فیلسوف آشنا، گفت و گوی ناشناخته

سقراط فیلسوفی شناخته شده در ایران و جهان اسلام است. سابقه این آشنایی حداقل به آغاز نهضت ترجمه در قرن سوم هجری باز می گردد. در اصل این شناخت بحثی نیست، آنچه مورد بحث است، میزان آشنایی است. ایرانیان و مسلمانان
دوشنبه، 31 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فیلسوف آشنا، گفت و گوی ناشناخته
فیلسوف آشنا، گفت و گوی ناشناخته

نویسنده: محسن کدیور




 

چگونگی آشنایی مسلمانان و ایرانیان با سقراط

سقراط فیلسوفی شناخته شده در ایران و جهان اسلام است. سابقه این آشنایی حداقل به آغاز نهضت ترجمه در قرن سوم هجری باز می گردد. در اصل این شناخت بحثی نیست، آنچه مورد بحث است، میزان آشنایی است. ایرانیان و مسلمانان تا چه حدی سقراط را شناخته اند؟ آیا تعالیم اصلی سقراطی نزد حکیمان مسلمانان و متفکران ایرانی معلوم بوده است؟ فلاسفه اسلامی از چه طریقی و با اتکا به چه منابعی به معرفت سقراط و فلسفه او دست یافته اند؟ با توجه به مطالعات جدید سقراط شناسی در دو قرن اخیر، شناخت سنتی اسلامی و ایرانی چه موقعیتی دارد؟ و به طور اخص آیا سقراط به عنوان فیلسوف گفت و گو نزد حکیمان مسلمان و متفکران ایرانی شناخته شده است؟ و اصولاً آیا شیوه مواجهه سقراطی با مسائل به ویژه گفت و گو جایی را در معرفت اسلامی ایرانی سقراط به خود اختصاص داده است؟
این مقاله در سه بخش می کوشد به سؤالات فوق پاسخ دهد. در نخستین بخش به مشکلات عمومی سقراط شناسی و ضوابط عام فلسفه سقراطی به اجمال اشاره خواهیم کرد. در بخش دوم مستندات سقراطی در فلسفه اسلامی ارائه می شود. و در بخش سوم این مستندات مورد تجلیل انتقادی قرار گرفته، میزان معرفت اندیشه اسلامی ایران با سقراط فیلسوف گفت و گو مشخص خواهد شد.

سقراط شناسی (مشکلات و ضوابط)

سقراط کیست؟ خطوط اصلی فلسفه سقراطی چیست؟ پاسخ به این سؤالات آسان نیست، فاصله دو هزار و پانصد ساله تا عصر فیلسوف و به جا نگذاشتن اثری مکتوب مشکلات ابتدایی است. مشکل اصلی در خود فلسفه سقراط است. آیا چیزی که بتوان آن را فلسفه سقراط نامید وجود دارد؟ آیا می توان نظام عقلی منسجمی را به سقراط نسبت داد یا نه؟
مجاری معرفت ما به فلسفه سقراط از این پنج مورد بیرون نیست: افلاطون، ارسطو، کسنوفون، آریستوفانس و اسخینس پیرواو. این پنج منبع سازگار نیستند و سقراط واحدی ارائه نمی کنند، به علاوه، از عمق، اعتبار و صحت واحدی نیز برخوردار نیستند. در این میان چه بسا معتبرترین و نه لزوماً واقعی ترین راه طریق افلاطونی است. سقراط افلاطونی حاصل بازسازی فلسفه سقراط از لابه لای آثار افلاطون مهم ترین شاگرد سقراط است. اگر چه جداسازی آرای افلاطون از سقراط کار آسانی نیست، اما این گونه نیست که این دو را یکی انگاریم. افلاطون در موارد متعددی از جمله شیوه زندگی و مرگ، انتخاب شیوه تدریس و مخاطب با استاد خود متفاوت است. با این همه دشواری های درک فلسفه افلاطونی نیز بر مشکلات پیشین می افزاید.
از لا به لای آثار افلاطون و با نیم نگاهی با چهار منبع پیش گفته خطوط کلی اندیشه سقراطی قابل استخراج است. حکمت سقراط- هر چه هست- به میزانی از اهمیت است که فلسفه را به قبل و بعد از خود تقسیم می کند: فلسفه پیش سقراطی، فلسفه پس از سقراط.
یعنی سقراط یک نقطه عطف است. او توجه انسان را از تفکر درباره جهان مادی به مسائل مربوط به زندگی انسانی معطوف ساخت. سقراط آرای خود را همانند بحث درباره ماهیت فضیلت، در چیستی علم، وحدت و کثرت فضائل یا آموختنی بودن آنها، مرگ و بقای روح و... جز از طریق گفت و گو ابراز نکرد. او فروان طرح سؤال کرده است. فلسفه او با پرسش آغاز می شود. مواجهه ی وجودی با مخاطب، اما به هیچ یک از این پرسش ها پاسخی مثبت داده نمی شود. سقراط کاستی و نقص تعریف های مختلف را برملا می کند، جزمیت ها را می شکند، هر چند در پرده اشاره هایی به راه حل درست مسائل به میان می آید، اما غالب گفت و گوها به ظاهر به بن بست می رسد، بی آن که نتیجه ای به دست آید. درست در لحظه ای که منتظریم نظریه ای و قاعده ای قاطع روی بنماید، سقراط با یک نیشخند همه نتایج را نقش بر آب می کند. علاوه بر اینها بارها از زبان سقراط می شنویم که دانش آدمی ناچیز است، همچون خواب و خیالی مبهم. تنها چیزی که فیلسوف می داند این است که نمی داند. فیلسوف عاشق دانایی است.
این که سقراط کتابی ننوشت از سر تفنن نیست. به نظر سقراط «فیلسوف هرگز آماده نمی شود اندیشه های خود را به حرف ها و کلمه هایی بسپارد. که نه از خود دفاع می توانند کرد و نه حقیقت را به کسی می توانند آموخت...» (1)
لذا گفت و گو شکل ضروری فلسفه سقراطی است. سقراط در زندگی خود هیچ «حقیقت نهایی» را به ما عرضه نمی کند، بلکه تنها امکان های گوناگون را میان می کشد و درباره آنها به تفکر می پردازد، و از این رو نه تنها دستگاه فلسفی ندارد بلکه عمداً از هر دستگاهی می گریزد. در اندیشه سقراطی انسان برای این که از نیستی فرد رهایی یابد و «خود» شود نیازمند دیگری است، آدمی فقط در ارتباط با دیگری می تواند خود را بازیابد. انگار فرد در تنهایی نمی تواند حقیقت را بازیابد. از این رو دیگری را می جوید تا اندیشه خود را با او در میان نهد و با یاری او به درستی آنچه می اندیشد اطمینان یابد. در رساله کراتیلوس سقراط:
