ناسیونالیسم اقتصادی

آلمان در آن زمان به علت تقسیم به قطعات متعدد از لحاظ سیاسی و اقتصادی همچنین به لحاظ دارابودن سیستم گمرکی ناهم آهنگ نسبت به انگلیس و فرانسه عقب بود. در آن زمان آلمان دولت واحدی نداشت و از چند کشور مستقل با حقوق
چهارشنبه، 16 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناسیونالیسم اقتصادی
 ناسیونالیسم اقتصادی

نویسنده: دکتر باقر قدیری اصلی




 

سیاست حمایتی آلمان

الف ـ وضع آلمان در اوایل قرن 19

آلمان در آن زمان به علت تقسیم به قطعات متعدد از لحاظ سیاسی و اقتصادی همچنین به لحاظ دارابودن سیستم گمرکی ناهم آهنگ نسبت به انگلیس و فرانسه عقب بود. در آن زمان آلمان دولت واحدی نداشت و از چند کشور مستقل با حقوق های گمرکی متفاوت تشکیل یافته بود و انگلستان پس از خاتمه محاصره اقتصادی مرکز اروپا، کشورهای مرکز اروپا را مملو از فرآورده های صنعتی خود ساخته بود و بدین طریق صنایع نوزاد آلمان را در مخاطره عظیم قرار داده بود.
در سال 1819 اتحادیه ای از صاحبان صنایع و بازرگانان بنا به توصیه ی فردریک لیست (1) استاد دانشگاه توبین گن (2) تشکیل گردید.
منظور از تشکیل اتحادیه این بود که با از بین بردن موانع گمرگی، توسعه اقتصادی آلمان تأمین گردد. به توصیه او اتحادیه های گمرکی بین کشورهای آلمان تشکیل شد که بعدها منتهی به وحدت اقتصادی آلمان گردید.

ب ـ دکترین اقتصاد ملی

از نظر لیست اشتباه بزرگ کلاسیک ها این بود که با جهان بینی خود واقعیت ملی را نادیده گرفته بودند، حال اینکه ملت ها واحدهای طبیعی را تشکیل می دهند که نادیده گرفتن وجود آنان اشتباهی است بس بزرگ.
کشورهای جهان از لحاظ قدرت تولید و امکانات فنی و همچنین از لحاظ استعدادهای طبیعی با همدیگر در شرایط مساوی توسعه نیستند.
در چنین شرایطی، سیاست واحد نمی تواند چاره درد آنان باشد. هدف هر ملتی آنست که جامعه او یک جامعه اقتصادی کامل باشد و به طور کلی مشخصات یک جامعه اقتصادی کامل آن است که به طور هم آهنگ کشاورزی، صنعت و تجارت در آن توسعه یافته باشد. بدون شک همه کشورها قادر نیستند به این مرحله از توسعه و ترقی برسند؛ بعضی از کشورها به خاطر داشتن آب و هوای نامساعد و زمینهای ضعیف و بی حاصل، از مساعدت طبیعت محروم اند و قادر نیستند از لحاظ اقتصادی به مرحله جامعه اقتصادی کامل برسند. برعکس بعضی از کشورها که دارای امکانات بیشتر و از مساعدت طبیعت برخوردار هستند با کوشش می توانند به آن مرحله از رشد نایل آیند. به نظر لیست تاریخ نشان می دهد کشورهائی که دارای شرایط مساعد پیشرفت بوده اند پنج مرحله زیر را از تکامل طی کرده اند.
1ـ مرحله توحش: که در آن مرحله اعضای جامعه با چیدن میوه درختان و شکار حیوانات سد جوع می کنند.
2ـ مرحله شبانی: در این مرحله از تمدن، ‌افراد جامعه از طریق دامداری و پرورش حیوانات معیشت خود را تأمین می کنند.
3ـ مرحله کشاورزی: در این مرحله از تمدن زمین مورد بهره برداری قرار گرفته و افراد جامعه از طریق کشت و زرع معیشت خود را تأمین می کنند.
4ـ مرحله کشاورزی و صنعتی: مرحله ای است که در آن کشاورزی همگام با فعالیت های صنعتی توسعه می یابد.
5 ـ در مرحله کشاورزی و صنعتی و بازرگانی: جامعه علاوه بر دارا بودن شرایط مرحله چهارم، از فعالیت های مهم تجاری برخوردار است که همان مرحله اقتصاد جامع است. به عقیده لیست برای آنکه یک کشور به این مرحله از تکامل برسد، ‌سیستم لیبرال مبادله کافی نیست.
سیستم مبادله آزاد برای سه مرحله اول تمدن کافی است ولی برای اینکه از مرحله سوم به مرحله چهارم برسیم، یعنی اینکه از کشاورزی و صنعت هر دو برخوردار شویم و در عین حال فعالیتهای صنعتی جامعه را توسعه دهیم، یک رژیم حمایتی لازم و ضروری است.
ولی به محض اینکه کشور از لحاظ اقتصادی قوی و قادر به رقابت گشت، برگشت به آزادی مبادله لازمه توسعه تجارت و مبادلات بین المللی است.
آلمان به نظر لیست در چنین شرایط تبدیلی است و نمی تواند صنعت خود را بدون دارا بودن یک سیستم حمایتی در رقابت با کالاهای انگلیس توسعه بخشد.
بدین ترتیب لیست عقیده داشت که باید صنایع آلمان حمایت شوند تا قادر گردند خود را به پایه سایر کشورهای صنعتی برسانند و تا زمانی که آلمان به مرحله اقتصاد جامع نرسیده است، باید از حمایت دولت برخوردار شود و فقط با داشتن شرایط اقتصاد جامع است که می تواند مثل انگلیس طرفدار آزادی مبادله گردد.
به طوری که ملاحظه شد سیاست حمایتی لیست یک سیاست موقتی و محدود است و این سیاست فقط در دوره صنعتی شدن کشور قابل استفاده است و به هیچ وجه برای کالاهای کشاورزی قابل اجرا نیست.

سیاست حمایتی در آمریکا

برخلاف سیاست حمایتی فردریک لیست که یک سیاست حمایتی موقت و محدود بود، دکترین اقتصادی آمریکا مبتنی بر یک سیاست حمایتی اعم از کشاورزی و صنعتی بود. سیستم آزادی مبادله از دیدگاه کاره(3)(دانشمند اقتصاد آمریکا) یک وسیله تفوق اقتصادی انگلیس است برآمریکا، زیرا اعمال سیاست آزادی مبادله به انگلیس اجازه می دهد که مواد اولیه و غلات را به قیمت نازل از کشورهائی که در آنها صنعت توسعه نیافته است بخرد و بعداً کالاهای تمام شده و صنعتی خود را به قیمت گزاف بفروشد. به عقیده کاره سیستم تجارت آزاد، آمریکا را در وضع مستعمره قرار می دهد و فقط اتخاذ یک سیاست حمایتی قادر است به آمریکا استقلال واقعی اعطا کند. به علاوه فقط یک اقتصاد جامع است که می تواند به همه استعدادهای جامعه امکان جولان بدهد و جامعه را قادر سازد که از تمام منابع ملی و از تمام عاملهای اقتصادی به نحو شایسته استفاده نماید. به نظر کاره تخصص حدود سطح زندگی جامعه را محدود می کند و هزینه حمل و نقل را که خود باید تحمل کند، افزایش می دهد و باعث فرار فلزات گرانبها از کشور می شود.
پاتن (4)که یکی دیگر از اکونومیست های طرفدار سیاست حمایتی آمریکا است اضافه می کند که، ‌تخصص یک کشور در یک یا چند تولید کشاورزی مثل پنبه، ‌گندم و توتون عامل فقیر کننده و تضعیف زمین می شود.
به نظر او نیز اقتصاد جامع همیشه ایده آل است و باید بین جامعه در حال سکون (5) و یک جامعه در حال تحرک(6) قائل به تفکیک شد.
از نظر او آمریکا یک کشور در حال تحرک است و دارای قدرت عظیم اقتصادی قابل توسعه است ولی کشورهای در حال سکون کشورهائی هستند که در آنجا توسعه اقتصادی خاتمه یافته و به مرحله بازدهی نزولی رسیده باشند.
به نظر پاتن جامعه های دینامیک و یا در حال تحرک دارای سطح زندگانی بالاترند ولی متأسفانه نمی توانند از آن دفاع کنند و امکان دفاع از سطح زندگی بالاتر برای آنها وقتی مقدور است که از سیاست حمایتی برخوردار باشند، در غیر این صورت تحت فشار شرایط زندگی جامعه هائی که استعداد کمتر دارند قرار می گیرند.
به طور خلاصه افکار لیست و پیروان او(بعد از یک دوره پیروزی موقت سیستم آزادی مبادله) در اواخر قرن نوزدهم موفقیت های شایان توجهی بدست آورد.
بی مناسبت نمی دانم گزیده هائی از کتاب «نظام ملی اقتصاد سیاسی»تألیف فردریک لیست بنیانگذار سیاست حمایتی آلمان ترجمه آقای ناصر معتمدی را در مخالفت با آزادی تجارت و لیبرالیسم اقتصادی آدام اسمیت بیاورم تا دانشجویان با آگاهی بیشتر (له یا علیه سیاست حمایتی)اندیشه کنند.
ـ «آلمانی های همدوره ام به خوبی به یاد دارند که رفاه آلمان در سال 1818 تا چه سطحی تنزل کرده بود. کتب اقتصادی زیادی خواندم و به اندازه دیگران با نوشته ها و تفکرات موجود آشنایی پیدا کردم. تدریس اقتصاد را به جوانان به آن صورت متداول نمی پسندیدم. آرزو می کردم بتوانم به جوانان آلمانی آن چنان اقتصاد سیاسی ای بیاموزم که بتوانند فرهنگ، ‌اقتصاد و قدرت آلمان را وسعت دهند و به پیش ببرند. افکار و عقاید اقتصادی متداول، ‌تجارت آزاد را توصیه و تلقین می نمود. این اصل تا زمانی که متوجه لغو عوارض بین ایالات مختلف فرانسه یا در میان سه پادشاهی بریتانیای کبیر (اسکاتلند، ویلز و انگلستان) می گردید، کاملاً‌ عاقلانه و قابل قبول به نظر می رسید، ‌ولی به محض آنکه ممنوعیت ورود اجناس به اروپا از طرف ناپلئون و نتایج درخشانی که این چنین مقرراتی در توسعه اقتصاد و صنعت کشورها داشت مورد توجه قرار می گرفت، نتیجه چیز دیگری می شد.
این دو نتیجه متفاوت، سبب ایجاد تناقضی در فکرم بود. جستجو در پیدا کردن علت این تناقض مرا به آنجا کشانید که قبول کنم تئوری متداول کاملاً درست است، ‌ولی فقط تا زمانی که تمام ممالک متقابلاً ‌اصل آزادی تجارت را قبول کنند، بدانگونه که ایالات فوق الذکر عمل کرده بودند. این مرا به بررسی ماهیت ملیت واداشت، به نظرم رسید که تئوری متداول به هیچ وجه نقش ملتها را در مطالعات خود منظور ننموده و تنها یا به مسئله فرد و یا به مسئله نسل بشر به طور کلی، می پردازد. به خوبی متوجه شدم که رقابت تجارتی آزاد میان دو کشوری که در شرایط مساوی قدرت صنعتی و رشد فرهنگی قرار دارند چقدر می تواند برای هر دو مفید واقع شود، ولی اگر به علل تأسف باری، یکی از این ممالک از سایرین از نظر صنعت، بازرگانی، زراعت و کشتیرانی و غیره عقب افتاده باشد اول بایستی جهت بدست آوردن شایستگی رقابت با دول قوی‌، نیروی تولیدی و قدرت تکنیکی کافی بدست آورد و سپس وارد میدان چنین رقابتی گشت. به عبارت دیگر بین اقتصاد سیاسی جهان شمول و اقتصاد سیاسی ملی، اختلاف فاحش یافتم. احساس کردم آلمان بایستی اول عوارض محلی بین ایالات را از بین برده و با قبول سیاست تجارتی واحد در مقابل خارجیها، موقعیت صنعتی و تجارتی خود را به سطح سایر ممالک برساند. و سپس در صورت لزوم اصل آزادی تجارت را قبول نموده وارد رقابت بازرگانی بین المللی گردد»از صفحات 43 و 44
«مکتب متداول میان کشورهایی که به مرحله بالاتری از پیشرفت رسیده اند و آنان که در سطح پایین تری قرار دارند تفاوت نمی گذارد و در هر جا سعی در حذف قدرت دولت دارد. بر اساس تفکرات مکتب هر کجا دولت کمتر دخالت نماید، ‌افراد بهتر و بیشتر تولید می کنند. در واقع بر اساس نظریه مکتب، ‌سرزمینهای وحشیان بایستی از پرتولیدترین و ثروتمندترین کشورها باشند، ‌زیرا در هیچ جا به اندازه این گونه کشورها، ‌افراد به خود واگذار نمی شوند و در هیچ جا حرف دولت کم شنونده تر نیست». صفحه 216-217.
«در بحث از آزادی تجارت به یک برداشت ناقص از آزادی برمی خوریم که ریشه بسیاری از اشتباهات را می توان در آن یافت. آزادی تجارت را در یک سطح با آزادی مذهب و آزادی سیاسی قرار می دهند و بنابراین طرفداران آزادی برخود فرض می بینند که از آزادی به هر صورت آن دفاع کنند. با این حساب است که کلمه آزادی تجارت آنچنان مقبولیت عمومی یافته است؛ بدون آنکه نتایج آزادی تجارت بین ایالات و آزادی تجارت بین کشورها از یکدیگر تفکیک شده باشد. نکته ای که از زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت است. » صفحه 58
ـ «بایستی قبول کنیم که علایق اجتماعی، با علایق خصوصی افراد مختلف اجتماع، کاملاً متفاوت است، مخصوصاً وقتی توجه داشته باشیم که افراد به خاطر خودشان تلاش می نمایند و نه به عنوان عضوی از اعضاء یک اجتماع ملی. اگر ما (آن طوری که اسمیت و سه متعقدند) افراد را فقط به عنوان تولید کنندگان و مصرف کنندگان و نه شهروندان یک کشور و اعضای یک ملت ـ در نظر بگیریم، در چنین شرایطی افراد اختصاصاً خود را مسئول بهروزی نسلهای آینده نمی دانند. آنها احمقانه می دانند که در حال حاضر گذشتهایی خاص انجام گیرد تا منافعی نه چندان مطمئن در آتیه ای دور تحصیل گردد. آنها در مورد استمرار قدرت یک ملت علاقه چندانی ندارند. »صفحه 217-218
«علل ثروت به کلی از خود ثروت جداست. یک شخص ممکن است ثروتمند باشد؛ یعنی کالاهای قابل مبادله در اختیار داشته باشد. ولی در هر صورت اگر بیش از آنچه مصرف می کند نتواند تولید کند، ‌فقیر خواهد شد. از طرف دیگر شخص ممکن است فقیر باشد؛ منتها اگر بیش از آنچه مصرف می کند بتواند تولید کند، ثروتمند خواهد شد. بنابراین «قدرت تولید ثروت»به مراتب از «خود ثروت»پراهمیت تر است. این قدرت نه تنها تضمینی است برای حفظ و افزایش آنچه قبلاً به دست آمده بلکه قادر است آنچه در گذشته نیز مصرف شده جایگزین نماید. »صفحه 175
ـ «مسلم است که پرورش دهندگان خوک و تهیه کنندگان قرص در داروخانه ها مولد هستند، ولی معلمین و استادان، نقاشان، آهنگ سازان، ‌فیزیکدانان، ‌قضات و مدیران نیز مولدند؛ آنهم با درجه ای بالاتر. گروه اول، تولید کننده «ارزش مبادلاتی»هستند، در حالی که گروه دوم ایجاد کننده «قدرت تولیدی» هستند صفحه 186
«ملت باید مقداری گذشت داشته، فدا کردن مقداری از درآمد امروز را برای کسب فرهنگ، مهارت و قدرت تولیدی فردا بپذیرد. بایستی مقداری از لذات حال را به خاطر تأمین لذات بیشتر آتیه فدا کند. »صفحه 187
ـ «عامل اصلی هر دو «تقسیم کار ملی » و «بین المللی»توسط شرایط اقلیمی و طبیعی تعیین می شود. ما نمی توانیم در هر کشوری مثل چین چای و مثل جاوه (اندونزی امروزی) ادویه و مثل لوئیز یانا پنبه، ‌گندم، ‌پشم و میوه و در مناطق معتدله محصولات ساخته شده صنعتی تولید نماییم. این ابلهانه خواهد بود، اگر کشوری بخواهد از طریق تقسیم کار ملی (یعنی تولید داخلی) محصولاتی که طبیعت استعداد آن را به آن نداده تولید نماید، در حالی که از سایر کشورها بهتر و ارزانترش را می تواند از طریق تقسیم کار بین المللی (یعنی از طریق بازرگانی خارجی) تهیه نماید. »صفحه 206
ـ «اگر واردات مواد اولیه، باعث وابستگی کشور خارجی به ما شده و امکانات تولید صنعتی را از آنها می گیرد، به همین طریق واردات محصولات صنعتی خارجی ما را وابسته نموده امکانات تولید محصولات صنعتی برای خود را، ‌از ما می گیرد. »صفحه 262
ـ «اگر محدودیت واردات مواد خام باعث کندی کاربرد منابع طبیعی و افزایش قدرت یک کشور می شود، محدودیت واردات محصولات صنعتی به عکس (در کشورهایی که پرجمعیت هستند و هم اکنون در کشاورزی و مدنیت پیشرفتهایی نموده اند)باعث بیداری حجم عظیمی از نیروهای طبیعی می شود»صفحه 261
ـ «تنها چیزی که از طریق حمایت از کشاورزی حاصل می شود، افزایش قیمت به نفع کشاورزان منطقه ای در مقابل ضرر کشاورزان سایر مناطق است، مهمتر از آن به ضرر کل قدرت تولیدی کشور است. »صفحه 260
«تنها مهمترین رشته ها به حمایت خاص نیاز دارد، رشته هایی که برای راه انداختن آنها، به سرمایه، ساختمان های متعدد، ‌مدیریت دقیق، ماشین آلات و بنابراین اطلاعات فنی قابل توجه و نیز مهارت، تجربه و کارگر بسیار نیاز دارد و محصولات آنها از جمله کالاهای اساسی زندگی بشمار رفته و از نظر ارزش و استقلال ملی اهمیت فوق العاده ای دارد(مثل منسوجات پنبه ای، پشمی و کتانی) می تواند در فهرست صنایع مورد حمایت قرار گیرد. اگر این رشته های اصلی به طرز مناسبی حمایت شده توسعه یابند، ‌بقیه رشته های کم اهمیت تر صنعتی در کنار این رشته ها با حمایت کمتری رشد خواهند یافت»صفحه 223-222
ـ «صنایعی که تنها به تولید محصولات تجملی و گرانقیمت می پردازند، ‌کمترین توجه و حمایت را نیاز دارند. اولاً به خاطر آنکه تولید آنها قاعدتاً مستلزم فراهم بودن تکنیک و تجربه پیشرفته ای در این زمینه است. ثانیاً به خاطر آنکه مجموع ارزش آنها در مقایسه با تولید ملی ناچیز است و وجه آن می تواند از طریق صدور مواد خام کشاورزی و یا محصولات صنعتی مورد نیاز عمومی، ‌پرداخت گردد. مضافاً اینکه وقفه در واردات آنها در زمان جنگ هیچ گونه ناراحتی قابل توجهی بوجود نمی آورد. و بالاخره هر گونه عوارض قابل توجه، ممکن است از طریق قاچاقچیان به آسانی گریز زده شود. »صفحه 357
ـ «پس از خاتمه جنگ ناپلئون و باز شدن راه بنادر آلمان بر روی محصولات خارجی با عوارض کم، فعالیتهای مبادلاتی در داخل که هنوز با سد عوارض گمرکی بین ایالات مواجه بود، ‌سخت تحت فشار قرار گرفت»صفحه 32
ـ«تئوری متداول کاملاً درست است، ولی فقط تا زمانی که تمام ممالک متقابلاً اصل آزادی تجارت را قبول کنند بدان گونه که ایالات فوق الذکر عمل کرده بودند. (منظور سه پادشاهی بریتانیای کبیر اسکاتلند ویلز و انگلستان ). صفحه 44
ـ «قدرت تولیدی و در پی آن ثروت عمومی به نسبت آزادی های موجود و میزان تکامل بنیادهای سیاسی و اجتماعی، بستگی تام دارد. »)صفحه 151
ـ «همچنین می بینیم سیاست محدودیت بازرگانی فقط در شرایطی مفید واقع می شود که توسط یک تمدن در حال پیشرفت و بنیادهای آزاد یک ملت پشتیبانی گردد. »صفحه 156
ـ «تمدن پیشرفته یک جامعه با و یا بدون بنیادهای آزاد ـ تضمین ضعیفی برای پیشرفت اقتصادی یک ملت است مگر آنکه توسط یک سیستم مناسب بازرگانی حمایت گردد. »صفحه 156
ـ «کشورهایی که به تمامی منابع و ملزومات دستیابی به بالاترین سطح ثروت و قدرت مجهزند، ‌بایستی بدون آنکه هدف را فراموش کنند نظام و روش خود را بر اساس احتیاجات پیشرفت و قدرت خود مورد تجدید نظر قرار دهند. در مراحل اولیه با قبول تجارت آزاد خود را از مرحله بربریت بالا بکشند و پیشرفتهایی در کشاورزی حاصل نمایند . در مرحله دوم صنعت، ‌ماهیگیری، دریانوردی، و بازرگانی خارجی خود را از طریق وضع حمایتها و محدودیتهایی به پیش برند و بالاخره در مرحله سوم پس از رسیدن به بالاترین سطح ثروت و قدرت، تدریجاً به تجارت آزاد و رقابت در بازارهای داخلی و خارجی باز گردند تا از سستی و بیکارگی محفوظ مانده در حفظ آنچه به دست آورده اند تلاش نمایند. در مرحله اول، ما اسپانیا، ‌پرتغال و پادشاهی ناپل را می بینیم، ‌در مرحله دوم آلمان و ایالات متحده قرار دارد. و در حالی که فرانسه در سرحد مرحله آخر قرار دارد تنها انگلستان است که به مرحله آخر رسیده است. »
صفحه 158.
قدرت تولید ثروت به مراتب از خود ثروت پراهمیت تر است.
غیرممکن به نظر می رسد شخصی به درایت و فهم آشکار آدام اسمیت، بتواند به کلی اختلاف ثروت و علل ثروتمندی و نفوذی که این علل بر روی بهروزی ملتها می گذارند نادیده انگارد. در مقدمه کتاب خود او با کلمات روشن چنین می گوید:
کار منبعی است که هر ملت ثروت خود را از آن کسب می کند و افزایش ثروت او به قدرت تولیدی کارگر یعنی میزان مهارت، چابکی و نحوه ای که یک ملت آن را به یک فعالیت و یا فعالیت دیگر اختصاص می دهد، وابسته است همچنین به نسبت کارگران فعال در کارهای تولیدی و کارهای نه چندان مولد بستگی دارد.
از این رو به روشنی می بینیم که چگونه اسمیت در مجموع نتیجه گیری می نماید که وضعیت یک ملت اصولاً به مجموع قدرت تولیدی آنها وابسته است. »صفحه 176
«او مسلماً کارایی کارگر را به مهارت و تصمیم گیری ارتباط می دهد، ولی در تحقیقات خود در مورد علت این مهارت و تصمیم گیری، جز از تقسیم کار به چیزی اشاره نمی کند و آن را نیز، تنها طریق وسعت یافتن مبادلات، افزودن بر سرمایه مادی و وسعت بازار نشان می دهد. اگر او نظریه قدرت تولیدی را پی گرفته بود و اجازه نمی داد نظریه ارزش یعنی ارزش مبادلاتی تفکر او را تحت الشعاع قرار دهد به این نتیجه می رسید که در کنار تئوری ارزش بایستی تئوری قدرت تولیدی را نیز برای تعریف پدیده اقتصاد مورد بررسی قرار دهد. صفحه 179.
و حالا ما می بینیم مکتب متداول، تنها با بحث و بررسی ثروت مادی و ارزش مبادلاتی و با شناخت نیروی عضلانی کارگر به عنوان تنها عامل قدرت تولیدی، چه اشتباه خارق العاده و تناقض آشکاری را مرتکب می شود . صفحه 185
بنابراین اگر مقداری از ارزش مبادلاتی از طریق حمایت گمرکی فدا شود، ‌در مقابل قدرت تولیدی به دست آمده نه تنها در طول زمان کالاهایی (ارزش مبادلاتی)عرضه می نماید، ‌بلکه استقلال صنعتی حاصل در زمان جنگ نیز به داد کشور می رسد. صفحه 188
بزرگترین سهم درآمد یک ملت(البته یک ملت زنده و پویا) برای تعلیم و تربیت نسل آینده به مصرف می رسد، ‌همان چیزی که قدرت تولیدی نسلهای بعدی را تقویت و تأمین می نماید»صفحه 180
