را یافته بود، اظهار داشت که «بسیار متهور و جسور است، اگر جسارت نداشت مرتکب چنین خیانتی نمی شد ولی تاریخ تکـــرار میشود. عبدالملک مروان سی سال در خانه خدا معتکف و اشتغال به تلاوت قرآن داشت ولی پس از این که به خلافت رسید قرآن را بوسید که تا حالا رفیق شما بودم و بعد هم شهر مکه را آتش زد و به منجنیق بست».15
آيت الله مدرس به وثوق الدوله پيغام داد که کار او در هر صورت تمام است اگر «قرار داد لغو شد هميشه متضرر و منفور و از سياست دور خواهد شد و اگر قرارداد عملي شد و انجام گرفت ديگر انگليس به شما کاري نداري و براي رضايت ملت ايران شما را فدا خواهد نمود.»16 مبارزه با انعقاد قرارداد 1919 منجر به شکست قرارداد و برکناري وثوق الدوله از صدارت شد اما انگلستان پس از شکست قرارداد دست از تلاش نکشيد و کودتاي سوم اسفند 1299 ش را طراحي و اجرا کرد. رضاخان ميرپنج با حمايت انگلستان و استفاده از نيروهاي قزاق در اسفند 1299 ش از قزوين راهي تهران شد. حدود نيمه شب سوم اسفند 1299 ش رضاخان و نيروهايش توانستند وارد تهران شوند و احمد شاه را وادارند که حکم رئيس الوزرايي سيدضياء الدين طباطبايي را صادر کند. اولين اقدام کودتاچيان دستگيري تمام کساني بود که احتمال مي دادند به مخالفت با آنها برخيزند. پيرو همين سياست آيت الله مدرس را دستگير کردند. وي چند روزي در محل قزاقخانة قديم زنداني بود تا اين که به قزوين تبعيد شد و تا پايان کار کابينة سيد ضياء که به کابينة سياه مشهور است ، در تبعيد باقي ماند.17 آيت الله مدرس حتي در مجلس نيز با شجاعت و جسارت سخن مي گفت. مسعود انصاري نقل کرده که در زندان «آقاي مدرس پيغام داد که کريم آقا بيايد. پس از آن که سروان کريم آقا (بوذرجمهري) آمد، مدرس به او گفت: آيا ممکنست پيغام مرا به بني عمم برساني ؟ کريم آقا مي پرسد کدام بني عمتان؟ آقاي مدرس مي گويد: به سيد ضياء الدين از قول من سلام برسان و بگو حق تو اين بود به محض اين که ما را گرفتي همه را بکشي و به دار بزني حالا که اين کار را نکردي ديگر هيچ کاري نمي تواني بکني و خودت را خسته مي کني. فرمانفرما و نصرت الدوله و عده اي ديگر به صدا در مي آيند که آقا اين چه پيغامي است؟ چرا سرود يادش مي دهي ؟ آقاي مدرس مي گويد: مطمئن باشيد ديگر سيد ضياءالدين هيچ کاري نمي تواند بکند خيالتان به کلي آسوده باشد» .18
پيش بيني آيت الله مدرس درست بود. دولت سيد ضياء بيش از سه ماه دوام نياورد پس از آن قوامالسلطنه که از حمايت آيت الله مدرس نيز برخوردار بود ، رئيس الوزرا شد و مجلس چهارم را پس از شش سال فترت افتتاح کرد.
آيت الله مدرس توانست با راي مردم تهران به مجلس چهارم راه يابد. در اين مجلس او ليدر اکثريت و نايب رئيس اول مجلس بود. 19
از کودتاي سوم اسفند به بعد روز به روز بر قدرت رضاخان سردار سپه افزوده شد. او با حمايت انگليس و با استفاده از نا امني و نا آرامي مملکت در نقش منجي مملکت و در منصب وزارت جنگ در رسيدن به اهدافش گام به گام پيش مي رفت. در کابينة قوام السلطنه هم که همين سمت را داشت در صدد برآمد که بودجه نيروهاي نظامي را کاملاً در اختيار گيرد ولي با مخالفت مجلس و رئيس الوزرا روبه رو شد. رضاخان براي رسيدن به خواسته اش شهر را نا امن کرد و به توقيف جرايد و دستگيري و تبعيد مخالفين برخاست. او تصور کرد، مي تواند مجلس و دولت را وادارد که مطابق ميلش عمل کنند. اما آيت الله مدرس که از قدرتگيري رضاخان بيمناک بود و آن را تهديدي عليه استقلال کشـــــــور مي دانست نوک تيز حملاتش را متوجه او ساخت و با ايراد سخنراني در مجلس نمايندگان را به مبارزه با سردار سپه فراخواند وبي پروا اعلام کرد که «عجالتاً امنيت در دست کسي است که اغلب ماها خوشوقت نيستيم؟ شما مگر ضعف نفس داريد که اين حرفها را مي زنيد و در پرده سخن مي گوييد، ما بر هرکس قدرت داريم، از رضاخان هم هيچ ترس و واهمه نداريم. ما قدرت داريم پادشاه را عزل کنيم، رئيس الوزراء را بياوريم، سؤال کنيم، استيضاح کنيم، عزلش کنيم و همچنين رضاخان را استيضاح کنيم، عزل کنيم، مي روند در خانهشان مي نشينند. قدرتي که مجلس دارد هيچ چيز نمي تواند در مقابلش بايستد، شما تعيين صلاح بکنيد مجلس بر هر چيزي قدرت دارد».20
سخنان آيت الله مدرس بازتاب عميق و گسترده اي در مجلس و شهر داشت و نمايندگان و مردم را به رويارويي با رضاخان کشاند. از سوي ديگر رضاخان را هم به عکس العمل واداشت. او افسران نظامي را فراخواند و طي نطقي در جمع آنها با تهديد مجلس از وزارت جنگ استعفا داد. اين رويۀ کار بود. دستجات نظامي به تحريک سردار سپه به منظور ايجاد رعب و وحشت در شهر رژه رفتند. عده اي هم مأمور شدند که به قتل و غارت بپردازند تا شهر را نا امن جلوه دهند. سرداران سپاه و امراي لشکر در شهرستانها هم در اقدامي هماهنگ شده با ارسال تلگرافاتي به تهران مخالفتشان را با استعفاي سردار سپه اعلام کردند. اين موجب وحشت نمايندگان و تضعيف مواضعشان شد و تصميمشان را سست ساخت آنها از ترس با سردار سپه مصالحه کردند . سردار سپه هم متعهد شد که قانون اساسي را رعايت کند21 و دوباره وزير جنگ شد.
مدت کوتاهي پس از اين ماجرا کابينة قوام السلطنه سقوط کرد و مستوفي الممالک مأمور تشکيل کابينه شد.22 مستوفي الممالک به صداقت و پاکي شهره بود و همه به او احترام مي گذاشتند. آيت الله مدرس نيز احترام خاصي براي او قائل بود. دکتر سيد عبدالباقي مدرس فرزند آيت الله مدرس نقـــل ميکند که «آيت الله مدرس به خانه هريک از رجال کشور مي رفت لقمه ناني با خود مي برد و سر سفره به عنوان غذاي مخصوص تناول مي کرد و چون عادتش بود کسي ناراحت نمي شد فقط در خانه مستوفي الممالک ومشيرالدوله که برايشان احترام فوق العاده اي قائل بود، اين کار را نمي کرد».همچنين نقل مي کند که «مستوفي الممالک تنها کسي بود که مدرس به استقبالش مي رفت و او را آقا خطاب مي کرد».23 با اين وجود آيت الله مدرس با تشکيل کابينه توسط مستوفي الممالک مخالفت کرد، زيرا اوضاع مملکت به گونه اي بود که براي ادارة آن و مقابله با قدرت گيري رضاخان و جلوگيري از نفوذ بيگانگان بايستي فردي قدرتمند بر مسند وزارت مي نشست و مستوفي الممالک با روحية مدارا و مسامحه و تعلل نمي توانست عهده دار اين امر شود. از اين رو آيت الله مدرس به منظور حفظ مصالح مملکت ناچار شد مستوفي الممالک را استيضاح کند. او در جريان استيضاح با اعلام انزجار از هرگونه مداخلة بيگانگان و لزوم حفظ استقلال کشور در مورد مستوفي الممالک اظهار داشت که «آقا شمشير مرصع است که بايد در روزهاي بزم و ايام سلام به کمر بست ولي قوام السلطنه مانند شمشير فولادي و برنده است که در جنگ به کار مي آيد، مملکت در اين روزها احتياج به شمشير برندة فولادي دارد نه شمشير جواهرنشان».24 در جريان همين استيضاح جملة معروفش را بيان کرد که : «ديانت ما عين سياست ما است و سياست ما عين ديانت ما».25
مستوفي الممالک تاب حملات مخالفين را نياورد و ناچار شد، استعفا دهد. پس از او مشيرالدوله مأمور تشکيل کابينه شد. اين دوره با پايان کار مجلس چهارم همزمان بود. مشيرالدوله بايستي انتخابات مجلس پنجم را هم برگزار ميکرد ولي سردار سپه که ميدانست با انجام انتخاباتي سالم حاميانش به مجلس راه نخواهند يافت با تهديد مشيرالدوله و وزرايش آنها را وادار به استعفا کرد و شاه را تحت فشار قرار داد تا او را به عنوان رئيس الوزرا معرفي کند. احمد شاه نيز همين کار را کرد و به ظاهر براي معالجه رهسپار فرنگ شد. بدين سان کشور را در اختيار سردار سپه قرار داد. سردار سپه که در فکر برقراري جمهوري و تغيير سلطنت بود، دستور داد به سرعت انتخابات مجلس انجام شود. وي با مداخلة اياديش توانست عدة زيادي از حاميانش را به عنوان نماينده به مجلس بفرستد، اما هنوز آنقدر قدرت نداشت که بتواند مانع ورود مخالفينش به مجلس شود. آيت الله مدرس نيز توانست به عنوان نماينده تهران به مجلس پنجم راه يابد و ليدر اقليت مجلس شود.26 مجلس پنجم در 22 بهمن 1302 شروع به کار کرد.
سردار سپه مي خواست تا قبل از نوروز تکليف سلطنت قاجار را مشخص کند و نظام جمهوري را در کشور برقرار سازد . آنها حتي تدارک مراسم اعلام جمهوري را ديده بودند و تعدادي سکة طلا و نقره هم به نام جمهوري ضرب شده و آماده بود،27 اما جمهوري خواهي رضاخان سردار سپه از سر خيرخواهي براي ملت نبود، اين ناني بود که در تنور انگليسها براي ملت ايران پخته شده بود. جمهوري خواهي رضاخان عده اي را فريب داد ولي اکثريت مردم آن را باور نکردند. عين السلطنه دربارة جمهوري خواهي مي نويسد: « مي گويند عما قريب تلگرافات ولايات مي رسد و در جلسه دوم و سيم مجلس مقارن عيد، جمهوريت علم مي شود. انگليسها عثماني را جمهوري کردند ايران را متعاقب آن، بعد مي روند سراغ افغانستان، فقط و فقط براي آن که پادشاه مملکت مستقل مسلمان در عالم نباشد که مسلمانهاي اتباع او به آنها تأسي کنند. انگليسيها هميشه کارها را چند مرتبه حلاجي مي کنند و ميسنجند تصميم که گرفتند انجام مي دهند، آن هم نه براي امسال يا ده سال و بيست سال بعد، براي يک قرن و دو قرن ديگر».28 با اين تفاصيل رضاخان و اياديش با حمايت انگليسيها سعي کردند هر چه زودتر مجلس تشکيل شود تا بتوانند جمهوري مطلوبشان را برقرار سازند، اما مخالفين آنها به رهبري آيت الله مدرس باتمام قوا به مقابله برخاستند. در اولين حرکت سعي کردند با جلوگيري از تصويب اعتبارنامهها وقت مجلس را بگيرند . همين اتلاف وقت فرصتي فراهم کرد تا مردم در جريان امر قرار گيرند. و همانطور که تلگرافهاي فرمايشي در طلب جمهوري از شهرستانها به تهران مي رســــــيد، هستههاي مخالفتهاي مردمي هم شکل گيرند. مخالفت مردم بدانجا رسيد که رضاخان ناچار شد بر در مساجد آژان و قلعه بيگي بگذارد و مساجد بزرگ بازار را تعطيل کند.29
جمهوري خواهان که در مجلس با مقاومت سرسختانة آيت الله مدرس روبه رو شده بودند، سعي کردند رضايت او را جلب کنند. نقل مي کنند که «مدرس را به خانه خدايارخان برده بودند . او با زبان چرب و نرمي آغاز سخن نموده است. مدرس مي گويد اصل مطلب را بگو من نمي توانم راضي شوم امروز اين رئيس قوا با چهار نفر روزنامه نويس ساخت مملکت را تغيير بدهد، فردا يک رييس قواي ديگري با هشت نفر روزنامه نويس ميسازد و شما را مي خواهد تغيير دهد. مملکت بازيچه نيست که هر روز يک رئيس قوا رژيم مملکت را عوض کند».30
جمهوري طلبان پس از نا اميدي از جلب رضايت مدرس سعي کردند او را بترسانند به همين منظور در مجلس دکتر حسين بهرامي (احياء السلطنه) به تحريک تدين سيلي محکمي به آيت الله مدرس زد. اين سيلي تأثيري کاملاً متفاوت با آنچه آنها انتظار داشتند به جا گذارد. در مجلس عدة زيادي از نمايندگان از جمهوري خواهان کناره گرفتند و به اقليت پيوستند. مردم هم به حمايت از آيت الله مدرس به خانه او رفتند و در اطراف مجلس اجتماع کرده عليه جمهوري شعار دادند. حدود هشت هزار نفر هم در مسجد شاه جمع شدند و مخالفتشان را با رضاخان و جمهوري اعلام کردند.31 کار بدانجا کشيد که «سردار سپه به مدرس پيغام استمالت داده که خر بود، ابله بود نسبت به شما بي احترامي کرد، مدرس جواب گفته: اين سيلي را دست تو زد نه آن بي دين. من کو به همان عقيدة خود باقي هستم و به اين چيزها از ميدان نبرد در نمي روم».32
آيت الله مدرس براي جلوگيري از طرح جمهوري در مجلس تدبيري ديگري انديشيد و عده اي از نمايندگان را راهي حضرت معصومه(س) کرد، حتي خرج سفر آنها را نيز پرداخت و بدين وسيله موفق شد جلسه 30 اسفند 1302 ش را از اکثريت بيندازد و مجلس را تعطيل کند. جمهوري خواهان نيز نتوانستند قبل از پايان سال طرحشان را عملي کنند. جلسة بعدي مجلس هم به 2 فروردين 1303 ش موکول شد.33
در اين فاصله زماني فرصتي ديگر براي سازماندهي مردم به دست آمد. در 2 فروردين 1303 ش مردم در حمايت از قاجاريه در اطراف مجلس جمع شدند. جمهوري خواهان مجلس براي پراکندن مردم از رضاخان کمک خواستند . سردار سپه با عده اي قزاق به مجلس رفت و شخصاً با مردم درگير شد. خبر درگيري سردار سپه با مردم به مؤتمن الملک رئيس مجلس رسيد . مؤتمن الملک به سرسراي مجلس رفت و با تحکم و تغيّر به سردار سپه گفت چرا مردم را درخانۀ خودشان مي زنيد الان تکليفت را روشن مي کنم. سردار سپه که از برخورد مؤتمن الملک بيمناک شده بود، ناگزير شد از مردم عذرخواهي کند و اعلام کرد اگر مردم جمهوري نخواهند او نيز صرفنظر خواهد کرد . در سوم فروردين اعتراضات مردم ابعاد گسترده تري يافت و بازارها تعطيل شد . مردم به خانه علما رفتند و خواهان عزل سردار سپه شدند. رضاخان براي رهايي از اين بن بست عازم قم شد و با علما ملاقات کرد. پس از مراجعت از قم در 12 فروردين با صدور اعلاميه اي از جمهوري خواهي رسماً انصراف داد. با اين حال احتمال مي رفت کابينه رضاخان سقوط کند . بنابراين حيله اي ديگر به کار برد و به ظاهر از کارها کناره گرفت و به رودهن رفت. دوباره مانند دفعه قبل پس از کناره گيري او مزدورانش در شهر به تظاهرات پرداختند و با تهديدات شديد و نا امن جلوه دادن مملکت عده اي از نمايندگان مجلس را ترساندند و مجلس را وادار به مصالحه با رضاخان کردند.34 رضاخان در قدرت باقي ماند ولي نتوانست طرح جمهوريش را در کشور پياده کند. انگلستان و رضاخان پس از تحمل اين شکست در صدد برآمدند که قاجارها را از سلطنت خلع کنند و سلسلة پهلوي را بنيان نهند. آنها مي دانستند که با مخالفتهاي زيادي رو به رو خواهند شد پس بايستي با احتياط حرکت مي کردند و زمينه را براي تغيير سلطنت مهيا مي ساختند. نشريات طرفدار رضاخان به سمپاشي عليه قاجاريه شدت بيشتري بخشيدند. رضاخان هم هر روز مخالفان را تحت فشار بيشتري قرار مي داد و به بهانههاي مختلف جرايد را تعطيل و معترضان را حبس و تبعيد مي کرد.
آيت الله مدرس و اقليت مجلس تصميم به استيضاح رضاخان گرفتند. آيت الله مدرس در مجلس پس از ايراد سخنراني دربارة اقدامات غيرقانوني سردار سپه استيضاح نامه را قرائت کرد.35 رضاخان سردار سپه ناچار بود براي پاسخگويي به مجلس بيايد ولي از قبل عده اي از مزدورانش را در اطراف مجلس و در صحن مجلس مستقر ساخت تا بتواند با هوچي بازي مخالفانش را بترساند. هنگامي که مدرس ميخواست وارد مجلس شود، مزدوران رضاخان شعار مرده باد مدرس دادند و به سمتش حمله آوردند ولي عده اي از نمايندگان مجلس و مردم دور مدرس را گرفتند و او را سالم از اين مهلکه خارج ساختند. مدرس هنگامي که به سرسراي مجلس رسيد شعار زنده باد مدرس / مرده باد سردار سپه داد. با اين کار رضاخان چنان عصباني شد که به مدرس حمله کرد و گلوي او را تا حد خفگي فشار داد و اگر سيد حسن زعيم به رضاخان حمله نکرده بود، آيت الله مدرس به شهادت مي رسيد. رضاخان هنگامي که از مدرس دور مي شد، او را تهديد کرد و گفت «شما محکوم به اعدام هستيد ، شما را از بين خواهم برد».36 هوچي گري ايادي رضاخان موجب شد که جلسه استيضاح به بعد از ظهر موکول شود. مدرس و يارانش براي استراحت از مجلس خارج شدند مزدوران رضاخان آنها را محاصره کردند و به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند و اگر مداخله مردم نبود، آنها را به شهادت مي رساندند. در نتيجه اين برخوردها و به دليل نبود امنيت و مصونيت جاني نمايندگان اقليت از انجام استيضاح خودداري کردند.37
از آن هنگام به بعد سير صعودي رضا خان براي کسب قدرت سرعت بيشتري گرفت و رضا خان توانست با کمک مزدورانش هر روز پايههاي قدرتش را مستحکم تر سازد. عدم حضور احمدشاه هم در مملکت عرصه اي مناسب براي تاخت و تاز رضاخان فراهم آورده بود. آيت الله مدرس براي تنگتر کردن عرصه بر رضاخان تلاش مي کرد احمد شاه را به کشور بازگرداند اما او با بروز کوچکترين مشکلي از بازگشت منصرف ميشد.
بالاخره با مهيا شدن زمينهها در 9 آبان 1304 ش طرفداران رضاخان که در مجلس اکثريت داشتند تصميم گرفتند کار را يکسره کنند، بنابراين ماده واحدهاي را که متضمن خلع سلطنت از قاجارها بود تسليم مجلس شوراي ملي کردند. آيت الله مدرس و يارانش به استعفاي مستوفي الممالک رئيس مجلس استناد جستند و جلسه را غير رسمي و غيرقانوني خواندند اما اکثريت مجلس در اختيار هواداران رضاخان بود و مخالفت آن اقليت کاري از پيش نبرد. مخالفين فقط توانستند پس از ايراد سخنراني و اعلام مخالفتشان جلسه مجلس را به عنوان اعتراض ترک کنند و آيت الله مدرس نيز با بيان اين جمله که «صد هزار رأي هم بدهيد خلاف قانون اساسي است». غير قانوني بودن جلسه را اعلام کرد. پس از خروج مخالفين ازمجلس، خلع سلطنت از قاجاريه به رأي گذاشته شد و به تصويب رسيد.38 اين حرکت مرحله اول طرح رضاخان بود. او براي تکميل طرحش در15 آذر1304 ش مجلس موسسان را افتتاح کرد و توسط همين مجلس در20 آذر رسماً سلطنت به خاندان پهلوي تفويض شد.39 دوره پنجم مجلس در بهمن 1304 ش به پايان رسيد. رضاخان ديگر قدرت بلامنازع ايران شده بود. مجلس ششم در اولين سال سلطنت رضاخان شروع به کار کرد. اکثر نمايندگان آن با اعمال نفوذ رضاخان انتخاب شده بودند ولي در تهران به رغم تقلباتي که صورت گرفت، چند نفري از نمايندگان واقعي مردم توانستند به مجلس راه يابند منجمله آيت الله مدرس که نماينده اول تهران شد. انتخاب او به عنوان نماينده مصونيت سياسي برايش فراهم کرد و رضاخان نتوانست او را دستگير کند ولي محدوديتهايي از جهت رفت و آمد با مردم برايش فراهم آورد. در اين دوران رضاخان ديگر حاضر نبود به هيچ وجه هيچ انتقاد و مخالفتي را تحمل کند بنابراين هنگامي که آيت الله مدرس در مجلس به انتقاد از اوضاع پرداخت دستور ترور او را صادر کرد اما هوشياري آيت الله مدرس در هنگام ترور او را از مرگ حتمي نجات داد. پس از اين ترور آيت الله مدرس مدت دو ماه در بيمارستان بستري بود.40 ترور آيت الله مدرس خشم مردم را برانگيخت . در نتيجه رضاخان تلگرافي از ترور او اظهار تأسف کرد. مدرس هم جواب داد که: «به کوري چشم دشمنان مدرس زنده است».41
از فرازهاي مهم حضور آيت الله مدرس در مجلس ششم، موضع ايشان در قبال کابينة مستوفي الممالک بود که بيانگر درايت سياسي آيت الله مدرس است. رضاخان براي کسب وجهه مستوفي الممالک را به رياست الوزرايي برگزيد .مستوفي الممالک هم به رغم ميل باطني اش اين منصب را پذيرفــــت و کابينه اي از رجال با سابقه ايران تشکيل داد. کابينه او به دليل حضور وثوق الدوله و فروغي با مخالفت برخي نمايندگان مجلس ششم منجمله دکتر مصدق مواجه شد، اما آيت الله مدرس از کابينه مستوفي الممالک دفاع کرد و خواهان رأي اعتماد مجلس به اين کابينه شد . آيت الله مدرس مي دانست که در شرايط موجود از هر مانعي هر چند کوچک بايستي استفاده کرد تا استقرار ديکتاتوري را تاحد ممکن به تعويق انداخت . رجل خوشنام و اصولگرايي مانند مستوفي الممالک مي توانست تا حدودي سياستهاي خشن رضاخان را تعديل کند. آيت الله مدرس در گذشته با اعطاي وزارت به مستوفي الممالک مخالفت کرده بود و زيرا او را براي آن شرايط مناسب نمي دانست اما دراين شرايط اصولگرايي مستوفي الممالک براي مملکت مي توانست مفيد باشد . از اين رو آيت الله مدرس به دفــاع از او و کابينه اش برخاست.42
با پايان کار مجلس ششم ، رضاخان به عنوان شاه آن چنان قدرتي يافته بود که مي توانست از ورود مخالفينش به مجلس جلوگيري کند. آيت الله مدرس در انتخابات مجلس هفتم هم کانديدا شد ولي آراء او را نخواندند. آيت الله مدرس جمله اي گفت که براي تقلبي بودن انتخابات کافي بود. او گفت: «من يک رأي براي خودم نوشتم آن رأي کجاست».43 پايان مجلس ششم به معني پايان مصونيت سياسي آيت الله مدرس هم بود . رضاخان فرصت را مغتنم شمرد و دستور دستگيري و تبعيد او را صادر کرد . در 16 مهر 1307 ش رئيس شهرباني به همراه عده اي مأمور شبانه به خانه آيت الله مدرس ريختند و او را دستگير و به خواف تبعيد کردند. او در تبعيد ممنوع الملاقات بود و اجازه مراوده با مردم را نداشت اما در همين مدت هم دست از تعليم و تربيت برنداشت و پاسبانهايي را که مأمور مراقبتش بودند ارشاد کرد. 44
دو سال پس از تبعيد او به خواف و تحميل فشارهاي بسيار، رضاخان محرمانه برايش پيغام فرستاد که اگر دست از سياست بکشد آزادش مي کند، اما آيت الله مدرس پاسخ داد «اگر مرا بکشيد بزرگترين ننگ را از خود به يادگار خواهيد گذاشت و اگر زنده بمانم و فرصت پيدا کنم انتقام خواهم گرفت».45
نه سال بعد آيت الله مدرس را به کاشمر منتقل کردند و در 10 آذر 1316 ش هنگام غروب در حالي که ايشان روزه داشتند توسط مستوفيان و حبيب الله خلج معروف به شمر به شهادت رسيدند .46 بدين سان دفتر زندگي روحاني مبارز آيت الله مدرس توسط دژخيمان رژيم پهلوي بسته شد.
پینوشتها:
1. علي مدرسي، مدرس (تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1366، ج1، ص 21ـ 35 و حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358)، ج1، ص 49ـ 52 و سيد صدرالدين طاهري، يک بررسي تحليلي از زندگي سياسي مدرس (تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا ، 1373) ص 22ـ 23.
2. صدرالدين طاهري ، ص 22ـ23.
3. حسين مکي، ج 1، ص 6 و علي مدرسي ج 1، ص 27.
4. علي مدرسي، ج 1 ، ص 28ـ 29.
5. علي مدرسي، ج 1، ص 30 و سيد صدرالدين طاهري، ص 23 و محمد ترکمان، آراء انديشه ها و فلسفه سياسي مدرس (تهران، نشر هزاران ، 1374 ) ص 19 و مدرس، تاريخ و سياست، (تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي ، 1375) ، ص 32.
6. مدرس، تاريخ و سياست، ص 27 و 35 و 33.
7. همان، ص 35.
8. علي مدرسي، ج 1، ص164ـ 165.
9. همان، ص 34.
10. محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنينيه، (تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372)، ج 1 ، ص هـ.
11. مدرس و مجلس (تهران: موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي و اداره کل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، 1373) ، ص 41.
12. علي مدرسي، ج 1، ص 35ـ 39 و سيد صدرالدين طاهري، ص24ـ 25 و محمد ترکمان ، آراء ، انديشهها ... ، ص 21 و حسين مکي، ج 1، ص 130.
13. حسين مکي، ج 1، ص 148 و علي مدرسي، ج 1 ، ص 39 و محمد ترکمان ، آراء ، انديشهها و ... ، ص 21.
14. مدرس ، تاريخ و سياست، ص 25.
15. حسين مکي، ج 1، ص156ـ 157.
16. علي مدرسي، ج 1، ص 44.
17. حسين مکي، ج 1، ص157ـ 158 و محمد ترکمان، آراء ، انديشهها ...، ص 21 و علي مدرسي، ج 1، ص 44.
18. حسين مکي، ج 1، ص 160.
19. علي مدرسي، ج 1، ص 46-45و محمد ترکمان، آراء، انديشهها...، ص 51 و سيد صدرالدين طاهري، ص 27 و محمدترکمان ، مدرس در پنج دوره ...، ج 1، ص 220-221.
20. علي مدرسي، ج 1، ص 45 -46.
21. حسين مکي، تاريخ بيست ساله ايران مقدمات تغيير سلطنت، (تهران، کتابفروشي محمدعلي علمي ، 1324)،ج 2، ص115ـ 130.
22. همان، ص159ـ 163 و115ـ 130.
23. علي مدرسي، ج 1، ص191ـ 192.
24. علي مدرسي، ج 1، ص47ـ 60 و191ـ 192 و حسين مکي ،تاريخ بيست سالة ايران... ، ج 2، ص 203ـ 206 و212ـ 218.
25. علي مدرسي، ج 1 ، ص 55.
26. حسين مکي ، تاريخ بيست ساله ...، ج2 ، ص305ـ 306 و علي مدرسي، ج 1، ص 60.
27. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج2، ص 306.
28. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، به کوشش مسعود سالور (تهران، اساطير، 1379) ، ج 9، ص 6723ـ 6724.
29. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج2 ، ص330ـ 331 و علي مدرسي، ج 1، ص61ـ 72 و قهرمان ميرزا عين السلطنه، ج 9، ص 6817.
30. قهرمان ميرزا عين السلطنه، ج 9 ، ص 6730.
31. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج2 ، ص319ـ 327 و محمد ترکمان، آراء ،انديشهها...، ص 107 و قهرمان ميرزا عين السلطنه ، ج 9، ص 6805.
32. قهرمان ميرزا عين السلطنه، ج 9 ، ص 6834.
33. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج 2 ، ص 333 و 337.
34. حسين مکي، تاريخ بيست ساله ...، ج 2، ص340ـ 351.
35. حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي، ج 1، ص471ـ475.
36. حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359)، ج2، ص482ـ486.
37. همان، ص 488.
38. سيد صدرالدين طاهري، ص 28 و حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي، ج2، ص707ـ 716 و حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج3 ، ص 468 و محمد ترکمان آراء ، انديشهها ... ، ص 23 -24.
39. حسين مکي، تاريخ بيست ساله ...، ج 3، ص 522.
40. علي مدرسي، ج 1، ص 101 و94ـ 95 و محمد ترکمان، آراء ، انديشهها ...، ص 24.
41. مدرس و مجلس، ص 157.
منبع : ایرانیان http://www.iichs.org
درباره زادگاه و طایفه و تاریخ تولد آیتالله مدرس نوشتهاند که در سرابه کچو از توابع اردستان از طایفة میرعابدین از سادات طباطبایی در 1287 ق/ 1248 ش پسری متولد شد که نامش را سید حسن گذاشتند . پدرش سید اسماعیل و پدربزرگش میرعبدالباقی بود. سیدحسن را پدرش در شش سالگی برای تعلیم و تربیت نزد جدش به شهرضا (قمشه) فرستاد و تا چهارده سالگی تحت تعلیم پدربزرگش قرار داشت. پس از فوت وی در سال 1298 ق برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و از محضر اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی، آخوند کاشانی، جهانگیر قشقایی، شیخ مرتضی یزدی و آقا سید محمدباقر درچهای کسب علم کرد. او در 1311 ق برای تکمیل تحصیلاتش به نجف رفت و مدت هشت سال ساکن آنجا بود. در آنجا هم از محضر استادانی مانند آخوند خراسانی مولف کفایهالاصول و آیتالله یزدی مولف عروه الوثقی بهره گرفت و به درجة اجتهاد رسید. او از شاگردان میرزای شیرازی نیز بوده است. میرزای شیرازی دربارة سید حسن مدرس فتوا داده که «این سید اولاد رسول الله پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی من را به تعجب میافکند. در مدتی بسیار کوتاه از تمام همدرسهایش درگذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه یارانش میباشد و قوة قضاوت او به حد کمال و نهایت درستکاری و تقوی است». 1 آیتالله مدرس در سال 1324 ق با چنین جایگاهی از نجف به اصفهان بازگشت و در مدرسة جده کوچک به تدریس علوم دینی مشغول شد. 2
بازگشت آیتالله مدرس با شکل گیری انقلاب مشروطیت در ایران همزمان بود. اولین گزارش دربارة حضور آیتالله مدرس در عرصة مبارزه و سیاست به دورة استبداد صغیر باز می گردد. او در این برهه نایب رئیس انجمن ولایتی اصفهان بود. انجمنی که آیتالله حاج آقا نورالله اصفهانی برای مبارزه با اقبالالدوله کاشی حاکم اصفهان آن را تشکیل داده بود. 3 بر اثر مساعی این انجمن و به کمک بختیاریها تحت ریاست صمصامالسلطنه، اصفهان از سلطة محمدعلی شاه قاجار خارج شد و در اختیار مشروطهخواهان قرار گرفت، اما به دلیل زورگویی صمصامالسلطنه و اجحافاتی که به مردم میکرد، آیتالله مدرس به مخالفت با او برخاست. صمصامالسلطنه هم به سواران بختیاری دستور داد او را دستگیر و به تخت فولاد تبعید کنند. فردای آن روز مردم اصفهان در اعتراض به صمصامالسلطنه قیام کردند. او هم ناگزیر شد مدرس را با احترام به اصفهان بازگرداند. مخالفان مدرس پس از بازگشتن در صدد ترور او برآمدند و دو نفر را مأمور این کار ساختند . هنگامی که آیتالله مدرس از مدرسة جده کوچک عازم مدرسه جده بزرگ بود، به سوی او تیراندازی کردند ولی هیچ آسیبی به آیتالله مدرس نرسید.4
آیتالله مدرس گام بعدی را در عرصة سیاست به خواست علمای نجف برداشت. پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم شورای ملی بر اساس قانون اساسی میبایست پنج مجتهد طراز اول بر مصوبات مجلس نظارت میکردند. به همین منظور آیات عظام نجف آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی بیست نفر از مجتهدین ولایات مختلف را طی نامهای به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا از میان آنها پنج نفر را برگزینند. نام آیتالله مدرس در کنار میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی که از مراجع تقلید شیعه بودند در این نامه قرار داشت. مجلس شورا ناگزیر شد برای انتخاب هیئت طراز اول به قرعه متوسل شود. بدین ترتیب آیتالله مدرس به حکم قرعه توانست به عنوان یکی از پنج مجتهد طراز اول به مجلس راه یابد.5
معرفی آیتالله مدرس به عنوان مجتهد طراز اول بیانگر اعتبار و جایگاه علمی ایشان نزد علمای نجف است. دلایل دیگری نیز در اثبات مراتب علمی ایشان وجود دارد از جمله حاشیة او بر رسائل شیخ انصاری که در 24 سالگی نوشته است، همچنین تألیفات دیگر ایشان مانند: رسالة سهو الامام و الماموم، رساله فی قضاء الفوائت، رسالة فی ضمان الغاصب المغضوب الفائت، رسالة فی بعض مسائل العده، حاشیه بر کتاب النکاح شیخ محمدرضا نجفی مسجد شاهی، اصول تشکیلات عدلیه و دو کتاب دیگر؛ کتاب زرد در تاریخ سیاسی معاصر ایران و خاطرات خواف.6 دلیل دیگر وجاهت علمی آیتالله مدرس لقبی است که به او دادهاند.
لقب مدرس را به سهولت به کسی نمیدادند ایشان این لقب را از زمان تدریس در اصفهان داشت که حجتی بر فضل و مهارت او در تدریس است.7 ویژگیای که در مجلس شورا به نحو احسن به جذاب کردن نطقهایش کمک میکرد.
آیتالله مدرس پس از آمدن به تهران ضمن حضور در مجلس شورا به تدریس فقه و اصول در مدرسة سپهسالار پرداخت و زمانی که تولیت مدرسة سپهسالار را در اختیارش گذاشتند برای برقراری نظم در آنجا زحمت بسیار کشید. بنا به دستور او از طلاب هنگام ورود به مدرسه امتحان می گرفتند و پس از پایان هرسال طلاب میبایست مجدداً امتحان میدادند و در صورت کسب نمرة قبولی به مرحلة بالاتر راه مییافتند. برای ادارة مدرسه نیز نظامنامهای ترتیب داد که بایست طبق آن عمل میشد. به موقوفات مدرسه هم شخصاً رسیدگی می کرد و توانست درآمد موقوفات را افزایش دهد و مدرسه و حجرههایش را مرمت کند.8
عمر دومین مجلس شورا نیز مانند مجلس اول کوتاه بود. به دستور میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک مجلس دوم به دلیل دادن پاسخ منفی به اولتیماتوم روسیه منحل شد. آیتالله مدرس نیز از جمله نمایندگانی بود که در مجلس با پذیرش اولتیماتوم مخالفت کرده بود. 9 البته روسها منتظر پاسخ مجلس ایران نماندند و پیش از پایان مهلت مقرر نیروهایشان را تا قزوین پیش راندند. در چنین شرایطی به پیشنهاد دولت و با مداخله یپرم رئیس نظمیه، مجلس پنج نماینده را برای تصمیم گیری در مورد اولتیماتوم معرفی کرد که آیتالله مدرس یکی از آنها بود. این عده پس از بررسی شرایط با پذیرش اولتیماتوم موافقت کردند.10
فاصلۀ بین تعطیل مجلس دوم تا تشکیل مجلس سوم دورة اقتدار ناصرالملک بود که تا زمان تاجگذاری احمد شاه به طول انجامید. در این مدت ناصرالملک از برگزاری انتخابات مجلس سوم خودداری کرد. تا زمانی که احمدشاه پس از تاجگذاری قدرت را به دست گرفت و میرزا حسن خان مستوفِالممالک را به عنوان رئیسالوزرا انتخاب کرد، مستوفِالممالک مأمور شد انتخابات مجلس سوم را برگزار کند. این بار آیتالله مدرس با رأی مردم تهران به مجلس راه یافت. کمی پس از تشکیل مجلس سوم جنگ جهانی اول آغاز شد. انگلستان و روسیه از ایران خواستند به متحدین اعلان جنگ دهند اما دولت ایران به خواست آنها تن نداد واعلان بی طرفی کرد. انگلستان و روسیه نیز که مترصد فرصت بودند با نقض بی طرفی ایران از شمال و جنوب به ایران تاختند. روسها تا قزوین پیش رفتند با احتمال سقوط تهران، مجلس از اکثریت افتاد و منحل شد. به قول آیتالله مدرس مجلس جوانمرگ شد.11 بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس همراه گروهی از مردم و رجال کشور تهران را ترک کردند و به قم رفتند و در آنجا کمیتة دفاع ملی را تشکیل دادند و هیئت چهار نفرهای را که آیتالله مدرس نیز در میانشان بود در رأس امور قرار دادند. قشون روسیه به تعقیب آنها پرداخت و در رباط کریم میانشان جنگی در گرفت که روسها در آن پیروز شدند. مهاجرین پس از تحمل این شکست هر یک به سویی رفتند. آیتالله مدرس برای جمعآوری نیرو به اصفهان رفت و از حمایت حاج آقا نورالله اصفهانی برخوردار شــد. عده ای از مهاجرین هم به کرمانشاه رفتند و دولت مهاجرت را به ریاست نظامالسلطنه تشکیل دادند. مدرس در این زمان در کرمانشاه حضور نداشت ولی او را به وزارت عدلیه و اوقاف برگزیدند و آیتالله مدرس نیز برای انجام وظیفه به کرمانشاه رفت، دولت مهاجرین به رغم برخورداری از حمایت ایلات و عشایر نتوانست کاری از پیش ببرد و پس از تحمل چند شکست از روسها ناچار به عثمانی عقب نشینی کرد. آیتالله مدرس هم به عثمانی رفت و برای امرار معاش در مدرسه ایرانیان اسلامبول مشغول تدریس شد و پس از پایان جنگ بنا به دعوت دولت وقت به ایران بازگشت.12
اوضاع ایران به هنگام بازگشت مهاجرین نابسامان بود. مشکلات ناشی از حضور نیروهای بیگانه در کشور هنوز به قوت خود باقی بود. فقر، گرسنگی، قحطی و نا امنی از جمله این مشکلات بودند. صمصامالسلطنه بختیاری رئیسالوزرا نه تنها توان حل مشکلات را نداشت بلکه با سوء مدیریت بر مشکلات افزوده بود. آیتالله مدرس که پس از بازگشت به تهران در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول بود به دلیل نابسامانی مملکت به مخالفت با صمصامالسلطنه پرداخت و با گروهی از مردم و رجال مملکت به حضرت عبدالعظیم (ع) رفت و متحصن شد. احمد شاه برای جلب نظر آنها ناگزیر صمصامالسلطنه را از وزارت عزل کرد و کالسکة سلطنتی را برای معاودت متحصنین به حضرت عبدالعظیم (ع) فرستاد.13 مخالفان صمصامالسلطنه خواهان صدر اعظمی قدرتمند بودند که بتواند خرابیها و نابسامانیهای ناشی از جنگ را برطرف سازد. به همین دلیل هم از اعطای وزارت به وثوقالدوله حمایت کردند. او نیز در دورة صدارتش توانست تا حدودی نظم و امنیت را در کشور برقرار کند، اما هنگامی که قرار داد 1919 را با انگلستان منعقد ساخت حامیانش را از دست داد. آیتالله مدرس نیز که ابتدا از وزارت او حمایت میکرد با انعقاد قرارداد 1919 به صف مخالفین پیوست و رهبری مخالفان وثوقالدوله را در دست گرفت. آیتالله مدرس قرارداد 1919 را قراردادی ننگین میدانست و معتقد بود که «روز انعقاد قرارداد اوت 1919 یک روز نحس برای ایران بود و یک سیاست مضر برای دیانت اسلام. ایرانی باید خودش ایرانی باشد، سیاستش هم ایرانی باشد. روی ایرانی بودن هم میایستد»14 او دربارة وثوقالدوله هم که جرئت عقد چنین قراردادی را یافته بود، اظهار داشت که «بسیار متهور و جسور است، اگر جسارت نداشت مرتکب چنین خیانتی نمی شد ولی تاریخ تکـــرار میشود. عبدالملک مروان سی سال در خانه خدا معتکف و اشتغال به تلاوت قرآن داشت ولی پس از این که به خلافت رسید قرآن را بوسید که تا حالا رفیق شما بودم و بعد هم شهر مکه را آتش زد و به منجنیق بست».15
آيت الله مدرس به وثوق الدوله پيغام داد که کار او در هر صورت تمام است اگر «قرار داد لغو شد هميشه متضرر و منفور و از سياست دور خواهد شد و اگر قرارداد عملي شد و انجام گرفت ديگر انگليس به شما کاري نداري و براي رضايت ملت ايران شما را فدا خواهد نمود.»16 مبارزه با انعقاد قرارداد 1919 منجر به شکست قرارداد و برکناري وثوق الدوله از صدارت شد اما انگلستان پس از شکست قرارداد دست از تلاش نکشيد و کودتاي سوم اسفند 1299 ش را طراحي و اجرا کرد. رضاخان ميرپنج با حمايت انگلستان و استفاده از نيروهاي قزاق در اسفند 1299 ش از قزوين راهي تهران شد. حدود نيمه شب سوم اسفند 1299 ش رضاخان و نيروهايش توانستند وارد تهران شوند و احمد شاه را وادارند که حکم رئيس الوزرايي سيدضياء الدين طباطبايي را صادر کند. اولين اقدام کودتاچيان دستگيري تمام کساني بود که احتمال مي دادند به مخالفت با آنها برخيزند. پيرو همين سياست آيت الله مدرس را دستگير کردند. وي چند روزي در محل قزاقخانة قديم زنداني بود تا اين که به قزوين تبعيد شد و تا پايان کار کابينة سيد ضياء که به کابينة سياه مشهور است ، در تبعيد باقي ماند.17 آيت الله مدرس حتي در مجلس نيز با شجاعت و جسارت سخن مي گفت. مسعود انصاري نقل کرده که در زندان «آقاي مدرس پيغام داد که کريم آقا بيايد. پس از آن که سروان کريم آقا (بوذرجمهري) آمد، مدرس به او گفت: آيا ممکنست پيغام مرا به بني عمم برساني ؟ کريم آقا مي پرسد کدام بني عمتان؟ آقاي مدرس مي گويد: به سيد ضياء الدين از قول من سلام برسان و بگو حق تو اين بود به محض اين که ما را گرفتي همه را بکشي و به دار بزني حالا که اين کار را نکردي ديگر هيچ کاري نمي تواني بکني و خودت را خسته مي کني. فرمانفرما و نصرت الدوله و عده اي ديگر به صدا در مي آيند که آقا اين چه پيغامي است؟ چرا سرود يادش مي دهي ؟ آقاي مدرس مي گويد: مطمئن باشيد ديگر سيد ضياءالدين هيچ کاري نمي تواند بکند خيالتان به کلي آسوده باشد» .18
پيش بيني آيت الله مدرس درست بود. دولت سيد ضياء بيش از سه ماه دوام نياورد پس از آن قوامالسلطنه که از حمايت آيت الله مدرس نيز برخوردار بود ، رئيس الوزرا شد و مجلس چهارم را پس از شش سال فترت افتتاح کرد.
آيت الله مدرس توانست با راي مردم تهران به مجلس چهارم راه يابد. در اين مجلس او ليدر اکثريت و نايب رئيس اول مجلس بود. 19
از کودتاي سوم اسفند به بعد روز به روز بر قدرت رضاخان سردار سپه افزوده شد. او با حمايت انگليس و با استفاده از نا امني و نا آرامي مملکت در نقش منجي مملکت و در منصب وزارت جنگ در رسيدن به اهدافش گام به گام پيش مي رفت. در کابينة قوام السلطنه هم که همين سمت را داشت در صدد برآمد که بودجه نيروهاي نظامي را کاملاً در اختيار گيرد ولي با مخالفت مجلس و رئيس الوزرا روبه رو شد. رضاخان براي رسيدن به خواسته اش شهر را نا امن کرد و به توقيف جرايد و دستگيري و تبعيد مخالفين برخاست. او تصور کرد، مي تواند مجلس و دولت را وادارد که مطابق ميلش عمل کنند. اما آيت الله مدرس که از قدرتگيري رضاخان بيمناک بود و آن را تهديدي عليه استقلال کشـــــــور مي دانست نوک تيز حملاتش را متوجه او ساخت و با ايراد سخنراني در مجلس نمايندگان را به مبارزه با سردار سپه فراخواند وبي پروا اعلام کرد که «عجالتاً امنيت در دست کسي است که اغلب ماها خوشوقت نيستيم؟ شما مگر ضعف نفس داريد که اين حرفها را مي زنيد و در پرده سخن مي گوييد، ما بر هرکس قدرت داريم، از رضاخان هم هيچ ترس و واهمه نداريم. ما قدرت داريم پادشاه را عزل کنيم، رئيس الوزراء را بياوريم، سؤال کنيم، استيضاح کنيم، عزلش کنيم و همچنين رضاخان را استيضاح کنيم، عزل کنيم، مي روند در خانهشان مي نشينند. قدرتي که مجلس دارد هيچ چيز نمي تواند در مقابلش بايستد، شما تعيين صلاح بکنيد مجلس بر هر چيزي قدرت دارد».20
سخنان آيت الله مدرس بازتاب عميق و گسترده اي در مجلس و شهر داشت و نمايندگان و مردم را به رويارويي با رضاخان کشاند. از سوي ديگر رضاخان را هم به عکس العمل واداشت. او افسران نظامي را فراخواند و طي نطقي در جمع آنها با تهديد مجلس از وزارت جنگ استعفا داد. اين رويۀ کار بود. دستجات نظامي به تحريک سردار سپه به منظور ايجاد رعب و وحشت در شهر رژه رفتند. عده اي هم مأمور شدند که به قتل و غارت بپردازند تا شهر را نا امن جلوه دهند. سرداران سپاه و امراي لشکر در شهرستانها هم در اقدامي هماهنگ شده با ارسال تلگرافاتي به تهران مخالفتشان را با استعفاي سردار سپه اعلام کردند. اين موجب وحشت نمايندگان و تضعيف مواضعشان شد و تصميمشان را سست ساخت آنها از ترس با سردار سپه مصالحه کردند . سردار سپه هم متعهد شد که قانون اساسي را رعايت کند21 و دوباره وزير جنگ شد.
مدت کوتاهي پس از اين ماجرا کابينة قوام السلطنه سقوط کرد و مستوفي الممالک مأمور تشکيل کابينه شد.22 مستوفي الممالک به صداقت و پاکي شهره بود و همه به او احترام مي گذاشتند. آيت الله مدرس نيز احترام خاصي براي او قائل بود. دکتر سيد عبدالباقي مدرس فرزند آيت الله مدرس نقـــل ميکند که «آيت الله مدرس به خانه هريک از رجال کشور مي رفت لقمه ناني با خود مي برد و سر سفره به عنوان غذاي مخصوص تناول مي کرد و چون عادتش بود کسي ناراحت نمي شد فقط در خانه مستوفي الممالک ومشيرالدوله که برايشان احترام فوق العاده اي قائل بود، اين کار را نمي کرد».همچنين نقل مي کند که «مستوفي الممالک تنها کسي بود که مدرس به استقبالش مي رفت و او را آقا خطاب مي کرد».23 با اين وجود آيت الله مدرس با تشکيل کابينه توسط مستوفي الممالک مخالفت کرد، زيرا اوضاع مملکت به گونه اي بود که براي ادارة آن و مقابله با قدرت گيري رضاخان و جلوگيري از نفوذ بيگانگان بايستي فردي قدرتمند بر مسند وزارت مي نشست و مستوفي الممالک با روحية مدارا و مسامحه و تعلل نمي توانست عهده دار اين امر شود. از اين رو آيت الله مدرس به منظور حفظ مصالح مملکت ناچار شد مستوفي الممالک را استيضاح کند. او در جريان استيضاح با اعلام انزجار از هرگونه مداخلة بيگانگان و لزوم حفظ استقلال کشور در مورد مستوفي الممالک اظهار داشت که «آقا شمشير مرصع است که بايد در روزهاي بزم و ايام سلام به کمر بست ولي قوام السلطنه مانند شمشير فولادي و برنده است که در جنگ به کار مي آيد، مملکت در اين روزها احتياج به شمشير برندة فولادي دارد نه شمشير جواهرنشان».24 در جريان همين استيضاح جملة معروفش را بيان کرد که : «ديانت ما عين سياست ما است و سياست ما عين ديانت ما».25
مستوفي الممالک تاب حملات مخالفين را نياورد و ناچار شد، استعفا دهد. پس از او مشيرالدوله مأمور تشکيل کابينه شد. اين دوره با پايان کار مجلس چهارم همزمان بود. مشيرالدوله بايستي انتخابات مجلس پنجم را هم برگزار ميکرد ولي سردار سپه که ميدانست با انجام انتخاباتي سالم حاميانش به مجلس راه نخواهند يافت با تهديد مشيرالدوله و وزرايش آنها را وادار به استعفا کرد و شاه را تحت فشار قرار داد تا او را به عنوان رئيس الوزرا معرفي کند. احمد شاه نيز همين کار را کرد و به ظاهر براي معالجه رهسپار فرنگ شد. بدين سان کشور را در اختيار سردار سپه قرار داد. سردار سپه که در فکر برقراري جمهوري و تغيير سلطنت بود، دستور داد به سرعت انتخابات مجلس انجام شود. وي با مداخلة اياديش توانست عدة زيادي از حاميانش را به عنوان نماينده به مجلس بفرستد، اما هنوز آنقدر قدرت نداشت که بتواند مانع ورود مخالفينش به مجلس شود. آيت الله مدرس نيز توانست به عنوان نماينده تهران به مجلس پنجم راه يابد و ليدر اقليت مجلس شود.26 مجلس پنجم در 22 بهمن 1302 شروع به کار کرد.
سردار سپه مي خواست تا قبل از نوروز تکليف سلطنت قاجار را مشخص کند و نظام جمهوري را در کشور برقرار سازد . آنها حتي تدارک مراسم اعلام جمهوري را ديده بودند و تعدادي سکة طلا و نقره هم به نام جمهوري ضرب شده و آماده بود،27 اما جمهوري خواهي رضاخان سردار سپه از سر خيرخواهي براي ملت نبود، اين ناني بود که در تنور انگليسها براي ملت ايران پخته شده بود. جمهوري خواهي رضاخان عده اي را فريب داد ولي اکثريت مردم آن را باور نکردند. عين السلطنه دربارة جمهوري خواهي مي نويسد: « مي گويند عما قريب تلگرافات ولايات مي رسد و در جلسه دوم و سيم مجلس مقارن عيد، جمهوريت علم مي شود. انگليسها عثماني را جمهوري کردند ايران را متعاقب آن، بعد مي روند سراغ افغانستان، فقط و فقط براي آن که پادشاه مملکت مستقل مسلمان در عالم نباشد که مسلمانهاي اتباع او به آنها تأسي کنند. انگليسيها هميشه کارها را چند مرتبه حلاجي مي کنند و ميسنجند تصميم که گرفتند انجام مي دهند، آن هم نه براي امسال يا ده سال و بيست سال بعد، براي يک قرن و دو قرن ديگر».28 با اين تفاصيل رضاخان و اياديش با حمايت انگليسيها سعي کردند هر چه زودتر مجلس تشکيل شود تا بتوانند جمهوري مطلوبشان را برقرار سازند، اما مخالفين آنها به رهبري آيت الله مدرس باتمام قوا به مقابله برخاستند. در اولين حرکت سعي کردند با جلوگيري از تصويب اعتبارنامهها وقت مجلس را بگيرند . همين اتلاف وقت فرصتي فراهم کرد تا مردم در جريان امر قرار گيرند. و همانطور که تلگرافهاي فرمايشي در طلب جمهوري از شهرستانها به تهران مي رســــــيد، هستههاي مخالفتهاي مردمي هم شکل گيرند. مخالفت مردم بدانجا رسيد که رضاخان ناچار شد بر در مساجد آژان و قلعه بيگي بگذارد و مساجد بزرگ بازار را تعطيل کند.29
جمهوري خواهان که در مجلس با مقاومت سرسختانة آيت الله مدرس روبه رو شده بودند، سعي کردند رضايت او را جلب کنند. نقل مي کنند که «مدرس را به خانه خدايارخان برده بودند . او با زبان چرب و نرمي آغاز سخن نموده است. مدرس مي گويد اصل مطلب را بگو من نمي توانم راضي شوم امروز اين رئيس قوا با چهار نفر روزنامه نويس ساخت مملکت را تغيير بدهد، فردا يک رييس قواي ديگري با هشت نفر روزنامه نويس ميسازد و شما را مي خواهد تغيير دهد. مملکت بازيچه نيست که هر روز يک رئيس قوا رژيم مملکت را عوض کند».30
جمهوري طلبان پس از نا اميدي از جلب رضايت مدرس سعي کردند او را بترسانند به همين منظور در مجلس دکتر حسين بهرامي (احياء السلطنه) به تحريک تدين سيلي محکمي به آيت الله مدرس زد. اين سيلي تأثيري کاملاً متفاوت با آنچه آنها انتظار داشتند به جا گذارد. در مجلس عدة زيادي از نمايندگان از جمهوري خواهان کناره گرفتند و به اقليت پيوستند. مردم هم به حمايت از آيت الله مدرس به خانه او رفتند و در اطراف مجلس اجتماع کرده عليه جمهوري شعار دادند. حدود هشت هزار نفر هم در مسجد شاه جمع شدند و مخالفتشان را با رضاخان و جمهوري اعلام کردند.31 کار بدانجا کشيد که «سردار سپه به مدرس پيغام استمالت داده که خر بود، ابله بود نسبت به شما بي احترامي کرد، مدرس جواب گفته: اين سيلي را دست تو زد نه آن بي دين. من کو به همان عقيدة خود باقي هستم و به اين چيزها از ميدان نبرد در نمي روم».32
آيت الله مدرس براي جلوگيري از طرح جمهوري در مجلس تدبيري ديگري انديشيد و عده اي از نمايندگان را راهي حضرت معصومه(س) کرد، حتي خرج سفر آنها را نيز پرداخت و بدين وسيله موفق شد جلسه 30 اسفند 1302 ش را از اکثريت بيندازد و مجلس را تعطيل کند. جمهوري خواهان نيز نتوانستند قبل از پايان سال طرحشان را عملي کنند. جلسة بعدي مجلس هم به 2 فروردين 1303 ش موکول شد.33
در اين فاصله زماني فرصتي ديگر براي سازماندهي مردم به دست آمد. در 2 فروردين 1303 ش مردم در حمايت از قاجاريه در اطراف مجلس جمع شدند. جمهوري خواهان مجلس براي پراکندن مردم از رضاخان کمک خواستند . سردار سپه با عده اي قزاق به مجلس رفت و شخصاً با مردم درگير شد. خبر درگيري سردار سپه با مردم به مؤتمن الملک رئيس مجلس رسيد . مؤتمن الملک به سرسراي مجلس رفت و با تحکم و تغيّر به سردار سپه گفت چرا مردم را درخانۀ خودشان مي زنيد الان تکليفت را روشن مي کنم. سردار سپه که از برخورد مؤتمن الملک بيمناک شده بود، ناگزير شد از مردم عذرخواهي کند و اعلام کرد اگر مردم جمهوري نخواهند او نيز صرفنظر خواهد کرد . در سوم فروردين اعتراضات مردم ابعاد گسترده تري يافت و بازارها تعطيل شد . مردم به خانه علما رفتند و خواهان عزل سردار سپه شدند. رضاخان براي رهايي از اين بن بست عازم قم شد و با علما ملاقات کرد. پس از مراجعت از قم در 12 فروردين با صدور اعلاميه اي از جمهوري خواهي رسماً انصراف داد. با اين حال احتمال مي رفت کابينه رضاخان سقوط کند . بنابراين حيله اي ديگر به کار برد و به ظاهر از کارها کناره گرفت و به رودهن رفت. دوباره مانند دفعه قبل پس از کناره گيري او مزدورانش در شهر به تظاهرات پرداختند و با تهديدات شديد و نا امن جلوه دادن مملکت عده اي از نمايندگان مجلس را ترساندند و مجلس را وادار به مصالحه با رضاخان کردند.34 رضاخان در قدرت باقي ماند ولي نتوانست طرح جمهوريش را در کشور پياده کند. انگلستان و رضاخان پس از تحمل اين شکست در صدد برآمدند که قاجارها را از سلطنت خلع کنند و سلسلة پهلوي را بنيان نهند. آنها مي دانستند که با مخالفتهاي زيادي رو به رو خواهند شد پس بايستي با احتياط حرکت مي کردند و زمينه را براي تغيير سلطنت مهيا مي ساختند. نشريات طرفدار رضاخان به سمپاشي عليه قاجاريه شدت بيشتري بخشيدند. رضاخان هم هر روز مخالفان را تحت فشار بيشتري قرار مي داد و به بهانههاي مختلف جرايد را تعطيل و معترضان را حبس و تبعيد مي کرد.
آيت الله مدرس و اقليت مجلس تصميم به استيضاح رضاخان گرفتند. آيت الله مدرس در مجلس پس از ايراد سخنراني دربارة اقدامات غيرقانوني سردار سپه استيضاح نامه را قرائت کرد.35 رضاخان سردار سپه ناچار بود براي پاسخگويي به مجلس بيايد ولي از قبل عده اي از مزدورانش را در اطراف مجلس و در صحن مجلس مستقر ساخت تا بتواند با هوچي بازي مخالفانش را بترساند. هنگامي که مدرس ميخواست وارد مجلس شود، مزدوران رضاخان شعار مرده باد مدرس دادند و به سمتش حمله آوردند ولي عده اي از نمايندگان مجلس و مردم دور مدرس را گرفتند و او را سالم از اين مهلکه خارج ساختند. مدرس هنگامي که به سرسراي مجلس رسيد شعار زنده باد مدرس / مرده باد سردار سپه داد. با اين کار رضاخان چنان عصباني شد که به مدرس حمله کرد و گلوي او را تا حد خفگي فشار داد و اگر سيد حسن زعيم به رضاخان حمله نکرده بود، آيت الله مدرس به شهادت مي رسيد. رضاخان هنگامي که از مدرس دور مي شد، او را تهديد کرد و گفت «شما محکوم به اعدام هستيد ، شما را از بين خواهم برد».36 هوچي گري ايادي رضاخان موجب شد که جلسه استيضاح به بعد از ظهر موکول شود. مدرس و يارانش براي استراحت از مجلس خارج شدند مزدوران رضاخان آنها را محاصره کردند و به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند و اگر مداخله مردم نبود، آنها را به شهادت مي رساندند. در نتيجه اين برخوردها و به دليل نبود امنيت و مصونيت جاني نمايندگان اقليت از انجام استيضاح خودداري کردند.37
از آن هنگام به بعد سير صعودي رضا خان براي کسب قدرت سرعت بيشتري گرفت و رضا خان توانست با کمک مزدورانش هر روز پايههاي قدرتش را مستحکم تر سازد. عدم حضور احمدشاه هم در مملکت عرصه اي مناسب براي تاخت و تاز رضاخان فراهم آورده بود. آيت الله مدرس براي تنگتر کردن عرصه بر رضاخان تلاش مي کرد احمد شاه را به کشور بازگرداند اما او با بروز کوچکترين مشکلي از بازگشت منصرف ميشد.
بالاخره با مهيا شدن زمينهها در 9 آبان 1304 ش طرفداران رضاخان که در مجلس اکثريت داشتند تصميم گرفتند کار را يکسره کنند، بنابراين ماده واحدهاي را که متضمن خلع سلطنت از قاجارها بود تسليم مجلس شوراي ملي کردند. آيت الله مدرس و يارانش به استعفاي مستوفي الممالک رئيس مجلس استناد جستند و جلسه را غير رسمي و غيرقانوني خواندند اما اکثريت مجلس در اختيار هواداران رضاخان بود و مخالفت آن اقليت کاري از پيش نبرد. مخالفين فقط توانستند پس از ايراد سخنراني و اعلام مخالفتشان جلسه مجلس را به عنوان اعتراض ترک کنند و آيت الله مدرس نيز با بيان اين جمله که «صد هزار رأي هم بدهيد خلاف قانون اساسي است». غير قانوني بودن جلسه را اعلام کرد. پس از خروج مخالفين ازمجلس، خلع سلطنت از قاجاريه به رأي گذاشته شد و به تصويب رسيد.38 اين حرکت مرحله اول طرح رضاخان بود. او براي تکميل طرحش در15 آذر1304 ش مجلس موسسان را افتتاح کرد و توسط همين مجلس در20 آذر رسماً سلطنت به خاندان پهلوي تفويض شد.39 دوره پنجم مجلس در بهمن 1304 ش به پايان رسيد. رضاخان ديگر قدرت بلامنازع ايران شده بود. مجلس ششم در اولين سال سلطنت رضاخان شروع به کار کرد. اکثر نمايندگان آن با اعمال نفوذ رضاخان انتخاب شده بودند ولي در تهران به رغم تقلباتي که صورت گرفت، چند نفري از نمايندگان واقعي مردم توانستند به مجلس راه يابند منجمله آيت الله مدرس که نماينده اول تهران شد. انتخاب او به عنوان نماينده مصونيت سياسي برايش فراهم کرد و رضاخان نتوانست او را دستگير کند ولي محدوديتهايي از جهت رفت و آمد با مردم برايش فراهم آورد. در اين دوران رضاخان ديگر حاضر نبود به هيچ وجه هيچ انتقاد و مخالفتي را تحمل کند بنابراين هنگامي که آيت الله مدرس در مجلس به انتقاد از اوضاع پرداخت دستور ترور او را صادر کرد اما هوشياري آيت الله مدرس در هنگام ترور او را از مرگ حتمي نجات داد. پس از اين ترور آيت الله مدرس مدت دو ماه در بيمارستان بستري بود.40 ترور آيت الله مدرس خشم مردم را برانگيخت . در نتيجه رضاخان تلگرافي از ترور او اظهار تأسف کرد. مدرس هم جواب داد که: «به کوري چشم دشمنان مدرس زنده است».41
از فرازهاي مهم حضور آيت الله مدرس در مجلس ششم، موضع ايشان در قبال کابينة مستوفي الممالک بود که بيانگر درايت سياسي آيت الله مدرس است. رضاخان براي کسب وجهه مستوفي الممالک را به رياست الوزرايي برگزيد .مستوفي الممالک هم به رغم ميل باطني اش اين منصب را پذيرفــــت و کابينه اي از رجال با سابقه ايران تشکيل داد. کابينه او به دليل حضور وثوق الدوله و فروغي با مخالفت برخي نمايندگان مجلس ششم منجمله دکتر مصدق مواجه شد، اما آيت الله مدرس از کابينه مستوفي الممالک دفاع کرد و خواهان رأي اعتماد مجلس به اين کابينه شد . آيت الله مدرس مي دانست که در شرايط موجود از هر مانعي هر چند کوچک بايستي استفاده کرد تا استقرار ديکتاتوري را تاحد ممکن به تعويق انداخت . رجل خوشنام و اصولگرايي مانند مستوفي الممالک مي توانست تا حدودي سياستهاي خشن رضاخان را تعديل کند. آيت الله مدرس در گذشته با اعطاي وزارت به مستوفي الممالک مخالفت کرده بود و زيرا او را براي آن شرايط مناسب نمي دانست اما دراين شرايط اصولگرايي مستوفي الممالک براي مملکت مي توانست مفيد باشد . از اين رو آيت الله مدرس به دفــاع از او و کابينه اش برخاست.42
با پايان کار مجلس ششم ، رضاخان به عنوان شاه آن چنان قدرتي يافته بود که مي توانست از ورود مخالفينش به مجلس جلوگيري کند. آيت الله مدرس در انتخابات مجلس هفتم هم کانديدا شد ولي آراء او را نخواندند. آيت الله مدرس جمله اي گفت که براي تقلبي بودن انتخابات کافي بود. او گفت: «من يک رأي براي خودم نوشتم آن رأي کجاست».43 پايان مجلس ششم به معني پايان مصونيت سياسي آيت الله مدرس هم بود . رضاخان فرصت را مغتنم شمرد و دستور دستگيري و تبعيد او را صادر کرد . در 16 مهر 1307 ش رئيس شهرباني به همراه عده اي مأمور شبانه به خانه آيت الله مدرس ريختند و او را دستگير و به خواف تبعيد کردند. او در تبعيد ممنوع الملاقات بود و اجازه مراوده با مردم را نداشت اما در همين مدت هم دست از تعليم و تربيت برنداشت و پاسبانهايي را که مأمور مراقبتش بودند ارشاد کرد. 44
دو سال پس از تبعيد او به خواف و تحميل فشارهاي بسيار، رضاخان محرمانه برايش پيغام فرستاد که اگر دست از سياست بکشد آزادش مي کند، اما آيت الله مدرس پاسخ داد «اگر مرا بکشيد بزرگترين ننگ را از خود به يادگار خواهيد گذاشت و اگر زنده بمانم و فرصت پيدا کنم انتقام خواهم گرفت».45
نه سال بعد آيت الله مدرس را به کاشمر منتقل کردند و در 10 آذر 1316 ش هنگام غروب در حالي که ايشان روزه داشتند توسط مستوفيان و حبيب الله خلج معروف به شمر به شهادت رسيدند .46 بدين سان دفتر زندگي روحاني مبارز آيت الله مدرس توسط دژخيمان رژيم پهلوي بسته شد.
پینوشتها:
1. علي مدرسي، مدرس (تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1366، ج1، ص 21ـ 35 و حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358)، ج1، ص 49ـ 52 و سيد صدرالدين طاهري، يک بررسي تحليلي از زندگي سياسي مدرس (تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا ، 1373) ص 22ـ 23.
2. صدرالدين طاهري ، ص 22ـ23.
3. حسين مکي، ج 1، ص 6 و علي مدرسي ج 1، ص 27.
4. علي مدرسي، ج 1 ، ص 28ـ 29.
5. علي مدرسي، ج 1، ص 30 و سيد صدرالدين طاهري، ص 23 و محمد ترکمان، آراء انديشه ها و فلسفه سياسي مدرس (تهران، نشر هزاران ، 1374 ) ص 19 و مدرس، تاريخ و سياست، (تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي ، 1375) ، ص 32.
6. مدرس، تاريخ و سياست، ص 27 و 35 و 33.
7. همان، ص 35.
8. علي مدرسي، ج 1، ص164ـ 165.
9. همان، ص 34.
10. محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنينيه، (تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372)، ج 1 ، ص هـ.
11. مدرس و مجلس (تهران: موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي و اداره کل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي، 1373) ، ص 41.
12. علي مدرسي، ج 1، ص 35ـ 39 و سيد صدرالدين طاهري، ص24ـ 25 و محمد ترکمان ، آراء ، انديشهها ... ، ص 21 و حسين مکي، ج 1، ص 130.
13. حسين مکي، ج 1، ص 148 و علي مدرسي، ج 1 ، ص 39 و محمد ترکمان ، آراء ، انديشهها و ... ، ص 21.
14. مدرس ، تاريخ و سياست، ص 25.
15. حسين مکي، ج 1، ص156ـ 157.
16. علي مدرسي، ج 1، ص 44.
17. حسين مکي، ج 1، ص157ـ 158 و محمد ترکمان، آراء ، انديشهها ...، ص 21 و علي مدرسي، ج 1، ص 44.
18. حسين مکي، ج 1، ص 160.
19. علي مدرسي، ج 1، ص 46-45و محمد ترکمان، آراء، انديشهها...، ص 51 و سيد صدرالدين طاهري، ص 27 و محمدترکمان ، مدرس در پنج دوره ...، ج 1، ص 220-221.
20. علي مدرسي، ج 1، ص 45 -46.
21. حسين مکي، تاريخ بيست ساله ايران مقدمات تغيير سلطنت، (تهران، کتابفروشي محمدعلي علمي ، 1324)،ج 2، ص115ـ 130.
22. همان، ص159ـ 163 و115ـ 130.
23. علي مدرسي، ج 1، ص191ـ 192.
24. علي مدرسي، ج 1، ص47ـ 60 و191ـ 192 و حسين مکي ،تاريخ بيست سالة ايران... ، ج 2، ص 203ـ 206 و212ـ 218.
25. علي مدرسي، ج 1 ، ص 55.
26. حسين مکي ، تاريخ بيست ساله ...، ج2 ، ص305ـ 306 و علي مدرسي، ج 1، ص 60.
27. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج2، ص 306.
28. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، به کوشش مسعود سالور (تهران، اساطير، 1379) ، ج 9، ص 6723ـ 6724.
29. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج2 ، ص330ـ 331 و علي مدرسي، ج 1، ص61ـ 72 و قهرمان ميرزا عين السلطنه، ج 9، ص 6817.
30. قهرمان ميرزا عين السلطنه، ج 9 ، ص 6730.
31. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج2 ، ص319ـ 327 و محمد ترکمان، آراء ،انديشهها...، ص 107 و قهرمان ميرزا عين السلطنه ، ج 9، ص 6805.
32. قهرمان ميرزا عين السلطنه، ج 9 ، ص 6834.
33. حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج 2 ، ص 333 و 337.
34. حسين مکي، تاريخ بيست ساله ...، ج 2، ص340ـ 351.
35. حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي، ج 1، ص471ـ475.
36. حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359)، ج2، ص482ـ486.
37. همان، ص 488.
38. سيد صدرالدين طاهري، ص 28 و حسين مکي، مدرس قهرمان آزادي، ج2، ص707ـ 716 و حسين مکي، تاريخ بيست ساله...، ج3 ، ص 468 و محمد ترکمان آراء ، انديشهها ... ، ص 23 -24.
39. حسين مکي، تاريخ بيست ساله ...، ج 3، ص 522.
40. علي مدرسي، ج 1، ص 101 و94ـ 95 و محمد ترکمان، آراء ، انديشهها ...، ص 24.
41. مدرس و مجلس، ص 157.
منبع : ایرانیان http://www.iichs.org