«آنچه من می گویم نه برای این است که حقیقت را می دانم بلکه آن را به یاری شما جست و جو می کنم» (ص. 384) در سقراط دیالوگ و گفت و گو صورت واقعی خود تفکر است، اصولاً نزد او سخن گفتن و فکر کردن یکی است، آنچنان که افلاطون در رساله سوفیست متذکر شده: تفکر سخنی است که روح با خود می گوید درباره آنچه تحقیق می کند، از خود می پرسد و به خود پاسخ می دهد و سپس آن پاسخ را قبول یا رد می کند، منتها این سخن نه به دیگری گفته می شود و نه به آواز بلند، بلکه سخنی است که انسان در حال خاموشی به خود می گوید.» (ص. 363)
گفت و گو طریق حقیقت است. گفت و گو با کسی که مخالف حقیقت است و می خواهد دهان حریف را بدوزد بی معنی است. شرط گفت و گو توانایی بخشیدن است، کسی که می خواهد سخن بگوید باید در حال جست و جو و آماده قانع شدن و مجاب گشتن باشد. نه آن که گمان می برد که حقیقت نهایی را یافته است. در برابر فیلبس که می گوید: «از عقیده خود دست برنخواهم داشت». سقراط تعلیم می دهد: بگذارید هنوز اصرار نورزیم که عقیده من غالب می شود یا عقیده تو، بلکه هر دو دست اتحاد به آن چیزی بدهیم که به عنوان حقیقت عیان خواهد شد». (2)
آری در فلسفه سقراطی شخص مهم نیست: «اگر از من می شنوید در اندیشه سقراط نباشید، بلکه توجه خود را معطوف حقیقت نمایید» آنان که برای پیروزی مجادله می کنند با آنان که در طلب حقیقت اند تفاوت دارند. و سقراط در روش گفت و گوی خود جز کشف حقیقت منظوری نداشت. به نظر سقراط استاد آن نیست که با نوعی تک گویی و مونولوگ اموری را به حافظه شاگرد منتقل سازد. در شیوه سقراطی ما با معلمی که، چیزی را به شاگردان منتقل می سازد سرو کار نداریم. ما با دو تن روبه روییم که در حال داد و ستدند. دو وجودی که جویای حقیقت اند لذا از سقراط هیچ تعلیم جزمی که تاریخ توانسته باشد ثبت کند و خبر دهد سراغ نداریم. در گفت و گوی سقراطی تنها سؤال و جواب دوجانبه است.
به قول ارسطو: سقراط می پرسد اما جواب نمی دهد. هنر سقراط فن قابلگی و شیوه مامایی است. او با استناد به این شیوه حقایقی را که مخاطب در باطن خود داشته و از یاد برده می زایاند. سقراط تصریح می کند: «من دانشی ندارم و تعلیم نمی کنم من مانند مادرم فن قابلگی دارم، او کودکان را در زادن مدد می کرد و من نفوس را یاری می کنم».
«من تا آن اندازه به قابله ها شبیه هستم که خودم نمی توانم حکمتی به دنیا آورم و خرده گیری عمومی در این مورد درست است، من سؤالاتی می پرسم ولی خودم نمی توانم پاسخ دهم، زیرا حکمتی در من وجود ندارد علت امر این است: خدا خواسته که من همچون یک قابله عمل کنم و خودم توان زاییدن نداشته باشم». (3)
سقراط با شیوه بدیع خود همانند اژدرماهی برق به جان مخاطب می اندازد، همچون خرمگسی خواب را از نائمان می رباید و راه حل های از پیش ساخته را به نیشخند می گیرد.
اندیشه و روش سقراط ارتعاش را به مخاطب منتقل می کند که وجدان آدمی را از درون به خودآگاهی فرا می خواند چه بسا حاصل گفت و گوی سقراطی که از گنجایش هر آموزشی فراتر باشد این باشد که پیش از هر چیز به خود بنگر. معرفت از شناخت خود و محدودیت هایش آغاز می شود. اعتراف سقراط به نادانی اش امری تصنعی نیست، رسالت او انتقال آموزه های عقلی به دیگران نبود. بلکه می خواست نیاز عقلانی آدمیان را شکوفا سازد و سپس از آنها بخواهد با شیوه دیالکتیکی پرسش و پاسخ برای پیدا کردن حقیقت به تفحص بپردازند.
بنابراین به قول رابینسون شایستگی روش سقراطی بیشتر در کنار گذاشتن عقاید مبهم و بی پایه نهفته است تا در معرفی رأی تازه. در مجموع می توان گفت برجسته ترین خصیصه فلسفه سقراطی همین شیوه گفت و گو و روش دیالکتیکی پرسش و پاسخ است. لذا گزاف نیست که سقراط را فیلسوف گفت و گو بنامیم.

سقراط در فلسفه اسلامی و اندیشه ایرانی

نام سقراط در نخستین ترجمه های فلسفه یونانی به زبان عربی به چشم می خورد.
تاریخ نگاران فلسفه گفته اند که حدود ده رساله افلاطون در نهضت ترجمه به عربی بازگردانیده شده است، عناوین این رساله ها در فهرست ابن ندیم و دیگر آثار به چشم می خورد: جمهور، نوامیس، سوفسطایی، فایدون، تیمائوس، افریطون (کریتون)، سیاست. اما واضح است که عنایت مترجمان به آثار ارسطو بسیار بیشتر از آثار افلاطون بوده است. از آثار ترجمه شده افلاطون جز قطعاتی پراکنده از چند رساله پیش گفته به زمان ما نرسیده است.
عبدالرحمن بدوی آثار به جا مانده افلاطون را به نام افلاطون فی الاسلام در سال 1974 در تهران منتشر کرده است. بخش مهم این آثار به جا مانده شرح فارابی و تلخیصی از تیمائوس است. راستی آیا همان ده رساله افلاطون مستقیماً به عربی ترجمه شده یا شرح دیگران به نام رساله ترجمه شده است؟ نمی دانیم، اما تأثیر این رساله ها در آثار فلسفه اسلامی جای «اما و اگر» دارد. آنچه به عنوان شرح حال سقراط در منابع نخستین از قبیل تاریخ یعقوبی طبقات الاطباء و الحکما ابن جُلجُل در قرن چهارم آمده است، این تأملات را بیشتر می کند.
ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند قطعاتی را از سقراط در کتاب فاذن یا فادن درباره تناسخ، نفس، مرگ نقل کرده که منظور آراء سقراطی مطرح در رساله فایدون افلاطون می باشد.
ابوسلیمان منطقی سجستانی در صوان الحکمة با تصریح به این که رأی افلاطون و سقراط در تمامی موارد یکسان است و سقراط حکمت را از فیثاغورس اقتباس کرد و توسط مشرکین به اتهام دینی با سم کشته می شود، مواعظ متعدد اخلاقی را از وی نقل کرده است. ابوعلی مسکویه نیز در کتاب الحکمة الخالده یا جاویدان خرد مواعظ اخلاقی و حکایات فراوانی از سقراط شاهد آورده است.
در آثار به جا مانده فارابی و کتب ابن سینا تنها یک رأی از سقراط مورد بحث قرار می گیرد و آن مثل افلاطونی است، به نظر ابن سینا در الهیات شفا مقاله هفتم افلاطون و معلمش سقراط در این رأی افراط کرده اند. سهروردی نیز در حکمة الاشراق تجرد برزخی و مشاهده انوار مجرده را به سقراط نسبت می دهد. در حالی که شارحان حکمت اشرافی یعنی شهرزوری و قطب الدین شیرازی سقراط را از قائلان به حکمت ذوقیه به حساب آورده اند. عبدالکریم شهرستانی در الملل و النحل با تکرار شرح حال های پیشین سقراط مجموعه ای از آرای فلسفی در توحید و معاد و آراء اخلاقی به نقل از کتاب فاذن (فایدون) را از وی گزارش کرده است که جامع آرای سقراط در کتب قبلی است.
اما در میان فلاسفه اسلامی صدرالمتألهین شیرازی در آثار مختلفش به ویژه اسفار، بیش از دیگران از سقراط نقل کرده و به آرای وی استناد کرده است.
ملاصدرا در مباحث عالم مُثُل، ذرات نوریه، منفصل، تناسخ، مرگ و حدوث عالم قطعاتی را از سقراط نقل کرده که همگی را در گزارش شهرستانی در ملل و نحل می توان یافت. یکی از قوی ترین مستندات سقراطی صدرالمتألهین قطعه ذیل است که عیناً در سفر دوم اسفار و مفاتیح الغیب و رساله الحدوث آمده است.
«استوانه های حکمت هشت نفرند: سه نفر ملطی تالس، انکسیمانس، آغاثاذیمون و پنج یونانی: انباذقلس، فیثاغورث، سقراط، افلاطون و ارسطو قُدّس الله نفوسهم و اشرکنا الله فی مصالح دعائهم و برکتهم» انوار حکمت به سبب ایشان در عالم تأیید و علوم ربوبی با کوشش ایشان در سینه ها منتشر شد. همه ایشان از حکیمان زاهد عابد متأله بودند، از دنیا اعراض کرده به آخرت اقبال نموده بودند.... این هشت نفر عالی رتبه به منزله اصول و مبادی و آباء هستند و غیر ایشان به منزله عیال آنها هستند. چرا که ایشان نور حکمت را از مشکوة نبوت اقتباس کرده اند. کلام ایشان بر فلسفه دایر مدار وحدانیت خداوند و احاطه علمش به اشیاء آنچنان که هستند و کیفیت صدور موجودات و تکوین عالم از او و سؤالاتی از قبیل مبادی اولی چه هستند و چه تعدادند و معاد چیست و چگونه اتفاق می افتد بقاء نفس در روز قیامت می باشد.
و از جمله این سادات عظام و آباء کرام سقراط حکیم عارف زاهد از اهل اثنیه است که حکمت را از فیثاغورس و ارسلاوس اقتباس کرده است و از اصناف حکمت بر الهیات اخلاق اکتفا نموده و به زهد و ریاضت نفس و تهذیب اخلاق اشتغال ورزیده، از دنیا اعراض کرده، در کوه معتزل شده است و رؤسای زمان خود را از شرک و عبادت بت ها نهی کرده، پس فرومایگان را بر علیه او برانگیختند و سلطانشان را به قتلش مجبور کردند، پس سلطان او را زندانی کرد و سم خورانید و قصه آن معروف است. از جمله اعتقادات سقراط این است که علم و حکمت وجود و قدرت خداوند تعالی بی نهایت است و عقل نمی تواند آن را وصف کند و اگر وصف کرد متناهی می شود». (4)
در مفاتیح الغیب، ملاصدرا وی را این گونه توصیف کرده است: حکیم متأله مجاهد، سقراط زاهد عابد» (5)
در آثار منثور و منظوم ایرانی نیز سقراط جلوه ای بیش از این ندارد. یعنی همواره به اکرام و اجلال از او یاد شده، از جمله موحدین و کسانی که عملشان را از انبیا اخذ کرده اند شمرده شد، کسی که جانش را در دفاع از دین و توحید گذاشت، زاهد و عابد بود، مواعظ اخلاقی داشت و همچون افلاطون به مُثُل، تناسخ و بقای نفس معتقد بود.

فیلسوف گفت و گو در فلسفه اسلامی و اندیشه ایرانی

در ارزیابی آنچه درباره سقراط در فلسفه اسلامی و اندیشه ایرانی آمده است دو بحث رواست. یکی بحث عمومی درباره فلاسفه نخستین یونانی و دیگری بحثی اختصاصی راجع به سقراط.
منبع مهم اولیه فلاسفه و علمای مسلمان درباره فلاسفه یونانی، کتابی است به نام پیرامون عقاید فیلسوفان منسوب به پلوتارخوس (6) نویسنده نامدار یونانی در قرن اول میلادی، در انتساب این اثر به پلوتارک تردید رواست. این کتاب در قرن سوم هجری توسط قُسطابن لوقا از یونانی به عربی ترجمه شده است. بدوی این ترجمه را که از روی تنها نسخه خطی است در مجموعه فی النفس ارسطو در 1954 قاهره منتشر کرده است.
همه نویسندگان مسلمان و عربی نویس عقاید و تاریخ فلاسفه یونان مستقیم یا غیر مستقیم اطلاعات خود را از این ترجمه گرفته اند.
ملل و نحل شهرستانی در استناد به این منبع دخل و صرف هایی کرده است.
جای پای تمامی منقولات فلاسفه مسلمان و متفکران ایرانی را در ترجمه کتاب پیرامون عقاید فیلسوفان می توان پی گرفت. اما اگر چه گفته می شود تعدادی از رسائل افلاطون به عربی ترجمه شده و حتی از برخی از آنها قطعات اندکی به جا مانده، اما از سقراط افلاطونی (فارغ از تناسخ و مثل و بقا نفس) کمترین تأثیری در فلسفه اسلامی نمی توان مشاهده کرد. به نظر می رسد این مکالمات افلاطونی در محور تعلیم و تعلم واقع نشده و در جوّ علمی مسلمین و ایرانیان همچون آثار و آرای ارسطو منتشر شده است.
به بیان دیگر اگر چه آثار و آرای ارسطو البته با ملغمه ی نوافلاطونی در فضای اسلامی نه تنها منتشر شد بلکه پرورده شد، به آن افزوده شد و به بار نشست، اما آثار و آرای افلاطون چنین توفیقی نیافت، اگر چه بُعد اشراقی آن در فلسفه سهروردی تداوم یافت، اما مذاق افلاطونی چندان مورد عنایت ذائقه مسلمانان واقع نشد. بسیاری از آثار افلاطون یا ترجمه نشد یا در اوساط علمی مسلمانان متعارف نشد و به هر حال شیوه و منش افلاطون در عالم اسلام رواج نیافت.
اگر آرای افلاطون به جدّ مورد اقتباس مسلمین واقع نشده باشد، طبیعی است که سقراط افلاطونی نیز در عالم اسلام چندان شناخته نشده باشد. آنچه سقراط را سقراط کرد، قول به مثل و بقای نفس و تناسخ نبود، سقراط به سؤال وجودی، به روش گفت و گو و شیوه دیالوگ سقراط است. متأسفانه این تعالیم اصیل سقراطی در آثار فلاسفه مسلمان و نویسندگان ایرانی کم ترین بازتابی نداشته است. یعنی در مجموعه آنچه در اندیشه اسلامی و ایرانی درباره سقراط آمده است. حتی اشاره ای به گفت و گوی سقراطی نمی توان یافت، توگویی سقراط هرگز چنین شیوه ای ابدع نکرده و همچنان بر جزییاتی همچون دیگر فلاسفه پای می فشارد. لذا می توان گفت اگر چه مسلمانان و ایرانیان با سقراط آشنایند اما گفت و گوی سقراطی را نشناخته اند و سقراط به عنوان فیلسوف گفت و گو فیلسوفی است که باید از نو او را شناخت. فلسفه اسلامی و تفکر ایران به واسطه عدم معرفت به گفت و گوی سقراطی زیان بزرگی دیده است. فلسفه مسلمانان و تفکر ایرانیان امروز بیش از هر زمان دیگری به گفت و گو و سؤال وجودی سقراط نیاز دارد. نازایی و سترونی اندیشه برای باروری به قابله ای ماهر همچون سقراط احتیاج دارد تا به شیوه گفت و گو حقیقت را متولد کند. شناخت فیلسوف گفت و گو شناخت موزه ای تاریخی نیست، بلکه فلسفه و تفکر امروز ما به گفت و گو و فیلسوف گفت و گو نیازمند است بسیاری از مشکلات جامعه ناشی از عدم آشنایی با سنت گفت و گو است.
گفتنی است نخستین کوشش ها در شناخت سنت سقراطی گفت و گو پس از سقراط شناسی جدید اروپایی و ترجمه آنها به زبان فارسی و عربی صورت گرفت که کتاب حکمت سقراط محمد علی فروغی از نخستین آنهاست.
هر کجا دولتست و برنایی
تو بدان کس مچخ که برنایی
صبح کی بیش آفتابستی
گرد رو تندی و شتابستی
خم رویین چراست بر کرسی
چون ازو مشکلی نمی پرسی
نه هر آن کس که کرسیی دارد
مشکل سائلی برون آرد
سخن بیهده ز افراطست
هر که دارد خمی نه سقراطست

پی نوشت ها :

1. فایدروس. ص. 276.
2. فیلبس. ص. 12.
3. تئوتوس. ص. 150.
4. اسفار 5. ص. 213، 207 و 208، مفاتیح الغیب. ص 403- 404، رسالة الحدوث 284- 283، 274- 273.
5. مفاتیح الغیب. ص. 514.
6. plutarxos.

منبع :مجموعه مقالات سقراط، فیلسوف گفتگو

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط