نویسنده: مهدی جمشیدی
مؤلفههای سیاست فرهنگیِ دینگرایانه در دولت اسلامی (3)
یکی دیگر از خصوصیات سیاست فرهنگی دینگرایانه آن است که دولت اسلامی میباید، علاوه بر اینکه جامعهی اسلامی را در حوزههای سیاسی و اقتصادی از وابستگی و ریزهخواری برهاند و عزت و خودبنیادی را برای آن فراهم سازد، در حوزهی فرهنگی نیز باید وصول به «استقلال فرهنگی» را دنبال نماید؛ البته چنین نیست که «استقلال فرهنگی» در عرض «استقلال سیاسی» یا «استقلال اقتصادی» قرار داشته باشد، بلکه این نوع از استقلال، از اهمیت و تعیینکنندگی بیشتری برخوردار است؛ زیرا جامعهای که در حوزهی فرهنگی به جوامع دیگر وابسته باشد، خواهناخواه، در حوزههای سیاسی و اقتصادی نیز از آن تبعیت خواهد کرد.
به این ترتیب، هویت و اساس آن جامعه فرو خواهد پاشید و شأنی به جز «دنبالهروی» و «تقلید» نخواهد داشت. قرآن کریم به صورت کلی میفرماید که خداوند متعال به هیچ رو نمیخواهد جامعهی غیرمسلمان بر جامعهی اسلامی «سیطره» و «غلبه» یابد:
«وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا؛ هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است.» (سورهی نساء، آیهی 141)
در واقع، جامعهی اسلامی به سبب برتری و فضیلت اعتقادی نسبت به سایر جوامع، میباید نسبت به صیانت از «کرامت» و «شرافت» خویش، حساس و فعال باشد، اما وابستگی و مغبونیّت نافی چنین وضعیتی است. تجربهی دو سدهی اخیر حیات جمعی مسلمین، در نقطهی مقابل توصیهی این آیهی شریفه قرار دارد؛ مسلمین پس از افول و انحطاط تمدنی اسلامی از یک سو و قدرتیابی تمدن الحادی غرب از سوی دیگر عزّت و استقلال خود را باختند و نقش خود را در معادلات و مناسبات جهانی از دست دادند؛ البته موج شگفتآور بیداری اسلامی در سالهای اخیر، آیندهای درخشان و امیدآفرین را نشان میدهد، اما به هر حال این واقعیت قابل انکار نیست که جامعهی اسلامی در آن سطح و مرتبهای از استقلال فرهنگی قرار ندارد که قرآن کریم خواهانش است.
«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترین آن را پیروى مىکنند.» (سورهی زمر، آیهی 17و 18)
اما از آن سو، خداوند متعال تأکید میکند که مسلمین باید نسبت به غیرمسلمین مرزبندی و فاصله داشته باشند تا مبادا، به تدریج، در ذیل ولایت و سلطهی آنها قرار بگیرند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهی وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهی وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ* إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاء وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که براى شما آمده کافرند [و] پیامبر [خدا] و شما را [از مکه] بیرون مىکنند که [چرا] به خدا پروردگارتان ایمان آوردهاید، اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بیرون آمدهاید، [شما] پنهانى با آنان رابطهی دوستى برقرار مىکنید؛ در حالى که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه درست منحرف گردیده است* اگر بر شما دست یابند دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشایند و آرزو دارند که کافر شوید.» (سورهی ممتحنه، آیهی 1 و 2)
فرد مسلمان، در مواجههی فرهنگی با غیرمسلمان، همواره باید بداند که با عضوی از یک پیکر بیگانه روبهروست. از این رو، رابطه و تعامل مسلمان با غیرمسلمان نباید در سطح رابطهی مسلمان با مسلمان باشد (مطهری، 1390، ص 21)؛ چرا که اگر چنین بشود، استقلال فرهنگی مسلمین و جامعهی اسلامی از دست خواهد رفت. توضیح این که طبیعت انسان، خصوصیت گیرندگی و اقتباس دارد؛ یعنی انسان چنانچه با امری مواجه گردد، تا حدی از آن واقعیت بیرونی اثر میپذیرد و به رنگ آن در میآید. از این رو، چه بسا تعامل زیاده از حد و صمیمی با جوامع غیرمسلمان سبب گردد فرد مسلمان «ناخودآگاه، افکار و اندیشههای دیگران را در لوح خویش ثبت کند.» (همان، ص 25) البته علاوه بر اینکه انسان به صورت ذاتی و طبیعی خصوصیت گیرندگی و رنگپذیری دارد، بر اساس آیات بالا، غیرمسلمین نیز تلاش میکنند تا از دریچهی تعامل و رابطه مسلمین را از ایدئولوژی اسلامی رویگردان کنند و به سوی آیین و کیش خود سوق دهند، همچنان که امروز چنین تلاشی را به عیان مشاهده میکنیم. دست کم بیش از دو دهه است که تمدن غرب با تمام توان و بضاعت خود به میدان کارزار فرهنگی و معرفتی آمده و مصمم گشته است تا در پروژهی «تهاجم فرهنگی» استقلال فرهنگی جامعهی اسلامی را نابود سازد و به واسطهی ایجاد وضعیت وابستگی و انحطاط فرهنگی، تحولات سیاسی را در جامعهی ایران پدید آورد. حاصل اینکه نمیتوان به عنوان «تعامل فرهنگی» مناسبات و ارتباطات فرهنگی جامعهی اسلامی با جوامع غیرمسلمان را به حال خود رها کرد و نیتها و انگیزههای قوی تصمیمسازان در جوامع غربی را برای زدودن و به حاشیه کشاندن فرهنگ و تفکر اسلامی ناشی از توطئهاندیشی و منفیبافی قلمداد نمود.
چگونه میتوان این واقعیت را انکار کرد که امروز ایدئولوژیهای سکولار و الحادی غرب در قالب «علوم انسانی»، به صورت آشکار و رسمی در دانشگاهها و دانشکدههای علوم انسانی ما، تدریس و آموزش داده میشود؛ در حالی که پرواضح است این رویهی یک سویه و انفعالی، ویرانگرترین نوع مواجهه و تعامل ما با غرب است. به بیان دیگر، تمدن غرب در قالب موجّه «علوم انسانی» استقلال فکری و فرهنگی جامعهی اسلامی را از آن ستانده و آن را از این جهت به جامعهای «مصرفی» و «دنبالهرو» تبدیل کرده است. به صراحت، باید گفت تا آن هنگام که علوم انسانی سکولار در جامعهی ما غلبه و سیطره دارد و ذهنیت معرفتی نسلهای انسانی ما بر پایهی مضامین مسموم و مخدر این علوم شکل میگیرد، دستیابی به استقلال ایدئولوژیک و جامعهپردازی بر اساس ایدئولوژی اسلامی، خیال و رؤیایی بیش نخواهد بود. به این ترتیب، گام نخست و کلیدی در ایجاد استقلال فرهنگی عبارت خواهد بود از تولید علوم انسانی اسلامی.
منابع:
قرآن کریم.
مرتضی مطهری (1390)، ولاءها و ولایتها، تهران: صدرا.
_________ (1391)، آیندهی انقلاب اسلامی، تهران: صدرا.
www.borhan.ir
یکی دیگر از خصوصیات سیاست فرهنگی دینگرایانه آن است که دولت اسلامی میباید، علاوه بر اینکه جامعهی اسلامی را در حوزههای سیاسی و اقتصادی از وابستگی و ریزهخواری برهاند و عزت و خودبنیادی را برای آن فراهم سازد، در حوزهی فرهنگی نیز باید وصول به «استقلال فرهنگی» را دنبال نماید؛ البته چنین نیست که «استقلال فرهنگی» در عرض «استقلال سیاسی» یا «استقلال اقتصادی» قرار داشته باشد، بلکه این نوع از استقلال، از اهمیت و تعیینکنندگی بیشتری برخوردار است؛ زیرا جامعهای که در حوزهی فرهنگی به جوامع دیگر وابسته باشد، خواهناخواه، در حوزههای سیاسی و اقتصادی نیز از آن تبعیت خواهد کرد.
به این ترتیب، هویت و اساس آن جامعه فرو خواهد پاشید و شأنی به جز «دنبالهروی» و «تقلید» نخواهد داشت. قرآن کریم به صورت کلی میفرماید که خداوند متعال به هیچ رو نمیخواهد جامعهی غیرمسلمان بر جامعهی اسلامی «سیطره» و «غلبه» یابد:
«وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا؛ هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است.» (سورهی نساء، آیهی 141)
در واقع، جامعهی اسلامی به سبب برتری و فضیلت اعتقادی نسبت به سایر جوامع، میباید نسبت به صیانت از «کرامت» و «شرافت» خویش، حساس و فعال باشد، اما وابستگی و مغبونیّت نافی چنین وضعیتی است. تجربهی دو سدهی اخیر حیات جمعی مسلمین، در نقطهی مقابل توصیهی این آیهی شریفه قرار دارد؛ مسلمین پس از افول و انحطاط تمدنی اسلامی از یک سو و قدرتیابی تمدن الحادی غرب از سوی دیگر عزّت و استقلال خود را باختند و نقش خود را در معادلات و مناسبات جهانی از دست دادند؛ البته موج شگفتآور بیداری اسلامی در سالهای اخیر، آیندهای درخشان و امیدآفرین را نشان میدهد، اما به هر حال این واقعیت قابل انکار نیست که جامعهی اسلامی در آن سطح و مرتبهای از استقلال فرهنگی قرار ندارد که قرآن کریم خواهانش است.
اما استقلال فرهنگی چگونه به دست میآید؟
پاسخ روشن است: از آنجا که جامعهی اسلامی عبارت است از جامعهای که از جهت فرهنگی، تنها و تنها، بر «ایدئولوژی اسلامی» تکیه دارد و مناسبات و شئون خویش را بر اساس تعالیم و آموزههای آن طراحی میکند، وصول به استقلال فرهنگی نیز از طریق استقلال ایدئولوژیک میسّر خواهد شد. بنابراین، هر تلاش و تکاپویی در راستای «اقتباس» و «گرتهبرداری» از ایدئولوژیهای سکولار غربی و شرقی انجام بگیرد، یا در پی «آمیختن» و «التقاط» ایدئولوژی اسلامی با آنها باشد، قطعاً استقلال فرهنگی و فکری جامعهی اسلامی را مخدوش میسازد و آن را به جامعهای پیرو و دنبالهرو تبدیل میکند. البته این سخن بدان معنا نیست که لازمه و معنای تحقق استقلال فرهنگی در جامعهی اسلامی، مسدود ساختن تعاملات بین فرهنگی و کشیدن حصارها و حریمهای نفوذناپذیر در گرداگرد اقلیم جامعهی اسلامی است؛ چنین رویکردی نه توصیه و خواستهی دین است و نه در جهان یکپارچه و جهانیشدهی امروزین ممکن است. قرآن کریم با اینکه دعوت انبیای الهی را حق میداند و هیچ امر دیگری را در عرض آنها مستحق اجابت و پذیرش نمیانگارد، اما در عین حال، به مؤمنین توصیه میکند به گفتههای دیگران نیز اعتنا کنند و محاسن و فضایلشان را برگیرند:«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترین آن را پیروى مىکنند.» (سورهی زمر، آیهی 17و 18)
اما از آن سو، خداوند متعال تأکید میکند که مسلمین باید نسبت به غیرمسلمین مرزبندی و فاصله داشته باشند تا مبادا، به تدریج، در ذیل ولایت و سلطهی آنها قرار بگیرند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهی وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهی وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ* إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاء وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که براى شما آمده کافرند [و] پیامبر [خدا] و شما را [از مکه] بیرون مىکنند که [چرا] به خدا پروردگارتان ایمان آوردهاید، اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بیرون آمدهاید، [شما] پنهانى با آنان رابطهی دوستى برقرار مىکنید؛ در حالى که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه درست منحرف گردیده است* اگر بر شما دست یابند دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشایند و آرزو دارند که کافر شوید.» (سورهی ممتحنه، آیهی 1 و 2)
فرد مسلمان، در مواجههی فرهنگی با غیرمسلمان، همواره باید بداند که با عضوی از یک پیکر بیگانه روبهروست. از این رو، رابطه و تعامل مسلمان با غیرمسلمان نباید در سطح رابطهی مسلمان با مسلمان باشد (مطهری، 1390، ص 21)؛ چرا که اگر چنین بشود، استقلال فرهنگی مسلمین و جامعهی اسلامی از دست خواهد رفت. توضیح این که طبیعت انسان، خصوصیت گیرندگی و اقتباس دارد؛ یعنی انسان چنانچه با امری مواجه گردد، تا حدی از آن واقعیت بیرونی اثر میپذیرد و به رنگ آن در میآید. از این رو، چه بسا تعامل زیاده از حد و صمیمی با جوامع غیرمسلمان سبب گردد فرد مسلمان «ناخودآگاه، افکار و اندیشههای دیگران را در لوح خویش ثبت کند.» (همان، ص 25) البته علاوه بر اینکه انسان به صورت ذاتی و طبیعی خصوصیت گیرندگی و رنگپذیری دارد، بر اساس آیات بالا، غیرمسلمین نیز تلاش میکنند تا از دریچهی تعامل و رابطه مسلمین را از ایدئولوژی اسلامی رویگردان کنند و به سوی آیین و کیش خود سوق دهند، همچنان که امروز چنین تلاشی را به عیان مشاهده میکنیم. دست کم بیش از دو دهه است که تمدن غرب با تمام توان و بضاعت خود به میدان کارزار فرهنگی و معرفتی آمده و مصمم گشته است تا در پروژهی «تهاجم فرهنگی» استقلال فرهنگی جامعهی اسلامی را نابود سازد و به واسطهی ایجاد وضعیت وابستگی و انحطاط فرهنگی، تحولات سیاسی را در جامعهی ایران پدید آورد. حاصل اینکه نمیتوان به عنوان «تعامل فرهنگی» مناسبات و ارتباطات فرهنگی جامعهی اسلامی با جوامع غیرمسلمان را به حال خود رها کرد و نیتها و انگیزههای قوی تصمیمسازان در جوامع غربی را برای زدودن و به حاشیه کشاندن فرهنگ و تفکر اسلامی ناشی از توطئهاندیشی و منفیبافی قلمداد نمود.
چگونه میتوان این واقعیت را انکار کرد که امروز ایدئولوژیهای سکولار و الحادی غرب در قالب «علوم انسانی»، به صورت آشکار و رسمی در دانشگاهها و دانشکدههای علوم انسانی ما، تدریس و آموزش داده میشود؛ در حالی که پرواضح است این رویهی یک سویه و انفعالی، ویرانگرترین نوع مواجهه و تعامل ما با غرب است. به بیان دیگر، تمدن غرب در قالب موجّه «علوم انسانی» استقلال فکری و فرهنگی جامعهی اسلامی را از آن ستانده و آن را از این جهت به جامعهای «مصرفی» و «دنبالهرو» تبدیل کرده است. به صراحت، باید گفت تا آن هنگام که علوم انسانی سکولار در جامعهی ما غلبه و سیطره دارد و ذهنیت معرفتی نسلهای انسانی ما بر پایهی مضامین مسموم و مخدر این علوم شکل میگیرد، دستیابی به استقلال ایدئولوژیک و جامعهپردازی بر اساس ایدئولوژی اسلامی، خیال و رؤیایی بیش نخواهد بود. به این ترتیب، گام نخست و کلیدی در ایجاد استقلال فرهنگی عبارت خواهد بود از تولید علوم انسانی اسلامی.
منابع:
قرآن کریم.
مرتضی مطهری (1390)، ولاءها و ولایتها، تهران: صدرا.
_________ (1391)، آیندهی انقلاب اسلامی، تهران: صدرا.
www.borhan.ir
/ج