به نظر من این همان چیزی است که آدام اسمیت نیز به آن اشاره کرده و از آن بی تفاوت نگذشته است مثلاً . . . یکی دیگر از همین نهادها ازدیاد سرمایه است. به عقیده آدام اسمیت هر قدر در جامعه سرمایه بیشتر بکار برده شود به همان نسبت بارآوری کار کارگر افزایش می یابد و بیشتر ماشین و افزارکار به کار برده خواهد شد همان چیزی است که لیست به عنوان قدرت تولیدی درنظر دارد.
از جمله راههای مداخله دولت در امور اقتصادی یکی نیز ایجاد محیط مساعد برای رقابت مشروع و حمایت از مصنوعات داخلی با وضع حقوق گمرکی بود ولی با توجه به مزایای فراوانی که می تواند در حالت عادی نصیب دو کشور هم تراز در زمان صلح شود تأکید خود را معطوف به آزادی کردند. محدودیتهای وضع شده بر بازرگانی در حمایت از صنایع داخلی یک کشور چیزی جز حمایت نیست. هر ملت مانند هر فرد بایستی کالاهای مورد نیاز خود را از جایی بخرد که ارزانتر می فروشند و اضافه می کنند که ملتی ثروتمندتر است که کمترین دخالتها در کار افراد آن ملت شده باشد حتی خود لیست در جایی اشاره می کند که:
اگر مکتب متداول رقابت بین تمامی تولید کنندگان را بهترین وسیله پیشبرد رونق زندگی نسل بشر می داند، از نقطه نظر مفروض کاملاً‌ حق دارد ولی تا زمانی که دیگر کشورها، علایق نسل بشر را به طور کلی تحت الشعاع منافع ملی کشور خود می دانند، احمقانه است از رقابت آزاد میان افراد کشورهای با شرایط مختلف صحبت کنیم.
ـ در مورد تقسیم فعالیتهای بازرگانی ملی و اتحاد قدرتهای تولیدی ملی لیست اشاره می کند که:«عبارت تقسیم کار مبهم و نامشخص است و بنابراین لزوماً باعث تفکری مبهم و نارسا می گردد»صفحه 193علت مولد بودن این عملیات تنها تقسیم نیست بلکه بیشتر اتحاد و هماهنگی آنان لازم است. آدام اسمیت وقتی می گوید «ضروریات زندگی پایین ترین فرد یک اجتماع، از نتیجه کار مشترک و هماهنگ افراد مختلف تأمین می شود این را به خوبی درک می کند. جای تأسف است که او این فکر را (فکری به این روشنی مطمئن گشته) در مورد کار مشترک پی نگرفت. صفحه 194
به همین ترتیب، تمامی صنعت یک کشور در ارتباط با کشاورزی و همچنین کشاورزی در ارتباط با صنعت به رونق بیشتری خواهد رسید اگر این فعالیتها در کنار یکدیگر باشند و در مبادلات آنها کمتر وقفه ای پیدا نشود. صفحه 195
و در مورد کشاورزی افلیج اضافه می نماید که:
منظور از کشاورزی افلیج این است که در نتیجه فقدان توسعه متناسب صنعتی جمعیت افزوده شده از این پس، ‌یا باید به خارج مهاجرت کند و یا آن قدر اراضی زراعتی موجود را خرد کنند که به سختی قادر شوند حتی احتیاجات اولیه غذایی خود را تأمین نمایند و بنابراین حاصلی برای مبادله با محصولات صنعتی باقی نمی ماند . صفحه 199

پی نوشت ها :

1. Fredric list
2. Tubingen
3. Carey
4. patten
5. statique
6. Dynamique

منبع مقاله: قدیری اصل، باقر؛ (1386)، سیر اندیشه اقتصادی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دهم1387.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما