برگرفته از سخنرانی حضرت آیت الله مصباح در جمع روحانیون دوره بصیرت سپاه
از روزی که اجتماع انسانی برقرار شد، تحولات فراوانی غالباً با زدوخوردها و تنش ها توأم بوده و هست. یک نگاه به این حوادث، نگاه بعضی از فیلسوفان مادی است که می گویند: ما انسان ها نوعی از حیوانات هستیم که صفتی شبیه صفات گرگ داریم. این صفت طبیعی و غریزی باعث می شود که برای بهره مندی بیش تر از منافع با هم دیگر نزاع کنیم. آن ها بر همین اساس، تئوری های سیاسی و حکومتی خودشان را شکل دادند و گفتند: وظیفه اصلی حکومت این است که جلوی تجاوزها را بگیرد. این مسئله حتی در مکاتب فلسفه سیاسی مطرح می شود و این نگرش به انسان، اساس تئوری هایشان است. اینان می کوشند اولاً خودشان را از آسیب دیگران حفظ کنند، ثانیاً آنچه را برای خودشان حق می دانند استیفا کنند، و سوم جلوی متجاوز را بگیرند؛ این می شود فلسفه زندگی اجتماعی.اینان بر اساس این هدف و این نگاه، سیاست هایی را تنظیم می کنند؛ و با توجه به این که می خواهند از یک طرف مردمی را مدیریت کنند که گرگ هستند، و از طرفی هم گرگ هایی خارج از مرزها دارند، پس هر نوع برخوردی که بتواند این هدف ها را تأمین کند، مجاز می دانند. این اساس همان سیاست ماکیاولی است که اسم و عملش را همه جا می بینیم:« هدف وسیله را توجیه می کند.» برای این ها مسئله معنویات مطرح نیست؛ هدف، فقط امنیت است. بسیاری از سیاست مداران قدیم و جدید با اصل این فکر موافقند. آن وقت که بر کرسی قدرت می نشینند، وظیفه خودشان را همین می دانند. بعد نوبت می رسد به نیازهای زندگی و نان و مسکن و بهداشت و این حرف ها که جزو آن حقوقی می شود که باید تأمین کرد.
در کنار این، نظریه دیگری مطرح است که می گوید: اولاً انسان گرگ نیست؛ بله زمینه هایی دارد که می تواند از گرگ هم بدتر بشود، اما بالذات این طور نیست و حتی می تواند از فرشته هم بالاتر برود. انسان بالفعل نه گرگ است و نه فرشته.
بنابراین کسانی که مدیریت جامعه را عهده دار می شوند، باید بکوشند زمینه های فرشته شدن را در انسان رشد بدهند و برعکس زمینه های گرگ صفتی را تضعیف کنند.
مطلب دوم این که نیازهای انسان فقط امنیت نیست. انسان یک بُعد بسیار قوی تر دارد که بُعد روحی و معنوی اوست و کسانی که می خواهند جامعه انسانی را مدیریت کنند، نمی توانند از آن غفلت کنند. تقریباً عنوان جامعش که در فلسفه های سیاسی امروز هم به نحوی مطرح است، بعد فرهنگی است که با بدن ارتباط مستقیم ندارد، بیش تر با معنا و فکر و اندیشه سروکار دارد. برخی، اساس فرهنگ را خداشناسی می دانند، ولی کسان دیگری هم هستند که به طور عام می گویند معنویت. این ها علاوه بر نیازهای مادی - که حکومت های الحادی به آن بها می دهند- یک سلسله نیازهای دیگری هم برای انسان مطرح می کنند که الزاماً چیزی فراتر از زندگی دنیوی نیست، چون اصل معنویت و ارزش ها را به چیزهایی تفسیر می کنند که در همین عالم است؛ مانند لذتی که یک شاعر از شعر زیبایی می برد. این مربوط به چشم و گوش و دهان و قوای جسمانی نیست؛ یک چیزی دیگر و یک نوع لذت دیگر است. به طور کلی این زیبایی ها مستقیماً مرتبط با بدن نیست، ولی بالاخره در همین زندگی دنیایی مطرح است.
حکومت هایی هستند که بیش از مسائل مادی، به این چیزها هم اهمیت می دهند، مخصوصاً به مسائل هنری و زیباشناختی، اما در جوامعی که تاریخش برای ما نقل شده، سراغ نداریم که از این دو تا فراتر رفته باشند. به ندرت می توان مواردی یافت که متصدیان مدیریت جامعه، بیش از این ها فکر کرده باشند. تا می رسیم به زمان ظهور اسلام و حکومتی که پیغمبر اکرم(ص) تشیکل دادند و به عقیده ما نمونه اش در چند سال حکومت امیرالمؤمنین (ع) تحقق پیدا کرد. دیگر نمونه نسبتاً کامل این فکر، مصداقی پیدا نکرد.
در این چهار دهه اخیر یک فکر جدیدی به وسیله ی بعضی از کسانی که خود را تابع پیغمبر اعظم(ص) و علی (ع) می دانند در دنیا مطرح شده که نمادش امام خمینی (ره) است. وقتی خبرنگاران در پاریس از ایشان پرسیدند: اگر شما حکومت را به دست بگیرید، الگوی حکومتتان چیست؟ فرمود: الگوی حکومت ما حکومت حضرت علی(ع) است. ما موظفیم سعی کنیم به آن سو حرکت کنیم.
سؤال این است : ما که امروز وارث این حکومتیم و آن بذری را که امام کاشت می خواهیم آبیاری کنیم، چه کرده ایم؟ فکرمان درباره انسان چیست؟ در هیچ نوع از این انسان شناسی های موجود، آن بعد معنوی اش (به معنای صحیح کلمه) آن طور که در اسلام مطرح شده مطرح نیست. در حکومت هایی هم که می بینیم، سراغ نداریم که حاکمی واقعاً درصدد باشد آن چه را که پیغمبر اسلام و و امیرالمؤمنین (ع) می خواستند اجرا کند.حتی در همین کشور انقلابی خودمان و به دست بعضی مسئولانی که روحانی هم هستند چیزهایی دیده می شود که با این فکر صددرصد سازگار نیست. آمیزه هایی دارد که از رفتارهای علوی نیست، بلکه گاهی به دشمن علی شباهتش بیش تراست! نقشه کشی ها، سیاست بازی ها، مکرها و حقه بازی ها زیاد است؛ گرایش به دنیا و تجملات در آن زیاد است. این رویه بر خلاف علی (ع) است که کفشش از لیف خرما بود و یک جامه پشمینه ای روی دوشش می انداخت و به شمشیرش تکیه می کرد و می ایستاد سخنرانی می کرد؛ آن طور با ایتام و خانواده های شهدا برخورد می کرد؛ برای زن های بیوه آب می آورد، نان می پخت؛ وقتی می شنید در کشور اسلام نسبت به یک زن غیر مسلمانی تعدی شده، گریه می کرد و می گفت اگر مؤمن از این غصه جان بدهد، جا دارد. بنابراین ما امروز باید اولاً خودمان را بهتر بشناسیم و بعد ببینیم وظیفه مان چیست. گاهی از بس شنیده ایم، خیلی عادی شده که رئیس یک جامعه اسلامی که چندین کشور اسلامی امروز بخشی از حکومت او بودند، خوراکش نان جو بود که افراد عادی نمی توانستند با دست بشکنند، خودش به زانو می گذاشت، می شکست و آن را با آب نرم می کرد و تناول می فرمود. به دخترش می گوید اگر این عاریه، مضمونه نبود اولین دستی که به جرم سرقت بریده می شد دست دختر من بود، چرا که یک دست بند را که در بازار امروز هیچ ارزشی ندارد و آن روز یک وسیله زینتی بود، از بیت المال عاریه گرفته بود.
همه ما، از توده مردم گرفته تا ما روحانیان تا مسئولان، باید در نگرش خود نسبت به انسان و هستی و تحولات عالم بازنگری کنیم. ما غالباً از این نور الهی که برای هدایت و سعادت دنیا و آخرت انسان ها آمده بهره نمی گیریم. یک یا دو بعدش را قبول می کنیم، اما ابعاد دیگرش را به دلخواه خودمان تفسیر و تأویل می کنیم و آخرش همان سیاست ماکیاولی که «هدف وسیله را توجیه می کند» را می شناسیم و عمل می کنیم. البته کسانی هستند که هدفشان از نماینده شدن در مجلس شورای اسلامی یا بعضی نهادهای دیگر، فقط و فقط انجام وظیفه شرعی است، و شرکتشان در مجلس هم یک ریاضت است، اما همه این طور نیستیم. وقتی پای مطرح شدن باز می شود هر کسی می خواهد یک سفره ای برای خودش باز کند؛ از کسی حمایت می کنیم که سودی برای ما داشته باشد. آن چه برایمان مطرح است این است که حق ماست، و به دنبال این هستیم که چه نفعی می تواند برای ما داشته باشد؛ اما این که «تکلیف ما چیست؟» هیچ جایگاهی ندارد!
از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمود شخص مؤمن صبح و شام خودش را متهم می کند؛ هرچه پیش می آید می گوید تقصیر من بود، و من کوتاهی کردم. اگر این جهتش درست شد و معلوم شد نقصی ندارد آن وقت می رود سراغ کس دیگر، والا همیشه اول خودش را متهم می کند. اول فکر کنیم آیا ما هم در این نقص ها سهمی داریم؟ آیا در تبلیغ دین کوتاهی نکرده ایم؟ آیا در بیان حقایق کوتاهی نکرده ایم؟ در بیان مصالح جامعه و شناساندن مصالح جامعه به مردم کوتاهی نکرده ایم؟ آیا رفتار ما طوری نبوده که مردم را نسبت به دین بدبین کند.؟
منبع :نشریه طرح ولایت شماره 6